نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

جلسه صد و سی و یکم شرح کتاب الحجه کافی/ معتبره عبدالرحمن بن کثیر در معرفت الامام و حسنه بزرگ الهی

متن زیر تقریر جلسه صد و سی و یکم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 23 بهمن ماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه باب معرفت امام به معتبره عبدالرحمن بن کثیر پرداخته اند که در آن حضرت به حسنه ای اشاره می کنند که انسان را نجات می دهد و در مقابل نیز سیئه ای هست که اگر کسی مرتکب شود گرفتار است و نجات ندارد. آن حسنه در روایت معرفت امام است. این روایت نقل های متعددی دارد که استاد به آنها اشاره می کنند و قدری به دلالت آیه و روایات مذکور می پردازند...

معتبره عبدالرحمن بن کثیر

روایت دیگری که در باب معرفت باید بحث کنیم معتبره عبدالرحمن بن کثیر است که فرموده: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ  دَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيُّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ . وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ  قَالَ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ إِنْكَارُ الْوَلَايَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ قَرَأَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةَ»(1)

سند این روایت ضعیف است و قابل تصحیح نیست. حسین بن محمد عامر امام ثقه است. معلی بن محمد نیز ثقه است و مشکلی ندارد. محمد بن اورمه ثقه علی التحقیق است و با اینکه ایرادهایی به او شده است ولی ترجمه ها نشان می دهد که مورد اعتماد بوده است. اما علی بن حسان و عبد الرحمن بن کثیر بسیار تضعیف شده اند. نجاشی ابن غضائری و کشی هرسه علی بن حسان را تضعیف کرده اند. «علی بن حسان هاشمی ضعیف غال کذاب واقفی فاسد الاعتقاد» و در مورد عبد الرحمن بن کثیر گفته شده: «کان یضع الحدیث کتابه فاسد مختلط» بنابراین به این سند نمی توان اعتماد کرد.

اما همانطور که مرحوم مجلسی در مرآت فرمودند: «الحديث الرابع عشر: ضعيف، لكن هذا المضمون  مروي  بطرق  كثيرة مستفيضة» ایشان در مورد مضمون این حدیث ادعای استفاضه کرده اند. در بحار جلد 24 یک بابی به مضمون این روایت اختصاص پیدا کرده است که شامل 23 حدیث می باشد. این روایت در مجامع حدیثی کهن نیز نقل شده است. مثلا در محاسن، در اصل سلام بن ابی عمره که یکی از 16 اصولی هست که اخیرا هم چاپ شده است. در تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی هم این حدیث نقل شده است. شیخ صدوق در فضائل الشیعه و شیخ طوسی در امالی این حدیث را نقل کرده اند. تمام این روایات از لحاظ سندی با هم متفاوتند. اما از لحاظ متنی با اختلاف بسیار کم نقل شده اند.

نقطه مشترک همه این نقل ها شخصی به نام «ابی عبدالله جدلی» است. این شخص از اجلاء اصحاب امیر المومنین علیه السلام می باشد. امام صادق می فرماید این شخص وارد بر امیر المومنین شد و این جملات از حضرت در این ملاقات صادر شد. لذا روشن می شود همه این نقل ها که در کتب مختلف آمده است مربوط به یک واقعه است که با سند های مختلف و کمی اختلاف در متن نقل شده اند. در برخی نقل ها امامین صادقین در سند وجود ندارند یعنی مستقیما از ابی عبدالله جدلی روایت نقل شده است. عامه هم این روایت را نقل کرده اند. در تفسیر ثعلبی و همچنین حسکانی در شواهد التنزیل این حدیث را نقل کرده اند. بنابر این در جمع بندی بحث سندی این روایت می گوییم همان طور که مرحوم مجلسی ادعای استفاضه کرده اند، مضمون این حدیث مستفیضه است و از طرق مختلف شیعه و عامه نقل شده است. لذا از جهت سندی روایت معتبره است.

اختلاف دلالی موجود در نقل ها

از جهت متنی ولی آنچه که مرحوم کلینی نقل کرده اند یک اضافه ای دارد. ذیل روایت فرموده: «الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ إِنْكَارُ الْوَلَايَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ» لکن بقیه روایات فقط بحث حب اهل بیت و بغض اهل بیت بیان شده است. بحث معرفت و انکار در نقل کافی بیان شده است.

مثلا نقل مرحوم صدوق در فضائل الشیعه فرموده: «أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْأَعْمَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع  يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ لَا أُحَدِّثُكَ بِالْحَسَنَةِ الَّتِي مَنْ جَاءَ بِهَا أَمِنَ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ السَّيِّئَةِ الَّتِي مَنْ جَاءَ بِهَا أَكَبَّهُ  اللَّهُ  عَلَى  وَجْهِهِ  فِي  النَّارِ قَالَ قُلْتُ بَلَى قَالَ الْحَسَنَةُ حُبُّنَا وَ السَّيِّئَةُ بُغْضُنَا»(2) همان طور که می بینید در این روایت مضمون آیه بیان شده است و در آخر روایت هم گفته شده حسنه حب اهل بیت و سیئه بغض اهل بیت است.

خلاصه این مضمون همان طور که مرحوم مجلسی ادعا کردند مضمون مستفیضه ای است. اما نقل مرحوم کلینی اضافه ای دارد که اضافه مهمی هم هست. معرفت و انکار را مقابل هم قرار داده است. معرفت در مقابل جهل قرار نگرفته است. کانه در معرفت، تسلیم و پذیرش و اقرار هست و الا معرفت حاصل نمی شود. معرفت صرفا یک قواعد ذهنی نیست که اگر طی شود قهرا انسان به معرفت برسد. به همین دلیل حضرت معرفت را در مقابل انکار قرار داده است.

توضیح دلالی آیات مذکور

اما آیه ای که این روایت ذیل او بحث کرده است آیات 89 و 90 سوره مبارکه نمل است که ابتدائاً با صرف نظر از سیاق آیات را توضیح دهیم. می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ  * وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ  وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »(نمل/89-90)

مطالبی باید در این آیه توضیح داده شود که عمده بحث اتیان حسنه و سیئه و جزای مرتبط با آنهاست. سوال اول اینکه جمله «خیر منها» چه معنایی دارد؟ مرحوم طبرسی این جمله را دو جور معنا کرده اند.

احتمال اول این است که این «من» نشویه باشد. یعنی «فله خیر من الحسنه». یعنی حسنه مبدا خیراتی برای او می شود. و در این معنا دیگر «خیر» افعل تفضیل نیست. احتمال دوم این است که «من» معنای مقایسه در کنار افعل تفضیل داشته باشد؛ یعنی اگر کسی با خودش حسنه بیاورد از آن حسنه ای که آورده است پاداش بهتری به او داده می شود.

و این احتمال دوم قابل دفاع است و موید به آیه سوره مبارکه انعام هم هست که می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(انعام/160) و نیز در ادامه فرموده کسانی هم که با خودشان سیئه بیاورند خدای متعال با صورت آنها را در آتش سرازیر می کند. بعد خدای متعال می فرماید: «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» این جزای عمل اینهاست. یعنی جزای مضاعفی نیست بلکه همان سیئه را به او برمی گردانیم.

اما سوال مهم در آیه شریفه بررسی تعبیر «حسنه» و «سیئه» است. آیا مقصود مطلق حسنات و سیئات است یا بعض سیئات؟ با صرف نظر از روایات ذیل این آیه می گوییم اینجا سه احتمال مطرح است:

احتمال اول اینکه مقصود از حسنه و سیئه، مطلق حسنه و سیئه باشد. یعنی اگر یکی از حسنات را علی البدل اتیان کنید خیری بهتر از آن حسنه خدا به شما می دهد. این معنای بعیدی در آیه است زیرا در ادامه آیه شریفه فرموده «هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» یعنی این اتیان حسنه سبب امان روز قیامت است. در مقابل نیز خیلی بعید است که بگوییم اگر شخص هر سیئه ای آورد ولو یک گناه آورد نتیجه اش این باشد که با صورت در آتش سرازیر شود.

احتمال دوم این است که مقصود از حسنه و سیئه به نحو مجموعی باشد. این احتمال هم خیلی بعید است که این افراد مقصود آیه باشند که یا تمام حسنات را، یا تمام سیئات را با خود آورده باشند تا چنین جزایی به آنها برسد.

اما احتمال سومی که قرائن این معنا را تایید می کند این است که مقصود یک حسنه و سیئه خاصی باشد. حسنه و سیئه ای که چنین ثواب و جزایی دارد. در روایت همین حسنه و سیئه بیان شده است که حب و بغض نسبت به امام است. و در نقل کافی معرفت و انکار ولایت هم اضافه شده است. لذا معنای آیه شریفه در پرتو روایات این می شود که اگر کسی به مقام معرفت ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام رسید این در روز قیامت در مقام امن است. آن سیئه ای هم که مانع قبولی همه خیرات دیگر می شود انکار ولایت و بغض اهل بیت علیهم السلام می باشد. کانه معیار اساسی در قیامت این است که آیا این شخص در مقام محبت و معرفت اهل بیت وارد قیامت شده است یا در مقام انکار و بغض اهل بیت؟ با این معیار و میزان با او رفتار می شود. و این مضمون مکرری است که در روایات دیگری هم بیان شده است.

موثقه عمار ساباطی و ابن ابی ابی یعفور

در ادامه برای فهم بهتر آیات روایاتی که ذیل این دو آیه مطرح شده است را بیان می کنیم. در موثقه عمار فرموده: «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو غَالِبٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِيِّ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّه إِنَّ أَبَا أُمَيَّةَ يُوسُفَ بْنَ ثَابِتٍ حَدَّثَ عَنْكَ أَنَّكَ قُلْتَ: لَا يَضُرُّ مَعَ الْإِيمَانِ عَمَلٌ، وَ لَا يَنْفَعُ  مَعَ  الْكُفْرِ عَمَلٌ فقال إِنَّهُ لَمْ يَسْأَلْنِي أَبُو أُمَيَّةَ عَنْ تَفْسِيرِهَا، إِنَّمَا عَنَيْتُ بِهَذَا أَنَّهُ مَنْ عَرَفَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَوَلَّاهُ، ثُمَّ عَمِلَ لِنَفْسِهِ بِمَا شَاءَ مِنْ عَمَلِ الْخَيْرِ قُبِلَ مِنْهُ ذَلِكَ، وَ ضُوعِفَ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً، فَانْتَفَعَ بِأَعْمَالِ الْخَيْرِ مَعَ الْمَعْرِفَةِ، فَهَذَا مَا عَنَيْتُ بِذَلِكَ، وَ كَذَلِكَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِرَ الَّذِي لَيْسَ مِنَ اللَّهِ»(3)

یک انحرافی در زمان امام صادق علیه السلام بوده که می گفتند اگر کسی ایمان داشت دیگر مکلف به فروع نیست. اگر هم کسی کفر نسبت به اهل بیت داشت دیگر هیچ یک از اعمال او فایده ای ندارد. از حضرت پرسیده شد که آیا شما این مطلب را بیان کرده اید؟  حضرت در عین اینکه تصدیق می کنند می فرمایند اما او از من نپرسید تا مقصودم را برایش توضیح دهم. مقصود من از ایمان، معرفت و محبت به اهل بیت بوده است و می گویم اگر کسی هر عمل خیری را با ایمان به اهل بیت انجام دهد، مقبول واقع می شود و هیچ عمل خیری از او رد نمی شود. کانه اگر کسی مومن بود هیچ ضرری نمی کند و هیچ چیزی را از دست نداده است. قصود از «لایضر» این است که سرمایه شخص از بین نمی رود بلکه قبول می شود و مضاعف هم می گردد.

اما مقصود از کفر هم تولی به امام جائر است. اگر کسی به اینها تولی داشته باشد هیچ یک از اعمال صالح او فایده ای ندارد. بحث بر سر صحت فقهی اعمال آنها نیست بلکه بر سر قبولی عمل و واقع شدن در وادی ایمان است. عمل صالح در وادی ایمان غرس می شود و رویش می کند. این بحث در آیات و روایات مکرری بیان شده است.

در ادامه روایت ابن ابی یعفور سوالی می کند. فرموده: «فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ: أَ لَيْسَ اللَّهُ قَالَ: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ فَكَيْفَ لَا يَنْفَعُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ مِمَّنْ تَوَلَّى أَئِمَّةَ الْجَوْرِ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ هَلْ تَدْرِي مَا الْحَسَنَةُ الَّتِي عَنَاهَا اللَّهُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ، هِيَ وَ اللَّهِ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ طَاعَتُهُ، وَ قَالَ وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِالسَّيِّئَةِ إِنْكَارَ الْإِمَامِ الَّذِي هُوَ مِنَ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مَنْ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ جَاءَ مُنْكِراً لِحَقِّنَا جَاحِداً بِوَلَايَتِنَا، أَكَبَّهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي النَّارِ»

سوال او این است که اگر اینطور است که شما می فرمایید چطور در آیه شریفه فرموده اگر کسی حسنه اتیان کند، ثوابی بالاتر از این حسنه خدا به او می دهد و در روز قیامت در امنیت است؟! مگر اینها بعضاً اهل حسنات و خیرات نیستند؟! از سوال ابن ابی یعفور معلوم می شود که تلقی او از حسنه همان اعمال صالح بوده است. حضرت صریحاً نفی می کنند که حسنه به معنای مطلق عمل صالح باشد و می فرمایند حسنه در اینجا مقصود معرفت و محبت امام و در واقع ایمان است. و در مقابل نیز سیئه به معنای اعمال معاصی نیست بلکه بغض و انکار امام است.

با این مطلب دو نکته مشخص می شود. اولاً اینکه برخی از مفسرین حسنه و سیئه را اینجا به توحید و شرک تفسیر کرده اند، منافات با این تعبیر در روایات ندارد. ایمان و کفر به همین حب و بغض بازگشت می کند. «حُبُّ عَلِيٍّ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ  كُفْر»(4) شاخص و معیار موحد بودن این است. حقیقت ایمان بالله با تعلق به رسول و امام معنا می شود و بدون آن انسان حقیقتاً مومن به خدا و طرح الهی نیست.

ثانیاً حضرت می فرمایند که اعمال، به تنهایی از حسنات به شمار نمی آیند. اگر کسی در طاعت امام نماز خواند این نماز او حسنه می شود. کانه حسنه حقیقت ولایت است. هر عمل صالحی، به میزانی که ولایت در او باشد عمل حسن به حساب می آید. ایمان از قلب انسان شروع می شود و به جوارح منتشر می شود و در اعمال انسان جاری می گردد. نماز مومن مومنانه است و نماز غیر مومن غیر مومنانه است. کسی که ایمان ندارد، نماز و زکاتش هم نور ایمان ندارد.

به عبارت دیگر حسنه بالاصاله، ایمان و حب الامام است. به میزانی که این معرفت و حب در اعمال جاری شود، آن عمل شامل حسنه می گردد و به همان اندازه مورد قبول واقع می شود. همچنین مقصود از سیئه انکار و کفر و بغض نسبت به امام است. اگر کسی نسبت به امام بغض داشته باشد به میزانی که بغض امام در او هست اعمالش هم شامل این بغض می شود و به همین دلیل است که عملش فاسد می گردد. سیئه به چنین عملی گفته می شود. پس اعمال به خودی خود اینجا مقصود روایت نیست. بلکه آن حسنه و سیئه ای مقصود است که در اعمال جاری می شود.

مرسله تفسیر فرات ذیل آیه

اما روایت دیگری که ذیل این آیه شریفه هست در تفسیر فرات بیان شده است. فرموده: «فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَرَأَ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها فَإِذَا جَاءَ بِهَا مَعَ  الْوَلَايَةِ فَلَهُ  عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ إِذَا جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى  إِلَّا مِثْلَها» ظاهر روایت این است که لفظ «حسنه» در این آیه شریفه سوره انعام بر مطلق حسنات مثل نماز صدق می کند و «ال» در آیه سوره انعام جنس است، اما باید ولایت همراه نماز باشد. ولایتی که در عمل جاری است نه ولایتی که به عنوان شرط خارجی عمل باشد. اما اگر بیشتر دقت شود به نظر می آید حضرت می خواهند بگویند: عمل به همراه ولایت ده برابر می شود. کانه اگر عمل انسان بدون ولایت باشد این حسنه نیست و به عبارت دیگر حسنه اصلی همان ولایت است.(5)

در ادامه فرموده: «قَوْلِهِ  مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أَمِنَ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالَ الْحَسَنَةُ وَلَايَتُنَا وَ حُبُّنَا» یعنی این آیه شریفه در سوره نمل با قبلی فرق می کند و مقصود از حسنه در این آیه خود محبت و ولایت است. لذا معنای حسنه در این دو آیه با هم قدری فرق می کند. در یکی اعمال مشروط به ولایت و در دیگری خود ولایت و محبت است. ولی در آیه شریفه سوره نمل، مطلق اعمال مقصود نیست و «ال» جنس نیست.

و در ادامه فرموده «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ وَ لَمْ يَقْبَلْ لَهُمْ عَمَلًا وَ لَا صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا فَهُوَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ  هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(6) یعنی اگر کسی این سیئه خاص را مرتکب شود و با این در محشر حاضر شود خدا هیچ عملی را از او قبول نمی کند و صرف و عدلی برای او در کار نخواهد بود. چیزی را جای آن نمی تواند تحویل دهد تا خود را نجات دهد.

لذا روشن می شود چیزی که سبب نجات انسان که باید به قیامت برسانیم محبت و معرفت امام است. محبت با انکار و کفر جمع نمی شود. محبت حضرت حقیقت ایمان است و کفر و ایمان با هم جمع نمی شود. فرمود: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ  قَلْبَيْنِ  فِي  جَوْفِه»(7) نمی شود انسان ایمان و کفر را با هم جمع کند. حب و بعض امام هم با هم جمع نمی شود. یک جایی می رسد که باید یکی را انتخاب کند. اگر حضرت را انتخاب کند مومن می شود و در غیر این صورت کافر می گردد. این محبت هم باید در روز قیامت به اهل بیت برساند. فرمودند اگر ایمانتان را در روز قیامت به ما برسانید کار تمام است. موانع متعددی وجود دارد که نمی گذارد انسان ایمانش را تا روز قیامت نگه دارد. خیلی سخت است که کسی از سکرات موت و تهدید های شیطان عبور کند و بتواند ایمانش را از برزخ عبور دهد و در قیامت به اهل بیت برسد. اگر این کار را کرد از فزع اکبر در روز قیامت در امان است.

خلاصه «حسن» در عمل اصلش به معرفت امام برگشت می کند و در فروعات هم به نحوی خود را نشان می دهد. تعبیری در تفسیر کفعمی مرسلاً از امام باقر نقل می کند که «احسان» را به شک نکردن در مقام امام معنا کرده است. این معنای لطیفی است و شاید برای معنا کردن «حسنه» مفید باشد. فرموده: «فِي قَوْلِهِمْ بَابُ اللَّهِ مَعْنَاهُ أَنَّ اللَّهَ احْتَجَبَ عَنْ خَلْقِهِ بِنَبِيِّهِ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَ فَوَّضَ إِلَيْهِمْ مِنَ الْعِلْمِ مَا عَلِمَ احْتِيَاجَ  الْخَلْقِ إِلَيْهِ وَ لَمَّا اسْتَوْفَى النَّبِيُّ عَلَى عَلِيٍّ الْعُلُومَ وَ الْحِكْمَةَ قَالَ أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا وَ قَدْ أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ الِاسْتِكَانَةَ لِعَلِيٍّ بِقَوْلِهِ  ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ  أَيِ الَّذِينَ  لَا يَرْتَابُونَ  فِي  فَضْلِ  الْبَابِ وَ عُلُوِّ قَدْرِهِ»(8) محسن کسی است که وقتی از باب ولایت وارد می شود در مقام امام هیچ تردیدی ندارد. این عدم تردید خیلی مهم است.

به یک بزرگواری چیز مهمی داده بودند که خودشان هم متعجب شده بودند. در عالم خواب یا مکاشفه وجود مبارک امام رضا علیه السلام را دیدند. حضرت فرمود این به خاطر این بود که هر چه در مقامات ما گفته شد تو بخل نکردی. خدا خواسته که این مقام را به امیرالمومنین بدهد. انسان چرا بخل می ورزد؟! این همان حسادتی است که اصلش برای شیطان است.

بررسی کلام مرآه العقول ذیل حدیث

مرحوم مجلسی می فرماید: شاید در اینجا مقصود از حسنه، مطلق حسنات باشد. اما اینکه حضرت فرمودند این حسنه معرفت و محبت است به خاطر این است که مناط حسنه بودن عمل، وجود معرفت در آن عمل است. اگر معرفت الامام در عمل نباشد به آن حسنه گفته نمی شود به همین دلیل حضرت فرمودند که حسنه معرفت و محبت است.

عبارت این است: «أنه لما كانت معرفة الولاية و الإمامة مناط الحسنة لأنها إنما تكون حسنة بالأخذ عن مأخذها المنتهى إلى الله سبحانه، حتى يكون الإتيان بها طاعة له و بدونه تكون سيئة، و طاعة للطواغيت و أهل الغي و الضلال، فسر الحسنة بمعرفة الولاية و حب أهل البيت عليهم السلام الداعي إلى متابعتهم و الأخذ عنهم، و السيئة بإنكار ولايتهم و بغضهم عليهم السلام مع أن الإقرار بإمامتهم و حبهم من أعظم أركان الإيمان، و الشرط الأعظم لقبول جميع الأعمال» (9)

ایشان فرموده اینکه معرفت امام، مناط حسنه است ریشه در این دارد که باید حسنه را از ماخذ خودش اخذ کنید و الا این عمل طاعت الهی نیست بلکه سیئه می شود. اگر از دستگاه ولایت این عمل اخذ نشود در واقع طاعت طاغوت و اهل ضلال می شود. کانه اگر عملی بخواهد حسنه باشد باید از اصلش گرفته شود. که انتهای این هم خدای متعال است یعنی باید از خدای متعال گرفته شده باشد. اگر کسی از خودش یک عملی جعل کند و انجام دهد که حسنه نیست. حسنه آن عملی است که از خدای متعال اخذ شده باشد. اگر عمل از خدای متعال گرفته شد امتثال عمل، اطاعت خداست. والا اگر از خدای متعال گرفته نشد این عمل اطاعت خدا نیست. پس وقتی عمل حسنه است که طاعت الله باشد. و وقتی طاعت الله است که از خدای متعال اخذ بشود. و وقتی از خدای متعال اخذ می شود که از طریق امام باشد.

اقول: این فرمایش ایشان را باید دقت کرد. اگر مقصود توقیفی بودن طاعات باشد این بیان لطیفی نیست. این روشن است که طاعت و حسنه از جانب خدا معرفی می شود و کسی به آن راه ندارد و اگر کسی راه دیگری را برای طاعت انتخاب کند، این مسیر بندگی نیست. ولی بحث در مجعولات و بدعت های ظاهری نیست بلکه در امری که به ظاهر شرعی است ولی ذیل ولات جور اتباع شود، این حسنه نیست زیرا حسنه اصلی در او نیست.

لذا باید به نحو دیگری بین حسنه «ولایت» و بقیه حسنات معنا شود که صرفاً طریق اثباتی ظاهری نباشد؛ ما قبلاً هم در مباحث اشاره کردیم عمل باید ناشی از فرمان الهی باشد. و امر الهی از طریق امام در عالم جاری می شود. اگر با فرمان امام حرکت می کنید همان امر الهی است اگر به فرمان امام حرکت نمی کنید امر الهی نیست. بنابراین هر عملی بخواهد حسنه باشد باید امر امام در آن باشد. باید عملی باشد که ناشی از فرمان امام است. و شاید مرحوم مجلسی همین نکته را می خواهند بیان کنند که امر امام باید در هر حسنه ای باشد، تا حسنه بودن آن واقع شود؛ ولو این اشعری گری و خالی بودن فعل از ملاک نیست. آن فعل حسن باید یک حسنه دیگری در او باشد که او تقوی و ذیل امر امام بودن و تولی به ولی الهی است. حب امام وقتی در این عمل جاری می شود، عمل را عمل حسنه می کند. والحمدلله...

 پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185

(2) فضائل الشيعة، ص 34، ح 29.

(3) الأمالي للطوسي، النص، ص: 418

(4) عيون أخبارالرضا، ج 2، ص: 86

(5) شبیه این مضمون در روایت زراره در محاسن نقل شده است. فرموده: «عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ  مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها يَجْرِي لِهَؤُلَاءِ مِمَّنْ لَا يَعْرِفُ مِنْهُمْ هَذَا الْأَمْرَ فَقَالَ إِنَّمَا هَذِهِ لِلْمُؤْمِنِينَ  خَاصَّةً قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَ رَأَيْتَ مَنْ صَامَ وَ صَلَّى وَ اجْتَنَبَ الْمَحَارِمَ وَ حَسُنَ وَرَعُهُ مِمَّنْ لَا يَعْرِفُ وَ لَا يَنْصِبُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ أُولَئِكَ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ» المحاسن، ج 1، ص: 158

(6) تفسير فرات الكوفي، ص: 139

(7) سوره مبارکه احزاب آیه 4. برای تعمیق این بحث روایات ذیل آیه شریفه را ملاحظه فرمایید.

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 24، ص: 202

(9) مرآة العقول، ج 2، ص: 323