نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه صد و بیست و هفتم شرح کتاب الحجه کافی/ صحیحه ابابصیر در حکمت و تفقه در دین با حقیقت معرفت الامام

متن زیر تقریر جلسه صد و بیست و هفتم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 1 بهمن ماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه باب معرفت امام و صحیحه ابابصیر به مسئله حکم و جمع بندی آن می پردازند و اشاره می کنند که این معانی که در روایات اشاره شده است اینها قابل جمع است و تفقه و فهم دقیق از دقیق حکمت است و این فهم محکم ریشه هایی دارد که به معرفت الله و معرفت امام برگشت می کند. نیز این حکمت صرفا امر معرفتی نیست بلکه عمل نیز قسمتی از این حکمت است...

صحیحه ابابصیر و جمع بندی حواشی

بحث در صحیحه ابابصیر بود که فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ  وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ  خَيْراً كَثِيراً فَقَالَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ»(1) در این روایت حکمت را به معرفت الامام و اطاعت الهی معنا کرده است.

در جلسات قبل شروح مرحوم فیض و مجلسی و صدرا مورد اشاره قرار دادیم. کاری در این شروح انجام شده است ظاهراً حکمت را یک اصطلاح گرفته بودند و بعد آن اصطلاح را بر روایت تطبیق کردند. و مقصود هم از اصطلاح، تعاریفی است که در علم عرفان یا اخلاق مثلاً از حکمت وجود دارد.

مرحوم فیض فرموده بودند علم حقیقی لدنی، حکمت است. مرحوم مجلسی فرمودند حکمت، استکمال نفس در قوه عملیه و نظریه است. همچنین مرحوم صدرالمتألهین هم فرمودند حکمت عبارت است از مقام معرفت الله و بندگی خدای متعال؛ و بعد این را تفصیل داده اند و تا معرفت به اشیاء جلو آورده اند و بعد سعی کردند روایت را به نحوی توضیح دهند.

لکن بنظر ما این کار از روش روشی دچار مشکل است. این روایت که اصطلاحات ما را نمی خواهد توضیح دهد بلکه حکمت در ادبیات دین با همین روایات باید فهم شود. حکمت یک معنای لغوی دارد و یک معنای اصطلاحی در فضای ادبیات دینی. که باید ایندو را دنبال کرد و به سرانجام رساند. این روایت معنای اصطلاح حکمت در قرآن و معارف را توضیح می دهد که چیزی فراتر از معنای لغوی آن است و تعمیق و تنقیح حقیقت لغوی است. لذا ما برای تبیین این بحث باید قدری استعمالات ادبیات وحی و روایات را تتبع بیشتری کنیم.

چند نکته روشی در بحث

قبل اینکه وارد بررسی روایات و جمع بندی شویم به چند نکته روشی اشاره می کنیم. اولاً همانطور که اخیرا اشاره کردیم ما نباید برای فهم مفاهیم به ادبیات بیرون وحی مراجعه کنیم و معنای روایات را با آنها تطبیق کنیم. بلکه باید اصطلاحات را با ادبیات وحی ایجاد کنیم.

البته مقصود رها کردن معنای لغوی نیست. بلکه با دیدن لغت و استعمالات و ملاحظات جدی فقه اللغه می تواند یک ابتدایی برای معنای حکمت پیدا کرد و بعد برای تنقیح و تعمیق آن در آیات و روایات تتبع کرد. هرچند این لزوماً یک مسیر خطی نیست بلکه ممکن است در مراحلی یکدیگر را تقویت و تصحیح کنند.

ثانیاً در معنا کردن مثلاً حقیقت حکمت اینکه آیات متعددی در مورد حکمت بحث کرده است و نیز روایات متعددی داریم؛ آیا اینها هم به یک معنا هستند و یک حقیقت را می خواهند توضیح دهند یا اینکه حکمت در آن آیه و در فضای سیاق آن آیات مورد بحث است؟ ممکن است حکمت در این آیه با حکمت در آیات دیگر معانی مختلفی بعضاً پیدا کند. و این حرف قرائنی در ادبیات قرآن دارد. مثلاً می بینید در جاهایی قرآن مومن یا متقی را توضیح می دهد و با ادات حصر هم بیان می کند و ویژگی های مختلفی را بیان کرده است.

البته این روشن است که معانی مختلف در بحث حکمت نمی شود متباین باشند و هیچ ربطی به هم نداشته باشند؛ حتماً یک معنای جامع بالاجمالی هست که در همه اینها هست؛ لذا معنا حکمت در این آیه شریفه حتماً می تواند کمک کننده برای یافتن معنای جامع و وسیع حکمت باشد. ولی هرجایی ممکن است از یک دریچه ای به او نظر شود و مختصاتی خاص از بحث حکمت مورد نظر باشد. لذا از این جهت باید در تحقیق دقت شود و زود همه را به یک معنا نگیریم.

نیز باید توجه شود که گاهی اهل بیت یک آیه را از سیاق جدا می کنند و یک معنای عام و جامعی برای آن بیان می کنند. این هم هست. لذا ممکن است استظهار شود که اینجا حضرت قاعده عام و معنای جامع حکمت را بیان می کنند که به نحوی در همه تعینات موجود است. اینها دقت هایی است که در تحقیق باید داشته باشیم.

بررسی معنای مطروح در روایات

اما در ساحت بررسی روایات عرض کردیم که چند معنا ذیل این آیات و مشابهات آن بیان شده است. در روایتی به «معرفت» معنا شده است. در روایت دیگری به «معرفت الامام و اجتناب الکبائر» معنا شده است. نیز در روایت مهم سلیمان بن خالد به «فقیه» معنا شده بود. فرموده بود: «ان الحكمة المعرفة و التفقه في الدين، فمن فقه منكم فهو حكيم»(2) ظاهر این روایت این است که معرفت و تفقه یک معنا گرفته شده است که در ادامه روایت حکیم را کسی معرفی می کند که به فقه رسیده است.

در همه این روایات حکمت به معرفت معنا شده است. اما این تعبیر فقاهت و فهم عمیق در دین به این مسئله معرفت ربط پیدا می کند. اینها نشان دهنده این است که حکمت یک پایه آن بحث معرفت و فقه و فهم های ویژه است. البته از این مقدار نمی شود نسبت داد که جمیع علم الهی و معارف همه حکمت باشند بلکه استعمالات دیگر مثل «یعلمهم الکتاب و الحکمه» نشان دهنده این است که قسمتی از معارف حکمت است.

اما رکن دیگر بحث حکمت مسئله اطاعت الهی و علم انسان است. در صحیحه ابابصیر به «طاعت الله» معنا کرده است. در روایت دیگر به «اجتناب کبائر» معنا کرده است. ظاهر این تعبیر این است که اگر کسی اجتناب از کبائر کند، این برای حصول حکمت کافی است. و ممکن است کسی بگوید جمع این روایات در کنار هم نشان می دهد مقصود از طاعت جمیع دستورات نیست بلکه در باب محرمات مقصود کبائر و در باب واجبات دعائم و آن واجبات اصلی و بزرگی است. اینها دستورات اصلی است که باید رعایت شوند.(3)

نکته: هرچند این نکته جای دقت دارد که این رکن عملی در بحث حکمت، جزو حقیقت حکمت است یا از آثار و لوازم آن است و یا طریق رسیدن به حکمت است. نیز جای دقت هست که آیا حکمت فقط از جنس تعلیمی است و یا عمل هم حدی از حکمت است.(4)

بررسی نسبت معرفت الامام و تفقه در دین

بنظر ما اینکه فقه و فهم عمیق در دین و معرفت امام در روایات بیان شده است این نکته را می رساند که حکمت از جنس فهم های ویژه در دین است. و مهمترین تفقه در امر دین، شناخت امر امامت است. جمع روایات این را به ذهن متبادر می کند که حقیقت فهم دین، معرفت الامام است. چون باطن دین چیزی جز ولایت امام نیست. به تعبیر دیگر فهم از دین مراحل مختلفی می تواند داشته باشد. گاهی فهم از دین در مرحله ای است که انسان امام را محور دین می داند و می فهمد. چنین درکی از دین است که حکمت و فهم عمیق و مستحکم از دین است.

در روایات مکرری دین به حقیقت ولایت تعریف شده است. حکمت، فهم عمیق از دین است و کسی دین را با حقیقت امامت فهم نکند این به حکمت و فقه نرسیده است. ذیل آیه شریفه «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى  وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون »(توبه/33) فرمود: «هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايَةِ لِوَصِيِّهِ وَ الْوَلَايَةُ هِيَ دِينُ الْحَق» (5) یا مثلا ذیل آیه شریفه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام »(آل عمران/19) فرمود: «التسليم لعلي بن أبي طالب بالولايه»(6)

البته معنای این حرف عدم فهم احکام و اخلاق نیست. این روشن است که استعمالات قرآنی در مورد دین و حکمت به فروعات هم تطبیق شده است. لکن مقصود این است که یک موقع اخلاق و احکام را جدا و مستقل می بیند و بعد احساس می کند اینها خودشان موضوعیت دارند. یک موقع توجه دارد که این احکام حدود الله و حدود ولایت امام و حدود طاعت امام و حدود جریان امر امام هستند. امامی که امر خدا در دست اوست که فرمود «المظهرین لامرالله»، این احکام حدود ولایت او هستند. نازله ولایت امام اند.

لذا این سطح از معرفت به دین الهی است که حکمت و فقه است. دین نازله وجود مقدس نبی اکرم است. ذیل آیات سوره مبارکه شمس فرموده شمس وجود مقدس نبی اکرم است و پرتوی این شمس که سبب نورانیت بقیه می شود، این دین حضرت است. در روایتی در کافی فرموده: «جَمَاعَةٌ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها قَالَ الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ بِهِ أَوْضَحَ  اللَّهُ  عَزَّ وَ جَلَ  لِلنَّاسِ  دِينَهُمْ  قَالَ قُلْتُ  الْقَمَرِ إِذا تَلاها قَالَ ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ تَلَا رَسُولَ اللَّهِ وَ نَفَثَهُ بِالْعِلْمِ نَفْثا الحدیث»(7) آنچه از دست حضرت در عالم نازل می شود برای ما دین است. اگر این محوریت را برای رسول و امام نبینیم، این دین شناسی و معرفت نیست.

نقطه اتصال ما به امام برای ما دین می شود. جایی که به این شجره پیوند می خوریم اتصال و دین داری ماست. در روایات حجزه همین نکته بیان شده است. فرمود: «عَنْ عَمَّارِ أَبِي الْيَقْظَانِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: يَجِي ءُ رَسُولُ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ آخِذاً بِحُجْزَةِ رَبِّهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِيِّنَا وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا فَنَحْنُ وَ شِيعَتُنَا حِزْبُ اللَّهِ وَ حِزْبُ اللَّهِ  هُمُ الْغالِبُونَ  وَ اللَّهِ مَا نَزْعُمُ أَنَّهَا حُجْزَةُ الْإِزَارِ وَ لَكِنَّهَا أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ يَجِي ءُ رَسُولُ اللَّهِ آخِذاً بِدِينِ اللَّهِ وَ نَجِي ءُ نَحْنُ آخِذِينَ بِدِينِ نَبِيِّنَا وَ تَجِي ءُ شِيعَتُنَا آخِذِينَ بِدِينِنَا»(8) یعنی دین داری ما اتصال به امام است و امام خود به نبی اکرم متصل است. این تصویر از دین داری، تفقه و حکمت است. آنچه نبی اکرم برای ما آورده است محورش امام است. این طور نیست که این امام یک امر انضمامی به دین است یا جزئی از دین است. نه! محور دین امام است. لذا محور تفقه در دین هم معرفت الامام است. معرفت الامام هم شئونی دارد که ذیل آن همه دین حاصل می شود. لذا اگر در روایات، ولایت امام به دین تعبیر شده، معنایش همین است. علی ای حال این یک بحث پردامنه جدی است ان شاء الله روایاتش را دنبال بفرمایید.

خلاصه ما یک مقام معرفت در حکمت در این آیه شریفه داریم که به معرفت الامام و فقه در دین تطبیق شده است؛ یک مقام عمل هم داریم که به طاعت و اجتناب کبائر تطبیق شده است. اگر به کسی این مقام معرفت را دادند که دین را بر محور امام بفهمد و تقوای الهی هم داشته باشد این حکیم است. کسی اگر به این حقیقت نرسید و حقیقت امامت را در دین نشناخته باشد، این فهم عمیق و حکمت در دین در رتبه عالی خود ندارد. والحمدلله...(9)

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية) ج 1، ص185

(2) تفسير العياشي، ج 1، ص: 151

(3) اشاره به آیات سوره مبارکه اسراء که در آن دستورات خاصی نقل شده است و بیان می کند که اینها از جنس حکمت است که رسول خود داده ایم. با توجه در این دستورات به ذهن می رسد اینها سرشاخه های اصلی دستورات الهی است که در هر حیطه ای عمود و استوانه آن تکالیف است. «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى  إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ  الْحِكْمَة» سوره مبارکه اسراء آیه 39

(4) استاد می فرمودند ممکن است از استعمالات قرآنی کسی استظهار کند که حکمت از جنس علم و تعلیمی است. و اگر در این روایات به اطاعت و اجتناب کبائر اشاره کرده است از باب علم به این حقایق باشد. یعنی کسی که برای سلوک خود معرفت به اصل شریعت که فرائض و کبائر است پیدا کند این به حکمت در شریعت رسیده است. کانه حکمت در رتبه بالا معرفت خود امام است و در رتبه عملی معرفت به فروعات اصلی امام است. در خود شریعت هم اصل و فرعی وجود دارد. دعائم الاسلام و کبائری وجود دارد. علم به این سرشاخه ها که معرفت شامل بر فروعات دیگر است حکمت است. فتدبر.

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 432

(6) المناقب لابن شهرآشوب، ج 3، ص: 95

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 50

(8) التوحيد (للصدوق)، ص: 166. روایات بحث حجزه مفصل است. فراجع.

(9) استاد در انتهای جلسه روایت دوازدهم باب معرفت را شروع کردند که انشاء الله این مطالب در تقریر جلسه بعد خواهد آمد.