نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه صد و نوزدهم شرح کتاب الحجه کافی/ معتبره مقرَّن و مقایسه مومنین و منفاقین در تبعیت از امام

متن زیر تقریر جلسه صد و نوزدهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 28 آبان ماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث معتبره مقرن اشاره می کنند که حضرت ذیل روایت به مسئله تفاوت مومنین و منافقین اشاره می کنند که یکی به امام می رسد و از چشمه های بی منتهی و معتصم بهره مند می شود و دیگری به آب گندیده و بریده شده و آلوده. در ادامه نیز به مسئله آیات اعراف در سوره اعراف و این مقام و بحث های آن اشاره فرمودند..

معتبره مقَّرن در معرفت الامام و مقام اعراف

بحث در معتبره مقرَّن در باب معرفت الامام بود.(1) در این روایت که باب مقام اعراف و معرفت امام بحث کرده است اشاره کردیم که مقام اعراف مقام معرفت الامام است و بروی صراط مقام اعراف قرار دارد که باید همه از این وادی عبور کنند. این وادی معرفت الله است و اگر کسی به معرفت الامام رسیده باشد می تواند از مقام عبور کند. مقام اعراف جایی است که انسان باید معرفت امام داشته باشد و امام هم شیعیان خود را می شناسد. این معناست که دو بحث معرفت در روایت را به هم پیوند می دهد. مقام اعراف و مقام معرفت الله؛ مقام اعراف و مقام رسیدن به معرفت امام.

تعبیر روایت این بود: «نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِيمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ يُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ» یعنی وادی معرفت الله صراط و سبیلی دارد و آن امام است. کسی به این معرفت برسد، خداشناس شده است.

این تعابیر نشان می دهد که امام فقط صراط و سبیل و باب و وجه در دنیا نیست بلکه این حقیقتی است که در عوالم بعد هم ادامه دارد. لذا بین صراط دنیا و آخرت در روایات ما گره خورده است. مقام اعراف در واقع شئون اخروی حضرت است که مسئله صراط و معرفت را به هم گره می خورد.

در روایت مهم مفضل بن عمر در معانی الاخبار فرموده: «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الصِّرَاطِ فَقَالَ هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ  صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِي الدُّنْيَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِي هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِي الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ فِي الدُّنْيَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِي الْآخِرَةِ فَتَرَدَّى فِي نَارِ جَهَنَّمَ»(2) یعنی صراط در دنیا امام است و اگر کسی با امام در دنیا حرکت کند می تواند از صراط روز قیامت عبور کند. این عبور در قیامت هم در روایت اعراف توضیح یافته است که آنجا هم مقام اعراف دارد و عبور از صراط با همین معرفت حاصل می شود.

در ادامه روایت فرموده: «فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنَا غَيْرَنَا فَإِنَّهُمْ  عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ » کسی که از ولایت ما عدول کند یا اینکه در ولایت برای ما شریک قائل شود و ولایت دیگری را بر ولایت ما مقدم بدارد، اینها دیگر در صراط الله نیستند و از صراط لغزیده اند. عدول از امام عدول از صراط است.

مقایسه بین مومنین و منافقین

در انتهای روایت حضرت می فرمایند: «فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ  وَ لَا سَوَاءٌ حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ كَدِرَةٍ يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ» در این قسمت حضرت مقایسه ای انجام می دهند بین کسانیکه به ولایت امام معصوم متمسک هستند و دیگرانی که به ولایت دیگران تمسک دارند. همان مسئله ای که در صدر روایت اشاره شده است که فرموده: «عَدَلَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنَا غَيْرَنَا»

وقتی امام باذن الله طریق معرفت الله است کانه متصل به سرچشمه است و ما را به سرچشمه معرفت وصل می کند. در روایت اول کتاب الحجه گفتیم که مردم نمی توانند به صورت مستقیم با خدای متعال ارتباط داشته باشند. پس باید حججی باشند که واسطه بین مردم و خدای متعال باشند. خود این واسطه ها باید به صورت مستقیم و از یک جنس دیگری با خدای متعال ارتباط داشته باشند.

اما کسانیکه به امام متصل نشدند و سراغ دیگران -که ائمه جور هستند- رفتند و به آنها متسمک شدند، معرفت و علم خود را از همان افراد می گیرند. اینها کسانی هستند که به دنبال رسیدن به توحید از راهی غیر از ائمه علیهم السلام می باشند. نتیجه هم این می شود ذیل ولایت جور قرار می گیرند؛ البته گاهی ولات سیاسی هستند و گاهی ولات فرهنگی.

تعبیر روایت این است: «حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ كَدِرَةٍ يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ» اینها چشمه های کدری هستند که ولو آب را بین خود جابجا می کنند ولی بجایی متصل نیستند. یعنی اولاً آنچه که در دست اینهاست آلوده است. و ثانیاً این چشمه ها به سرچشمه ها متصل نیستند و فقط از یکی به دیگری منتقل می شوند. در دست اینها معرفت زلال و پاک وجود ندارد. علاوه بر اینکه محدود است.

اما در مقابل کسانیکه به امام متصل شده اند: «ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا» به سمت چشمه های زلالی که هیچ گونه آمیختگی و کدورتی ندارند، آمده اند. چشمه هاییکه به سرچمشه وصل هستند و همیشه جریان دارند. اتصال و کثرت و طهارت. علومی که در دست ائمه علیهم السلام الست معارف زلالی است که به امر پروردگار جریان پیدا می کند.

فرموده: «لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ» اینطور نیست که اگر کسی به ائمه متصل شد یک جایی علم ائمه قطع بشود یا مثلا پایان بپذیرد یک جایی باشد که این چشمه تمام بشود اگر انسان از الان شروع به استفاده کند تا ابد این چشمه از محضر خدا جاری است و حد هم ندارد. در مقابل علومی که در دست دیگران است هم تمام می شود و هم قطع می شود. کسیکه خداوند او را باب و صراط و وجه قرار داده است اینطور می شود. این جعل الهی است که آنها را متصل کرده است.

معرفت و علم امام متصل است. پایان ندارد. اینطور نیست که اگر کسی با آن راه برود بجایی برسد که احساس کند تمام شد و دیگر اینجا خبری نیست. انسان تا ابد هم سیر کند اینجا رزق برای او هست. این چشمه متصل به محضر خداست و حد و حدودی ندارد. مثل این که آدم بگوید اینجا با امیرالمومنین راه رفتی دیگر تمام می شود. نه، اینطور نیست. برزخ و قیامت هم ادامه راه است.

بعضی آیات هم همین را دلالت می کند که مومنین در قیامت هم سر سفره معارف اهل بیت هستند. امام باب و صراط و سبیل و وجه است و این شئون تا قیامت ادامه دارد. آنجا هم شیعیان از امام بهره مند هستند و از دست ایشان می گیرند. مثلا در سوره مبارکه محمد صل الله علیه و آله فرموده: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي  وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى»(محمد/15) در روایت ذیل این آیه دارد که آن چشمه های آب جاری به امام علیه السلام برمی­گردد. در بعض روایات فرمودند باطن این انهار علم امام است. «فَإِنَّهُ عِلْمُهُمْ يَتَلَذَّذُ مِنْهُ شِيعَتُهُم »(3)

دوام و بی منتهی بودن بهره مندی از امام

البته این را توجه کنید که این روایت در مورد نسبت بین ما و امام بحث نمی کند بلکه در مورد اتصال علم امام به خزینه الهی بحث می کند. یعنی امام متصل است و چشمه جاری است که تمام شدنی نیست. در مقابل کسانیکه متصل نیستند چشمه های کدری می شوند که منقطع هستند و آلوده. لذا اینکه شکل و کیفیت اتصال و بهره مندی ما از امام چطور است و اینکه در عصر غیبت دست انسان از امام دور می شود و استضائه مشکل خواهد شد، بحث دیگری است. «غور الماء»(4) و دور شدن دست انسان از «ماء معین» و علم گوارای امام بحث دیگری است.

اما همین روایاتی هم که ما از دستگاه اهل بیت تلقی کرده ایم و همین حد ممکن بهره مندی ما از قرآن در عصر غیبت خود دریای وسیعی است که ادعای به انتهای آن رسیدن ادعای گزافی است. در باب قرآن اینطور نیست که کسی یک بار دو بار قرآن را مرور کند، این قرآن برای او تمام شود. بطون متعدد و معارف عمیقی که در او هست، سبب می شود هرچه شما کار می کنید باز می بینید لایه های دیگری هست. در مورد روایات هم همینطور است. هرچه کار جدی تری در این معارف بشود، عمق خود را نشان می دهد و قابل بهره گیری است. مثل کتب انسان های دیگر نیست که نهایتاً با چند بار مطالعه عمق حرف طرف مقابل بدست می آید.

البته اینکه در روایات فرموده تا ظهور دو حرف از علوم مکشوف می شود نشان می دهد که اصل بهره مندی با ظهور امام واقع می شود. بلکه بهره مندی در قیامت در افق بالاتری است. در عصر ظهور و بعد برزخ و قیامت است که اصل معارف خود را نشان می دهد.

بحث اتصال به خزینه الهی و صفاء کدورت ماء

نکته قابل توجهی که در روایت هست اینکه در مسئله علم و معرفت الهی بحث اتصال و انقطاع مطرح شده است. داستان این است که ما با اتصال به امام از آنها دریافت می کنیم. لکن این علم و معرفتی که از امام اخذ می شود تا وقتیکه به خود امام متصل باشد، این زلال و پاکیزه می ماند و آلوده نمی شود. از آنجاییکه انسان مستغنی می شود و خیال می کند خودش علم دارد و... این یک چشمه مستقلی می شود که دیگر به سرچشمه ها متصل نیست. این دیگر روی پای خودش است. از ایجاست که کدورت در علم انسان می آید.

یعنی آن علمی که به امام داده شده است چون او متصل به خزینه الهی است این همیشه به منبع متصل است و نفاد و انقطاع و آلودگی ندارد. علم ما نیز وقتی متصل به امام است و از او می گیریم این علم زلال است و قابل استفاده. لذا این امام و علم اوست که متصل است و انقطاع و آلودگی ندارد. معتصم است به سرچشمه همیشگی اتصال دارد. آنچه از این دستگاه هم گرفته می شود تا وقتی که متصل به آن سرچشمه باشد صافی و قابل استفاده است. لذا اذن در استفاده هم داریم.

ولی از آنجاییکه انسان مستغنی شود و جدا شود، ولو چیزهایی در دست او هست ولی این دیگر متصل نیست. منقطع می شود و بطور طبیعی آلودگی در او وارد می شود. کسانی بودند که دوره ای از حیات شان از دست نبی اکرم چیزهایی گرفتند. لکن با جدا شدن از امیرالمومنین که در واقع جدا شدن از نبی اکرم بود، اینها دیگر چشمه های منقطع شدند و دیگر آلودگی در آنها نافذ شده است ولو اینکه برای خود کلی کتاب و مجامع حدیث نوشتند. و بین خود این علوم را جابجا می کنند و به هم یاد می دهند و برای خود یک روابطی دارند. ولی این انقطاع و علم شان و رجوع به ایشان ماذون نیست.

این آلودگی هم از چیزی غیر از دستگاه الهی می آید و الا ان دستگاه که آلوده نیست. انسانی که منقطع می شود دیگر در میان معرفت های او هوای نفس نفوذ می کند. دیگر آن علم معرفت الهی نیست که از طریق اینها جاری می شود بلکه استکبار و نفسانیات است که با علم قاطی شده و به مردم منتقل می شود. جهل ها و قیاس ها و... وسط می آید. دیگر علم نیست بلکه می سازند و می بافند و افتراء ها مطرح می شود.

نکته: البته روشن است که ما اگر از اتصال علم امام به علم الهی بحث می کنیم مقصود این است که اتصال به ذات و وحدانیت پیدا می شود و امام و خدا یک وجود هستند. یا بدتر اینکه دو خدا داریم. اینها قطعا مقصود نیست. این مسلم است که علم امام ارتباطی با علم الهی دارد ولی این را باید در مجموع جوری معنا کنیم که وحدانیت نتیجه ندهد. حرکت کردن در مرز غلو و تقصیر در این مباحث مهم است که در جای خود و بحث های توحیدی و علم امام باید دنبال کنیم. ولی این نکته را توجه کنید که نشود اینکه یک دستگاه فکری برای خود درست کنیم و بعد معارف را قلع و قمع کنیم.

تبیین آیات اعراف در بحث

در اینجا که قدری در باب مقام اعراف بحث کردیم لازم است قدری در مورد خود آیات سوره اعراف که این مقام را اشاره کرده است گفتگو کنیم و روشن شود که اعراف و رجال در اعراف چه کسانی هستند و چه می کنند. البته روشن است که این روایت نهم در مقام تفسیر آیات اعراف نیست. اما چون در جای دیگری از اعراف صحبت نشده است لازم است یک مرور سریع بر آیات اعراف داشته باشیم و بعد نسبت این روایت را با آیات مشخص کنیم.

قبل از آیات اعراف بحث شده که جهنمی ها وارد جهنم می شوند و بهشتی ها وارد بهشت می شوند و اتفاقاتی که برای این دو گروه رخ می دهد را مقداری توضیح می دهند. داستان اصحاب النار و ورود اینها را جهنم توضیح می دهد و بعد هم وارد داستان اصحاب الجنه می شود که اینها هم وارد بهشت شده اند و حالات و.. اینها را توضیح می دهند. و نکته مهمی که در این آیات هست روابط بین خود بهشتی و جهنمی هاست که به بحث ما ربط پیدا می کند. در جهنم داستان غل و کینه و لعن نسبت به هم است. ولی در بهشت روابط سلم و رحمت است.

در ادامه فرموده: «وَ نَادَى أَصحَْبُ الجَْنَّةِ أَصحَْابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ» ظاهر این آیات این است که برای بعد از ورود به بهشت و جهنم است. بهشتی ها و جهنمی ها وارد بهشت و جهنم می شوند و بعد هر دو گروه اعتراف می کنند به اینکه وعده های خدای متعال حق بود.

بعد فرموده: «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ  بَيْنهَُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الظَّالِمِينَ»(اعراف/44) یعنی موذن الهی اعلام می کند از لعنت خدا بر ظالمین باشد. در روایات آمده که موذن امیر المومنین علیه السلام هستند «انا الاذان و انا الموذن»(5) که اعلام الهی از طریق ایشان در عالم واقع می شود. این اعلام اثر دارد. مثل اذان حضرت ابراهیم که «اذن فی الناس بالحج» وقتی حضرت دعوت می کنند همه می آیند. یک کاروان و یک امت تاریخی به سمت حج حرکت می کنند. اینجا هم بعد از اذان حضرت که لسان الله هستند یک اتفاق مهمی در عالم رخ می دهد.

در ادامه آیات ظالمین را توضیح داده است. فرموده: «الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهََا عِوَجًا وَ هُم بِالاَْخِرَةِ كَافِرُونَ» یعنی کسانی هستند که صدّ عن السبیل می کنند و می خواهند راه خدا را صد کنند که کسی به سمت امام نیاید و متصل نشود. صد و انحراف از راه خدا کار اینهاست. مسیری که خدای متعال به سوی خودش در عالم گشوده است را می خواهند به سمت دنیا و دنیا پرستی برگردانند. این یک جریانی است که اصل آن ائمه جور هستند و بعد هم اتباع اینها در گروه ظالمین قرار دارند. لذا در رتبه اول ائمه جور هستند و بعد کسانیکه ولایت آنها را قبول کردند و در آن طرح دارند حرکت می کنند.

وادی حجاب بین بهشت و جهنم

در ادامه آیات فرموده: «وَ بَيْنهَُمَا حِجَابٌ وَ عَلىَ الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا بِسِيمَئهُمْ وَ نَادَوْاْ أَصحَْابَ الجَْنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ» بحث همین جاست که بین بهشت و جهنم یک حجاب و وادی قرار دارد. در مورد این حجاب کمتر در فضای معارفی بحث شده است. بنظر می رسد این وادی همان وادی اعراف باشد. لذا بعض مفسرین مثل جوامع الجامع و مرحوم فیض و دیگرانی همین معنا را فرمودند که این حجاب همان وادی است که اعراف مشرف بر اوست.

لذا یک قله و جای مرتفعی وجود دارد که اعراف است. و رجالی بر این قله ها قرار دارند که هر کسی را با چهره خودش می شناسند. اینها به اهل بهشت ندا می دهند «سلام علیکم» درحالیکه اینها هنوز وارد بهشت نشده اند ولی طمع به بهشت هم دارند.

حال اینجا سوال وجود دارد که فاعل این «لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ» کیست؟ اگر بگوییم اینها کسانی هستند که بهشتی ها را در بهشت می بینند و طمع ورود به بهشت دارند که مسلم است با تفسیر رجال اعراف به ائمه سازگاری ندارد. لذا دو معنا اینجا گفته می شود. معنای اول اینکه اصحاب الاعراف که اهل بیت هستند به بهشتی هایی که هنوز وارد بهشت نشده اند نداء داده اند. و اینها با اصحاب الجنه آیات قبل فرق می کنند. اینها کسانی هستند که نیاز به شفاعت و دستگیری دارند.

معنای دوم هم این است که بگوییم فاعل «نادوا» به رجال اعراف نمی خورد بلکه می خورد به کسانیکه در وادی اعراف گیر افتاده اند و مشکل در سیر به سمت بهشت دارند. اینها نگاهی به بهشتی ها و اصحاب الجنه می کنند و طمع ورود به بهشت دارند و وقتی که نگاهی به جهنم و اهل نار می کنند دعا می کنند که خدایا ما را با اینها قرار نده. اینها همان کسانی هستند که در روایات با تعابیر مختلفی مثل «مستضعفین» یا «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا» یا... بحث شده اند.

البته برگشت ایندو به معنا به یک مسئله است که این ائمه و اصحاب الاعراف هستند که بستر شفاعت و ورود عده ای را به بهشت فراهم می کنند. کانه ائمه به این شیعیان ضعیف می گویند به بهشتی ها توجه کنید. ببینید که اینها چه طور از شما سبقت گرفته اند و وارد بهشت شدند و شما این جا گیر افتاده اید. اینها نگاهی به اهل بهشت می اندازند و رابطه سلم با آنها دارند و طمع ورود به بهشت. بعد به اینها گفته می شود که حالا جهنمی ها را ببینید. «وَ إِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصحَْابِ النَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لَا تجَْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» جهنمی ها را می بینند و دعا می کنند که ما با اینها نباشیم.

این در واقع به یک معنا مقام عرضه شدن مقام اهل بیت در اعراف است که اگر کسی این معرفت را پیدا کند عبور می کند. همه البته باید معرفت داشته باشند ولی اینها که گرفتار هستند به نحوی دیگری باید به معرفت برسند. این را در جلسات بعد بحث می کنیم. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 184

(2) معاني الأخبار، النص، ص: 32

(3) تأويل الآيات، ص: 573

(4) اشاره به آیه شریفه: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ  ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» سوره مبارکه ملک آیه 30

(5) معاني الأخبار، النص، ص: 59