نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه صد و سی و دوم شرح کتاب الحجه کافی/ بررسی شروح معتبره عبدالرحمن بن کثیر و روایات مکمل محبت و امنیت

متن زیر تقریر جلسه صد و سی و دوم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 30 بهمن ماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه باب معرفت امام و معتبره عبدالرحمن بن کثیر به شروح این روایت پرداخته اند و مسئله ارتباط حسنه و معرفت امام را بیان می کنند. در ادامه ایشان به آیه شریفه و مسئله امنیت در وادی معرفت اشاره می کنند...

معتبره عبدالرحمن بن کثیر؛ معرفت و محبت امام

بحث در معتبره عبدالرحمن بن کثیر بود که فرموده: «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ  دَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيُّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ . وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ  قَالَ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ إِنْكَارُ الْوَلَايَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ قَرَأَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةَ»(1)

البته سند روایت از جهت قواعد مرسوم قابل تصحیح نیست الا اینکه مضمون روایت مستفیضه است ولی خصوصیت این نقل به این راحتی اثبات نمی شود؛ در این روایت حسنه را بغیر حب امام به معرفت امام هم معنا کرده است. لذا برای اثبات این خصوصیت به معتبر بودن نقل کافی در مثل این روایات باید تمسک کرد. البته اینکه تعبیر «معرفت و انکار» در روایت بخاطر نقل به مضمون باشد، بعید است زیرا تعبیر خاصی است و بعید است راوی این را اضافه کرده باشد.

از تعبیر این روایت کما اینکه در روایات دیگر هم بیان شده است بدست می آید که معرفت در مقابل عدم معرفت نیست بلکه در مقابل انکار است. کانه مقام معرفت مقام تسلیم و پذیرفتن و تصدیق است. آنچه که حسنه است حب است به اضافه معرفت. کسی که در مقام حب امام هست معرفت هم دارد. و نسبت بین معرفت و محبت هم بعید نیست گفته شود مقدمه و ذی المقدمه است. این معرفت و تسلیم است که انسان را محب می کند. در روایت اباخالد فرموده: «وَ اللَّهِ  لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ قَلْبَهُ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ إِذَا سَلَّمَ لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ سُوءِ الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَمِنَ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَر»(2) لذا بنظر می رسد مقصود از محبت در این روایت معرفت همراه با محبت است.

شرح مرحوم ملاصالح در حسنه و سیئه

برخی مثل مرحوم ملاصالح می فرمایند(3) که تطبیق حسنه و سیئه به حب و بغض از باب بیان فرد اکمل می باشد. گفتیم که این معنا قابل دفاع نیست و لازم نیست که حسنه و سیئه در همه آیات به یک معنا باشند. در این آیه حسنه به معنای، ولایت و معرفت است. ولی در آیات دیگر مثل سوره انعام که فرموده: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» مطلق اعمال نیک است ولو آنجا هم روایات فرموده شرط این اعمال برای آثار مذکور ولایت و ایمان است. اینکه بگوییم جمیع حسنات در آیه مقصود است این قابل التزام نیست الا اینکه معنای توجیهی و تاویلی برای آن بیان شود.

در ضمن نسبت بین ولایت و بقیه حسنات بحث افضل و اکمل افراد حسنه نیست بلکه نیک بودن بقیه اعمال به مناط ولایت است. هر عملی به اندازه ای که ولایت در آن هست خوب است و به اندازه ای که بغض در آن هست آن عمل بد می باشد. به عبارت دیگر این روایت حسنه و سیئه اصلی را معرفی می کند نه به معنای اکمل الافعال.

در مباحث حسن و قبح، در کلام و در فلسفه اخلاق بحث شده که آیا افعال خوب دارای مناط های متعددی هستند یا اینکه فقط یک مناط برای خوبی و بدی داریم. بعضی گفته اند که آن حسن و قبح ذاتی مثلا عدل و ظلم است و مابقی موارد مصادیق او هستند و این معنای اصلی باید در آنها محقق بشود. بنابراین ما مناطی برای حسن و قبح جز یک مناط اصلی نداریم و بقیه تابع هستند و به اندازه ای که آن مناط درشان محقق می شود حسن و قبح درشان محقق می شود. اینجا هم بنظر ما همین مسئله باید دقت شود که نسبتی بین حسنه ولایت هست که مصدر بقیه حسنات می شود.

بیان شرح مرحوم صدر المتالهین

بیان مرحوم ملاصدرا در اینجا خیلی مناقشه ای ندارد. اما ایشان نکته ای دارند که مکرر ذکر کرده اند و به نظر ما صحیح نیست. ایشان می فرماید: «قد علمت مرارا ان حکم الناس فی طریق الحق اما اهل البصائر کالانبیاء والاولیاء و اما المحجوبون» مردم در طریق حق دو دسته اند؛ دسته اول که اهل بصیرت اند که انبیاء و اولیاء هستند. و دسته دیگر عده ای که اهل بصیرت نیستند و در حجاب اند.

بعد فرمودند: «فاهل البصيرة المكحلة بصائرهم بنور المعرفة و الشهود فيشاهدون سبيل الآخرة و يسلكون منازلها و درجاتها من غير حاجة لهم الى قائد و هاد غير اللّه سبحانه» آنهایی که به مقام بصیرت رسیدند واسطه در هدایت نمی خواهند. خدای متعال مستقیم آنها را هدایت می کند. اینها را به انبیاء و اولیاء توسعه می دهند. و از بعضی موارد هم استفاده می شود که مقصود شان از اولیاء اعم از معصومین علیهم السلام، است. اینها اهل شهود هستند.

اما محجوبون؛ «و اما اهل الحجاب فهم بمنزلة العميان فى طريق السعادة و الرحمة و الرضوان فلا بد لهم من الاقتداء بامام قائد يهديهم الى طريق النجاة» مثل آدم نابینا می مانند که می خواهد حرکت کند ولی چشم ندارد. چطور آدم نابینا یک عصاکش می خواهد این هم یک  عصاکشی می خواهد دستش را بگیرد و ببرد. اینهایی که در وادی کوری هستند محجوب اند. این آدم اگر می خواهد حرکت کند احتیاج به قائد دارد. بنابراین باید آن قائد را بشناسد و به او محبت هم داشته باشد.

«و ذلك لا يتم الا بمعرفة الولاية للامام و المحبة له» باید ولایت امام را درک بکند و محبت به او داشته باشد «فان الاعمى متى لم يعرف قائده بالبصيرة فى طريق المطلوب و الوصول الى الغاية المطلوبة و لم يحبه من جهة كونه واسطة الى محبوبه الاصلى الّذي عرف بالاجمال ان خيره و سعادته بنيل القرب منه، لم يعول على ذلك القائد و لم يطعه كما ينبغى، فينقطع عن السبيل و يبقى متحيرا ضالا فى معرض الهلاك»

اگر آدمی که نابیناست و راه را نمی بیند، قائد خودش را نشناسد و او را دوست نداشته باشد، نمی تواند به او تکیه کند و اطاعت کند؛ و اینطور از سبیل الهی جدا می شود و ضال متحیر خواهد شد. و البته روشن است که این محبت عرضی است و به اعتبار محبت الهی آنها را دوست دارد. لذا کسی که دچار وادی حجاب هست برای این که به حضرت حق برسد باید به معرفت وسائط برسد و آنها را دوست داشته باشد تا با آنها سیر کند. یعنی چون واسطه در سیرند معرفت شان و محبتشان لازم است. انسان برای تبعیت نیاز به محبت دارد. هم معرفت و هم محبت.

لذا بدست می آید که حسنه برای این افراد شناخت و محبت امام است. «فاذا تقرر هذا ظهر و تبین ان لا حسنه لاهل الحجاب الا معرفه ولایه امامهم الهادی لهم طریق الآخره و المحبه له اذ جمیع اعمالهم التی یفعلونها بالاستبداد باطله الا ما فیه اتباع الامام» هر عملی را که بدون تبعیت از این امام انجام بدهند باطل است. و هر عملی که در آن اتباع از امام است عمل مقبول است. «و ان لا سیئه لهم اعظم من انکار الولایه و بغض الامام الهادی من اهل بیت النبوه والولایه سلام الله علیهم اجمعین. فجمیع حسنات هذه الامه یرجع الی ولایه اهل البیت علیهم السلام و محبتهم و جمیع سیئاتها یرجع الی انکار ولایتهم و بغضهم»

 بررسی کلام مرحوم صدرا

برای بررسی کلام ایشان به چند نکته اشاره می کنیم. نکته اول اینکه ایشان می گوید غیر از ولایت اعمال دیگری هستند که حسنه می باشند و حسنه بودن آنها به امام برنمی گردد. بلکه هرکدام مناط خودشان را دارند. کاری که امام می کند این است که ما را به این اعمالی که انسان را واصل به خدای متعال می کند راهنمایی می نماید. اگر امام ما را به این اعمال هدایت نکند ما خودمان نمی دانیم آن اعمال، اعمال خیر هستند.

به نظر ما این حرف تمامی نیست. بله اگر می گفتند امام سبیل و صراط و باب الله و وجه الله است، در این صورت امام موضوعیت پیدا می کرد و اعمال از موضوعیت می افتادند. در این صورت معیار حسنه و سیئه بودن اعمال، امام است. البته ممکن است گفته شود مقصود ایشان صرف طریق اثبات و اخبار عرفی نیست بلکه قائد بودن آنها در کلام ایشان مقصود همان صراط و سبیل و وجه و باب بودن امام است. وجود امام خودش صراط الهی است.

اما نکته دوم اینکه امام صراط منحصر به فرد است. امیرالمومنین برای همه انبیاء اولوالعزم هم صراط است. چطور شما ادعا می کنید که عده ای در عرض امیرالمومنین قرار دارند که خدای متعال آنها را به صورت مستقیم هدایت می کند؟ این حرف قابل دفاع نیست. این خلاف ضرورت روایات است. اینکه بگوییم یک عده ای هستند که اهل شهودند و اینها احتیاجی به هیچ واسطه ای ندارند و مستقیم خدای متعال را می پرستند این دروغ است. همه انبیاء هم در هدایتشان محتاج به نبی اکرم صلی اله علیه و آله و سلم هستند. حضرت در عالم ارواح، به اینها توحید تعلیم فرموده اند.

در روایات مکرری بیان شده است که همه انبیاء و اولیاء ذیل هدایت و شفاعت حضرات معصومین هستند. در روایتی در محاسن برقی فرموده: «عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الْمَكِّيِّ قَالَ: دَخَلَ مَوْلًى لِامْرَأَةِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ يُقَالُ لَهُ أَبُو أَيْمَنَ فَقَالَ يُغْرُونَ النَّاسَ فَيَقُولُونَ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ قَالَ فَغَضِبَ أَبُو جَعْفَرٍ حَتَّى تَرَبَّدَ وَجْهُهُ ثُمَّ قَالَ وَيْحَكَ يَا أَبَا أَيْمَنَ أَ غَرَّكَ أَنْ عَفَّ بَطْنُكَ وَ فَرْجُكَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ لَوْ قَدْ رَأَيْتَ أَفْزَاعَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَقَدِ احْتَجْتَ  إِلَى  شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍ ص وَيْلَكَ وَ هَلْ يَشْفَعُ إِلَّا لِمَنْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُ النَّار»(4) شخصی از خدام خانه امام سجاد به امام باقر علیه السلام عرض کرد آقا یعنی چی مردم را فریب می دهند و اینقدر از شفاعت نبی اکرم صحبت می کنند. حضرت فرمودند این که دامن و دهانت را پاک کردی مغرور شدی؟! اگر آن صحنه های هولناک قیامت را ببینی می فهمی که همه محتاج به شفاعت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند.

پس این که ما این مطلب را تکرار کنیم و بگوییم ما دو دسته داریم یک دسته اولیاء هستند و اولیاء احتیاج به معصوم ندارند و آنها مستقیم از جانب خدای متعال هدایت می شوند این حرف غلطی است. اولیاء هم درجات دارند آنها هم در درجه بالاتر محتاج به شفاعت هستند. محتاج به هدایت اند و هدایتشان از طریق چهارده معصوم می رسد. این از مسلمات روایات ماست. «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ  يَبْعَثْ  نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»(5)

در ضمن گاهی در کلمات ایشان این مطلب دیده می شود که ما تا یک جایی با ائمه حرکت می کنیم و بعد به نقطه ای می رسیم که در آن نقطه دیگر نیازی به ائمه نداریم و خودمان مستقیم به خدای متعال وصل می شویم. این هم حرف صحیحی نیست. ما با امام سیر می کنیم و تا آخر هم امام، امام است. امام از امام بودن نمی افتد. امام پل نیست که ما از پل رد شویم و به مقصد برسیم. نردبان نیست که نردبان را بگذاریم و وقتی به بالای پشت بام رسیدیم، دیگر احتیاجی به نردبان نداشته باشیم. امام واسطه سیر و هدایت است الی الابد. البته معنایش هم این نیست که ما هیچ وقت موحد نمی شویم. بلکه هرچه در وادی ولایت امام سیرمان کامل تر شد ایمان و معرفت ما به خدای متعال بیشتر می شود.

روایت یونس بن ذبیان؛ محبت الهی و مقام امن

اما ذیل این آیه شریفه روایاتی مطرح شده است که به بعض آنها برای نکاتی اشاره می کنیم. روایت اول، از یونس ذبیان است که در امالی صدوق و در خصال و در علل الشرایع آمده است. فرموده: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ الْمُكَتِّبُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الْحَبَّالُ الطَّبَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْخَشَّابُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مِحْصَنٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ إِنَ  النَّاسَ  يَعْبُدُونَ  اللَّهَ  عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَةٌ يَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِي ثَوَابِهِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ يَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ هِيَ رَهْبَةٌ» دو قسم از عبادت ابتدا معرفی می شود. عبادت خوفی و عبادت رغبتی. این مذمت عبادت نیست. عبادت خدای متعال درجاتی دارد و همه درجات آن هم ممدوح است.

اما در ادامه حضرت فرمودند: «وَ لَكِنِّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْكِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ  وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» آن چیزی که سبب امنیت می شود و سبب می شود که هیچ خطری انسان را تهدید نکند مقام محبت است. کانه حضرت می فرمایند: مقام محبت الهی سبب امنیت می شود. به عبارت دیگر اگر کسی عبادت کرده باشد اما در مقام محبت نباشد گرفتار سختی های قیامت خواهد شد.

بعد حضرت برای این مطلب که محبت سبب امنیت می شود مویدی بیان می کنند. می فرمایند: «وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ  قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ مِنَ الْآمِنِينَ »(6) اگر خدا را دوست می دارید باید مقام تعبیت از نبی اکرم حاصل شود. این انسان محبی که به مقام تبعیت رسید محبوب خدای متعال می شود. علتش هم این است که معصومین علیهم السلام هستند که لایق محبت خدای متعال هستند. اگر کسی تبعیت کرد به اندازه ای که حقیقت ولایت نبی اکرم و محبت نبی اکرم در وجودش ظهور پیدا می کند به همان اندازه محبوب خدای متعال واقع می شود. اگر کسی از نبی تبعیت کند و البته این تبعیت فقط در عمل نباشد بلکه با تمام قوای خود از نبی تبعیت کند، خدا را دوست می دارد. اگر کسی خدا را دوست بدارد خدا هم او را دوست می دارد. و اگر خدای متعال کسی را دوست داشته باشد در مقام امن قرار می گیرد. و بعید نیست مقصود از این امنیت درجه بالا و خاصی از امنیت باشد و الا بقیه عباد هم به نحوی در امنیت هستند.

این روایت با روایت عبدالرحمن بن کثیر که مورد بحث ماست منافاتی ندارد. یکی از محبت به امام بحث کرده و دیگری از محبت به خدا. روشن است که انسان از طریق محبت امام به محبت خدای متعال می رسد. محبت اهل بیت علیهم السلام چیزی در عرض محبت خدای متعال نیست؛ لکن برای رسیدن به محبت خدای متعال راهی غیر از محبت اهل بیت علیهم السلام وجود ندارد. این امام است که در مقام محبت تامه نسبت به خداوند است. «التامین فی محبت الله». به اندازه ای که انسان به معصوم راه پیدا می کند به محبت خدا راه پیدا می کند. به میزانی که انسان به امام محبت و تعلق و ایمان پیدا کند، حقیقت محبت الهی به قلب انسان داده می شود. معنای صراط و سبیل و باب همین است.

صحیحه رفاعه؛ امنیت مومن و شفاعت

روایت دیگر صحیحه رفاعه بن موسی در کافی شریف است که فرموده: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَ تَدْرِي  يَا رِفَاعَةُ لِمَ سُمِّيَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً قَالَ قُلْتُ لَا أَدْرِي قَالَ لِأَنَّهُ يُؤْمِنُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُجِيزُ اللَّهُ  لَهُ أَمَانَهُ»(7) مومن به دیگران در قبال عذاب الهی امنیت و پناه می دهد. خدای متعال هم این امان را امضاء می کند. به تعبیر دیگر امنیت در روز قیامت برای مومنین است و ذیل آنها هم امنیت های دیگری ایجاد می شود. این مقام شفاعت است.

در روایت دیگری که در بحار آمده است شبیه همین مضمون نقل شده است. فرموده: «قِيلَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً قَالَ لِأَنَّهُ اشْتَقَّ لِلْمُؤْمِنِ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ تَعَالَى فَسَمَّاهُ مُؤْمِناً وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْمُؤْمِنُ لِأَنَّهُ يُؤْمَنُ  مِنْ  عَذَابِ  اللَّهِ  تَعَالَى  وَ يُؤْمِنُ عَلَى اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُجِيزُ لَهُ ذَلِكَ»(8) در این روایت دو ویژگی برای مومن ذکر شده است. مومن کسی است که خودش از عذاب الهی در امان است و دیگران را هم در روز قیامت امان می دهد و این اجازه به او داده شده است.

خلاصه بدست می آید مومن طبق این روایات در وادی امن است. هم خودش در وادی امن است و هم دیگران را امان می دهد. لذا محبت امام در واقع حقیقت ایمان است که در روایات مکرر بیان شده است. «علی حبه ایمان» و نیز در سوره مبارکه حجرات ذیل آیه «حَبَّبَ  إِلَيْكُمُ  الْإِيمان» روایاتی بیان شده است که کلمه ایمان را به امام معرفی می کند و ایمان ما را در واقع «حب الایمان» می داند.(9) این حقیقت است که انسان را در وادی امن قرار می دهد. نیز روشن است که این حب با مقام طوع و تبعیت انسان مرتبط است و بهترین تبعیت با همین محبت حاصل می شود. تبعیتی که از روی خوف و طمع نیست.

أصحاب امام حسین علیه السلام در روز عاشورا اینگونه بودند. آن فداکاری ها ناشی از آن عبادت حبی بود. یک آقایی می فرمود: در خواب شهدای کربلا را دیدم. به سمت سعید بن عبدالله رفتم. سیمای عربی خیلی زیبایی داشت. به ایشان عرض کردم که چطور شما توانستید بایستید و سپر تیرها بشوید که نماز حضرت تمام بشود. به حضرت اشاره کرد و فرمود: حب الحسین. این همان محبت است که سبب اعمال حبی و سبب ورود به وادی امن و سبب محبوب شدن نزد خدا می شود. اگر این گونه روایت را معنا کنید این روایت یک مرتبه خاصی از محبت معصومین را بیان می کند.

صحیحه زید شحام؛ معرفت امام و امنیت

اما روایت دیگر صحیحه زید شحام در روضه کافی و نیز کتاب شریف احتجاج است. در این روایت گفتگوی امام باقر با حسن بصری نقل می شود که بحث تفسیر داستان قوم سبأ و آیات «سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ» است. فرموده: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ فَقَالَ يَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَكَذَا يَزْعُمُونَ  فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ فَإِنْ كُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ  وَ أَنَا أَسْأَلُكَ قَالَ قَتَادَةُ سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ » داستان قوم سبا و نزدیکی و شکل خاص قریه های آنهاست که بستر یک امنیت ویژه برای آنها شده بود.

در جواب حضرت می گوید معنای باطنی آیه این است که اگر کسی با زاد و راحله حلال به سمت کعبه می رود این در امنیت است. حضرت فرمودند یعنی تا بحال ندیدی کسانیکه افراد مومن با اموال حلال به سمت کعبه می آیند و دزد و قطاع الطریق به آنها می زند؟! اینجور معنا کردن قرآن تفسیر به رای است.

بعد حضرت فرمودند: «ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يَرُومُ هَذَا الْبَيْتَ عَارِفاً بِحَقِّنَا يَهْوَانَا قَلْبُهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ  وَ لَمْ يَعْنِ الْبَيْتَ  فَيَقُولَ إِلَيْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِيمَ الَّتِي مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا يَا قَتَادَةُ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ كَانَ آمِناً مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(10) یعنی حاجی باید مشروط به شرط حضرت ابراهیم باشد که قلبش متمایل به فرزندان ایشان باشد؛ یعنی اهل بیت؛ در این حال است که حج او قبول است و در امنیت وادی توحید است و از عذاب جهنم نجات پیدا می کند. این تعبیر نشان می دهد امنیت در دستگاه الهی با محبت و تعلق قلبی به امام حاصل می شود. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(3) شرح الكافي للمولى صالح المازندراني، ج 5، ص: 180

(4) المحاسن ج 1 ص 183

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 437

(6) الأمالي للصدوق، النص، ص: 38

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 160

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 64، ص: 63

(9) سوره مبارکه حجرات آیه 7. برای دیدن روایات آن به کتاب شریف برهان ذیل آیه شریفه مراجعه کنید.

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 311