نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه دوم خارج فقه انفال/ آیه شریفه انفال و ملکیت رسول و امام – آیه شریفه فیء و کلمات فقهاء ذیل آیه فیء

متن زیر تقریر جلسه دوم بحث درس خارج فقه انفال آیت الله میرباقری است که به تاریخ 24 اردیبهشت ماه 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث سوره انفال و مسئله انفال و ملکیت امام به بحث خمس هم اشاره می کنند و نسبت این بحث را با مصرف بودن مصارف شش گانه بیان می کنند. در ادامه به آیه فیء می پردازند که به مسئله انفال می پردازد و مفاد آن باید بحث شود. در این مسئله به کلمات فقهاء اشاره می کنند که چطور دو آیه ششم و هفتم سوره مبارکه حشر را توضیح می دهند...

آیه انفال و ملکیت غنائم و نسبت با بحث مصارف خمس

همانطور که گفته شد آیه اول سوره انفال دلالت بر این دارد که کل انفال ملک خدای متعال و رسول صلی الله علیه و آله است و هم به لحاظ شأن نزول و هم به لحاظ روایات - دال بر اینکه ائمه علیهم السلام می توانند هر تصرفی که بخواهند در غنیمت دار الحرب انجام دهند و اگر چیزی باقی ماند بین مقاتلین تقسیم می شود،- می توان گفت که غنیمت هم داخل در انفال است؛ در این صورت قول فقهائی که قائل بودند که کل خمس ملک ائمه علیهم السلام است و ایتام و مساکین و ابناء سبیل مصرف هستند تقویت می شود.

به عبارت دیگر اگر انفال شامل غنیمت هم بشود، یکی از نسبت هایی که بین آیه انفال و خمس بیان شده است این است که کل غنیمت ابتداءا ملک الرسول صلی الله علیه و آله است و در طول آن بین مقاتلین تقسیم شده و خمس آن اخذ می شود؛ و اگر این قول صحیح باشد با اینکه تمام خمس ملک امام باشد سازگار تر است تا اینکه نیمی از خمس ملک بنی هاشم باشد.

بررسی آیات فیء

آیات دیگری که در باب انفال به آن تمسک شده است، آیات فیء است که در سوره مبارکه حشر آمده است که داستان درگیری با یهود و علی الخصوص یهود بنی نضیر را بیان می کند و آیات فیء دلالت دارد که اموال آنها ملک رسول صلی الله علیه و آله هستند.

در آیه ابتدائی سوره مبارکه آمده است: «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»؛ این سوره مبارکه با تسبیح خدای متعال شروع می شود که نشان از این دارد که نکاتی که بیان می شود ریشه در عزت، حکمت و قدوسیت الهی دارد و یک کار بی نقص و عیبی است.

سپس می فرماید: «هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في  قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ»

حشر اول را مفسرین به بیرون کردن همراه با سختی و قهر معنی کرده اند؛ یعنی همان خدایی که «سبح لله..» همان خدائی است که اهل کتاب که مراد در اینجا یهود بنی نضیر هستند را در حشر اول اخراج کرد؛

در حالی که شما گمان نمی بردید که آنها بیرون بروند و گمان می کردید که حصون و قلاع آنها باعث می شود محفوظ بمانند؛ اما خدای متعال از جایی که گمان نمی کردند بر حیطه انها وارد شد که گفته شده است از زاویه رعب و از قلب آنها وارد بر ایشان شد. یعنی آنچه محاسبه می کردند این بود که درگیری نظامی واقع شود و تلقی می کردند که این حصون با درگیری قابل فتح نیست ولی خدای متعال از زاویه ای که قابل محاسبه نبود آنها را تسلیم کرد.

سپس می فرماید مقداری از خانه ها و امکانات خود را به این دلیل که به دست مسلمین نیفتد یا اسرار آنها فاش نشود خراب کرده و از بین بردند و مقداری را هم مسلمین از بین بردند؛ در اینجا خرابی بیوتی که مؤمنین خراب کرده اند نیز به خود یهود نسبت داده شده است که نشان از این دارد که ریشه این خرابی به خود یهور بازگشت دارد. معنای باطنی این فراز هم ممکن است این باشد که آن امکان و آن بنای فرهنگی بنانهاده شده توسط آنها به دست خود ویران کردند.

در آیه شریفه بعد آمده است: «وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ»؛ یکی از موارد عبرت همین حادثه است و خدای متعال می فرماید که اگر این جلاء برای آنها نوشته نشده بود در این دنیا عذاب می شدند؛ یعنی آنها در یک نقطه ای بودند که علاوه بر عذاب اخروی مستحق عذاب دنیوی هم بودند ولی خدای متعال بجای عذاب استیصال آنها را با لشکر رعب از سرزمین خود دور کرده است.

در ادامه می فرماید: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ»؛ نکته مشاقه این است که یهود وارد درگیری از سر عناد شدند؛ اما ریشه آن از شقاق است یعنی آنها مسیر خود را از خدای متعال جدا کردند و می خواستند با قهر و غلبه راه دیگری را در مقابل راه خدا و رسول بناگذاری کنند.

درباره اینکه در فراز «وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ» رسول صلی الله علیه و آله ذکر نشده است گفته شده است که به این دلیل است که مشاقه رسول همان مشاقه خدای متعال است و بلکه مشاقة الله جز از طریق مشاقة الرسول واقع نمی شود زیرا کسی نمی تواند به صورت مستقیم با خدای متعال درگیر شود.

بعضی فرموده اند که نخل های اطراف سرزمین یهود را به دلیل تصمیمات نظامی قطع کردند و بنی نضیر اعتراض کردند که این فساد فی الارض است و خدای متعال در آیه بعد که می فرماید: «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى  أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقينَ»؛ یعنی چه نخل هایی که قطع شده و چه نخل های باقی مانده به اذن الله بوده است که ممکن است به اذن تکوینی باشد یا اذن تشریعی. و اینکه می فرماید: «وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقينَ» یعنی خدای متعال مقاصدی داشته است که یکی از آنها خزی اهل کتاب است؛ احتمال دیگری که در این فراز ممکن است وجود داشته باشد این است که فاسقین یک جریانی از امت خود حضرت باشند که برای ایجاد جنگ روانی و تضعیف جبهه مومنین چنین شیوه ای را در جنگ پیشنهاد داده اند که در این صورت اذن خدای متعال تکوینی خواهد بود و نتیجه آن خزی منافقین بوده است.

روشن است که عده ای در امت خود حضرت هم هستند که حدود را مراعات نمی کنند و مخصوصا در جایی که به دنبال فتح هستند با طرح های خودشان فتح را دنبال می کنند و اصولی که در درگیری اسلام هست را مراعات نمی کنند، لذا در سوره فتح هم که سنت فتح خدای متعال آمده است می فرماید که اگر نبود که خدای متعال می خواست مومنین مکه را حفظ کند در همان جریان حدیبیه مکه فتح می شد ولی به دلیل از بین رفتن بعض مومنین مکه در این جنگ خدای متعال حدیبه را به شکلی از فتح تبدیل کرد که از دل آن فتح مکه بدون خون ریزی بیرون آمد ولی منافقینی که اطراف حضرت بودند در همان حدیبیه اعتراض کردند که شما ما را خوار کردید و شما وعده داده بودید که ما مناسک را انجام میدهیم و به دنبال درگیری و جنگ بودند.

بعد از اینکه این جریانات اتفاق افتاد و یهود با تسلط رعب از سرزمین خود اخراج شده و امکاناتی در دست نبی اکرم صلی الله علیه و آله افتاد، خدای متعال به تکلیف آن امکانات پرداخته و می فرماید: «وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى  رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى  مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ» در این آیات به آنچه پرداخته شده است که خدای متعال بدون درگیری نظامی از اهل کتاب به رسول خود صلی الله علیه و آله بازگردانده است. در پایان آیه شریفه از قدرت الهی و طرح الهی سخن به میان آمده است که نشان از این دارد که امری مهم تر از آنچه در ظاهر اتفاق افتاده، واقع شده است.

از اینکه تعبیر به فیء شده است این نکته استفاده می شود که اصل این اموال متعلق به جبهه انبیاء علیهم السلام و ملک حضرت رسول صلی الله علیه و آله است و کسانی که در این چارچوب تملک نکرده اند در واقع غاصب هستند و خدای متعال در این صحنه آن را به حضرت بازگردانده است؛ و این خدای متعال است که این اموال را به حضرت بازگردانده اند.

آیه هفتم این سوره هم مربوط به فیء است و در آن آمده است: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى  رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى  فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى  وَ الْيَتامى  وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ» یعنی آنچه خدای متعال به رسول بازگردانده است «َلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى  وَ الْيَتامى  وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» است تا این امکانات دست به دست بین اغنیاء نشود. یعنی چرخش این اموال معمولا در دست صاحبان ثروت بوده است اما خدای متعال طرح دیگری برای این اموال و امکانات دارد که در این دو آیه شریفه بیان شده است.

سپس خدای متعال می فرماید: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» که گرچه بظاهر راجع به فیء است اما روایاتی که ذیل آن وارد شده است تا تفویض کل دین هم پیش رفته است. همچنین نکته دیگر این است که از این فراز می توان استفاده کرد که این موارد شش گانه ای هم که ذکر شده است، موارد مصرف برای این اموال هستند، و اختیار آن با رسول خدا صلی الله علیه و آله است و نباید بعضی به ایشان اعتراض کنند که چرا این اموال را مثلا به یتامی نبخشیده است. درواقع این فراز با توجه به روایات بیانگر این است که خدای متعال دین خود را هم به رسول صلی الله علیه و آله واگذار کرده است چه رسد به انفال و امکانات مالی.

اینکه در ذیل آیه شریفه آمده است «و اتقوالله ان الله شدید العقاب» به این معناست که اینجا جای تقواست و خدای متعال می فرماید که با عقاب خود من طرف هستید؛ این فراز نشانگر این است که اتفاقی در حال رخ دادن است که با منافع بسیاری درگیر است و خدای متعال تحذیر و تهدید می کند که اینجا جای مسامحه نیست و باید این برنامه نبی اکرم صلی الله علیه و آله پذیرفته شود.

کلمات فقها و مفسرین ذیل آیه ششم و هفتم

بعضی فرموده اند در آیه اول اصلا حکم فیء بیان نشده است و فقط موضوع فیء بیان شده است که فیء الرسول صلی الله علیه و آله چیزی است که بدون درگیری نظامی به دست رسول صلی الله علیه و آله رسیده است و حکم آن در آیه دوم بیان شده است.

احتمال دیگری که بعضی بیان کرده اند و بعید هم نیست که صحیح باشد این است که در همان آیه اول حکم و موضوع بیان شده است؛ یعنی همه اموالی که بدون جنگ به دست آمده اند ملک رسول صلی الله علیه و آله است؛ یعنی خدای متعال این اموالی که در اصل ملک رسول بوده اند و در دست دیگران قرار گرفته بود را به ایشان بازگردانده است و این سنت خدای متعال است و مخصوص به جریان بنی نضیر نیست. و نکته دیگر این است که این تسلط بر خود اقوام است که امکانات را به نقطه کانونی خودش بازمی گرداند.

بنابراین آیه اول حکم و موضوع را بیان می کند که در این صورت آیه دوم یا درصدد بیان مصرف این اموالی است که در اختیار رسول صلی الله علیه و آله است و یا اینکه آیه دوم اصلا مربوط به غنائم دارالحرب است که مرحوم خویی همین قول را طبق صحیحه ای که بین دو آیه تفصیل داده است، برگزیده اند.

این بیان مرحوم خویی مواجه با دو اشکال است؛ یکی اینکه سیاق آیات شریفه این است که هردو آیه مربوط به یک موضوع باشد؛ و سوال دوم هم این است که آیه شریفه دلالت بر این دارد که کل فیء تقسیم به شش سهم می شود درحالی که آیه خمس دلالت بر این دارد که خمس آن تقسیم به شش سهم می شود.

ایشان در پاسخ به اشکال دوم فرموده اند که آیه غنیمت مفسر موضوع در آیه فیء است؛ یعنی آیه خمس بیان می کند که آنچه تقسیم به شش سهم می شود خمس غنائم است نه کل غنائم. در پاسخ به اشکال اول هم اینطور می فرمایند که اولا سیاق دلالتی ندارد فیء در هردو آیه به یک معنی باشد و ثانیا در خود آیات قرینه بر خلاف وجود دارد زیرا آیه اول می فرمایند کل آن ملک رسول صلی الله علیه و آله است ولی آیه دوم می فرماید که «لله و للرسول و لذی القربی» و ثالثا صحیحه محمد بن مسلم بین این دو تفصیل داده است و رابعا قطعا روایات انفال دلالت بر این دارد که کل غنائمی که بدون جنگ به دست آمده است ملک رسول صلی الله علیه و آله است و این تقسیمات شش گانه مربوط به خمس است لذا این تقسیمات مربوط به فیء مصطلح نیست، بلکه مربوط به غنائم دارالحرب است.