نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

فصل بهار و سال نو زمینه بهره برداری مومنین / توجه به منعم حقیقی؛ توجه به آخرت و ظهور بهار حقیقی عالم

متن زیر جلسه سی و نهم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 2 فروردین ماه سال 93 برگزار شده است. در این جلسه بحث در مورد بهار و رویش دوباره طبیعت است نکته اولی که در اینجا قابل ذکر است این است که نباید به بهار دل بست چون گذرا و رفتنی است بلکه باید به سرچشمه آن که حضرت حق است دل ببندیم چون او دائمی و صاحب همه این نعمت ها است. نکته دوم اینکه این بهار و رویش از آیات الهی برای عالم دیگر است. همان طور که درختان دوباره زنده می شوند انسان نیز پس از مرگ حیات دوباره دارد. نکته بعد اینکه این عالم بهاری دارد که آن ظهور حضرت حجت است که بهجت واقعی در آن زمان خواهد بود.

سوال: با عرض تبریک به مناسبت سال نو از جناب حجت الاسلام و المسلمین درخواست داریم که در باب مسئله بهار و نوشدن سال مطالبی را بفرمایند.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. ايام بهار و تجديد حيات طبيعت و نشاط طبيعت هست، به طور طبيعي همه ما از اين ايام لذت مي بريم و غرق در بهجت حيات مجدد طبيعت مي شويم. من چند نكته را فقط پيرامون همين تحولي كه در طبيعت پيدا مي شود و بهجتي كه براي ما حاصل مي شود تقديم مي كنم.

نكته اول اين است كه ما در قبال اين تحولي كه در طبيعت پيدا مي شود و رويش مجدد طبيعت و بهجت هايي كه به ما دست مي دهد، دو نوع مواجه و برخورد داريم. موقعي انسان در حجاب هست، خود طبيعت را مي بيند، رويش بهار را مي بيند، درختان سرسبز و خرم مي شوند، نهرها جاري هستند. هوا، هواي معتدلي است و امثال این تحولاتي كه در طبيعت اتفاق مي افتد. اين ابتهاجات يك آفت بسيار بسيار جدي در متنش هست، و آن اين است انساني كه به خود اين تحولات، به خود اين پديده ها دلخوش است، اگر دل به خود بهار بست، بي ترديد در آغاز بهار نگران پاييز است. چون انسان يك موجود فراباش است و بر فراز اين چهار فصل ايستاده است، و خداي متعال او را اينطور آفريده است كه در بهار، پاييز را مي بيند، و هرچه از بهار بيشتر مي گذرد، اضطراب انسان بيشتر مي شود. چرا؟ چون اين محبوب دارد از انسان خداحافظي مي كند و مي رود. محبوب رفتني از آغاز وصالش تلخكامي فراقش هست. چون مي داند محبوب رفتني است، يا او از من جدا مي شود، يا من از او جدا مي شوم. جدايي قهري است جدايي در دست ما نيست. هم من متحول هستم، هم بهار. اگر به امر متحول دل بستي، جدايي قطعي است. اين جدايي در لحظه وصال ذائقه انسان را تلخ مي كند. آن روز خوشي كه با دوستان و اقوام براي تفرج و تفريح بيرون مي رويد از آغاز صبح انسان براي غروب مضطرب است و هرچه به غروب نزديك تر مي شود، اين افسردگي و اضطراب بيشتر مي شود. در متن خوشي مضطرب است. چون انسان موجود فرا باش است، مثل حيوان نيست كه آينده اش را نبيند و دغدغه آينده را نداشته باشد. جدايي قطعي است، انسان هم مشرف به اين جدايي است. لذا در لحظه وصالِ محبوبي كه جدا شدني است، تلخي فراغ هست. وقتي جدا شد اين آتش در درون انسان شعله ور مي شود و انسان را بي قرار مي كند. ممكن است انسان با تغافل بخواهد اين را پشت سر بگذارد، اما تغافل واقعيت مسأله را عوض نمي كند. اين اضطراب به باطن ناخودآگاه انسان مي رود، اين خاصيت دل بستن به آفل ها است.

در قرآن خداي متعال از زبان ابراهيم خليل اين نکته را بيان مي كند: كه وقتي با بت پرست ها مواجه شد كه در مقابل ستاره ها سجده مي كردند. وقتي ستاره در شب تاريك طلوع كرد، نگاهش به ستاره افتاد، «رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلين » (انعام/76)، فرمود: ببينيد چيزي كه غروب مي كند، نمي شود به آن دل بست. چون اگر دل بستیم وقت غروبش چه كنيم؟ زيبايي كه غروب مي كند علامت اين است كه از اول هم اين زيبايي براي خودش نبود، اگر براي خودش بود كه غروب نمي كرد .ما نبايد به زيبايي ها طبيعت دل ببنديم نه به نهرجاري اش، نه به صداي پرندگانش، نه به هواي معتدلش، به هيچ چيز طبيعت نبايد دل بست. ما چه کنیم که از اين جمال لذت ببريم ولي در دل اين لذت رنج نباشد؟

اين جمال براي خود اين اشياء نيست. اگر براي خودشان بود، حتماً از آنها گرفته نمي شد. اين گلي كه طراوتش از بين مي رود، طراوتش از خودش نبود. چيزي كه براي خودش است، از او گرفته نمي شود. پس بایددر متن اين جمال، حضور جمال حضرت حق را دید، كه حقيقت همين است. همه زيبايي ها و همه جمال از اوست. اين جمال ها اگر براي خود اين پديده ها بود، آفل نبود. افول علامت اين است كه اين جمال براي خودشان نيست. پس سرچشمه اي دارد، آن سرچشمه غروب كننده نيست، دائمي است. اگر او هم آفل بود مثل بقيه بود. پس اين آفل ها ما را به يك حقيقت غير آفل هدايت مي كنند. اگر كسي به او پيوند خورد در هر جلوه اي جمال او را آيه اي از آيات او مي بيند، و غرق در بهجت مي شود چون جمال حقيقتي زنده، محيط، مسلط، حاضر، قابل دل بستن و جواب دهنده است. اينها نه صداي ما را مي شنوند، نه جوابي مي دهند، اگر اتفاق افتاد كه انسان دل به او بست ديگر اضطراب تحول ها را هم ندارد. چون اين تحول ها محبوب مرا از من جدا نمي كند، رنج تحول ها، رنج جدايي از محبوب است.

سؤال: ما چه كنيم كه از دوري محبوب ها رنج نبريم؟

چاره اش همين است كه قرآن فرمود: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»(حديد/4)، هركجا باشيد، هم در برزخ و هم در دنيا با شماست. اگر اين محبوب از شما جدا شد، محيط به شماست. اگر اينطور شد انسان در بهار منتظر پاييز است چون اين جلوه مي رود، جلوه ديگري مي آيد. رنجي در كار نيست، كه پاييز مي آيد، پاييز که بدتر از بهار نیست؟ پاييز هم يك جلوه است و بلكه زيباتر، چه تفاوتي دارد؟ انسان دائم مشغول به آيات حضرت حق است، به جاي اينكه بهار را مدح كند، خداي متعال را حمد مي كند و اين حمد بي پايان است.

انسان اگر به جايي رسيد كه از آفل ها عبور كرد، محبوب حقيقي ظاهر مي شود. آن موقع اگر دل به او بست، هيچ وقت اين انبساط از بين نمي رود. محبوب هاي ديگر در متن وصالشان غصه فراغ هست و علاوه بر غصه اي كه هست انسان از دور خيال مي كند خبري است. وقتي نزديك مي شود مي بيند نه خبری نيست، شيطان بزرگ نمايي كرده است. هيچ چيز به اندازه دل انسان نيست.«الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّه»(1)، انسان وقتي رسيد مي فهمد اين ارزش دل بستن نداشت؛ لذا مضطرب مي شود، چون اولا مي داند، بايد از او جدا شود، دوم مي فهمد آنچنان كه نشان مي داد، نبود. حضرت حق هم از انسان جدا نمي شود و هم هرچه مي بيند جلوه هاي بالاتري است و پاياني ندارد. اينگونه نيست كه اگر به يك جلوه رسيد بگوييد: حضرت حق تمام شد؛ لذا آنهايي كه به حضرت حق مي رسند دائم غرق در بهجت هستند، و هر لحظه هم بهجت و نشاطشان افزوده مي شود. اگر حجاب عالم مُلك برداشته شد و در عالم مُلك توانستند جلال و جمال الهي را ببينند، آرام آرام حجاب ملكوت هم برداشته مي شود. اين مسير، مسير نامتناهي است. لذا انسان هايي كه به خداي متعال دل مي بندند دائم با او هستند و بهجتشان، بهجت بي پايان، بدون اضطراب، بدون رنج، بدون غصه فراغ هست. چون مي دانند آنطور نيست كه او متحول باشد و فراغ قطعي باشد آنها خوف ديگري دارند و آن خوف اين است كه مبادا ما بی راهه برويم و با این کار، خودمان از محبوبمان جدا شويم؛ لذا مراقبه مي كنند. این خوف در انسان احتياط مي آورد به خلاف خوف جدايي بهار است. در خوف بهارهرچه هم احتياط كنيم، آفل است که اين نشانه ضعف اوست اين خوف ناشي از ضعف محبوب است؛ ولی آن خوف ناشي از ضعف محبوب نيست، نگراني در رفتار خود انسان است كه ما چگونه عمل كنيم كه از زيبايي ها جدا نشويم.

تعبيري در دعاي عرفه از سيد الشهدا (ع) نقل شده است که تعبير لطيفي است، «عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَار»(2)، از دگرگوني آثار و رفت و آمد آن و اينكه پاييز مي رود و بهار مي آيد، شب مي رود، روز مي آيد و امثال اينها و «وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَار»، اينكه اطوار عالم در حال نقل و انتقال هستند امري را يافتند.«أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي »، مراد تو از من چيست؟ خدايا چرا اين تحولات را به من نشان مي دهي و در معرض ديد من قرار مي دهي؟ خيلي از تحولات عالم از معرض ديد ما پنهان است و نمي بينيم! خداي متعال براي چه رفت و آمد بهار و پاييز و شب و روز و جواني و پيري را در معرض ديد ما قرارداده است؟ «عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي»، آنچه تو از من مي خواهي اين است. «أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ»، مي خواهي خودت را در همه چيز به من معرفي كني، «حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ ءٍ»، تا اينكه در هيچ چيز نسبت به تو غافل نباشم. «حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ ءٍ»، در بهار و پاييز و در شب و روز با تو باشم همچنین در جواني هم با تو باشم. اين آن چيزي است كه خداي متعال مي خواهد. اينكه خداي متعال خورشيد را وسط آسمان مي برد و بعد هم پنهانش مي كند، براي اين است كه ما بفهميم اين خورشيد كاره اي نيست و در متن طلوع خورشيد و در غروبش هم حضرت حق را ببينيم. كساني كه به اين مقام مي رسند، نگران پاييز و نگران اينكه اين صبح، شب مي شود نيستند. صبح مي رود، شب مي آيد. سفره اي انداخته مي شود، سفره اي جمع مي شود. انسانی كه دل بسته به كسي است سر سفره او مي نشيند، توجه اش به سفره انداختن و جمع كردن اوست دیگر كاري ندارد چه چيزي سر سفره مي گذارد و برمي دارد. كسي كه با خداست در بهار، سفره انداختن و جمع كردن او برايش لطيف است. از صنع الهي لذت مي برد كه چطور بهار را جمع مي كند، و چطور نفس رحماني جمع مي شود. دوباره پاييز مي آيد، و دائم غرق در بهجت و ابتهاج است. اين همان «احسن الحال» است. احسن الحالي كه ما از خداي متعال در دعاي تحويل سال مي خواهيم كه خدايا حال ما را متحول كن و همه تحولات دست تو است. «يا مقلب القلوب و الابصار، يا مدبر الليل و النهار، يا محول الحول و الاحوال» همه چرخش ها در دست توست، يك تحولي در ما ايجاد كن به احسن الحال برسيم. احسن الحال؛ حضور در محضر خداست. چنين انسان هایی هميشه بهار هستند و اصلاً پاييز را نمي بينند. همه عالم برايشان بهار است و همه عالم براي اينها حضور حضرت حق است و هميشه غرق بهجت هستند. اصلاً نگران آينده نيستند. حتي نگران مرگ نيستند. مي گويند: اين عالم خدا را ديديم، برويم آن عالم را هم ببينيم.

يكي از اولياي خدا مي گفت: اين عالم خدا را ديديم، ببينيم آن عالم وسيع تر خدا چه خبر است. مضطرب نيست كه بساط دنيا جمع مي شود. پس نكته اول این است كه ما بايد از زيبايي طبيعت، از بهار، از رويش گياهان، از بارش باران، از نسيم بهار و از صداي پرندگان، لذت ببريم. همه اينها آيات هستند و هيچ جلوه اي ندارند. اوهام نفس و خيال بافي است كه اينها را جای خدا مي نشاند و ما را به اينها دل بسته مي كند و براي ما در اين دل بستگي ها رنج ايجاد مي كند. قرار بود ما از حضور حضرت حق لذت ببريم و از جمال الهي، از محبت و رحمت او، نسيم رحمت خدا را ببينيم، «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(روم/50)، اين دو نظر است، که نظر دوم، نگاه كسي است كه هميشه بهار است.

نكته دوم اين است كه هرچه ما در عالم محسوس مي بينيم آيات و نشانه هايي براي عالم ديگر هستند. این که خداي متعال جلوی ما قرار دارده يك مثل است. واقعيت عظيم تري هم هست، که از آن عبرت بگيريم و به آن ممثل برسيم. در طبيعت باران رحمت الهي مي بارد و بهار زنده مي شود. خداي متعال با يك بيان لطيفی آن را بيان كرده است، مي فرمايد: وقتي بهار مي آيد، «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ»، رحمت خداست كه نازل مي شود و اين آثار رحمت خداست كه بر عالم مي بارد، وقتي باريد، «كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»، زمين مرده با اثر رحمت الهي زنده مي شود. و گرنه باران چه كاره است كه زمين را زنده كند؟ اين تجلي و آثار رحمت الهي است كه در عالم ظاهر مي شود. بعد مي فرمايد: «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ»(روم/50)، اوست كه مرده ها را زنده مي كند. خدايي كه با آثار رحمتش طبيعت را زنده مي كند، همين خداي متعال مرده ها را زنده مي كند و او بر هر كاري تواناست. ذيل این آيه دو احتمال دارد: يكي ناظر به معاد است كه درست هم هست. خدا است كه مرده را زنده مي كند و يك بذر مرده را تبديل به يك گياه با نشاط مي کند. نكته ديگر اینکه ما واقعاً يك موت و حيات ديگري هم داريم. سرزمين وجود ما سرزمين كوير است و بايد رحمت خدا بر آن ببارد تا سبز و خرم زنده شود. چرا ما خودمان را ارضي نمي بينيم كه باران رحمت خدا بر اين ارض ببارد و اين ارض را زنده كند؟ چرا براي خودمان حيات ديگري غير از اين حيات نمي بينيم؟ چرا ما كه در انتظار نشسته ايم، كه زمين زنده شود و اين گل سبز شود در انتظار سبز شدن خودمان نيستيم؟ مگر ما سرزمين مرده اي نيستيم كه اگر رحمت خدا بر ما ببارد، زنده مي شويم؟ ما يك شجره طيبه و يك درخت زنده مي شويم و محصول مي دهيم. مگر ما نمي توانيم فرعي از آن كلمه طيبه بشويم كه «تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(ابراهيم/25)، فرعي از اميرالمؤمنين (ع) ونبي اكرم (ص) بشويم و دائم سرسبز و دائم بهار باشيم، نه اينكه عالم براي ما دائم بهار باشد. بحث اين است كه چرا خودمان دائم بهار نباشيم؟ چرا ما توجه به پاييز وجود خودمان نمي كنيم كه بايد اين خزان با بارش رحمت خدا تبديل به بهار شود.

اين روايت قبلا هم بیان شده که در انبياء پنج روح است: روح القدس، روح الايمان، روح القوه، روح الشهوة، روح المَدرج. در خوبان و مؤمنين چهار روح است که روح القدس نيست و در كفار فقط يك روح المَدرج است که همان نفس است که فقط مي خورند و مي خوابند. روح هاي ديگر واقعي است، بايد آن روح ها در ما دميده شود و ما بايد زنده شويم و به حيات هاي برتر برسيم. بنابراين همان طور كه منتظر هستیم كه باران رحمت خدا ببارد و اين رحمت الهي نازل شود و طبيعت زنده شود، از زنده شدن طبيعت هم لذت ببريم. اگر اين رحمت الهي بر ما ببارد، ما از زنده شدن خودمان، بيش از زنده شدن طبيعت لذت خواهيم برد. ما بايد به دنبال بهار خودمان باشيم و اين شدني است. این آيه به این نكته اشاره مي كند و مي فرمايد: «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى»، همان خدايي كه خاك را زنده مي كند، مي تواند شما را هم زنده كند.

سوال: یعنی يك ضمير مستعدي مي‌خواهد كه اين رحمت‌ها را جذب كند؟

پاسخ: اگر بخواهيم این واقع مي شود ولی ما غفلت مي كنيم. فرمود: «إن لربكم في أيام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها»(3)، در ايام زندگي هركسي نسيم هايي مي وزد خودتان را در معرض قرار دهيد. حضرت فرمودند: خودتان را در معرض باد بهار قرار بدهيد، چون آن كاري كه با گياهان مي كند، با شما هم همان كار را مي كند. باد بهاري كه جسم را با نشاط مي كند، نسيم هاي رحمتي است كه وقتي به انسان خورد او را زنده مي كند. فرمود: از اين نسيم ها در دوران شما هست اما شما غافل هستيد. بنابراين نسيم هاي رحمت الهي در عالم هست كه مي تواند به انسان حيات بدهد، به اين نسيم ها توجه كنيم و دنبال اين نسيم ها برويم و دنبال بهار خودمان باشيم. همه چيز براي بهار ما آماده است، هم سرزمين ما سرزمين حاصلخيزي است و هم رحمت خدا جاري است. اين رحمت مي بارد و ما را بهاري و زنده مي كند.

امام رضا (ع) در حدیثی، امام و امامت را معرفي مي كنند. در ذيل این حديث در جمله لطيفي اوصاف امام را بيان مي كنند و می فرمایند: «كَالسَّحَابِ الْهَاطِلِ وَ الْغَيْثِ الْمَاطِر»(4)، امام ابر بارنده و باران متتابع و پشت سر هم است. این يكي از شئون امام است. چطور اين ابر مي بارد و زنده مي كند، مگر اين غير از رحمت خدا چه دارد؟ فرمود: امام اينگونه است، اگر بر سرزمين وجود انسان ببارد، سرزمين وجود انسان زنده پاك و طاهر مي شود.خداي متعال مي فرمايد: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ»(انفال/11)، خداي متعال از عالم بالا آب را نازل كرد كه شما را پاك كند. در روايت فرمود: «السماء» مقام نبي اكرم (ص) است و «ماء» ولايت اميرالمؤمنين (ع) است. همه چيز در طبيعت آثار و جلوه هاي رحمت خداست. تابش خورشيد، بارش باران، نسيم بهاری همه دست به دست هم مي دهند و اين زمين مرده زنده مي شود، به شرطي كه منتظر بهار خودمان باشيم. اگر منتظر بهار خودمان باشيم، «إن لربكم في أيام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها»، خودمان را در معرض قرار بدهيم تا آن نسيم رحمت ما را زنده مي كند.

نكته سومي كه قابل توجه است اين است كه همان طور كه ما بهاري داريم كه هر سال تكرار مي شود و همه لذت مي بريم، خداي متعال فطرت ما را طوری آفریده که از زنده شدن لذت مي بريم به تعبير ديگر وقتي آثار رحمت خدا ظاهر مي شود فطرت ما به اين آثار تعلق دارد.

بهاري در عالم هست كه آن بهار حيات برتري است و نشاط و انبساط و زيبايي و خرمي ديگري به جهان مي رسد كه قابل مقايسه با اين خرمي ها نيست .مثلاً زيبايي هاي بهشت با بهار قابل مقايسه نيست. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن »(سجده/17)، خدا آنچه براي اوليائش در بهشت پنهان كرده بر كسي آشكار نمي شود. بنابراين همان طور كه بهار يك جلوه است، بهشت چيزي است كه قابل مقايسه نيست. ما در این دنيا دوراني داريم كه در آن دوران بهار ظهور پيدا مي كند و باران مي بارد و زمين زنده مي شود، خداي متعال وعده داده است.«أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»، خداي متعال اين زمين را بعد از مردن دوباره زنده مي كند شما نگران خزان عالم نباشيد. درست است كه شايد در دوران خزان عالم هستيد؛ ولي كل عالم بهاري دارد. رحمتي كل عالم را دگرگون مي كند، بهار ديگري مي آيد و قطعه اي از بهشت مي شود؛ يعني حقيقتي از غيب در اين عالم ظاهر مي شود و بهار تجلي از غيب است. كلمه غيب الهي كه امام زمان هست، در عالم ظاهر مي شود. كلمه «ماء» در«يظهر الماء علي وجه الارض»، آب روي زمين آشكار مي شود؛ يعني حقيقت ولايت! همه عالم به آب زنده است. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَي » (انبياء/30)، وقتي كلمه «ماء» در عالم ظاهر شد، عالم به يك حيات ديگري مي رسد، به اندازه اي كه اين آب تجلي دارد، حيات است.

اين تعبير در زيارت حضرت آمده: «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام »(5)، با حضرت عالم بهار مي شود و خرمي در عالم مي آيد كه با اين خرمي قابل مقايسه نيست. خيال نكنيم اوهام است خرمي است. اگر ارباب معرفت كه غرق نشاط اند نشاطشان خيالات است، نشاطي است كه با ما قابل مقايسه نيست. بنابراين يك وادي در اين عالم است، كه در اين وادي حقيقت و امام كه كلمه طيبه و كلمه حيات است، ظهور پيدا مي كند و كل زمين زنده مي شود. امام بهار عالم است و عالم با او به نشاط و نضره و خرمي مي رسد.

چرا ما رفتن پاييز و آمدن بهار را مي بينيم و عبرت نمي گيريم؟ كل عالم يك بهاري دارد و آن بهار، بهاري است كه همه انبياء به آن وعده دادند و همه خوبان منتظرش بودند. بنابراين ما بايد منتظر يك انتظار بزرگتر از انتظار اين بهار كه براي ما پيش مي آيد باشيم، بهاري كه با بارش رحمت الهي و بارش حقيقت ولايت بدست مي آيد. حضرت زهرا (س) تعبير لطيفي راجع به پدر بزرگوارشان رسول الله(س) دارند، «إِنَّا فَقَدْنَاكَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا»(6)، ما شما را از دست داديم مثل زميني كه باران بارنده و فراوان خودش را از دست بدهد. پيغمبر و امام اينطور است. امام خورشيدي است كه وقتي طلوع كند، صبح مي شود. چطور ما شب منتظر صبح هستيم، مي دانيم خورشيدي هست؛ ولی در شب غيبت منتظر طلوع آن صبح نيستيم كه همه عالم روشن شود. چرا در پاييز عالم، منتظر بهار و در خزان، منتظر رويش نيستيم. اين انتظار بزرگ بايد شكل بگيرد كه همه ما منتظر بهار هستيم و خود را محيا مي كنيم. اين يك مثل است که چرا منتظر آن بهار واقعي نيستيم؟ چرا خانه تكاني نمي كنيم؟ و خودمان عالم خانه مان را آماده نمي كنيم؟ بايد عالم را آماده كنيم، گلباران شود تا انشاءالله حضرت تشريف بياورند و بهار حقيقي در عالم محقق شود و همه زنده شوند. در روايات داريم كه دعا مي كنيم كه خدايا قلب هاي مرده را با امام زمان زنده كن. وقتي حضرت مي آيند واقعاً زمين و اهلش زنده مي شوند. بنابراين، اين بهار يك مثلي است براي بهار حقيقي عالم، كه عصر ظهور است كه واقعاً تحول عظيمي اتفاق مي افتد و اين يك مثل و يك نمونه است براي اينكه آن را بفهميم. «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى »، خداي متعال فرموده آثار و رحمت خدا را ببينيد که طبيعت مرده را زنده مي كند. عالم در انتظار يك حياتي است، كه خداي متعال آن حيات را مي دمد.«إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى »، به وسيله كلمه تامه خودش كه وجود مقدس امام زمان است، بهاري در سر راه عالم است، انشاءالله منتظر آن بهار باشيم.

نكته ديگري كه قابل تذكر است وقتي سال نو مي شود و بهار مي شود، يك سال جديد آمده است و يك سال هم رفته است. در روايات آمده: هر شب و روزي كه مي آيد، ندا مي دهد و مي گويد: من ديگر تكرار شدني نيستم. بهره خودت را از من ببر. فردا شب، فردا شب است. نگو من فردا شب نماز شب مي خوانم، من ديگر نيستم. من روز قيامت كه شهادت مي دهم صفحه وجود من از نور نافله شب تو خالي است. سال به طريق اولي است، سالي كه رفت ديگر برنمي گردد. امسال هم كه آمد ديگر برگشتني نيست. بنابراين همان طور كه دستور داده هر شبانه روز خودتان را به حساب و كتاب بكشيد، يك مراقبه اي هم نسبت به سال گذشته داشته باشید. اين بوته اي كه من در خانه ام دارم، خشك شد، دوباره الآن گل داده است. من در اين يكسال چه كرده ام؟ حساب و كتابي از خودش بكشد و نسبت به امسالش با خداي متعال عهدها و قرارهايي ببندد و از نفس خودش تعهداتي بگيرد. امسال بايد در وادي حق يك قدم جلو برويم. عالم تر و متقي تر و خداشناس تر و خدوم تر شويم و عيب هاي ما كم شود. فرمود: كسي كه دو روزش مساوي است ضرر كرده است. حالا كسي كه دو سالش مساوي است، چطور؟ فرمود: كسي كه امروزش از فردايش بدتر است، ملعون است و از رحمت خدا دور است. كسي كه امسالش از پارسالش بدتر شود، چه؟ يك محاسبه اي از خودمان بكنيم ببينيم پارسالمان بهتر از سال قبل بوده و عيب هاي ما كجا بوده است؟ اگرانسان اهل مراقبه و محاسبه نباشد، همه عالم هم معلم شوند، هيچ چيز دست او را نمی گیرد. معلم مثل طبيب است، نسخه را مي دهد، بايد خود شما دارو را مصرف كني وخودت مراقب احوال خودت باشي.

بنابراين امسال سال جديدي است، بايد براي خودمان برنامه ريزي جديدي داشته باشيم و برنامه ريزي هاي ما خيالي هم نباشد، با واقعيت منطبق باشد؛ ولي برنامه رو به پيش باشد. در باطن، ظاهر و در معنوياتمان و در همه چيزمان بايد تصميم بگيريم عيب هاي گذشته مرتفع شود، در سال آينده انشاءالله اين عيب ها برطرف شود. سعي كنيم امسال ما بهتر از سال گذشته ما باشد، صحیح نیست انسان دو سالش مثل هم باشد، نماز ، روزه وشب زنده داری امسال با سال قبل باید فرق داشته باشد. زبانش، گوشش فرق کند اگر هر كاري مي كرده در سال بعد هم انجام دهد پس اين عمر را خدا براي چه داده است؟

نكته آخر هم كه به خصوص امسال لازم است تذكر بدهيم، اين است كه ایام عيد و سالگرد طبيعت، ملازم با شهادت حضرت زهرا (س) شده است. ايام، ايام بيماري حضرت است و حضرت در بستر بيماري هستند. ديد و بازديد و استفاده بردن از فضاي طبيعت هيچ اشكالي ندارد؛ ولي ايشان مادر همه مؤمنين هستند رعايت حرمت ايشان در اين ايام نگه داشته شود و در عين اينكه از حلال عالم استفاده مي كنيم، مراقب حرمت اين وجود مقدس باشيم و مواظب باشيم كه حريم ايشان شكسته نشود خصوصا روزهاي پاياني نوروز كه مصادف با شهادت صديقه طاهره (س) است. كسي كه ما را از پاييز عالم عبور مي دهد و ما را به بهار مي رساند و همه امامان ما كه بهار عالم هستند، تجلي ايشان هستند. «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة»(7)، در زيارت ائمه آمده كه خدايا انوار ائمه را از ايشان ساطع كردي و همه روشني و بهار عالم، از وجود مقدس حضرت زهرا (س) است. اگر كسي مي خواهد به بهار حقيقي برسد، بايد به ايشان نزديك شود. طريق رسيدن به طهارت، پاكي، توحيد، ولايت ايشان و عبور از وادي بلاي ايشان است، كه وادي بلاي ايشان معبر ما به سوي توحيد و طهارت و حيات طيبه است.

انشاءالله خداي متعال هم بهار حقيقي عالم را نزديك كند و هم جان هاي همه ما را با ظهور امام زمان در باطن مان بهاري كند و انشاءالله همه عزيزان را خرم و با نشاط بدارد و غصه ها را از دل همه خوبان برطرف كند.

پی نوشت ها:

(1) بحارالانوار، ج67، ص25

(2) بحار الانوار، ج95،ص225

(3) بحارالانوار، ج84، ص267

(4) بحار الانوار،ج99، ص188

(5) بحارالانوار، ج99، ص101

(6) كافي،ج8، ص375

(7) بحارالانوار، ج97، ص199