نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

جلسه هشتاد و پنجم شرح کتاب الحجه کافی/ بررسی روایات باب سوم و فرق بین نبی و رسول و محدث؛ اشاره بعض روایات تحدیث

متن زیر تقریر جلسه هشتاد و پنجم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 9 بهمن ماه سال 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه به باب سوم کتاب الحجه ورود می کنند که مسئله فرق بین رسول و نبی و محدث است. بحث فرق بین رسول و نبی را در باب دوم بررسی کردند و عمده مسئله در این باب بحث مقام تحدیث است که به امام و خصوصاً اهل بیت نسبت داده شده است. ایشان در این جلسه به تعدادی از روایات مربوط به این مسئله و تحدیث اشاره کرده اند که در کتاب شریف کافی در باب تحدیث آمده است..

صحیحه زراره در مقام تحدیث

بحث در روایات باب سوم کتاب الحجه بود که باب فرق بین نبی و رسول و محدث است.(1) ابتدا روایات را می خوانیم. روایت اول باب صحیحه زراره است که فرموده: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ  وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا مَا الرَّسُولُ وَ مَا النَّبِيُّ قَالَ النَّبِيُّ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يُعَايِنُ الْمَلَكَ وَ الرَّسُولُ الَّذِي يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ يَرَى فِي الْمَنَامِ وَ يُعَايِنُ الْمَلَكَ قُلْتُ الْإِمَامُ مَا مَنْزِلَتُهُ قَالَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى وَ لَا يُعَايِنُ الْمَلَكَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍ  وَ لَا مُحَدَّثٍ »

در این روایت زراره از فرق نبی و رسول سوال می کند. حضرت بیان می کنند که نبی آن است که روایت او از ملک وحی در منام است و معاینه در بیداری ندارد. ولی در بیداری سمع دارد. البته قبلاً در مباحث اشاره کردیم که ممکن است این تعبیر به معنای سمع در بیداری نباشد بلکه سمع هم در منام باشد. ولی رسول آن است که معاینه و رویت در بیداری دارد. البته روشن است که مقصود از این رویت ملک وحی آن رویتی است که تلقی وحی رخ می دهد و الا رویت های دیگر محل بحث این روایات نیست که ممکن است افراد دیگری غیر از انبیاء هم رویت یا سمعی داشته باشند.

در ادامه زراره سوال می کند که منزلت امام چیست و چه نسبتی بین امام و نبی و رسول هست. حضرت جواب می دهند که امام صوت را می شنود ولی رویت ندارد و معاینه با ملک در بیداری و در خواب هم ندارد. این مقام تحدیث امام در این روایت مطرح شده است که باید دنبال کنیم که چه مقامی است و چه نسبتی بین امام و نبی و رسول هست. در ضمن ظاهر این روایت بیان می کند که مقام امامت بشکل مطلق –ولو ائمه از بنی اسرائیل- همراه با تحدیث است. این هم باید قدری توضیح داده شود که چه ارتباطی بین ایندو حقیقت هست.

بعد هم حضرت به این آیه شریفه اشاره می کنند که در روایات دیگر این باب هم آمده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍ  إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في  أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»(حج / 52) البته حضرت اینطور بیان می کنند که «مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍ و لا محدث» حال این بحث اختلاف در قرائات است که مرحوم فیض در وافی فرمودند و یا بحث تاویل و باطن آیه است در جای خود باید دنبال شود.(2) در ضمن خود محتوای این آیه بحث قابل دقتی دارد که چرا این بحث و طبقات اتصال به عالم غیب ذیل این آیه توضیح داده شده است و این القاء شیطان چه معنایی دارد.

صحیحه حسن بن عباس در مقام تحدیث

اما روایت بعدی صحیحه حسن بن عباس است. فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ قَالَ كَتَبَ الْحَسَنُ بْنُ الْعَبَّاسِ الْمَعْرُوفِيُّ إِلَى الرِّضَا جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي مَا الْفَرْقُ بَيْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْإِمَامِ قَالَ فَكَتَبَ أَوْ قَالَ الْفَرْقُ بَيْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْإِمَامِ أَنَّ الرَّسُولَ الَّذِي يُنْزَلُ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَيَرَاهُ وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُ وَ يُنْزَلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ وَ رُبَّمَا رَأَى فِي مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْيَا إِبْرَاهِيمَ وَ النَّبِيُّ رُبَّمَا سَمِعَ الْكَلَامَ وَ رُبَّمَا رَأَى الشَّخْصَ وَ لَمْ يَسْمَعْ وَ الْإِمَامُ هُوَ الَّذِي يَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ لَا يَرَى الشَّخْصَ»

این روایت از جهت سندی نکته ای دارد. زیرا اسماعیل بن مرار تقریباً همه روایاتش از یونس بن عبدالرحمن است و اصلاً او را به راوی کتاب یونس می شناسند. هرچند نقل آنکس که از او نقل می کند و راوی از اوست همین ابراهیم بن هاشم است. ولی در نقل بصائر و اختصاص از همین روایت «اسماعیل بن مهران» آمده است که معهود است که ابراهیم بن هاشم از او نقل روایت کند و او فردی است که وثاقت او ثابت است. لذا بنظر می رسد که نقل بصائر و اختصاص درست باشد و در کافی یا نسخ آن تصحیفی رخ داده است. بهرحال روایت مشکل سندی ندارد و اسماعیل بن مرار هم ثقه است بخاطر اکثار یونس بن عبدالرحمن.(3)

اما از جهت دلالت در این روایت بیان شده است که رسول آن است که در بیداری ملک وحی را -خصوصاً اینجا جناب جبرئیل بیان شده است- می بیند و می شوند و تلقی وحی می کند. و چه بسا در منام و خواب هم ارتباط دارد و رویتی کرده و وحی دریافت می کند. مانند رویای حضرت ابراهیم در داستان ذبح حضرت اسماعیل. اما در مورد نبی فرموده نبی رویت و سمع را با هم در بیداری ندارد ولی در خواب رویت و سمع با هم دارد. روشن است که این رویتی که رخ می دهد و سمع نیست مقصود رویت برای تلقی وحی نیست. لذا این مفاد هم منافاتی با روایت قبلی ندارد. این مفاد وجود سمع برای نبی در بیداری را تقویت می کند ولو در روایات قبل این صراحت یا ظهور نداشته باشد.(4)

اما امام را فرمود کسی است که مطلقا رویت ندارد نه در خواب و نه در بیداری و فقط سمع دارد ولی حتماً سمع امام در بیداری هم هست و مختص در خواب نیست.(5) البته اینکه بگوییم ائمه ما رویت ملک نداشتند این سوالی است که ابتدائاً به ذهن می آید که مگر می شود امام معصوم، رویت ملک و جبرئیل را نداشته باشد؟! آیا معنای این حرف این است که مقام امامت پایین تر از مقام نبوت است؟! آیا می شود این روایت را حمل کنیم بر ائمه غیر ائمه هداه معصومین اثنی عشر؟! یا این تخصیص مورد اصلی و قدرمتیقن روایت است؟! اینها سوالاتی است که باید به آن بپردازیم.

ممکن است گفته شود هرچه رویت بیشتر باشد این نزول مرتبه وحی را نشان می دهد و امام که اصلاً رویت ندارد این شرافت مقام امامت است. یعنی کانه کسی که درجه پایین تری دارد باید رویت هم داشته باشد و الا مقام بالا با یک اشاره و وحی با سمع حرکت می کند. ولی این حرف تمامی نیست زیرا مسلم در روایات که رسول از نبی بالاتر است. برای «نبی مرسل» نسبت «نبی غیرمرسل» در روایات شرافت مقام ذکر شده است. در روایات مکرری داشتیم که حضرت ابراهیم بعد نبوت به مقام رسالت رسید که امر بالاتری بوده است و در انتها به خلت و امامت رسید. اینها نشان می دهد که رویت در مقام تلقی وحی، امر پایین تری نیست بلکه بالاتر است.

صحیحه احول در مقام تحدیث

اما روایت بعدی صحیحه احول است که فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْأَحْوَلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر عَنِ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْمُحَدَّثِ قَالَ الرَّسُولُ الَّذِي يَأْتِيهِ جَبْرَئِيلُ قُبُلًا فَيَرَاهُ وَ يُكَلِّمُهُ فَهَذَا الرَّسُولُ وَ أَمَّا النَّبِيُّ فَهُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْيَا إِبْرَاهِيمَ وَ نَحْوَ مَا كَانَ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ مِنْ أَسْبَابِ النُّبُوَّةِ قَبْلَ الْوَحْيِ حَتَّى أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِالرِّسَالَةِ وَ كَانَ مُحَمَّدٌ حِينَ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ جَاءَتْهُ الرِّسَالَةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ يَجِيئُهُ بِهَا جَبْرَئِيلُ وَ يُكَلِّمُهُ بِهَا قُبُلًا وَ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مَنْ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَأْتِيهِ الرُّوحُ وَ يُكَلِّمُهُ وَ يُحَدِّثُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ يَرَى فِي الْيَقَظَةِ وَ أَمَّا الْمُحَدَّثُ فَهُوَ الَّذِي يُحَدَّثُ فَيَسْمَعُ وَ لَا يُعَايِنُ وَ لَا يَرَى فِي مَنَامِهِ»

در این روایت نیز فرموده که رسول کسی است که ملک وحی را در بیداری می بیند و تلقی وحی می کند. اما نبی کسی است که رویت او در منام و عالم خواب است. مانند رویای حضرت ابراهیم و آنچه که نبی اکرم قبل از رسالت داشتند. بعید نیست گفته شود که این اسباب النبوه مقصود همین نبوت قبل از رسالت بوده است. هرچند در قرب رسالت ایشان بیشتر شده باشد. اما وقتی که جناب جبرئیل را در بیداری رویت کردند رسالت ایشان بود، و نبوت و رسالت در ایشان جمع شد. همین تعبیر نشان می دهد که حضرت قبل از رسالت نبی بوده اند.(6) اما امام کسی است که سمع دارد ولی رویت در منام و بیداری ندارد.

موثقه برید بن معاویه در مقام تحدیث

در روایت بعدی که موثقه برید است فرموده: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَعْقُوبَ الْهَاشِمِيِّ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ بُرَيْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ  وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍ  وَ لَا مُحَدَّثٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَيْسَتْ هَذِهِ قِرَاءَتَنَا فَمَا الرَّسُولُ وَ النَّبِيُّ وَ الْمُحَدَّثُ قَالَ الرَّسُولُ الَّذِي يَظْهَرُ لَهُ الْمَلَكُ فَيُكَلِّمُهُ وَ النَّبِيُّ هُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ رُبَّمَا اجْتَمَعَتِ النُّبُوَّةُ وَ الرِّسَالَةُ لِوَاحِدٍ وَ الْمُحَدَّثُ الَّذِي يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى الصُّورَةَ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّ الَّذِي رَأَى فِي النَّوْمِ حَقٌّ وَ أَنَّهُ مِنَ الْمَلَكِ قَالَ يُوَفَّقُ لِذَلِكَ حَتَّى يَعْرِفَهُ لَقَدْ خَتَمَ اللَّهُ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ وَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ الْأَنْبِيَاءَ»

در سند این روایت اختلالی هست. ابتدا سند در نقل بصائر را می آوریم که فرمود: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَعْقُوبَ الْهَاشِمِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ بُرَيْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي قَوْلِهِ وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِك ...» این سند هیچ مشکلی ندارد. و این سند نشان می دهد که ابن فضال در سند کلینی مقصود همین احمد بن الحسن فضال بوده است نه پدر او حسن بن علی بن فضال که معهود در عنوان «ابن فضال» همین حسن بن علی است ولی اینجا مقصود پسر او «احمد بن الحسن بن علی فضال» است. ولی مشکل این است که نقل علی بن حسان از این فرد معهود نیست بلکه علی بن حسان در طبقه مشایخ اوست نه شاگرد او. لذا بزرگانی احتمال خطایی در سند داده اند و سعی در درست کردن داشتند. ما وارد این بحث نمی شویم ولی بنظر است که همین مقدار روشن است که بصائر همین روایت را نقل کرده است و بعید نیست که محمد بن الحسین در نقل کلینی در واقع محمد بن الحسن صفار بوده است. و علی بن حسان یا اشتباه وارد این سند شده است که سند قبلی بصائر بوده و مرحوم کلینی اشتباه کرده است و یا مرحوم کلینی بغیر از سند صفار از ابن فضال سند دیگری هم با طریقیت علی بن حسان داشته است. بهرحال روات روایت همه ثقه هستند و مشکلی نیست.

در این روایت حضرت فرمودند رسول در بیداری می بیند و تلقی می کند. نبی آن است که در خواب رویت دارد و تلقی می کند. و عده ای هم بودند که این دو مقام برای آنها جمع شد و نبی مرسل بودند. البته اینجا به مقام سمع نبی در بیداری اشاره نکرده است. اما در مورد امام فرموده است کسی است که تحدیث می شود و می شنود ولی رویتی ندارد.

اما دو نکته مهم در این روایت هست که افزوده ای بر روایات قبلی است؛ نکته اول اینکه برید سوال می کند: «قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّ الَّذِي رَأَى فِي النَّوْمِ حَقٌّ وَ أَنَّهُ مِنَ الْمَلَكِ قَالَ يُوَفَّقُ لِذَلِكَ حَتَّى يَعْرِفَهُ» یعنی آنچه که نبی در خواب می بیند چطور متوجه می شود که حق است و این از ملک الهی است؟! زیرا بحث القائات شیطان مطرح است و اصلاً آیه شریفه که در همین روایات هست همین بحث را هم مطرح کرده است. حضرت فرمودند خدا او را موفق در این امر می دارد و معرفت ایجاد می شود. یعنی حقیقتی است که شکی برای او نمی ماند. این عنایت الهی است.

نکته دوم اینکه حضرت فرمودند: «لَقَدْ خَتَمَ اللَّهُ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ وَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ الْأَنْبِيَاءَ» یعنی بدانید که باب نبوت بسته شده است و بعد از نبی اکرم نبوتی در کار نیست. شاید این تعبیر در ادامه سوال قبل بوده است که راوی می خواهد ببیند این خواب ها و رویاهای ما هم از جنس نبوت هست یا خیر؟ حضرت می فرمایند اینطور نیست و نبوت تمام شده است. شاید هم این تعبیر ناظر به این است که اگر بحث از مقام تحدیث شده است بدانید که نبوت نیست و این سمع برای امام حقیقت دیگری است. این احتمال در روایات مشابه این مسئله مکرر آمده است که بعضی خیال کردند چون امام تحدیث دارد این پس اثبات نبوت آنهاست که اهل بیت به شدت در مقابل این ایستاده اند.

ابواب مرتبط در کافی

اما در مورد اصل تحدیث اهل بیت مرحوم کلینی یک باب دیگری در مسائل علم امام ایجاد کرده اند؛ عنوان این باب «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مُحَدَّثُونَ  مُفَهَّمُون »(7) است که بحث از مقام تحدیث اهل بیت است. دو باب بعدی هم بحث از ارواح در نزد امام و روح القدس است که به این بحث ربط دارد. بعید نیست که مرحوم کلینی مقام تحدیث امام را از جنس ارتباط با روح القدس بدانند که در بعض روایات رد پا دارد.

این شکل از تبویب در کافی نشان می دهد که ایشان در بحث طبقات و فرق نبی و رسول و محدث می خواهند دسته بندی عام اولیاء الهی را بیان کنند و امامت به معنای عام دارای مقام تحدیث است. ولی در ابواب علم امام معلوم است که می خواهند به شان خاص تحدیث برای ائمه هداه معصومین بپردازند. لذا ویژگی ها و مختصات اصلی بحث تحدیث در آن ابواب و در کنار علم امام و ارتباط ایشان با روح القدس و ملائکه باید بحث شود. لذا همین جا اشاره می کنیم که ولو مقام تحدیث در ائمه در امم قبلی هم بوده است ولی مقام تحدیث اوصیاء نبی اکرم امر خاصی بوده است که شان بسیار عجیبی دارد. همانطور که انبیاء و رسل مقامات دارند، ائمه هم مقامات دارند و ائمه در امت آخر الزمان متفاوت با ائمه در در امت های گذشته است.

موثقه عبید بن زراره و تحدیث امام

حال برای تبیین اجمالی مقام تحدیث به روایات باب مذکور در کافی می پردازیم. در موثقه عبید بن زراره فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: أَرْسَلَ أَبُو جَعْفَرٍ إِلَى زُرَارَةَ أَنْ يُعْلِمَ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ أَنَّ أَوْصِيَاءَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مُحَدَّثُونَ» که معنای روشنی دارد و باید زراره به این فرد که زیدی بتری بوده است این پیام را می رسانده است.

معتبره حکم بن عتیبه و تحدیث امام

روایت بعدی معتبره(8) حکم بن عتیبه است که فرموده: «مُحَمَّدٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ زِيَادِ بْنِ سُوقَةَ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ يَوْماً فَقَالَ يَا حَكَمُ هَلْ تَدْرِي الْآيَةَ الَّتِي كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ يَعْرِفُ قَاتِلَهُ بِهَا وَ يَعْرِفُ بِهَا الْأُمُورَ الْعِظَامَ الَّتِي كَانَ يُحَدِّثُ بِهَا النَّاسَ قَالَ الْحَكَمُ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي قَدْ وَقَعْتُ عَلَى عِلْمٍ مِنْ عِلْمِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَعْلَمُ بِذَلِكَ تِلْكَ الْأُمُورَ الْعِظَامَ قَالَ فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ لَا أَعْلَمُ قَالَ ثُمَّ قُلْتُ الْآيَةُ تُخْبِرُنِي بِهَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مُحَدَّثاً فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَيْدٍ كَانَ أَخَا عَلِيٍّ لِأُمِّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ مُحَدَّثاً كَأَنَّهُ يُنْكِرُ ذَلِكَ فَأَقْبَلَ عَلَيْنَا أَبُو جَعْفَرٍ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّ ابْنَ أُمِّكَ بَعْدُ قَدْ كَانَ يَعْرِفُ ذَلِكَ قَالَ فَلَمَّا قَالَ ذَلِكَ سَكَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ هِيَ الَّتِي هَلَكَ فِيهَا أَبُو الْخَطَّابِ  فَلَمْ يَدْرِ مَا تَأْوِيلُ الْمُحَدَّثِ وَ النَّبِيِّ»

در این روایت حضرت آن آیه ای که در قرآن به مقام خاصی از علم امام اشاره می کند که امام با آن علم خاص پیدا می کند و از وقایع و امور بزرگ خبردار می شود، همین آیه سوره حج است که «نبی و رسول و محدث» این آیه است که از مقام تحدیث امام بحث کرده است و همین مقام تحدیث امام است که سبب علم به او این علوم می شود. هرچند حکم بن عتیبه خیال کرده است که مقصود امام حقیقت آن آیه است که فکر کرده است خودش الان واجد این علم و مقام می شود!

در ادامه روایت فرموده فردی به اسم عبدالله بن زید که برادر مادری امام سجاد بود –برادر رضاعی بوده است زیرا مادر امام سجاد حین ولادت از دنیا می روند- این حرف را انکار کرد. امام باقر که کانه در مجلس بوده است جواب این حرف را داده است که چرا تعجب می کنی؟! این حرفی است که برادر مادری شما -یعنی امام سجاد- این حرف را قبول دارد.

مرحوم مجلسی در شرح فرمودند این روایت اضطرابی در محتوی دارد زیرا اینکه بحث در محضر امام سجاد باشد و بعد امام باقر وسط بیاید و به عموی خود بگویند که «ابن امک» این را می داند این خیلی معنای درستی ندارد. ظاهرش این است که دو روایتی که در بصائر پشت سر هم بوده است با هم ترکیب شده است. این ذیل مجلس دیگری بوده است که امام باقر حرف می زدند و عموی رضاعی ایشان این موضوع تحدیث را انکار کرده است و حضرت به پدرشان ارجاع و استشهاد کرده اند و او ساکت شده است.

تعبیر ایشان اینطور است: «هذه الحكاية كانت بعد وفاة علي بن الحسين في مجلس الباقر عليهم السلام، و لا يخفى ما فيه من التكلف. و الذي ظهر لي أنه اشتبه على المصنف (ره) أو النساخ فوصلوا إلى آخر حديث آخر فإنه روى الصفار في البصائر خبر ابن عتيبة إلى قوله: و لا محدث، و زاد فيه: فقلت: أ كان علي بن أبي طالب محدثا؟ قال: نعم، و كل إمام منا أهل البيت فهو محدث، ثم روي بسند آخر عن حمران عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: من أهل بيتي اثنا عشر محدثا، فقال له عبد الله بن زيد: و كان أخا علي  لأمه، سبحان الله  و ساق الخبر إلى آخره»(9)

در انتهای روایت بعد از اینکه این فرد ساکت شد، ظاهراً امام باقر فرمودند این مطلب و مقام تحدیث همان نکته ای بود که ابوالخطاب در او به هلاکت افتاد و ادعای نبوت برای ائمه کرد. فرق بین مقام تحدیث و امامت را با مسئله نبوت نفهمید و ادعای بیجا برای ائمه کرد و دچار غلو شد. این مضمون در روایات مکرری آمده است که حضرات موکداً در این بحث فرمودند مقام تحدیث ربطی به نبوت ندارد. ائمه، نبی نیستند و آنها را در مقام انبیاء ننشانید. نبوت ختم شده است. لذا مرحوم کلینی باب قبلی همین باب محدث بودن را باب کراهیت قول به نبی قرار داده اند که ایندو بحث باید با هم دیده شود. عنوان باب این است: «بَابٌ فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ بِمَنْ يُشْبِهُونَ مِمَّنْ مَضَى وَ كَرَاهِيَةِ الْقَوْلِ فِيهِمْ بِالنُّبُوَّة»(10) ولی بعید نیست بگوییم این جمله اخیر از راوی است زیرا ابالخطاب در زمان امام صادق بود و در آن زمان منحرف شده است. ولی اصل این حرف درست است که این بستر انحراف این افراد بوده است.

صحیحه محمد بن اسماعیل بن بزیع و تحدیث امام

در صحیحه محمد بن اسماعیل نیز فرموده: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ يَقُولُ  الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ» این روایت هم در مقام تحدیث بحث فهم و مفهم بودن امام و نیز صادق بودن امام را بحث کرده است که در جای خود می شود روی مفردات این روایت کار بیشتری هم کرد.

معتبره محمد بن مسلم و تحدیث امام

در معتبره محمد بن مسلم نیز فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: ذُكِرَ الْمُحَدَّثُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّهُ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى الشَّخْصَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلَامُ الْمَلَكِ قَالَ إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ كَلَامُ مَلَكٍ» محمد بن مسلم در مورد این مقام از حضرت سوال می کند و حضرت جواب می دهند که سمعی دارد ولی رویت ملک ندارد. سوال می کند چطور مطمئن می شود که این از جانب خداست و القاء شیطان نیست؟ حضرت می فرمایند سکینه و وقاری به او داده می شود که مشخص می کند این کلام ملک است نه شیطان. این روایت در مورد این مسئله شک در تحدیث، توضیح بیشتری نسبت به موثقه برید دارد.

صحیحه حمران بن اعین در تحدیث امام

در صحیحه حمران هم فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ  إِنَّ عَلِيّاً كَانَ مُحَدَّثاً فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِي فَقُلْتُ جِئْتُكُمْ بِعَجِيبَةٍ فَقَالُوا وَ مَا هِيَ فَقُلْتُ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ كَانَ عَلِيٌّ مُحَدَّثاً فَقَالُوا مَا صَنَعْتَ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتَهُ مَنْ كَانَ يُحَدِّثُهُ فَرَجَعْتُ  إِلَيْهِ فَقُلْتُ إِنِّي حَدَّثْتُ أَصْحَابِي بِمَا حَدَّثْتَنِي فَقَالُوا مَا صَنَعْتَ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتَهُ مَنْ كَانَ يُحَدِّثُهُ فَقَالَ لِي يُحَدِّثُهُ مَلَكٌ قُلْتُ تَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ قَالَ فَحَرَّكَ يَدَهُ هَكَذَا أَوْ كَصَاحِبِ سُلَيْمَانَ أَوْ كَصَاحِبِ مُوسَى أَوْ كَذِي الْقَرْنَيْنِ أَ وَ مَا بَلَغَكُمْ أَنَّهُ قَالَ وَ فِيكُمْ مِثْلُهُ »

حمران وقتی با این مسئله تحدیث مواجه می شود تعجب می کند. به اصحاب می گوید و آنها او را تشویق می کنند که از آورنده این خبر و علم از امام سوال کند. تعبیر «ما صنعت شیئاً حتی» شاید به این معنی باشد که کاری نکن الا اینکه برو و سوالت را تکمیل کن. شاید هم مقصود این است که این مطلب مهمی نیست تا سوال نکنی که چه کسی این خبر را آورده است. احتمال دیگری هم که شاید بهتر از ایندو باشد اینکه این مقدار از سوال مهم نیست. بعد اصحاب می گوید «آیا نپرسیدی که چه کسی این تحدیث را بر امام می کند» یعنی لا را نافیه بخوانیم.

حضرت در جواب سوال می گویند ملک الهی برای او خبر می آورد. سوال می کند یعنی نبی بودند؟! حضرت با دست نفی کردند و فرمودند تحدیث نبوت نیست. مانند آنچه در اختیار صاحب سلیمان و جناب و خضر و ذوالقرنین بوده است. آیا نشنیدید وقتی نبی اکرم از ذوالقرنین حرف می زدند فرمودند مثل این مقام در شما امت هم خواهد بود؟! ان شاء الله ادامه بحث تحدیث در جلسه آینده. والحمدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 176

(2) استاد می فرمودند توجه به بحث اختلاف قرائات مهم است و ظاهراً مسلم است که اختلاف در قرائت در حد اعراب بلکه در حد کلمه وجود دارد. ولی بحث های دیگر که آیا همه اختلاف در قرائات یک نکته دارند یا نکات متعددی هستند؛ یا اینکه اختلاف قرائات در فرض ثبوت قرائت، آیا همه حجت هستند یا خیر. اینها بحث های مهمی است. نیز بحث مهم دیگر این است که آیا این اختلاف در قرائات ممکن است به باطن قرآن و نزول تاویلی ربط داشته باشد یا خیر. اینها در بحث های علوم قرآنی باید دنبال شود.

(3) البته در بررسی سندی باید دقت کرد که حسن بن عباس معروفی در کتب رجال ترجمه نشده است و شاید حسن بن عباس الحریش باشد. ولی مهم این است که اسماعیل بن مهران دارد می گوید او مکاتبه کرد و امام جواب او را داد. این به نحوی شهادت حسی یا قریب به حس بر اصل مکاتبه و جواب امام است لذا اینکه چه کسی مکاتبه کرده است در بررسی سندی مهم نیست.

(4) استاد قبلاً در بررسی باب قبل مردد بیان کردند که فرق رسول و نبی در تلقی وحی آیا به خواب و بیداری است یا به سمع و بصر. ولی در این بحث متمایل شدند که تفاوت در سمع و بصر است زیرا نبی فقط سمع در بیداری دارد و رویت ندارد. ولی رسول هردو را در بیداری دارد. لذا تفصیل در رویت در بیداری است نه در تلقی وحی در خواب یا بیداری. لذا برای کسی که بخواهد در این تفاوت ها دقت و تحلیل کند باید بیشتر روی قوای سمع و بصر متمرکز شود تا عالم بیداری و خواب. فتدبر. ولی ممکن است کسی بگوید مقصود روایت این است که نبی سمع در خواب دارد و چه بسا رویتی هم همراه او در خواب هست. لذا در مورد امام می گوید نمی بیند و این مطلقا در خواب هم رویت ندارد.

(5) استاد می فرمودند اینکه بعضاً دریافت وحی همراه با سمع، رویت هم رخ می دهد چه در خواب و چه در بیداری این یک ترکیب ساده نیست بلکه نوع دیگری از وحی است که امری اعظم از دریافت فقط با صوت است. اینها اموری است که خیلی برای ما قابل درک نیست که نبی یا رسول با حقیقتی مواجه می شود.

(6) این تعبیر ذیل روایت شاید بیان می کند که خود رسل دو دسته اند. یعنی بعضی تحدیث و سمع در بیداری دارند ولی معاینه ندارند.  یعنی جمع نبوت و رسالت برای آنها شده بود ولی رویت و معاینه در بیداری هم نبود. این نمی شود مگر اینکه بگوییم سمع در بیداری هم بوده است و این از جنس رسالت بوده است و ماموریت اجتماعی پیدا می کردند. این امر وسطی بین منام و بیداری است که فقط سمع در بیداری کار کند. ولی کانه عمود نبوت در منام است و عمود رسالت در بیداری. ولی بعض رسل، در بیداری فقط سمع داشتند و معاینه نداشتند. این تعبیر با روایت حسن بن عباس هم سازگارتر است. مقرر.

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 270

(8) این روایت بخاطر حکم بن عتیبه که توثیق نشده است بعضاً تصحیح سندی نمی شود. لکن بنظر است که این روایت مشکلی ندارد زیرا اولاً این محتوی در روایات دیگر نیز آمده است و بعید است که همه اینها دروغ باشد. ثانیاً این روایت در کافی است و روایات کافی را بارها عرض کردیم که اگر مشکل خاصی نداشته باشد حجت است.

(9) مرآة العقول، ج 3، ص: 163. برای دیدن تفصیل ایندو روایت به بصائر مراجعه کنید. بصائر الدرجات، ج 1، ص: 319

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 268