نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu, 2 May 2024

شهادت امام سجاد در شهر مقدس قم/ بیان سنت املاء به کفار در دنیا؛ معنای تقوا در عناوین مختلف

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 12 شهریور ماه 1400 است، که به مناسبت شهادت امام سجاد علیه السلام در هیاتی در شهر مقدس قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خدای متعال و رسول یک دعوتی دارند و اقتضای این دعوت است که شما امکانات تان را بیاورید و بخل نورزید و ایمان بیاورید. غیب عالم دست آنهاست. اینجا وادی تمییز خبیث و طیب است. شیطان لشکری دارد که تخویف می کند. فرصتها و امکاناتی هم در این وادی به شیطان و شیاطین داده می شود که البته برای خدا ضرری ایجاد نمی کند و خیری هم برای آنها ندارد، فقط بستر تمیز و جدا شدن است و برای آنها هم « لِيَزْدادُوا إِثْماً» است و مومنان هم طیب و پاک می شوند و صف ها جدا می شود. تقوا یعنی با رسول راه بروی و همه امکاناتت را بیاوری، اگر نیاوردی متقی نیستی. تقوای مالی یعنی مالت را با امام خرج کنی، تقوای در جان یعنی جانت با امام حرکت کند. کسی که قلب سلیم دارد و همه چیز را در راه خدا داده است، از مال و همه امکاناتش استفاده می کند و الا هیچ امکانی در قیامت به درد کسی نمی خورد.

مهلت به کفار برای اتمام طی مسیر در کفر و گناه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . ضحاک بن عبدالله مِشرقی خیلی از حوادث کربلا را نقل کرده و تا ظهر عاشورا با حضرت بود و ظهر عاشورا اجازه گرفت و از کربلا خارج شد. مرحوم شیخ مفید در ارشاد از این شخص واقعه شب عاشورا را نقل می کند و می گوید، در شب عاشورا حلقه محاصره بر سیدالشهداء تمام شد. امام باقر می فرمایند: «تَاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاء»(1) یعنی در عصر تاسوعا محاصره حضرت تکمیل شد و دشمن مطمئن شد که برای نصرت حضرت کسی از اطراف نمی آید و کاملاً بر اوضاع مسلط شدند، طبیعتاً شب عاشورا یک عده ای موکل بودند که بیایند و مراقبت کنند و اطراف خیمه های حضرت مواظب باشند که اتفاقی نیافتد.

ضحاک مشرقی می گوید حضرت در شب عاشورا یا در سحر عاشورا این آیات را تلاوت می کردند: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي  لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي  لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين »(آل عمران/178) کفار خیال نکنند که مهلتی که ما در دنیا به آنها می دهیم و فرصتی که پیدا می کنند و امکاناتی که داده می شود، به نفع آنهاست و می توانند از آن بهره خیر ببرند؛ این برای این نیست که آنها رشد کنند؛ بلکه ما فرصت می دهیم که آنها بتوانند مسیر گناه خودشان را به آخر برسانند و مسیر انتخاب شده خودشان را به انجام برسانند؛ و نتیجه کارشان هم ابتلاء به یک رنجی است که همراه با خواری و ذلت است. البته اقسام عذابی که در قرآن آمده هر کدام در جای خود باید بحث بشود که این عذاب ها و رنج ها چیست، مثلاً «عذاب الیم»، یا «عذاب مهین» چیست.

قرآن می فرماید: «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى  ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(آل عمران/179) بنای خدای متعال بر این نیست که مومنین را به همین وضعیتی که در کنار کفار زندگی می کنند و با هم آمیخته اند و کنار هم نشستند و یا فرق مثلاً شمر با بقیه لشکر امیرالمومنین مثل مالک اشتر به حسب ظاهر معلوم نباشد، رها نمی کند، بلکه سنت خداست که خبیث را از پاک و طیب را از خبیث جدا می کند. این سنت املا و فرصت دادن به کفار هم برای همین است که این امر محقق بشود و صف ها کاملاً از هم جدا بشوند.

حضرت این آیات را می خواندند. ضحاک مشرقی می گوید این جمعیتی که از لشکر ابن زیاد اطراف خیمه ها و اردوگاه امام حسین می چرخیدند و مراقبت می کردند، یکی از اینها که آدم عجیب غریبی هم بوده، وقتی شنید حضرت این آیه را می خواندند، گفت بله درست است، به خدای کعبه که همین است، خدای متعال خوب و بد را در صحنه امتحان دنیا از هم جدا می کند، نمی شود که اینها با هم باشند. چنانچه معصومین فرمودند که دنیا عالم اختلاط است؛ ولی از دنیا که بیرون می رویم، خوب ها و بدها در همین عالم دنیا از هم جدا می شوند. در یک مسیری این اتفاق می افتد، تا به ظهور و رجعت برسیم. از این عالم دنیا که بیرون می رویم کاملاً صفها از هم جدا شدند.

«فَقَالَ نَحْنُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ الطَّيِّبُونَ مُيِّزْنَا مِنْكُم »(2) پس آن مرد گفت که به خدای کعبه طیبین ما هستیم، خدای متعال می خواهد پاک ها را از ناپاک ها جدا کند، ولی به خدای کعبه آن پاک هایی که در صحنه عاشورا بناست جدا بشوند ما هستیم، خدا صف شما را از ما جدا می کند، ما طیبین هستیم و شما ـ العیاذ بالله ـ ناپاک ها هستید و در این صحنه ما از شما جدا شدیم و درگیری هم بر سر همین است. در ادامه نقلی که ضحاک می کند می گوید: «يَا فَاسِقُ أَنْتَ يَجْعَلُكَ اللَّهُ مِنَ الطَّيِّبِينَ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ وَيْلَكَ قَالَ أَنَا بُرَيْرُ بْنُ خُضَيْرٍ فَتَسَابَّا»؛ یعنی بریر به این شخص خطاب کرد: خیال می کنی خدا تو را جزو طیبین قرار می دهد، آن مرد پرسید چه کسی هستی؟ گفت من بریر هستم که یک شخصیت سرشناس و قاری قرآن در کوفه بود.

این آیه شریفه را که حضرت به صحنه عاشورا تطبیق کردند، ظاهرش همین است. این فرصتی است که در دنیا به جبهه دشمن، جبهه شیطان، جبهه سقیفه و بنی امیه داده می شود که می توانند این صحنه ها را به پا کنند و امکانات و قدرت می دهند؛ اما از اینها خیری برای آنها حاصل نمی شود؛ بلکه نتیجه اش این است که آنها در شر خودشان استوارتر می شوند، گناه را به آخر می رسانند و بعد هم خدای متعال صف ها را همینطوری از هم جدا می کند؛ هرچه به طرف پاک شدن و تطهیر می رویم صفها از هم جدا می شود.

سکینه و ازدیاد ایمان؛ هدیه خدا به مومنان با استقامت

این آیات را من برای یک نکته ای می خوانم. چند آیه در سوره مبارکه آل عمران است، از ابتدا تقدیم می کنم. این آیات ذیل داستان جنگ احد است. در جنگ احد مسلمان ها ابتدائا به حسب ظاهر شکستی خوردند و بعد هم در این مرحله کار به جایی رسید که جز امیرالمومنین و شاید یک نفر دیگر همه از اطراف پیامبر پراکنده شدند، که حضرت به او فرمودند تو هم برو؛ «فَأَنَا هُوَ وَ هُوَ أَنَا»(3) من و امیرالمومنین یک جان هستیم، رها کن برو. همه فرار کردند طوری هم فرار کردند که بعضی هایشان دو سه روز بعد آمدند، طوری که حضرت فرمودند خیلی جای دوری فرار کرده بودی.

تعبیر قرآن این است «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في  أُخْراكُم »(آل عمران/153) وقتی فرار می کردند پیامبر صدایشان می زد که کجا فرار می کنید، از چه کسی فرار می کنید، دنبال چه چیزی هستید؟! زیرا پیامبر محور امنیت در عالم هستند. امیرالمومنین در یک نقلی می فرمود: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه »(4) وقتی کار جنگ سخت می شد و کوره جنگ داغ می شد، ما به پیامبر خدا پناه می بردیم؛ اما در حالی که پیامبر محور امنیت است، اینها به سمت کوه ها فرار کردند. بعد از این که غوغای جنگ تمام شد، یک تعدادی به شهادت رسیدند و یک تعدادی مجروح شده بودند که امیرالمومنین جراحت هایشان در این جنگ خیلی سنگین بود، چنانچه وقتی می خواستند این جراحت ها را ترمیم کنند و به تعبیر ما بخیه و پانسمان کنند، وقتی نخ را از یک طرف وارد می کردند، از زخم دیگری بیرون می آمد و اصلاً نمی شد مداوا کرد، انقدر زخم های حضرت سنگین بود.

این جنگ که تمام شد، حضرت شاید فردای همان روز دستور دادند که به طرف حمراء الاسد تجهیز شوید. حمراء الاسد یک منطقه ای در همان وادی بود و فرمودند ممکن است دشمن برگردد، شما دشمن را تعقیب کنید که دیگر برنگردند و بروند. در این جنگ هم نظر تحقیق همین است که حضرت اجازه ندادند همه بیایند؛ یعنی آنهایی که فرار کرده بودند، اجازه حضور نداشتند. شاید یک جمعیت هشتاد نفری بودند یا کم و بیش آسیب دیده ها و مجروح های جنگ احد بودند که حضرت از آنها خواستند که بیایید و دشمن را تعقیب کنید.

تعبیر قرآن این است که شرایط سختی بود و همه می گفتند که ممکن است اینها برگردند و شما هم با این جمعیت اندک آسیب دیده هستید. امیرالمومنین سلام الله علیه در این جنگ پرچمدار و محور بودند، با فرض این که کسالت داشتند و مجروح بودند. عده ای می گفتند که شرایط سختی است و تهدیدشان می کردند و می گفتند: «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل »(آل عمران/173) و می گفتند که دشمن علیه شما مجتمع است؛ بترسید و به سمت این صحنه نروید، تعبیر قرآن از دل این سختی این است که شرح حال آنها را وقتی خدای متعال بیان می کند، می فرماید: «الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيم »(آل عمران/172) یعنی اینها کسانی بودند که خدا و رسول را اجابت کردند.

استجابت، اجابت همراه با رنج و سختی است، پیامبر اینها را دعوت کرد، این ها هم این دعوت را اجابت کردند. بعد از آن که مورد جراحت و هدف دشمن قرار گرفته بودند؛ لذا پیداست کار سختی بود؛ اما چون خدای متعال و رسول دعوت کرد و اینها هم اجابت کردند، بعد از این که از دشمن ضربه خورده بودند، خدای متعال برای یک دسته از اینها یک اجر عظیمی در نظر گرفته که توضیح هم نمی دهد، این اجر عظیم چیست؛ فقط توصیف بود که خدای متعال برای آنهایی که این دو خصوصیت «أَحْسَنُوا وَ اتَّقَوْا » را دارند اجر عظیمی در نظر گرفته است.

احسان و تقوا هم در قرآن مفصل معنا شده است و پیداست، حتی آنهایی که تا این مرحله با حضرت همراهی می کنند، همه شان به آن اجر عظیم نمی رسند؛ بلکه آنها که در آن جنگ مقاومت کردند «مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا» اینها هستند که خدای متعال یک پاداش عظیمی برایشان در نظر گرفته است. این اجر عظیم را با قرینه بقیه آیات باید معنا کرد، «أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا» هم یعنی همین، چون همه اینهایی که حتی در حمراء الاسد بودند هم عاقبت بخیر نشد.

خدای متعال اینها را توصیف می کند و می فرماید: «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ» حال نمی دانم این الذین به همین دسته خاص «أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا» بر می گردد یا همه این جمعیت را خدای متعال دارد توصیف می کند و می فرماید: «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل »، یعنی اینها کسانی بودند که به آنها گفتند، لشکر دشمن مجتمع و یک دست شدند و اجماع کردند از آنها بترسید، اما آنها به جای این که بترسند، بر ایمانشان افزوده شد و سخن و اعتقادشان این بود که ما وظیفه مان را انجام می دهیم، خدای متعال برای ما کافی است و احتیاجی به عِده و عُده نداریم و او ما را کفایت می کند، ما کار را به او سپردیم و او خوب وکالت می کند.

بنابراین شرایطی است که یک جمعیت اندکی بعد از این که زخم خوردند، دشمن را تعقیب می کنند؛ همه هم اینها را تهدید می کنند، اما آنها به جای این که بترسند بر ایمانشان افزوده می شود؛ شاید این ازدیاد ایمان همان سکینه است و شاید معنایش به خدای متعال برگردد، یعنی خدای متعال ایمانشان را افزون کرد. در صحنه ای که دشمن یک پارچه علیه آنها دست به دست دادند و از این طرف هم آنهایی که همراهی نکردند، اینها را تهدید می کردند و می ترساندند، خدای متعال ایمانشان را افزون کرد.

این آیه طور دیگری هم معنا شده است: خدای متعال ایمان اینها را افزود، این ایمان شاید همان سکینه است که در مسیر فتح خدای متعال برای آن کسانی که استقامت می کند و ایمان به خدای متعال و رسول پیدا می کنند و در میدان های سختی تردید نمی کنند و همراه رسول خدا حرکت می کنند، ازدیاد ایمان ایجاد می کند که همان حالت سکینه و آرامش است. این مسیر سخت را با کمال آرامش در کنار حضرت سیر می کنند؛ یعنی پرتوی از آن امنیتی که بر رسول اکرم نازل شده و عطا شده، بر آنها می افتد و آنها هم ذیل دامنه امن نبی اکرم حرکت می کنند؛ خدای متعال آنها را به وادی امن رساند و در فضای امن حرکت می کردند و سخنشان این بود «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل».

در این صحنه سخت خدای متعال می فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيم »(آل عمران/174) کانه خدای متعال سه چیز به اینها عطا کرد؛ نعمت، فضل و بدی هم از دشمن به اینها نرسید، که البته در ادبیات قرآن سوء به معنی رنج و سختی و گرسنگی و تشنگی و اینها نیست، چنانچه آن کسانی که در کنار نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مجروح شدند، تحمل تشنگی و گرسنگی کردند تا به شهادت رسیدند؛ اما مگر سوئی به اینها رسید؟! مگر به اصحاب سیدالشهداء سوئی از طرف دشمن رسیده؟! برعکس بدی دشمن به آنها نرسید.

در باب مومن آل فرعون خدای متعال می فرماید: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذاب »(غافر/45)؛ یعنی خدا سیئات مکر آنها را از مومن آل فرعون برداشت. روایت دارد او را کشتند، قطعه قطعه هم کردند، ولی بدی ای به او نرسید، هرچه آنها کردند اینها رشد کردند. لذا تعبیر قرآن متفاوت است. من گاهی به ذهنم می آمد این دعایی که ما می خوانیم، «إِلَهِي عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ» معنایش این نیست که مثلاً سر من درد می کند یا گرانی شد؛ بلکه آن بلای عظیمی که ما باید به خدا پناه ببریم، همان جریان دستگاه شیطان و سقیفه است که رشد کرده و مومنین را در فشار قرار داده که آثارش هم همین حوادثی که می بینید، می شود. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء»(نمل/62) آن سوئی که با دعای امام زمان برداشته می شود، این سوء هایی که ما خیال می کنیم نیست، خیلی از اینهایی که ما سوء می بینیم حسن و نیکویی و جمال است، چنانچه قرآن می فرماید: «عَسى  أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى  أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ»(بقره/216).

علی ای حال می فرماید: «لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ»؛ یعنی هیچ بدی ای به آنها نرسید؛ البته در این جنگ از نظر ظاهری هم دشمن صدمه ای به آنها نزد و رفتند و کاملاً فاتح برگشتند؛ زیرا خبر به قریش رسید و آنها که مجهز می شدند، تا به سمت مدینه برگردند، وقتی متوجه شدند حضرت آنها را تعقیب می کند، آنها هم رفتند.

این روایت خیلی عجیب است که فرمود چند چیز است که من تعجب می کنم، چرا چند دسته به آن پناه نمی برند. یکی اینکه انسانی که در معرض خطر و خوف است، چرا به این آیه متمسک نمی شود؟! «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل »(آل عمران/173)، وقتی انسان در این مقام قرار گرفت، حضرت فرمودند: «فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ يَقُولُ بِعَقِبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوء»(7) کانه اگر مومنی در سختی ها سخنش این باشد «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل »، قولش اعتقادش اعتمادش به خدا باشد، خدای متعال هم او را از دل سختی ها همراه با فضل و نعمت به سلامت بیرون می برد.

علی ای حال این شرح حال آنهاست که «وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ» و اینها مسیری را که رفتند مسیر رضوان بود و استجابت یعنی همین که وارد وادی تبعیت از رضوان شدند و دنبال به دست آوردن رضای الهی و آن فضای سرخوشی در رضوان الهی بودند. خدای متعال اینجا از فضل عظیم خودش صحبت کرده است که گویا این جمعیت در معرض همان فضل هستند، چون می فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيم » هر کلمه اش گفتگو دارد، اینکه فضل عظیم چیست و خدای متعال چه بشارتی در باب این جمعیت که در دل سختی ها در شرایطی که دشمن یک پارچه علیه آنها تجهیز شده می دهد و به تعبیر امروزی ها ستون پنجم و این ترسو ها هم مدام تهدید می کنند، اما آنهایی که سر به خدا می سپارند، «قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل» به یک چنین نتیجه ای می رسند.

وادی توحید؛ وادی ایمن

سپس می فرماید: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين »(آل عمران/175)؛ من اصلاً تمام آیات را برای این آیه خواندم که می فرماید، حواستان باشد به شما دارم می گویم، این که تهدید می کند در این صحنه سخت و شما را می ترساند، شیطان است. از دشمن نترسید از من بترسید، اگر مومن هستید. دشمن چه کار می تواند بکند، کاری از دشمن ساخته نیست. من اصلاً همین را می خواستم باز بکنم، وادی توحید وادی امنیت است. همه خوف ها همه ترس ها برای تکیه کردن به غیر از خدای متعال است. خدای متعال شرح حال این آدم ها را وقتی در جاهای مختلف قرآن توضیح می دهد، می فرماید: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون»(عنکبوت/65) آدمی که اعتمادش به کشتی و ملوان است، در دریا وقتی با آن طوفان های بنیان کن برخورد می کند، طبیعتاً باید بترسد، چرا نترسد. چون در این سختی ها به چه کسی اعتماد می کند و از چه کسی می خواهد و دستش به دامن چه کسی است، قطعاً دلش به همین کشتی که در آن نشسته خوش است. در دریا روان راه می رود و اعتماد کرده و ممسک به این است.

خدای متعال می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَه»(حج/73)؛ یعنی  دیگران را صدا نزنید، زیرا اینها اعتماد کردن و خواستن و تکیه کردن است که این هم یک نوع عبادت است؛ کما این که فرمود: «ادْعُوني  أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي  سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين »(غافر/60) خواستن از خدا، اظهار فقر به درگاه او، احساس غنای او و فقر خود و ارجاع این فقر به خدای متعال، عین عبادت و بلکه مخ عبادت است؛ چنانچه فرمودند: «الدُّعَاءَ مُخُّ الْعِبَادَةِ»(5). این که انسان به غیر از خدا تکیه کند، این پرستش غیر و از غیر خواستن است.

این تعبیر در قرآن مکرر آمده که وقتی می خواهد پرستش غیر را توضیح بدهد، با همین دعا و خواندن توضیح می دهد. خدای متعال می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَه  إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَه»؛ مردم خوب گوش بدهید، به همه شما می گویم، اینها که غیر از خدا صدایشان می زنید و می خوانید، برای شما حتی یک پشه هم نمی توانند خلق کنند و اگر پشه از آنها یک چیزی بگیرد، نمی توانند پس بگیرند. شما از چه کسی درخواست می کنید؟!

آدمی که به غیر از خدا تکیه می کند، مستحق خوف است؛ چون این تکیه گاه ها واقعاً تکیه گاه نیستند، آن موقعی هم که آدم در کشتی روان در دریا می رود، آن کشتی آدم را نگه نمی دارد، بلکه «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا»(فاطر/41) کشتی و ملوان چه کاره است؟! اوست که نگه می دارد. آدمی که به کشتی تکیه کرده، مستحق خوف است. خدای متعال یک جاهایی برای این که آدم را نجات بدهد، از این تکیه گاه هایی که خودشان خطرساز هستند، گاهی می فرماید این تکیه گاهی که به آن اعتماد کردید، عامل رنج شماست؛ «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين  * وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين »(ذاریت/51-52) این بت هایی که برای خودتان درست کردید، خطرساز هستند، به سمت خدا فرار کنید. محور آن هم بر اساس آیات قبل فراعنه و طواغیت هستند که اصل شیطنت ها به آنها برمی گردد. آنها هستند که چوب و سنگ و نظام کیهانی را بت می کنند و البته اینها را انبیاء می شکنند و چیز دیگری به جای آنها می گذارند. به اینها تکیه نکنید.

«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» یعنی فرار کنید به سمت وادی توحید که وادی امن است. آدمی که اعتماد و تکیه دارد به خدایی که «عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير» و «بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليم» و «بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحيط» است، یعنی محیط بر همه عالم و بر هر کاری تواناست و عزیز و نفوذ ناپذیر است و شکست نمی خورد و سمیع و علیم و مجیب است، «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»(ق/16) است و به ما از خودمان نزدیک تر است، آدمی که تکیه به این خدا تکیه می کند، در وادی امن است و دیگر چه خطری او را تهدید می کند. اینها همه اسماء حسنایی که در قرآن ذکر شده است.

حضرت می فرماید: «بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي » فقط یک خطر تهدید می کند، آن خطر این است که آدم بد راه برود و خدای متعال او را مجازات کند و «خافُونِ» است، یعنی انسان باید بترسد که از برنامه بندگی خدای متعال خارج بشود و آن وقت بین او و خدای متعال فاصله بیافتد، خدای متعال هوای او را نداشته باشد و خدایی نکرده بخواهد او را عذاب کند و الا خوف دیگری نیست، دیگران که کاری برای انسان نمی توانند بکنند، چه ضرری می توانند به انسان برسانند؟! وادی توحید وادی امن است.

از آن طرف هم شیطان یک لشکری درست می کند و ما را از رفتن به سمت وادی توحید می ترساند. همه امکاناتی که داریم، از جمله عمر و مال جوانی مان را باید با خدای متعال تجارت کنیم، قرآن می فرماید: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم »(توبه/111) فقط به آنهایی که جان و مالشان را به خدا می فروشند، بشارت بده که خوب معامله ای کردند. ما اگر جان و مال و جوانی و مقدوراتی که خدای متعال به ما داده را به خدا برگرداندیم، «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق »(نحل/96) است و نه فقط باقی می شود، بلکه مضاعف هم می شود.

لشکر خوف شیطان در مسیر الی الله برای رسیدن به وادی امن توحید

اگر با خدا تجارت نکردیم، همه اینها طعمه شیطان می شود. تردیدی نیست این امکانات را کسی با خودش نمی برد؛ کسی جوانی اش را امکاناتش را مالش را قدرتش را با خودش نمی برد، همه اینها یا تلف می شود یا می ماند و دیگران می برند. به فرموده قرآن ما مستخلَف هستیم؛ «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ»(حدید/7) آن چه خدا به ما داده، از دیگران گرفته و به ما داده است؛ ما باید اینها را به خود خدا و رسول برگردانیم و ایمان بیاوریم، فرصت دنیا همین است؛ اگر برگرداندیم، نتایجش در قرآن مفصل آمده که چه اتفاقی می افتد. وقتی آدم وارد وادی تجارت با خدا می شود و می تواند با خدا معامله کند، خودش و دارایی هایش را تضمین کرده است.

پیداست شیطان به عکس ما، وقتی به سوی خدا فرار می کنیم، به سوی پناهگاه شیطان ما را تهدید می کند و می گوید به یک سمت دیگری فرار کنید. شما تلقی تان این است، اینهایی که در جنگ احد پیامبر خدا صدایشان می زد و فرار می کردند، کجا فرار می کردند؟! به سمت بت هایشان فرار می کردند. در حالی که پیامبر محور امنیت در عالم است؛ کجا می روید، چه میخواهید؟! امنیت می خواهید و برای امنیت از پیامبر فرار می کنید؟! بعد هم ناراحت می شدند، «فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِم »(نحل/34) من زبان حال آن ها را می گویم بی ادبی نباشد، می گفتند، که خود [پیامبر] دارد کشته می شود، ما را رها نمی کند و می خواهد ما را هم با خودش به کشتن بدهد. زبان حالشان همین بود که خودت در محاصره دشمن هستی و داری کشته می شوی، چرا نمی گذاری ما فرار کنیم. به چه چیز ما را صدا می زنی، می خواهی ما را با خودت هلاک کنی؟!

تفاوت اینها را با اصحاب امام حسین علیه السلام ببینید؛ شب عاشورا حضرت فرمود خیلی شما را قبول دارم، ولی بلند شوید بروید و دست مردهای بنی هاشم را هم بگیرید و ببرید. اینها گفتند کجا برویم؟! ما جایی سراغ نداریم، همه عالم را گشتیم شما را پیدا کردیم. اگر شما جای دیگر سراغ دارید بفرمایید ما برویم. من زبان حالشان را ترجمه می کنم. اینجا به عکس است، پیامبر خدا صدایشان می زند کجا می روید و اینها غصه می خورند که چرا ما را رها نمی کند. آنها به سمت بت هایشان فرار می کردند، یک فرار از وادی توحید به وادی شرک و بت پرستی بود، جانش را گرفته از پیامبر فرار می کند؛ جان را کجا می خواهی ببری، به چه کسی می خواهی بسپاری؛ آیا شیطان آن را برای تو نگهبانی می کند؟! اگر این جان را به پیامبر بدهی تلف می شود؟! جان و مالش را گرفته و فرار می کند. بنابراین یک فرار از شیطان به سمت خداست و یک فرار از خدای متعال به سمت شیطان است.

از این طرف هم انبیاء ما را می ترسانند، «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين » آن طرف هم شیطان می ترساند و لشکر خوف دارد، «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَه »، و خیلی هم لشکرش پیچیده است. یک تعبیری در بعضی از نقل ها است اصلاً آدم نمی داند بخواند یا نخواند، ذیل این بیان سیدالشهداء که روز عاشورا وقتی کار به سختی می رسید، به اصحابش می فرمود: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ»(6)؛ یعنی ای بزرگ زاده ها، صبر کنید. شما که به کرامت رسیدید. مرگ یک پلی است شما را از سختی ها به سمت نعمت ابدی می برد. زیرا خواص اصحاب سیدالشهداء مثل خود حضرت برافروخته تر می شدند، ولی یک عده ای برایشان کار سخت می شد؛ اینجا بود که حضرت می فرمود. واقعاً شیطان یک لشکر خوفی دارد، به جان انسان می اندازد و نمی گذارد به سمت خدا فرار کند.

در درگیری بین سیدالشهداء و بنی امیه پیداست، سیدالشهداء وادی امن است. در این کسی تردید دارد؟ حضرت مرکز امنیت در عالم هستند و کسی که می خواهد در امنیت باشد، باید خودش را به امام حسین برساند؛ اگر نرساند، فضای امن دیگری نیست. ولی شیطان تهدید می کند و انسان جان و مالش را برمی دارد، از امام حسین فرار می کند. حضرت به یکی می گویند تو عثمانی بودی، اما بیا من کار تو را درست می کنم.

این چیزهایی که نقل می شود را من تحقیق نکردم، ولی از دور می گویم اینها خیلی دقیق نیست؛ اینکه می گویند حضرت شب عاشورا فرمود هر کسی قرض دارد برود، من این را جای معتبری ندیدم، نمی گویم نیست، اما وقتی امام حسین در خطر است، تو بروی و قرضت را بدهی؟! این شوخی ها چیست می کنید؟! قرضش را قبلاً باید می داد، اما وقتی جان امام در خطر است، برو قرضت را بده؟! این را نمی فهمم یعنی چه؟! درست است که حق الناس خیلی مهم است، ولی جان امام در خطر است، تو به کجا فکر می کنی؟! امام در معرض تهدید هستند و خیمه های حضرت و نوامیس رسول خدا را دشمن تهدید می کند، آن وقت من بروم قرض هایم را بدهم! بله آدم قرض هایش را از قبل داده باشد و تصفیه حساب هایش را هم کرده باشد خوب است، ولی اگر ندادی و بدهکاری، باید همه را بگذاری پشت سرت و بیایی از امام حسین دفاع کنی.

علی ای حال در این فضا امام حسین دارند ما را به وادی امن دعوت می کنند. شیطان هم از آن طرف تهدید می کند. از این طرف هم انذار می کنند که «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبين ». امیرالمومنین می فرماید: «إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه» یعنی وقتی کوره جنگ داغ می شد، ما به پیامبر پناه می بردیم. حضرت مرکز امن عالم است. شیطان می گوید فرار کن جانت را بردار! این فرار به سمت بتکده است، فرار از رسول و فرار از کربلا فرار به سمت دنیاست؛ فرار به سمت یک وادی امن نیست.

خدای متعال می فرماید، در این درگیری ای که یک طرف رسول است و شما را صدا می زند «الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْح»،  آنهایی که نترسیدند، خدای متعال ایمانشان را افزون کرد که همان نزول سکینه و ازدیاد ایمان است. «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في  قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِم »(فتح/4) آدم اجابت کرد به وادی امن می رسد. تا اجابت نکردی ترس است، اما وقتی اجابت کردی به امنیت می رسی. البته باز کوره داغ تر می شود، آنجا هم باز اگر اجابت کردی، از آن خطر هم [ایمن می شوی] و دائم از همه مخاطرات به سمت امنیت می روی، تا می رسی به یک وادی که به فرموده قرآن «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون »(یونس/62)؛ یعنی دیگر هیچ یک از اسباب برای تو خوف ایجاد نمی کند که البته یک خوف دیگری آنجا برای تو هست، «فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين ».

در غدیر خدای متعال می فرماید: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»(مائده/3)، شیطان و ابلیس و قوایش می فهمند چه خبر است و دیگر مأیوس هستند که بتوانند این دین را که ما برای شما نازل کردیم از بین ببرند. می فرماید از دشمن نترسید، بلکه از من بترسید. اگر بد راه بروید، من دینتان را از شما می گیرم. من تضمین نکردم ولایت امیرالمومنین را به هر قیمتی به شما بدهم؛ حواستان به من باشد. من آنقدر وادی را امن کردم که دست شیطان دیگر نمی رسد و آنها مأیوس هستند. خودتان هستید و من، اگر بد راه رفتید، دین را از شما سلب می کنم؛ من شما را امتحان می کنم و در امتحان های سختی شما را می اندازم. «خافُونِ» یعنی من امتحانات سخت از شما می گیرم.

بنابراین داستان این است که در این صحنه های سخت خدای متعال و رسول ما را صدا می زنند و به حیات دعوت می کنند. قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم »(انفال/24) اینها به امنیت دعوت می کنند و الا سیدالشهداء که نمی خواهد کسی را ناامن کند، بلکه سیدالشهداء از ناامنی به امنیت دعوت می کند؛ دستگاه بنی امیه است که ناامن است، زیرا فضای شرک و بت پرستی است و ولایت آنها ولایت ظلمات است که «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/257).

حضرت می گوید: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا»(7)  فرار کنید به سمت خدا، بیایید و با من کوچ کنید و بیایید من شما را به مقصد می رسانم. در این فضا یک جریان تهدیدی شکل می گیرد، «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين» و  به شما می گویم این تهدید شیطان است که اولیائش را می ترساند. سپس به پیامبرش می فرماید: «وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُريدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم » پیامبر ما این مسیر هست، ولی یک عده ای فرار می کنند و به سمت دنیا می روند، اصلاً غصه نخورید، اینها به سمت کفر مسارعه دارند.

قرآن می فرماید یک مسارعه به سمت مغفرت و رضوان است؛ «وَ سارِعُوا إِلى  مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقين »(آل عمران/133)، یعنی در وادی دنیا یک عده ای مسارعه دارند و سعی می کنند از همه جلوتر باشند، از فرصت ها جلو بیافتند و هیچکس و هیچ نقشه و طرحی از آنها سبقت نگیرد. یک عده هم در حرکت در وادی کفر مسارعه دارند و می خواهند چیزی را از دست ندهند و هیچ فرصتی از آنها فوت نشود. خدای متعال می فرماید پیامبر ما این که اینها با سرعت با هم مسابقه می دهند و مسارعه می کنند شما را غصه دار نکند؛ این داستان بنی امیه و داستان سقیفه است، این مسارعه در کفر شما را محزون نکند، اینها به خدای متعال ضرر نمی زنند. این مسیری که شما می روید، با این چیزها خدشه دار نمی شود.

سوال این است که پس چرا خدای متعال اینها را امداد می کند و امکانات می دهد؟! در وادی کفر بر هم سبقت می گیرند، یکی دستگاهی درست می کند و دیگری هم دستگاه پیچیده تری درست می کند. بنی امیه می آیند یک ظلمات درست می کنند و بنی عباس می آیند «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض »(نور/40) درست می کنند. این امکاناتی که ما به اینها می دهیم باعث می شود که در کفر مسارعه می کنند و در این مسارعه و مسابقه این یک کفر درست می کند، او کفر پیچیده تر درست می کند و واقعاً خیلی هم پیچیده است. مثلاً امروز واقعاً کفر به پیچیده ترین شکلش در قالب یک نظم جهانی پیچیده ظهور پیدا می کند و در این مسارعه آن را به یک شکل دیگری از کفر جهانی پیچیده تر هم می کنند.

خدای متعال به پیامبر می فرماید: «وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُريدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم»(آل عمران/176)  ما به آنها مهلت می دهیم، این مهلت برای آن است که اینها هیچ بهره ای از آخرت نمی توانند داشته باشند، ما راه را برایشان باز کردیم، به یک جایی می روند که نه تنها در آخرت بلکه از الان هم نسبت به عالم آخرت هیچ بهره ای نمی برند. این اختلاط هایی که بود، اگر یک خیری هم در آنها بوده این خیر از بین می رود. قرآن می فرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/257)؛ حضرت فرمودند اگر نوری هم داشتند این نور از بین می رود، دیگر چیزی برایشان از خیر [نمی ماند]، چون باید صفها جدا بشود.

قرآن ذیل این آیه می فرماید: «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى  ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّب »(آل عمران/179)؛ باید جدا بشوند و برای این که جدا بشوند و کفار کاملاً به وادی خودشان بروند، به آنها اجازه و امکانات و کرّ و فرّ هم می دهیم و تمدن هم می سازند؛ اما این شما را نگران نکند، اینها بهره شان همین است و آن منفعتی که می برند، رنج عظیم است.

این خیلی عجیب است که در دستگاه خدای متعال که ارحم الراحمین و واسع المغفره است؛ اما در این دستگاه الهی بهره آنها «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم» است. این «عظیم» هم باید معنا بشود: یک طرف فضل عظیم است و یک طرف عذاب عظیم که از هر دو در این سیاق صحبت شده است، «إِنَّ الَّذينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليم »(آل عمران/177)؛ یعنی آنها که یک تجارتی در عالم کردند، در این تجارت ایمان را فروختند و کفر را گرفتند، اینها به خدا ضرر نمی زنند، بلکه حاصلشان عذاب الیم است. یک لطایفی در این آیات است، مثلاً تأمل بفرمایید که عذاب الیم و عظیم با هم چه فرقی دارند.

سپس می فرماید: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي  لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي  لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين »(ال عمران/178) و این همان آیاتی است که حضرت شب عاشورا می خواندند. خدای متعال می فرماید، پیامبر ما غصه دار و نگران نباش، یک دعوتی از طرف خدای متعال و رسول است که یک عده ای اجابت می کنند و هرچه هم دشمن سخت تر و تجمعش بیشتر می شود، اینها ایمانشان افزوده تر می شود و می گویند «قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل ». این یک جریان است.

یک جریان هم این طرف است که شما نگران جریان این طرف نباشید. فقط توجه داشته باشید که این وسط شیطان یک لشکر خوفی دارد، آن لشکر خوف را به جان ما می اندازد و نمی گذارد، آدم طرف ولی خدا بیاید؛ البته «يُخَوِّفُ أَوْلِياءَه » یعنی اولیائش هستند که می ترسند و لشکر خوف شیطان روی آنها اثر می گذارد و الا آنهایی که طرف جبهه حق هستند، این لشکر در آنها نفوذ ندارد. امکاناتی هم که ما به آنها دادیم، شما را نگران نکند. این یک سنتی است که سنت خیلی عجیبی است.

جدایی مومن از کافر و خبیث از طیب

در این آیات توضیح داده شده که اینها یک معامله ای می کنند و تجارتشان در عالم این است که در کفر مسارعه دارند. کار آنها این است «يُسارِعُونَ فِي الْكُفْر»، کار آنها این است «اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ»، یک تجارتی دارند در این عالم، یک مسارعه ای دارند، شما نگران نباش، نتیجه این مسارعه و نتیجه این اشتراء عذاب عظیم و عذاب الیم است و هر دوی آنها هم با «لهم» است نه «علیهم»؛ لهم یعنی آن منفعتی که از این مسارعه می برند؛ یعنی سود تجارتشان عذاب الیم و سود مسارعه شان عذاب عظیم است.

سپس گویا آنها را اصلاً قابل خطاب نمی دانند، می فرمایند: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي  لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي  لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين »(آل عمران/178) اینهایی که در کفر مسارعه دارند، مبادا اینطور حساب کنند که اگر ما داریم به آنها مهلت می دهیم، آنها به سمت خیرات می روند، این مهلت برای خیرات نیست؛ بلکه این فرصت برای این است که در این عالم بتوانند راه را تا آخر بروند؛ ما راه را تا آخر به رویشان باز کردیم؛ اما پایانش عذاب همراه با خواری است.

بنابراین سه عذاب وجود دارد: عذاب عظیم، عذاب الیم، عذاب مهین؛ یکی برای مسارعه در کفر است، یکی برای مال اشتراء کفر به ایمان است و سومی هم برای سوء استفاده از فرصت هاست، که نتیجه آن ازدیاد در اثم و عذاب مهین است؛ که هر سه را اینجا خدای متعال بیان می کند. سپس می فرماید: «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى  ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(آل عمران/179)، شاید اینجا خطاب به کفار است که یعنی خدا مومنین را اینطور با شما رها نمی کند و باید آنها را از شما جدا کند و حضرت سحر عاشورا دارند، این را می خوانند. آن طرف املاء الهی است و پایان این املاء عذاب مهین است و این سنت خداست که باید جدا کند و عاشورا بستر جدا کردن است؛ لذا آن ملعون هم وقتی این را شنید گفت بله درست می گویید، والله ما همان طیبون هستیم و خدا دارد ما را از شما جدا می کند! لذا بریر هم به او گفت فاسق، واقعاً خیال می کنی تو از طیبین هستی و امام حسین از خبیثون است؟ خودت هم باورت آمده است!؟

بنابراین این مسیر، مسیر جدا شدن حق از باطل و تمییز خبیث و طیب و ابتلاء عظیم است و صف پاک ها از ناپاک ها جدا می شود. این همراه با دعوت خدا و رسول است که سختی و قرح و فشار و تجمع دشمن و تهدید دارد. لشکر شیطان تخویف می کند. وقتی شما می خواهید به سمت سیدالشهداء بیایید و پاک بشوید و با طیبین و پاک ها باشید و پاک بشوید، شیطان لشکر خوفش را راه می اندازد و انواع خوف را ایجاد می کند. آنهایی نجات پیدا می کنند که از این لشکر خوف خودشان را نجات بدهند، «الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل ».

سپس نکته ای را خدای متعال می فرماید که این نکته هم خیلی لطیف است، اینکه خدای متعال صفها را جدا می کند. این صحنه هایی که شما در عالم می بینید از جمله عاشورا و صفین یک روی صحنه دارد و یک پشت صحنه و غیب دارد که به دست شما نمی رسد. خدای متعال دارد صف بندی می کند؛ سنت املاء الهی است که به اینها مهلت و فرصت و اجازه می دهد؛ اما شما نبینید که اینها می توانند بیایند و به حسب ظاهر عاشورا به پا کنند، «ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي  مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظيم »(آل عمران/179) یعنی غیب این صحنه ها به اطلاع شما نمی رسد و شما مشرف نمی شوید.

پس غیب صحنه ها دست چه کسی است؟! خدای متعال از انبیاء که رسول او هستند، یک عده ای را انتخاب می کند و این غیب در اختیار آنهاست. شما اگر می خواهید با غیب راه بروید، باید با این پیامبر راه بروی و به خدا و رسول ایمان بیاورید که آن اجر عظیمی که اول گفتیم، برای آنهایی است که به رسول ایمان می آورند. او دستش پر است، این پیامبری که آمده شما را در دل سختی ها می برد، این سیدالشهدایی که مأمور الهی است «إِمَام مِنَ اللَّه» است و آمده شما را دعوت می کند و در عاشورا می برد؛ همه را هم دعوت می کند، «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه »، اما فقط شرطش این است جانتان را کف دست گرفته باشید، آنهایی که به جانشان تعلق دارند، مرد این میدان نیستند و نمی توانند با امام حسین راه بروند. این آقا غیب عالم دستش است؛ شما نمی دانید خدا چه می کند، شما پشت پرده ها را نمی بینید، شما می بینید یزید کرّ و فرّ می کند و سر و صدایی دارد و سی هزار لشکر دارد و بعد هم اسارت و غوغایی و دعوی پیروزی می کند؛ اما شما که پشت صحنه را نمی بینید؛ ولی یک آقایی پشت صحنه عالم دستش است. شما به آن ایمان بیاورید و با او راه بروید.

بهترین انفاق در راه خدا

من گمان می کنم «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين »(توبه/119)؛ معنای تقوا با امام راه رفتن است. شما اگر به او ایمان آوردید و با او راه رفتید و از او جدا نشدید و پایتان را از وادی ولایت او بیرون نگذاشتید، به آن اجر عظیمی که اول گفته شد، می رسید. سپس در مورد آنهایی که در این وادی بخل می ورزند، می فرماید: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ»(آل عمران/180).

در آیات مبارکه سوره حدید بعد از این که با آن آیات توحیدی خدا را معرفی می کند، می فرماید: «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ فَالَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبير»(حدید/7)، به این خدا و به مأمور او یعنی رسول او ایمان بیاورید و قسمتی از آنچه به شما دادیم را انفاق کنید؛ اصلاً انفاق یعنی امکاناتت را خرج رسول کنی و الا پول خرج کردن که انفاق نیست، خیلی ها خرج می کنند. در انفاق هم فرصت شناس باشید، زیرا «لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْد»(حدید/10) در این انفاق هم بهترین نوع انفاق را کنید، «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَه »(حدید/11) یعنی جان و مال خودتان را به خدا قرض بدهید.

یک عده ای در این دعوت بخل می ورزند، «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَر ٌلَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبير»(آل عمران/180) خدا از فضل خودش به آنها داده، اما بخل می ورزند. شما خیال نکنید، این برای آنها خیر است، اگر امکانات تان را انفاق نکردید و بخل ورزیدید و به خدا برنگرداندید، این شر می شود. زیرا آنچه که بخل ورزیدید، طوق گردنتان می شود. یک تعبیری امیرالمومنین علیه السلام دارند می فرمایند، این فقرایی که شما به آنها کمک می کنید ـ من اینطوری معنا می کنم ـ در واقع اینها به شما خیلی خدمت می کنند و این بارهای سنگین را برمی دارند و آن طرف به شما تحویل می دهند. آدمی که امکاناتش را به خدا نمی دهد، می خواهد روی دوش خودش بکشد و این از الان طوق گردنش است. مگر ما می توانیم مال و جان نگه داریم، مگر ما می توانیم آبرو نگه بداریم؟! هیچ امکانی را نمی توانیم نگه داریم. خودمان را فقط خسته می کنیم، تنها راه این است این را تحویل خدا بدهیم، خدا نگه می دارد و بهتر و بیشتر از آن را به ما می دهد، هفتصد برابر را به ما می دهد.

بنابراین فضا این است که خدای متعال و رسول یک دعوتی می کنند و اقتضای این دعوت این است که شما امکانات تان را بیاورید و بخل نورزید و ایمان بیاورید. غیب عالم دست آنهاست. اینجا وادی تمییز خبیث و طیب است. شیطان لشکری دارد که تخویف می کند. فرصت ها و امکاناتی هم در این وادی به شیطان و شیاطین داده می شود که البته برای خدا ضرری ایجاد نمی کند و خیری هم برای آنها ندارد، فقط بستر تمیز و جدا شدن است و برای آنها هم «لِیَزدَادُوا إِثماً» است و شما هم طیب و پاک می شوید و صف هایتان جدا می شود و آلودگی ها از شما دور می شود و یک صف پاک و منظمی درست می شود.

ولی مسیری است که انفاق می خواهد و همچنین از لشکر شیطان نباید بترسید. این مسیر، قرح و جرح و سختی دارد؛ آنهایی که همراه می شوند اینطور هستند، «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظيم »(آل عمران/179) «تَتَّقُوا» یعنی با رسول راه بروی و همه امکاناتت را بیاوری، مالت را بیاوری؛ اگر مالت را نیاوردی متقی نیستی. تقوای مالی یعنی مالت را با امام خرج کنی، تقوای در جان یعنی جانت با امام حرکت بکند. اگر آبرویت را برای خودت نگه داری، چگونه متقی هستی؟ کدام متقی است که [امکاناتش] را می خواهد، خرج خودش کند؛ آیا آدم متقی جان و مال و آبرویش را از امامش دریغ می کند؟! اینطوری نیست.

در این وادی اگر بخل بورزید، هرچه نیاوردید وسط و به امام و رسول نرساندید، طوق گردن شما می شود؛ تنها آن اموری در قیامت بار شما نیست که به دست رسول دادید. قرآن می فرماید: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون  * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليم »(شعراء/88-89) کسی که قلب سلیم دارد و همه چیز را در راه خدا داده است، از مال و همه امکاناتش استفاده می کند و الا هیچ امکانی در قیامت به درد کسی نمی خورد.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 4، ص: 147

(2) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 95

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 319

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 520

(5) الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين، النص، ص: 18

(6) معاني الأخبار، النص، ص: 289

(7) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 61