نسخه آزمایشی
دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon, 29 Apr 2024

در مراسم سالگرد آیت الله رزاقی در استان البرز/ شرط بهره مندی از حقیقت ایمان و علوم حضرات معصومین

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 17 تیرماه سال 1400 است، که در سالگرد آیت الله رزاقی در استان البرز ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ خداوند باری تعالی به معصومین علیهم السلام علوم و حقایقی را عطا فرموده است. ما در این دنیا برای دست یافتن به این علوم و چشیدن رشحه ای از آن علاوه بر جهد و تلاش باید مقدمات دیگری را نیز طی کنیم، تا لایق این فضل باشیم. عالمان نیز حلقه وصل مردم و ائمه اطهار هستند که با تعلّم مخلصانه، موجب جاری و ساری شدن علوم معصومین می شوند. عالمان همان ناجیان انسان ها از جهالت و ظلمت هستند و با نوری که از اهلبیت علیهم السلام بدست آورده اند راه هدایت و سعادت را نشان میدهند.

معصومین حامل علم الهی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . امام رضا علیه السلام می فرمایند: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»(1). یکی از خصوصیات و اوصافی خدای متعال که در قرآن برای ائمه معصومین بیان کرده است، ائمه هدات را صاحبان علم معرفی می کند. «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْم »(عنکبوت/49). قرآن سراسر آیات بینات خداست و اگر کسی به یکی از این آیات راه پیدا کند، حقیقت برای او آشکار و روشن می شود، ولی موطن این آیات بینات محل این آیات بینات، صدور و صدر وجود آن کسانی است که خدای متعال به آنها علم عطا فرموده است. وقتی از امام باقر علیه السلام سوال کردند که اینها چه کسانی هستند، حضرت فرمود جز ما کسی نمی تواند باشد.

لذا در این آیه شریفه خدای متعال می فرماید: «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب »(رعد/43)؛ این نکته مهمی است که این شخصیت یعنی حضرت رسول مأموریت الهی دارد و از طرف خودش نیامده تا جامعه را اصلاح کند. از آن طرف باید راهی باز شود، باید عطایی بشود. لذا خدای متعال مکرر در قرآن می فرماید:«إِنَّا أَرْسَلْناك»، یعنی  ما تو را فرستادیم؛ خودت که پا به میدان نگذاشتی، بلکه ما شما را با یک حقیقت و با یک بار امانت و یک ظرفیتی فرستادیم. سخن کفار به پیامبر این بود که تو رسالتی نداری؛ البته نابغه و جزو مصلحان هستی، ولی نه این طور که از عالم الهی یک مأموریتی داشته باشی و برای این که دست بشریت را بگیری امت بسازی.

خدای متعال خطاب به پیامبر می فرماید: «قُلْ كَفى  بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»؛ یعنی به آنها بگو احتیاجی نیست که شما بپذیرید یا نپذیرید؛ من دو گواه دارم که گواهی آنها برای پیشرفت کار من در همه عوالم بس است. این دو گواه چه کسانی اند؟ یکی الله تبارک و تعالی است و دوم کسی که همه علم الکتاب در محضر اوست که خدای متعال او را شاهد وجود مقدس نبی اکرم قرار داده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه می فرماید که وقتی حضرت رسول اکرم در غار حرا مبعوث شدند، من در کنار حضرت بودم؛ «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْه ». وقتی این حقیقت اتفاق افتاد صدای ناله شیطان را شنیدم. از حضرت پرسیدم این چه صدایی بود؟ حضرت فرمودند که این صدای ناله شیطان بود که بعد از مبعوث شدن من مأیوس شد که کسی او را بپرستد. سپس حضرت رسول فرمودند: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي » هرچه می بینم، می بینی و هرچه می شنوم، می شنوی. تقریبا سن حضرت امیرالمؤمنین در آن زمان قریب ده سال بوده. بنابراین سخن پیامبر حرف خیلی عجیبی است. همه اینها می تواند شاهد باشد. این «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» هم در روایات متعدد آمده است که ما معصومین هستیم.

در حدیثی سدیر می گوید بر حضرت امام صادق علیه السلام وارد شدیم. حضرت در محفل عمومی فرمودند مردم می گویند ما علم غیب داریم. این چه حرفی است؟! وقتی مجلس خصوصی شد عرض کردم آقا ما اعتقادمان در باب شما چیز دیگری است. حضرت فرمودند سدیر خدای متعال در قرآن در باب آن وصی حضرت سلیمان می فرماید: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك »(نمل/50) وقتی بنا شد تخت بلقیس را از صنعا تا شام بیاورند، حضرت فرمود چه کسی می تواند این تخت را قبل از حضور بلقیس احضار بکند؟ قرآن می فرماید آن کسی که علمی از کتاب داشت و بهره ای از علم الکتاب داشت، به حضرت عرض کرد قبل از این که پلک بزنید تخت را حاضر می کنم. حضرت پلک نزده دیدند که تخت حاضر است. در روایت دارد با آن اسم اعظم و علمی که داشت در کمتر از یک چشم به هم زدن زمین را جمع کرد، تخت بلقیس را گرفت و زمین را پهن کرد.

حضرت فرمودند این آدم بهره ای که از علم الکتاب داشت، یک قطره از دریا بوده است و در بعضی روایات به اندازه ای که یک پرنده با منقارش از دریا آب برمیدارد. سپس حضرت امام صادق علیه السلام سه بار فرمودند: «عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ وَ اللَّهِ عِنْدَنَا »(2)، تمام این حقیقت نزد ماست. در روایات دارد که علوم الهی هفتاد و سه حرف است. یک حرف منحصراً در محضر خداست و به احدی عطا نشده است. هفتاد و دو حرف در نزد اهل بیت است. این علوم و حقایقی که در نزد معصومین است و معصومین عالم به علم الکتاب اند.

امام صادق فرمودند: «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ »(3)، این مردم آب های ته مانده برکه ها را با اشتها می خورند ولی نهر عظیم را رها کردند. کسی عرض کرد یا بن رسول الله؛ نهر عظیم چیست؟ فرمودند نهر عظیم وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. سپس حضرت فرمودند بعد از وجود مقدس نبی اکرم، تمام حقایق به امیرالمؤمنین منتقل شد و بعد هم یکایک به ائمه بعدی رسید. شخصی در مجلس گفت یعنی امیرالمؤمنین افضل از انبیاء اولوالعزم است؟ حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاء» خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند، گوش دلش را باز می کند تا حرف را بشنود.

کسب توفیق بهره مندی از علم الهی

این علومی که خدای متعال به ائمه علیهم السلام عطا کرده است، در قرآن از او به ماء غدق تعبیر می شود؛ گاهی هم به ماء معین تعبیر می شود، «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِين »(ملک/30). در حدیثی نورانی امام رضا سلام الله علیه فرمودند: «مَاؤُكُمْ أَبْوَابُكُمْ أَيِ الْأَئِمَّةُ وَ الْأَئِمَّةُ أَبْوَابُ اللَّهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِه »(4). این کلمه ماء در قرآن درهایی است که به سوی عالم غیب و حقیقت توحید گشوده می شود، که سرچشمه حیات آنجاست. مقصود از کلمه ماء در اینجا ائمه ای هستند که ابواب الله اند و با وجود آنها درهای وادی توحید گشوده می شود. ماء معین علم امام است. «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً»، یعنی اگر این باب بسته بشود و دستتان از امام کوتاه بشود، از آن حقایقی که در نزد امام است محروم می شوید و اگر محروم شدید، باید با علوم خودتان، یعنی همان ثماد و آب های ته مانده در برکه زندگی کنید.

گاهی از علم امام به ماء معین و گاهی به ماء غدق تعبیر می شود، «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا»(جن/16)؛ اگر بر آن طریقه ای که ما قرار دادیم استقامت می کردند، ما آنها را با آب گوارا و فراوان سیراب می کردیم. اگر متابعت ائمه را می کردند و امر و نهی آنها را در کوچک و بزرگ و اوامر ظاهری و باطنی رعایت می کردند، آنها را از علم امام برخوردار می کردیم. در یک تعبیری آمده است: «لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً يَقُولُ لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَان »(5)؛ یعنی قلوبشان را با ایمان سیراب می کردیم. این علم امام همان حقیقت ایمان هست که اگر در وادی ولایت و اهل استقامت بود، به قلب او عطا می شود و قلب او سرچشمه ایمان، حکمت، علم و اخلاص می شود.

این علمی که در قرآن از آن به کلمه ماء تعبیر شده است، یعنی حیات بخش است و اگر کسی به این معارف برسد، به حیات طیبه می رسد. خدای متعال می فرماید: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي  بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُون »(انعام/122). آنهایی که مرده بودند، ما زنده شان کردیم. درست است که ازلاً و ابداً او حیّ است و ما میت بودیم، هستیم و خواهیم بود، ولی خدای متعال عده ای را از خاک برمیدارد و زنده می کند. همه ما فاقد نور هستیم. «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي  بِهِ فِي النَّاسِ» افرادی در بین مردم زندگی می کنند، اما مشی آنها در وادی نور است و با نور الهی زندگی می کند. حضرت فرمودند کسی که دستش به معارف ما نمی رسد مرده است و اگر معارف ما به قلبی رسید، این قلب زنده می شود.

در روایتی آمده است: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ قَالَ الْمَيْتُ الَّذِي لَا يَعْرِفُ هَذَا الشَّأْن »(6) کسی که از ولایت ما محروم است مرده است. ولایت امام آن حیات طیبه ای است که اگر در کسی دمیده شد زنده می شود. «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق»، آن که محبت امیرالمؤمنین را به او دادند زنده است. کسی که به علم امام رسید و زلالی از علوم ائمه به او عطا شد، به حقیقت ایمان و حیات طیبه می رسد و زنده می شود. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُون »(انبیاء/30) همانطور که آب سرچشمه حیات است، حیات در عوالم مخلتف هم برمیگردد به حقیقت معارف و ایمان و علمی که از امام جاری و ساری می شود. سرچشمه حیات و حقیقت ایمان، خود امام و علم امام است.

امام باقر علیه السلام به فرزند بزرگوارشان، امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ»(7)؛ اگر می خواهی ببینی درجات شیعیان ما چقدر است، ببین چقدر روایات ما را می دانند. سپس حضرت بالاتر رفتند و فرمودند ببین چقدر معرفت دارند و بعد حضرت معرفت را توضیح دادند. فرمودند معرفت یعنی فهم کلام ما. در واقع یعنی وقتی که پرده ها کنار برود؛ چون کلام معصوم حجاب دارد. کما این که قرآن هم کنان دارد «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتابٍ مَكْنُون * لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون  »(واقعه/77-79). شرط برخورداری از آن طهارت است.

اگر پرده از کلام معصوم کنار رفت و کسی توانست کلام آنها را بی حجاب بفهمد، این فرد به معرفت می رسد و به اندازه رسیدن به «الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ» معرفت حاصل می شود. پس از آن حضرت کار را تمام کردند و فرمودند: «بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ»، مومن به اندازه ای که درایت روایت پیدا می کند، رفعت درجه پیدا می کند تا جایی که به بالاترین درجه ایمان می رسد.

«مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب »(رعد/43)، خدای متعال حقایقی را به ائمه علیهم السلام داده است و آن کسی که به این علوم می رسد، تمام سرچشمه های حیات از وجود او می جوشد. امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه می فرمود: «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْر»(8) یعنی معارف از دامنه های وجودی من مثل سیلاب جاری است و هیچکس هم به قلّه من راه ندارد. اگر خیلی هنر کنیم مالک اشتر بشویم. می توان به آستان حضرت هلول کرد، اما به قله ها راهی نیست. این علومی که ائمه علیهم السلام آورده اند، حیات بخش است؛ محیی انسان هاست و انسان ها را زنده می کند؛ سرچشمه طهارت و ماء غدق و ماء معین است.

به تعبیر قرآن و روایات، معصومین از این معارف بخل نورزیدند. این صفت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن آمده است، «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى  غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى  مِنْ رَسُولُ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا»(جن/26-27). کسی نمی تواند به غیر عالم دست پید کند، الا این که خدای متعال او را بپسندد و وقتی او را به رسالت می فرستد، آن علوم را در اختیار او قرار می دهد. از پیش رو و پشت سر هم نگهبان می گذارند، که دستبرد به این علومی که به حضرت داده شده نخورد و به دست نااهل نیافتد. «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنين »(تکویر/24)، هیچ بخلی ندارد و اگر کسی آمادگی داشت، تعلیم می کنند.

امام باقر علیه السلام اسراری را در باب الف و لام «الصمد» بیان کردند که چرا در کتابت نوشته می شوند، اما در قرائت خوانده نمی شوند. حضرت فرمودند: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَد»(9) اگر من برای علم خودم حامل پیدا می کردم؛ یعنی کسی که بتواند این امانت را بردارد و به این امانت وفا بکند، همین یک کلمه الصمد را باز می کردم و تمام حقایق ایمان و اسلام و دین و شرایع و توحید را از این یک کلمه برای او ظاهر می کردم. اگر کسانی زحمت بکشند و به این علوم برسند که راهش هم چیزی جز خواندن نیست، باید بیست سال سی سال پنجاه سال گاهی هشتاد سال ترک هوی کنند و مشغول به تعلّم باشند. همانند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی که از سر شب تا صبح کتابها را به هم بریزد و آخر صبح هم وقتی می خواهد فتوا بدهد می گوید «الاحوط» و جرأت نمی کند اظهار نظر کند.

شرط کسب علم الهی

«لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ فَإِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِه  وَ اسْتَفْهِم  اللَّهَ يُفَهِّمْك »(10). عنوان بصری به محضر امام صادق آمد ابتدا حضرت او را نپذیرفتند. متوسل شد به مسجد النبی و مجدداً برگشت. این بار حضرت او را پذیرفتند. به او فرمودند چه کار داری؟ گفت آمدم از علم شما استفاده کنم. حضرت فرمودند درست فهمیدی و نشانی را درست آمدی، ولی علم سر و صدا نیست، بلکه حقیقت علم آن نورانیتی است که از سرچشمه خودش در قلب انسان می تابد. این قلب چراغ و مشکات می شود و به تعبیر روایات، چراغدان انوار الهی می شود. سپس حضرت فرمودند اگر واقعا بدنبال علم هستی، اولا حقیقت بندگی را در نفس خودت طلب کن.

اگر طالب بندگی شدی و می خواهی بنده باشی، می خواهی بندگی کنی و نمی خواهی در عالم خدایی کنی؛ نمی خواهی برای خودت سری بین سرها در بیاوری می خواهی سر به زیر باشی «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ  عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما»(فرقان/63)، نمی خواهید جدال کنید؛ وارد دعواهای بیخود نمی شوی و نمی خواهی خودت را اثبات کنی. بنابراین اگر طالب علمی و می خواهی آن حقیقت را از سرچشمه آن که ما هستیم بگیری، اول طالب بندگی باش. هر وقت این طلب در تو محقق شد، بیا تا ما به تو علم بدهیم. به حضرت عرض کرد آقا این حقیقت عبودیتی که من باید طالب آن باشم چیست؟

«أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ مِلْكاً لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه » حضرت فرمودند سه تا رکن دارد. اولین آن این است که خودت را در عالم مالک نبینی. اگر احساس مالکیت کردی، این احساس خدایی است. علامت این که انسان احساس مالکیت نمی کند این است که هر کجا فرمان خدا وجود دارد، امکاناتش، جانش، مالش، آبرویش، راحتیش، جوانیش، سحرش و خوابش را در جایی که خدا فرموده است خرج می کند. اگر بار را آنجایی که خدا فرمود زمین می گذاری، پیداست که خودت را مالک نمی دانی و اگر به اندازه یک ذره از آن را هم برای خودت برمی داری، به همان اندازه احساس مالکیت می کنی. بنابراین قدم اول در وادی عبودیت این است.

دوم این که فرمود: «وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً» اگر همه وجود من ملک اوست، تدبیر من هم با اوست؛ یعنی خود فرد تدبیر خود نکند. معنای این کلام ترک محاسبه نیست، چرا که در روایت آمده است مومن اگر یک روز محاسبه نکند از ما نیست. معنایش این است که خودت خودت را تدبیر نکنی و امور خودت را تفویض کنی تا او تو را اداره کند. اگر انسان مشغول به تدبیر خود شد، دیگر نمی تواند مشغول به بندگی باشد زیرا فرصتی نمی ماند.

سوم این که فرمود: «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه». وقتی انسان کار خودش را تفویض کرد، حالا می تواند بندگی کند. انسانی که می خواهد در کار خدا دخالت کند و خدایی کند نمی تواند بندگی کند. کار خودت را باید تفویض کنی تا بتوانی به امر و نهی او مشغول باشی. سپس حضرت فرمودند اگر اینطور شدی، عبور از وادی دنیا برای تو آسان می شود. دیگر انسان دنبال مراء و جدال نیست تا بخواهد خودش را در عالم اثبات کند. دیگر کلمه ای نمی گوید که بوی اثبات خود بدهد. فرمود اگر اینطوری شدید بیایید تا ما به شما علم بدهیم. علم برای بندگی کردن است؛ برای خود فروشی و اثبات خود نیست. علم سری است نزد امام که به اهلش می دهد و به غیرش هم نمی دهد.

پس از آن حضرت فرمودند خیال نکنید که اگر کسی این قدم ها را برداشت، راه را رفته است. اولین قدم در وادی تقوا این است که این سه تا قدم را برداری؛ یعنی خود را مالک نبینی، امور خودت را تفویض کنی و تدبیر خود نکنی. همه دل مشغولی ها امر و نهی مولا باشد. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين »(قصص/83) این آیه می خواهد این را بفرماید که آن سرای آخرت که سرای با عظمتی است، برای کسانی است که در عالم ارض آمده اند؛ اما در عالم ارض دنبال برتری جویی و فساد نیستند. هر کسی دنبال برتری جویی بود، هر کاری کند فساد است. در بعضی روایات آمده است که این آیه برای امیران و صاحبان ثروت است. در روایتی دیگر خیلی سخت گیری شده است. حضرت فرمود اگر دوست داشته باشی بند کفشت از بند کفش رفیقت بهتر باشد این آیه شامل حالت نمی شود و به آن سرای آخرت نمی رسی.

در روایات فرموده اند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» یعنی وادی ولایت ما، کسی به ولایت ما می رسد که در عالم سر به زیر است و دنبال اثبات خود نیست؛ دنبال پول بیشتر و میز بهتر و منبر بهتر نیست. این افراد به عاقبت خیر می رسند. فرمود عاقبت یعنی ولایت ما؛ یعنی ما معصومین. کسی به ما می رسد و انتهای سیرش به امام می رسد و با امام خودش در عالم همراه می شود که «لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً». یکی از راه های رسیدن به علوم اهل بیت زحمت کشی و دنبال کردن و خواندن و استاد دیدن و کتاب خواندن و دود چراغ خوردن است. یکی هم این که انسان دنبال بندگی باشد، تا حقیقت علم را به او عطا بکنند.

آن وقت آن کسانی که زحمت می کشند، هر دو بال را با هم دارند. هم اهل سحرند و هم اهل اشکند. هم اهل توسل اند و هم دنبال ساختن خودشان هستند و سعی می کنند که دنبال اثبات خودشان در عالم نباشند. سعی می کنند چراغ باشند. مردم در پرتو چراغ، راه خدا را ببینند نه خودشان را ببینند. هیچکس به خورشید نگاه نمی کند، ولی همه به وسیله خورشید عالم را می بینند. مومن اینگونه است. آنهایی که دنبال اثبات خود نیستند و زحمت هم می کشند، خدای متعال درهای علوم اهل بیت را به روی آنها باز می کند. «لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً»، قلبشان مشکات نور می شود. فرموده اند اگر اینطور آدمی پیدا کردی، رهایش نکن. «الْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُور»(11) سراسرش این آدم نور است. با او راه برو که به مقصد می رسی.

به ما گفتند اگر مومن و یا عالِم اینگونه پیدا کردید، از او جدا نشوید. با او نفس بکشید که به نفع شماست. حتی نگاه به او و شنیدن کلامش و همراهی با او ثواب دارد. گاهی گفتند که اگر دستتان به ما نرسید، سراغ چنین مومنی بروید و او را زیارت کنید، چرا که زیارت ما به حساب می آید. زیرا یک جلوه ای از ما و یک رنگ و بویی از امام در او وجود دارد. فرمود همانطور که در شب نور خورشید را از ماه می گیرید، در غیبت ما نور ما را از چنین مومن عالمی بگیرید. به این صورت خود عالِم سرچشمه حیات می شود و اگر نفسش به کسی بخورد، او را زنده می کند. این آیه شریفه در باب بنی اسرائیل می فرماید: «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا»(مائده/32). اگر آدم یک نفر را زنده کند و از مرگ نجات بدهد، انقدر این عمل مهم است که خدای متعال پاداش احیای همه نفوس را به او می دهد؛ یعنی خدای متعال تا این حد این عمل را عزیز می داند.

در روایت شخصی عرض کرد که این احیای نفس یعنی چه؟ فرمودند گاهی کسی در حال غرق شدن است، شما خطر می کنی و جانت را به خطر می اندازی و او را از آب نجات می دهی و یا کسی در حال سوختن در آتش است، شما می روی و او را نجات می دهی و نمی گذاری بمیرد. به حضرت عرض کرد اگر کسی راهش را گم کرده است و دارد از شما اهل بیت جدا می شود، کسی دستش را بگیرد و بیاورد و او را به شما وصل کند، این هم احیای نفس است؟ فرمود اصل معنای آیه همین است. «وَ مَنْ أَحْياها» یعنی یک نفسی را از ضلالت به هدایت بیاوری. یک نفسی که از امامش جدا شده است را به امامش گره بزنی. اصلا کار عالِم غیر از این نیست.

کار امام راهبری است. عالم باید مردم را به امام وصل کند. امام رضا علیه السلام در حدیثی فرمودند: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا» رحمت رحیمیه و خاص خدا بر آن بنده ای که امر ما و ولایت ما را احیاء کند. گفت شأن شما این است که خدای متعال ولایت شما را در عالم برپا می کند. مگر دست ما به ولایت شما می رسد که آن را احیا کنیم؟ حضرت فرمودند: «يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ» معارف ما را بیاموزد و به دیگران تعلیم کند. این می شود احیای امر ما. بعد حضرت فرمودند: «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا». اگر مردم آن لطافت های کلام ما را بفهمند، دنبال ما حرکت می کنند. ولی نکته اینجاست که انسان برود چندین سال ترک دنیا کند و به دست بیاورد، سپس بیاید در جامعه و سعی کند آنچه را که به سختی به دست آورده است، سخاوتمندانه در اختیار جامعه قرار بدهد.

من دیده بودم شاعری را که شعر می گفت و تا خودش آن را نخوانده بود، شعر را تا مدتها در اختیار دیگران قرار نمی داد. کسی هم مثل جناب آقای سازگار که قریحه شعری اش را در وصف اهل بیت دیدید که چطور است. یکی از مادحین می فرمود: من رفتم کاشان. ایام خاصی بود و شعر در اختیار نبود. زنگ زدم به خانه آقای سازگار، نبودند. به اهل بیت شان عرض کردم ایشان شعر جدیدی نگفتند؟ گفتند شعر را گفته اند و گذاشتند که اگر کسی زنگ زد به او بدهیم. شعر را به من داد. من خواندم و شعر را حفظ کردم و خواندم. خدای متعال به او قریحه داده، ولی قبل از خودش به دیگران اجازه می دهد تا استفاده کنند. یک کسی هم به عکس عمل می کند.

البته یک نکته ای وجود دارد. فرمود اسرار ما حکمت است و به غیر اهل آن نگویید که آن سخن دیگری است. وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین فرمود: «يَا عَلِيُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْس »(12) خدا یک نفر را با دست تو هدایت کند از آن چه خورشید بر تو می تابد بر تو بهتر است. یعنی همه آنچه خورشید می تابد را به تو بدهند و بگویند که این را می خواهی یا این توفیق را؟ این توفیق از او بهتر است. آیت الله رزاقی رضوان الله تعالی علیه جزو همین عزیزانی بودند که عمر خودشان را وقف کرده بودند تا معارف اهل بیت را یاد بگیرند. شب و روز مشغول طهارت نفس بودند. اهل سحر، اهل بکاء و اهل توجه به سیدالشهداء بودند تا یک بابی از علوم به دستشان بیاید. بعد هم آن را سخاوتمندانه در اختیار مردم قرار می دادند. از خصوصیات ایشان همین بود که مردمی بودند و برای مردم وقت می گذاشتند.

من به بعضی از دوستان طلبه خودمان عرض می کردم و می گفتم ریاضت ما طلبه ها این است که شب تا صبح بیدار بمانیم و معارف اهل بیت را به دقت یاد بگیریم و دچار انحراف نشویم. مرّ و عین معارف اهل بیت را برای مردم بگوییم و از خودمان آن را کم و زیاد نکنیم و خدای متعال این را خیلی می خرد. «مَنْ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً»(13) کسی که این سه تا کار را بکند؛ یعنی برای خدای متعال یاد بگیرد و نه برای اثبات خود، برای خدای متعال به آنچه آموخت عمل بکند و بعد هم برای خدا تعلیم بدهد. در عالم مُلک ترازوها فرق می کند، خیلی ها بزرگ به حساب می آیند، ولی آن روزی که ترازوی الهی وسط می آید، همه چیز به هم می ریزد و هیچ چیز وزن ندارد؛ «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُون »(اعراف/8-9). «دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيما» یعنی ملائکه سماوات الهی از او به عظمت یاد می کنند.

خدا این عالم بزرگوار را رحمت کند. ایشان هم تلاش می کردند که معارف اهل بیت را بفهمند و هم سخاوتمندانه آن را در اختیار جوان ها و دانشگاهیان و عزیزانی که در دانشگاه مشغول اند و سایر اقشار مؤمنین قرار می دادند و وقت خودشان را مصروف این کار می داشتند. امیدواریم که خدای متعال این عبادات عظیم را از ایشان به بهترین وجه قبول کنند و مزد و ثواب او را حشر و نشر با اولیاء معصوم ان شاء الله قرار بدهند و جای ایشان را برای عزیزانشان و بازماندگان محترمشان به بهترین وجه پر بکنند. همیشه در متن مصیبت یک شهد شیرین و نعمت الهی و یک رحمت رحیمیه ای وجود دارد، که اگر انسان مترتب باشد به آن نعمت می رسد. لذت آن نعمت جز از طریق این بلا به دست نمی آید. ان شاء الله خدای متعال این عالم سفر کرده را با اولیائش محشور کند و به بازماندگان این بزرگوار صبر و اجر عنایت کند و توفیق بهره مندی از برکات این مصیبت عظیم را به ایشان عنایت بکند.

پی نوشت ها:

(1) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 307

(2) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 213

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 222

(4) تفسير القمي، ج 2، ص: 379

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 220

(6) تفسير العياشي، ج 1، ص: 375

(7) معاني الأخبار، النص، ص: 1

(8) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 48

(9) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(10) منية المريد، ص: 149

(11) الخصال، ج 1، ص: 277

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 5، ص: 28

(13) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 167