بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر فلسفه اصول، جلسه 66 – دوشنبه 10-11-1401
استاد میرباقری
تعریف اجتهاد
مقدمه
همانطور که گفته شد تعریفی که مشهورِ اصولیین برای اجتهاد بیان کردهاند «استفراغ وسع برای تحصیل حجت بر حکم شرعی» است که در سه قید اصلی این تعریف که «استفراغ وسع»، «حجت» و «حکم شرعی» هستند میتوان توسعه ایجاد کرد.
در مباحث گذشته بیان شد که از سه محور میتوان به بحث از استفراغ وسع پرداخت؛ یکی از ورودیهایی که بیان شد «زبان شارع» بود و گفته شد نباید زبان شارع تنها در حد عرف زمان تخاطب ملاحظه شود، بلکه شارع مقدس زبانی تأسیسی دارد که البته ارتباط با زبان عربی هم دارد و هرگز نمیتوان گفت که به صورت کلی از زبان عربی منقطع است.
توسعه در قید «حجت» در تعریف اجتهاد
نکته دیگری که باید بدان پرداخته شود این است که اگر زبان شارع مقدس تأسیسی باشد، چه طریقی برای فهم مرادات او وجود دارد؟ در پاسخ به این مسئله باید گفت که یکی از راههای آن دقت در روابط متصور در کلام شارع مقدس است که برای این امر باید از مسیر «گمانه، گزینش، پردازش» حرکت کرد. در نتیجه اگر از عرف زمان تخاطب عبور کرده و زبان شارع را تأسیسی بدانیم مسیر اجتهاد متفاوت میشود و لذا برای به حجیت رسیدن فهم کلمات شارع مقدس باید قواعد جدیدی در فهم کلام شارع بیان شود.
در بیان وجه حجیت فهم کلام شارع مقدس میتوان گفت از آنجا که «گمانه، گزینش، پردازش» قواعد کلی فهم هستند، با سه شرط حجیت پیدا میکنند؛ اولاً بر اساس تسلیم و تولی به شارع مقدس باشند، ثانیاً قاعدهمندی فهم بر اساس تولی و تسلیم به شارع مقدس روشن شود و ثالثاً به تفاهم با اقران برسد. در واقع اگر تولی به شارع مقدس واقع شود، اراده شارع در فهم انسان جاری میشود و به همین دلیل حجیت پیدا میکند؛ لذا نکته مهم همین است که این تولی به شارع مقدس مقنن شده و به تفاهم برسد تا حجیت فهمی که توسط شارع مقدس در فهم انسان ایجاد شده است، اثبات شود. بنابراین پشتوانه اصلی حجیت به اراده شارع بازگشت میکند و اگر مجتهد در فهم کلمات شارع مقدس، تسلیم به شارع مقدس باشد و ملتزم به الزامات شارع مقدس باشد، فهم او دارای حجیت میشود.
قاعدهمندی فهم خطابات در نگاه اصولیین و ارتقای آن
در کلمات اصولیین فهم کلام شارع مقدس از عرف زمان تخاطب شروع شده و به عرف هم منتهی میشود؛ یعنی در دیدگاه اصولیین تنها سطح عرفی از فهم قاعدهمند و دارای حجیت است و سطوح فراتر از آن قاعدهمند نیست و ذوقی و سلیقهای میشود، لذا فقط فهم عرفی دارای حجیت است.
بنابراین آنچه در مقابل فهم عرفی قرار میگیرد فهمهای ذوقی و غیر مقنن است؛ مثل برداشتهای آزادی که فرقههای مختلف در اوائل انقلاب از قرآن داشتند؛ استناد به شارع مقدس اگر قاعدهمند نباشد، زبان شارع سمبلیک میشود که مخاطب به آن معنابخشی میکند؛ مثل رنگی که روی دیوار پاشیده شود و هر شخصی با مجموع ذهنیت و روحیات خود تخیل کند و آن رنگ را تحلیل کرده و به آن معنابخشی کند، در حالی که هیچ مراد جدی در آن وجود ندارد.
فقهای شیعه برای رهایی از این انحرافات بزرگ، فهم عرفی از کلام شارع را ملاک قرار دادهاند که هم قاعدهمند میشود و هم قطعاً حجیت دارد؛ زیرا قطعاً شارع مقدس با عرف زمان تخاطب تفاهم کرده لذا چنین فهمی را قطعاً امضا کرده است. در نتیجه فهم زبان شارع محدود میشود به عرف زمان تخاطب و لوازم عقلی آن. البته اخباریین لوازم عقلی را هم محدود به لوازم قطعی بدیهی کردهاند و لوازم عقلی نظری را نمیپذیرند.
روشن است که اگر زبان عرف زمان تخاطب قاعدهمند شود سطحی از خطاب شارع فهمیده میشود، و ممکن است این نکته هم درست باشد که فهم خطاب شارع، از فهم عرفی آغاز میشود لکن نمیتوان فهم را محدود به عرف کرد؛ زیرا قطعاً مواجهه با شریعت از طریق عرف زمان تخاطب برای اداره بشر در طول تاریخ کفایت نمیکند و طبیعتاً فقه حداقلی را نتیجه میدهد؛ به همین دلیل باید مسیر دیگری در قاعدهمند کردن سطوح بالاتر فهم پیموده شود.
در تبیین مسیر قاعدهمند کردن کلام شارع هم گفته شد که اگر مجتهد در مقام فهم و در تمام مراحل روش تحقیق خودش تسلیم و تعبد به شارع مقدس داشته باشد، و بتواند تسلیم و تولی خود را قاعدهمند کند و به تفاهم با اقران برساند و یا به تعبیر دیگر وسع فهم اجتماعی هم بکار گرفته شود، حجیت دارد. یعنی قواعد تسلیم فهم حتی اگر قاعدهمند باشد تا به تفاهم با اقران نرسیده و ظرفیت اجتماعی در فهم از کلام شارع مقدس بکار گرفته نشده باشد، استفراغ وسع واقع نشده و لذا حجیت ندارد؛ همانطور که در اصول فقه موجود هم که زبان عرف قاعدهمند میشود، قواعد فهم به تفاهم و در بوته نقد و بررسی گذاشته میشود تا حجیت پیدا کند.
یعنی فقهای شیعه هم در مقام فهم، تسلیم به شارع بودهاند؛ لذا فهمی که قطعاً شارع امضا فرموده است را ملاک قرار دادهاند و همان را قاعدهمند کردهاند؛ لکن تسلیم به شارع مقدس به صوت کمّی و کیفی باید توسعه پیدا کند و باید منزلتهای بالاتری از تسلیم در کلام شارع مقدس نیز قاعدهمند شود که مسیر آن هم این است که در مقام فهم تسلیم به شارع مقدس تمام ظرفیت اجتماعی در فهم کلمات شارع مقدس بکار گرفته شود و به عبارت دیگر «گمانه، گزینش، پردازش» از طریق «تعبد، تقنین، تفاهم» به حجیت برسد. در این نگاه پایگاه حجیت یقین نظری نیست بلکه آنچه حجیت دارد یقینی است که از تسلیم و تعبد به کلام شارع نشأت گرفته باشد. لذا آنچه مقنن میشود صرف یقین نیست بلکه نظام یقینی که از تعبد به کلام شارع مقدس حاصل شده باشد مقنن میشود.
به عبارت دیگر اگر شارع مقدس میخواهد با دیگران تفاهم کند، -نه اینکه خطابی بیان کند که دیگران معنای آن را متوجه نشوند- و اگر شارع مقدس قصد سرپرستی ارادههای مؤمنین در طول تاریخ را داشته است، پس برای فهم مرادات شارع مقدس دیگر نمیتوان به فهم عرف زمان تخاطب کفایت کرد، بلکه برای فهم خطاب تأسیسی شارع مقدس اگر در مقام فهم تسلیم به اراده مولی شود و بخواهد به گونهای که مولی اراده کرده است، خطاب را بفهمد، فهم او حجیت پیدا میکند؛ لکن برای اینکه تسلیم به اراده مولی شود باید «تعبد، تقنین، تفاهم» واقع شود تا استفراغ وسع در تمام ظرفیت اجتماعی برای فهم مؤمنانه کلام مولی واقع شود.
البته باید توجه داشت که گرچه فقها مدعی قاعدهمند کردن فهم عرف زمان تخاطب هستند اما هم ایشان هم در مقام فهم کلمات شارع مقدس این مسیر را نپیمودهاند؛ زیرا قواعد انقلاب نسبت و حکومت و ورود و امثال اینها قواعد زبان عرف زمان تخاطب نیستند بلکه اینها از طریق تطرق احتمالات متعبدانه در کلام مولی و ترجیح احتمالات و جمعبندی آنها ایجاد شده است و در صورتی که «تعبد، تقنین، تفاهم» در آن رعایت شود حجیت دارد.
فقها در پاسخ به این اشکال که عرف اینگونه عمل نمیکند و اصلاً التفاتی به این نسبتها در کلمات خود ندارد، اینطور پاسخ میدهند که اگر به عرف چنین نسبتهایی القا شود میپذیرند؛ لکن چنین جوابی قابل دفاع نیست زیرا وقتی عرف چنین نسبتهایی را بفهمد یعنی آموزشهایی دیده است که باعث شده از سطح عرفی فراتر رفته و به تخصص نزدیک شود لذا از فهم عرفی پا فراتر گذاشته شده است و فهم عرفی قاعدهمند نشده بلکه فهم تخصصی از کلام مولی قاعدهمند شده است.
ضرورت ارتقای قواعد فهم از کلام شارع مقدس
تا اینجا این مطلب بیان شد که باید فهم از کلام شارع مقدس از سطح عرف فراتر رفته و عمیقتر شود؛ مثلاً از جمله فهمهایی که باید در کلام شارع مقدس واقع شود، ملاحظه نسبتهایی است که در کلام شارع مقدس وجود دارد و مراد شارع هم هست. اگر این نسبتها به خوبی ملاحظه شود مفاهیمی که بین آنها نسبتهایی واقع شده است نیز تعیّن خاصی پیدا میکند؛ مثلاً وقتی روابط مؤمن در یک آیه با بقیه آیات ملاحظه شود معنای آن تعیّن خاصی پیدا میکند. روش مرحوم علامه در تفسیر هم فی الجمله همین است؛ البته ایشان در عین اینکه دقتهای لطیفی در تفسیر دارند اما روش خود را قاعدهمند نکردهاند.
نکتهای که در اینجا باید بدان توجه داشت این است که چرا باید این نسبتها در کلام شارع مقدس ملاحظه شود و چرا باید اجتهاد در سطوح راقیتری واقع شود؟ گاهی در پاسخ به این سؤال، ضرورت ملاحظه نسبت بین آیات و عناوینی که در شریعت وجود دارد، از ناحیه احتمال وجود نسبت تمام میشود؛ یعنی همین که احتمال داده شود که در کلام شارع مقدس نسبتهایی ملاحظه شده است که از سطح زبان عرف بالاتر است، باید در فهم این نسبتها استفراغ وسع کرد و به عبارت دیگر این احتمال در اینجا منجز است.
اما نکته دیگر در ضرورت ملاحظه نسبتها در کلمات شارع مقدس این است که در رسیدن به عدل و میزانی که منظور نظر شارع مقدس است تبیین احکام موضوعات کفایت نمیکند، بلکه باید حکم نسبتهایی که در جامعه وجود دارد نیز بیان شود؛ زیرا عدل و ظلم در نسبتهایی که در جامعه وجود دارد نیز جریان دارد. مثلاً اگر شارع مقدس در اداره جامعه میخواهد عدالت محقق شود -آن هم نه عدالتی در حد عرف عام و نه عدالت عرف خاص که در مکتب سرمایه داری یا مارکسیستی و امثال آن وجود دارد؛ بلکه میخواهد عدالت توحیدی محقق شود که پایگاه آن هم ولایت الله است.- دیگر صرفاً بیان احکام موضوعات کفایت نمیکند بلکه باید حکم تعادلی که بین موضوعات مختلف ایجاد میشود نیز بیان شود تا این تعادل و توازن و نسبت بین عناوین هم عادلانه برقرار شود.
بلکه اساساً در اداره اجتماعی یکی از مهمترین امور همین نسبتی است که بین موضوعات مختلف برقرار میشود؛ مثلاً در اقتصاد نسبت بین «خدمات، صنعت و کشاورزی» را به صورت خاصی محقق میکنند تا تعادل ایجاد شود؛ نه اینکه یک بخش را به صورت کلی از بین ببرند؛ لذا عدالت اقتصادی به معنای تنظیم نسبت بین امور اقتصادی است و به همین دلیل بیان حکم نسبتها در اداره اجتماعی بسیار اهمیت دارد.
در زندگی شخصی هم اگر کسی بخواهد برنامهای برای زندگی خود داشته باشد، باید نسبت بین امور مختلف زندگی خود را مشخص کند؛ مثلاً برای برنامهریزی برای عبادتهای خود باید بداند که چه مقدار قرآن بخواند، چه مقدار نماز بخواند و چه مقدار زیارت و توسل داشته باشد، چه مقدار احسان به مردم داشته باشد و…؛ لذا تنها با این احکام که نماز و تلاوت قرآن و زیارت مستحب است نمیتوان به برنامه دست یافت بلکه باید نسبتی بین این امور هم برقرار شود تا بتوان به برنامهای عادلانه برای زندگی رسید؛ و باید توجه داشت که وقتی در برنامهریزی برای هریک از این موضوعات منزلت خاصی قرار داده میشود، هریک از این موضوعات وقتی در نسبت خاصی قرار میگیرد، مکمل دیگری هم خواهد شد و یک «کل مرکب» خاصی تشکیل میشود که نسبتهای مختلف آن نیز به صورت بهینه ایجاد شده است؛ شبیه عناصر مختلف در ترکیبات مختلف شیمیایی که با تغییر کمی و کیفی هر عنصر، ترکیب دیگری ایجاد میشود.
بنابراین عدالت گاهی در بیان حکم موضوعات مختلف است ولی گاهی عدالت در سطح بالاتری دنبال میشود که عدالت در نسبت برقرار کردن در موضوعات و به عبارت دیگر عدالت در تعادل بین موضوعات و تنظیم موضوعات مختلف است؛ نمیتوان گفت که شارع مقدس نسبت به عدل و ظلم در تعادل اجتماعی بی تفاوت است و اصلاً این عدالت را ملاحظه نفرموده است؛ بلکه قطعاً شارع مقدس نسبت به این عدل و ظلم هم احکامی بیان داشته است. مخصوصاً که در عمل هم حتماً این نسبتها به صورت خاصی محقق میشود و نمیتوان گفت که در عمل به این نسبتها پرداخته نشود؛ یعنی بالاخره انسان در زندگی شخصی خود و حکومت در زندگی اجتماعی نسبتهای خاصی را بین موضوعات برقرار میکند، و بلکه اصل مدیریت اجتماعی در تنظیم نسبت بین امور مختلف است، لذا حتماً شارع مقدس نسبت به آن بی تفاوت نیست.
حال که روشن شد که میتوان گفت شارع مقدس نسبت بین موضوعات را نیز ملاحظه فرموده است، باید توجه داشت که برای به دست آوردن نسبتهای عادلانه بین موضوعات باید نظام ارزشی در کلمات شارع مقدس استخراج شود تا بر اساس آن بتوان نسبتهای مختلفی که در زندگی فردی و اجتماعی وجود دارد را به صورت عادلانه برقرار کرد و برای به دست آوردن نظام ارزشی مورد نظر شارع مقدس باید نسبتهای مختلف در کلام شارع مقدس ملاحظه شود، تا بتوان به «نظام» ارزشی مطلوب شارع مقدس دست پیدا کرد. بنابراین ابتداءا باید نسبتهای بین کلمات شارع مقدس ملاحظه شود تا نظام نسبتها و نظام ارزشی در کلام شارع مقدس استنباط شود و آنگاه بر اساس قواعد خاصی، در عینیت هم آن نظام ارزشی، مبنا قرار داده شود و بر اساس آن بین موضوعات مختلف نسبت برقرار کرده و به نظام نسبیت عادلانه امور عینی دست یافت.
البته روشن است که برای فهم نسبتها در کلمات شارع مقدس حتماً نمیتوان به زبان عرف زمان تخاطب بسنده کرد و این نسبتها را به دست آورد زیرا چنین نسبتهایی در عرف زمان تخاطب اصلاً ملاحظه نمیشده است بلکه باید سطح راقیتری از اجتهاد در کلام شارع مقدس واقع شود که همان «گمانه، گزینش، پردازش» از طریق «تعبد، تقنین، تفاهم» است، که بالاجمال بیان شد و انشاءالله در مباحث بعدی بالتفصیل بیان خواهد شد.