نسخه آزمایشی
یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun, 5 May 2024

جلسه دوم هیات انبارداران قم/ نقش مقدمه خطبه فدکیه در فهم ماجرای سقیفه

متن زیر سخنان جلسه دوم آیت الله میرباقری به تاریخ 18 دی ماه سال 99 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در هیات انبارداران در شهر مقدس قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در ابتدای ایراد خطبه فدکیه، عباراتی را به عنوان مقدمه به کار می برند. نکته ای که در این مورد وجود دارد این است که خطبه حضرت مانند خطبه ما نیست که مقدماتش ربطی به اصل بحث نداشته باشد. حضرت در این خطبه، تحلیلی از ماجرای سقیفه ارائه می دهند که بدون فهم این مقدمات، نمی توان آن تحلیل را هم فهمید. حضرت در این مقدمات ما را از عالم حس فراتر برده و پرده هایی از عالم غیب را برای ما نمایان می کنند تا بتوانیم این تحلیل غیبی از سقیفه را متوجه شویم.

لزوم ارتباط گرفتن با عالم غیب

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. یکی از مهم ترین نکاتی که در مورد انبیاء الهی وجود دارد، این است که انبیاء می خواهند ما را از عالم حس به سمت عالم غیب حرکت بدهند. بنای انبیاء الهی بر این است که ما با عالم غیب مأنوس بشویم و عالم دنیا را، در سایه عالم غیب بفهمیم. در مقابل انبیاء الهی، کار دستگاه شیطان هم این است که ما را از آن عالم منفصل کند و در این دنیا که عالم حس است محبوس کند. انبیاء الهی می خواهند ما را طوری رشد بدهند که این دنیا، با تمام وسعتش، در نگاه ما کوچک بشود و این هم خیلی امر مهمی است.

البته باید توجه داشت که عالم غیب، در انحصار خدای متعال است و کسی نمی تواند به راحتی با این عالم مأنوس بشود. «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى  غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى  مِنْ رَسُولٍ»(جن/26-27)، خدای متعال کسی را با عالم غیب آشنا نمی کند مگر این که رسولی باشد که از جانب خدا انتخاب شده است. بعد از این چه اتفاقی می افتد؟ «فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً» وقتی خدای متعال غیب را در اختیار این پیامبر قرار می دهد، برای او از پیش رو و پشت سر، نگهبان می گذارد تا شیطان به این غیب دست پیدا نکند. یعنی وقتی حقایق غیبی وحی بر انبیاء نازل می شود، خدای متعال مواظب است که شیطان به این حقایق نزدیک نشود.

کسی که در این عالم بیشترین آشنایی با عالم غیب را دارد، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است؛ هیچ پیامبری به اندازه وجود مقدس نبی مکرم اسلام، دست در عالم غیب نداشته و به آن عالم متصل نبوده است. البته خدای متعال نسبت به آن غیبی که در اختیار پیامبر گذاشته است، بخیل نیست؛ خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنينٍ»(تکویر/24) خدای متعال بخیل نیست، منتها باید کسی پیدا بشود که اهل باشد تا او هم به این حقایق دست پیدا کند.

یکی از زمان هایی که در آن زمان ظرفیت دریافت حقایق غیبی ایجاد می شود، عصر ظهور و رجعت و قیامت است. در آن زمان ظرفیت هایی برای بشر پیدا می شود و پرده های غیب به شکل اساسی کنار می رود؛ اصلاً معنی ظهور هم همین است. یکی از عناوینی که در قرآن هست و در روایات ما به امام زمان تطبیق داده شده است، عنوان غیب است؛ قرآن کریم می فرماید: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ * الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(بقره/2-3) این کتاب الهی متقین را هدایت می کند. حالا متقین چه کسانی هستند؟ «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» اولین صفت این ها این است که به غیب ایمان دارند. از این کلمه غیب، تعبیر به امام زمان شده است. این غیب شرط هدایت است؛ تا وقتی که آدم به این غیب ایمان نیاورد، هدایت نمی شود.

بنابراین انسان باید نسبت به غیب ایمان داشته باشد. انسان اگر در حد عالم دنیا زندگی کند، نمی تواند با انبیاء الهی همراه شود و با آن ها حرکت کند. انبیاء الهی می آیند و پرده های غیب را کنار می زنند و می خواهند آدم را در طرح بزرگ تری قرار بدهند؛ اگر انسان این طرح را قبول نکند و به آن ایمان نداشته باشد، دیگر نمی تواند با ایشان همراه شود. طرح وجود مقدس نبی اکرم هم از همین جنس است و خیلی طرح بزرگی است. طرح ایشان تمام عوالم و کائنات را در بر می گیرد. ما هم باید خودمان را با آن نقشه هماهنگ کنیم؛ یعنی زندگی ما باید در آن طرح قرار بگیرد. این امر منوط به این است که ما به غیب ایمان بیاوریم و خودمان هم رشد کنیم تا به حد و حدود این عالم برسیم؛ یعنی به جایی برسیم که اگر غیب را نمی بینیم، حداقل یک ارتباط قلبی با آن پیدا کنیم. پس اگر نسبت به غیب ایمان نداشته باشیم و با آن مأنوس نباشیم، نمی توانیم با قرآن کریم همراه شویم و حرکت کنیم.

حالا سؤال این است حالا که غیب برای ما اظهار نشده است، چطور با آن مأنوس شویم؟ راه ظهور غیب برای ما این است که با امام خود همراه بشویم؛ اگر انسان با امام حق همراه بشود، به تدریج پرده ها برای او کنار می رود و او هم با عالم غیب مأنوس می شود؛ البته این اظهار و انس به اندازه ظرفیت وجودی آن شخص ایجاد می شود. یعنی هرکس در هر رتبه ای که باشد، باز هم درجه ای از عالم غیب را درک نمی کند؛ حتی ائمه معصومین علیهم السلام هم قسمی از عالم غیب را نمی دانند و به آن دسترسی ندارند. در روایات ما آمده است که علم الهی، هفتاد و سه حرف دارد که هفتاد و دو تای آن در اختیار اهل بیت است. لذا اهل بیت باز نسبت به یکی از آن حروف بی اطلاع اند.

نکته ای که عرض شد این بود که ما اگر با غیب این عالم آشنا نشویم و به آن ایمان نیاوریم، نمی توانیم با طرح بزرگ نبی اکرم حرکت کنیم. گوشه از کارهای حضرت برای این دنیاست ولی خیلی از کارهایی که حضرت انجام می دهند، ناظر به برزخ و قیامت است. کاری که ایشان انجام می دهند، خیلی کار بزرگی است؛ ایشان می خواهد ما را برای عوالم بعدی آماده و مهیا بکند؛ عوالمی که با این عمر هفتاد ساله ما در این دنیا فرق می کند.

نکته دیگر این است که وقتی انبیاء الهی می خواهند ما را از عالم دنیا، به سمت عوالم غیبی که بالاتر از این دنیا هستند، حرکت بدهند، شیطان سعی می کند که این نقشه را خنثی کند. حاصل تمام طرح های شیطان همین است. این ها می خواهند برنامه ریزی ما حداکثر برای فاصله تولد تا مرگمان باشد، در صورتی که انبیاء برای عوالم بالاتر هم برای ما برنامه ریزی کرده اند. شرط ورود به این برنامه هم ایمان به غیب است. یعنی اگر کسی به غیب ایمان نیاورد، نمی تواند در این طرح حرکت کند. کسی که عالم را در حد محسوسات ببیند، با انبیاء همراه نمی شود؛ چون حضرات برای عوالم بالاتر برنامه دارند و عوالم بالاتر با حس قابل درک نیستند. لذا ما می گوییم اگر کسی مؤمن به غیب نباشد، نمی تواند در این برنامه بزرگ شرکت کند. آدم باید خودش و زندگی اش را با این برنامه تطبیق بدهد و این تطبیق، بدون ایمان ممکن نیست.

متفاوت بودن تحلیل غیبی با تحلیل حسی

حضرت زهرا سلام الله علیها در این خطبه نورانی فدکیه یک مقدار از این غیبی که عرض شد، صحبت می کنند و پرده ای از آن اسرار را کنار می زنند. ایشان در آغاز این خطبه از حقیقت توحید، حقیقت رسالت نبی مکرم اسلام و ابعاد رسالت ایشان صحبت می کنند. بیان ایشان هم بیان فوق العاده ای است به طوری که کلمه به کلمه سخنان ایشان احتیاج به تأمل و دقت دارد. حضرت در ادامه خطبه به ماجرای سقیفه هم می پردازند و آن را تحلیل می کنند.

خوب است به این نکته دقت کنید که تحلیل وقایع می تواند با دیدگاه های مختلفی باشد و هرکس به وسعت نگاه خودش وقایع را تحلیل می کند؛ اگر کسی در وسعت عالم غیب یک واقعه را ببیند، تحلیلش با کسی که با چشم آن واقعه را می بیند، متفاوت می شود. لذا تحلیل حضرت از ماجرای سقیفه خیلی مهم است، چراکه با تحلیل غیبی است. خدای متعال وقتی داستان انبیاء خودش را در قرآن برای وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند، می فرماید: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ»(آل عمران/44) این از خبرهای غیبی بود که ما به شما وحی کردیم و دست هرکسی به این اخبار نمی رسد. کسی که دستش در عالم غیب نیست، نمی تواند یک واقعه را اینطور تحلیل کند.

خدای متعال داستان حضرت مریم را از اینجا شروع می کند؛ «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما في  بَطْني  مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ»(آل عمران/35)، مادر حضرت مریم به خدای متعال عرض کرد خدایا من این فرزندی که در رحم دارم را برای تو نذر کردم تا در اختیار معبد و دین تو باشد؛ خدایا این را از من قبول کن. خدای متعال هم نذر او را قبول کرد؛ «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً»(آل عمران/37).

در ادامه داستان وقتی حضرت مریم به دنیا آمد، مادر ایشان غصه دار شد و گفت تلقی من این بود که فرزندم پسر باشد و به همین خاطر نذر کردم او را خادم معبد کنم؛ دختر که نمی تواند این کار را انجام بدهد و خادم معبد بشود «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى »(آل عمران/36). خدای متعال هم فرمود بله همین طور است، ولی ما نذر تو را با واسطه قبول کردیم؛ ما به حضرت مریم، حضرت عیسی را عطا کردیم. دعای این مادر مستجاب شد، ولی با یک واسطه.

بعد هم ماجرای رشد حضرت مریم را می فرماید؛ «وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا» خدای متعال زکریا را کفیل او قرار داد؛ یک پیامبر کفیل او شد. یعنی خدای متعال او را در دامن حضرت زکریا گذاشت. در ادامه حضرت مریم به نقطه ای رسید که زکریا را هم شگفت زده کرد؛ چراکه مائده های آسمانی برای ایشان نازل می شد و حضرت زکریا که پیامبر بود هم از این امر تعجب می کرد. وقتی که حضرت زکریا این ماجرا را دید، از خدای متعال درخواست فرزند صالح کرد؛ «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ»(آل عمران/38).

در ادامه داستان به جایی می رسد که خدای متعال حضرت عیسی را به او عطا می کند. این داستان هم واقعاً عجیب است. وقتی حضرت این بچه را به میان مردم آوردند، مردم ایشان را متهم کردند و گفتند: «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»(مریم/28) تو که این کاره نبودی! بعد حضرت به فرزند خود حضرت عیسی اشاره کردند و چیزی نگفتند؛ «فَأَشارَتْ إِلَيْهِ»(مریم/29) در این زمان حضرت عیسی زبان باز کرد و فرمود: «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني  نَبِيًّا»(مریم/30). این نوع حکایت از ماجرای حضرت مریم و حضرت عیسی بدون تحلیل غیبی امکان پذیر نیست. لذا خدای متعال می فرماید: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ» این از خبرهای غیبی است.

بنابراین آن هایی که با غیب آشنا نباشند و به آن ایمان نیاورند، هیچوقت با انبیاء همراه نمی شوند، بلکه با آنها درگیر هم می شوند. آن هایی هم که به غیبی که انبیاء آورده اند، ایمان می آورند، آرام آرام به نقطه ای می رسند که پرده های غیب برای آن ها کنار می رود و غیب را مشاهده می کنند. یعنی وارد عالم غیب می شوند. یعنی مؤمن در عین حالی که دارد در عالم ارض زندگی می کند، عالم غیب را هم می بیند؛ زندگی مؤمن با عالم غیب مرتبط است.

بنابراین یکی از مقدمات همراهی با نبی اکرم این است که مردم به غیب ایمان بیاورند؛ چون نمی شود راه را بدون ایمان به غیب شناخت و از آن تبعیت کرد. آن هایی که با انبیاء الهی درگیر می شدند، به خاطر این بود که غیب را نمی فهمیدند و به آن ایمان نمی آوردند.

البته باید این نکته مد نظرتان باشد که انبیاء الهی با همه احتجاج می کردند و حجت را بر همه تمام می کردند؛ یعنی همه می فهمیدند یک خبری هست، منتها ایمان نمی آوردند! خود قرآن کریم اقدام به تحدی کرده و گفته است اگر کسی می تواند، مثل این قرآن را بیاورد. همه متوجه این می شدند که نبی اکرم و طرح ایشان فوق العاده اند، منتها با غیب ارتباط پیدا نمی کردند. وقتی که حضرت موسای کلیم عصای خود را به اذن خدا تبدیل به اژدها می کردند، همه می فهمیدند که یک خبری هست، ولی ایمان نمی آوردند! انبیاء یک نشانه ای با خودشان می آوردند که معلوم بشود پیامبرند ؛همین طوری که ادعای پیامبری نمی کردند. حضرت موسای کلیم معجزات متعددی داشتند؛ از ید بیضا گرفته تا عصا، اما متأسفانه برخی مردم به ایشان ایمان نمی آوردند!

البته انبیاء الهی هم یک جایی مأمور به اظهار عالم غیب می شوند، نه همیشه. اگر موسی کلیم اجازه داشت، همیشه قوای این را داشت که عصای خود را تبدیل به اژدها کند، ولی تا وقتی که خدای متعال به او اجازه نداده بود، این کار را نکرد. حضرت موسی همیشه می توانست دریا را بشکافد، ولی فقط وقتی که در آن ماجرا به لب دریا رسید، اجازه پیدا کرد که این کار را انجام بدهد. بنابراین معجزات، آن جایی رخ می دهند که خدای متعال به انبیاء خودش اجازه اظهار گوشه ای از عالم غیب را بدهد. «وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ»(یونس/20) خدای متعال باید اجازه اظهار غیب را بدهد، چون صاحب غیب خود خداست.

ممکن است که سؤال پیش بیاید که چرا خدای متعال اجازه اظهار غیب می داد؛ جواب این است که اظهار غیب باعث تمام شدن حجت می شود؛ وقتی همه می فهمند که این فرد نبی الهی است که گوشه ای از عالم غیب را ببینند. لذا حضرت برای این که مردم بفهمند او رسول است، غیب را اظهار می کردند. لذا وقتی که حجت تمام می شد، دیگر خدای متعال اجازه اظهار غیب را به انبیاء نمی داد. در اول کار غیب اظهار می شود تا عده ای ایمان بیاورند؛ بعد دیگر خود این ها باید حرکت کنند تا آرام آرام و به تدریج از پرده ها عبور کنند و خودشان با عالم غیب مأنوس بشوند. کار انبیاء حرکت دادن انسان ها در این مسیر است.

از جمله این غیب خود قرآن است؛ به تعبیر دیگر قرآن یک حقیقت غیبی است. درست است که قرآن کریم در غالب الفاظ نازل شده است، ولی حقیقت قرآن یک چیز فوق العاده ای است که مقامات غیبی و پنهان دارد؛ خدای متعال در خود قرآن می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ * في  كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/77-79) قرآن کریم در کتابی قرار دارد که خود آن کتاب کنان و حجاب دارد و اینطور نیست که دست کسی به آن برسد. «وَ إِنَّهُ في  أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(زخرف/4) این کتاب در محضر خداست.

حالا چطور می شود به این غیب راه پیدا کرد؟ در قدم اول یک مرتبه ای از این غیب برای ما به عنوان اعجاز اظهار می شود؛ در این مرحله وظیفه ما ایمان آوردن به این اعجاز است. حالا اگر به آن غیب ایمان آوردیم، ممکن است آرام آرام پرده ها برای ما کنار برود و با غیب این کتاب مأنوس بشویم و انوار غیبی این کتاب را ببینیم. «جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا»(شوری/52) باطن این کتاب نور است. راه آشنایی با این نور هم ایمان به آن است؛ اگر کسی به غیب ایمان نداشته باشد، به باطن این کتاب هدایت نمی شود. لذا می فرماید «هُدىً لِلْمُتَّقينَ * الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ».

تحلیل ماجرای سقیفه با اخبار غیبی

عرض شد که حضرت صدیقه طاهره در خطبه فدکیه طرح نبی مکرم اسلام که طرح بسیار بزرگی است را با دیدگاه غیبی تحلیل می کنند؛ بعد هم به ماجرای سقیفه می پردازند. نکته این است که اگر کسی طرح نبی مکرم اسلام را اینطور که حضرت بیان فرمودند نفهمد، نمی تواند داستان سقیفه را اینطور تحلیل کند و متوجه بشود که چه اتفاقی دارد در سقیفه می افتد. حضرت پرده های غیب را بالا می برند تا مشخص شود که سقیفه چیست. لذا اول بیان می کنند که نبی اکرم می خواستند چه کاری در این عالم انجام بدهند و امت را تا کجا بردند، بعد توضیح می دهند که در سقیفه چه اتفاقی افتاد؛ تمام این تحلیل های حضرت هم مشرف به غیب است و با بالا بردن پرده های غیب، این بیانات را برای مردم ارائه می کنند. لذا هر کسی نمی تواند سقیفه را این طور بفهمد و توضیح بدهد.

به عنوان مثال شما ماجرای عاشورا و تحلیل های آن را ببینید. همه اقشار از فیلسوف گرفته تا فقیه تا مورخ، در مورد این ماجرا صحبت کرده اند؛ از آن جایی هم که این واقعه خیلی مهم بوده، همه این افراد هر چیزی که در چنته خود داشته اند را رو کرده اند. حالا شما تمام این تحلیل ها را با روایات ائمه مقایسه کنید؛ این تحلیل ها را کنار کامل الزیارات بگذارید. اگر این کار را انجام بدهید متوجه خواهید شد که کسی نمی تواند عاشورا را طوری بفهمد که ائمه توضیح داده اند.

اگر شما عاشورا را به دست یک مارکسیست بدهید، تفسیری که او از این واقعه می کند، یک جنگ طبقاتی است. در زمان شهید مطهری یک بنده خدایی در مورد امام حسین یک کتابی نوشته بود؛ شهید مطهری در مورد آن کتاب گفته بود که نویسنده در آن کتاب برای حضرت یک روضه مارکسیستی خوانده است. یعنی نویسنده واقعه عاشورا را در آن چارچوب تحلیل کرده بود. این آدم هر کاری انجام بدهد نمی تواند آن پرده های غیبی را ببیند.

عاشورا یک حقیقت غیبی است که در عالم ما ظهور پیدا کرده است؛ لذا اگر کسی پرده های غیب را نبیند، متوجه نخواهد شد که عاشورا چیست. «لَقَدْ عَظُمَتِ  الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» اینطور حرف زدن کار هر دهانی نیست. کسی نمی تواند عاشورا را به آن گونه ای که ائمه تحلیل کرده اند، تحلیل کند. این یک پرده غیبی است.

ببینید این که صد و بیست و چهار هزار پیامبر و اوصیاء شان در هر شب جمعه به زمین هبوط می کند و به کربلا می آیند، که با حواس مادی درک نمی شود. این یک خبر غیبی است که اهل بیت به ما داده اند. من یا شما یا یک فیلسوف یا یک حکیم که نمی توانیم خودمان این را بفهمیم. این مطلب را امام باید برای ما بگوید که عالم غیب را می بیند. هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف علم الهی در اختیار امام قرار گرفته است. لذا کسی که راجع به عاشورا حرف می زند، باید امام صادق علیه السلام باشد، نه شخص دیگر. داستان رسالت نبی اکرم و مأموریت ایشان را اهل بیت باید برای ما بگویند تا کاری که سقیفه کرده است مشخص بشود. لذا حضرت در این خطبه اول یک پرده ای از غیب عالم برمی دارند و در مورد رسالت نبی مکرم اسلام صحبت می کنند.

ما نباید خطبه خواندن حضرت را مثل خطبه خواندن خودمان ببینیم. ما بعضی اوقات در مقدمات خطبه های خود مباحثی را طرح می کنیم که ربطی به قسمت بعدی خطبه ندارد؛ یعنی گاهی اوقات یک انفصالی در خطبه ما وجود دارد. اما حضرت این طور خطبه نمی خوانند. لذا از این که حضرت اول در مورد توحید سخن می گویند، باید متوجه شد که سقیفه را باید در این وزان دید و در این چارچوب تحلیل کرد.

به عنوان نمونه به وصیت نامه سید الشهداء به برادرشان محمد حنفیه دقت کنید. حضرت در آغاز این وصیت نامه می فرمایند: «أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ»(1) حضرت اول به یگانگی خدای متعال شهادت می دهند و بعد می فرماید: «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً». آن مقدماتی که حضرت در اول وصیت نامه آوردند، صرفاً یک چیز تبرکی نیست. اگر ما «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً» را بدون آن مقدمات ببینیم، اصلا این وصیت نامه معنایی نخواهد داشت. حضرت چهار هدف را نفی می کنند و بعد چهار هدف را اثبات می کنند و می فرمایند: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي ». اگر ما آن شهادت به یگانگی خدا را از وصیت نامه حضرت حذف کنیم، دیگر این چهار هدفی که نفی شد و آن چهار هدفی که اثبات شد بی معنی می شوند.

بنابراین خطبه فدکیه حضرت و تحلیلی که حضرت از سقیفه می کنند، ذیل بیانی که حضرت از توحید و از رسالت می کنند معنی می دهد. حضرت اول در مورد طرح نبی اکرم صحبت می کنند تا مشخص شود که طرح شیطان و سقیفه که در مقابل طرح حضرت است چیست. فهم سقیفه در وزان اخبار غیبی به شرطی ممکن است که این مقدمات فهم بشود. به عبارت دیگر مقدماتی که حضرت در آغاز خطبه بیان می کنند، کلید فهم ماجرای سقیفه است.

لذا در آغاز خطبه فدکیه، حضرت می فرمایند: «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ  الْإِخْلَاصُ  تَأْوِيلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا»(2) حضرت اول شهادت به توحید می دهند و بعد می فرمایند، توحید یک کلمه الهی است که تأویلش اخلاص است. کسی هم که تأویل این کلمه را در عالم محقق می کند، وجود مقدس رسول اکرم است؛ احیای گوهر این حقیقت در قلوب و فطرت انسان ها توسط حضرت انجام می شود. اصلا مأموریت حضرت این است که افکار را به نور حقیقت توحید نورانی کنند، «وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا». بیان این مقدمات برای این است که بتوان ماجرای سقیفه را در همین وزان تحلیل کرد. اگر مخاطب این مقدمه را متوجه نشود، ماجرای سقیفه را هم متوجه نخواهد شد.

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 329

(2) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 1، ص: 98