نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

جلسه هشتاد و هفتم شرح کتاب الحجه کافی/ نفی مقام نبوت در امام در بحث تحدیث؛ کیفیت تحدیث با نقر و نکت و قرع

متن زیر تقریر جلسه هشتاد و هفتم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 11 بهمن ماه سال 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث تحدیث بیان فرمودند که استمرار علم امام چه معنایی دارد و این به معنای جهل نیست بلکه کیفیت اتصال است. نکته دیگری که در این بحث و روایات آن هست اینکه این ارتباط بستری شده است که عده ای نسبت نبوت به اهل بیت بدهند و این در روایات نفی شده است. اما در ادامه نکته دیگری در بحث روایات باب هست که کیفیت این اتصال را با نقر و نکت و قرع توضیح داده است...

مقام تحدیث امام

بحث در روایات باب فرق بین نبی و رسول و محدث بود.(1) عرض شد که یکی از طرف ارتباط عالم غیب با اولیاء و اوصیاء الهی مقام تحدیث است. از روایات بدست می آید که این مختص به امت حضرت فقط نیست و در امت های قبل هم بوده است. و همانطور که خداوند رسول و نبی را در دریافت وحی کمک می کند و جنس عنایت به نحوی است که رسول می فهمد که این از جانب ملک و فرستاده خداست و شک در آن نمی کند، در تحدیث هم همینطور است. شیاطین هم وحی و الهام بین خود دارند ولی جنس این وحی و ارتباط متفاوت است و شک نمی کنند که این از دستگاه الهی است یا شیطانی.

در جلسه قبل روایاتی را اشاره کردیم که علم مستزاد و مستمر امام از همین مقام تحدیث بدست می آید. وقتی سوالی از امام می شده است که جواب آن در نزد امام نبود و در کتاب و سنت نباشد، با تحدیث علم آن به امام داده می شود. و آن کسی که امام به او مراجعه می کند و او بر امام تحدیث می کند حقیقت روح است که ممکن است با دستگاه ملائکه هم همراه باشد. و گفتیم که این به معنای افزودگی علم امام بر نبی اکرم نیست بلکه ابتدا به حضرت و ائمه قبلی و بعد بر امام حی داده می شود.

تکمله در بحث تحدیث مستمر

نکته ای در جلسه اشاره کردیم که نیاز به تکمیل دارد. عرض شد که در بعض روایات بیان شده گاهی از امام سوال می شد و تاخر در جواب بوده است. در روایت بشر بن ابراهیم فرموده بود: «عَنْ بِشْرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَقَالَ مَا عِنْدِي فِيهَا شَيْ ءٌ فَقَالَ الرَّجُلُ  إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ  هَذَا الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ سَأَلْتُهُ مَسْأَلَةً فَزَعَمَ أَنَّهُ لَيْسَ عِنْدَهُ فِيهَا شَيْ ءٌ فَأَصْغَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أُذُنَهُ إِلَى الْحَائِطِ كَأَنَّ إِنْسَاناً يُكَلِّمُهُ فَقَالَ أَيْنَ السَّائِلُ عَنْ مَسْأَلَةِ كَذَا وَ كَذَا وَ كَانَ الرَّجُلُ قَدْ جَاوَزَ أُسْكُفَّةَ الْبَابِ قَالَ هَا أَنَا ذَا فَقَالَ الْقَوْلُ فِيهَا هَكَذَا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لَوْ لَا نُزَادُ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا»(2) یعنی حضرت بعد از ابراز عدم وجدان جواب به طریق خاصی که همان تحدیث است جواب را دریافت کرده و به سائل گفته اند.

این محتوی به این معنی نیست که امام علم ندارد. این روشن است که ائمه فرمودند ما علم لازم برای ماموریت خود را داریم. لکن اینکه به چه شکلی این علم به این ساحت بشری امام عطا می شود بحث دیگری است. یعنی همانطور که رسول خدا، برای پاسخ به سوالات و معضلات منتظر وحی می شدند و در هر واقعه ای نزولی از آیات قرآن بوده است، در مورد امام هم چیزی شبیه به همین است. اینکه جایی روح القدس بر امام تحدیث نکند این برای امام نشان دهنده این بوده است که الان وقت جواب این مسئله نیست.(3)

از روایات بدست می آید که علم امام در اختیار خودش است و هر وقت بخواهد این علم را مانند کتابی باز می کنند و از آن استضائه می کنند؛ ولی ممکن است در مواقفی قرار نباشد که جوابی داده شود. در واقع این تحدیث ضوابط و مسیر خاصی دارد. در عین اینکه این مسئله به دست امام بوده است و ایشان با رجوع و استخبار از این روح، جواب را می گیرند، از طرف دیگر هم ممکن است حقیقت روح جوابی به امام ندهد و امام اینجا متوجه می شود که الان وقت این مسئله و جواب آن نیست. لذا همانطور که تاخیر وحی معنا و جایگاهی دارد، تاخیر در تحدیث امام هم معنای درستی خواهد داشت. این فهم مناسبات تحدیث است که در ابواب علم امام باید دنبال شود.(4)

نفی مقام نبوت در روایات تحدیث

اما نکته بعد در باب تحدیث این است که مکرر در روایات تحدیث اشاره شده است که ائمه عین اینکه محدث هستند ولی نبوت ندارند. این روایات را مرحوم کلینی در باب «فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ بِمَنْ يُشْبِهُونَ مِمَّنْ مَضَى وَ كَرَاهِيَةِ الْقَوْلِ فِيهِمْ بِالنُّبُوَّةِ»(5) تجمیع کرده است و در مجامع دیگر نیز این محتوی مکرر تکرار شده است. برای تکمیل این بحث اشاره ای به این روایات خواهیم کرد.

در صحیحه حمران در کافی که سابقاً خواندیم فرموده بود: «عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّ عَلِيّاً كَانَ مُحَدَّثاً فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِي فَقُلْتُ جِئْتُكُمْ بِعَجِيبَةٍ فَقَالُوا وَ مَا هِيَ فَقُلْتُ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ كَانَ عَلِيٌّ مُحَدَّثاً فَقَالُوا مَا صَنَعْتَ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتَهُ مَنْ كَانَ يُحَدِّثُهُ فَرَجَعْتُ  إِلَيْهِ فَقُلْتُ إِنِّي حَدَّثْتُ أَصْحَابِي بِمَا حَدَّثْتَنِي فَقَالُوا مَا صَنَعْتَ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتَهُ مَنْ كَانَ يُحَدِّثُهُ فَقَالَ لِي يُحَدِّثُهُ مَلَكٌ قُلْتُ تَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ قَالَ فَحَرَّكَ يَدَهُ هَكَذَا أَوْ كَصَاحِبِ سُلَيْمَانَ أَوْ كَصَاحِبِ مُوسَى أَوْ كَذِي الْقَرْنَيْنِ أَ وَ مَا بَلَغَكُمْ أَنَّهُ قَالَ وَ فِيكُمْ  مِثْلُه »(6) در این روایت بعد از اشاره به مقام محدث بودن امیرالمومنین، حضرت فرمودند ولی این به معنای نبوت نیست بلکه مانند مقام حضرت خضر و ذی القرنین است که رسول خدا فرمودند در امت من هم چنین افرادی هستند.

در صحیحه حسین بن ابی العلاء در کافی شریف فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ إِنَّمَا الْوُقُوفُ عَلَيْنَا فِي الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَأَمَّا النُّبُوَّةُ فَلَا» یعنی ما به احکام و شریعت و دین الهی واقف هستیم ولی نبوت نداریم.

در صحیحه برید بن معاویه العجلی در کافی نیز فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا مَنْزِلَتُكُمْ وَ مَنْ تُشْبِهُونَ مِمَّنْ مَضَى قَالَ صَاحِبُ مُوسَى وَ ذُو الْقَرْنَيْنِ كَانَا عَالِمَيْنِ وَ لَمْ يَكُونَا نَبِيَّيْنِ» یعنی منزلت امام، مقام اوصیاء و محدثون است ولی نبی نیستند.

در معتبره سدیر صیرفی در کافی هم فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ آلِهَةٌ يَتْلُونَ بِذَلِكَ عَلَيْنَا قُرْآناً وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ  فَقَالَ يَا سَدِيرُ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي وَ شَعْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ بِرَاءٌ وَ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ مَا هَؤُلَاءِ عَلَى دِينِي وَ لَا عَلَى دِينِ آبَائِي وَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُنِي اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ سَاخِطٌ عَلَيْهِمْ قَالَ قُلْتُ وَ عِنْدَنَا قَوْمٌ يَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ رُسُلٌ يَقْرَءُونَ عَلَيْنَا بِذَلِكَ قُرْآناً يا أَيُّهَا الرُّسُلُ  كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ  فَقَالَ يَا سَدِيرُ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي مِنْ هَؤُلَاءِ بِرَاءٌ وَ بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ رَسُولُهُ مَا هَؤُلَاءِ عَلَى دِينِي وَ لَا عَلَى دِينِ آبَائِي وَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُنِي اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ سَاخِطٌ عَلَيْهِمْ قَالَ قُلْتُ فَمَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ  نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ  تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ» که حضرت نفی الوهیت و نبوت از خود می کنند و شئون امام را بیان می کنند. امام حجت مخلوقات آسمان ها و زمین است؛ این شئون کوچکی نیست و باید امام را با همین شئون فهمید؛ نه اینکه چیزی از خود زیاد کنیم.

در صحیحه عبدالرحمن هم فرموده: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَحْرٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ  الْأَئِمَّةُ بِمَنْزِلَةِ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ وَ لَا يَحِلُّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَا يَحِلُّ لِلنَّبِيِّ فَأَمَّا مَا خَلَا ذَلِكَ فَهُمْ فِيهِ بِمَنْزِلَةِ رَسُولِ اللَّه» یعنی امام مانند رسول الله است ولی شان نبوت ایشان را ندارد. این فرق هم ایجاد اختلاف در احکام آنها می کند.

در صحیحه ایوب بن حر نیز فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْأَشْعَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ  إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ وَ فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ وَ خَبَرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ» در این روایت حضرت به نزول وحی در قرآن اشاره می کنند و اینکه وحی بعد از  آن نیست و نبوتی در کار نخواهد بود. ختم رسالت به همین معناست. لذا حتماً مقام محدث بودن باید به نحوی توضیح داده شود که با ختم رسالت سازگار باشد.

روایات نحوه تحدیث و نقر و نکت

اما روایاتی در این بحث هست که نحوه این تحدیث را بیان کرده است که اشاره ای می کنیم و تفصیل آن در باب علم امام دنبال خواهد شد. در صحیحه برید العجلی فرموده: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَرُّوخٍ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه عَنِ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْمُحَدَّثِ قَالَ الرَّسُولُ الَّذِي تَأْتِيهِ الْمَلَائِكَةُ وَ يُعَايِنُهُمْ وَ تَبْلُغُهُ الرِّسَالَةُ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ النَّبِيُّ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ فَهُوَ كَمَا رَأَى وَ الْمُحَدَّثُ الَّذِي يَسْمَعُ كَلَامَ الْمَلَائِكَةِ وَ يُنْقَرُ فِي أُذُنِهِ وَ يُنْكَتُ فِي قَلْبِهِ»(7) در این روایت حضرت به شان تحدیث که اشاره می کنند در ادامه این شان را با نقر در اذن و نکت در قلب بیان کرده اند. کانه چیزی در گوش یا قلب امام واقع می شود.

در صحیحه عبدالغفار نیز فرموده: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ الْجَازِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ فُلَاناً حَدَّثَنِي أَنَّ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ كَانَا مُحَدَّثَيْنِ قَالَ قُلْتُ كَيْفَ ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّهُ كَانَ يُنْكَتُ فِي آذَانِهِمَا قَالَ صَدَقَ»(8) یعنی امیرالمومنین و امام حسن این مقام را داشتند که مورد تحدیث بودند. کیفیت تحدیث آنها هم نکت در اذن بوده است. البته این روایت دلالتی ندارد که طریق دیگری برای تحدیث آنها نبوده است.

در صحیحه حارث بن مغیره نیز فرموده: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنِ الْحَارْثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّضْرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ الَّذِي يُسْأَلُ عَنْهُ الْإِمَامُ وَ لَيْسَ عِنْدَهُ فِيهِ شَيْ ءٌ مِنْ أَيْنَ يَعْلَمُهُ قَالَ يُنْكَتُ فِي الْقَلْبِ نَكْتاً أَوْ يُنْقَرُ فِي الْأُذُنِ نَقْراً»(9) در این روایت حضرت می فرمایند وقتی سوالی می شود که جوابش حاضر نیست از طریق نقر و نکت این علم به ما داده می شود. این نشان می دهد که تحدیث با این طرق حاصل می شود.

در روایت عیسی بن حمزه در بصائر فرموده: «حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ عِيسَى بْنِ حَمْزَةَ الثَّقَفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا نَسْأَلُكَ أَحْيَاناً فَتُسْرِعُ فِي الْجَوَابِ وَ أَحْيَاناً تَطْرُقُ ثُمَّ تُجِيبُنَا قَالَ إِنَّهُ نَعَمْ يُنْقَرُ وَ يُنْكَتُ فِي آذَانِنَا وَ قُلُوبِنَا فَإِذَا نُكِتَ أَوْ نُقِرَ نَطَقْنَا وَ إِذَا أُمْسِكَ عَنَّا أَمْسَكْنَا»(10) در این روایت سوال می کند که گاهی ما سوال می کنیم و جواب را شما با تاخیر بیان می کنید. این چه سری دارد؟! حضرت جواب می دهند علم از طریق نقر و نکت به ما اضافه می شود. وقتی که این اتفاق بیافتد ما جواب می دهیم ولی گاهی هست که در این اتفاق تاخیری هست؛ در این موارد ما هم سکوت می کنیم. از این تعبیر هم روشن می شود که این تحدیث یک قواعدی دارد که امام طبق همان عمل می کند. این به معنی نداشتن علم نیست بلکه قواعد تحدیث و تبیین است. کل علم الکتاب در نزد امام هست ولی از یک طرف تحدیث هم هست و امام در مقام پاسخ اقتضائات تحدیث را دنبال می کنند.

در روایت حمزه بن بزیع نیز در بصائر فرموده: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ عَلِيٍّ السَّائِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ عَنْ  مَبْلَغِ  عِلْمِهِمْ  فَقَالَ مَبْلَغُ عِلْمِنَا ثَلَاثَةُ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٌ وَ حَادِثٌ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا»(11) در این روایت حضرت از سه منشا علم خود بحث کرده اند. منشا اول علمی است که «مفسر» است و شاید به این معنی باشد که از جانب نبی اکرم و بیان شده است. منشا دوم علم «مزبور» است که شاید به این معنی است که در کتاب الله نوشته شده است. اما منشا سوم علم «حادث» است که با همین نقر و نکت به امام داده می شود. بعد حضرت فرمودند این افضل علوم ماست. باز در انتهای روایت حضرت تاکید می کنند که این مقام تحدیث را با نبوت اشتباه نگیرید. این نبوت نیست بلکه تحدیث ذیل نبوت نبی اکرم است.

تتمه: داشتن مقام تحدیث برای دیگران

ممکن است سوال شود که آیا کسی غیر از اهل بیت و اوصیاء نبی اکرم هم تحدیث دارند یا خیر؟ در مورد شخصیت صدیقه طاهره و اینکه ایشان محدثه بودند و علوم خاصی به ایشان داده شده است که بحثی نیست و روایات مکرری بر این مسئله دلالت می کند. بلکه امیرالمومنین این تحدیث ها را مکتوب کردند و با عنوان صحیفه فاطمیه در نزد اهل بیت بوده است.

اما در غیر اهل بیت بنده در روایات ندیدم که کسی از امت نبی اکرم محدث باشد و یا وعده دهند که عده ای این مقام را پیدا می کنند. ولی اگر هم چنین چیزی باشد باید به دو نکته توجه کرد. اولاً این تحدیث حتماً از جنس تحدیث امام و مختصات ایشان نیست که علم الهی و حقیقت روح و دسترسی به علم الکتاب است. ممکن است چیزی از پیام غیبی برای کسی آورده شود ولی این حتماً انتشار و وسعت امامت و... نیست. ثانیاً اگر به کسی به عنایتی چیزی هم داده شود این ذیل تحدیث ائمه است و در واقع امام به اذن خود از مقام تحدیث خود چیزی به کسی داده اند. کما اینکه ممکن است اصلاً خود امام چیزی را به توسط تحدیث یا رمزی به کسی القاء کنند. حضرت به نحوی خاصی با سلمان ارتباط داشته باشد. اینها اشکالی ندارد ولی ربطی به این بحث ما ندارد. والحمدالله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 176

(2) بصائر الدرجات، ج 1، ص: 396

(3) استاد می فرمودند در ضمن خود تدریج در نزول وحی بر نبی اکرم و اینکه قرآن دفعتاً بر حضرت هم نازل شده است خود بحث دیگری است که باید دنبال شود که چه حقیقتی دفعتاً نازل شده و آنچه که تدریجی نازل می شده است این چه نیازی برای حضرت بوده است. شاید در مورد امام هم این حرف قابل دنبال کردن باشد که چیزی را دفعتاً دارند ولی اینکه از آن ساحت به ساحت بشری چه وقت تحدیث می شود، بحث دیگر و مناسبات تحدیث است. برای دقت در این بحث رجوع کنید به آیه شریفه: «وَلاتَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ  أَنْ  يُقْضى  إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْني  عِلْماً» سوره مبارکه طه آیه 114

(4) در ضمن اینها شان بشری امام و نیاز به روح القدس است و الا شان نوری امام که حول العرش بودند و اول مخلوق هستند بحث دیگری است. این نکته را استاد در جلسه قبل اشاره فرمودند. فراجع.

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 269.

(6) اصل این روایت در باب محدثون آمده است که ما از آنجا نقل کردیم. مرحوم کلینی همان روایت را در این باب تقطیع کرده اند.

(7) بصائر الدرجات، ج 1، ص: 368

(8) بصائر الدرجات، ج 1، ص: 321. در روایاتی همین مضمون در مورد امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بیان شده.

(9) بصائر الدرجات، ج 1، ص: 316

(10) بصائر الدرجات، ج 1، ص: 316

(11) بصائر الدرجات، ج 1، ص: 318