نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

ارتباط و قرب و بعد با رسول الله(ص) تحلیل و نتایج آن / بررسی مسئله رزق و نورانی بودن آن و شرائط آن

متن زیر جلسه سی و سوم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 19 بهمن ماه سال 92 برگزار شده است. در این جلسه بحث ایشان در مورد معرفت ائمه(ع) و پیامبر(ص) است و اینکه راه معرفت الله معرفت ایشان است و خداوند انوار معرفت خودش را در وجود ائمه قرار داده است. انسان به اندازه محبت که به اهل بیت دارد خشوع و خضوع پیدا می کند. اگر محبت او ظلمانی بود حضور محبوب در نزد او ظلمانی می شود ولی اگر محبت او نورانی بود حضور محبوب هم در نزدش نورانی می شود. محبت هم رزق ماست که رزق ما در دست نبی اکرم(ص) است و یکی از مهمترین رزق های ما ولایت است.

سوال: معرفت ما نسبت به پیامبر اسلام و ائمه چه نفعی برای ما دارد؟

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. بعضی گفته اند که پیامبر و ائمه آمده اند که خدا را به ما معرفی کنند، پس نباید معرفت خودشان موضوعیت پیدا کند؛ البته پیامبران و اهل بیت آمده اند که خدا را به ما معرفی کنند. خداوند در قرآن می فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني‏»(یوسف/108)، خداوند متعال به پیامبر(ص) می فرماید: بگو که من فقط دعوت به خدا می کنم و اهل بیت هم همه را به توحید دعوت می کنند. آنها دعوت به غیرخدا نمی کنند و همین بزرگواران مقامات نبی اکرم و مقامات اهل بیت را به تفصیل بیان کرده اند. اگر این مقام طریق معرفت خدا نبود، آنها هرگز بیان نمی کردند. معرفت ائمه، طریق معرفت الله است. همه عالم آیات خداوند متعال هستند و ما می توانیم خدا را در آیات ببینیم و ائمه(ع) اکبر آیات الهی هستند. مگر عالم چقدر می تواند که جمال و جلال الهی را به مانشان بدهد؟ اگر نگاه ما نگاه توحیدی شد می توانیم در عالم حضرت حق را ببینیم؛ یعنی آیات الهی را مشاهده کنیم.

کسانی که دنبال جلال و جمال الهی می گردند، هر لحظه دنبال آیات غیبی بزرگتر از این جهان می گردند. برای آنهاست که حجاب ها کنار می رود و آرام آرام به ملکوت عالم و به فوق ملکوت و اسم اعظم الهی می رسند و همه جهان را در ذیل اسم اعظم می بینند که همان پیامبر(ص) و ائمه(ع) هستند و خدا را در این آینه مشاهده می کنند. لذا اگر کسی می خواهد به معرفت الله برسد تنها راه همین است که از طریق معرفت اهل بیت حرکت کند و اِلا راهی نیست. در این باره امام صادق(ع) فرمودند: «وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ، وَ أَنْ يُطَاعَ‏ بِطَاعَتِهِمْ»، این مسیری است که خداوند پسندیده است که از طریق معرفت شخصیت ها و رجال شناخته شود و با طاعت آنها طاعت شود. «فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَه وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه‏»(1)، آنها را سبیل خودش قرار داده و راهی که به سوی خدا منتهی می شود و وجهی که در آن وجه حضرت حق دیده می شود.

معرفت ائمه، همان معرفت الله است؛ البته نه به آن معنا که خداوند در ائمه حلول پیدا کرده زیرا این کفر است. هیچ یک از موحدین قائل به این نیستند. در اینجا بحث حلول نیست. بحث این است که خداوند انوار معرفت خودش را دروجود ائمه قرار داده است. آنها سرچشمه معرفت خدا هستند، «تامّین فِی مَعرفَةِ الله»، اگر کسی می خواهد سیر در درجات محبت بکند باید سیر در درجات وجودی آنها بکند. این سیر یک سیر اختیاری است و سیر جبری نیست وچون سیر اختیاری است تابع معرفت است. انسان به اندازه معرفتی که به مقامات ائمه(ع) پیدا می کند به همان اندازه خشوع و خضوع و سیر می کند. همه اینها مباحث توحیدی است.

یکی از اتفاقاتی که بعد از صدر اسلام افتاد این بود که این راه را بستند. در قرآن کثیرٌا یاد می کند از کسانی که صاد عن سبیل الله هستند روایات ائمه(ع) یکی از مصادیق مهم صاد عن سبیل الله را همین بیان می کند که اهل بیت و معرفت ایشان را از صحنه زندگی مردم حذف کند. صد عن سبیل الله این است که راه شناخت ائمه را ببندند. با مقاماتی که ما از پیامبر(ص) و ائمه(ع) گفتیم عده ای امیدشان نسبت به آنها قطع شده است که ما کجا و آنها کجا؟ در این موضوع روایتی داریم ذیل آیه ‏«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا»(نساء/69) که خداوند متعال می فرماید: اگر کسی اطاعت خدا و رسول را بکند، و در مقام طوع و بندگی باشد همراه انبیاء، صدیقین و شهدا وصالحین می شود. «وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا»، این ها رفقای خوبی برای انسان هستند. پس طریق همراهی، اطاعت از رسول و ائمه(ع) است.

روایتی در شأن نزول این آیه آمده: یکی از اصحاب پیامبرکه برده ای بود که قبلا آزاد شده بود خیلی به حضرت ارادت و محبت داشت و اگر حضرت را نمی دید مضطرب می شد. حضرت دیدند که او لاغر شده، علت را پرسیدند او گفت: بیماری ندارم فقط دوری شما مرا این طور کرده است. در دنیا امیدی دارم که شما را می بینم ولی بعد از مرگ امیدی به دیدن شما ندارم؛ زیرا شما درعالم بالا حضور دارید و ما درعالم پائین هستیم. بعد آیه بالا نازل شد، «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»، که رمز همراهی با پیامبر(ص) و ائمه(ع) اطاعت است. بعضی رمز آن را اطاعت دانسته اند. اطاعت را به محبت تعبیر کرده اند، محبت یعنی نور نبی اکرم(ص) در وجود ش بیاید و واقعٌا حضرت را دوست داشته باشد. محبت ظاهری و صوری نباشد چون گاهی انسان با محبت تجارت می کند. گاهی انسان محبت را می دهد دنیا را می گیرد. باید محبت در انسان راسخ شود و سرشت و شاکله او محبت بشود.

روایتی در ذیل این آیه آمده که فردی باده نشین به پیامبر عرض کرد: «مَتَى‏ تَقُومُ‏ السَّاعَة»(2)، قیامت چه زمانی برپا می شود. حضرت نماز را خواندند و بعد از نماز از جمعیت پرسیدند: چه کسی این سؤال را کرد. فردی گفت: من، حضرت فرمود: جواب این سؤال به درد شما نمی خورد. « ما اعدت لها»، ببین چه چیزی آماده کرده ای او گفت: من واجبات را انجام می دهم ولی کارهای مستحبی و نوافل زیادی انجام نمی دهم ولی شما و خدا را دوست دارم، حضرت فرمود: «المرء مع من احبّ‏»(3). انسان همراه کسی است که او را دوست می دارد. پس محبت، حضور محبوب در وجود مُحب است. ارزش انسان به اندازه محبت اوست زیرا حقیقت محبت، حضور محبوب در وجود مُحب است. اگر محبت ظلمانی بود، انسان ظلمانی می شود. اگر محبت نورانی بود حضور محبوب در وجود انسان نورانی می شود و انسان ارزش پیدا می کند.

نکته دیگر این که مقاماتی که برای حضرت بیان می کنیم نباید در ما احساس دوری بکند. اگر ما مقاماتی را برای حضرت حق بیان می کنیم نمی خواهیم نسبت به حضرت حق احساس دوری کنیم یا این که خداوند را زمینی کنیم تا به حضرت حق نزدیک بشویم. بلکه باید خداوند متعال را از همه نقص ها تنزیه کرد و جمال و جلال حضرت را بیان کرد. خدایی که صاحب جمال و جلال است خدایی است که «الدَّانِي فِي عُلُوِّهِ وَ الْعَالِي فِي دُنُوِّه‏»(4)، در عین اینکه عالی است در مقام پایین هم با ماست. در روایت داریم اگر به زیارت مؤمنی بروید، خدا را زیارت کرده اید. ما قائل به حلول نیستیم حضور و عنایت و رحمت حضرت حق در همه جا وجود دارد. خداوند با همه چیز است اگر خدا نباشد عالم نیست.

پس حقیقتی که در مقام عالی است و حقیقتی که باطن است ظاهر هم هست و حقیقتی که ظاهر هست باطن هم هست. حقیقتی که دانی است در عین دنو عالی است. ما هیچ وقت در مقام سیر با حضرت حق به یک نقطه ای نمی رسیم که از این سلوک خسته بشویم. نکته انوار معرفت همین است. وقتی انسان به دنیا محبت پیدا می کند، تا به آن نرسیده فکر می کند خبری است؛ ولی وقتی به آن رسید می بیند اول و آخر آن همین است همه آن را دریافت می کند و می بیند خبری نیست و می خواهد از آن بگذرد؛ ولی نسبت به حضرت حق این طور نیست. در عین نزدیک تر بودن و رسیدن، احساس می کنی که دورتر هستی و احساس می کنی که آن حقیقت در دسترس نیست. این که فریاد ارباب معرفت و آن کسانی که همه راه را رفتتند فریادشان بلند است، «مِنْ‏ بُعْدِ الطَّرِيقِ‏ وَ قِلَّةِ الزَّادِ»(5)، البته حضرت علی(ع) این را برای ما بیان می کنند چون ما مقامات آنها را درک نمی کنیم.. «وَ عَجَزَتِ‏ الْعُقُولُ‏ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُون النَّظَر»(6)، این اظهار عجز برای این است که اگر بنا بود حضرت حق یک حقیقتی باشد که وقتی انسان به آن می رسید تمام می شد، آن موقع می خواست معشوق دیگری بگیرد. لذت دیگر محبوب ها را همه تجربه کرده اند و می دانند وقتی انسان به محبوب ها می رسد، به یاد لذت فراق می افتد و احساس می کند که آن موقع خیلی شیرین تر بود زیرا از دور دیدن خیلی بهتر از نزدیک دیدن آن است. ولی حضرت حق این طور نیست. هیچ کسی نیست که به قرب حضرت حق راه پیدا کند و تحولی بخواهد.

 در مناجات محبین امام سجاد(ع) داریم: «وَ مَنْ ذَا الَّذِي أَنِسَ بِقُرْبِكَ‏ فَابْتَغَى عَنْكَ حِوَلا»(7)، چه کسی به تو راه پیدا کرده که تحولی بخواهد؟ پس هر چه به حضرت حق می رسی باز احساس می کنی که نرسیده ای. زیرا تجلی بعدی و معرفت بعدی و احساس دیگری می آید و این راه بی پایان است، بخاطر همین در این راه خستگی وجود ندارد.

پیامبر هم با اینکه مقامات عالی دارند، به ما نزدیک هستند و کنار همه نشسته اند. پیامبر لازم نیست با همه ملکوتیان خداحافظی کند تا با ما هم نشین شود پیامبر می تواند به اذن خدا در همه عوالم و با همه باشد. ما نمی توانیم به مقامات پیامبر برسیم زیرا پیامبر شجره ممنوعه است. خدا یک پیامبر بیشتر ندارد؛ ولی ما می توانیم به حضرت تأسی و تولی کنیم و به قرب حضرت برسیم و درجه ولایت حضرت را درک کنیم. در عوالم وجودی ایشان سیر کنیم وحجاب ها از ما برداشته شود. ایشان در قرب ماست. در این رابطه تعبیری در زیارت جامعه داریم: «اجسادكم‏ في الاجساد و ارواحكم في الارواح و انفسكم في النفوس و آثاركم في الآثار و قبوركم في القبور»(8)، یکی از معانی آن این است که روح حضرت در عالم جاری است که عالم زنده است. قوام روح عالم به روح حضرت است. اگر قبور مؤمنین منشأ خیرات است بخاطر این است که جلوه ای از قبر حضرت در قبور مؤمنین است و عالم برزخ شعاعی از آن حضرت است که اینها منشأخیر و برکت است.

اگر می خواهید این وجود در دسترس شما باشد و به آن برسید و همه وجود آن را در بیایید این مسئله مهمی نیست، چون وقتی به آن رسیدید از آن عبور می کنید. این پیامبری است که انسان با اینکه دائم به آن می رسد، هیچ وقت به آن نمی رسد. این پیامبر دنبال کردنی است و الا اگر رسیدی و قله آن را فتح کردی. مثل این که قله دماوند رافتح می کنند، این خسته کننده می شود. این قله فتح کردنی نیست در این مورد امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:«َینحدرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ»(9)، همه حقایق مثل سیلاب از آستانه وجودی من جاری است ولی هیچ پرنده تیز پروازی نمی تواند قله مرا فتح کند. اگر کسی می توانست آن را فتح کند تمام می شد. پس این صراط تمام شدنی نیست بلکه صراط خود امام است. این صراط توحید است و معرفت امام صراط توحید است. اگر عظمت پیامبر را بیان می کنیم برای این است که انسان احساس نکند که قله را فتح کرده و تمام شده. یعنی هرچه به پیامبر نزدیکتر می شود احساس کند که در عین نزدیکی دور است. این حالت شیرینی است؛ حتی بهشت هم همین طور است «لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا»(10)، زیرا اگر بهشت هم فتح می شد، همه از آن خسته می شدند. بهشت نازله نبی اکرم(ص) است. پس بهشت هیچ وقت تمام نمی شود. اگر بهشت تمام می شد و انسان زیباییها آن را می دید خسته می شد.

در این جلسه دو نکته بیان می شود: یکی این که ما باید تلاش کنیم که از این وجود مقدس بهره مند و متنعم باشیم. سعی کنیم به رزق معرفت ایشان و رزق محبت ایشان و همه رزق هایی که از ساحت وجودی ایشان نازل می شود برسیم. همه وجودمان از رزق ها یی که از دست ایشان می رسد متنعم بشود. دیگر این که توجه داشته باشیم که همه ما به جایی نرسیدیم و از وجود پیامبر استفاده ای نکردیم؛ مگر استثنائی باشد. در این جا نکاتی بیان می شود.

نکته اول این که خداوند برای ما رزق ها و قوایی قرار داده است و این رزق ها متفاوت هستند. رزق ها همیشه خوردنی ها و پوشیدنی ها نیست. ما گاهی رزق ها را در این ها خلا صه می کنیم؛ البته این رزق ها هم از آستانه معصوم می آید؛ ولی رزق ها فقط این ها نیستند. ما قوای مختلفی داریم که شامل قلب، روح، سِّر هستند که هر کدام از اینها رزق هایی دارند. لذا در تعابیر قرآن و روایات رزق مفهوم وسیعتری از خوردنی ها و پوشیدنی ها دارد. کلمه طعام هم در قرآن تعبیر گسترده تری از خوردنی های معمولی دارد. در قرآن در باب رزق صفات متقین را این طور بیان می کند: َ«وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(بقره/3)، از آنچه ما به آنها روزی کرده ایم انفاق می کنند. در ذیل آیه روایتی است که باطن این آیه را معنی کرده: «مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ‏ يَبُثُّون»(11)، ‏آنچه به آنها تعلیم کرده ایم منتشر می کنند؛ یعنی تعلیم رزق است که آنرا منتشر می کنند. روایت لطیفی ذیل این آیه است «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»(طلاق/2) اگر کسی تقوای الهی پیشه کند و دست به حرام دراز نکند، خداوند راه بن بستی که او را دعوت به حرام می کند می شکند و هم این که «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»، به او روزی می دهد و روزی او را از جایی که آن را محاسبه نکرده است تأمین می کند. و نیازی که می خواست به خاطرآن از خدا فاصله بگیرد را تأمین می کند طوری که خداوند او را به خودش نزدیک می کند. ظاهر این آیه واضح است.

روایتی ذیل آیه داریم که باطن آیه را بیان می کند. حضرت می فرماید: منظور ضعفای شیعه ماست که دل شان می خواهد به ما برسند؛ ولی این امکان برایشان فراهم نیست. عده ای زحمت می کشند مال خرج می کنند وجانشان را به خطر می اندازند. معارف را از ما می گیرند و به آنها می رسانند. «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»، یعنی معارفی از آستان امام می آید و به اینها می رسد، بدون اینکه تلاشی کرده باشند به این رزق می رسند. از این قبیل روایات زیاد داریم.

در اینجا در روایت دیگر داریم :«من رزقه الله حب‏ الائمة من أهل بيتي فقد أصاب خير الدنيا و الآخرة»(12)، اگر خداوند به کسی رزق محبت اهل بیت را بدهد، که شامل رزق محبت و رزق برائت می شود خیر دنیا وآخرت به او می رسد. بنا براین رزق فقط خوردنی و آشامیدنی نیست. پس محبت اهل بیت رزق است، رزق فقط رزق دنیایی نیست. رزق ما قبل از این دنیا شروع شده و تا قیامت ادامه دارد. رزق را لغویون این طور معنا کرده اند: رزق عطایی است که به انسان می شود و انسان برای ادامه حیاتش به آن محتاج است. رزق های ما از عوالم قبل از این دنیا شروع شده و در بهشت و آخرت هم رزق وجود دارد. این رزق ها که در عوالم مختلف هستند ظاهر و باطن دارند. یعنی ظاهرش رزقی است که ما می بینیم و باطنش رزق دیگری است.

در ذیل آیه ای که مقام متقین را توصیف می کند روایتی است که می فرماید: یکی از رزق های متقین در بهشت «وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ‏، فإنه علمهم يتلذذ منه شيعتهم»(13)، نهرخمر است که باطنش علم امام و معارف است؛ ولی ظاهر نهر خمر است. اینکه غرق لذت می شوند این لذت از معرفت و حضور است که با معارف امام پیدا می شود. پس یکی از رزق های بسیار مهم رزق علم و معرفت است. در قرآن تعبیر لطیفی دارد می فرماید: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه»(عبس /24)، انسان باید به طعامش نگاه کند. «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا»(عبس/25)، ما چطور باران را از بالا می ریزیم «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا»(عبس/26)، زمین را می شکافیم «فَأَنْبَتْنا فيها حَبًّا * وَ عِنَباً وَ قَضْباً * وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً * وَ حَدائِقَ غُلْباً* وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» زمین را سرسبز می کنیم و انواع روییدنی ها را برای خودشان و حیوانات می رویانیم. انسان وقت خوردن باید ببیند چه می خورد. ظاهر آیه روشن است؛ یعنی در این طعامی که می خورید حضور حضرت حق و سبب سازی حضرت حق را ببینید و از دست حضرت حق بگیرید. اگر این اتفاق افتاد طعام انسان عسل(شیرین) می شود. استادی می گفت: اینکه انبیاء وقتی غذایشان را می خوردند انگشت هایشان را می لیسیدند بخاطر این است که انسان وقتی عسل می خورد دستهایش را می لیسد. وقتی انسان مهمان خداست و سرسفره خدا می نشیند طعام برایش شیرین می شود.

داستانی در این مورد نقل شده شخصی می گفت: من وقتی از سر کار می آمدم و می دیدم همه سرسفره منظم نشسته اند و غذا می خورند لذت می بردم؛ ولی وقتی یاد مرگ می افتم ذائقه ام تلخ می شود سپس ایشان تذکری می دهند که اگر این ذکر را ادامه بدهید این طعام برای شما مثل عسل شیرین می شود. توجه به آخرت اولش ذائقه را تلخ می کند؛ ولی بعد وقتی می بیند سر سفره خدا نشسته و این سفره کوچک مقدمه سفره بزرگتری است ذائقه اش شیرین می شود. اول سفره می بیند و کم کم توجه به آخرت و توجه به حضرت حق طعم سفره را عوض می کند. اگر انبیاء بعد از غذا خوردن انگشت خود را می لیسند چون عسل می خورند. خداوند متعال تذکر می دهد «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه»، درست بخورید. سپس درآیه ای دیگر می فرماید: «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا»(حجر/3)، و مثل حیوانات نخورید حواستان باشد چه می کنید.

معنای باطنی آیه این است که«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه»، به علم تان نگاه کنید چون علم، طعام روح است. و ببینید که علم را از چه کسی می گیرید. از دو راه می توان علم را بدست آورد یا از فضای ظلمانی یا از فضای نورانی. ما برای رزق ها دو مسیر داریم یک مسیر نورانی و یک مسیر ظلمانی است. مسیر نورانی مسیر نبی اکرم(ص) است و هرچه از آن جا می آید نورانی است. طرف دیگر مسیر ظلمانی که مسیر دستگاه شیطان است. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ»(بقره/257)، برای آنها رفاه درست می کنند وآنها را مدیریت می کنند. که این مدیریت، مدیریت ظلمانی است؛ حتی رزق روح آنها هم ظلمت است و هر چه می خورند ظلمت است. این طرف بر عکس است هر چه می خورند نور است و نورانی تر می شوند حتی لذت های ما هم لذت از ولایت است.

در واقع ما به حسب ظاهر خیال می کنیم که داریم از غذا خوردن لذت می بریم. لذت هایی که ما می بریم تابع صفات روحی ماست. وقتی ما را به به باغی می برند لذت بردن از این باغ به حالات روحی ما برمی گردد. اگر حالات روحی ما مناسب نباشد، آن باغ برای ما زندان می شود. کسی که او را از دوست و محبوبش جدا کرده اند و او را به باغی می برند آن باغ برای او مثل زندان است. پس حالات روحی ما مبدأ لذت ماست. انسان بخیل از بخلش لذت می برد و انسان بخشنده از بخشش لذت می برد. انسان بخیل اگر به خودش هم بدهند ناراحت می شود. انسان بخشنده اگر تمام هستی اش را هم بدهد لذت می برد؛ حتی اگر جانش را در راه محبوب بدهد لذت می برد. پس لذت های ما از صفات روحی ماست و صفات روحی یا شعاع صفات نورانی نبی اکرم(ص) است یا شعاع صفات ظلمانی اولیاء طاغوت و ابلیس است. اگر کسی تولی نبی اکرم(ص) را داشته باشد صفات نورانی می آید. لذت ما تابع ظهور صفات نبی اکرم(ص) درقلب ماست. در واقع ما از بهشت صفات نبی اکرم(ص) لذت می بریم. اگر کسی صفت معرفت نبی اکرم(ص) و ایمان نبی اکرم(ص) و توکل ایشان در او ظهور پیدا کرده باشد، از اُنس با خدای متعال لذت می برد. کسی هم که صفت حرص به دنیا در او هست، از انس با دنیا لذت می برد. «الدُّنْيَا سِجْنُ‏ الْمُؤْمِنِ‏، وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ»(14)، دنیا برای مؤمن زندان است و برای کافر جنت است.

حتی لذات ما که رزق های ما هستند یا از وادی نورانی هستند یا از وادی ظلمانی. لذات ظلمانی ناشی از صفات ظلمانی است. این طرف هم از طعام ظلمانی لذت می برند هم لذات ظلمانی است در طرف دیگر هم طعام وهم لذت نورانی است. در روایت است که زائرین سید الشهدا در روز قیامت بر سر سفره های نورانی می نشینند. این رزق هایی که عَلَی الدوام به ما می رسد؛ اگر از دست نبی اکرم(ص) باشد نورانی است. رزق هایی که می رسند رزق های عمومی است. برای رزق های خصوصی باید کاری انجام داد. رزق های خصوصی را به اندازه ای که تحمل می کنیم به ما می دهند. درمورد سلمان حضرت فرمود: «كَانَ رسول الله وعلی بن ابیطالب يُحَدِّثَانِه‏»، دائما به او حدیثی می گفتند«مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ وَ مَكْنُونِهِ.»(15)، بخاطر همین می گفتند که علم اول و آخر را سلمان داشت زیرا او از اهل بیت شده بود. امام باقر(ع) می فرماید: «لَوْ وَجَدْتُ‏ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً»، اگر برای علمی که خدای متعال به من داده حَمَله ای (کسی که بتواند تحمل داشته باشد) پیدا می کردم «لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ»(16)، همه این حقایق پنج گانه را از کلمه صمد قرآن تفسیر می کردم.

پس رزق هایی در دست نبی اکرم(ص) است اعم از خوردنی ها و بقیه لذات که ما باید به آنها برسیم؛ همه اینها موجب قرب می شود و ما را از حضرت دور نمی کند. ما باید بتوانیم از حضرت متنعم بشویم. همه ما در عین اینکه بهره مند هستیم هیچ بهره ای نداریم. با آن ظرفیت و عظمتی که حضرت دارند ظرف های ما همه خالی است؛ البته ائمه و حضرت علی(ع) مثل ما نیستند. درمورد امیرالمؤمنین روایتی از فریقین نقل شده که هنگام شهادت پیامبر سَرشان روی سینه حضرت علی(ع) بود و فرمود: هزار باب ازعلم را به روی من باز کردند که از هر باب هزار باب دیگری گشوده می شد. در اصحاب حضرت و ائمه(ع) هم افرادی مثل سلمان بوده اند که از این رزق های مکتوم و مختوم و حتمی داشته اند.

سوال: صفحه 597 قرآن کریم را توضیح بفرمایید.

پاسخ: در سوره تین خداوند سوگندهایی را یاد می کند: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سينينَ * وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمينِ» در این سوره چهار تا قسم است اول به تین یعنی انجیرو زیتون، قسم یاد می کند و بعد کوه سینا و سرزمین امن یعنی مکه. این قسم ها به شهرهایی مثل کوفه و مدینه و مکه تعبیر شده اند. بعضی اوقات هم به اهل بیت تفسیر شده اند. : «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ» به حسنین(س) تعبیر شده است «وَ طُورِ سينينَ» به امیرالمؤمنین و «وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمينِ» به خود وجود مقدس نبی اکرم(ص) تعبیر شده است، که اینها باطن آیات است و این قسمها ظاهر و باطنی داردکه این جا جای بحث آن نیست. در این صفحه آمده: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ» ما انسان را در بهترین قوام و ترکیب ممکن آفریدیم. «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ» این انسانی که در بهترین ترکیب آفریده شد در پایین ترین درجات قرار دادیم. پس انسان باید خودش حرکت کند و با انبیاء و اهل بیت سیر کند تا به بالاترین درجات برسد. «أَحْسَنِ تَقْويمٍ» تقویمی است که دارای اختیار است. انسانی که احسن تقویم و دارای اختیار است. انسانی که به این دنیا می آید و باید از این عالم سیر کند و برود. لذا عده ای در این عالم می مانند « إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» عده ای هستند که فقط اینها می توانند سیر کنند و به مقام بالا برگردند.

بعد سوره بیان می کند که «فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ» چه چیز موجب می شود که او بعد از این بتواند روز قیامت را تکذیب کند؟! خدایی که انسان را به احسن تقویم آفرید بعد او را در پائین ترین فضا قرار داد. آیا حکمت و قدرت خداوند اقتضا نمی کند که انسان را به نقطه عالی برگرداند و فضا را برای رسیدن به آن نقطه عالی باز کرده باشد. پس خدا به این انسانی که در پایین ترین درجه آفریده شده اختیار داده تا سیر کند، بنابراین باید روز جزایی باشد. اگر انسانی را در احسن تقویم آفرید و او را در اسفل سافلین قرار داد حتمٌا یوم الدینی هست.

ما باید از رزق هایی که خداوند بدست نبی اکرم(ص) برای ما قرار داده است، متنعم باشیم. از مهمترین رزق ها، رزق ولایت و رزق قرآن است. قرآن سفره خداست و همه نوع رزقی در آن وجود دارد. ارزاق معنوی و ارزاق دیگر. ولایت امیرالمؤمنین هم از جمله ارزاق مهم ما است. در ذیل این آیه شریفه خدا می فرماید: «اللَّهُ لَطيفٌ بِعِبادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ»(شوری/19)، خداوند نسبت به عبادش لطیف است و به هرکس که بخواهد رزق مخصوصی می دهد که ناشی از لطف حضرت حق است.. «يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ:» رزق ولایت امیرالمؤمنین است. پس ما باید از این دو رزقی که به دست حضرت آمده متنعم باشیم. متأسفانه ما تقریباً از این رزق محروم هستیم. دراین رابطه روایتی در کافی آمده که امام صادق(ع) می فرماید:«يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيم‏»(17)، این مردم ثماد را با اشتهاء می مکند و می خورند. ثمادآبی که ساکن در برکه هاست و آبهای کمی است که در فصل تابستان خشک می شود و فقط در زمستان وجود دارد که معمولا آلوده هم هست را می مکند و با اشتهاء می خورند. ولی نهر عظیم را رها کرده اند.

به حضرت عرض شد نهر عظیم چیست؟ فرمود: نهرعظیم وجود مقدس رسول الله(ص) است. هر سنت خوبی در هر پیامبری بوده، بنحو کامل در این پیامبر وجود دارد. همه علوم و معارف انبیاء و کتب آسمانی پیامبران گذشته که حاصل ریاضت و عبادت آنها است، یکجا به پیامبر داده شده است. هرچه خدا به حضرت داده، ایشان به امیرالمؤمنین(ع) داده اند. بنابراین تمام حقایق در محضر امیرالمؤمنین است. هر کس که پیامبر را رها کند و سراغ دیگران برود: « يَمُصُّونَ الثِّمَاد وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيم‏»، و هر کس که امیرالمؤمنین(ع) را رها کند، مثل این است که نهر عظیم را رها کرده است. پس هر چه از علوم در نزد دیگران است همه آن ثماد است یعنی آب های ساکن است که در ظرف های آلوده و محدود است.

امیرالمؤمنین(ع) در این باره می فرماید: «فَلَا سَوَاءٌ مَنِ‏ اعْتَصَمَ‏ النَّاسُ بِهِ، وَ لَاسَوَاءٌ»، آن کسانی که مردم دنبال شان می روند با اهل بیت که شما به دنبال شان می رویید یکسان نیستند. «ذَهَبَ حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ‏ كَدِرَة»، دیگران به سمت چشمه های کدری می روند «يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ»‏ که از این ظرف به آن ظرف می ریزند و آلودگی ظرف ها هم به آن اضافه می شود. «ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا»، کسی که رو به ما می آورد« إِلَى عُيُونٍ صَافِيَة»، به سوی سرچشمه های زلالی می رود « تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا» که به اذن پروردگارش جاری است. «لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ»(18)، ما باید از این علوم برخوردار بشویم. در دوره ظهور، حجاب نبی اکرم(ص) کنار می رود و حقیقت نبی اکرم(ص) به اندازه ممکن تجلی می کند، معارف ظاهر می شود. فرمود: دو حرف از بیست و هفت حرف علوم ظاهر شده است و بیست و پنج حرف دیگر در زمان ظهور آشکار می شود. ما تقریبا در دوره غیبت محروم هستیم.

پی نوشت ها:

(1) مختصر البصائر، ص: 246

(2) تفسير القمي، ج‏2، ص: 7

(3) أصول الكافي ،ج‏4، ص: 732

(4) المصباح للكفعمي ، ص: 671

(5) بحار الأنوار ،ج‏33، ص: 251

(6) بحار الأنوار ،ج‏91، ص: 150

(7) الْمُنَاجَاةُ التَّاسِعَةُ: مُنَاجَاةُ الْمُحِبِّينَ

(8) عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج‏2، ص: 529

(9) شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏1، ص: 151

(10) تفسير القمي، ج‏2، ص: 46

(11) بحار الأنوار ،ج‏2، ص: 17

(12) تفسير نور الثقلين، ج‏2، ص: 505

(13) البرهان في تفسير القرآن، ج‏5، ص: 76

(14) التمحیص، ص:48

(15) بحار الأنوار ،ج‏22، ص: 331

(16) التوحيد (للصدوق)، ص: 92

(17) الكافي ،ج‏1، ص: 222

(18) كافي ،ج‏1، ص: 451