نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه نود و پنجم شرح کتاب الحجه کافی/ صحیحه عمر بن اذینه و روایات معرفت امام زمان – صحیحه زراره و جابر بن یزید

متن زیر تقریر جلسه نود و پنجم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 14 اسفندماه سال 1400 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث معرفت الامام دوباره به بحث صحیحه عمربن اذینه اشاره فرمودند که بحث معرفت تا امام زمان است و به روایاتی در این بحث اشاره می کنند. در ادامه نیز تکمله صحیحه زراره و وجوب معرفت را بحث کرده اند. در انتها نیز به صحیحه جابر بن یزید می رسند که دوباره بحث معرفت امام و در نسبت معرفت الله است و مسئله بندگی در وادی ضلال اشاره شده است...

روایات اهمیت معرفت امام زمان

بحث در روایات باب معرفت الامام بود. یک تکمله ای به صحیحه عمر بن اذینه داریم که بحث از معرفت امام زمان در آن شده بود؛ بنظر می رسد که این معرفت از اهمیت خاصی در ایمان انسان برخوردار است. فرموده بود:  «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ»(1) یعنی ایمان و معرفت انسان باید تا امام زمان کشیده شود.

این معرفت است که معرفت به همه ائمه سابق است. در روایات مکرری این بحث توضیح داده شده است که حقیقت امامت با شهادت امام از عالم ارض نمی رود و به امام بعدی منتقل می شود. در بعض تعابیر اینطور آمده است که حقیقت روح در اختیار امام است که با وحی تنزل کرده است و از امامی به امام دیگر منتقل می شود. نور و روح الهی در نزد امام زمان است که حجت بروی زمین است. اگر کسی در مقابل این نور الهی خضوع کند و مومن به آن باشد، به نور همه ائمه مومن بوده است. طریق ایمان به همه ائمه همین نوری است که در اختیار امام زمان است. لذا بین ائمه از این جهت هیچ فرقی نیست و همه آنچه در مقام امامت برای ائمه قائل هستیم برای تک تک شان باید پذیرفته شده باشد. این معرفت امام زمان در روایاتی توضیح داده شده است.

در روایت سلمه بن عطاء که در علل الشرایع نقل شده است فرموده: «حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ  خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُه »(2) در این روایت که بحث عبادت انسان به معرفت الله پیوند خورده است بیان شده است که معرفت الله همان حقیقت معرفت الامام است. ولی معرفه الامام را با امام زمان این روایت معنا کرده است. یعنی آنچه انسان را مومن و عارف بالله می کند این است که امام زمان خود را بشناسد.

در روایت دیگر در محاسن مرحوم برقی نقل شده است فرمود: «عَنْهُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ ذَرِيحٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: مِنَّا الْإِمَامُ الْمَفْرُوضُ طَاعَتُهُ مَنْ جَحَدَهُ مَاتَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ الْأَرْضَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ آدَمَ إِلَّا وَ فِيهَا إِمَامٌ يُهْتَدَى بِهِ إِلَى اللَّهِ حُجَّةً عَلَى الْعِبَادِ مَنْ تَرَكَهُ هَلَكَ وَ مَنْ لَزِمَهُ نَجَا حَقّاً عَلَى اللَّه »(3) در این روایت هم بیان شده است که امام زمانی همیشه بروی ارض هست که معرفت او سبب ایمان بالله است و الا انسان موت کفر و شرک خواهد داشت. کسی اگر با او همراه شود و ملازم او شود اهل نجات است.

در روایت دیگر از حفص کناسی در معانی الاخبار نقل شده است که فرمود: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَفْصٍ الْكُنَاسِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً قَالَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُقِرُّ بِالطَّاعَةِ وَ يَعْرِفُ إِمَامَ زَمَانِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مُؤْمِنٌ»(4) این روایت هم ایمان را به امام زمان پیوند زده است. اقل ایمانی که انسان باید داشته باشد اقرار و ایمان به خدا و رسالت نبی اکرم است و خود را در مقام طاعت حضرت ببیند و امام زمان خود را بشناسد. اگر ایمان انسان تا اینجا باشد، این ایمان است. از این کمتر ایمان نیست.

در صحیحه ابن ابی یعفور فرموده: «أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رَبَاحٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ يَتَوَلَّاكُمْ وَ يَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ يُحَلِّلُ حَلَالَكُمْ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَكُمْ وَ يَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ فِيكُمْ لَمْ يَخْرُجْ مِنْكُمْ إِلَى غَيْرِكُمْ إِلَّا أَنَّهُ يَقُولُ إِنَّهُمْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الْقَادَةُ فَإِذَا اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ فَقَالُوا هَذَا قُلْنَا هَذَا فَقَالَ ع إِنْ مَاتَ عَلَى هَذَا فَقَدْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»(5)

اما روایت دیگر صحیحه ابوعبیده است که فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ فَضْلٍ الْأَعْوَرِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: كُنَّا زَمَانَ أَبِي جَعْفَرٍ حِينَ قُبِضَ نَتَرَدَّدُ كَالْغَنَمِ لَا رَاعِيَ لَهَا فَلَقِينَا سَالِمَ بْنَ أَبِي حَفْصَةَ فَقَالَ لِي يَا أَبَا عُبَيْدَةَ مَنْ إِمَامُكَ فَقُلْتُ أَئِمَّتِي آلُ مُحَمَّدٍ فَقَالَ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ أَ مَا سَمِعْتُ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقُلْتُ بَلَى لَعَمْرِي وَ لَقَدْ كَانَ قَبْلَ ذَلِكَ بِثَلَاثٍ أَوْ نَحْوِهَا دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَرَزَقَ اللَّهُ الْمَعْرِفَةَ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ سَالِماً قَالَ لِي كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَقَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِنَّهُ لَا يَمُوتُ مِنَّا مَيِّتٌ حَتَّى يُخَلِّفَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْمَلُ بِمِثْلِ عَمَلِهِ وَ يَسِيرُ بِسِيرَتِهِ وَ يَدْعُو إِلَى مَا دَعَا إِلَيْهِ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِنَّهُ لَمْ يُمْنَعْ مَا أُعْطِيَ دَاوُدَ أَنْ أُعْطِيَ سُلَيْمَانَ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ص حَكَمَ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ لَا يَسْأَلُ بَيِّنَةً»(6) در این روایت نیز حضرت فرمودند در هر زمانی امامی از ما اهل بیت هست که عمل و سیره و دعوتش مانند امام قبل و در همان طرح است ولو ممکن است بظاهر تفاوت هایی داشته باشند.

ادامه بحث صحیحه زراره؛ وجوب معرفت امام

اما روایت بعدی باب معرفت امام صحیحه زراره است. فرمود: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ أَخْبِرْنِي عَنْ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ مِنْكُمْ وَاجِبَةٌ عَلَى  جَمِيعِ الْخَلْقِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً إِلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ رَسُولًا وَ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ فَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ اتَّبَعَهُ وَ صَدَّقَهُ فَإِنَّ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ مِنَّا وَاجِبَةٌ عَلَيْهِ وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لَمْ يَتَّبِعْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقْهُ وَ يَعْرِفْ حَقَّهُمَا فَكَيْفَ يَجِبُ عَلَيْهِ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ هُوَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ يَعْرِفُ حَقَّهُمَا قَالَ قُلْتُ فَمَا تَقُولُ فِيمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ يُصَدِّقُ رَسُولَهُ فِي جَمِيعِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ يَجِبُ عَلَى أُولَئِكَ حَقُّ مَعْرِفَتِكُمْ قَالَ نَعَمْ أَ لَيْسَ هَؤُلَاءِ يَعْرِفُونَ فُلَاناً وَ فُلَاناً قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِي أَوْقَعَ فِي قُلُوبِهِمْ مَعْرِفَةَ هَؤُلَاءِ وَ اللَّهِ مَا أَوْقَعَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا الشَّيْطَانُ لَا وَ اللَّهِ مَا أَلْهَمَ الْمُؤْمِنِينَ حَقَّنَا إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»(7)

عرض شد که روشن است که معرفت امام باید همراه با معرفت و ایمان به خدا و رسول باشد و الا معنایی برای ایمان به امام نیست. لکن عده ای از این روایت بحث فقهی اصطیاد کرده اند که کفار به ولایت بلکه فروعات اصلاً مکلف نیستند. ما عرض کردیم این معنا از روایت روشن نیست. بلکه بعید نیست بگوییم این روایت در مورد عامه سوال کرده است و اصلاً ناظر به کفار نیست. می گوید وقتی کسی مسلمان شد باید معرفت امام داشته باشد. تعبیر این بود: «فَمَا تَقُولُ فِيمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ يُصَدِّقُ رَسُولَهُ فِي جَمِيعِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ أَيَجِبُ عَلى  أُولئِكَ حَقُّ مَعْرِفَتِكُمْ» یعنی تصدیق فروعات هم کرده است. آیا این معرفت امام را هم باید داشته باشد یا خیر؟! یعنی کسی که مسیر پیامبر اکرم را بپذیرد آغاز راه اوست و از اینجا به بعد دو مسیر ایجاد شده است یکی مسیر سقیفه و دیگری مسیر اهل بیت علیهم السلام لذا اینطور نیست که اگر با پیامبر صلی الله علیه و آله حرکت کرد کار تمام شده باشد بلکه بعد از این هم دو مسیر ایجاد شده است که پیمودن مسیر اهل بیت علیهم السلام لازم است. یعنی ادامه آن مسیر به این صورت است.

صحیحه جابر بن یزید؛ معرفه الله و معرفت امام

اما روایت بعدی در باب معرفت، صحیحه جابر است که فرموده: «عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ  إِنَّمَا يَعْرِفُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مَنْ لَا يَعْرِفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يَعْرِفِ الْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّمَا يَعْرِفُ وَ يَعْبُدُ غَيْرَ اللَّهِ هَكَذَا وَ اللَّهِ ضَلَالًا»(8) در این روایت حضرت معرفت الله را به معرفت امام گره می زنند. فرمودند کسی خدا را شناخته و او را بندگی کرده است که بعد از شناخت خدا به شناخت امام هم برسد. و در مقابل اگر کسی معرفت امام را نداشته باشد این خدا را در جهالت دیده است و معرفت الله  نیست. در وادی ضلالت است و در همین ضلالت هم بندگی می کند. والحمدلله..

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 180

(2) علل الشرائع، ج 1، ص: 9

(3) المحاسن، ج 1، ص: 92. این روایت با اسناد دیگری هم با تفاوت کمی در کتب دیگر نقل شده است.

(4) معاني الأخبار، النص، ص: 393. شبیه این مضمون در کافی و کتب دیگر نقل شده است.

(5) الغيبة( للنعماني)، النص، ص: 133. این روایت و مضمون آن در نقل های متعددی آمده است.

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 397

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 181

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 181