نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

جلسه صد و شانزدهم شرح کتاب الحجه کافی/ صحیحه محمد بن مسلم و سه توجیه برای عدم قبولی اعمال منکر ولایت

متن زیر تقریر جلسه صد و شانزدهم درس حدیث کتاب الحجه کافی است که توسط آیه الله میرباقری به تاریخ 15 آبان ماه سال 1401 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بحث صحیحه محمد بن مسلم بیان می کنند که تقریرات مختلفی برای مسئله عدم قبولی اعمال منکر ولایت هست. ایشان در این جلسه به سه وجه اشاره می کنند. وجه اول همانی است که در جلسه قبل اشاره شد که مسئله امام شئونی دارد که طریقیت و اتصال است. امام سبیل و صراط و وجه الهی است. بیان دوم مسئله نزول امر از مجرای اختیار امام است که بندگی و طوع نسبت به ولی امر لازم دارد. بیان سوم این است که امام در مقام اسماء الحسنی است و بندگی با اسماء واقع می شود...

صحیحه محمد بن مسلم و مسئله قبولی اعمال

بحث در روایات باب معرفت الامام بود؛ و در مورد صحیحه محمد بن مسلم بحث می کردیم.(1) عرض شد که این روایت شامل یک مثل و یک صدر و ذیل است. از مثل عبور می کنیم و به معارفی که در صدر و ذیل مطرح شده است خواهیم پرداخت. مضمون صدر روایت این است که عده ای خدا را از طریق عبادات و ریاضاتی می پرستند و دین داری می کنند اما امامی از جانب خدای متعال ندارند. چنین شخصی سه خصوصیت دارد: «فسعیه غیر مقبول» «و هو ضال متحیر» «و الله شانئ لاعماله»

گفتیم که علت عدم مقبولیت سعی این فرد، انجام ریاضات و عبادات مخترعه یا انجام عباداتی که بدعت هستند، نمی باشد. ممکن است شخص مناسک عبادی که از شریعت رسیده را به طور دقیق انجام دهد اما سعیش غیر مقبول است؛ بله عملش مبغوض خداوند متعال است. «شانئ لاعماله» و علت این امر نداشتن «امام من الله» است. البته ممکن است امامی داشته باشد اما امام از جانب خدا نباشد.

بعد فرموده این عبادات او را از وادی گمراهی و حیرت خارج نمی کنند. آن چیزی که انسان را از وادی حیرت بیرون می برد سیر و همراهی با امام است. امام انسان را از وادی ضلال به وادی هدایت سیر می دهد. کسی که از امام جدا شود دچار گمراهی می گردد. «ضل من فارقکم»

در ذیل روایت حضرت یک قاعده کلی بیان می کنند. می فرمایند: «وَ اللَّهِ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاق‏» کسی که با امام نباشد در وادی ضلالت و حیرت است و اگر در این حالت بمیرد در حالت کفر و نفاق مرده است.

در ادامه فرموده: «وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا» ولو این که همه عمرشان هم نماز بخوانند از دین خدا در یک زاویه دیگری هستند و فاصله دارند. خودشان گم شدند و دیگران را هم گمراه کردند. در ادامه به آیه شریفه اعمال کفار هم استناد شده است؛ «فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ‏ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ‏ لا يَقْدِرُونَ‏ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ ذلِكَ‏ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ» یعنی اینها در وادی ضلال بعید هستند. اعمالشان مثل یک خاکستری است که در یک روز طوفانی که طوفان شدیدی می آید پراکنده می شود، و بر هیچ یک از اعمالی که کسب کرده اند تسلطی ندارند.

نکته: البته روشن است که آن دسته از مستضعفینی که قرآن می فرماید: «لايَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلا»(نساء/98) منظور این روایت نمی باشند. این روایت در مورد کسی است که منکر امام است. نه کسانیکه راهی به سمت ولایت امام نداشتند. این بحثی است که در روایت بعدی که مسئله وادی اعراف مطرح می شود اشاره خواهد شد.

مسئله عدم قبولی اعمال جریان مخالف و منکر

عرض کردیم نکته اصلی این روایت مسئله نسبت ولایت و اعمال انسان است. کسی که انکار ولایت کند این اعمالش هرچه باشد ولو از جهت فقهی هم مشکل نداشته باشد ولی قبول نمی شود. بین صحت و قبولی فرق است. و باید توجه کرد که مسئله هم بحث ابطال عمل نیست. ما جاهایی در معارف بحث ابطال العمل را داریم که مثلا صدقات با منت و اذیت باطل می شود. لکن اینجا طرف کاری کرده است و در وادی قرار گرفته است که هرکاری می کند به جایی نمی رسد و اعمال سابقش هم همه از دستش می رود. بحث حبط العمل اینجا مطرح است.

اینجا این مسئله مطرح می شود که مگر نسبت ولایت با اعمال چیست که این اتفاق می افتد؟! این بحثی است که در ابواب بعدی مفصل تر باید بررسی کنیم. لکن در روایات مکرری بیان شده است مثل باب «من دان بامام عادل من الله و من دان بامام جائر لیس من الله» که اگر کسی ولایت نداشته باشد هیچ چیز از او قبول نمی شود و اگر ولایت داشته باشد معاصی مغفور است.

اینجاست که باید توجه شود که این به معنای بی نیازی انسان از اعمال نیست. این نیست که کسی ولایت داشته باشد می تواند معصیت کند. این بحث را ذیل روایت مفضل در جلسه قبل اشاره کردیم که کسی که با امام سیر می کند نمی تواند از فروع امام غافل باشد. شریعت از فروع امام است. پس اگر کسی بخواهد با امام سیر کند باید ملزم به انجام شریعت باشد. البته ممکن است در این مسیر دچار لغزش بشود اما اینها مانع رسیدن به خدای متعال نیست. اگر خطا هم بکنند معاقب نیستند اما طرف مقابل اگر همه عمرشان را هم عبادت کنند مقبول واقع نمی شود.

در توجیه همین مسئله مرحوم ملاصدرا اینجا فرمودند: انسان باید با علم عبادت کند. این علم را یا باید از امام بگیری یا کسانی که می توانند مستقیما از خدای متعال بگیرند. در غیر این دو صورت عبادت شخص بدون علم است و مقبول نیست و مبغوض است.

بنظر ما این حرف تمام نیست. برگشت این حرف به این است که عملش قبول نیست چون نمی داند باید چه کند. درحالیکه ظاهر این روایت و بسیاری از روایات این مضمون این است که فردی که عبادت کرده است عبادت او بدعت و مخترعه نبوده است. طبق ظاهر شریعت و درست بوده است. لذا بین صحت و قبول فقهاء ما فرق گذاشته اند. بحث در این است که عمل در ظاهر صحیح است ولی چون ولایت ندارد قبول نمی شود. لذا دلیل عدم مقبولیت و دلیل مبغوض بودن عمل، عدم العلم نیست. مگر این که علم را تعمیق کنید و معنای دیگری از علم را اینجا بیان کنیم.

توجیه اول عدم قبولی اعمال؛ شئون امام و راه اتصال به خدا

در جلسه قبل توجیه اول را بیان کردیم که امام حقیقتاً باب و صراط و سبیل و وجه الهی است. در روایت مفضل که در جلسه قبل اشاره گردیم و رد جنس فکر غلات و امثال ابی الخطاب بوده است، فرموده بود: تولی و تبری کافی نیست بلکه ایمان و سیر توحیدی انسان عمل لازم دارد. ولی امام باطن همه این اعمال است. «تَبَارَكَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَ‏ أَنْ‏ يُعْرَفَ‏ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِم‏» خدای متعال اینطوری خواسته، که از طریق معرفت یک شخصیت هایی شناخته بشود. آنها طریق معرفت الله باشند و از طریق آنها طاعت بشود. به همین دلیل خدای متعال آنها را سبیل و وجه قرار داده است. «فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَ ذَلِكَ‏»

مفاد این روایت و روایاتی شبیه به آن، این نیست که معرفت امام شرط خارج در افعال ما باشد بلکه خدای متعال یک جعلی فرموده که براساس این جعل نمی شود به معرفت الله رسید مگر از این طریق؛ و نمی شود به طاعت الله رسید مگر از این طریق. پس ولایت شرط خارج برای صحت یا قبولی عمل نیست بلکه مقوم معرفت الله و طاعت الله است. در معتبره ابن کواء و مسئله وادی اعراف که روایت بعدی همین باب است، شبیه همین تعبیر هست: «نَحْنُ‏ الْأَعْرَافُ‏ يُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ»(2) معرفت خدا جز از طریق معرفت ما واقع نمی شود چون خدای متعال این گونه جعل فرموده است. این به تعبیر آقایان یک جعل حقیقی تکوینی است.

با این تعبیر معنای کلام امام رضا ارواحنا فداه هم معلوم می شود که فرمودند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا»(3) کسی که وارد وادی توحید شد مأمون از رنج و عذاب است، لکن این امر ولایت شرط این مسئله است. این شرط خارج نیست بلکه معنایش این است که اصلا نمی توان وارد وادی توحید شد مگر از طریق امام علیه السلام. چون امام باب الله و سبیل الله است.

توجیه دوم عدم قبولی اعمال؛ امام محل اظهار امر الهی

اما توجیه دومی که برای این مسئله می توان از مجموعه روایات بیان کرد همان نکته ای است که در معتبره ابن ابی لیلی بیان کردیم. در آنجا هم که بحث عدم قبولی اعمال بود و نیز فرموده بود «وصل طاعتنا بطاعته» عرض کردیم که ما برای اطاعت از خداوند متعال باید ذیل امر و فرمان او قرار بگیریم. خداوند متعال هم خالق است و هم هادی. این هدایت شاید به همان امر الهی واقع می شود. «أَلا لَهُ‏ الْخَلْقُ‏ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين‏»(اعراف/54) یعنی هم آفریده و هم فرمانش در عالم جاری است و این فرمان الهی است که عالم را به سمت خدای متعال هدایت می کند. اگر آن امر الهی نافذ نباشد عالم به سمت خدا حرکت نمی کند.

این فرمان و امر و اراده الهی است که بستر خضوع و بندگیانسان است. اگر انسان مقابل امر الهی خضوع نکند و امر خدا در او جاری نشود که عبادت نکرده است. مثل کسیکه می گوید من از این مناسک خوشم می آید ولی کاری به امر و فرمان خدا ندارم. اینکه عبادت و بندگی نیست. این امر است که حقیقت را با خود نازل می کند و اگر کسی اهل بندگی و تسلیم در مقابل این امر شد حقیقت این امر در او جاری شده و رشد می کند.

حال نکته اینجاست که این امر در عالم معلق نیست بلکه صاحب دارد و به امام می رسد. امام صاحب الامر است. در آیات سوره مبارکه طلاق و تنزل امر الهی این بحث اشاره شده است. نیز در بحث معنای امامت این بحث را اشاره کردیم که تعبیر آیه قرآن که فرموده است امام کسی است که «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ‏ بِأَمْرِنا»(انبیاء/73) با همین معنا می شود. آن امری که هدایت با او واقع می شود در دست امام قرار می گیرد. یعنی فرامین تشریعی خدای متعال هم از طریق ائمه جاری می شود نه این که ائمه صرفا ابلاغ می کنند.

در حدیث اول کتاب الحجه این را مفصل بیان کردیم که ما نمی توانیم مستقیم با خدای متعال مرتبط شویم؛ لذا نیاز به حججی داریم که فرامین خدای متعال را تلقی کنند و ما از آنها بگیریم. و این اخذ صرفا یک ابلاغ عرفی نیست بلکه ذیل فرمان خود امام این امر به ما منتقل می شود. معنای «مظهرین لامرالله و نهیه» همین است. امر خدای متعال از طریق آنها اظهار می شود. به عبارت دیگر امام علیه السلام صاحب الامر است و امر الهی از دریچه او در عالم جاری می شود. اگر کسی نماز می خواند یعنی فرمانی از وجود خدای متعال صادر شده است و از طریق اهل بیت جریان پیدا کرده است. لذا اگر کسی نماز بخواند ولی بدون اطاعت امام باشد این شخص اصلا در مقابل چه فرمانی تسلیم شده است؟ فرمان خدا از دریچه فرمان امام به ما می رسد. لذا نماز چنین افرادی اصلا تسلیم شدن در مقابل فرمان خدا نیست. این نماز خواندنش نه تقربی می آورد و نه او را به مقصد می رساند.

خلاصه اینکه امر امام طریق امر الهی است. اگر عبادت و پرستش و هدایت و خروج از وادی ضلال به وسیله جریان امر الهی صورت می گیرد اگر کسی متصل به آن امر شود هدایت می شود و اگر به آن متصل نشوید هدایتی هم در کار نیست. و این از دریچه اظهار امر توسط امام رخ می دهد. درون اطاعت از این امر، اطاعت از امام است. اینکه بگوییم رسول اکرم دو شان داشته اند. در یک ساحت رسول بوده اند و مبلغ دستورات. و در یک ساحت مقام تفویض داشته اند و خودشان امر می کردند، این ولو از یک منظر درست است و آثار فقهی هم دارد ولی همانجا هم که رسول مبلغ امر الهی است، اراده او وسط است و اوست که مظهر امر است. در همین ساحت هم اطاعت از رسول موضوعیت دارد. همان جایی که بعضی می گویند امام صرفا مبلغ است، به نظر ما در آنجا امام طریق جریان امر الهی است. «اَحَبَ‏ أَنْ‏ يُعْرَفَ‏ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِم‏» معنایش همین است.

نکته: این بحث که در مورد امر الهی و اراده الهی اشاره کردیم بحث مهمی است و از همین جا بدست می آید که متعلقات امر الهی – از اخلاق و احکام – ولو اعتباری محض نیستند و مکرر گفته ایم که تناسبات امر توحید و بندگی است ولی اگر امر الهی نباشد و اراده الهی در کار نیاید، اینها بستر بندگی نمی شوند. ولو در دنیا آثاری هم دارند. آنچه حسن بالذات است صدق و عدل و... نیست بلکه اصل حسن و قبح به اراده الهی برگشت می کند. این است که بستر بندگی و استکبار است. این اموری که ما بعضا بالادست خدا می گذاریم، اینها بدون امر و نهی الهی بستر بندگی نمی شود. در واقع نسبتی بین این امر و فرمان الهی و آن متعلقات هست. این امور حتی در حد ظلم و عدل هم حسن شان ذاتی نیست بلکه ذیل فرمان الهی و چارچوبه بندگی است که این امور حسن می شوند. و این به معنای اعتباری محض کردن این متعلقات نیست. این بحث مفصلی است که در جای خود باید بحث شود.

توجیه سوم عدم قبولی اعمال؛ امام و مقام اسماء الحسنی

اما بیان دیگری که برای این بحث هست که چرا بندگی و عبادت کسی که ذیل امام نیست قبول نمی شود، اینکه خدای متعال الوهیت دارد و ما عبد او هستیم. اله کسی است که همه اسماء الحسنی را دارد و همه عالم هم فاقد آن اسماء هستند و همه مضطر به آن اسماء می باشند. خدای متعال الوهیتش را در عالم جاری می کند. ما هم در مقابل باید تأله به این الوهیت پیدا کنیم. این الوهیت با همه شئون از مجرای اهل بیت جاری می شود. در روایات بیان شده است که امام صاحب مقام اسماء است. «نحن اسماء الحسنی»(4) طریق جریان الوهیت و ولایت الله، ائمه علیهم السلام هستند. «فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى‏ ظَهَرَ أَنْ‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا أَنْت‏»(5)

شریعت در واقع مناسک و حدود ولایت الهیه است که همان ولایت اهل بیت است. اینکه مکرر در روایات فرموده است ولایت ما ولایت الله است معنایش همین است. «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»(6) اگر این شریعت حدود ولایت الله است حدود ولایت امام هم می شود. اگر کسی بخواهد در مدار الوهیت حرکت کند باید به شریعت عمل کند. ائمه چون واسطه جریان الوهیت و ولایت الله هستند طریق شرایع می باشند. جریان الوهیت، ولایت، شریعت از طریق ائمه جاری می شود. اگر کسی بخواهد امام را حذف کند راهی به شریعت و ولایت الله و الوهیت ندارد. به همین دلیل است که اگر بدون امامی از جانب خدا بخواهد به سمت خدا حرکت کند این عبادتش غیر مقبول است ولو با همه  اجزاء و شرایط آن را انجام داده باشد. این عبادتش مبغوض هم هست. والحمد لله...

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(3) عيون أخبار الرضا، ج‏2، ص: 135

(4) در صحیحه معاویه بن عمار فرموده: «عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى‏ الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا» الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 144

(5) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 804

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 437