بسم الله الرحمن الرحیم
تقریر فلسفه اصول، جلسه 68 – سه شنبه 18-11-1401
استاد میرباقری
تعریف اجتهاد
جمع بندی مباحث گذشته درباره توسع در تعریف اجتهاد
توسع در قید «استفراغ وسع»
همانطور که گفته شد تعریف اجتهاد در اصول سه قید اصلی دارد که هر سه را میتوان توسعه داد؛ درباره قید اول که «استفراغ وسع» است گفته شد که قواعد عام «معرفتشناسی» بر اجتهاد حاکم است و بیان شد که اولاً اختیار انسان در فهم او حضور دارد و ثانیاً قوای روحی انسان هم در فهم ذهنی انسان حضور دارد؛ لذا استفراغ وسع فقط نظری نیست و باید دخالت قوای روحی در اجتهاد نیز قاعدهمند شود؛ بلکه قوای روحی انسان عامل اصلی در اجتهاد است و به عبارت دیگر اصل در اجتهاد، تولی و تسلیم و تعبد به کلام شارع مقدس است.
البته همانطور که بیان شد فعل روحی در صورتی که با نگاه درجه دو و از منظر قوای ذهنی ملاحظه شود قاعدهمند و قابل محاسبه و اندازهگیری میشود؛ و به عبارت دیگر محاسبهپذیری حالات روحی به مداقه نظری در این حالات است؛ به همین دلیل وقتی گفته میشود جوهر تفقه تسلیم است به این معناست که باید تسلیم، تحلیل نظری شده تا قواعد آن قابل محاسبه شود و به حجیت برسد.
نکته دوم در توسعه در استفراغ وسع توجه به «شأن تخاطب شارع» است؛ اگر شأن تخاطب شارع مقدس را صرفاً مربوط به امور عبادی بدانیم، یا آن را مربوط به اموری بدانیم که عقل و تجربه انسان دسترسی به آن ندارد متفاوت است با اینکه شأن تخاطب شارع مقدس را به تمام اموری بدانیم که اختیار انسانها در طول تاریخ در آن حضور دارد؛ وقتی شارع مقدس در مقام سرپرستی اختیار در همه ادوار و در همه عرصههای اختیار فردی و اجتماعی است، دیگر نمیتوان گفت که زبان شارع، زبان عرف زمان تخاطب است. البته هیچ فقیهی هم مسائل مستحدثه را بیارتباط با دین نمیداند لذا احکام مسائل مستحدثه را نیز بیان میکنند، لکن مشکل این است که موضوعات را به صورت ساده و انتزاعی ملاحظه کرده و حکم آنرا در ترکیب و سرپرستی بیان نمیفرمایند.
از همین جا وارد محور سوم در توسعه استفراغ وسع میشویم که بحث از «زبان شارع» است. در این بحث هم گفته شد که زبان شارع، زبان تأسیسی است و به همین دلیل اجتهاد باید از زبان عرف زمان تخاطب رفعت پیدا کند. اجتهادی که محدود به عرف زمان تخاطب باشد، منزلت نازلهای از اجتهاد است. فقها به این دلیل که زبان عرف زمان تخاطب را ملاک دانستهاند از «وضع» بحث میکنند تا روشن کنند که هر لفظی در زمان صدور چه معنایی داشته است. البته ایشان هم محدود به فهم عرفی نیستند و نسبتهایی را بعد از ظهور عرفی ملاحظه میکنند که فراتر از سطح عرف و عقلای زمان تخاطب است.
توسع در قید «حجت»
نکته دیگر، بحث از قید «حجیت» است که در این باره نیز بیان شد که وقتی زبان شارع، محدود به زمان تخاطب نیست، پس نه طریق فهم آن صرفاً رجوع به عرف زمان تخاطب است و نه پایگاه حجیت مقید به فهم عرف زمان تخاطب است؛ بلکه طریق تحصیل مرادات شارع مقدس «گمانه، گزینش، پردازش» است و پایگاه حجیت آن نیز به «تعبد، تقنین و تفاهم» بازمیگردد.
فقهای بزرگ شیعه در طول تاریخ به این دلیل که طریقی برای به حجیت رساندن فهمهای بالاتر از عرف نیافتهاند، فقط فهم عرفی را حجت دانستهاند و مقید به آن شدهاند؛ لکن همانطور که بیان شد اگر وسع فهم اجتماعی در فهم متعبدانه و قاعدهمند از کلام شارع مقدس به کار گرفته شود، به حجیت میرسد، لذا پایگاه حجیت به «تعبد، تقنین و تفاهم» بازمی گردد نه «فهم عرف زمان تخاطب».
توسع در قید «حکم»
مطلب دیگری که بیان شد این بود که اجتهاد فقط اختصاص به استنباط نظری احکام ندارد، بلکه بعد از استنباط احکام باید بر اساس آنها حکم وضعیت موجود نیز روشن شود. اگر نسبتهایی که در کلام شارع مقدس وجود دارد فهمیده شود، نظام ارزشی مطلوب شارع مقدس به دست میآید؛ آنگاه با قواعد خاصی میتوان بر اساس نظام ارزشی مطلوب، برای وضعیت موجود برنامهریزی کرد.
در واقع در «برنامهریزی» که مبتلابه ما در مدیریت و حکومت است، تا نسبتهای بین موضوعات به دست نیاید، امکان برنامهریزی وجود ندارد؛ و برای ایجاد نسبت بین موضوعات بر اساس دین، ابتدا باید نظام ارزشی مطلوب شارع مقدس به دست بیاید تا بتوان وضعیت موجود را ارزیابی کرده و برای آن برنامهریزی کرد و برای به دست آوردن نظام ارزشی مطلوب شارع مقدس باید نسبت بین کلمات مختلف شارع مقدس از منظر ارزش هم ملاحظه شود.
مثلاً در طب ابتدا وضعیت سلامت بدن تعریف میشود و برای اندازهگیری وضعیت عوامل آن شاخصهایی قرار داده میشود؛ آنگاه بر اساس همان شاخصها وضعیت موجود بیمار با علائم بالینی و آزمایشگاهی شناسایی میشود تا نوع و میزان بیماری شخص روشن شود؛ سپس بر اساس قواعد خاص برای او نسخه منسجم خاصی صادر میشود که احکام تبدیل وضعیت بیماری به سلامت در این شخص است که همان «احکام تناسبات» است.
همانطور که گفته شد برنامهریزی بر اساس دین نیازمند فهم نسبت بین مفاهیم در کلمات شارع مقدس نیز هست. یعنی گرچه استنباط از فهم عرفی آغاز میشود و فهمی از کلام شارع پیدا میشود اما نباید متوقف در این فهم شد، بلکه باید در مرحله بعد در روابط بین کلمات دقت کرد و از نسبتهایی مثل «عام و خاص» و «مطلق و مقید» و «حاکم و محکوم» فراتر رفته و نسبت بین کل ادله را ملاحظه کرد؛ همانطور که مرحوم علامه طباطبایی در روش تفسیری خود علاوه بر لغت و ادبیات عرب و اقوال مفسرین، کار دیگری انجام میدهند تا مفاهیم راقی قرآن را به دست بیاورند؛ ایشان میفرمایند برای تفسیر قرآن باید بین آیات مختلف نسبت برقرار کرد تا معانی آیات روشن شوند.
طبق این فهم از زبان شارع ممکن است گفته شود که عناوینی مثل «ماء» و «صلاه» و سایر مفاهیمی که در کلام شارع مقدس وجود دارد نیز مقید میشود؛ زیرا در مباحث آینده بیان میشود که همه مفاهیم در کلام شارع مقدس میتوانند نظارت بر همدیگر داشته باشد لذا وقتی یک مفهوم در یک کلام خاصی صادر میشود با توجه به قیودی که در نسبتهای مختلف کلام دارد یک تعیّن خاص پیدا میکند.
نکته دیگر در بحث حکم این است که برای برنامهریزی برای وضعیت موجود، باید نسبت علوم و برنامهریزی با دین مشخص شود، که مباحث آن در بحث ضرورت به صورت مفصل بیان شد و گفته شد که تجربه و عقل تعطیل نمیشود بلکه وحی باید تمام معرفتهای عقلانی و تجربی انسان را دینی کند و محور همه معارف انسان شود. و در استنباط از دین باید نحوه تولی بشر به دین در علوم مختلف به دست بیاید. در این صورت مجموعه علوم در خدمت تحقق دین قرار میگیرد و همگی به نوعی محترم خواهند شد.