نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه صد و سوم شرح کتاب الحجه کافی/ معتبره ابن ابی لیلی و بیان شرک من حیث لایعلم نسبت به تارکین ولایت امام

متن زیر تقریر جلسه صد و سوم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 2 خردادماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث معرفت الامام و معتبره ابن ابی لیلی بیان می کنند که در این روایت مسئله شرک من حیث لایعلم بیان شده است. این مسئله خیلی مهمی است که چطور انسان اگر از ذیل ولایت و معرفت امام خارج شود این مشرک است. این همان است که بدون امام انسان معرفه الله ندارد و موحد نیست. ایشان در این جلسه بحث شرک خفی و جلی را اشاره می کنند و در آیات سوره توبه مسئله شرک در وادی عبادت و اطاعت را بحث کرده اند. سوره مبارکه بقره و کهف در این بحث مورد اشاره استاد بوده است...

معتبره ابن ابی لیلی؛ شرط ولایت برای اعمال

بحث در روایات باب معرفت الامام بود و به بررسی معتبره ابن ابی لیلی پرداختیم؛(1) عرض کردیم که نکته اصلی روایت این است که انسان سیری انجام می دهد و اعمالی خواهد داشت ولی تا انسان به ولایت امام و معرفت و تسلیم و تصدیق در مقابل او نرسد، مهتدی نشده و اعمالش هم قبول نمی شود. بعد هم حضرت به آیات مکرری در مورد این مسئله اشاره می کنند که هرکدام در این بحث کلیدی است.

آیه اولی که اشاره در سوره مبارکه طه بوده که فرموده: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ  وَ آمَنَ  وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»(طه/82) یعنی انسان سیری انجام می دهد و حتی اعمالی هم در مسیر توحید دارد ولی تا به اهتداء نرسد، انسان کاری نکرده است و نجات یافته نیست. باید به هدایت الهی برسد و روایات هم این هدایت را به ولایت و معرفت امام معنا کرده است. و آیه دیگری که اشاره فرمودند سوره مبارکه مائده بود: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ»(مائده/27) که در این آیه نیز فرموده عمل فقط از متقین مورد قبول خواهد بود. و کسی که به ولایت امام نرسیده است و خاضع در مقابل امام نشده است این متقی در مقابل اوامر الهی نیست.

در ادامه روایت حضرت فرمودند: «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ فَاتَ قَوْمٌ وَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ يَهْتَدُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ أَشْرَكُوا مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُون » یعنی اقوام و جمع کثیری از مسلمین از دنیا رفتند قبل از اینکه به این هدایت و تقوی برسند. خیال هم کردند که ایمان آوردند درحالیکه حقیقتاً مشرک بودند و خود نمی دانستند. این خیلی حرف سنگینی است که کسانی اعمالی داشتند و توبه و ایمان و عملی جمع کردند ولی بجایی نرسید و مهتدی نشدند و در وادی شرک و کفر از دنیا رفتند.

تبیین حقیقت شرک خفیً و مغفور

در اینجا روشن است که این شرک، بحث شرک خفی نیست زیرا شرک خفی، شرک مغفور است که در روایات مکرری تذکر داده شده است. شرکی که ممکن است جایی مومن هم از توجه به خدا غفلت کند و یا معصیتی انجام دهد. اینها شرکی است که انسان را کافر نمی کند و قابل مغفرت است. در مقابل شرک جلیّ و کفری است که مورد غفران خداوند متعال نخواهد بود الا اینکه فرد مومن شود. در آیه شریفه فرموده: «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ  يُشْرَكَ  بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى  إِثْماً عَظيماً»(نساء/48) روشن است که شرک خفیّ مغفور است و آنچه مورد غفران نیست چیز دیگری است.

آیات و روایاتی هم به این شرک خفیّ اشاراتی کرده است. مثلاً ذیل این آیه شریفه که فرموده: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/106) روایاتی مکرری بیان کرده است که این شرک در طاعت است و کسانیکه معصیت انجام میدهند به نحوی این شرک را دارند. در صحیحه فضیل فرموده: «عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى  وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ  قَالَ شِرْكُ طَاعَةٍ لَيْسَ بِشِرْكِ عِبَادَةٍ وَ الْمَعَاصِي الَّتِي يَرْتَكِبُونَ فَهِيَ شِرْكُ طَاعَةٍ أَطَاعُوا فِيهَا الشَّيْطَانَ فَأَشْرَكُوا بِاللَّهِ فِي الطَّاعَةِ لِغَيْرِهِ وَ لَيْسَ بِإِشْرَاكِ عِبَادَةٍ أَنْ يَعْبُدُوا غَيْرَ اللَّهِ»(2) یعنی آیه مربوط به شرک در طاعت است و معاصی هم از این دسته است. هرچند ممکن است شرک در طاعت معنای دیگری داشته باشد که در ادامه بحث خواهیم کرد.

یا مثلاً در آیه شریفه: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى  إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110) فرموده است که در عبادت خداوند کسی را شریک قرار ندهید. بعض روایات ذیل این آیه اشاره کرده است شرک هایی هست که اینها خفیَ است و مورد غفران است. در روایت علاء فرموده: «عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ مَنْ صَلَّى أَوْ صَامَ أَوْ أَعْتَقَ أَوْ حَجَّ يُرِيدُ مَحْمَدَةَ النَّاسِ فَقَدْ أَشْرَكَ فِي عَمَلِهِ وَ هُوَ شِرْكٌ مَغْفُور»(3) یعنی جایی مومن هم ممکن است عملش درش ریاء حاضر شود. این شرک است ولی شرک مغفور؛ شرکی که در بعض روایات به راه رفتن مورچه ای در شب بروی سنگ سیاه تعبیر شده است بلکه از آن هم دقیق تر.

شرک جلیَ مورد نظر در سوره توبه

خلاصه اینکه ما یک شرک خفی و مغفور داریم که گاهی در عبادت و گاهی در طاعت وارد عمل انسان می شود. اینها مورد مغفرت است و از مومن هم ممکن است سر بزند. اما آنچه در روایت ابن ابی لیلی مورد بحث است چیزی متفاوت با این نوع از شرک است؛ در سیاق روایت روشن است در مورد کسانی روایت بحث می کند که گمراه هستند و از وادی ایمان بیرون شدند. «فَاتَ قَوْمٌ وَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ يَهْتَدُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ أَشْرَكُوا مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُون » کسانیکه به وادی هدایت نرسیدند ولو خیال می کنند که مومن هستند. اینها مرتکب شرکی شدند که از جنس شرک جلیّ است و اثر آن هم حبط العمل است که در روایت بحث شده است.

باید توجه کرد این شرکی که مورد غفران نیست لزوماً از جنس شرک در پرستش و عبادت نیست که انسان کسی را خدا و خالق خود بگیرد، بلکه اگر کسی را در نقطه طاعت اخذ کند و ذیل او حرکت کند، این ولو شرک در طاعت است ولی از جنس شرک جلیّ است. اگر انسان از کسی تبعیت کند و این تبعیت ذیل تبعیت از خدا نباشد و امر او ذیل امر الهی نباشد، این شرک در توحید است ولو در ظاهر انسان را کافر فقهی نکند و احکام اسلام بر او بار باشد ولی این انسان دیگر در وادی ایمان نیست.

در سوره مبارکه توبه که جریان یهود و شرک آنها را اشاره کرده است فرموده: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى  الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ * اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (توبه/30-31) یعنی قوم یهود بودند که احبار و رهبان های خود را ارباب من دون الله گرفتند و این سبب شرک آنها شد. در روایات مکرری بیان شده است که اینها علماء خود را خدا نگرفته بودند ولی اطاعت من دون الله می کردند؛ اخذ ارباب یعنی همین. یعنی مهم نبود که دستور اینها ربطی به خدا دارد یا ندارد. میدیدند که اینها فاسق شدند ولی باز هم اطاعت شان کردند. جالب اینکه در آیه شریفه این شرک را که از حیث اطاعت بوده است را به امر عبادت و پرستش مرتبط کرده است. در وادی شرک در طاعت و عبادت جایی به هم پیوند می خورند. ظاهر آیه این است که یهود علماء خود را از طریق اطاعت، عبادت کردند.

در صحیحه ابابصیر که نقل هایی هم در کتب متعدد روایی دارد فرموده: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ  وَ رُهْبانَهُمْ  أَرْباباً مِنْ  دُونِ  اللَّهِ  فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ إِلَى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ لَمَا أَجَابُوهُمْ وَ لَكِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَيْهِمْ حَلَالًا فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ»(4) در این روایت همین نکته بیان شده است که این شرکی نبود که اینها احبار و رهبان خود را خدا بگیرند و پرستش کنند؛ نه آنها چنین تقاضایی کرده بودند و نه اگر تقاضا می کردند مردم پاسخ می دادند. بلکه این شرکی بود که آنها فتوی می دادند و از حلال و حرام خدا حرف میزدند و اینها هم ولو فسق آنها را دیدند ولی قبول می کردند.(5) شاید اینکه در آیه قبل هم فرموده اینها حضرت عزیر و عیسی علیهما السلام را فرزندان خدا اعلام کردند اصل حرف منحرفی بود که علماء شان زدند و قوم شان از آنها قبول کردند.

جالب اینکه در آیه شریفه فرموده «ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ» یعنی این اعتقاد باطل و بدون مستندی بود که با افواه خود ساخته و منتشر کردند و حرف و قول کفر و شرک جلیّ را در یک قالب دیگری که پیچیده تر شده بود ارائه کردند. مضاهات به معنی شباهت و عِدل است. قول به شرک در دستگاه فکری اینها تطوری پیدا کرده است و پیچیده تر شده است. در ظاهر انسان ها خدا را پرستش می کنند و شرک در عبادت ندارد ولی از طریق شرک در طاعت، به شرک در پرستش دچار شده اند.

جریان شرک و مقابله با آن در مراحلی در طول تاریخ توسط انبیاء انجام شده است. مقابله ای که جناب ابراهیم کرده است در دوره خود بوده است و بشر از یک حد از شرک عبور خواهد کرد. کسانیکه طرفدار انبیاء هستند با ایشان از مراحلی از شرک عبور می کنند و در لایه دیگری مقابله انبیاء با شرک آغاز می شود. شیطان بت پرستی و شرک جدید را درست می کند و انبیاء بعدی مامور درگیری با او هستند. شرکی که در بنی اسرائیل آمده است امر جدیدی است که بسیار پیچیده تر از طرح شرک قبل از آنهاست.

جالب این است که در ادامه آیات سوره توبه بحث از اطفاء نور الهی و دین خدا به افواه اینها بیان شده است. همان افواهی که اقوال و دین جدید و منحرف درست کردند و با این کار می خواستند نور الهی را خاموش کنند. افواه اینها و قولی که پشتوانه ای ندارد و به جایی بند نیست، چطور می خواهد در مقابل نور الهی مقاومت کند. فرموده: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى  وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» روشن است که درگیری بر سر دین است و خداوند دین حق خود را اظهار خواهد کرد ولو این مشرکین و کافرین کراهت داشته باشند. روشن است که این شرک و کفری که در آیه بحث می شود صرفاً شرک و کفر ظاهری نیست بلکه شرک و کفری است که لایه و سطوح مختلف تا ظهور امر دین مطرح می شود.

تاویل شرک در طاعت در امت نبی اکرم

از اینجا روشن می شود که آنچه در امت نبی اکرم هم رخ داده است همین واقعه بوده است. یهود این امت که جریان نفاق بوده است، همین کار را کرده است و این طرح شرک بسیار پیچیده تر از شرک جریان بنی اسرائیل است؛ اینها مردم را به یک انحرافی کشیدند و خود را ارباب مردم قرار دادند. در روایات مکرری داریم اولاً منافقین این امت یهود این امت هستند و ثانیاً آنچه در امت بنی اسرائیل اتفاق افتاده است طابق النعل بالنعل در این امت اتفاق خواهد افتاد. مسلمین و کسانیکه سیری با نبی اکرم کرده بودند، با اینکه فسق این جریان را دیدند، ولی باز بدنبال آنها رفتند و آنها را در مقام طاعت و امر نشاندند؛ درحالیکه این امر الهی نبوده و مقام طوع ذیل اطاعت خدا نبود. «اربابا من دون الله»

اینطور بود که بساط شرکی متولد شد و کسانیکه بدنبال این مسیر رفتند از وادی ایمان بیرون شدند و مشرک شدند؛ «فَاتَ قَوْمٌ وَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ يَهْتَدُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ أَشْرَكُوا مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُون » کسانیکه مسیری را با انبیاء خود رفته بودند با این شرک در طاعت که از جنس شرک جلیّ بود، از وادی هدایت بیرون شدند و به شرک افتادند درحالیکه خود نمی دانستند. شرکی که انسان خیال می کند مومن است ولی واقعاً مشرک شده است زیرا ذیل ولایت طاغوت قرار گرفته است.

به تعبیر دیگر مسیر بندگی و پرستش خداوند متعال یک امر ذهنی و گزاره اعتقادی نیست بلکه بندگی و اطاعت محض از خداوند متعال است. شرک در طاعت اینطور به شرک در توحید برگشت می کند. مقام اطاعت و امر از آنِ خداست و کسانیکه این مسیر اطاعت را عوض کنند، دستگاه شرک برپا خواهند کرد. کسانیکه اطاعت از خداوند را که متصل به اطاعت از رسول و اولی الامر است را منحرف کنند، جریان شرک را در امت طراحی کرده اند. جریان انحراف از ولایت امیرالمومنین همین جریان بود. «شرک من حیث لایعلم» و خلاصه کارشان هم یک کار بود که خود را ارباب مردم قرار دهند. مقام امر و حکم داشتن را طلب می کردند؛ متوجه نشدند این مقامی که از آن خداست و ذیل خداوند به کسی داده می شود که خودش مطیع محض امر الهی باشد. «یهدون بامرنا»

نکته لطیف این است که واقعاً خود را مومن می دانند. خود را دنبال رو مسیر رسول خود می بینند. «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ  صُنْعا» لذا در روایت تعبیر شده است «ظَنُّوا أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ أَشْرَكُوا مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُون» نه اینکه یقین به خطای خود دارند و دارند نقش بازی می کنند. کسی که در وادی تحریف و کفر حرکت می کند، دستگاه معرفتی او معکوس می شود و خود را حق می بیند. ادعای اصلاح گری می کند درحالیکه مُفسد است.

سوره مبارکه بقره و جریان شرک در ولایت

آیه دیگری که به این شرک در امت حضرت اشاره کرده است در سوره مبارکه بقره است که فرموده: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعَذابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» (بقره/165-166) یعنی کسانی آمدند و در کنار خدا انداد و شریک قائل شدند و تعلق و حب شدید هم به آنها پیدا کردند. لکن روزی خواهد رسید که اینها از هم تبری می جویند. این نشان می دهد که این انداد، بت های سنگی فقط نیستند بلکه اصل آن اولیاء طاغوت است.

در صحیحه جابر ذیل آیه شریفه فرموده: «عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنَ  النَّاسِ  مَنْ  يَتَّخِذُ مِنْ  دُونِ  اللَّهِ  أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ  كَحُبِ  اللَّهِ  قَالَ هُمْ وَ اللَّهِ أَوْلِيَاءُ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ اتَّخَذُوهُمْ أَئِمَّةً دُونَ الْإِمَامِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلِذَلِكَ قَالَ  وَ لَوْ يَرَى  الَّذِينَ  ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ  الْعَذابَ  أَنَ  الْقُوَّةَ لِلَّهِ  جَمِيعاً وَ أَنَ  اللَّهَ  شَدِيدُ الْعَذابِ . إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ  وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ. وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ  كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ  أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ  وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ هُمْ وَ اللَّهِ يَا جَابِرُ أَئِمَّةُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْيَاعُهُمْ»(6) حضرت بیان می کنند که جریان اخذ انداد در امت نبی اکرم به این شکل بود که کسانی را بغیر از امیرالمومنین اولیاء و امام اخذ کردند و در مقام طوع آنها قرار گرفتند. این شرکی است که در این آیه بیان کرده است.

سوره مبارکه کهف و جریان شرک در ولایت

این بحث را در آیه پایانی سوره مبارکه کهف نیز قرآن اینطور بیان کرده است: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى  إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» در ابتدای آیه فرموده رسول اکرم ولو از جنس بشر است ولی حقیقت وحی در اختیار اوست. این حقیقت وحی، همان توحید است که به ایشان داده شده: «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» و ما راهی به سمت توحید نداریم الا اینکه به ایشان متصل شویم. اتصال به ایشان اتصال به توحید است. بعد فرموده است کسی که امید به لقاء الهی دارد و میخواهد به حقیقت توحید برسد، باید دو قدم بردارد؛ اول اینکه عمل صالحی انجام دهد و دوم اینکه در عبادت و پرستش پروردگارش احدی را شریک نکند.

در روایات دو معنا برای این شرک بیان شده است. معنای اول شرک خفی است که انسان عمل را برای کسی غیر خدا انجام دهد و ریاء و خلطی در عمل بیاید. در صحیحه جراح مدائنی فرموده: «عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ  فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ الرَّجُلُ يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الثَّوَابِ لَا يَطْلُبُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِنَّمَا يَطْلُبُ تَزْكِيَةَ النَّاسِ يَشْتَهِي أَنْ يُسْمِعَ بِهِ النَّاسَ فَهَذَا الَّذِي أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَسَرَّ خَيْراً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ أَبَداً حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ خَيْراً وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُسِرُّ شَرّاً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ أَبَداً حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ شَرّاً»(7) روشن است که این شرک جلیّ نیست؛ این همان شرکی است که در ابتدای بحث از شرک مغفور بحث کردیم و در روایت علاء بن فضیل هم بیان شده بود.(8)

اما معنای دومی که در بعض روایات بیان شده است شرک در ولایت است که انسان را گرفتار می کند. همان شرکی که خروج از ایمان است. در روایت ابابصیر در تفسیر قمی اینطور بیان شده است: «جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ وَ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ جَمِيعُهُمْ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  فِي قَوْلِهِ  إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ  يَعْنِي فِي الْخَلْقِ أَنَّهُ مِثْلُهُمْ مَخْلُوقٌ  يُوحى  إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُمْ  وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا وَ كَفَرَ بِهَا وَ جَحَدَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين حَقَّهُ وَ وَلَايَتَه »(9) در این روایت حضرت عمل صالح را به ولایت معنا کرده اند و شرک در عبادت را هم شرک در ولایت. یعنی انسان باید ذیل امام حق باشد و در این امامت هم کسی را شریک قرار ندهد. وقتی کسی شرک در ولایت داشته باشد این حقیقتاً شرک در عبادت است. طریق شرک در عبادت در امت نبی اکرم و بعض اقوام، شرک در طاعت و ولایت بوده است.

در روایت دیگری که در تفسیر عیاشی از سماعه بن مهران نقل شده است فرموده: «عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ الْمَعْرِفَةُ بِالْأَئِمَّةِ وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً التَّسْلِيمُ لِعَلِيٍّ لَا يُشْرِكُ مَعَهُ فِي الْخِلَافَةِ مَنْ لَيْسَ لَهُ ذَلِكَ وَ لَا هُوَ مِنْ أَهْلِه »(10) در این روایت هم بیان شده است که عمل صالح رسیدن به معرفت و ولایت امام است و شرک در عبادت هم شریک قرار دادن در امر خلافت و ولایت برای حضرت امیر است. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 182.

(2) تفسير القمي، ج 1، ص: 358

(3) تفسير العياشي، ج 2، ص: 352

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 398

(5) در روایت معروفی این نکته مفصل توضیح داده شده است که اگر از علماء دین نشانه فسق دیده شد، اگر مردم بدنبال آنها حرکت کنند این همان کاری است که یهود کردند. در ادامه آیات سوره توبه همین نکته از احبار و رهبان تذکر داده شده است. در روایت مذکور فرموده: «كَذَلِكَ عَوَامُّ أُمَّتِنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِيَّةَ الشَّدِيدَةَ وَ التَّكَالُبَ عَلَى حُطَامِ الدُّنْيَا وَ حَرَامِهَا وَ إِهْلَاكَ مَنْ يَتَعَصَّبُونَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ لِإِصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقّاً وَ بِالتَّرَفْرُفِ  بِالْبِرِّ وَ الْإِحْسَانِ عَلَى مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ إِنْ كَانَ لِلْإِذْلَالِ وَ الْإِهَانَةِ مُسْتَحِقّاً فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْيَهُودِ الَّذِينَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِيدِ لِفَسَقَةِ فُقَهَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ كَانَ  مِنَ  الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه » الإحتجاج، ج 2، ص: 458

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 374. برای تکمیل این بحث نگاه کنید سوره مبارکه عنکبوت آیه 25 و روایات ذیل آن که به همین مسئله اشاره شده است.

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 294

(8) البته باید توجه کرد بعض روایات ذیل این آیه شریفه از کسی خبر می دهد که اهل ریاء است نه اینکه از دست او سهواً و غفلتاً ریائی دررفته است. این افراد را به مشرک و بلکه در بعض روایات به کافر و فاجر نام برده است. این در واقع وصف منافقین است که ایمانی ندارند و اعمال شان در وادی ریاء واقع می شود. همان کسانیکه در قران کریم با «الذین هم یراءون» نام برده است.

(9) تفسير القمي، ج 2، ص: 47

(10) تفسير العياشي، ج 2، ص: 353