نسخه آزمایشی
یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun, 5 May 2024

جلسه چهارم هیات انبارداران قم/ شبکه اخلاص و اسماء الله و ولایت حضرت امیر

متن زیر سخنان جلسه چهارم آیت الله میرباقری به تاریخ 20 دی ماه سال 99 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها در هیات انبارداران در شهر مقدس قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ اگر کسی قائل به وحدانیت خدای متعال باشد، باید این وحدانیت را در وجود خودش محقق کند تا به مرحله اخلاص برسد. اگر کسی این وحدانیت را در وجود خود محقق نکند و به اخلاص نرسد، طبیعتاً دچار الحاد در اسماء حسنای الهی می شود. نقش این اسماء حسنی در عبادت خدا طریقیت است؛ یعنی ما نه این اسماء را می پرستیم، نه آنها را شریک خدای متعال قرار می دهیم و نه آنها را کنار می گذاریم؛ ما این اسماء را طریقی برای عبادت خدای متعال می دانیم. در روایات ما آمده است که اهل بیت سلام الله علیهم مصداق اسماء حسنای خدای متعال هستند. لذا راه شناخت و عبادت خدای متعال هم همین حضرات هستند. بنابراین کنه و مغز اخلاص، اصل ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است.

اخلاص، مغز توحید

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. حضرت در ابتدای خطبه فدکیه می فرمایند اخلاص، تأویل کلمه توحید است؛ «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ  الْإِخْلَاصُ  تَأْوِيلَهَا»(1) این بیان نورانی حضرت یک ظاهری دارد و یک باطن؛ ما ظاهر این کلام را در جلسات قبل اجمالاً ترجمه کردیم. در جلسه قبل عرض کردیم که از نظر قرآن کریم، اله آن ذات اقدسی است که همه اسماء حسنی را داراست و اگر یکی از آن اسماء حسنی را واجد نباشد، نمی تواند اله باشد. لذا معنی «لا اله الا الله» این است تنها ذات اقدس الله است که این اسماء حسنی را دارد و غیر از او الهی نداریم. آن ذاتی که دارای صفات سمیع، بصیر، حی، قیوم، علیم، احد، ملک و قدوس است، یکی بیشتر نیست. البته ممکن است کسی نظام کیهانی را رب خودش ببیند، ولی این ها «إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ»(نجم/23) است؛ این ها را خودشان برای خودشان گفته اند.

معنی ظاهری این عبارت این است که اگر کسی قائل به عبارت «لا اله الا الله» شد، در پایان کار باید به اخلاص برسد. یعنی حقیقتاً باید اله های دیگر را نفی و پرستش غیر خدا را ترک کنند و شرک را کنار بگذارد. تحقق این کلمه به این است که انسان در مقام اخلاص قرار بگیرد و این اسماء حسنی را برای دیگران قائل نباشد. یعنی از دیگران نفی علم و حیات و قدرت کند. اگر کسی عزت را در دست دیگران دید، آنها را شریک خدا قرار داده است. «أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ»(فاطر/15) یعنی همه فقیر اند و نگاه ما باید فقط به دست خدای متعال باشد. اگر کسی علم، قدرت، عزت یا چیز دیگری دارد، از برکات رحمت الهی دارد.

بنابراین یک معنای توحید این است که انسان حقیقتاً این اسماء را در جای دیگری نبیند. اگر کسی این اسماء حسنی را در جای دیگری ببیند، دعوت و عبادتش به آن سمت می رود و او را عبادت می کند؛ عبادت یعنی همین خواستن، تکیه کردن، تقاضا کردن و اظهار فقر کردن و دل بستن. اگر کسی قبول کند که این اسماء حسنی، فقط در ذات اقدس الهی قرار دارد، دیگر نباید از کسی بترسد یا به او دل ببند و در مقابلش تواضع کند. اخلاص یعنی همین. اگر انسان برای دیگران سمع و بصری قائل باشد یا قدرت را در دست دیگران ببیند، دیگر اخلاص ندارد.

انسانی که برای کسانی غیر از خدا هم سمع و بصر قائل است، بدش نمی آید که نافله شبی که برای خدا خوانده است را دیگران هم ببینند؛ این همان ریاست. اگر کسی می خواهد که درگیر ریا نباشد، نباید کسی را به جز خدا بصیر بداند. همینطور در موارد دیگر؛ اگر قدرتی جز قدرت او نیست، تکیه کردن به غیر چه معنایی دارد؟ اگر اجابتی جز اجابت او نیست، درخواست کردن از غیر یعنی چه؟

بنابراین انسان زمانی کلمه «لا اله الا الله» را محقق می کند که به اخلاص برسد. به اخلاص رسیدن هم یعنی این اسماء و صفات را در غیر از خدا نبیند؛ یعنی نه از کسی بترسد، نه به کسی تکیه کند، نه به دنبال جلب نظر کسی باشد؛ کلاً تمام شئون بندگی را برای خدا بداند، نه دیگران. اگر اینطور شد، دیگر فقط دل به خدا می بندد و از غیر از خدا جدا می شود.

حالا راه رسیدن به این مرحله چیست؟ چطور باید از دیگران دل کند؟ انسان زمانی به کسی تعلق پیدا می کند که چیزی از دست او بگیرد؛ اگر انسان با غیر از خدا معامله کند، به همان چیز دل بسته می شود. به عبارت دیگر ستاندن از دیگران برای انسان تعلق می آورد؛ همچنین دادن به دیگران هم تعلق می آورد. لذا داد و ستد انسان باید فقط با خدا باشد. اگر کسی فقط با خدای متعال داد و ستد کند، کلمه توحید را محقق کرده و محبت غیر را در خودش از بین می برد و به مقام اخلاص می رسد.

حالا این حقیقت توحید، یک مرتبه موصول دارد که به انسان متصل است؛ یعنی انسان، در مقام قلب به حقیقت توحید پیوند می خورد و یک ارتباط حقیقی بین او و خدای متعال بر قرار می شود. این اتصال در فطرت انسان وجود دارد؛ یعنی اگر کسی بر اساس فطرت عمل کند، این فطرت خودآگاه می شود و انسان این ارتباط را احساس می کند. به همین خاطر حضرت امیر فرمودند: «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ  الْإِيمَانِ»(2) اگر کسی به حقیقت ایمان برسد و فطرتش شکوفا بشود، حضور حضرت حق را مشاهده می کند؛ البته این مشاهده ایمانی است. این همان مرتبه موصول توحید است. کلمه توحید انسان را به خدای متعال پیوند می زند و این پیوند توحیدی هم در قلب انسان است. این مرتبه نورانیت عقل است و با نورانیت قلب تفاوت دارد؛ نورانیت قلب مرتبه بعدی است. نورانیت قلب این است که انسان به خدای متعال پیوند بخورد و این پیوند هم یک پیوند خودآگاه باشد؛ یعنی انسان حضور و اتصال به حضرت حق را مشاهده کند.

شرک و الحاد در اسماء

بحث ما در جلسات قبل حول محور دو آیه از سوره مبارکه یوسف بود. در این آیات خدای متعال خطاب به پیامبر می فرماید هر چقدر هم که شما سعی کنید، اکثر مردم ایمان نمی آورند؛ «وَ مَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ»(یوسف/103) اکثر آن هایی هم که ایمان می آورند، دچار یک نوع شرک هستند «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»(یوسف/106).

ما ذیل این آیات، روایاتی داریم که شرک را سه دسته کرده اند و هر دسته را توضیح داده اند. یک نوع از انواع شرک که در روایات ما آمده است، شرک در طاعت است؛ کسی که در این مقام مشرک است، فقط از خدا فرمان نمی برد، بلکه گاهی اوقات فرمان شیطان را هم انجام می دهد و معصیت می کند؛ به تعبیر دیگر ترک واجبات و انجام محرمات شرک در طاعت است. یک مرتبه دیگر از شرک این است که انسان به دیگری تکیه کند و بگوید اگر فلانی نبود، کار من اصلاح نمی شد، یا بگوید امید من بعد از خدا به فلانی است، یا حوادثی مانند خشکسالی و ترسالی را صرفاً به نظام کیهانی نسبت بدهد.

نوع سوم شرک الحاد در اسماء است. در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام داشتند مقام عرش و کرسی را توضیح می دادند؛ در بین صحبت های شان فرمودند: «وَ للهِ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی»(اعراف/180) خدای متعال صاحب اسماء حسناست؛ اسماء حسنایی که کسی غیر از خدای متعال به این اسماء نامیده نمی شود؛ این ها همان اسمائی اند که خدای متعال در کتاب قرآن خودش را با آنها توصیف کرده است. به عنوان مثال «الصَّمَد» که مقام صمدیت است، فقط منحصر به خداوند است؛ همچنین احدیت، «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ»(توحید/3-4) هم فقط منحصر به اوست. این ها اسماء الهی اند و کسی غیر از خدا به این اسماء توصیف نمی شود.

امام در ادامه فرمودند وقتی که خدای متعال خودش را به این اسماء توصیف فرمود، دستوری به ما داد و فرمود: «فَادْعُوهُ بِها»؛ خدای متعال را با این اسماء بخوانید. مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه اینجا یک نکته ای را فرمودند که خیلی دقیق است؛ ایشان فرمودند که مقصود از دعوت در اینجا، عبادت است؛ «فَادْعُوهُ بِها» یعنی از طریق این اسماء خدای متعال را عبادت و بندگی کنید. در ادامه آيه هم آمده است، «وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» آن هایی که از این اسماء عدول می کنند و منحرف می شوند را رها کنید و دنبال آن ها حرکت نکنید.

حالا الحاد در اسماء یعنی چه؟ خدای متعال اوصافی برای خودش در قرآن بیان کرده است و فرموده خدا را با این اوصاف عبادت کنید. یک نوع از الحاد در اسماء این است که انسان، این اسماء را به غیر از حضرت حق نسبت بدهد؛ مثلا ربوبیت را به نظام کیهانی و ماه و ستارگان نسبت بدهد. نوع دیگر الحاد که مقام نازل تری از الحاد است، این است که انسان احساس کند که دیگران هم حیات دارند و سمیع و بصیر و مجیب اند؛ اگر این الحاد پیدا بشود، انسان به سراغ عبادت دیگران می رود.

این الحاد در اسماء گاهی از سر جهل است «جَهْلًا بِغَيْرِ عِلْمٍ»(3)؛ یعنی بعضی ها واقعاً جهل دارند و فکر می کنند که ربوبیت و حیات و قدرت و علم در جای دیگری وجود دارد؛ لذا به آن سمت تکیه می کنند و امید و ترس شان، به آن طرف متمایل می شود. اگر انسان به اسباب تکیه کند و اسماء الهی را در آن جا ببیند، دچار الحاد در اسماء شده است، حتی اگر از سر جهل باشد.

حضرت فرمودند: «فَالَّذِي يُلْحِدُ فِي  أَسْمَائِهِ  بِغَيْرِ عِلْمٍ» آن کسی که به خاطر جهل، الحاد در اسماء پیدا می کند و این اسماء الهی را به غیر خدا نسبت می دهد، «يُشْرِكُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ وَ يَكْفُرُ بِهِ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ يُحْسِنُ» شرک ورزیده، ولی خودش هم نمی داند که شرک ورزیده است. کسی که موجود دیگری غیر از خدا را حی یا قادر می داند و زمام امور را در دست او می بیند، نسبت به خدای متعال شرک ورزیده است، منتها خودش هم نمی داند.

لذا یک منزلت اخلاص این است که انسان این اسماء را در غیر خدا نبیند؛ «أَنْتَ  الْحَيُ  وَ أَنَا الْمَيِّتُ » یعنی همین؛ همه عالم میت اند و فقط اوست که حی است؛ از ازل تا به ابد حیات فقط برای اوست. «أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ» همه ضعیف اند و فقط او قوی است. لذا اگر کسی این اسماء را در جای دیگری ببیند، دچار انحراف و الحاد در اسماء الهی شده است.

عاقبت کسی که بدون علم دچار الحاد می شود، چه می شود؟ «يُشْرِكُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ وَ يَكْفُرُ بِهِ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ يُحْسِنُ» او به خاطر این عملش به کفر می رسد، حتی اگر خیال کند که دارد کار خوبی می کند. «فَلِذَلِكَ قَالَ وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ » به همین خاطر خدای متعال فرمود اکثر مردم ایمان نمی آورند، مگر این که دچار شرک می شوند. این شرک هم الحاد در اسماء است «فَهُمُ  الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ  بِغَيْرِ عِلْمٍ»؛ ممکن هم هست که متوجه نباشند.

بنابراین حضرت شرک خفی را این طور معنا فرمودند که اگر کسی حیات، قدرت، علم و بقیه اسماء الهی را در جای دیگری ببیند، دچار الحاد در اسماء شده است. در این صورت طبیعتاً انسان دچار عبادت دیگران می شود، چون که این اسماء را در دیگران می بیند؛ کسی که قدرت را در جای دیگری ببیند، به او تکیه می کند؛ کسی که اجابت را از دیگری ببیند، خطاب به او درخواست خودش را مطرح می کند؛ همه این ها هم منجر به عبادت آن شخص دیگر می شود. لذا این اسماء حسنی را باید فقط در خدای متعال دید. معنی «لا اله الا الله» هم همین است. همه این اسماء ذیل مقام الوهیت حضرت حق قرار دارند و فقط اوست که واجد این اسماء است و جز او شخص دیگری نیست. اگر این امر در انسان محقق بشود و انسان در این اسماء الحاد نداشته باشد، به مقام اخلاص می رسد. وقتی انسان این اسماء را در جای دیگری نبیند و به مقام اخلاص برسد، دیگر از غیر خدا نمی خواهد و به غیر خدا دل نمی بندد.

اسماء، طریق عبادت خدای متعال

روایتی در کتاب کافی آمده است که می فرماید: «مَنْ  عَبَدَ اللَّهَ  بِالتَّوَهُّمِ  فَقَدْ كَفَرَ»(4) اگر کسی خدا را با توهمات خودش بپرستد، یعنی یک خدای موهوم برای خودش درست کند، قطعا کفر ورزیده است و خدا را نمی پرستد. در ادامه فرمود: «وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ» کسی هم که خود اسماء الهی را بپرستد، باز هم کافر است. «وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ» اگر کسی هم اسم و هم مسمی، که این مسما خود خدای متعال است را بپرستد، مشرک است.

پس راه عبادت درست خدا و رسیدن به اخلاص چیست؟ «وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى » اگر کسی آن حقیقتی که مسمای این اسماء است را عبادت کند موحد است. حالا این اسماء چه می شوند؟ «بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ» انسان برای پرستش خدای متعال، باید این اسماء را واسطه قرار بدهد و آن ذات اقدس را، از طریق این اسماء بپرستد؛ راه معرفت پیدا کردن به این ذات مقدس، این اسماء هستند. حضرت دستور داده اند که خدای متعال را «بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ» بپرستید.

هر اسمی را هم ما حق نداریم واسطه قرار بدهیم؛ خدای متعال خودش برای خودش اسمائی معرفی کرده است. «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»(صافات/159-160) دیگران نمی توانند خدای متعال را توصیف کنند. اگر هم عباد مخلص که همان معصومین اند، چیزی در مورد خدای متعال می گویند، به این خاطر قابل قبول است که لسان ایشان لسان الله است و از خودشان حرفی نمی زنند. قرآن کریم هم می فرماید «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»(نجم/3).

علی ای حال انسان باید به اینجا برسد که خدای متعال را از طریق اسماء عبادت بکند؛ نه این که اسماء را عبادت کند، یا اسماء و مسمی را با هم عبادت کند، یا یک خدای موهوم را عبادت کند. تنها راه عبادت موحدانه، این است که انسان خدای متعال را از طریق اسماء حسنایی که خودش مشخص کرده است، عبادت بکند. کسانی که به این مرحله می رسند، «فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً» اولیاء امیرالمؤمنین هستند.

بنابراین اخلاص یعنی کسی این اسماء الهی را منحرف نکند و به غیر نسبت ندهد و آن ها را فقط در حضرت حق ببیند و حضرت حق را از این طریق عبادت بکند. این همان توحید صفاتی است که آقایان می فرمایند. توحید صفاتی یعنی انسان تمام صفات را در خدای متعال منحصر بکند؛ به تعبیر دیگر یعنی انسان این اسماء و صفات را فقط در او ببیند و در جای دیگری نبیند. قدم دوم توحید صفاتی هم این است که انسان، خود این اسماء و صفات را عبادت نکند، بلکه آن ذاتی که واجد این اسماء و صفات است را از طریق این اسماء، عبادت کند.

خلقت اسماء الله

نکته ای که باید مد نظر ما باشد این است که خود این اسماء الهی هم، مخلوقات خدای متعال هستند. در حدیثی آمده است که خدای متعال برای اینکه امکان عبادت فراهم بشود، این اسماء را آفرید؛ اگر اسماء الهی خلق نمی شدند، راهی به سوی عبادت خدای متعال باز نمی شد. این اسماء الهی خلق شده اند برای اینکه این راه باز بشود. در مورد نحوه خلق این اسماء هم روایاتی داریم. طبق این روایات، خدای متعال در مرحله اول یک اسم آفرید. سپس از آن اسم چهار اسم دیگر منشعب شدند که یکی از آنها، پنهان و سه تای دیگر ظاهر شدند. بعد هم اسماء دیگر همین طور ذیل این اسماء به وجود آمدند. خدای متعال این اسماء را آفرید تا عبادت او ممکن بشود.

این اسماء هم صرفاً یک سری لفظ نیستند؛ بلکه هر کدام از آن ها، یک منزلت از خدای متعال اند. البته این الفاظ هم مهم هستند؛ همین الفاظی که ما می گوییم، خیلی اثر دارند؛ آن هایی که اهل اهل اسماء و علم جفر هستند، می دانند که از خود این اسماء هم کار بر می آید. در واقع حقیقت اسم آن مخلوقی است که خدای متعال آن را آفریده است و این الفاظ اسم الاسم اند.

در روایتی آمده است که حضرت فرمود: «نَحْنُ  وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى  الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»(5) اسماء حسنای الهی که باید خدای متعال را از طریق آن اسماء عبادت کرد، ما اهل بیت هستیم. طریق عبادت این است که انسان از طریق اسماء به معرفت خدای متعال برسد و او را عبادت کند. «وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ» نه باید اسم را به تنهایی عبادت کرد و نه اسم را شریک مسمی قرار داد؛ اسم باید طریق رسیدن به معنا باشد. لذا عبادت خدای متعال باید از طریق ائمه معصومین باشد. حضرت فرمود: «نَحْنُ  وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى  الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا». حضرت آیه مبارکه «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» را این طور معنا کردند؛ یعنی خدای متعال را باید از طریق ما عبادت کنید. در اینجا هم دقت داشته باشید که خود امام شریک خدای متعال نیست و مستقلاً هم عبادت نمی شود، بلکه راه عبادت خدای متعال است؛ «وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ».

این که می گویند امام وجه الله است هم یعنی همین؛ «أَيْنَ  وَجْهُ  اللَّهِ  الَّذِي  إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِياءُ». اولیاء الله از طریق امام معصوم به خدا توجه می کنند؛ راهی به غیر از ائمه برای توجه به حضرت حق وجود ندارد. انسان فقط از طریق امام می تواند وارد وادی توحید بشود؛ به تعبیر دیگر امام، باب الله است. نکته اساسی هم این است که هیچگاه خود امام مورد عبادت قرار نمی گیرد؛ امام طریق عبادت است.

امام رضا سلام الله علیه در مجلسی که بنی عباس هم در آن حاضر بودند فرمود من و اجدادم به مردم نگفته ایم که ما را عبادت کنند؛ اما یک چیز را با صدای بلند می گویم و آن این است «النَّاسُ  عَبِيدٌ لَنَا فِي  الطَّاعَةِ»(6) مردم باید هر چیزی را که ما می گوییم گوش بدهند؛ این یعنی تحقق عبادت خدا از طریق امام است. قرآن کریم می فرماید: «أطِيعُواْ اللّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ»(نساء/59) قرآن که دستور به عبادت پیامبر نداده است؛ قرآن گفته است از پیامبر اطاعت کنید؛ چرا که راه عبادت خدا این است؛ اصلاً عبادت خدا جز از طریق «بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ» ممکن نیست. «وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِي سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً» ولایت امیرالمؤمنین هم در کسی وجود دارد که از طریق امیرالمؤمنین خدا را می شناسد و عبادت می کند. لذا حضرات فرموده اند: «لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ »(7). 

نقش ولایت در اخلاص

بنابراین یکی از اقسام شرک در آيه شریفه «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» الحاد در اسماء است؛ اگر کسی الحاد در اسماء داشته باشد، دیگر اخلاص ندارد. حقیقت اخلاص این است که انسان خدای متعال را از طریق اسماء حسنی عبادت کند. این اسماء حسنی حقایقی هستند که خدای متعال آنها را آفریده است تا خلق، او را از طریق این اسماء عبادت کنند. باطن این اسماء هم ائمه معصومین اند. بنابراین اخلاص یعنی انسان خدای متعال را فقط از طریق امام بشناسد و عبادت بکند.

بنابراین تأویل اخلاص، ولایت است. ذیل آیه شریفه «إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذالِکَ لِمَنْ یَشاءُ»(نساء/116) روایتی آمده است که می فرماید این شرک یعنی شرک در ولایت امیرالمؤمنین. چراکه اگر در ولایت حضرت شرک داخل شود، الحاد در اسماء پدید می آيد. یعنی اگر کسی در ولایت حضرت قائل به شرک باشد، مصداق آيه شریفه «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» می شود؛ چون الحاد در اسماء دارد. عرض کردیم که معنای باطنی این اسماء حسنی ائمه علیهم السلام اند؛ لذا معنای باطنی الحاد در اسماء یعنی قبول نداشتن ولایت ائمه. ائمه علیهم السلام اسماء حسنایی هستند که همه عالم را پر کرده اند «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ  أَرْكَانَ  كُلِ  شَيْ ءٍ» همه عالم مبتنی بر این اسماء و پر از نور امام است.

بنابراین یکی از معانی باطنی اخلاص این است که انسان به نورانیت امام راه پیدا کند و امام را در مقام «وجه الله» و «صراط الله» و «سبیل الله» ببیند؛ یعنی خدای متعال را از طریق امام بشناسند و عبادت کنند. اینکه امیرالمؤمنین فرمود: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ »(8) یعنی همین. اگر کسی می خواهد به معرفت خدا برسد، راهی جز راه اسماء الحسنی ندارد؛ چراکه خود خدای متعال فرموده است: «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا».

حالا بعضی ها در این حرف ها اشکال می کنند و می گویند اینها غلو است. اگر به همین ها بگویید که برای شناخت خدا باید از طریق این الفاظ مانند سمیع و بصیر اقدام کرد، می گویند اشکالی ندارد! یعنی قبول دارند که می شود با این اسماء حسنی به خدای متعال معرفت پیدا کرد. اما اگر به همین ها بگویید که خدا را باید از طریق حضرت امیر و ائمه معصومین شناخت و عبادت کرد، نمی توانند تحمل کنند و می گویند این غلو است.

ما که نمی توانیم خدا را بدون واسطه عبادت کنیم. مگر شما می توانید بدون این الفاظ و تصور خدای متعال، او را بشناسید و عبادت کنید؟ اگر ما حالات قلبی خود را حذف کنیم، اصلا می توانیم خدا را عبادت کنیم؟ حالا اگر حال قلبی من واسطه عبادت خدا بشود شرک نیست، ولی حضرت امیر واسطه بشود شرک است؟! این غلو است؟! یعنی شأن حضرت امیر به اندازه این لفظی که من می گویم و این حال قلبی خودم نیست؟ اگر انسان حضرت امیر را واسطه قرار بدهد مشرک است، ولی اگر لفظ را واسطه کند و مثلا بگوید «یا الله» مشرک نیست؟! این حرف ها اصلاً درست نیست. حضرت امیر و ائمه معصومین، واسطه اصلی شناخت و عبادت خدای متعال هستند. همه اسماء حسنای الهی در حضرت امیر جمع است. این که حضرت امیر طریق عبادت خدای متعال است، نه غلو است و نه شرک.

بنابراین اخلاص این است که انسان امیرالمؤمنین را به عنوان اسم اعظم الهی ببیند؛ چون همه اسماء حسنی ذیل اسم اعظم قرار دارند و امیرالمؤمنین هم همه اسماء حسنی را دارند؛ لذا ایشان اسم اعظم خدای متعال هستند. خدای متعال را باید از طریق این اسم اعظم عبادت کرد. البته ما هم می گوییم، «وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِي سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً». ما حضرت را اسم خدا می دانیم و اسم خدا را نمی پرستیم و شریک خدا قرار نمی دهیم؛ اسم واسطه ای برای شناخت خدای متعال است و عبادت از طریق این اسم انجام می شود؛ قرآن کریم هم فرموده است: «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» و این دعوت یعنی عبادت.

بنابراین باطن کلمه «لا اله الا الله» در جایی محقق می شود که ولایت حضرت در آنجا محقق شده باشد؛ به تعبیر دیگر هرجا ولایت حضرت در وجود انسان محقق بشود، اخلاص هم محقق می شود. لذا عصر ظهور که عصر تحقق و ظهور ولایت حضرت در عالم است، عصر تحقق اخلاص و توحید است.

بنابراین الحاد در اسماء که شرک است هم یعنی عوض کردن موقعیت ولایت. ابلیس هم می خواست همین کار را انجام بدهد. او می خواست خودش واسطه عبادت قرار بگیرد و خواسته اش از خدای متعال این بود که مردم از طریق من به سمت تو بیایند و از طریق من تو را بشناسند و در مقابل تو تواضع کنند و تو را بپرستند. کل دغدغه او این بود که چرا آدم خلیفه خدای متعال شده است؟ چرا من نشده ام؟ لذا به خدای متعال گفت اگر تو من را واسطه قرار نمی دهی و جلو نمی اندازی، من خودم جلو می افتم و مردم را به دنبال خودم راه می اندازم. خدای متعال هم فرمود: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ»(ص/85) من هر کسی را که به دنبال تو بیاید، به جهنم می اندازم؛ تو رجم شده ای و کسانی هم که از تو تبعیت می کنند هم رجم می شوند.

بنابراین امام نه تنها عبادت خدای متعال را به ما آموزش می دهد، بلکه خود او جامع اسماء حسنای الهی است و اسم اعظم خدای متعال هم در ایشان تجلی کرده است. لذا اخلاص در عبادت یعنی انسان خدای متعال را با نور امام در عالم ببیند و با نور امام خدا را بشناسد و عبادت کند. اگر کسی به این مرحله رسید و نورانیت امام را دید و با نور ایشان در عالم حرکت کرد، به مقام اخلاص می رسد. در روایت داریم «الْمُؤْمِنُ  يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ »(9) مؤمن به واسطه نور خدای متعال که در اصل همان امام است می تواند ببیند. در روایت دیگری داریم «وَ هُمْ  وَ اللَّهِ  نُورُ اللَّهِ  فِي  السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ»(10) امام نور آسمان و زمین است. بنابراین هر جا که حقیقت ولایت حضرت محقق بشود، اخلاص هم محقق شده است. به عبارت دیگر معرفت الله در جایی واقع می شود که ولایت حضرت در آنجا باشد. عبادت خدا هم از این طریق انجام می شود.

فضای بیرون از وادی ولایت هم فضای شیطنت و جهالت است. شیطان به دنبال این است که در اسماء الهی الحاد ایجاد کند؛ کار سقیفه هم همین بود؛ من اگر بخواهم در یک کلمه بگویم که سقیفه چکار کرده است، می گویم «یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ» را محقق کرده است. آنها می خواستند خودشان جلودار مردم باشند و جای حضرت امیر که مظهر اسم اعظم است را بگیرند؛ لذا در اسماء الهی الحاد ایجاد کردند.

این همان کاری است که ابلیس می خواست انجام بدهد. او می خواست خودش واسطه عبادت خدا بشود در حالی که اصلا قابل مقایسه با این حضرات نبود. همه اسماء الهی در حضرت جمع است، ولی شیطان که اینگونه نبود. لذا فقط حضرت طریق معرفت و عبادت خدای متعال است. کسی می تواند مظهر اسماء الهی باشد که پای احراق بیت بایستد؛ کسی می تواند مظهر اسماء الهی باشد که به آن شکل در گودی قتلگاه، راضی به قضای الهی باشد. تو که دستور خدا را زیر پا گذاشته ای و وقتی به تو دستور داد که سجده کنی، گفتی «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»(ص/76) چطور می خواهی واسطه عبادت خدای متعال بشوی؟! لذا این که شیطان خودش را وسط می اندازد و می خواهد جای امام را بگیرد، همان الحاد در اسماء است.

همین مطلب در مورد سقیفه هم صدق می کند؛ آنها هم می خواستند جای امام را بگیرند و بگویند ما هم هستیم. مگر مقام امامت و خلافت شوخی است که شما خودتان را وسط می اندازید؟ مقام خلافت، مقام اسماء حسنی بودن است؛ هرکسی که نمی تواند خلیفه و امام شود. مقام اسم خدا بودن در انحصار معصومین است؛ یعنی فقط آنها واسطه و طریق عبادت خدای متعال هستند؛ حتی ملائکه هم از همین طریق خدای متعال را عبادت می کنند. لذا حضرت فرمود: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ  وَ بِنَا عُرِفَ  اللَّهُ »(14) ملائکه هم از حضرات توحید را آموخته اند.

معرفت به این اسماء حسنی از طریق تعقل و فکر «أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا» می شود؛ یعنی معرفت به این اسماء از طریق تعقل، انسان را به مرتبه معقول معرفت الامام می رساند. حالا مرتبه موصول قلبی چیست؟ مرتبه موصول قلبی به این است که انسان، اسماء حسنای الهی را در مقام قلب مشاهده کند و خدای متعال را از این طریق عبادت کند.

تمام مقاومت حضرت زهرا و صحبت های ایشان در خطبه فدکیه حول محور همین مسئله بود. آنها می خواستند در اسماء خدای متعال الحاد ایجاد کنند و یک اسم دیگری را به جای حضرت امیر بگذارند و او را خلیفه کنند؛ حضرت هم جلو ایشان ایستاد و نگذاشت که این کار را انجام بدهند. امام رضا علیه السلام فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ وَ مَقَامُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين »(11) خلافت که اینطوری نیست که چند نفر دور هم جمع بشوند و خلیفه مشخص کنند؛ مگر شوخی است؟! خلافت از طرف خدای متعال مشخص می شود؛ خلافت، مقام اسماء حسناست. جریان سقیفه با ایجاد انحراف در خلافت الحاد در اسماء حسنی ایجاد کرد و این بزرگ ترین انحراف است. لذا قرآن کریم می فرماید: «وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في  أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ». عوض کردن امام و مشخص کردن خلیفه یکی از مصادیق الحاد در اسماء الهی است.

به همین خاطر است که فرموده اند: «لَا دِينَ  لِمَنْ  دَانَ  بِوِلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ»(12) کسی که زندگی اش تحت ولایت امام جائر، یعنی امامی که خدای متعال قرار نداده است باشد، دین ندارد؛ چون این کار الحاد در اسماء است. امام، اسم اعظم الهی است و اگر دیگری را به جای او قرار بدهند، الحاد در اسماء خدا رخ می دهد؛ شوخی که نیست. امام، طریق عبادت خدای متعال است و مردم باید از طریق او به سمت عبادت خدای متعال حرکت کنند؛ صراط مستقیم و سبیل الله امام است. لذا کسی نمی تواند خودش را جلو بیندازد و بگوید من امامم؛ اگر کسی به دنبال این امام قلابی برود، حتی اگر همه عمرش را هم نماز بخواند، بی دین می شود.

اینجا مشخص می شود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با چه انحرافی مبارزه کردند و چه ورقی را برگرداندند. ایشان با فدا کاری خود توحید را به مدار خودش برگرداندند. شیطان می خواست با سقیفه راه توحید را ببندد، ولی حضرت این راه را باز کردند. دعوای سقیفه و حضرت هم بر سر همین مسئله بود.

پی نوشت ها:

(1) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 1، ص: 98

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 98

(3) التوحيد (للصدوق)، ص: 324

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 87

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 144

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 187

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 193

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 26، ص: 1

(9) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 194

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 200

(12) تفسير العياشي، ج 1، ص: 138