تقسیم
مردم به دو
گروه پس از
دعوت امام
نوشته
پیشرو، متن سومین
جلسه از
مجموعه
سخنرانیهای
آیت الله میرباقری
در حسنیۀ حضرت
زهرا سلام
الله علیها در
محرم ۱۴۴۶ است. این
جلسه در تاریخ
۱۹ تیر ۱۴۰۳ در قم
برگزار شده
است.
۱. سیر با
زیارت عاشورا
«مَنْ
كَانَ
بَاذِلًا
فِينَا
مُهْجَتَهُ وَ
مُوَطِّناً
عَلَى
لقاءالله
نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ
مَعَنَا».[۱]
دعوتی که حضرت
سیدالشهداء
علیه السلام
هنگام خروج از
مکه فرمودند،
دعوت عام است؛
یعنی به ما
وعده دادهاند
که اگر کسی با
ایشان کوچ
کند، او را از
این عالم به
مقصد و
لقاءالله میرسانند.
البته انسان
برای این سفر
باید جانش را
کف دست گرفته
باشد.
مردم
در مواجهه با
دعوت
سیدالشهداء
دو دسته شدند؛
عدهای
شنیدند و
اطاعت کردند و
عدهای هم
شنیدند و
عصیان نمودند.
از این دو
دسته بیرون
نیستند. حضرت
به حدی روشن
با عالم حرف
زدند و دعوت
کردند که امت
را دو دسته
نمودند. برخی
از کسانی که
شنیدند و
اطاعت کردند،
از سابقون و
برخی متأخر
هستند. ولی حضرت
همۀ افرادی که
در این کاروان
هستند را به
لقاءالله میرساند.
البته دیر و
زود دارد،
کسانی که
تندتر و سریعتر
هستند، زودتر
میرسند.
کسانی که
متأخر هستند،
دیرتر به مقصد
میرسند. حضرت
چنین مسیری را
در عالم گشوده
است. در
مقابلِ بنیامیه
و قبلیهایشان
که بر حقیقت
دین و توحید و
ولایت
امیرالمؤمنین
علیه السلام
حجاب انداختهاند،
سیدالشهداء این
حجاب را خرق
کردند. دعوتی
کردند و امتی
را در این
مسیر به حرکت
درآوردند.
مسیری که مسیر
ملاقات با
خداست و این
مسیر هم به عصر
ظهور منتهی میشود.
کاروانی که با
حضرت راه
افتادهاند،
در مسیر هستند
و به مقصد میرسند.
«مَنْ كانَ
يَرْجُوا
لقاءالله
فَإِنَّ أَجَلَ
اللَّهِ
لَآتٍ»؛[۲]
وعده خدا میرسد
و حضرت آن
کسانی را که
اجابت کردهاند
و به راه
افتادهاند
را به مقصد میرساند.
همۀ عزادارانی
که اطراف حضرت
جمع شدهاند، بخشی از
همین کاروان
هستند.
مکرر
این نکته را
در باب زیارت
عاشورا عرض
کردهام که
زیارت عاشورا
برنامۀ سلوک مؤمنین
و جامعۀ شیعه
تا مرحله
لقاءالله و
رسیدن به مقصد
است. مسیر هم
اینطور است
که از مصیبت
سیدالشهداء
علیه السلام شروع
میشود. حضرت
برای این که
این کاروان را
به مقصد برسانند،
خونِ دل و
اسارت اهلبیت
خود را وسط
گذاشتند؛ «بَذَلَ
مُهْجَتَهُ
فِيكَ
لِيَسْتَنْقِذَ
عِبَادَكَ
مِنَ
الْجَهَالَةِ
وَ حَيْرَةِ
الضَّلَالَة».[۳] در
پیشانی این
دعوت، شهادت
خود حضرت و
اسارت اهلبیت
ایشان قرار
دارد. لذا این
دعوت به نتیجه
مقصود میرسد.
«أَنَا
قَتِيلُ
الْعَبْرَة»؛[۴] این
حرکت از توجه
به مصیبت حضرت
شروع میشود.
بعد اگر کسی
با حضرت همراه
شد و وسعت و
عظمت مصیبت و
کار حضرت را
فهمید، قدم
بعد این است که
به بصیرت و
آگاهی میرسد
و صف دشمن را
میشناسد و میفهمد
که
سیدالشهداء
با ابن زیاد و
عمرسعد و شمر
روبرو نیستند،
بلکه با یک
جبهه بزرگ
تاریخی روبرو
هستند. بعد هم
با موضعگیری
و لعن به
برائت میرسد،
«فَلَعَنَ
اللَّهُ
أُمَّةً
أَسَّسَتْ
أَسَاسَ
الظُّلْمِ وَ
الْجَوْر»،[۵] بعد
هم «بَرِئْتُ
إِلَى
اللَّهِ وَ
إِلَيْكُمْ
مِنْهُمْ وَ
مِنْ
أَشْيَاعِهِمْ
وَ أَتْبَاعِهِمْ
وَ
أَوْلِيَائِهِم»،
بعد هم به صف و
قتال میرسد.
«إِنِّي
سِلْمٌ
لِمَنْ
سَالَمَكُمْ
وَ حَرْبٌ
لِمَنْ
حَارَبَكُم»
به خونخواهی،
قرب، وجاهت،
حیات طیبه،
ممات طیبه و چیزهایی
که در زیارت
عاشورا هست،
میرسد. این
سیری است که
حضرت به
همراهان
خودشان میدهند
و همراهان خود
را میرسانند.
۲. وظیفه مؤمنین
در مقابل دعوت
امام
من
از این زاویه
می خواهم به
یک نکته از یک
حدیث نورانی
اشاره کنم که
در کافی شریف
در کتاب الحجه
این حدیث
نورانی را نقل
کردهاند. از
امام صادق
ارواحنا فداه
نقل شده که حضرت
فرمودند: «السَّمْعُ
وَ
الطَّاعَةُ
أَبْوَابُ
الْخَيْرِ
السَّامِعُ
الْمُطِيعُ
لَا حُجَّةَ
عَلَيْهِ وَ
السَّامِعُ
الْعَاصِي
لَا حُجَّةَ
لَهُ وَ
إِمَامُ
الْمُسْلِمِينَ
تَمَّتْ
حُجَّتُهُ وَ
احْتِجَاجُهُ
يَوْمَ
يَلْقَى
اللَّهَ
عَزَّ وَ جَل».[۶] بعد
حضرت این آیۀ
شریفه را
خواندند: «يَوْمَ
نَدْعُوا
كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم».[۷]
حضرت
دعوت خدا را
به مردم
رساندند، «السَّلَامُ
عَلَيْكَ
يَا دَاعِيَ
اللَّه».[۸] ایشان
داعی الله و
منادی خدا
هستند و ما را
به سوی خدا
دعوت میکنند.
«مَنْ
كَانَ
بَاذِلًا
فِينَا
مُهْجَتَهُ وَ
مُوَطِّناً
عَلَى
لقاءالله
نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ
مَعَنَا»،
این دعوت به خداست
و این دعوت به
همۀ امت رسیده
است. دعوت
حضرت خیلی
آشکار بود، از
مدینه شروع
شد، بعد به مکه
رفتند و ماهها
ماندند و دعوت
کردند، بعد به
سمت کوفه حرکت
کردند و بعد
دعوت ایشان به
همۀ تاریخ و
به ما رسیده
است. در مواجهۀ
با این دعوت
دو برخورد شده
است؛ «السَّامِعُ
الْمُطِيعُ»:
حضرت دعوت خود
را به سمع همه
رساندهاند و عدهای
دعوت را میشنوند
و اطاعت میکنند،
«السَّامِعُ
الْمُطِيعُ
لَا حُجَّةَ
عَلَيْهِ». پس
شنیدن قدم اول
است و قدم دوم
هم اطاعت است.
سامعی که
اطاعت میکند،
هیچ حجتی علیه
او نیست. چراکه
به همۀ وظیفهاش
عمل کرده است.
شیطان سر و
صدا و غوغا میکند
که این صدا به
گوش انسان
نرسد، اما
انسان باید
این دعوت را
بشنود.
سیدالشهداء
علیه السلام
صبح عاشورا
خطبه خواندند،
دشمن سر و صدا
میکردند تا
صدای حضرت به
گوش لشکر نرسد،
ولی حضرت صدای
خود را رساند.
صدای حضرت رسا
و ایشان حجت
بالغه است.
شیطان برای
اینکه انسان
این دعوت را
نشنود، غوغا
میکند؛ سر و
صدا میکند،
فضا را آلوده
و تاریک میکند،
غبار به پا میکند،
«لَآتِيَنَّهُمْ
مِنْ بَيْنِ
أَيْديهِمْ وَ
مِنْ
خَلْفِهِمْ
وَ عَنْ
أَيْمانِهِمْ
وَ عَنْ
شَمائِلِهِم»؛[۹] با
ایجاد غفلت از
آخرت، رغبت به
دنیا، شهوات و
شبهات از
اطراف حمله میکند
که این دعوت
شنیده نشود.
ولی با شنیدن
این ندا درهای
خیر به روی
انسان باز میشود؛
«السَّمْعُ
وَ
الطَّاعَةُ
أَبْوَابُ
الْخَيْرِ».
دوم
اطاعت است؛
وقتی انسان
شنید، باید با
همۀ قوا با
امام حرکت
کند. «وَ
السَّامِعُ
الْعَاصِي
لَا حُجَّةَ
لَهُ» کسی
هم که صدای
امام را شنید
و اجابت نکرد،
دیگر حجتی
ندارد، چراکه
منادی الهی در
عالم ندا داده
و دعوت کرده
است. اگر فقط
صدای شیطان در
عالم بلند بود
و امامی
نیامده و
صدایی نزند و
دعوتی نکند،
آنجا انسان
اگر گمراه شد،
حجت دارد. خدای
متعال میفرماید
ما انبیاء را
فرستادیم که
حجت تمام شود.
این آیهای
است که مرحوم
شیخ و دیگران
در رسائل مفصل
بحث میکنند
که خدای متعال
انبیاء را
فرستاده که ما
حجت نداشته
باشیم. ندایی
در عالم بلند
میشود و این
صدا به همه میرسد.
حجت انبیاء
بالغه است.
وقتی رسید، ما
باید بشنویم و
اجابت کنیم.
شیطان
سر و صدا میکند
که ما نشنویم،
خیلیها روز
عاشورا به یک
معنا دعوت
حضرت را
نشنیدند؛
اصلاً گوشهایشان
را به دعوت
حضرت بستند!
حضرت دعوت میکنند،
صدا میزنند
اما آنها گوشهایشان
را بستند. شب
عاشورا در اردوگاه
دشمن سر و صدا
بلند است،
شهوت رسیدن به
قدرت و غنایم
و پیروزیها
هست و چنین
چیزهایی نمیگذارد،
صدای امام
شنیده شود.
حضرت دعوت میکنند،
اما یک عده
نمیخواهند
بشنوند! خیر
از شنیدن شروع
میشود،
انسان باید
گوش بدهد و
این صدا را
بشنود؛ «رَبَّنا
إِنَّنا
سَمِعْنا
مُنادِياً
يُنادي
لِلْإيمان»،[۱۰] این
آیات مبارکۀ
سورۀ آلعمران
است که در سحر
خوانده میشود.
سخن
اولوالالباب
این است: «رَبَّنا
إِنَّنا
سَمِعْنا»
ما صدای منادیای
که در عالم
آمد و ما را به
ایمان دعوت
کرد، شنیدیم.
دعوتها
در عالم
فراوان است:
نفس دعوت میکند،
شیطان دعوت میکند،
طواغیت سر و
صدا راه میاندازند
و ما را دعوت
میکنند،
ولیّ خدا هم
دعوت میکند و
صدای دعوت
الهی را به
گوش ما میرساند.
عدهای این
ندای دعوت
الهی را میشنوند
و راه میافتند،
آنهایی که میشنوند
و راه میافتند،
هیچ حجتی علیه
آنها نیست،
چراکه به همۀ
وظیفۀ خود عمل
کردهاند. عدهای
میشنوند،
ولی اطاعت نمیکنند؛
اینها در روز
قیامت هیچ
حجتی ندارند.
فرمود:
«إِمَامُ
الْمُسْلِمِينَ
تَمَّتْ
حُجَّتُهُ وَ
احْتِجَاجُهُ
يَوْمَ
يَلْقَى
اللَّهَ
عَزَّ وَ جَل»
امام مسلمین
در روز قیامت
حجتش تمام است،چراکه
او وظیفۀ را
انجام داده
است. هیچکس
در صحنۀ قیامت
نمیتواند
بگوید، امام
حسین علیه
السلام ابلاغ
نکرد. ابلاغ
کرده و خون
خود را هم پای
این مأموریت
گذاشته است. پس
حجت تمام است.
کانّه یک
مسئولیتی به
عهدۀ امام است،
یک کاری هم به
عهدۀ مأمومین
است؛ امام
باید حجت و
دعوت الهی را
برساند و امام
در این
مسئولیت هیچ
کوتاهی نکرده
است. سیدالشهداء
علیه السلام
خون خود و اهلبیت
را و اسارت
اهلبیتش را
پای این دعوت
گذاشته است.
۳.اطاعت و
عصیان در
مقابل دعوت
انبیاء در
قرآن
قرآن
انسانها را
در مقابل دعوت
انبیاء دو
دسته میکند:
یک عده می
گفتند: «سَمِعْنا
وَ عَصَيْنا»،
شنیدیم، ولی
زیر بار نمیرویم.
شنیدیم، اما
اینها حرفهای
قابل شنیدن و
بهدردبخور
نیست! «وَ
اسْمَع»،[۱۱] حالا
تو حرف ما را
گوش کن، ما هم
حرف داریم.
این یک نوع
حرف زدن با
انبیاء است!
فراعنه اینطور
هستند؛ در
مقابل ندای
پیامبر صدای
خود را در
عالم بلند میکنند.
خدای متعال میفرماید:
«لا
تَرْفَعُوا
أَصْواتَكُم فَوْقَ
صَوْتِ
النَّبِي»،[۱۲]
بالاتر از
صدای این
پیامبر حرف
نزنید و
صدایتان را
بلند نکنید،
او مؤذن خدا
است و این صدا
باید در عالم
بلند بشود و
به گوشها
برسد.
اما
صدای خود را
بلند میکنند
و میگویند ما
حرفتان را
شنیدیم، حالا
شما بشنوید؛
«راعِنا»
حواست به ما
باشد. عدهای
هم هستند که
خوب گوش میدهند
و صدایی بلند
نمیکنند، «إِنَّ
الَّذينَ
يَغُضُّونَ
أَصْواتَهُمْ
عِنْدَ
رَسُولِ
اللَّهِ
أُولئِكَ
الَّذينَ
امْتَحَنَ
اللَّهُ
قُلُوبَهُمْ
لِلتَّقْوى».[۱۳]
قرآن میفرماید
عدهای در
مقابل صدای
پیامبر صدای
خود را فرو میخوابانند،
«يَغُضُّونَ
أَصْواتَهُمْ
عِنْدَ
رَسُولِ اللَّهِ»،
اینها کسانی
هستند که به
تقوای قلب
رسیده اند و قلبشان
متقی شده است،
«أُولئِكَ
الَّذينَ
امْتَحَنَ
اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»،
خدای متعال
قلب اینها را
زیر و رو کرده،
امتحان کرده و
ریاضت داده تا
آماده شدهاند
و به تقوای
قلب رسیده
اند. مصداق
این آیه در
روایات ما به
امیرالمؤمنین
ارواحنا فداه
تطبیق شده
است. «يَغُضُّونَ
أَصْواتَهُمْ
عِنْدَ
رَسُولِ اللَّهِ»؛
صدا بلند نمیکردند،
گوش میدادند
و بعد منادی
نبیاکرم میشدند.
یک عده هم اینگونه
نیستند، صدا
بلند میکنند.
میگویند: «سَمِعْنا
وَ عَصَيْنا»،
شنیدیم، ولی
زیر بار نمیرویم،
چراکه حرف شما
گوشکردنی
نیست! این چه
حرفهایی است
که می زنید؟!
الان هم
همینطور است.
روز عاشورا وقتی
سیدالشهداء
خطبه میخوانند،
به حضرت میگویند
دعوت به آخرت
و اینکه دنیا به
کسی وفا نکرده
را را کنار
بگذار، حرف ما
را بشنو و برو
با پسر عمویت
صلح کن! «سَمِعْنا
وَ عَصَيْنا
وَ اسْمَع»،
تو بشنو ما چه
میگوییم.
یک
عده هم میگویند:
«سَمِعْنا وَ
أَطَعْنا»،
شنیدیم و
اطاعت کردیم.
تعبیر قرآن خیلی
لطیف و عجیب
است، قرآن میفرماید
این مؤمنینی
که به سمع و
طاعت رسیده
اند، «وَ
الْمُؤْمِنُونَ
كُلٌّ آمَنَ
بِاللَّهِ وَ
مَلائِكَتِهِ
وَ كُتُبِهِ
وَ رُسُلِهِ لا
نُفَرِّقُ
بَيْنَ
أَحَدٍ مِنْ
رُسُلِه»،[۱۴] به
همۀ انبیاء و
به این خط
ایمان دارند،
می دانند که
این یک مسیر
است و تفکیک
نمیکنند.
خدای متعال
انبیائی
فرستاده است و
این یک مسیر
دعوت به توحید
در مقابل دعوت
به شرک و بتپرستی
است، «وَ
الْمُؤْمِنُونَ
كُلٌّ آمَنَ
بِاللَّهِ وَ
مَلائِكَتِهِ
وَ كُتُبِهِ»
و مؤمنین به
همۀ انبیاءِ این
مسیر ایمان
دارند.
سخن
مؤمنین این
است که «سَمِعْنا
وَ أَطَعْنا»،
ما شنیدیم و
اطاعت هم
کردیم. بعد میفرماید:
«غُفْرانَكَ
رَبَّنا وَ
إِلَيْكَ
الْمَصير»،
خدایا ما
داریم می آییم،
سامع و مطیع
هم هستیم، ولی
این راه پُر
مخاطره است،
تو کسریها را
ببخش و تدارک
کن. «و
إِلَيْكَ
الْمَصير»،
وقتی مقصد تو
هستی، راه
رفتهها در
این راه زمینگیرند،
«عَجَزَتِ الْعُقُولُ
عَنْ
إِدْرَاكِ
كُنْهِ جَمَالِك»،[۱۵] همۀ
عقلها از این
که همۀ راه را
طی کنند،
عاجزند، «وَ
انْحَسَرَتِ
الْأَبْصَارُ
دُونَ النَّظَرِ
إِلَى
سُبُحَاتِ
وَجْهِك»،
تمام چشمها و
دیدههای
تیزبین و
قلوبی که چشم
باز دارند،
خیلی نزدیکبینتر
از آن هستند
که به سبحات
جمال تو نظر
کنند. «وَ
لَمْ
تَجْعَلْ
لِلْخَلْقِ
طَرِيقاً إِلَى
مَعْرِفَتِكَ
إِلَّا
بِالْعَجْزِ
عَنْ مَعْرِفَتِك»،
برای کسی به
سوی معرفت
خدای متعال
راهی گشوده
نمیشود، الا
زمانی که به
نقطه عجز
برسد. یعنی با
همۀ وجود راه
بیافتد، با
همۀ قوا بیاید
و ببیند که
نمیشود. یک
عده در مقابل
انبیاء اینگونه
هستند، «سَمِعْنا
وَ أَطَعْنا
غُفْرانَكَ
رَبَّنا وَ
إِلَيْكَ
الْمَصير»؛
با همۀ وجود
شنیده و در
راه آمده است،
بعد میفهمد
که این راه با
این قدمها
رفتنی نیست و
تو باید ببری،
«غُفْرانَكَ
رَبَّنا وَ
إِلَيْكَ
الْمَصير».
اصحاب عاشورا
اینگونه
بودند.
۴. معنای
«وسع» در قرآن
«لا
يُكَلِّفُ
اللَّهُ
نَفْساً
إِلاَّ وُسْعَها
لَها ما
كَسَبَتْ وَ
عَلَيْها مَا
اكْتَسَبَت»؛[۱۶]
خدای متعال از
هیچ کسی بیش
از ظرف خودش
چیزی نمی
خواهد. البته
باید بداند که
باید با تمام
توان بیاید. «لَها
ما كَسَبَتْ»،
اگر درست حرکت
کند به منفعت
میرسد و اگر
بد حرکت کند «وَ
عَلَيْها مَا
اكْتَسَبَت».
تکلیف خدا به
اندازۀ ضعف
انسان است.
اگر خدای
متعال ما را
دعوت میکند و
صدا میزند،
بیش از ظرفیت
ما روی شانۀ
ما باری نمیگذارد.
این حرف مؤمنین
است. اما در
عین حال «رَبَّنا
لا
تُؤاخِذْنا
إِنْ نَسينا
أَوْ أَخْطَأْنا»،
ما دعوت را
شنیدهایم،
با همۀ وجود
هم داریم میآییم
و میدانیم
بار تکلیف بیش
از ظرفیت ما
نیست، ولی
ناتوان هستیم،
اهل نسیان و
خطا هستیم، «رَبَّنا
لا
تُؤاخِذْنا
إِنْ نَسينا
أَوْ أَخْطَأْنا».
اگر در این
راه دچار
فراموشی و خطا
شدیم، تو ما
را اخذ نکن.
درست است که
تکلیف به
اندازه ظرف
ماست، هرچه هم
عمل کنیم،
منفعت میبریم،
اما خدایا تو
ما را اخذ نکن.
«لا
تُؤاخِذْنا
إِنْ نَسينا
أَوْ
أَخْطَأْنا رَبَّنا
وَ لا
تَحْمِلْ
عَلَيْنا
إِصْراً كَما
حَمَلْتَهُ
عَلَى
الَّذينَ
مِنْ قَبْلِنا»،
خدایا در این
مسیر بارهای
سختی که روی
شانۀ امتهای
سابق میگذاشتی،
روی شانه ما
نگذار، ما
ناتوان هستیم؛
«رَبَّنا وَ
لا
تُحَمِّلْنا
ما لا طاقَةَ
لَنا بِهِ وَ
اعْفُ عَنَّا
وَ اغْفِرْ
لَنا». خدای
متعال نمیخواهد
ما را به عسر و
حرج بیندازد،
اما این راه،
راه دشواری
است. «کجا
دانند حال ما
سبکبالان
ساحلها». کسی
که در راه خدا
وارد نشده،
خیال میکند
مسیر آسان
است. وقتی
وارد شد وارد
یک دریای عمیق
پر مخاطره میشود.
آنوقت سختی
های این راه
را میفهمد.
آنهایی که در
وادی توحید
راه افتادند،
فریادشان
بلند است.
انبیاء
آمدند و دعوت
کردند. راه
افتادهها
صدای دعوت انبیاء
را شنیدند؛ «رَبَّنا
إِنَّنا
سَمِعْنا».
خدایا ماخوب
شنیدیم،
دیدیم که
منادیانی در
حال دعوت به
تو هستند و
حرف حساب میزنند.
بقیه حرفها
در عالم مزخرف
است. مزخرف
یعنی حرفی که
ظاهر زیبا
دارد. قرآن میفرماید:
در مقابل
انبیاء «زُخْرُفَ
الْقَوْل»[۱۷] است.
«زُخْرُفَ
الْقَوْل»
یعنی حرف پر
زرق و برقی که
هیچ پشتوانهای
ندارد. کار
شیاطین همین
است که «جَعَلْنا
لِكُلِّ
نَبِيٍّ
عَدُوًّا
شَياطينَ
الْإِنْسِ وَ
الْجِنِّ
يُوحي
بَعْضُهُمْ
إِلى بَعْضٍ
زُخْرُفَ
الْقَوْلِ
غُرُوراً»،
فقط فریب و
غرور است. یک دعوت
حقی وجود دارد،
یک صدایی از
طرف خدا بلند
میشود و
انبیاء منادیان
الهی هستند.
میگویند
خدایا ما دعوت
انبیاء را
شنیدیم و با
همۀ قوا هم به
سوی آنها حرکت
میکنیم، ولی
«غُفْرانَكَ
رَبَّنا وَ
إِلَيْكَ
الْمَصير»،
مقصد تو هستی،
وقتی راه به
سوی توست، تو
باید ببخشی.
۵. نیاز
انسانها به
دستگیری امام
چه
کسی میتواند
این راه را به درستی
برود؟ سعید بن
عبدالله
سیزده چوبۀ
تیر را به تن
خود خرید،
وقتی روی زمین
افتاد که نماز
تمام شد. حضرت
بالای سرش
آمدند. عرض
کرد: «أَ
وَفَيْتُ»؛
آسان نبودن
وفا به امام
را میفهمد.
ایستادی تا
حضرت نماز
بخوانند، از
نماز خواندن
پشت سر حضرت
در ظهر عاشورا
گذشتی. چه کسی
از این نماز
میگذرد؟!
خودت را سپر کردی
تا حضرت نماز
بخوانند. میگویند
یکی از این
تیرها برای
این که یک نفر
را از پا در
بیاورد، کافی
است. سیزده
چوبه را خرید
و روی زمین
افتاد. به
حضرت عرض کرد: «أَ
وَفَيْتُ».
این یعنی «غُفْرانَكَ
رَبَّنا وَ
إِلَيْكَ
الْمَصير».
چه کسی میتواند
حق امام حسین علیه
السلام را ادا
کند؟! همه
بدهکار هستند.
حبیب هم
بدهکار است.
این سخن عدهای
است؛ «لا
يُكَلِّفُ
اللَّهُ
نَفْساً
إِلاَّ وُسْعَها»،
خدایا این
تکلیفی که تو
خواستی، بیش
از وسع ما
نیست، ولی راه
سخت است، چون راه
توحید است.
آنهایی که با
سر رفتند، در
دامنههای
این راه گیر
کردهاند. ما
که با پا میرویم،
معلوم است به
جایی نمیرسیم.
«رَبَّنا
وَ لا
تُحَمِّلْنا
ما لا طاقَةَ
لَنا بِه»،
خدایا
برداشتن بار
توحید خیلی
سخت است، ولی
تو فکر شانههای
ما را هم بکن و
خودت بار را
سبک کن.
معنایش این
نیست که خدایا
ما نمیخواهیم
راه برویم، ـ دعا
این نیست ـ ما
که کنار ساحل
هستیم، نمیفهمیم.
راه افتادههایی
که صدای امام
حسین علیه
السلام را
شنیدند و راه
افتادند، می
دانند که کار
خیلی پر
مخاطره است.
«کجا دانند
حال ما سبک
بالان ساحلها».
آنهایی که در
وادی امام راه
افتادند، میفهمند.
آیا پا پس میگذارند؟
آیا میگویند خدایا
ما نمیخواهیم
برویم، بار را
از دوش ما
بردار؟ این
نیست. میگویند
خدایا ما را
به مقصد
برسان، ولی
آسان به مقصد
برسان، «وَ
لا تُحَمِّلْنا
ما لا طاقَةَ
لَنا».
خدایا ما در
این راه
اشتباه میکنیم،
«وَ اعْفُ
عَنَّا».
خدایا کسری
داریم، «وَ
اغْفِرْ لَنا
وَ ارْحَمْنا»،
تو به ما رحم
کن.
یک
عده در مقابل
دعوت امام
حسین علیه
السلام اینگونه
هستند. شنیدند
و اطاعت
کردند، راه
افتادند و در
این مسیر با
سختیها
مواجه شدند. اینها
هستند که صدایشان
بلند است، «سَمِعْنا
وَ أَطَعْنا
غُفْرانَكَ
رَبَّنا وَ
إِلَيْكَ
الْمَصير».
میدانیم
تکلیف ما بیش
از بار روی
شانۀ ما نیست،
ولی رسیدن به
مقصد از ظرفیت
ما بزرگتر
است. میدانیم
تو تکلیف به ما
لا یطاق نمیکنی،
ولی خدایا با
امام حسین علیه
السلام راه
رفتن، هم سخت
است، هم آسان
است. ولی
واقعاً این
سخنشان است، «وَ
لا
تُحَمِّلْنا
ما لا طاقَةَ
لَنا بِهِ وَ اعْفُ
عَنَّا وَ
اغْفِرْ لَنا».
تو ترحم کن، «وَ
ارْحَمْنا
أَنْتَ
مَوْلانا»؛
قافلهسالار
ما تویی.
«اللَّهُ
وَلِيُّ
الَّذينَ
آمَنُوا»،[۱۸]
قرار بر این
است که تو ما
رابه مقصد
برسانی، با
پای ما کسی به
مقصد نمیرسد.
این سخن آنها
است. با سر
آمدند، با همۀ
وجود آمدند،
سعید بن
عبدالله هرچه
داشته آورده
است، همه
موانع را کنار
زده و خودش را
به عاشورا رسانده
است، سبقت هم
گرفته است،
وظیفهاش هم
انجام داده
است، بعد در
عین حال خودش
را بدهکار میداند.
این شکسته
نفسی نیست،
اینجا جای
شکسته نفسی و
دروغ گفتن
نیست. واقعاً
در یک نقطهای
است که وقتی
آن مقصد را میبیند
و امام حسین علیه
السلام را میبیند،
احساس میکند،
این ظرفیت
برای رسیدن به
امام کافی
نیست. آنهایی که
راه افتادند،
با همۀ
قوایشان
آمدند و میرسند
به اینکه «سُبْحَانَكَ
مَا
أَضَيْقَ
الطُّرُقَ عَلَى
مَنْ لَمْ
تَكُنْ
دَلِيلَه»،[۱۹]
خدایا کسانی
که تو دستشان
را نمیگیری،
با همۀ قوا میآیند،
ولی راه تنگ
است. راه سلوک
و راه قلب و
راه عهد، همۀ
اینها تنگ
هستند.
اگر
کسی کنار
ایستاده باشد
و وارد این
راه نشده باشد،
حق ندارد اینگونه
صحبت کند. این
سخن کسی است
که دعوت را
شنیده و با همۀ
قوا آمده و
دارد اجابت میکند.
خدایا ما
آمدیم، ما
شنیدیم. نه
فقط شنیدیم،
بلکه خوب گوش
دادیم تا
ببینیم این
آقا چه می گوید.
اطاعت کردیم و
به سمت تو راه
افتادیم، چرا
که تو مقصدی.
اما با کدام
پا؟ اینکه
بایستی و چوبههای
تیر را به تنت
بخری و بعد
بگویی به مقصد
رسیدم، اینطور
نیست. تازه
بعد از این
سختیها بار
تو روی شانه
امام حسین علیه
السلام
افتاده است،
حضرت باید تو
را ببرد؛ «أَنْتَ
أَمامي فِي
الْجَنَّة».
تو کار خودت
را کردی، اما
بعد از این
کار من است.
این سخن مؤمن
است، این سخن
راه افتادهها
است،
«سَمِعْنا وَ
أَطَعْنا».
در
مقابل عدهای
میگویند
شنیدیم، اما
این چه حرفی
است؟! صحبتهای
حضرت در خطبۀ
روز عاشورا
عجیب است.
امام میفرماید
مگر شما نامه
ننوشتید؟ میگویند
نوشتیم، اما
این حرفها را
کنار بگذار،
الان بحث در
مورد دعوای شما
ویزید است. شما
بیا با یزید
صلح کن! عدهای
هم صدای امام
حسین علیه
السلام را
شنیدند و با
همۀ توان وارد
میدان شدند.
ولی حالا که
آمدند، میفهمند
که این راه
رفتنی نیست و
نمیشود با
این توان به
مقصد رسید.
امام حسین علیه
السلام را میخواهی؟
با عشقت؟ با
عقلت؟ با
سلوکت؟ با
نمازت؟ اینها
امام حسین میشود؟!
با این پول
خوردها میشود،
امام حسین را
خرید؟! چنین
کسانی وقتی به
اینجا میرسند
میگویند: «لا
يُكَلِّفُ
اللَّهُ
نَفْساً
إِلاَّ وُسْعَها».
فریادشان این
است: «رَبَّنا
لا
تُؤاخِذْنا
إِنْ نَسينا
أَوْ أَخْطَأْنا»،
ما در راه
زمین میخوریم،
تو ما را اخذ
نکن. «رَبَّنا
وَ لا
تَحْمِلْ
عَلَيْنا
إِصْراً»،
کار را برای
ما سخت نگیر.
خدای
متعال سخت نمیگیرد،
این راه توحید
است که راه
سختی است.
عبور از نفس،
عبور از دنیا،
عبور از
شیطان، عبور
از سقیفه سخت
است. «أَوْ
كَظُلُماتٍ
في بَحْرٍ
لُجِّيٍّ
يَغْشاهُ
مَوْجٌ مِنْ
فَوْقِهِ
مَوْجٌ مِنْ
فَوْقِهِ
سَحابٌ
ظُلُماتٌ
بَعْضُها
فَوْقَ بَعْض»،[۲۰]
مگر میشود از
این دنیا رد
شد؟! «إِنَّ
الدُّنْيَا
بَحْرٌ
عَمِيقٌ
قَدْ غَرِقَ
فِيهَا
عَالَمٌ
كَثِير»،[۲۱]
اینهایی که
در وادی سلوک
میآیند، میفهمند
که این راه
رفتنی نیست.
عرض کردم،
معنای این حرف
این نیست که
پا پس میکشند
و میگویند
نخواستیم،
اینها دیگر
نمیتوانند
برگردند،
آدمی که به
امام حسین علیه
السلام گره
خورد و از
دنیا بزرگتر
شد، راه برگشت
ندارد. کجا
برگردد؟! ما
میتوانیم
برگردیم و کفشهای
دورۀ بچگی خود
را بپوشیم؟ ما
میتوانیم
برگردیم،
لباسهای دورۀ
کودکی خود را
به تن کنیم؟
آن لباس دیگر
به تن ما نمیرود.
آدمی که بزرگ
شد و دنبال
خدا راه
افتاد، دیگر
دعوت شیطان
برای او جاذبهای
ندارد و نمیتواند
به عقب برگردد.
ولی
در عین این که
نمیتواند به
عقب برگردد،
راه حق هم
رفتنی نیست.
مگر من می
توانم قلۀ
دماوند را فتح
کنم؟ من تا
این تپههای
سر کوچه هم
نمیتوانم
بروم. مقصد را
در نظر گرفته
و دارد میرود،
به عجز رسیده
است. به آن
صخرههای
عظیم صد متری
که میرسد، میفهمد
که وادی توحید
است. «رَبَّنا
وَ لا
تُحَمِّلْنا
ما لا طاقَةَ
لَنا»،
یعنی خدایا ما
راه برگشت
نداریم، ولی
راه پیشرفت هم
نداریم، تو
باید ببری.
آنهایی که
دعوت امام را
میشنوند و با
امام راه میافتند،
متواضع و خاشع
میشوند. چرا؟
چون با امام
به سمت خدا
راه افتاده،
محبت خدا و
محبت امام در
دلش آمده و از
دنیا بزرگتر
شده است. چنین
شخصی نمیتواند
به عقب برگردد.
از این طرف هم
هرچه میرود،
میبیند امام
حسین علیه
السلام کجا و ما
کجا؟! چه کسی
میتواند به
امام برسد؟
اگر خونت را
دادی، میرسی؟
نه، اینطور
نیست.
«مَنْ
كَانَ
بَاذِلًا
فِينَا
مُهْجَتَهُ وَ
مُوَطِّناً
عَلَى
لقاءالله
نَفْسَهُ»
آنهایی که
دعوت را شنیده
و جانشان را
کف دست گرفته
و آماده
ملاقات با خدا
هستند، کسانی
که از همه چیز
به سمت خدا
کوچ کردهاند،
به این نقطه
میرسند که
هیچکاری نمیشود
انجام داد و
فقط یک چاره
وجود دارد، «فَلْيَرْحَلْ
مَعَنَا».
دختر
سه سالۀ امام
حسین علیه
السلام را
ببینید. راه
رفتن با امام
را از او باید
یاد گرفت. به
یک دختر سه
ساله مأموریت
دادهاند به
شام برود و
بماند و منادی
حضرت شود.
ببینید چکار
کرده است! چه
طور خودش را
رسانده است!
چطور بار را
به مقصد
رسانده است!
جانش را
گذاشت. سختیهای
راه، تشنگی.
نمیدانیم
چقدر کاروان
را اذیت
کردند. فرماندۀ
لشکر یزید
گزارش میداد،
گفت اینطور
فتح کردیم،
اینطور زدیم،
اینطور اسیر
کردیم. پرسید
پس چرا انقدر
گرفته و خستهای؟
گفت از دست
این کاروان!
هرچه آنها را
اذیت کردیم،
یک آخ نگفتند!
[۱].
اللهوف على قتلى
الطفوف، ص۶۰ .
[۲].
«مَنْ كانَ
يَرْجُوا
لقاءالله
فَإِنَّ أَجَلَ
اللَّهِ
لَآتٍ وَ هُوَ
السَّميعُ
الْعَليم»؛
سورۀ عنکبوت،
آیۀ۵.
[۳].
زیارت اربعین.
[۴].
«قَالَ
أَبُو عَبْدِ
اللَّهِ
قَالَ
الْحُسَيْنُ
بْنُ عَلِيٍّ
أَنَا
قَتِيلُ
الْعَبْرَةِ
لَا
يَذْكُرُنِي
مُؤْمِنٌ
إِلَّا اسْتَعْبَرَ»؛
كامل
الزيارات،ص۱۰۸.
[۵].
زیارت عاشورا.
[۶].
«سَمِعْتُ
أَبَا عَبْدِ
اللَّهِ
يَقُولُ السَّمْعُ
وَ
الطَّاعَةُ
أَبْوَابُ
الْخَيْرِ
السَّامِعُ
الْمُطِيعُ
لَا حُجَّةَ عَلَيْهِ
وَ
السَّامِعُ
الْعَاصِي
لَا حُجَّةَ
لَهُ وَ
إِمَامُ
الْمُسْلِمِينَ
تَمَّتْ
حُجَّتُهُ وَ
احْتِجَاجُهُ
يَوْمَ يَلْقَى
اللَّهَ
عَزَّ وَ
جَلَّ ثُمَّ
قَالَ يَقُولُ
اللَّهُ
تَبَارَكَ وَ
تَعَالَى يَوْمَ
نَدْعُوا
كُلَّ أُناسٍ
بِإِمَامِهم»؛
الكافی، ج۱،
ص۱۸۹.
[۷].
«يَوْمَ
نَدْعُوا
كُلَّ أُناسٍ
بِإِمَامِهم
فَمَنْ
أُوتِيَ
كِتابَهُ
بِيَمينِهِ
فَأُولئِكَ
يَقْرَؤُنَ
كِتابَهُمْ
وَ لا يُظْلَمُونَ
فَتيلاً»؛
سورۀ إسراء،
آیۀ۷۱.
[۸].
زیارت آل یس.
[۹].
«ثُمَّ
لَآتِيَنَّهُمْ
مِنْ بَيْنِ
أَيْديهِمْ
وَ مِنْ
خَلْفِهِمْ
وَ عَنْ
أَيْمانِهِمْ
وَ عَنْ
شَمائِلِهِمْ
وَ لا تَجِدُ
أَكْثَرَهُمْ
شاكِرين»؛
سورۀ اعراف،
آیۀ۱۷.
[۱۰].
«رَبَّنا
إِنَّنا
سَمِعْنا
مُنادِياً
يُنادي
لِلْإيمانِ
أَنْ آمِنُوا
بِرَبِّكُمْ
فَآمَنَّا
رَبَّنا
فَاغْفِرْ
لَنا ذُنُوبَنا
وَ كَفِّرْ
عَنَّا
سَيِّئاتِنا
وَ تَوَفَّنا
مَعَ
الْأَبْرار»؛
سورۀ آلعمران،
آیۀ۱۹۳.
[۱۱]. «مِنَ
الَّذينَ هادُوا
يُحَرِّفُونَ
الْكَلِمَ
عَنْ مَواضِعِهِ
وَ
يَقُولُونَ
سَمِعْنا وَ
عَصَيْنا وَ
اسْمَعْ
غَيْرَ
مُسْمَعٍ وَ
راعِنا لَيًّا
بِأَلْسِنَتِهِمْ
وَ طَعْناً
فِي الدِّينِ
وَ لَوْ
أَنَّهُمْ
قالُوا
سَمِعْنا وَ أَطَعْنا
وَ اسْمَعْ وَ
انْظُرْنا
لَكانَ خَيْراً
لَهُمْ وَ
أَقْوَمَ وَ
لكِنْ لَعَنَهُمُ
اللَّهُ
بِكُفْرِهِمْ
فَلا
يُؤْمِنُونَ
إِلاَّ
قَليلاً»؛
سورۀ نساء،
آیۀ۴۶.
[۱۲].
«يا
أَيُّهَا
الَّذينَ
آمَنُوا لا
تَرْفَعُوا
أَصْواتَكُمْ
فَوْقَ
صَوْتِ
النَّبِيِّ
وَ لا
تَجْهَرُوا
لَهُ
بِالْقَوْلِ
كَجَهْرِ
بَعْضِكُمْ
لِبَعْضٍ
أَنْ
تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ
وَ أَنْتُمْ
لا
تَشْعُرُون»؛
سورۀ حجرات،
آیۀ۲.
[۱۳].
«إِنَّ
الَّذينَ
يَغُضُّونَ
أَصْواتَهُمْ
عِنْدَ
رَسُولِ
اللَّهِ
أُولئِكَ
الَّذينَ
امْتَحَنَ
اللَّهُ
قُلُوبَهُمْ
لِلتَّقْوى
لَهُمْ
مَغْفِرَةٌ
وَ أَجْرٌ
عَظيم»؛
سورۀ حجرات،
آیۀ۳.
[۱۴].
«آمَنَ
الرَّسُولُ
بِما
أُنْزِلَ
إِلَيْهِ مِنْ
رَبِّهِ وَ
الْمُؤْمِنُونَ
كُلٌّ آمَنَ
بِاللَّهِ وَ
مَلائِكَتِهِ
وَ كُتُبِهِ وَ
رُسُلِهِ لا
نُفَرِّقُ
بَيْنَ
أَحَدٍ مِنْ
رُسُلِهِ وَ
قالُوا
سَمِعْنا وَ
أَطَعْنا
غُفْرانَكَ
رَبَّنا وَ
إِلَيْكَ
الْمَصير»؛
سورۀ بقره،
آیۀ۲۸۵.
[۱۵].
مناجات
العارفین.
[۱۶]
«لا
يُكَلِّفُ
اللَّهُ
نَفْساً
إِلاَّ وُسْعَها
لَها ما
كَسَبَتْ وَ
عَلَيْها مَا
اكْتَسَبَتْ
رَبَّنا لا
تُؤاخِذْنا
إِنْ نَسينا
أَوْ
أَخْطَأْنا
رَبَّنا وَ لا
تَحْمِلْ عَلَيْنا
إِصْراً كَما
حَمَلْتَهُ
عَلَى الَّذينَ
مِنْ
قَبْلِنا
رَبَّنا وَ لا
تُحَمِّلْنا
ما لا طاقَةَ
لَنا بِهِ وَ
اعْفُ عَنَّا
وَ اغْفِرْ
لَنا وَ
ارْحَمْنا
أَنْتَ مَوْلانا
فَانْصُرْنا
عَلَى
الْقَوْمِ
الْكافِرين»؛
سورۀ بقره، آیۀ۲۸۶.
[۱۷]
«وَ
كَذلِكَ
جَعَلْنا
لِكُلِّ
نَبِيٍّ عَدُوًّا
شَياطينَ
الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ
يُوحي
بَعْضُهُمْ
إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ
الْقَوْلِ
غُرُوراً وَ
لَوْ شاءَ رَبُّكَ
ما فَعَلُوهُ
فَذَرْهُمْ
وَ ما يَفْتَرُون»؛
سورۀ انعام،
آیۀ۱۱۲.
[۱۸].
«اللَّهُ
وَلِيُّ
الَّذينَ
آمَنُوا
يُخْرِجُهُمْ
مِنَ
الظُّلُماتِ
إِلَى
النُّورِ وَ
الَّذينَ
كَفَرُوا
أَوْلِياؤُهُمُ
الطَّاغُوتُ
يُخْرِجُونَهُمْ
مِنَ
النُّورِ إِلَى
الظُّلُماتِ
أُولئِكَ
أَصْحابُ
النَّارِ
هُمْ فيها
خالِدُون»؛
سورۀ بقره،
آیۀ۲۵۷.
[۱۹].
مناجات
المریدین.
[۲۰].
«أَوْ
كَظُلُماتٍ
في بَحْرٍ
لُجِّيٍّ
يَغْشاهُ
مَوْجٌ مِنْ
فَوْقِهِ
مَوْجٌ مِنْ
فَوْقِهِ
سَحابٌ
ظُلُماتٌ
بَعْضُها
فَوْقَ بَعْضٍ
إِذا
أَخْرَجَ
يَدَهُ لَمْ
يَكَدْ يَراها
وَ مَنْ لَمْ
يَجْعَلِ
اللَّهُ لَهُ
نُوراً فَما
لَهُ مِنْ
نُور»؛ سورۀ
نور، آیۀ۴۰.
[۲۱].
«يَا
هِشَامُ
إِنَّ
لُقْمَانَ
قَالَ لِابْنِهِ
تَوَاضَعْ
لِلْحَقِّ
تَكُنْ
أَعْقَلَ النَّاسِ
وَ إِنَّ
الْكَيِّسَ
لَدَى الْحَقِّ
يَسِيرٌ يَا
بُنَيَّ
إِنَّ
الدُّنْيَا بَحْرٌ
عَمِيقٌ
قَدْ غَرِقَ
فِيهَا عَالَمٌ
كَثِيرٌ
فَلْتَكُنْ
سَفِينَتُكَ
فِيهَا
تَقْوَى
اللَّهِ وَ
حَشْوُهَا
الْإِيمَانَ
وَ
شِرَاعُهَا
التَّوَكُّلَ
وَ قَيِّمُهَا
الْعَقْلَ وَ
دَلِيلُهَا
الْعِلْمَ وَ
سُكَّانُهَا
الصَّبْر»؛
الكافی، ج۱،
ص۱۶.