نسخه آزمایشی
یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun, 5 May 2024

جلسه سوم هیات انبارداران قم/ دوگانه ولایت طاغوت و ولایت الله در تفسیر مقدمه خطبه فدکیه

متن زیر سخنان جلسه سوم آیت الله میرباقری به تاریخ 19 دی ماه سال 99 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در هیات انبارداران در شهر مقدس قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ حضرت خطبه فدکیه را با شهادت به یگانگی خدای متعال آغاز می کنند. عبارت «لا اله الا الله» یعنی هیچکس در الوهیت با خدی متعال شریک نیست. اما مردم در مقابل خدای متعال، دچار سه نوع شرک می شوند. بعضی ها دچار شرک در طاعت می شوند و گناه می کنند؛ بعضی ها دچار شرک خفی در ربوبیت هستند و عوامل دیگر را مؤثر می بینند؛ اما دسته سوم که از آن دو دسته بدتر است این است که انسان دچار الحاد در اسماء الهی شود؛ یعنی رسماً برای خدا شریک قائل باشد. آن دو دسته قبلی قابل بخشش اند، ولی این دسته نه. در روایات ما گفته شده است که این ها کسانی هستند که ولایت طاغوت را پذیرفته اند و کسی که ولایت طاغوت را می پذیرد، دیگر اعمالش سودی به او نمی رسانند. در مقابل هم کسانی که ولایت حق و ائمه اطهار را پذیرفته اند، گناهانشان بر آنها غلبه نمی کند و ضرری به آنها نمی زد، جز این که در این دنیا یا در آخرت، با سختی هایی تطهیر می شوند.

تفسیر «لا اله الا الله»

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. خطبه فدکیه با عبارت «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ  الْإِخْلَاصُ  تَأْوِيلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا»(1) آغاز می شود. حضرت در ابتدای این خطبه به وحدانیت خدای متعال شهادت می دهند و می فرمایند خدای متعال باطن و تأویل توحید را اخلاص قرار داده است؛ رشته پیوندی هم بین این حقیقت و قلب انسان قرار داده و فکر انسان را با آن سطحی از این حقیقت که قابل تعقل است، نورانی فرموده است. چیزی که از این بیان برداشت می شود این است که، توحید یک ظاهری دارد و یک باطن و تأویل؛ بنابراین اگر این کلمه بخواهد در عالم محقق بشود، باید اخلاص واقع می شود. لذا باید بررسی کنیم و ببینیم که چه نسبتی بین اخلاص و شهادت به توحید وجود دارد.

اگر بخواهیم در سطح ظاهر این عبارت را معنا کنیم به این می رسیم که هیچ الهی، جز حضرت حق در این عالم وجود ندارد و هیچکس در الوهیت با خدای متعال شریک نیست. کسی مقام الوهیت دارد و می شود او را پرستید که همه اسماء حسنا را داشته باشد؛ اگر کسی واجد اسماء حسنا نباشد، دیگر اله نیست. اله کسی است که تمام این اسماء و صفات را دارا باشد. لذا قرآن کریم هم خدای متعال را با اسماء حسنای او معرفی می کند و می فرماید: «هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ»(حشر/23). در سوره مبارکه بقره هم می فرماید: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»(بقره/255) تنها کسی اله و شایسته پرستش است که این خصوصیات را داشته باشد.

بنابراین کسی جز الله تبارک و تعالی، اله عالم نیست. «قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ»(توحید/1) جز الله شخص دیگری سمیع و علیم و مجیب و خبیر و ملک و قدوس و رحمان و رحیم نیست. الله آن ذات اقدسی است که همه این ها را دارد؛ لذا تنها اله عالم اوست. کسی که سمیع، مجیب، رحمن، رحیم، حی و قیوم نیست که شایستگی اله بودن را ندارد. هیچکدام از مخلوقات در این حد نیستند؛ موجود قیومی جز خدای متعال وجود ندارد؛ کسی جز او باقی نیست؛ کسی مانند او قادر نیست. لذا «لا اله الا الله» یعنی هیچ موجودی وجود ندارد که این اسماء حسنای الهی را داشته باشد.

نکته ای که وجود دارد این است که ما به این اسماء مضطریم و نمی توانیم بگوییم ما غنا و حیات و بقا و دیگر چیزها را نمی خواهیم. به تعبیر دیگر خدای متعال ما را به گونه ای خلق کرده است که متعلق به او هستیم؛ در فطرت ما اضطرار به حضرت حق وجود دارد. اگر این نیاز در فطرت ما نبود، دیگر دعوت به توحید معنا نداشت. باید یک استعدادی در این گندم وجود داشته باشد که خورشید و باران آن را رشد بدهند و تبدیل به خوشه کنند؛ اگر اینطور نباشد هر چقدر هم باران ببارد، چیزی سبز نمی شود. بنابراین نیاز به حقیقت توحید در فطرت ما وجود دارد و همه ما نسبت به خدای متعال محتاجیم. این اضطرار هم فقط نسبت به خدای متعال است، نه چیز دیگر.

شاید آیه شریفه «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»(فاطر/15) هم ناظر به همین مطلب باشد. الله است که تنها اله عالم است و همه شما هم نسبت به او فقیر هستید. فقط نسبت به او فقیرید، نه غیر او؛ اگر خدای متعال ما را نسبت به دیگران فقیر می آفرید، معنا نداشت که بگوید غیر من را پرستش نکنید. مگر انسان می تواند کسی را که نسبت به او فقیر است، پرستش نکند؟ فقیر نمی تواند تواضع نکند. اگر انسان در مقابل کسی احساس فقر بکند، آرام آرام در مقابل او خاضع می شود و او را پرستش می کند.

انواع شرک

خدای متعال در پایان سوره مبارکه یوسف که سراسر آن درس توحید است، خطاب به پیامبر اسلام می فرماید: «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ»(یوسف/103) هر چقدر هم که شما میل داشته باشید و تلاش کنید، اکثر مردم نسبت به حق و حقیقت ایمان نمی آورند. در ادامه این آیات هم می فرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/106) اکثر آن هایی هم که ایمان می آورند، باز هم درگیر شرک هستند.

در روایات ما این شرک را به چند شکل معنا کرده اند. یکی از معانی که در روایات نقل شده است، شرک در طاعت است. طبق این تعریف اگر کسی از شیطان فرمان ببرد، مشرک است، چراکه در مقام طاعت از خدای متعال تبیعت نکرده است. شیطان به کسانی که به او نزدیک می شوند امر می کند؛ قرآن کریم هم از قول شیطان فرموده «وَ لَآمُرَنَّهُمْ»(نساء/119). شیطان با تحریک نفسانیات انسان او را به امور دلخواه خودش امر می کند. شما اگر حوض هایی که لجن گرفته است را هم بزنید، این لجن های ته نشین شده بالا می آیند و کل آب را کثیف می کنند. کار شیطان هم همین طور است؛ با یک فرمان درون آدم را به هم می ریزد و غوغا ایجاد می کند. بنابراین یکی از مراتب شرک، شرک در طاعت است. نمی شود که آدم بگوید من موحدم، ولی حرف دیگران را گوش کند و تحت فرمان شخص دیگری باشد.

یکی دیگر از معانی که ذیل این آيه در روایات ما مطرح شده، شرک اعتقادی است. مَثَل این شرک، کسی است که می گوید، اگر خدا و فلانی نبودند، کار من درست نمی شد. ما این حرف ها را مکرر می گوییم و می شنویم. مثلا می گوییم امید من بعد از خدا به شماست. این حرف ها شرک است؛ اصلا بعد از خدا نداریم؛ «لا اله الا الله». مگر کسی بعد از خدا هست که من بخواهم به او تکیه کنم؟ خدای متعال که بعد ندارد.

این شرکی است که اکثر مؤمنین به آن گرفتارند. البته این جور شرک های مخفی، شرک هایی اند که خدای متعال می بخشد؛ شرکی که خدای متعال آن را نمی بخشد این است که آدم رسماً برای خدای متعال شریک قرار بدهد؛ مانند کسانی که نظام کیهانی یا بت ها یا چیز های دیگری را شریک خدا می دانستند. خدای متعال این نوع شرک را نمی بخشد. بنابراین کسی که واقعا می گوید «لا اله الا الله»، ولی در عمل نمی تواند از عهده طاعت بربیاید و از دیگران اطاعت می کند، دچار شرک خفی است؛ این شرک هم قابل بخشش است و قبل از ورود به بهشت پاک می شود.

ولایت طاغوت و سیئه محیطه

در مورد شرک علنی در روایت ما مطالب زیادی آمده است که یکی از آنها را نقل می کنیم؛ در ذیل آیه شریفه «بَلى  مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره/81) روایتی آمده است که سیئه محیطه را توضیح می دهد. حضرت در این روایت می فرماید: «السَّيِّئَةُ الْمُحِيطَةُ بِهِ هِيَ الَّتِي تُخْرِجُهُ عَنْ جُمْلَةِ دِينِ اللَّه »(2) سیئه محیطه، سیئه ای است که آدم را در بر میگیرد و او را از وادی دین بیرون می برد، «وَ تَنْزِعَهُ عَنْ وَلَايَةِ اللَّهِ» و انسان را از ولایت خدا جدا می کند و او را به میدان غضب الهی پرتاب می کند، «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»(بقره/257). سیئه محیطه آدم را از ولایت خدا خارج می کند و وارد ولایت طاغوت می کند.

حالا این سیئه محیطه چیست؟ «وَ هِيَ الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَ الْكُفْرُ بِهِ وَ الْكُفْرُ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْكُفْرُ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ خُلَفَائِهِ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْ هَذِهِ سَيِّئَةٌ تُحِيطُ بِهِ»، اگر کسی نسبت به ولایت حضرات معصومین کفر بورزد، گرفتار سیئه محیطه می شود. اگر کسی زیر بار این ولایت نرود، یعنی واجد سیئه محیطه است. اصحاب نار هم آن هایی هستند که ولایت الله را با ولایت دیگران معامله می کنند و از ذیل ولایت الله که ولایت نور است خارج شده و وارد ولایت طاغوت می شوند.

خدای متعال در سوره مبارکه تحریم وقتی که از جنگی که آن دو همسر پیامبر با ایشان راه انداختند صحبت می کند و پشتیبانان آن ها را بر ملا می کند، خطاب به آن دو نفر می فرماید: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما»(تحریم/4) اگر برگردید به خدا و توبه کنید؛ که بعید است این کار را انجام بدهید، چون قلبتان منحرف شده است، «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ» اگر هم پشت به پشت هم بدهید و علیه پیامبر جنگ راه بیندازید، پیامبر هم پشتیبان دارد. از این آيه پیداست که این ها یک شیطنت بزرگی را به راه انداخته اند. لذا خدا هم صف بندی می کند و پشتیبانان پیامبر را معرفی می کند و می فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ» در این میدان درگیری یک طرف شما هستید و پشتیبانان شما و یک طرف هم «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ».

بعد از این آیه خدای متعال رو به مؤمنین می کند و می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ»(تحریم/6)، دست خودتان و اهل خانه خود را بگیرید و از یک آتش عظیم فرار کنید. آیه طوری حرف می زند که گویا این جهنم الان به پا شده است و آتشش هم آتشی است که هیزمش آدم ها هستند. مَثَل فارسی اش می شود؛ این آتش از گور انسان ها بلند می شود.

از این آیه ای که خوانده شد این طور برداشت می شود که یک عده ای خودشان آتش اند و جهنم با آن ها شعله ور می شود. لذا کسی که با او همراه می شود و رفیق اوست، درگیر عذاب جهنم می شود. سیئه محیطه یعنی این. «بَلى  مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»، سیئه محیطه ولایت، هیزم های جهنم است. کسی که از ولایت خدا خارج می شود و وارد ولایت طاغوت می شود، دچار سیئه محیطه شده است.

امام صادق علیه السلام فرمود: «لَا دِينَ  لِمَنْ  دَانَ  اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ  مِنَ  اللَّهِ »(3) کسی که به دنبال امام جائر برود، دین ندارد؛ یعنی نماز و روزه اش قبول نیست. کسی که بی ولایت عبادت می کند مانند شیطان است که شش هزار سال عبادت کرد، ولی در آخر جلوی خدای متعال ایستاد. ولایت طاغوت انسان را از جمله دین بیرون می برد. «وَ تَنْزِعَهُ عَنْ وَلَايَةِ اللَّهِ» و انسان را به محیط عذاب پرتاب می کند. در حدیث دیگری آمده است، «إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا شَيْ ء مِنَ السَّيِّئَات » ولایت امیرالمونین حسنه ای است که اگر کسی آن را داشته باشد، هیچ سیئه ای به او ضرر نمی زند؛ یعنی هیچکدام از سیئات او، محیطه نمی شوند.

پس اگر کسی وارد ولایت اولیاء طاغوت بشود، ولایت آن ها او را احاطه می کند. قرآن کریم می فرماید: «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) سیئه محیطه، سیئه ای است که آدم را از محیط ولایت الله به این محیط ظلمانی می برد و آدم را احاطه می کند. حالا وقتی که این محیط ظلمانی آدم را احاطه کرد چه می شود؟ «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» دیگر نمی تواند چیزی را ببیند و خیر و شر را تشخیص بدهد.

لذا اگر کسی اهل ولایت حق که ولایت امیرالمؤمنین است باشد، سیئاتش بر او محیط نمی شوند. به همین خاطر است که فرمود: «لَا تَضُرُّ مَعَهَا شَيْ ءٌ مِنَ السَّيِّئَاتِ» گناهان کسی که در وادی ولایت الله قرار دارد و اصل ولایت حق را قبول کرده است، بر او احاطه پیدا نمی کنند.

سؤالی که پیش می آید این است که پس گناهان شخصی که در محیط ولایت خداست، چه تأثیری بر او می گذارد؟ در ادامه روایت آمده است «إِلَّا مَا يُصِيبُ أَهْلَهَا مِنَ التَّطْهِيرِ مِنْهَا بِمِحَنِ الدُّنْيَا وَ بِبَعْضِ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ» ممکن است این سیئه، گرفتاری هایی در دنیا یا در آخرت برای او ایجاد کند. البته ان شاء الله کار شیعیان به آخرت کشیده نمی شود. در بعضی از روایات ما آمده است که سختی جان کندن، برای کفاره همه گناهان مؤمن کافی است. بنابراین اگر مؤمنی گناهی داشته باشد، خدای متعال گناه و خطای او را در همین دنیا تسویه می کند.

گناه و خطا برای انسان تعلق به ولایت طاغوت می آورد. اگر کسی گناه کند، نسبت به جهنم تعلق پیدا کرده است. لذا باید از این تعلقات جدا بشود تا بتواند وارد بهشت شود؛ انسانی که به این چیزها تعلق نداشته باشد، با یک بسم الله از این عالم به آن عالم منتقل می شود و سختی نمی کشد. لذا اگر کسی تعلقی به ولایت طاغوت داشت، وجودش بهشتی بود، او را تطهیر می کنند؛ این تطهیر هم بالاخره شستن می خواهد؛ کیسه کشیدن درد دارد. حتی بعضی اوقات که این تعلقات عمیق تر است، نیاز به ضد عفونی دارد تا پاک بشود. انسان وقتی که از این گناهان که تعلقات به جهنم اند، پاک شد، آن وقت می تواند وارد بهشت بشود.

در روایات ما این مطلب آمده است که همه گناهان سخت است، ولی سخت ترین گناه آن گناهی است که به واسطه آن انسان فربه شود؛ یعنی از آن گناه گوشت بروید. ببینید خدای متعال یا این گناه را می بخشد یا نمی بخشد؛ اگر نبخشد، انسان وارد جهنم می شود و تا ابد در آن باقی می ماند. اگر هم بخشید، انسان باید از این گناه تطهیر بشود. لذا امیرالمؤمنین فرمود توبه این است که انسان گوشت هایی که از گناه برایش روییده شده است را آب کند؛ اگر خود انسان این گوشت ها را آب نکند، بعدا خدای متعال آنها را آب می کند.

در سوره مبارکه اعراف می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ في  سَمِّ الْخِياطِ»(اعراف/40) این هایی که به خدای متعال کفر می ورزند و آيات خدا که باطن این آیات امام است، را تکذیب می کنند، «لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ» درهای آسمان به رویشان باز نمی شود. این ها دیگر نمی توانند اهل سماوات بشوند و تا ابد در این عالم ارض باقی می مانند.

همه ما به عالم ارض آمده ایم، ولی باید از این عالم به سمت عالم سماوات حرکت کنیم. قرآن کریم می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»(ابراهیم/24)، کلمه توحید یک ریشه مستقری دارد که فوق عالم آسمان است و فروع آن ریشه در عالم آسمان است. به عبارت دیگر عالم سماء، فرع کلمه توحید است. در روایات آمده است که اصل کلمه توحید ائمه و فرعش محیط ولایت آن هاست. ما باید از عالم ارض وارد عالم سماء که محیط ولایت ائمه است بشویم. لذا آن هایی که نسبت به ائمه استکبار می ورزند «لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ» درهای آسمان به رویشان بسته می شود و دائماً درگیر عالم ارض اند.

به امام کاظم علیه السلام عرض کردند یا بن رسول الله مگر نمی گویید ما در عالم ارواح بودیم؟ آن عالم که بی سر و صدا و بی شیطنت است؛ عالم ارض هم که عالم گناه و فسق و درگیری است؛ پس چرا خدای متعال ما را به عالم ارض آورده است؟ حضرت فرمودند به خاطر اینکه شما خیال می کردید خبری است و خیلی به خودتان می بالیدید؛ لذا خدای متعال شما را به این عالم آورد تا فقرتان را ببینید. نقل شده است که یکی از علما وقتی برای تخلی می رفتند، با خود می گفتند خدایا این چه بلایی بود که بر سر ما آوردی؟ پس خدای متعال ما را گرفتار کرده است تا بفهمیم که نقص داریم و محتاج او هستیم.

حالا مردم یا از این عالم خارج می شوند و به سمت عالم سماء حرکت می کنند یا در جای خودشان می مانند؛ اگر کسی در این عالم بماند، تا ابد همین گونه زندگی خواهد کرد. بنا نبوده است که ما تا ابد اینجا باشیم، ولی کسی که نمی خواهد به سمت بالا حرکت کند، تا ابد در اینجا خواهد ماند و وارد بهشت نمی شود. اگر هم کسی حرکت کرد و وارد ولایت اهل بیت و عالم سماء شد، دیگر وارد بهشت می شود و درگیر دعوا و لغو نمی شود. در روایت آمده است: «قُلُوبُهُمْ  فِي  الْجِنَانِ  وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَلِ»(4) این دنیا دیگر پر کسی که وارد بهشت شده است را نمی گیرد؛ جنگ اول و دوم جهانی هم که بشود، اصلا تأثیری بر روی او نمی گذارد.

نقل شده است که پیرزنی بعد از طوفان حضرت نوح زنده مانده بود؛ به او گفتند اصلا تو متوجه طوفان شدی؟ گفت نه؛ من فقط دیدم کف تنورم آب زده است. کسی که با خدا باشد، طوفان هم بیاید متوجه نمی شود. قرآن کریم می فرماید: «لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ»(انبیاء/103) آن فزع اکبر این ها را نمی گیرد. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»(نمل/82) کسی که تحت ولایت ائمه معصومین است، دیگر شلوغی های قیامت را نمی فهمد.

حالا کسانی که ولایت ائمه علیهم السلام را تکذیب می کنند، «لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» نه درهای آسمان به روی آنها باز می شود و نه وارد عالم جنت که قله عالم سماء است می شوند؛ «حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ في  سَمِّ الْخِياطِ» تا این که شتر از سوراخ سوزن رد شود. مفسرین در مورد این عبارت گفته اند که یک ضرب المثل است و در اصل می خواهد بگوید که همان طور که شتر از سوراخ سوزن رد نمی شود، این ها هم وارد بهشت نمی شوند. اما به نظر بنده شتر از سوراخ سوزن رد می شود؛ اگر شتر آب و کوچک بشود، رد می شود. یعنی اگر این هایی که استکبار ورزیدند، به جایی رسیدند که حاضر شدند از استکبارشان جدا بشوند، می توانند از این سوراخ سوزن عبور کنند. بادکنک وقتی که پر از باد است، در جیب انسان جا نمی شود، ولی اگر بادش خالی بشود، به راحتی چند بادکنک در جیب انسان جا می شوند. این ها هم اگر از استکبارشان کوتاه بیایند، وارد بهشت می شوند.

حالا روایتی را که قبلا عرض شد، دوباره بخوانیم و تکمیل کنیم. حضرت فرمود «إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا شَيْ ءٌ مِنَ  السَّيِّئَاتِ  وَ إِنْ جَلَّتْ» اگر کسی ولایت حضرت را داشته باشد، گناهانش به او ضرری نمی رسانند؛ البته یک کیسه ای به تنش می کشند تا پاک بشود، ولی جهنمی نمی شود. دست شیطان به هر کجا بخورد، آنجا را نجس می کند؛ لذا کسی که گناه می کند باید خودش را از آن گناه که نجاست است، تطهیر کند. حالا اگر دست شیطان به ظاهر انسان بخورد و فقط ظاهر انسان درگیر گناه بشود و باطنش پاک بماند، صرفاً ظاهرش را با یک گرفتاری هایی تطهیر می کنند تا بتواند وارد بهشت بشود. «إِلَّا مَا يُصِيبُ أَهْلَهَا مِنَ التَّطْهِيرِ مِنْهَا بِمِحَنِ الدُّنْيَا وَ بِبَعْضِ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ إِلَى أَنْ يَنْجُوا مِنْهَا بِشَفَاعَةِ مَوَالِيهِمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ».

حالا اگر دست شیطان به باطن انسان برسد و انسان را از ولایت اهلبیت خارج کند، دیگر انسان کافر و نجس العین می شود و دیگر تطهیر نمی شود. فرمود «وَ إِنَّ وَلَايَةَ أَضْدَادِ عَلِيٍّ وَ مُخَالَفَةَ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا تَنْفَعُ مَعَهَا شَيْ ءٌ» دیگر هیچ چیزی برایش نفع ندارد، «إِلَّا مَا يَنْفَعُهُمْ بِطَاعَاتِهِمْ فِي الدُّنْيَا بِالنِّعَمِ وَ الصِّحَّةِ وَ السَّعَةِ» اگر نمازی خوانده و روزه ای گرفته هم، خدای متعال در این دنیا به او امکانات و سلامتی می دهد تا همه چیز تسویه شده باشد؛ «فَيَرِدُوا الْآخِرَةَ وَ لَا يَكُونُ لَهُمْ إِلَّا دَائِمُ الْعَذَابِ» لذا وقتی وارد وادی آخرت می شود، گرفتار عذاب دائم است. البته نجس العین هم اگر انقدر در جایی بماند تا استحاله بشود، پاک می شود. لذا حضرت به فلانی فرمودند توبه کن، من کارت را درست می کنم. حضرت به او که خودش مصداق ظلمات است فرمود تو بیا من درست می کنم. البته این موضوع جای بحث بیشتری دارد که در اینجا فرصتش وجود ندارد.

ما داشتیم ذیل عبارت «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ  الْإِخْلَاصُ  تَأْوِيلَهَا»، «لا اله الا الله» را معنا می کردیم. تا اینجا عرض کردیم که آن ذات اقدسی که تنها او اله عالم است و همه اسماء حسنی را داراست الله است. تنها کسی شایستگی پرستش را دارد که این اسماء حسنی را داشته باشد و هیچکس جز او وجود ندارد که این اسماء حسنی را داشته باشد. لذا تنها اله عالم، الله تبارک و تعالی است.

بعد عرض کردیم که ذیل آیه شریفه «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» برای شرک، سه حالت مشخص کرده اند؛ یکی از این حالات شرک در طاعت است. یکی دیگر شرک خفی در ربوبیت تکوینی است، مثل این که انسان پدیده های عالم را به نظام کیهانی برگرداند و دست خدا را نبیند یا بگوید اگر فلان کس نبود، کار من انجام نمی شد. یک نوع شرک دیگر وجود دارد که اصل معنای آیه متوجه این نوع است؛ حضرت فرمودند شرک مد نظر این آیه الحاد در اسماء است. خدای متعال فرموده است: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في  أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(اعراف/180) خدای متعال اسماء حسنائی دارد؛ خدا را با این اسماء عبادت کنید و آن هایی که در اسماء الهی الحاد می ورزند را رها کنید. لذا معنای اصلی مد نظر آيه شریفه «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» الحاد در اسماء است.

پی نوشت ها:

(1) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 1، ص: 98

(2) التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 304

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 375

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302