نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه صد و سی و سوم شرح کتاب الحجه کافی/ شروع باب طاعت و مفاد صحیحه زراره

متن زیر تقریر جلسه صد و سی و سوم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 6 اسفندماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه باب معرفت امام و معتبره عبدالرحمن بن کثیر به تکمله این روایت می پردازند که در آن بحث خیر در آیه شریفه را بحث می کنند و اینکه فله خیرمنها فرموده مقصود چیست. در ادامه به باب طاعت امام منتقل شده و صحیحه زراره را بررسی می کنند که در آن اموری را به بحث طاعت مرتبط کرده اند...

خلاصه معتبره عبدالرحمن بن کثیر

بحث در معتبره عبدالرحمن بن کثیر در مورد حسنه خاص و رسیدن به خیر و امنیت بود. فرموده بود: «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ  دَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيُّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ . وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ  قَالَ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ إِنْكَارُ الْوَلَايَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ قَرَأَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةَ»(1)

چند نکته را اشاره کردیم. اولا آیه شریفه به ظاهرش روشن است که در مورد حسنه خاصی است که بستر امنیت انسان در روز قیامت می شود و روایات آن را به محبت و معرفت معنا کرده است. در مقابل هم سیئه مذکور را به بغض و انکار. ثانیاً در بعض روایات این حسنه به ایمان و محبت الهی معنا شده است و این با محبت و معرفت امام یکی است. ثالثاً در باب رسیدن به امنیت ذیل آیه شریفه روایاتی را بررسی کردیم.

بررسی عبارت خیر بالاتر از حسنه

اما عبارت دیگری که در آیه شریفه و روایت عبدالرحمن باید دقت شود عبارت «فله خیر منها» است. اشاره کردیم که این تعبیر بخاطر قرائن با افعل تفضیل معنا می شود؛ یعنی خداوند چیزی بالاتر از این حسنه را مزد انسان مومن می کند. به تعبیر دیگر این ولایت و محبت انسان به امام تبدیل به چیزی بهتر از این حقیقت می شود و به انسان برگشت داده می شود.

در روایت جابر بن یزید در روضه کافی فرموده: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ  حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً قَالَ مَنْ تَوَلَّى الْأَوْصِيَاءَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اتَّبَعَ آثَارَهُمْ فَذَاكَ يَزِيدُهُ وَلَايَةَ مَنْ مَضَى مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ الْأَوَّلِينَ حَتَّى تَصِلَ وَلَايَتُهُمْ إِلَى آدَمَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ  مَنْ  جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ  خَيْرٌ مِنْها يُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ  يَقُولُ أَجْرُ الْمَوَدَّةِ الَّذِي لَمْ أَسْأَلْكُمْ غَيْرَهُ فَهُوَ لَكُمْ تَهْتَدُونَ بِهِ وَ تَنْجُونَ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَة الحدیث»(2)

طبق این روایت حضرت «حسنه» مذکور در آیه شریفه را به «حسنه» در آیه سوره مبارکه شوری تطبیق می کنند که بحث «مودت فی القربی» مطرح شده است.(شوری/23) در روایت جابر بن یزید فرموده کسی که به مودت اهل بیت علیهم السلام رسید این شخص به مودت همه انبیاء و اولیاء راه پیدا می کند. کانه مودت کل جبهه حق در مودت ائمه علیهم السلام حاصل می شود. تعبیر «نزد له فیها حسنا» اینطور معنا شده است.

اما در ادامه روایت فرموده آیه شریفه «من جاء بالحسنه فله خیر منها» نیز مربوط به همین محبت و مودت امام است. و در ادامه تعبیر فراز «فله خیر منها» را به «دخول در جنه» معنا کرده است. و این اشکالی که ندارد بهشت امری بالاتر از محبت ما به امام باشد. زیرا اگر بهشت را به معنای حقیقیش تصویر کنیم می بینیم که دخول الجنه بهتر از آن مودت است. کسی که در دنیا در وادی ولایت امام و با امامش حرکت می کرده است او را وارد یک منزلت بالاتری از وادی ولایت امام می کنیم که بهشت است. باطن بهشت وادی توحید است. وادی ولایت الله و ولایت امام علیه السلام است. بهشت وادی عیش و نوش نیست. گرچه ممکن است همه کسانی که وارد بهشت می شوند درجات معرفتشان درجات معرفت عالی نباشد. ولی بهشت وادی توحید و معرفت است.

هر کسی در دنیا منزلتی از معرفت و ولایت را داشته باشد در یک مقام بالاتری متناسب با سطح معرفتش در بهشت قرار می گیرد. منزلت لقاء الله و معرفت و محبت الهی و معرفت امام علیه السلام در بهشت بالاتر از همه عوالم است. به عبارت دیگر قله اینها در بهشت اتفاق می افتد. همه وادی محبتی که انسان در آن سیر می کرده نازله اش در قبل از بهشت است. مرتبه کامل آن ولایت و محبت و معرفت در بهشت به او داده می شود. هرچه از مقام محبت در این دنیا داشته باشید در بهشت مرتبه کامل تر و بالاترین مرتبه آن به شما داده می شود. بهشت آن وادی ای است که همه امور به نحو اتم در آن وجود دارد. اینکه در روایت امام رضا فرمودند: «أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ يَزُورُونَ  رَبَّهُمْ  مِنْ مَنَازِلِهِمْ فِي الْجَنَّة»(3) معنایش همین است. یعنی آنجا مقام، مقام ملاقات و لقاء و زیارت دائمی است.

نکته: آخرت هم وادی معرفت و عبادت است. سیر در مقامات معرفت و محبت الهی و اولیاء الهی در آخرت تمام نمی شود. اما نه به این معنا که انسان مکلف به تکلیف باشد. آنجا عالم تکلیف نیست که دوباره امتحان و تکلیف باشد. از مسلمات روایات ما این است که سیر در معارف در آخرت ادامه دارد و قطع نمی شود.

شروع باب فرض طاعت امام

باب بعدی که در کتاب الحجه بررسی می کنیم باب «فرض طاعت الامام» است.(4) در این باب نکته اصلی که مرحوم کلینی دنبال کرده اند این است که روایات به مسئله واجب بودن اطاعت از امام اشاره کند. اما قبل از اینکه روایات را اشاره کنیم به چند نکته اشاره می کنیم.

نکته اول اینکه این مقام برای اهل بیت مقام بسیار بزرگی است. مقام طاعت برای خداوند متعال است. بر ما واجب است که از خداوند متعال اطاعت کنیم. لکن در دستگاه الهی این مقام به حضرات معصومین می رسد و برای اطاعت الهی خداوند از ما اطاعت حضرات را خواسته است.

نکته دوم این است که این مقام اعتباری نیست؛ یعنی صرفاً این نیست که چون خدا فرموده است از این افراد اطاعت شود، اطاعت آنها واجب شده است. مثل اینکه عده ای میگویند اطاعت از والدین واجب است. این اطاعت از والدین به این معنا نیست که امر آنها حامل امر الهی است بلکه صرفا از این باب اطاعت از آنها واجب شده است که خدا به آن امر کرده است. ولی اطاعت از امام این باب نیست بلکه امام در مقامی است که واقعا حامل امر الهی می شود و اگر ذیل فرمان امام قرار گیریم، اطاعت الهی واقع می شود. این مقام بزرگ است که تعبیر به «ملک عظیم» است.

نکته سوم اینکه در روایات این باب همه عنوان ها بحث وجوب اطاعت نیست ولی عناوینی که این مطلب از آن بدست می آید هم مورد نظر مرحوم کلینی بوده است و ایشان این روایات را هم آورده است که بررسی خواهیم کرد.

صحیحه زراره بن اعین

روایت اول باب صحیحه زراره است. فرموده: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ  وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمَنِ تَبَارَكَ  وَ تَعَالَى الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ  مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى  فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً» سند روایت مناقشه ای ندارد الا اینکه عده ای در ابراهیم بن هاشم می گویند توثیق خاص ندارد. ولی این اشکال بنظر ما اصلاً وارد نیست و ایشان توثیق می شود.

ظاهر این تعبیر این است که این امور – یعنی ذروه و سنام و باب و مفتاح و رضای الهی – با طاعت الهی بدست می آید ولی این طاعت با معرفت و طاعت امام بدست می آید. اینها قله و امر عظیم در دین داری هستند که با معرفت و طاعت الهی معنا شده است. لکن طریق این معرفت و طوع، امام است. بعد حضرت به آیه شریفه استشهاد کرده اند. یعنی این مقام برای رسول الله و حضرات هم ذیل رسول اکرم همین مقام را دارند.

این طاعت هم یک طاعت کور نیست بلکه بعد المعرفه است. یعنی رسول و امام را در آن مقام بشناسد و ذیل این معرفت مقام طوع برای بوجود بیاید. اگر کسی از مقام معرفت و محبت، دنبال کسی راه بیافتد این طوع است.

اما آیه شریفه فرموده: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»(نساء/80) یعنی تنها راه رسیدن به اطاعت الهی، اطاعت نبی اکرم است. راه دیگری برای طاعت الهی نیست. همه خیرات از طریق حضرت نازل می شود و اطاعت ایشان باب است. امر الهی دست ایشان است و اگر کسی طوع نسبت به ایشان پیدا کند آن حقایق به او داده می شود.

و بنظر است این مقام ربطی به تقسیم بحث فریضه و سنت ندارد. نمی خواهد صرفاً در مورد امر خود حضرت بگوید خیال تان راحت باشد و در این موارد هم اطاعت شما، اطاعت خداست. بلکه علی الاطلاق می گوید اطاعت از نبی اکرم در همه موارد اطاعت خداست. دستورات الهی و فرائض را هم از ایشان باید بگیرید و در مقام طوع نسبت به ایشان باشید. طریق طوع نسبت به خدا در این آیه معرفی شده است.

بعد هم فرموده اگر کسی تولی و پشت کرد، شما ماموریت حفاظت از او را ندارید. قرار نیست شما جلوی طغیان و عصیان را بگیرید. عالم اختیار است و کسی که بخواهد پشت کند امکان این را دارد. این به معنی این نیست که حضرت ماموریتی جز ابلاغ عرفی ندارند؛ بلکه میگوید قرار نیست دعوت و سرپرستی شما تبدیل به جبر شود. این مقام طوع است و مقام جبر نیست. حقیقتی که خداوند بدست حضرت در عالم جاری می کند با اجبار و اکراه جمع نمی شود. امری است که انسان باید خضوع کند و تسلیم شود و طوعاً راه بیاید تا به او داده شود. لذا دایره تبلیغ حضرت شامل اقامه دین هم می شود ولی امر اکراهی نیست.

بررسی بعض فقرات روایت

اما تعبیر «ذروه الامر» به چه معناست؟ ذروه به معنای اعالی شیء است مثل قله های کوه. به ذهن می آید که مقصود از این کلمه مقصود و نقاط عالی امر دین است. امر در این تعبیر ممکن است به معنای دین و حقیقت توحید و ایمان باشد. ممکن هم هست امر به معنای فرمان الهی است که در عالم جاری است و توحید و ایمان با او محقق می شود معنا شود.

اما «سنام الامر» هم به معنای نقطه بلندی است که در کوهان شتر وجود دارد. این هم کانه با ذروه قریب المعنی هستند. نیز «مفتاح الامر» نیز در ادامه بیان شده است که کلید و بازکننده راه رسیدن به امر دین و ایمان است.

اما «باب الاشیاء» را هم به باب ایمان و توحید و نیز عده ای به باب علم به جمیع اشیاء گرفته اند. ولی بنظر می رسد لزومی ندارد به ایمان و توحید معنا شود. بله هر چیزی برای انسان مواجهه ای از توحید و ایمان است. مواجهه با هر چیزی برای ما بستر بندگی و ایمان است. ولی باب این اشیاء برای ما امام است. مثلاً فروعات دین هرکدام یک وادی از خیرات است. این بابی دارد که معرفت و طاعت امام است. لذا اگر اشیاء را به معنای خیرات بگیریم حرف غلطی نیست. کانه هر چیزی برای انسان بستر خیرات است. این امر و فرمان الهی هم در واقع برای رسیدن انسان به آن خیرات است. برای بهره مندی از این امر الهی و رسیدن به خیرات آن باید با امام همراه شویم.

و از همه بالاتر هم رضای الهی است که سیر انسان به رضوان الهی منتهی شود. همه اینها برای رسیدن به همین حقیقت است. اگر بخواهد سیر کند و به رضوان الهی برسد نیاز به مقام طوع نسبت به امام دارد. والحمدلله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 379

(3) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 460

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185