نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

بهره برداری و غنیمت شمردن فرصت محرم / آمادگی برای رسیدن به کاروان کربلا

متن زیر جلسه نوزدهم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ یازدهم آبان ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه ایشان با اشاره به بحث ایام خاص سال، به رزق و بهره مندی از دهه اول محرم پرداخته و نکاتی را برای آمادگی و تهیأ این ایام بیان می کنند و بیشتر به بحث ماهیت آمادگی برای عاشورا می پردازند. که فرصت این ایام چگونه فرصتی است و تا کجا می توان از آن بهره برد.

سوال: در آستانه ماه محرم هستیم و بدنبال بهره بردن هرچه بیشتر از این ایام هستیم. در مورد ماه محرم و فضیلت آن توضیحاتی بفرمایید.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ‏، كن‏ لوليّك‏ الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک.

فرصت ماه محرم یک فرصت استثنایی است که هر سال تکرار می شود. تکرار این فضاها، یک قرارداد نیست بلکه آن واقعه حقیقی، یک تجلی در دنیا ما می کند. مثل شب قدر و غدیر. حقیقت محرم در این ایام تجلی می کند و این از عالم بالا هم هست و خیلی دست ما نیست که آنرا جابجا کنیم که مثلا ایام محرم از شب یازدهم شروع بشود. زیرا این ایام مخصوص است. امام رضا(ع) در حدیثی فرمودند: وقتی محرم می شد کسی لبخند بر لب پدرم نمی دید و روز عاشورا، روز عزای پدر من بود همچنین امام زمان(عج). پس این حقیقت از آن عالم نازل می شود. یعنی یک شعاعی از محرم سال 61 و اتفاقی که در عاشورا افتاده، تکرار می شود و بستری برای سیر به سمت خدای متعال گشوده می شود.

پس فرصت محرم فرصت زهیر شدن و حُر شدن است، برای اهلش؛ که البته مقدماتی هم دارد. پس فرصت استثنایی است. در دستگاه امام حسین(ع) همه جور آدمی هست. فردی مثل حبیب را داریم که از زمان امیرالمومنین عاشورا را رصد می کرده. اصحاب سِّر بودند و اینها با هم در این موارد صحبت می کردند که مثلا من می بینم سر کسی را به نیزه ها می زنند و در کوفه می چرخانند و او می گوید من هم می بینم کسی را که بخاطر حب امیرالمومنین بر دار می شود. حبیب از آن زمان خودش را آماده کرده بود.

سوال: این چطور آمادگی است؟

جواب: این آمادگی ساده ای نبود. زیرا فرد دیگر نباید نگران نماز قضا و زن و فرزندش باشد. یعنی فرد باید از هستی خودش عبور کرده باشد تا به کربلا برود. پس دسته ای بودند که از قبل خودشان را آماده کرده بودند. مثل جریان حبیب که به سمت حمام می رفت که خضاب کند. مسلم بن عوسجه با او برخورد کرد. گفت: کجا می روی؟ حبیب گفت: می خواهم خضاب کنم. او گفت: وقت این کار نیست و نامه سیدالشهداء آمده و فرصت کوتاه است. ایشان بدون اینکه به خانه برود و خداحافظی کند، محاصره را شکسته و خود را رساندند. آمادگی یعنی همین. وسط راه حمام به او می گویند برو، آماده است. در مورد 313 نفر اصحاب امام زمان(عج) هم این تعبیر است که آنقدر آماده هستند که وقتی ندای حضرت شنیده می شوند کنار کعبه هستند و البته قدرت این کار را هم دارند. بعضی ها در ابر سیر می کنند و خودشان را در دم به امام می رسانند.

پس این ترصد و تهیأ و آمادگی مسئله مهمی است. در هشتم ذیحجه وقتی حاجیان دارند مُحرم می شوند و آماده رفت به مشعر و منی هستند، امام حسین(ع) از مکه بیرون می آید. می فرماید: «من کان باذلاً فینا مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه، فلیرحل معنا»(1) هر کس حاضر است خونش را در راه ما بدهد و برای ملاقات خدا و مرگ حاضر است با ما کوچ کند. استادی می گفت: مسافر با کسی که کوچ می کند و راحل است متفاوت است. مسافر بعد از چند روز برمی گردد یعنی دلش پشت سرش است. ولی راحل اصلا وطنی ندارد و وطنش پیش روی اوست. راحل هیچ چیزی در پشت سر ندارد و باید همه چیز را بگذارد و برود.

این کار بسیار سختی است. کوچ کردن با امام کار سختی بود، زیرا حاجیان می خواستند اعمال شان را انجام بدهند و نزد زن و فرزندشان برگردند ولی حالا باید بروند و خونشان را بدهند. پس انسان باید در این راه تمام هستی اش را بدهد. اینکار سبقت و سرعت می خواهد. کسی که دراین عالم انتظاری دارد و می خواهد به امامش برسد و راه را با امام خودش طی کند منتظر آن لحظه است و همه عمرش مواظب است که ثانیه ها از کف او نرود. سرعت یعنی اینکه حادثه ها بر تو سبقت نگیرند. این می شود اهل سرعت بودن. یک موقع انسان صبر و کندی می کند و حادثه ها از انسان جلو می زنند. اگر من بخواهم شب جمعه را درک کنم باید از قبل آماده باشم زیرا شب جمعه منتظر من نمی ماند. هیچ وقت سحر منتظر من نمی ماند که من از خواب سیر بشوم و بعد بیدار بشوم. اگر من بخواهم سحر را درک کنم باید خواب خودم را تنظیم کنم تا فرصت از من سبقت نگیرد وگرنه اگر بخواهم سیرخواب بشوم، سحر گذشته است. اول وقت نماز همینطور است. هیچ وقت فرصت ها منتظر شما نمی مانند. جوانی مثل باد می رود و منتظر شما نمی ماند که مهیا بشوید و از آن استفاده کنید. لذا اکثر انسان ها این طوری هستند که وقتی جوانی از کف می رود تازه می فهمند که چه استفاده هایی می توانستند بکنند و نکرده اند. اینها اهل سرعت نیستند. اهل سرعت کسانی هستند که قبل از اینکه جوانی تمام بشود بارجوانی شان را بسته اند و بعد که به پشت سرش نگاه می کند می بیند که تمام بهره اش را برده است و اگر فرصت باز هم تکرار شود باز همین برنامه را دارد و بیش از این قابل استفاده نیست. فرصت و اهل سبقت یعنی اینکه خودش را برای شب امتحان آمده کرده است؛ خودش را برای رمضان و شب جمعه و ... آماده کرده است. یک عمر زمینه سازی نکرده و حالا شب امتحان می خواهد موفق شود!

ما منتظر امری بزرگ هستیم و می خواهیم به امام خودمان برسیم و همه سلوک به اینجا ختم می شود. اگر سلوک انسان به امام نرسد همه سلوک او بر باد است. کسی که می خواهد به امام برسد و قراری با او دارد، باید همه لحظات بیدار باشد و مواظب باشد که خوابش نبرد و یک لحظه هم غفلت نکند. داستان را شنیده اید که کسی احساس دلداگی نسبت به کسی می کرده و بعد از مدتی درظهر با او قراری گذاشت. او مترصد شد و دید که سر وعده آمده است. کنار ایستاد تا غروب شد و بعد دم سحرخوابش برد. جلو آمد و یک مشت گردو در دامنش ریخت و رفت. یعنی برو گردو بازی بکن. انسان عاشق که خوابش نمی برد. مترصد بودن یعنی همین.

حضرت موسی چهل روز در کوه طور بود. نقل است در بحار از رسول اکرم(ص) که موسی در این چهل روز، نه خورد، نه خوابید، نه گرسنه شد و نه خسته شد؛ زیرا به او یک وعده داده بودند. چون می دانست که اگر یک لحظه بخوابد ممکن است همان لحظه وعده باشد. لذا خداوند می فرماید که همه عمرتان اهل سرعت باشید. در قرآن داریم: «سارعوا الی مغفرة من ربکم»(آل عمران/133) به سمت بهشتی که خداوند برای متقین آماده کرده است سرعت بگیرید یعنی براحتی اینها بدست نمی آید و باید همه فرصت را از آن استفاده کنید. اگر کندی کنید فرصت می گذرد و بهشت جا می ماند. این سرعت است.

اما سبقت یعنی اینکه انسان نباید منتظر باشد که همه بارها را بردارند و وقتی کسی بار را برنداشت، بار را بردارد. بعضی اینگونه اند. مثلاً فرد، پدر پیری دارد. صبر می کند که اگر برادر یا خواهر یا نوه ای نیامد، اجباری نزد پدرش می ماند و از او پذیرایی می کند؛ اگر کسی لیوان آب دست او نداد او اقدام می کند. این فرد اهل سبقت نیست. درکار خیر نباید اجازه بدهیم که احدی از ما سبقت بگیرد. در برداشتن بار ولی خدا باید اهل سبقت باشیم. در ظهر عاشورا، وقتی کسی باید سپر امام شود تا امام نماز جماعت بخواند، ما باید سبقت بگیریم. کسی اول اقدام می کند او برنده است. تکالیفی وجود دارد که سبقت گرفتن در آن موضوعیت جدی دارد.

اهدافی داریم که همه عمر سبقت و سرعت داشته باشیم باز فرصت کم است. یعنیاگر شما از جوانی، عمر، ثروت، صحت و آبروی تان با برنامه ریزی استفاده کنید، باز هم وقتی می خواهید پیش خدا بروید دست تان خالی است. از علی(ع) نقل شده که روی قبر سلمان نوشته شده «وفدت علی الکریم بغیر زاد» یعنی مهمان کریم شدم و دستم خالی است. یعنی اگر همه عمر را از ثانیه ها استفاده کند باز هم چیزی ندارد. وای به روزی که انسان از فرصت ها استفاده نکند و مشغول بازی و سرگرمی شود که « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ‏ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد»(حدید/20) انسان در کودکی مدتی مشغول بازی است و درجوانی مشغول زینت دنیا است و در پیری دنبال تفاخر به مال و اولاد است. پس چه زمان فرصتی برای پرستش خدا و رسیدن وجود دارد؟ سید رضی در نهج البلاغه از حضرت امیر نقل کرده اند که «ساع سریع نجا»(2) کسانی که سعی و سرعت را به یکدیگر گره زده اند، اهل نجات هستند. یعنی هم با تمام توان کار می کند و هم از فرصت ها استفاده می کند.

سوال: این حرف یعنی همه عمر را باید در حال تلاش باشیم؟

جواب: بله. چون مقصد خیلی بلند است، اگر شما با تمام توان هم که بروید هیچی ندارید. پس ما باید اهل توجه به هدف و مسیر هدف باشیم. اگر انسان در مسیر هدف قرار گرفت، همه کارهایش عبادت می شود. و اگر از مسیر هدف بیرون بود کارهایش بازی است. ممکن است که انسان پیر بشود، ولی اهل بازیگری باشد و ممکن است که یک نوجوان هم اهل رسیدن باشد. اگر ما اهل استفاده از فرصت ها باشیم، فرصت کم برای رسیدن به مقاصد بزرگ کفایت می کند. در قرآن داریم که «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ‏ تَذَكَّر»(فاطر/37) عده ای می گویند که ما فرصت نداشتیم. ندا می آید که به اندازه ای که اهل ذکر، پند گرفتند به شما مهلت ندادیم؟ در روایت هست که سن 18 سالگی برای متذکرشدن و اهل حضور شدن کافی است. ما فکر می کنیم که انسان باید تا 90 سالگی زنده بماند تا به خدا برسد و در 90 سالگی هم می گوید که عمر ما کم بود. پس ما همیشه باید اهل سعی و سرعت باشیم.

اما یک زمانهایی هست فرصت تصمیم گیری است و نمی شود تاخیر کرد. در کتاب کافی داریم که در باب پیامبران اولوالعزم سوال شد که چرا آنها پیامبران اولوالعزم شدند؟ فرمود: وقتی مقامات نبی اکرم و اهل بیت عرضه شد، آنها بی درنگ اقرار کردند. یعنی این مقام در آنها قرار پیدا کرد. یعنی دست برتر بودن او را پذیرفتند. این همان سجده ملائک در برابرحضرت آدم است. باید در مقابل نبی اکرم تواضع کنید. لذا این پیامبران اولوالعزم شدند و پرچمداران حضرت در طول تاریخ شدند. مقام انبیاء خیلی بزرگ است و اگر ما می گوییم که مقام انبیاء در مقابل پیامبر کمتر است، بخاطر کوچک کردن مقام انبیاء نیست. انبیاء همه بزرگ هستند و اخبار غیب به آنها می رسیده و هادیان امت هاشان بودند و خانه هایشان خانه های هدایت بوده است، ولی بحث این است که نبی اکرم استثنا بوده است. در مورد حضرت آدم(ع) داریم که «و لم نجد له عزما»(طه/115) در روایت هست که یعنی وقتی این مقامات به حضرت آدم عرضه شد، درنگی کرد و بخاطرهمین اولوالعزم نشد و این البته برای ما قابل فهم نیست. پس کسانی که درنگ می کنند تا تصمیم بگیرند، ممکن است که کار تمام شود.

داریم که در عالم میثاق خداوند آتشی برافروخت و فرمان داد که همه در آتش بروید. اصحاب یمین بی درنگ به داخل آن رفتند، ولی اصحاب شمال تا دم آتش آمدند و این پا و آن پا کردند و فرصت گذشت. بعد دیدند که آتش بر اهل طاعت گلستان شد و گفتند که خدایا ما اشتباه کردیم و معامله را تکرار کن. خدا فرصت را تکرار کرد و آنها باز در دم آتش این پا وآن پا کردند و مهلت امتحان تمام شد. یعنی یک لحظاتی، لحظات خاص تصمیم گیری است و نمی شود تاخیر بیندازی. خدا به فرشتگان فرمان داد که بر آدم سجده کنید جای فکر کردن نیست. دراینجا فرشتگان فکر نکردند که این کار را بکنند یا خیر که انسان از ما بهتر است یا خیر یا... یعنی جای این حرفها دیگر نیست زیرا زمان تصمیم گیری بود.

در دستگاه امام حسین(ع) افرادی هستند که در لحظه به امام حسین(ع) رسیدند. گرچه سابقه ای هم با حضرت داشتند ولی موانع زیادی داشتند. ولی موانع شان را در لحظه کنار زدند. زهیر عثمانی بود. برای خودش شخصیتی بود و کاروانی داشت و به حج می رفت. حضرت منتظر فرصت بود و تا زهیر در کنار آب ایستاد و بار انداخت، کسی را فرستادند که حضرت با شما کار دارد. خواست تعلل کند همسرش گفت که پسر پیامبر خدا و خیر به تو روی آورده است تعلل چه می کنی؟! او قبول کرد و نزد امام آمد. برگشت و به کاروانش گفت که من دیگر ریاست کاروان را ندارم و نوکر امام حسین(ع) هستم می خواهید با من بیایید. به همسرش هم گفت که من شما را طلاق می دهم که بنی امیه شما را آزار ندهد و با یک فرد امین شما را نزد اهل تان می فرستم. همه پلهای پشت سرش را خراب کرد. «ساع سریع» یعنی همین. او در لحظه تصمیم را گرفت و فرصت را غنیمت شمرد. در روایت هست که حضرت می فرماید «ان فی ایام دهرکم نفحات...»(3) در دوران زندگی یک نسیم هایی است، مترصد آن باشید و خودتان را در معرض آن نسیم قرار بدهید. نسیم منتظر شما نمی ماند.

نمونه عجیب تر حُر است. حر تا نزدیک ظهر عاشورا در لشکر دشمن بود. البته اینها سابقه هایی از قبل داشتند ولی موانع بزرگی هم داشتند. البته اگر این حرف می زنیم باید در نهایت احترام نام آنها را ببریم. حر کسی است که امام درباره او فرمود «انت حر کما سمتک امک» مادرت خوب نامی برای تو گذاشته است، تو آزاده هستی و از قید تعلقات آزاد هستی. «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود * ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» این یعنی حُر. اگر او حُر نبود نمی توانست در یک لحظه همه بندها را باز کند. این آدم بزرگ موانعی هم داشته است. این آدم بزرگ، فرمانده لشکر ابن زیاد بود. خیلی ها خوب هستند ولی موانع دارند. درعالم میثاق با حضرت بوده اند و دلشان هم می خواهد ولی این کافی نیست. اگر اهل سرعت در لحظه ها نباشند، آنرا از دست می دهند و قافله رفته است. او که منتظر شما نمی ماند، زنگ را می زند و می رود. اگر شما آماده نبودید او می رود.

کاروان سیدالشهداء یک کاروان تاریخی است. وقتی صدا می زند «هل من ناصر ینصرنی» همه را صدا می زند. و می خواست دست همه را بگیرد. وقتی می فرمود «من کان باذلا مهجته...» امام ما را هم می دید و صدا می زد. و البته اینکه او ما را یاری می کند یا ما او را سخن دیگری است. به بعضی دوستان می گفتم که وقتی ما طلبه می شویم، باری روی دوش امام زمان(عج) می گذاریم. در واقع امام ما را یاری می کند. پس بعضی در همان عالمی که عهد عاشورا را می گرفتند، امام را دیر اجابت کردند و بعضی زودتر. لذا در زیارت اول رجب حضرت داریم که «لبیک یا داعی الله» گویا ما دعوت را اجابت می کنیم و حضرت الان هم دارند دعوت می کنند. آن موقعی که شما صدا زدید جسم ما کندی کرده ولی قلب مان اجابت کرده و گوش مان صدای شما را شنیده است وگرنه روز اول رجب در کربلا نبودیم.

داستان اکثر دوستان امام حسین(ع) همینطور است. اینها سابقه هایی با حضرت دارند. فرصت محرم فرصت طلایی این سبقت هاست که مثل حر از تعلقات مان بِبُریم. حضرت امیر می فرماید «أ لا حر یدع هذه اللماظه ...»(4) یعنی یک انسان آزاده ای پیدا نمی شود که ته مانده این سفره دنیا را رها کند و بلکه بد هم در این سفره چریده اند و خورده اند. یعنی همه این دنیا و خوشی های آن را به یک ته مانده تعبیر می کنند. از این سفره بلند شوید که سفره های عالی برای شما آماده شده است و این تعبیر «موائد المستطعمین معده» در زیارت امین الله است. پس کسانی که در این وادی ولایت، مائده های معنوی می خواهند سفره ها پهن شده است. و چشمه ها برای آنها می جوشد اگر در این وادی تشنه باشند.

سوال: یعنی اگر ما مثل حبیب نیستیم که از قبل منتظر عاشورا باشیم مثل حر می توانیم فرصت را دریابیم و بهره مند شویم؟

جواب: بله این امکان فراهم است. انسان باید اول محرم خودش را محاسبه کند. و ببیند که جزو کدام دسته است. دسته ای که امام به آنها نامه نوشته و هنور جواب نداده اند و دست دست ما کنند که چه کنند. یا کسانی که در راه با امام برخورد کرده اند و هنوز تصمیم نگرفته اند. همه جورش در کنار حضرت هست. امام در نزدیکی کوفه به «تِرماه» برخورد کرد که از کوفه گندم به یمن می برد. حضرت اوضاع کوفه را از او پرسیدند. او گفت: اصلا به کوفه نروید، اوضاع کوفه خوب نیست و شمشیرها برعلیه شماست. گفت: با من به یمن بیایید و من ده هزار لشکر در اختیار شما قرار می دهم و آنجا کوهستانی است و امکان جنگ پارتیزانی هست. امام فرمود: ما بر سرعهدی هستیم. اگر می خواهی با ما بیا وگرنه به تعبیر من ما رو موعظه نکن. او گفت: پس من بروم آذوقه زن و فرزندانم را در یمن می گذارم و برمی گردم. حضرت فرمودند: پس زود بیا. وقتی او برگشت خبر شهادت امام را شنید. این فرد اهل تاخیر بود و اهل سرعت نبود. فرق او با زهیر چیست؟ زهیر حتی همسرش را هم طلاق می دهد که او اذیت نشود و پشت سرش هم تعلقی نباشد. ترماه امام را در محاصره می بیند ولی می خواهد به خانواده اش آذوقه برساند. پیداست چنین کسی به امام نمی رسد. آیا ما زهیر هستیم یا حر یا حبیب؟

در زیارت ناحیه مقدسه تعبیری دارد که خیلی بلند است. اگر ما با امام حسین(ع) شهید نشدیم بخاطر این است که ما گیری داشته ایم و بیخود نیست که عده ای در آن زمان بدنیا می آیند. اگر ما در آن دنیا اجابت می کردیم در عاشورا حاضر می شدیم. درجایی کوتاهی کرده ایم. دعوت او بوده و بدن ما اجابت نکرده است. فقط گوش مان شنیده، چشم مان دیده و با قلب آنرا اجابت کرده است. زهیر و حر، هر دو  الان در راه کربلا هستند ولی حر در لشکر یزید است. عده ای هم دارند دور کعبه طواف می کنند و حاجی شده اند و برمی گردند. عده ای هم در خانه نشسته اند و می خواهند زندگی شان را بکنند ولی دست شان به خون سید الشهدا آلوده نشود و بنی امیه هم متعرض آنها نشوند. می خواهند خودشان آزاد باشند حتی اگر ولی شان گرفتار باشد. این نکته مهمی است که انسان بلای خودش را به بلای ولی خود گره بزند.

حضرت از یکی از اصحاب شان پرسید که آیا به زیارت جدم می روی؟ او گفت: من سرشناس هستم و بنی امیه مرا تحت نظر دارند، اگر من به زیارت بروم مرا تنبیه می کنند که دیگران عبرت بگیرند. حضرت فرمود: آیا یاد جدم می کنی؟ او گفت: بله، به حدی که گاهی حالم بد می شود و مدتی از غذا خوردن و آشامیدن می افتم و همه اهل منزل متوجه می شوند که من حالم بد است. امام فرمود: تو از آن دسته افرادی هستی که «یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا»(5) با خوشی ما خوش و با ناراحتی ما ناراحت هستند. آنجایی که ما در خطر هستیم آنها در خطر هستند و آنجایی که ما در امنیت هستیم آنها در امنیت هستند. عده ای امنیت خودشان را از حضرت جدا کردند و گفتند که چرا ما خودمان را به خطر بیندازیم درحالیکه حضرت دارند جایی می روند که وادی ایمن نیست.

سوال: آیات ابتدایی سوره مبارکه جاثیه را تلاوت می کنیم که صفحه 499 قرآن کریم است. توضیحی از این آیات بفرمایید.

پاسخ: نکته ای را بگویم که برای تامل در این آیات مهم است. ما برای رسیدن به خدا نیاز به راه های پیچیده نداریم. راههای فلسفی و مانند اینها به آن معنا نیازی نیست. آیات خدا که ما را به اسماء خدا می رساند و به ما می فهمانند که باید از کدام راه برویم اطراف ما را گرفته اند و شب و روز با ما هستند. ما نباید از این آیات غافل باشیم. در این صفحه داریم که خلقت آسمان، زمین، خلقت انسان و جنبدگانی که در زمین پراکنده هستند و شب و روز از آیات خدا هستند. یعنی در هرکدام اینها دلالت و هدایت هایی وجود دارد. و نیز رزقی که از آسمان نازل می شود که باران است و رزق ما در آن است و حیات مجدد زمین و وزش بادها آیاتی هستند؛ ولی برای سه دسته. مومنین، یقین آورندگان و تعقل کنندگان. یعنی با ایمان، یقین و تعقل می توان از آیات بهره مند شد و هرکدام آیاتی را برای ما تفسیر می کند. ایمان یک آیاتی از جهان را برای ما تفسیر می کند و یقین آیات دیگر و تعقل آیات دیگری را تفسیر می کند. که هر کدام اینها جای بحث مفصل دارد.

سوال: فرازی از زیارت ناحیه مقدسه را می خواستید در ادامه بحث بفرمایید. منتظر شنیدن آن هستیم.

پاسخ: پس به این رسیدیم که اگر ما به هر دلیلی درعاشورا نبودیم و سپر امام حسین(ع) نشدیم، الان باید جز این دسته باشیم که در این فراز زیارت ناحیه وصف شده که بعد از سلام به پیکر قطعه قطعه حضرت، سلام می کنیم که «السلام علیک سلام العارف بحرمتک» سلام من سلام کسی است که حُرمات تو را می شناسد و غافل از حرمت تو نیست. «المخلص فی ولایتک» در ولایت تو به اخلاص رسیده است، «المتقرب الی الله بمحبتک» در تقرب به خدا از محبت تو بهره جسته و به خدا نزدیک شده، بری از دشمن توست، سلام آن کسی که قلب او در مصیبت تو جریحه دار شده است و اشک او در موقع یاد تو سرازیر است. اینها صفاتی است که در ما باید پیدا شود. «سلام المفجوع الحزین» سلام آن کسی که فاجعه ای او را فراگرفته است، او را حیران و بیچاره کرده است.

بعد دارد که سلام من سلام آن کسی است که اگر با تو در سرزمین کربلا بود اینگونه بود و بعد بیان می کند و ما باید این طوری باشیم. یعنی با اینکه در کربلا نبودیم ولی باید در نیت و عزم این طوری باشیم. عزم غیر از هوس است. هوس خوب شدن را همه دارند ولی به درد نمی خورد. باید عزم خوب شدن را داشته باشیم. اگر اخلاق و عرفان و آن حزن ها نباشد اتفاق بعدی نمی افتد. در ادامه می فرماید: «لوقاک بنفسی حد السیوف» اگر با تو بودم جانم خودم را سپر تیزی شمشیر قرار می دادم که به تو اصابت نکند. مثل اصحاب عاشورا که نگذاشتند که کسی از بنی هاشم مجروح بشوند. «وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَكَ لِلْحُتُوفِ» باقی مانده جانش را فدای تو می کرد. پیش روی تو جهاد می کرد و یار تو بود و بی تفاوتی نداشت. خودش، جسم، جان، مال و فرزندانش را فدای تو می کرد، روحش قربانی روح تو و اهلش سپر اهل تو می شدند. چطور می شود که انسان این طوری بشود؟ ما باید به اینجا برسیم. که خود را جلو بیاندازیم.

پس اگر این را نداشتم باید با راهی خاص خود را همراه کنم و به اینجا برسم ولو تاخیر داشتیم. البته راهش را در انتهای زیارت می گوید. پس فرصت عاشورا چنین فرصتی است و برای همه دوستان اهل بیت است. البته بعضی ها تعلقات شان را قطع کرده اند و آماده تر هستند. عده ای هنوز آماده نیستند و تعلقاتی دارند. عده ای هم الان در خود کربلا هستند. در این فرصت کوتاه ده روزه اگر نرسیدیم خودمان را طوری بسازیم که روز عاشورا کنار امام حسین(ع) باشیم و خودمان و اهل مان سپر سیدالشهدا باشند. حرف و حدیث هم نباشد. باید ببینیم که الان جان ما با امام است یا خیر؟ در زیارت عاشورا با تضرع می خوانیم که «ان یجعلنی معکم» من با شما باشم. این معیت کار آسانی نیست که همه چیز انسان همراه باشد. حضرت دارد به طرف خدا می رود و همه ما دعوت هستیم. شما از دنیا کوچ کنید، امام بار شما را می برد. امام داعی الله است. ما آماده کوچ هستیم؟! آنهم کوچی که باید خون مان را در کف دست مان بگذاریم. یا فقط حرف می زنیم؟

فضای دستگاه امام حسین(ع) خیلی آماده است و می شود حُر شد. و البته ما هر چقدر اهل سرعت باشیم باز در روز قیامت غبطه می خوریم. امام سجاد(ع) می فرماید: خدای متعال مقامی به حضرت ابوالفضل می دهد که همه شهدا غبطه می خورند. یعنی وقتی حبیب نگاه می کند می بیند که بیشتر می توانست از امام حسین(ع) بهره مند شود. این یک راه میانه و میانبر است. زهیر باید چقدر نماز می خواند تا به اینجا برسد؟ آیا حُر با نماز به این مقام می رسید؟ یعنی همه عمر فرصتی است برای امام رسیدن و بقیه راه، امام ما را می برد. ما در منظومه شمسی هستیم و او ما را با خودش می برد. اگر بیرون بیافتیم هرچه بدویم بی فایده است. ما باید به امام برسیم. مواظب باشید که فرصت ها از کف نرود و به امام برسید. امام علی(ع) می فرمایند متقین که شیعیان حضرت هستند مدت کوتاهی صبر کردند و راحت طولانی برای آنها مهیا شد.

پی نوشت ها:

(1)اللهوف علی قتلی الطفوف / النص ص:61

(2) نهج البلاغة (للصبحی صالح) ص:58

(3) الوافی جلد1 ص:552

(4) بحار الانوار جلد70 ص:132

(5) کامل الزیارات، النص ص:101