نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

حضور امام در روابط فردی و اجتماعی در همه شئون محور عدل و توحید / شرح رشته های ولی در زمینه های مختلف

متن زیر جلسه سیزدهم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 30 شهریور ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه ایشان به حضور امام در عوالم و روابط پرداخته و محور و عدل و عدم ظلم را بر مبنای همین حضور و رشته حضور امام تعریف می کنند. ایشان به این رشته های رحمت و نور اشاره کرده آن را درفضاهای مختلف توضیح می دهند. و در انتها هم توسعه اجتماعی و روابط را بر همین مبنا پایه ریزی می کنند.

سوال: بحث عوالم و سیر ما با امام در این عوالم بود. اما ارتباط مومنین با امام در این فضا را بیشتر توضیح دهید.

پاسخ: همین طور که اشاره کردیم همه مخلوقات از جمله ما با خدا یک ارتباط وسیعی داریم «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»(ق/16) خداوند متعال از رگ گردن به ما نزدیک تر است و از قلب ما هم به ما نزدیک تر است «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه»(انفال/24). این ارتباط در یک منزلت پایین تری بین مومنین و موحدین با انبیاء و اولیاء الهی برحول محور نبی اکرم و اهل بیت شان برقرار می شود. یک ارتباط تنگاتنگ و وسیع بین مومن و نبی اکرم و اهل بیت وجود دارد و این ارتباط از عوالم گذشته شروع شده است. ما در عوالمی با نبی اکرم و اهل بیت سیر داشته ایم. هم نور مومنین از شعاع نور آنهاست و هم روح شان از روح آنهاست «انّ روح المومن اشد اتصالا بروح الله من شعاع الشمس الی الشمس»(1) و هم طینت شان از طینت آنهاست «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا»(2)

هم ما ارتباطی در مسیر خلقت مان با نبی اکرم و اهل بیت و با اماممان و حجتمان داشته ایم و هم اینکه عهدها و میثاق هایی در همه این عوالم با خدا بسته ایم. عهد توحید، نبوت و ولایت، میثاقی است که در هر سه عالم ما امتحانش را داده ایم و از عهده ی این امتحانات هم مختلف بیرون آمده ایم و این سیر در آینده هم ادامه خواهد داشت.یعنی همان طور که ما با امام بوده ایم، به سوی امام برخواهیم گشت. در روایات متعددی تشبیه کرده اند: همان طور که شعاع خورشید از خورشید فاصله می گیرد و دوباره هنگام غروب به سمت خورشید برمی گردد (که این باید معنا شود)، مومنین هم روح و طینت شان به مقام عالی که از آنجا تنزل یافته اند برمی گردد. یعنی ما در مسیر خودمان به سوی خدای متعال هم از وادی ولایت تنزل پیدا کرده ایم و هم به وادی ولایت بازخواهیم گشت.

نکته ای را که بعد می خواهم نتیجه بگیرم این است که پس همانطور که همه انسان ها حول ارتباطشان با خدا با هم رابطه ای پیدا می کنند، مومنین هم بر محور ارتباطی که با ولی و امام شان دارند، رابطه خاصی با هم برقرار می کنند که این ارتباط باید پاس داشته بشود و قدردانی بشود و باید همین ارتباط مبدا پیدایش جامعه حول ولی خدا شود. یعنی نباید تلقی ما این طور بشود که انسانها یک نیازهای طبیعی دارند و یک ضرورت های طبیعی دارند که این ضرورت های طبیعی آنها را دور هم جمع کرده است و حالا می خواهند جامعه ای برای رفع این نیازمندی های مادی خودشان درست کنند. در مبانی جامعه شناسی مادی گفته می شود که نیازهای طبیعی و ضروری انسان ها ،انسان ها را از جنس مشترک خودشان یعنی حیوانات جدا کرده و بعد آنها دور هم جمع شده اند که مشکل تغذیه، مسکن و موانع طبیعی سر راه خودشان را بردارند و مخاطرات طبیعی را به صورت جمعی حل کنند و بعد هم یک قرارداد اجتماعی در ادوارهای مختلف تهیه کرده اند که چطور زندگی کنند.

ما از عوالم قبل با امام بوده ایم و این ارتباط منشأ یک ارتباط خاص بین مومنین شده است. این ارتباط باید در شکل گیری جامعه ی مومنین محفوظ بماند. یعنی حرمت این روابط باید نگه داشته بشود. اینکه این قدر تاکید شده است که «يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل»(رعد/21) یا «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ»(رعد/25) آنچه خدا دستور داده که به آن پیوند بخورید، همان رشته و ارتباط خاص را برقرار می کند. اما افرادی هستند که برعکس «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل» که هدایت خدا از آنها برداشته می شود. یعنی قرآن که کتاب هدایت است دیگر آنها را هدایت نمی کند «يُضِلُّ مَنْ يَشا»(نحل/93) و آنها را اصلاح نمی کند. این ارتباط باید در روابط ما مومنین حفظ شود. یعنی روابطی که با امام در عوالم قبل داشتیم باید در این دنیا احیاء بشود و بسط و نشر داده بشود نه اینکه روابط اجتماعی مان را بر بنیان دیگری تنظیم کنیم.

از آثار این رابطه، شکل گیری جامعه حول الامام است. شکل گیری جامعه حول الامام یک قرارداد نیست. همیشه جامعه حول ولی اش شکل می گیرد حال یا آن ولی، ولی باطل است که اگر ولی باطل بود روابط جامعه حول او ظلمانی می شود و او واقعا در روابط اجتماعی حضور دارد یا اینکه حول ولی حق شکل می گیرد و اراده و قوای آن امام در جامعه مومنین حضور دارد و حاکم است. یعنی حقیقت روابط اجتماعی یک حقیقت عینی و واقعی است ولو اینکه ملموس نباشد. چون همه ی روابط که ملموس نیستند. الان جاذبه زمین برای ما ملموس نیست و جاذبه ای که بین کرات است هم برای ما قابل لمس نیست ولی قابل محاسبه و اندازه ی ریاضی هست پس این یک واقعیت است. پس رابطه جامعه حول الامام یعنی همان روابط باید احیاء بشود.

من گاهی اشاره کردم که اگر بخواهیم از طریق شبکه اینترنت با همدیگر ارتباط برقرار کنیم یا با تلفن همراه مان با یکدیگر تماس برقرار کنیم، حتی اگر به اندازه یک اتاق با هم فاصله داشته باشیم باید این رابطه از یک شبکه مرکزی عبور کند. هرگاه دو نفر باهم ارتباط برقرار می کنند این ارتباط از شبکه ای عبور می کند که یا شبکه ارتباط نورانی است یا ظلمانی .گاهی اوقات نفس انسان وسط می آید، وقتی به یکدیگر نگاه می کنند، نگاه، نگاه نفسانی است. به ظاهر دارند به هم نگاه می کنند ولی یک ارتباط پیچیده ای بین اینها برقرارمی شود و یک رابطه ظلمانی شکل می گیرد. گاهی روایات از اینها با یک تعابیر لطیف پرده برداشته است می فرماید: وقتی انسان یک نگاه حرام می کند این نگاه «سهم من سهام ابلیس»(3) تیری است از تیرهای ابلیس که از چشمش عبور می کند و به قلبش می رسد. این رابطه حقیقی است و قراردادی نیست. به شخص دیگری دارد نگاه می کند اما وقتی این ارتباط بر محور نفس شکل گرفت، نفس از جنود شیطان است و رابطه شیطانی می شود و در این رابطه شیطان حضور پیدا می کند. به عکس همین  رابطه اگر بر محور محبت خدا بود، در روایت داریم: وقتی فرزند نگاه محبت آمیز به پدر و مادر می کند خداوند ثواب یک حج کامل را می دهد. اینکه قرارداد نیست. یعنی در فضایی قرار می گیرد که ثواب حج بر او محقق می شود و واقعیت پیدا می کند.

پس روابط ما با همدیگر حتما از یک شبکه ی ارتباطاتی عبور می کند. حتی من گاهی عرض کردم که در معرفت شناسی، ما شروع به فکر کردن، تامل کردن و تحقیق کردن می کنیم و خیال می کنیم که تنها نشته ایم و بصورت جزیره ای داریم با نظام طبیعت ارتباط برقرار می کنیم و تلقیات و آگاهی هایی هم از آنجا برای ما پیدا می شود. اما این گونه نیست. همین که انسان شروع به فکر کردن و تامل کردن می کند و با طبیعت رابطه برقرار می کند و می خواهد از طبیعت ادراکات و آگاهی هایی پیدا کند، یا در شبکه ی شیطان قرار می گیرد «إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِم»(انعام/121) یا در شبکه ی نبی اکرم و ملائکه. لذا عالم را یا ظلمانی می فهمد یا نورانی. البته نمی خواهیم صفر و یکی حرکت کنم. این یک طیف است. یک سر طیف نورانی نورانی است «المومن ینظر بنور الله»(4) وقتی به طبیعت هم نگاه می کند با نور الهی نگاه می کند و جهان را نورانی می بیند. یک طرفش هم ظلمانی ظلمانی است و برای شیاطین است. این وسط هم یک طیفی است.

ولی ما باید توجه داشته باشیم ما خیال می کنیم وقتی که می نشینیم و مطالعه می کنیم من هستم و این عالم. اما این گونه نیست. اگر شروع کردیم ادامه اش تابع این است که انگیزه هایمان چطوری باشد و کجای عالم قرار گرفته باشیم. اگر قبلا در دستگاه شیاطین قرار گرفته ایم آنها امداد می کنند و اگر در دستگاه انبیاء قرار گرفته ایم، ملائک به شما الهام می کنند. اینکه در روایات دارد که قلب انسان دو تا گوش دارد شبیه گوش ظاهری که در یکی شیطان و در یکی ملک می دمد، اینها اعتباری نیست بلکه واقعی است. وقتی ما فکر کردن را در خلوت خودمان شروع می کنیم القائاتی که به ما وارد می شود، اینها بی حساب و کتاب نیست و تابع روابط ماست.

پس باید همه ی روابط ما حول امام شکل بگیرد. حالا اینکه چه آثاری دارد آثارش را بعد بررسی می کنیم. اگر روابط انسان حول امام شکل گرفت اخلاقش الهی می شود، انگیزه هایش الهی می شود و جامعه الهی می شود. جامعه ی الهی، جامعه ای است که هم فکری، هم کاری وهم دلی شان حول الامام است.یعنی وحدتشان حول الامام است. دغدغه های مشترکشان حول الامام است. دغدغه هایشان دغدغه های ولیشان است. انسان منتظر یعنی انسانی که دغدغه هایش دغدغه های امامش است و انتظار تحقق آن اهداف را دارد. این موجب همدلی تاریخی بین جامعه مومنین می شود. پس همدلی ما آنجا که دغدغه مشترک، نیت مشترک، گرایش مشترک و هدف های مشترک پیدا می کنیم؛ ارزش های مشترک را برای ما شکل می دهد. یک چیزهایی برای ما می شوند ارزش و کرامت یک چیزهایی می شوند ضد ارزش و ضد کرامت. این در جوامع مختلف یکنواخت نیست. الان خیلی از امور در جامعه مومنین ارزش است و معروف شناخته می شود ولی درجامعه کفار اینها منکر شناخته می شوند و اگر شما به آن دعوت کنید می گویند دارد دعوت به منکر می کند. اموری در جامعه ما منکر هستند ولی در جامعه ی کفار معروف هستند و اگر شما نهی از آن منکر کنید می گویند دارد نهی از معروف می کند. مثلا شما به پارک اروپا بروید و از خیلی از روابط ناهنجاری که آنجا می بینید نهی کنید، قانوناً شما را مجازات می کنند. هم ضد ارزش است هم از نظر حقوقی کاری ضد قانون است. پس ارزش ها یکسان نیستند. اگر حول ولی جمع شدیم ارزش های اجتماعی، برمحور امام شکل می گیرد.

اینکه «الحق مع علی یدور معه حیث ما دار»(5) اگر جامعه حول الامام بود، همان حق در جامعه ظهور پیدا می کند و اگر حول ولی باطل بود او ظهور پیدا می کند. آنچه شما در جامعه می بینید در واقع تجسد روح امام آن جامعه است. اینکه قرآن می فرماید: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»(قلم/4) او خلق عظیم است و عظمتش برای این است که می تواند جهانی را به خلق خودش اداره کند. یعنی بشوند ظلّ خلق نبی اکرم. فرمود: «انّ الله ادّب نبیه علی محبته» خداوند این وجود مقدس را با محبت خودش تربیت کرد. بعد فرمود: «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ» تو دارای خلق عظیم هستی که آن خلقِ محبت خداست. پیامبر می تواند همین خلق را منتشر بکند. جامعه حول الامام اخلاق شان حول محبت خدا شکل می گیرد. اگر هم دستگاه شیطان شد حول عداوت خدا شکل می گیرد «الشیطان عدوّ الله امام المتعصبین»(6) شیطان هم جامعه درست می کند و همه ی خلقیات این جامعه عداوت با خداست. پس جامعه ی حول ولی یعنی جامعه ای که همه ی روابطی که بین مومنین برقرار می شود حول امام شان است.

بخشی از دستوراتی که ائمه داده اند و محورش شکل گیری جامعه حول الامام است، مغفول واقع شده است و اتفاقاً کار شیطان این است. شیطان تلاش می کند این رابطه را قطع بکند و رابطه ی دیگری به جایش بیاورد. من الآن یک مثال می زنم البته در آن نمی خواهم از جامعه های عشیره ای دفاع کنم. آن رابطه ای که من از آن دفاع می کنم رابطه حول امام و رحمت الهی است. امام آن رحمت موصوله است و آن رشته باید پاس داشته شود. مثلا رابطه عشیره ای را به رابطه خانوادگی تبدیل کرده اند و خانواده ها هم کوچک شده اند و به خانواده های تک عضوی یا دوعضوی تبدیل شده اند. و رابطه اعضای خانواده هم مثل روابط در جامعه قبلی نیست. نه فقط عمیق نیست بلکه همه انگیزهایش مادی است. یعنی زن و شوهر وقتی غذا می خورند هر کدام پول خودشان را حساب می کنند. پدر و فرزند هم همین طور هستند. یعنی دقیقاً رابطه ریالی شده است و این خاصیت دستگاه مادی است که روابط خانوادگی را قطع کند «يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل»(بقره/27). آن رشته ای را که خدا دستور داده با او ارتباط پیدا کنید و همه روابطتان بر محور او باشدف امام است؛ مثلا اگر شما به دوست تان محبت می ورزید باید براساس محور امام باشد.

استادی می فرمود: دهه محرم در ایامی که میهمان هیئات حسینی هستید همه غذا می خورند ولی همه میهمان امام حسین(ع) هستند. همه طبخ می کنند و همه هم می خورند؛ اما همه برای امام حسین طبخ می کنند و همه هم سر سفره امام حسین می نشینند. فرمود چه اشکالی دارد که روابط خانوادگی هم این طور باشد؟ مرد در خدمت گزاری به اهل بیت، به خانواده اش خدمت کند. خانواده ی این استاد به من می گفتند که گاهی ایشان بیمار بود ولی درخانه کار می کرد. به ایشان می گفتم که دخترها هستند که کار کنند ولی ایشان می گفت که من قصد توسل به فضه خادمه ی حضرت زهرا(س) را کرده ام و به این عنوان در خانه به شما خدمت می کنم. این یک نوع رابطه بین زن و شوهر است. یک رابطه هم این است که انگیزه های مادی برقرار شود. ریالی حساب کنند. یعنی وقتی می خواهند به همدیگر کمک کنند یا خدمت کنند، راندمان مادیش را محاسبه می کنند. این شیطانی است و آن رحمانی.

من نمی خواهم فعلا از عواقب این روابط بحث کنم بلکه می خواهم بگویم که رابطه ی مومنین با یکدیگر یک رابطه سطحی نیست که از این دنیا شروع بشود. همین طور که رابطه مان با اماممان و نبی اکرم یک رابطه تاریخی است که از گذشته شروع شده و ادامه هم پیدا می کند، رابطه ی ما با بقیه مومنین هم یک رابطه تاریخی است و آن رابطه باید نگه داشته بشود. رابطه ما با امام محور یک رابطه ی تکوینی بین مومنین است، نه اینکه این رابطه از این دنیا شروع می شود و تازه حالا ما می خواهیم قرارداد کنیم که مومنین چطور می خواهند با هم ارتباط برقرار کنند. این رابطه از قبل بوده است و یک رابطه عمیق و بسیار وثیق است. همان طور که رابطه با ولی یک رابطه وثیق است و ارتباط کفار با ولی شان در این عالم آغاز نشده است، رابطه شان بین خودشان هم در این عالم آغاز نشده است و مومنین هم همین گونه اند و رابطه شان با همدیگر یک رابطه تاریخی و عمیق است.

حالا شما یک منزلتش را که تقریباً همه مومنین و دوستان اهل بیت می فهمند را در نظر بگیرید مثلا صله رحم. دو نفری که در یک خانه هستند فرزند یک پدر و مادر هستند و این رابطه یک حقوق و تکالیفی می آورد که این حقوق و تکالیف بین این فرد و فرزند همسایه نیست حتی حقوقی که دو پسرخاله دارند با حقوقی که دو برادر با هم دارند کاملاً متفاوت است. این رابطه حقیقی است و قراردادی نیست. عمیق تر از رابطه ی بین فرزندان یک پدر و مادر که خیلی عمیق است و تقریبا شدیدترین رحامت است و حقوق فراوانی را می آورد، رابطه دو مومن است. در روایات داریم که رابطه ی دو مومن از اینها هم عمیق تر است«المومن اخ المومن من امه و ابیه»

چندین روایت در این وادی داریم روایات هم از کتب معتبر مثل بصائر الدرجات و کتاب کافی مرحوم کلینی است که انشا الله یکبار عرض می کنم که اینکه می گوییم بصائر الدرجات و کتاب کافی، کتب معتبری اند یعنی چه؟ مقصود ما این نیست که تمام روایات این کتاب مورد اجماع و صحیح است. ولی کتابی واقعا ارزشمند و جامع است که اسراری از معارف در آن است. این روایت در بصائرالدرجات است که مرحوم کلینی در کافی نیز شبیه این را نقل کرده است. معاویة بن عمار به امام صادق (ع)عرض کرد که منظور این حدیث چیست؟ که می فرماید: «المومن ینظر بنور الله» مومن با نورالهی نگاه می کند لذا از فراست مومن بپرهیزید. لذا مومن از متوسمین است یعنی در سیمای فرد، عمق وجودش را می فهمد و نمی شود او را فریب داد. حتی اگر با انسان مدارا بکند؛ البته مدارا غیر از فریب خوردن است. حضرت فرمود: «إنّ الله خلق المومن من نوره»(7) خدا مومن را از نور خودش آفریده است. (روایتی قبلا خواندم که فرمود ما از نور خدا هستیم و مومن از نور ماست یعنی باواسطه است.) «صبغهم فی رحمته» و آنها را در رحمت خودش فرو برده و آنها رنگ رحمت الهی را به خودشان گرفته اند. یک طرف خلقت، نور الهی است و طرف دیگرش رحمت الهی است. مومن حقیقتاً از نور و رحمت خلق شده است. «و اخذ میثاقهم لنا بالولایه علی معرفته» از مومنین نسبت به معرفت الهی و ولایت ما میثاق گرفته اند.

«یوم عرّفه نفسه» در روزی که خودش را معرفی کرد (که آیه اش را خواندیم) میثاق معرفت و ولایت گرفته شد. بعد امام فرمود: «المومن اخ المومن لابیه و امّه» مومن با مومن دیگر برادر پدر و مادری هستند. این رابطه واقعی و تکوینی است. بعد فرمودند: «ابوه النور و امه الرحمة» اینکه چطور نور برای مومن به منزله ی پدر می شود و رحمت می شود به منزله مادر این توضیح می خواهد که بزرگان هم در این باره توضیحات خوبی داده اند. بعد فرمودند: «فانّما ینظر بذلک نور الذی خلق منه» از آن نوری که آفریده شده، با همان نور می بیند. یعنی ما شعاع نور امام هستیم و مومنین همدیگر را با شعاع نور امام می بینند .امام با نور الهی می بیند و ما با نور امام. لذا روایات مکرری داریم که آن بیتی که از سعدی آمده: چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار این در روایات ما نسبت به رابطه مومنین آمده است و روایاتش هم متعدد است.

در کافی داریم که جابربن یزید جوفی به امام باقر(ع) عرض کرد که به من حالات قبض یعنی گرفتگی روح دست داده است بعضی اوقات محزون می شوم چه بسا مصیبتی هم به من نرسیده، این حزن به حدی است که اهل بیت آنرا در چهره من می بینند و می فهمند که حال من متحول شده است درحالی که هیچ اتفاقی برایم نیفتاده است. حضرت فرمود: «یا جابر إن الله عزوجل خلق المومنین من طینة الجنان»(8) ای جابر، خداوند مومنین را از طینت بهشت آفرید. بعضی ها طینت را مادر گرفته اند. «و اجری فیه من ریح روحه» و وقتی از روح خودش در آدم دمید، نسیمی از آنرا در مومنین دمید. یعنی آن روح، نسیمش در همه مومنین است و شعاع آن روح در همه ی مومنین وجود دارد «و لذلک المومن أخ المومن لابیه و امه» مومن برادر پدر و مادری مومن است؛ لذا دو نفر مومن قبل از اینکه عرب یا عجم باشند، باهم برادرهستند و ارتباط شان ایمانی است. بعد فرمود: «فاذا اصاب روحا من تلک الارواح فی بلد من البلدان حزن» وقتی یک روحی از روح ها در یک شهری از شهرها ولو دور باشد محزون می شود، «حزنت هذه روح» این طرف هم ناراحت می شود. یعنی غصه ها و رنج هایشان به هم منتقل می شود و این یک انتقال حقیقی است.

یک رابطه و جاذبه ای بین دو مومن است که ناراحتی ها و فعل و انفعالات شان به هم منتقل می شود. مثل ظروف متصله. اگر یک قطره خون در ظرفی بچکد آن ظرف رنگ می گیرد و اگر یک قطره عطر در آن ریخته شود آن هم معطر می شود. پس اگر غصه ای به دل مومنی می آید آن غصه به دل مومن دیگری هم می آید. این خیلی رابطه عمیقی است و این رابطه حول من نور امام و از طینت امام است. یعنی این رابطه، رابطه ایست که حول محور امام شکل گرفته است.اینکه ما موظف هستیم صله رحم را - که فرمود مهمترین رحمی را که خدا دستورداده به آن پیوند بخورید(امام)- انجام بدهیم و اصلا رحمت موصوله را بعضی اینجا امام گرفته اند؛ برای این است که امام آن رحمتی است که رشته رحمت پیوسته خدا با ماست و هیچ وقت از ما جدا نمی شود و ما هم مامور به پیوند با او هستیم و مامور هستیم که همه روابطه مان را در ارتباط با امام شکل بدهیم و حفظ کنیم. حفظ رابطه با امام این است که هر ارتباطی از مسیر ارتباط با امام بگذرد و آن روابطی که حول امام شکل گرفته را شما نشکنید.

لذا اگر مومن رابطه خودش را با مومن بشکند در روایت داریم که ولایت ما از او قطع می شود.منتها نه ولایت کلی بلکه رشته ای از ولایت که از طریق آن مومن به شما می رسید قطع می شود. آن رشته ارتباط امام با ما که از طریق آن مومن برقرار می شد قطع می شود. چون در آن مومن ولایتی هست و شعاعی از محبت و ولایت امام در او است و اگر من با آن مومن گره بخورم به آن رشته گره می خورم. در روایت داریم که اگر زیارت ما برای شما مقدور نبود به زیارت شیعیان بروید که این زیارت ماست. این قرارداد نیست زیرا واقعا در مومن شعاعی از امام است. اینکه در روایات داریم: اگر کسی به دیدار برادر مومنش برود خدا را زیارت کرده است. فرمود اگر کسی راه طولانی را طی کند و به زیارت مومنی برود او زائر خداست یعنی خدا باید اجرش را بدهد و این یک قرارداد نیست چون الآن رویت را خواندیم که مومن از نور الهی آفریده شده است و شعاعی از نور الهی در مومن است که اینها باید معنا شود و به معنای تجسیم نیست که خداوند جسم است یا یک شعبه ای از خداوند جدا شده است خداوند متعال «لم یلد و لم یولد» هیچ چیز از خداوند صادر نمی شود به این معنا. ولی بالاخره مومن از شعاع نور الهی است به هر معنایی که دقیق و لطیف است و لذا زیارت او زیارت الله است و زیارت مومن زیارت الامام است و این ها قرارداد نیست. لذا اگر کسی با مومن رشته اش را قطع کند رشته اش را با خدا قطع کرده است و لذا اگر حاجتی از مومن پیش مومن آمد، گویا حاجت امام است.

امام به ما نیاز ندارد و می تواند آن حاجت را به شکل دیگری رفع کند. کما اینکه خداوند (تعبیر من غلط است و به ظاهر تعبیر اشکال نگیرید) می تواند گرفتاری یک فقیر را برطرف کند ولی او را به درخانه ی شما می فرستد. گویا خدا حاجت خودش را فرستاده است. خدا می تواند خودش رفع کند ولی او را فرستاده که شما متنعم بشوید. اینکه فرمود «حوائج الناس الیکم من نعم الله الیکم»(9) خداوند متعال یک نعمتی را می فرستد. این نعمت یک حاجتی است که رشته ای از رحمت و محبت خداست که به سمت شما آمده است و اگر شما بریدید از رحمت و محبت خدا بریدید. ما حول این دها روایت بلکه صدها روایت داریم که این رشته را قطع نکنید. جامعه ای که حول الامام است و حوائجشان هم حول الامام است و به هم حول الامام خدمت می کنند این چه ربطی به جامعه ای دارد که با هم مسابقه بر سر دنیا می دهند. این دو جور جامعه است که روابطش هم فرق می کند. جامعه ولایی یعنی جامعه ای که همه چیزش حول ولی و امام معصوم شکل بگیرد و همه روابط شان روابط محبت و ایثار و فداکاری است.

لذا این ارتباط وثیقی که بین مومنین است ارتباط بر محور امام است، چون روحشان از روح امام و شعاعشان از شعاع امام و طینتشان از طینت امام است. کانه یک اشتراکی در پدر و مادر دارند. اینکه پیامبر فرمود: «انا و علی ابوا هذه الامة» من و علی دو پدر این امت هستیم، این قراردادی و تشبیه و استعاره نیست بلکه این رابطه واقعا رابطه ابوت است و اصلا عمیق ترین رابطه ابوت همین رابطه است. این که ما به حضرت اباعبدالله عرض می کنیم السلام علیک یا ابا عبدالله یک معنای آن این است که کنیه ای برای حضرت گذاشته بودند به نام  اباعبدالله و تفعل هم زده بودند که بعدا خداوند فرزندی به شما می دهد که اسم این فرزند را عبدالله بگذارید. ولی روایت این را نمی گوید اباعبدالله یعنی واقعا پدر معنوی همه عبادالله. عبادالله در دامن او بزرگ می شوند و شعاع وجود او هستند و او آنها را سرپرستی می کند .پس این رابطه باید محفوظ بماند و محور رابطه مومنین باشد.

لذا ما صدها روایت و دهها باب داریم که این رابطه را توضیح می دهد و تبیین می کند که اگر مجال است من فقط فهرست بعضی ابواب را عرض کنم. که البته این عناوینی که در روایات است بسیار وسیع تر است. همه شئون جامعه باید حول الامام باشد. وقتی شما نیاز اقتصادی جامعه را سامان می دهید اگر این نیاز حول ولایت شکل نگیرد این قطع رحم است. یعنی الگوی اقتصادی جامعه که مردم در آن نیازشان و ارضاعشان تامین می شود؛ اگر این نیازها و ارضاع آنها حول ولایت نباشد، قطع رحم و قطع با امام است. قطع آن رشته ای است که «امر الله به ان یوصل»(بقره/27). لذا رابطه هدایت از اینجا برداشته می شد. در حالی که اگر نظام معیشتشان حول الامام باشد، نوع خورد و خوراکشان، نوع داد و ستدشان و نوع نیاز و ارضاعشان یعنی تکامل نیازها و ارضاع نیازها حول امام باشد؛ همه اش می شود ارتباط با امام و نورانی می شود.

ما برای رفع نیازمان شهر می سازیم. یک روابط اجتماعی را برقرار می کنیم یعنی همدلی و همفکری و همکاری هایی را انجام می دهیم تا یک شهر بسازیم. شهرسازی نماد همدلی و همفکری و همکاری جامعه و نماد نیاز و ارضاع اجتماعی است. اگر این حول الامام باشد این شهر می شود نورانی. یعنی محور شکل گیری نیاز و ارضاع آنها ولایت امام می شود. الآن کفار هم این کار را می کنند و شدیدترین کفار به دنیا، محور جامعه کفر می شوند و او و نظام حول او، نظام نیاز و ارضاع اجتماعی را شکل می دهند. فرعون اصلا حرفش همین بود «انا ربکم الاعلی»(نازعات/24) و گفت من پرورشتان می دهم اما ما می گوییم پرورش باید حول ولایت الله و حول ربوبیت خدا  باشد. لذا نظام های مادی همه ی روابط را با امام قطع می کنند و بخاطر همین، همه روابط ظلمانی می شود «بعد ما ملئت ظلماً و جوراً». وقتی رابطه با امام که کلمه عدل است، قطع شود همه روابط ظلمانی می شود. هم می شود ظلم و جور و هم ظلمت. و اگر حول امام بود کلمه عدل است یعنی هم می شود عدل و هم می شود نور.

اینکه اقتصاد یا شهرسازی حول امام باید تعریف شود یعنی هم نیتمان هم اخلاقمان هم شرایع و قوانینمان هم مناسکمان، و همه چیزمان باید بر محور امام شکل گیرد. یعنی اگر یک روح شیطانی محور شکل گیری است، روابط اجتماعی ظلمانی می شود یعنی حرص و حسد و بخل و ... وسط می آید و روابط اقتصادی روابط حرص و حسد می شود و نقطه مقابل آن رابطه ایثار و فداکاری است که می شود این ها را به روابط اجتماعی تبدیل کرد. کفار القاء می کنند که نمی شود با انگیزه های معنوی جامعه ساخت و سکولاریست ها می گویند: دین و روابط ایمانی را برای حوزه خصوصی بگذارید و حوزه اجتماعی با روابط ایمانی شکل نمی گیرد. آنها می گویند انگیزه های ایمانی قابل اندازه گیری نیست و کمّی سازی نمی شود در حالی که  انگیزه های مادی را کمّی سازی و ریالی می کنند و روی آن حقوق می دهند. می گویند این آدم با این شدت روانی به دنیا و با این منصب و این کارآمدی این حقوق را دارد. یعنی دقیقاً برای شدت روانی معادله کمّی درست می کنند و با ریال اندازه می گیرند. بعد به انگیزه های معنوی که می رسند می گویند: قابل اندازه گیری نیست و لذا می گویند آنها را به حوزه خصوصی ببرید و به حوزه اجتماعی نیاورید چون با آن نمی شود جامعه پردازی کرد. یعنی با ولایتِ باطل می شود جامعه پردازی کرد ولی ولایتِ حق برای حوزه ی خصوصی است.

اما ما می خواهیم بگوییم باید جامعه و تمدن حول ولی شکل بگیرد. جامعه مومنین جامعه ایست که تمدنش حول امام است و اوجش در عصر ظهور اتفاق می افتد. ائمه ارکان البلاد هستند، و مقصود هم فقط بلاد معنوی نیست بلکه واقعا باید حول الامام، بلد شکل بگیرد و بلدی که حول امام شکل می گیرد، بلد امین است. لذا در روایات بلدالامین به پیامبر تعبیرشده است. اینکه حضرت فرمودند: «انا مدینة العلم و علی بابها» واقعا حضرت مدینه است. یکی از شئون حضرت همین است. وقتی این مدینه تحقق پیدا می کند، می شود مدینه ی فاضله. اگر هم مدینه ای که تحقق پیدا می کند، مدینه شیطانی بود مدینه ظلمانی می شود. یعنی آن طرف تجسد روح نبی اکرم است و این طرف تجسد شیطان. و این مدینه هم در این دنیا و هم در عوالم بعدی وجود دارد.

در روایات دستوراتی داریم که عمومی است مثلا در کافی امام صادق(ع) به نقل از پیامبر فرمود: «الخلق عیال الله فاحب الخلق الی الله من نفع عیال الله و ادخل علی اهل بیت سروراً»(10) همه ی مخلوقات عیال خدا هستند عائله خدا هستند و خداوند رزقشان می دهد و محبوب ترین مخلوقات نزد خدا کسی است که نفعی را به عیال خدا برساند و اهالی خانه ای را خوشحال کند یا غصه ای را از دلشان بردارد. و نیز در کافی از امام صادق داریم که از پیامبر سوال شد: «من احب الناس الی الله» محبوب ترین افراد نزد خدا چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: «انفع الناس للنّاس» کسی که از همه برای مردم مفیدتر است.

خدا یک محبت عمومی دارد که به کفار هم محبت می کند «بل کیف یضیق علی المذنبین ما وسعه من رحمتک». رحمت خدا گناه کار را گرفته است. در همان حالی که گناه می کند، هم با قوای الهی دارد گناه می کند و هم لذتی که می برد رحمت خداست. این یک رحمت است و فرمود خدای متعال دنیا را به کافر هم داده است. ولی رحمت خاص خدا برای مومنین است. آنهایی که ولایت الله را قبول می کنند «الله ولی الذین آمنوا» حالا خداوند ولایتشان می دهد «یخروجهم من الظلمات الی النور» (بقره/257) که این ولایت رحمت خاص خداست. مهمترین و بهترین نعمت خاص خدا نعمت ولایت است که در ولایت ائمه تجسد پیدا می کند «ولایتنا ولایت الله» و برای همین است که نعمت ولایت را مهمترین نعمت می دانیم.

مومنین هم همین گونه اند و یک محبتی به همه دارند و شعاع رحمت عام خدا در آنها است البته ما به دشمنان خدا کاری نداریم. یک عده مومن و یک عده مستضعف هستند که شاید جمع کثیری هم باشند که این مومنین به مستضعفین محبت دارند و این یک محبت عمومی است. در خانه ی آنها غذا می برند، با ادب با آنها برخورد می کنند، به آنها محبت می کنند، غصه از دلشان برمی دارند. ولی مومنین یک رحمت خاص دارند که برای کسانی است که در دایره ایمان هستند همان طور که خدای متعال «الله ولی الذین آمنوا»(بقره/257) همان طور که وجود مقدس نبی اکرم «بالمومنین رؤوف الرحیم»(توبه/128)، یک رحمت خاص به مومن دارند «عزیز علیه ما عنتم»(توبه/128) رنج همه، او را به درد می آورد و هر کسی رنج ببرد او اذیت می شود ولی «بالمومنین رؤوف الرحیم». مومنین هم همین گونه اند و یک رحمت خاص به عیال الله دارند ولی یک رحمت خاص دیگری هم بین خودشان است برای این که مومن هستند و ولایت الله را قبول کرده اند. کسی که ولایت خدا را قبول می کند، یک حق خاصی نسبت به ما پیدا می کند. یک رشته ای از ولایت خدا و ولایت امام در اوست که اگر با او پیوند بخورید با آن رشته پیوند خورده اید.

پس ما یک سلسله روایت داریم که می گویند مومنین باید نسبت به همه عبادالله محبت داشته باشند و دشمنان خدا از محل بحث خارج هستند. مومن به مومن خدمت می کند به خاطر ایمانش. اگر شما دست یک فقیری را بگیرید برای اینکه او عائله خداست، این است که کار می کند و الا اگر به یک فقیر کمک کنید ولی به این توجه نکنید که او عائله الهی است و این احسان از شبکه ی الهی عبور نمی کرد، این آنقدر اجر ندارد که بشود «احب الناس الی الله». ولی اگر با نگاه عائله الهی به کسی کمک کردید، یعنی ارتباطتان با او از ارتباط شما با خداوند می گذرد، آن وقت وقتی احسان می کنید، در واقع واسطه ی محبت خدایید. خودش محبوب عندالله می شود چون واسطه محبت خداست. عین همین در رابطه با مومنین است که اگر کسی گفت این مومن است، این حامل ولایت امیرالمومنین و نبی اکرم است و من دستش را می گیرم و خوشحالش می کنم چون رشته ای از توحید و ایمان و ولایت در او است؛ این رابطه، یک رابطه ی خاص است که انسان را به خدا گره می زند. انشاءالله خداوند ما را موفق به درک رشته ای که بین ما و خودش قرارداده بکند که رشته ی ولایت است بکند و پیوند همه جانبه به این رشته قرار بدهد.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 166

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏53، ص: 303

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص: 559

(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 80

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏28، ص: 368

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286

(7) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 80

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 166

(9) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 541

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 164