نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) اسماء الحسنی الهی / تحلیل مقام اهل بیت و دوری از شرک در فضای اسماء خداوند

متن زیر جلسه چهل و ششم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 20 اردیبهشت سال 93 برگزار شده است. در این جلسه در ادامه مباحث تفسیر بسم الله و اسماء الحسنی الهی به این اشاره می شود که اهل بیت و اولیاء خدا، اسماء الحسنی هستند و البته این ما را به تفکر شرک نمی رساند بلکه خروج از این چاچوب شرک و الحاد در اسماء است. در این جلسه آنچه بیشتر مورد بررسی قرار می گیرد تحلیل رابطه ائمه و اسماء الحسنی است و توجه به توحید و پرستش خداوند در فضای این اندیشه به چه نحو خواهد بود.

سوال: بحث ما در هفته هاي گذشته در تفسير بسم الله الرحمن الرحيم بود و نکات بسيار خوبي را شنيديم. در ادامه آن بحث در خدمت ایشان هستیم.

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. اشاره كرديم كه معناي بسم الله اين است كه ما در همه امور خودمان، همه كارهای ظاهري و باطني، فعاليت هاي معنوي، عبادت و سلوك، همه بايد با استعانت از خداي متعال باشد؛ چرا كه همه فقير و مضطر به او هستیم و او هم وقتي دستي به سويش دراز شود، خالي رد نمي كند. «الْمُغِيثُ إِذَا اسْتُغِيثَ وَ الْمُجِيبُ إِذَا دُعِي »(1)، اگر كسي واقعاً از او كمك بخواهد، حتماً دستگيري مي كند و حتماً آنجايي كه اجابت نمي شود، دعا و استغاثه انجام نشده است، والا از ناحيه خداي متعال هيچ نقصي نيست. خدايي كه رحمان و رحيم است و اگر به ما عطا مي كند از سر طمع و عجز و اضطرار نيست، همه بخشش هايش هم یا به رحمت عام او برمي گردد، يا به رحمت خاص و مستقري كه براي مؤمنين دارد. آنهايي كه دعوت خدا و انبياء را اجابت مي كنند و به سوي خداي متعال حركت مي كنند و دست و دل از غير خدا مي شويند، خداي متعال از آنها پذيرايي خاص دارد. هرچه به ما مي رسد، ناشي از رحمانيت و رحيميت است. نكته قابل توجه این است که ما فقير و مضطر هستيم؛ اين اضطرارهاي ما هم نقطه ضعف و هم نقطه قوت ما است، بالاخره ما گرسنه مي شويم، تشنه مي شويم، خسته مي شويم، ثروت مي خواهيم و در اين دنيا نيازهاي كوچك و بزرگ فراواني داريم، اينها همان نقطه ضعف هاي ما هستند كه اگر شيطان بخواهد در ما نفوذ كند از همين طريق نفوذ مي كند. اگر ما اين نقطه ضعف ها را قطع كنيم و راه شيطان را ببنديم، اين نقطه ضعف ها تبديل به نقطه قوت خواهد شد. شيطان بخاطر نياز ما به ثروت است كه در ما نفوذ مي كند و ما را وادار مي كند كه براي تأمين ثروت از حقايق و خدا و اوليائش دست برداريم. اگر ما يك پناهگاه و تكيه گاهي براي نيازهاي خودمان فراهم نكنيم، بي شك شيطان از طريق نيازها بر ما تسلط پيدا مي كند.

معناي بسم الله هم همين است كه در همه اضطرارهاي خودتان به خدا تكيه بدهيد، كه اگر به خداي متعال تكيه نداديد، راه نفوذ شيطان مي شوید و از همين جا باب شرك به سوي شما باز مي شود، ابلیس انسان را در این وادی قدم به قدم پيش مي برد تا جايي كه واقعاً شرك هاي انسان تبديل به شرك هاي آشكار مي شود. به تعبير روايات تا حدی شرك ها، شرك هاي مغفور هستند و مورد مغفرت و بخشش واقع مي شوند، ولو شرك باشد؛ مثلا اینکه انسان براي خدا شريكی قرار بدهد. ولي بعضی شرك ها، شرك هاي غير مغفور هستند، مثل اینکه انسان صريحاً براي خداي متعال در همه امور شريك قرار دهد.

نكته دیگری كه در جلسات گذشته به آن پرداختيم، اين است كه اگر قرار است ما از غير خداي متعال نخواهيم و اتكاي به غير خداي متعال شرك است، پس چطور ما صريحاً در روايات و دستورات آمده است که اهل بيت(ع) را واسطه بين خودمان و خداي متعال قرار مي دهيم، آیا اين شرك نيست؟!

یکی از جواب های عامی که می توان به این سوال داد این است که نوع حجاب است که ما را موحد یا مشرک می کند و ما بدون حجاب معمولاً از دست خداي متعال دريافت نمي كنيم، رحمت عام و خاص خدا معمولاً از طريق وسائط مي رسد، منتهي اگر كسي در این وسائط واقعاًحضور حضرت حق را ديد، موحدانه زيست مي كند، اگر هم نديد و به خود آنها تكيه كرد، مشركانه زيست مي كند. مهم ترين واسطه بين ما و خداي متعال، نبي اكرم و اهل بيتشان هستند كه سبب ارتباط عوالم به حضرت حق هستند. فيض از طريق ايشان جاري مي شود و معناي كلي شفاعت حضرت هم همين است، ایشان رحمت موصوله و معدن رحمت خدا هستند، بنابراين از دست آنها گرفتن، دقيقاً از دست خدا گرفتن است. به خصوص دستي كه «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى »(انفال/17)، وقتي با او بيعت مي كنند، خداي متعال مي فرمايد: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم »(فتح/10)، دست خدا بالاي سر اين دست ها بوده و از چنين دستي گرفتن، عيناً از دست خداي متعال گرفتن است. در روايتي ذیل آیه «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم »(كهف/110)، آمده است که، اخلاص اين است كه انسان فقط از دست نبي اكرم و اهل بيتش بگيرد. اخلاص در توحيد، اخلاص در بندگي، به اخلاص در تولي است و اتفاقاً شرك در اين است كه انسان از دست غير نبي اكرم بگيرد. اگر انسان از دست غير گرفت، رزق حرام گرفته است؛ چه رزق باطني باشد و چه ظاهري، و اين ما را به وادي ظلمات سوق مي دهد.

نكته ي ديگري که در این جا باید اشاره شود این است كه اگر قرار است در بسم الله از خدا استعانت كنيم، پس چرا بالله نگفته است؟ البته در تعابير ما «بسم الله و بالله» هم داريم. ولي در آيه مي بينيد كه صريح مي گويد: «بسم الله الرحمن الرحيم»، یعنی در این آیه استعانت از اسم است. حال اين اسم چه هست كه ما از او استعانت مي جوييم؟

نكته اول اين است كه اسم، در يك كلمه نشان دهنده خصوصيات و كمالات غير است. آن كسي كه اين اسم را بر او مي گذارند دو نوع است، گاهي يك اسم هايي قراردادي است، مثلا اینکه ممكن است ما اسم يك جاهل را عالم بگذاريم. و گاهی هم اسم ها حقیقی هستند؛ يعني واقعاً نشان دهنده واقعيتي در مسماي خودشان هستند، اسامي خداي متعال اينگونه اند. یعنی وقتی مي گوييم: خداي متعال حيّ و قيوم است، حقيقتاً نشان دهنده اوصاف كمال و جمال الهي است.

نكته دوم اينكه اسامي كه ما براي معرفي يك شي قرار مي دهيم، متناسب با ظرفيت او است. گاهي اوقات براي معرفي يك شي يك الفاظي را قرار مي دهيم، مثلا مي گوييم: فلان آقا عالم است، خوب اين لفظ نشان دهنده كمالي در اين شخص است و يك پشتوانه ي معنايي دارد. اگر اين لفظ را ما بدون هيچ معنا بگوييم، هیچ معرفتي نسبت به آن شخص پيدا نمي شود. وقتي مي گويند: فلانی عالم است، يك معنايي در ذهن شما مي آيد، كه از طريق اين معنا مي فهميم كه چه كمالي در آن شخص است. پس اين الفاظ اسم هستند و نشان دهنده خصوصيات مسمي هستند. ولي اينها در واقع يك پشتوانه ي معنايي دارند و آن معناست كه نشان دهنده ي آن مسما است و حقيقت را به ما نشان مي دهد؛ و الا اگر اين الفاظ از معاني شان قطع شوند، به تنهايي نمي توانند به ما كمك كنند تا آن مسما را بشناسيم و خصوصياتش را بدست آوريم.

اسامي كه اشخاص و موجودات دارند، متناسب با مقامات خودشان است. ولی اسامي خداي متعال مراتبي پيدا مي كند، يكبار اين اسامي در قالب الفاظ تنزل پيدا مي كند. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم »(بقره/255) خداي متعال الله است، حي و قيوم و علي و عظيم است. اينها اسامي الهي هستند. اين حقيقتي كه در آن عالم بالا در محضر خدا بوده، تا قالب الفاظ آمده است (که در آیه «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(زخرف/4) آمده است) الفاظ هم معصوم هستند، الفاظ هم قرآن هستند. ولي اين را كه ما در سطح الفاظ قرآن مي بينيم همان اسم خداي متعال است که آن حقيقت در قالب لفظ تنزل پيدا كرده است. ما از همين الفاظ شروع مي كنيم. لذا سير ما با قرآن، سير تا رسیدن به حقيقت و باطن قرآن است. به آنجا مي رسيد كه «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ» شما اگر دنباله ي اين الفاظ و اين رشته ي متصل بين ما و خداي حكيم را بگيريد، این رشته از عالم الفاظ عبور مي كند و وارد عالم معنا مي شود، سير در عالم معاني هم از عالم ملكوت تا عوالم بالاتر ادامه دارد. پس اين لفظ يك باطني دارد. باطنش هم باطني دارد، لذا فرمود: قرآن هفتاد بطن دارد. اسامي خداي متعال در قرآن، هفتاد مرتبه نازل شده است تا به اين الفاظي رسیده كه ما مي خوانيم و اين الفاظ هم نور است و امکان دارد که درونش اسم اعظم باشد. همين لفظ خاصيت دارد. لذا از نظر حكم فقهي همين الفاظ قرآن محترم هستند و مسّ بي وضو آن، حرام است. باطنش هم همينطور است. «إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ، فىِ كِتَابٍ مَّكْنُونٍ، لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/77-79)، انسان هرچه به طهارت باطن مي رسد، بیشتر مي تواند حقايق قرآني را مسّ كند. پس اين اسامي كه شما در قرآن براي خداي متعال مي بينيد، يك ظاهر و يك باطني دارد و باطنش هم باطن است. اگر كسي سير كرد، ابتدا با اين اسم اول، خدا را مي شناسد و بعد به باطن مي رسد و در آينه ي جامع تري خداي متعال را مي بيند، تا به اسم اعظم برسد که در آينه اسم اعظم مي تواند خداي متعال را مشاهده كند. پس اسامي خداي متعال صرفاً الفاظ نيستند. اگر چه سر و كار ما با الفاظ قرآن است و سير از اين الفاظ شروع می شود، ولی اگر كسي در مرحله ي لفظ ماند، بهره مندي اش از قرآن خيلي كم است، نه اينكه اصلا بهره مند نمي شود. اما اگر کسی به سمت اسماء باطني رفت، می رسد به يك اسمي كه جمال و جلال الهي را به اندازه ممكن نشان می دهد.

پس اسماء الهي مراتب و مقاماتي دارند و ما با اين الفاظ يك معاني را معرفي مي كنيم. قرآن، هفتاد بطن دارد و هر اسم، معرفي اسم بعدي را مي كند تا اينكه به اسم اعظم برسيم. نکته قابل توجه این است که اسماء الهي كه ما با آنها سر و كار داريم، وسيله معرفت خدا و وسيله تقاضاي ما هستند، وسيله عبادت ما و وسيله درخواست ما هستند، دعا و عبادت با هم ملازم هستند «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»(فاتحه/5). اگر شما مستقلاً از كسي چيزي بخواهيد و به او اعلام فقر كنيد، این یک نوع پرستش و شرك در بندگي است، و چه عجزي بالاتر از اينكه من دست گدايي به سوي كسي دراز كنم و بگويم از تو علم مي خواهم، از تو قدرت مي خواهم، رزق مي خواهم، اين بندگي است «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَة»(2). لذا اگر انسان از ديگران بخواهد، مبتلا به شرك خفي مي شود. گاهي هم شرك، شرک جلي است، مثل آنهايي كه بت پرست بودند و از بت هايشان مي خواستند.

پس دعا و عبادت درو روي يك سكه هستند، و اسماء الهي واسطه هم واسطه در دعا و هم واسطه در عبادت هستند؛ مثلا ما وقتي از خدا مي خواهيم درخواست كنيم، اگر خدا را به اسم عليم ندانيم، هيچوقت نمي توانيم از او علم بخواهيم! پس از طريق اين اسم است که هم مي فهميم كه به علم او نيازمنديم و هم اينكه او عليم است، در واقع هم نياز خودمان و هم غناي او را مي شناسيم. در مناجات حضرت در مسجد كوفه آمده است که «مولاي يا مولاي انت الحي و انا الميت»، وقتي ديدي خدا حي است، مي فهمي كه خودت ميت هستي و مي فهمي كه محتاج به حيات او هستي. اگر ديدي او قادر است، مي فهمي كه خودت عاجز هستي «هل يرحم العاجز الا القادر»، و بعد از او مي خواهي تو را مستغني كند. پس اسماء الهي واسطه دعاي ما هستند، ما بدون اسم نمي توانيم از خدا چيزي بخواهيم. شما اگر مطلق اين اسماء را حذف كنيد و هيچ اسمي از خدا نداشته باشيد (علیم، خبیر و ....)، چطور مي توانید خدا را صدا بزنيد؟ يك قدم جلوتر برويد. ممكن است كسي بگويد: نه، كسي هست كه به حسب ظاهر زبان ندارد ولي مي تواند خدا را بخواند. جواب این سوال آن است که او در باطن، يك اسمايي را مورد توجه قرار مي دهد. ممكن است دعاي کسی قلبي باشد، که حتی آنجا هم اسم حكيم و عليم و حي يك ظهوري در قلبش دارد، منتهي ممكن است كسي در حد الفاظ بماند، و كس دیگر در حد معاني جلو برود. پس اسماء واسطه عبادت و دعاي ما هستند.

نكته ي بعد اين است كه ما هرچه از خدا بخواهيم، مي توانيم بخواهيم، اما به اندازه اي كه اسماء خدا را درك مي كنيم. اگر كسي خدا را در حد اين الفاظ ديد، يعني دستگاه وسع خدا را اينقدر مي بيند، پس بيشتر از اين نمي تواند بخواهد. اينكه به ما مي گويند: قبل از دعا اسماء الهي را ياد كنيد تا بتوانيد دعا كنيد، براي اين است كه اگر اين اسماء را ياد نكنيم نمي توانيم دعا كنيم، نه اينكه دعایمان اجابت نمي شود، بلکه اندازه ي دعاي ما به اندازه درك از اسماء الهي است. اگر ما از اسماء الهي همين معاني ظاهري اش را فهمديم، همین قدر هم مي توانيم از خدا بخواهيم. ولي وقتي که «يا عليم» مي گوييم و به آن اسم اعظم و معناي حقيقي آن رسيديم، در آن وسع مي توانيم از خداي متعال درخواست علم كنيم و دعاي ما وسيع مي شود و فقر خودمان را در يك وسع ديگري مي فهميم. ما در يك وسع ديگري مي فهميم محتاج هستيم. خداي متعال ما را محتاج به خودش قرار داده است. ما محتاج به حضرت حق هستيم و حضرت حق خيلي دستگاهش وسيع تر از اين حرف ها است.

كسي به خدا عرضه كرد: خدايا، همه كوه هاي عالم را براي من طلا كن، و هركس هم از تو چيزی كم خواست كورش كن. خداوند هم كوه ها را براي او طلا كرد و هم كورش كرد، چون وسع دستگاه هاي الهي خيلي بيشتر از اين حرف ها است. نقل شده است که حضرت فرمودند: «وجود مقدس رسول الله(ص) فرمود: اگر كسي از سر محبت يك نگاه محبت آميز به پدر و مادرش كند، خداي متعال ثواب يك حج را براي او مي نويسد. شخصی پرسید: آقا يعني اگر كسي صد بار نگاه كند، صد ثواب حج دارد؟ حضرت فرمودند: تو بخيلي كه خدا به كسي بدهد يا دستگاه خدا را محدود مي داني؟!» هم دستگاه خدا بي منتهي است و هم دستش باز است. پس اين اشكالاتي كه گاهی به این ثواب ها مي شود، بخشي اش بخاطر اين بي معرفتي ما نسبت به خداست. اگر كسي اين دستگاه عظيم را درك مي كرد و مي فهميد که همه اين ثواب ها در آن دستگاه محو هستند، به این نتیجه می رسید که هرچه ما از ثواب مي فهميم، در اندازه فهم ما است، نه در اندازه رحمت خدا. عالي ترين افق فهم ما، فهم ما است نه رحمت حقيقي خدا متعال! لذا كسي دركي از رحمت پيدا نمي كند، الا نبي اكرم و اهل بيتش و انبياء! پس به هر اندازه اي كه ما در اسماء الهي سير كنيم، واسطه در دعاي ما بسط پيدا مي كند. واسطه در دعوت و دعا، اسم است، ما بدون اسماء نه فقر خودمان را مي فهميم و نه غناي الهي را درك مي كنيم! اگر كسي در آينه غناي خدا، دامنه وسعت و فقر و اضطرار خودش را فهميد، آنوقت مي فهمد چقدر مي شود دعا كرد. با زبان معصوم دعا كردن يك خاصيتش اين است كه هم وسعت دستگاه حق و اضطرارهاي ما و هم اجابت خدا را به ما نشان داده می شود. در دعاي ماه رجب آمده است که «لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيد»(3)، يك گوش شنوايي آماده شنيدن هر سؤالي از توست و يك دستي هم دراز مي شود و اجابت مي كند.

نكته ديگر اين است كه اسماء واسطه ي عبادت هم هستند. ما نمي توانيم خدا را بدون اسماء عبادت كنيم. شما نماز نخوانيد و ذكر هم نگوييد، چطور خدا را عبادت مي كنيد؟ شما وقتي مي خواهيد نماز بخوانيد، هيچ لفظي به كار نبريد، آیا مي توانيد خدا را عبادت كنيد؟ حالا كسي ممكن است زبانش بسته است اما ذكر باطني دارد و يك معاني را در نظر مي آورد و خدا را با آن معاني عبادت مي كند، ممكن است كسي از اين هم جلوتر برود، و حالاتي را در قلب خودش از اسماء الهي نسبت به اسم رب و الله و مالك درك مي كند و در مقابل آن حالات احساس خضوع و خشوع مي كند. همينطور سير را بالاتر ببريد.

سوال: آیا اين معاني بدون لفظ و اسم ممکن است؟

پاسخ: هم لفظ مي خواهد، هم معنا مي خواهد و هم حالت قلبي مي خواهد، البته همه اينها اول كار است. ممكن است كسي وقتي نماز مي خواند آرام آرام به جايي برسد كه نمازش معراجش شود. كسي كه نمازش معراج است، ديگر سير در الفاظ نمي كند، بلکه مراتب بالاتر اسماء الهي را مي بيند و با آن اسماء، عبادتش محقق مي شود. لذا عبادت هم به وسيله اسماء واقع مي شود. هرچه اسمايي كه ما با آنها خدا را مي خوانيم، عظيم تر شد و به اسماء اعظم الهي نزديك تر شد، هم اضطرارهاي خودمان را بهتر مي فهميم و هم كرم الهي و دعاي ما رأفت پيدا مي كند. خداي متعال هم به اندازه ي همين چیزها به ما توجه مي كند «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ»(فرقان/77)، اگر شما درخواستي نداشتيد، فقير نبوديد، خدا چه اعتنايي به شما كند؟! البته خداي متعال مي داند ما فقير هستيم اگرچه ما این را به زبان نیاوریم، پس همه اميد ما به اوست. در دعای ابوحمزه آمده است که «لعلمك بي ان لا رب لي غيرك»، ممكن است من زماني توهم كنم که غير از تو پروردگاري دارم، به زمين و ماه متوسل شوم و يا مستكبر شوم و به خودم تكيه كنم، ولي در همان حال تو كه مي داني غير از تو پناهگاهي ندارم! درست مانند بچه اي كه دستش را از پدرش رها كرده و خيال مي كند پدرش گم شده است. ممكن است او از پدرش غافل شود، اما پدر كه از فرزند غافل نمي شود! اگر همه ما دستمان را در دست شياطين بدهيم، خداوند که مي داند شيطان رب ما نيست. اين تكيه گاه خیلی مهمي است. پس حال دعا به اندازه ای در ما پيدا مي شود که اسماء الهي را بفهميم، و به همان اندازه هم قيمت پيدا کرده و مي توانيم خدا را اطاعت كنيم؛ و این گونه است که يكي با الفاظ نماز، يكي با معاني نماز و دیگری با روح نماز سر و كار دارد.

مرحوم شهيد مطهري به يك آقايي از خوبان برخورد داشتند. ازشهید مطهری سؤال كرده بود: شما چگونه نماز مي خوانيد؟ ايشان فرموده بود: من به معاني و حالات توجه مي كنم، پشت سر الحمدلله يك لفظ و يك معنا است و يك حال حمد است. ايشان فرموده بود: پس كي به خدا توجه مي كنيد؟. اينكه فرمود: «بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ»(4) يعني مااسم اعظم خدا هستيم، اگر كسي توانست با ما خدا را عبادت كند، خدا را مي تواند عبادت كند. يك معنايش اين است. اگر كسي با نبي اكرم خدا را عبادت كرد و نمازي كه نبي اكرم آورده طريق عبادت است، اين بي انصافي نيست که بگوییم خود نبی اکرم طريق عبادت نيست؟! دعايي را كه نبي اكرم انشاء فرمودند، طريق دعا خداست. آیا خود نبي اكرم واسطه ي دعا نيست؟ پس اين اسماء الهي هم واسطه ي عبادت هستند و هم واسطه ي دعا. اما بعضي ها خيلي محدودنگر هستند. اگر به آنها بگويي که با لفظ سوره حمد، با لفظ «يا علي و يا عظيم» و «يا رحمان و يا رحيم» و با الفاظ قرآن مي شود خدا را عبادت کرد، ولي با باطن قرآن نمي شود، با آن ديني كه نبي اكرم آورده مي شود خدا را پرستيد، با خود نبي اكرم كه سرچشمه دين است نمي شود خدا را پرستيد؛ خيلي خوششان مي آيد! اين چه دركي از پيغمبر و خداي متعال است که این عده دارند؟ البته اين پيامبر هم ظاهر و هم باطن دارد. اگر به باطن برويد، آنوقت به جايي مي رسيد که همه ملائكه هم با اوخدا را عبادت مي كنند «بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ». پس اسماء الهي هم واسطه ي دعا و هم واسطه ي عبادت هستند.

در كافي و معاني الاخبار روايات فراوان هست كه به امام رضا عرض كرد: خداي متعال قبل از اينكه مخلوقات را خلق كند، به خودش عالم بود؟ فرمود: بله! گفت: صداي خودش را مي شنيد و خودش را مي ديد؟ فرمود: خداي متعال براي علم به خودش احتياج به گوش و زبان ندارد. مخلوقات هستند كه وقتي مي خواهند خدا را صدا بزنند بايد زبان داشته باشند. اين زبان واسطه ي خواندن است. حالا يا زبان ظاهري يا زبان دل! خداي متعال كه مي خواهد به خودش علم پيدا كند، زبان نمي خواهد. چون از خودش چيزي نمي خواهد. اگر مي خواست خودش را بخواند، يك واسطه اي مي خواست و اسم لازم بود، ولي خداي متعال از خودش طلبي و دعايي ندارد. مخلوقات هستند كه چون فقيراند و مي خواهند خدا را بخوانند، زبان و اسم مي خواهند. بعد فرمودند: خداي متعال در آنجا هيچ واسطه اي در علم به خودش ندارد. ما وقتي مي خواهيم به خدا معرفت پيدا كنيم و از او طلب کنیم، واسطه مي خواهيم اما خداي متعال از خودش طلبي نداشت. خيلي تعبير گويا است.«لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ يَسْأَلُهَا وَ لَا يَطْلُبُ مِنْهَا»(5) بعد فرمودند: خداي متعال احتياج نداشت كه خودش را نام ببرد، اسمي براي خودش به كار ببرد، تا از طريق اين اسم به خودش مرتبط شود. مخلوق است كه وقتي از خدا مي خواهد، بايد يا الله بگويد، يا رحمان و رحيم بگويد. از لفظش عبور كند، از معاني عبور كند، در باطن اسماء برود. به هر اندازه اي كه سير كرد، دعايش وسعت و عمق پيدا مي كند.

از آن طرف هم محبت خدا و اجابت خداي متعال وسعت پيدا مي كند. اين تعبير امام رضا(ع) توحيد است که فرمودند: «اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً» خداي متعال براي خودش اسمايي را اختيار كرده است. چرا؟ «لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا» برای اینکه غير به وسيله ي اين اسماء خدا را بخوانند. «لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَف» چون وقتي خدا را به اسمش نخوانيد، اصلاً شناخته نمي شود. وقتي شناخته نشد، دعايي نيست. پس اول اسماء خدا را نام ببريد، تا خدا را ، غني را بشناسيد. لذا اسماء واسطه معرفت هستند و معرفت واسطه دعا است. بعد فرمود: «فَأَوَّلُ مَا اخْتَارَ لِنَفْسِهِ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» اول اسم العلي العظيم است كه براي اهلش خيلي اسم لطيفي است.

اين اسمايي كه ما در عبادت و دعا واسطه قرار مي دهيم، آيا ما اين اسماء را مي پرستيم؟ در روايت دوم باب معاني الاسماء در كتاب كافي نقل شده که هشام بن حكم (از پرچمداران علم کلام شيعه و شاگرد امام صادق است) از امام صادق(ع) از اسماء الله و اشتقاق اسماء الله سؤال كرد و مثلاً پرسيد: اسم الله از چه چیزی مشتق شده است؟ حضرت توضيح دادند و بعد حضرت فرمودند: اين اسماء يك مسمايي دارد. وقتي الله مي گوييد، اين يك مسمايي دارد كه الله نام اوست و فرمودند: اگر كسي فقط اسم را بپرستد دُونَ الْمُسَمَّى، كافر شده است. اسم الله ظاهر و باطن دارد. باطن باطنش اسم اعظم مي شود. اسم اعظمِ اعظم ،همان باطن اسم الله است. حتي آن باطن را اگر كسي بپرستد، مشرك است. پس اسم حتي باطني ترين اسم پرستيدني نيست. «وَ كَفَرَ وَ جَحَدَ وَ لَمْ يَعْبُدْ شَيْئا» اين كافر است و هيچ عبادتي هم نكرده است. چون آن كسي را كه پرستيده است، قابل عبادت نيست؛ و آن خداي حقيقي هم عبادت نشده است. «وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى » كسي که اسم و معنا را با هم بپرستد، «الاسم و المعني» اين هم شرك است و «وَ عَبَدَ اثْنَيْن » دو خدایی شده و هم اسم و هم معنا را پرستيده است. «وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاكَ التَّوْحِيدُ» (6) كسي كه معنا را بپرستد و اسم را نپرستد، توحيد است. ولي طريق پرستش اسماء است. شما نبي اكرم را از عالم برداريد، احدي نمي تواند خدا را بپرستد.اگر به بعضي ها بگوييد اين الفاظ واسطه پرستش هستند، مي گويند: شرك نيست اما بگوييد: از طريق نبي اكرم خدا را پرستش مي كنیم، مي گويند: شرك است در حالیکه حضرت باطن همه اين اسماء است. بعد حضرت فرمودند: فهميدي چه گفتم؟ هشام عرض كرد آقا بيشتر توضيح بدهيد.

حضرت فرمودند: خداي متعال 99 اسم دارد. اگر بنا بود اسم عين مسما باشد، بايد 99 خدا داشته باشید درحالیکه يكي بيشتر نيست پس اينها اسماء هستند. در يك روايت ديگري فرمود: همه اسماء مخلوق هستند. هرچيزي غير از حضرت حق كه عنوان شيءٌ بر آن منطبق است، در ورايت فرمود: آنها مخلوق هستند پس اسماء هم مخلوقات هستند. واسطه دعا و واسطه عبادت هستند. اينها را براي يك آيه گفتم «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» (اعراف/180) خداي متعال اسمايي دارد كه اين اسماء نه فقط اسم خوب هستند بلکه بهترين اسماء خوب هستند. بعضي اسماء بد هستند مانند جاهل که اسماء الهي نيستند. بعضي اسماء خوب هستند و بعضي اسماء خوب خوب هستند که هيچي نقصي در آن نيست مانند عالمي كه جهل ندارد، غني كه فقر ندارد امثال اینها.

روايت متعدد داريم که امام صادق فرمودند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا»(7) ما آن اسماء الحسناي خداوند هستيم كه از احدي الا به طريق معرفت ما عبادت قبول نمي شود و قبول نشدن عبادت يعني كسي ما را نشناسد، (بنا بود معرفت الله از طريق اسم واقع شود.) خدا را نمي شناسد كه عبادت كند. كسي كه امام صادق را نشناخت، وجود مقدس رسول الله(ص) را نشناخت، خدا را عبادت نكرده است. «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّه »(8) امام رضا در يك حديث ديگري فرمودند: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» خود خداي متعال مي فرمايد: من را با اسماء الحسنی بخوانيد. اگر با الفاظ خدا را بخوانيد، بعضي از مشرك هاي ضعيف بين مي گويند: شرك نيست. اما اگر از اين الفاظ سير كردي به باطنش رسيدي، كه همه مقامات نبي اكرم و اهل بيتشان است، می گويند: مشرك شدي. هميشه در حد الفاظ مي مانند و باطن اين حقايق كه مقامات نبي اكرم است و اهل بيتشان است را نمي بينند. خدا را در حد لفظ مي خوانند. لذا خود خداي متعال فرموده است: من را به واسطه اسمائم بخوانيد و از من بخواهيد ولي به واسطه اسمائم بخواهيد. بسم الله الرحمن الرحيم يعني من به اسم اعظم الهي تكيه مي كنم و از طريق آن به خدا تكيه مي كنم یعنی استعانت از حضرت حق به واسطه ي اسم اعظم الهي است. اين اسم اعظم نبي اكرم و اهل بيت هستند، منتهي نبي اكرم هم مثل قرآن است، ظاهر و باطن دارد. اگر كسي ظاهرش را ببيند جسم است. باطنش را ديد، كلمه ي نور است.

سوال: انشاءالله همه ما در مسير صراط مستقيم و اسماء الحسناي خداوند متعال قدم برداريم و راهي به معرفت و پيش روي ما باز شود. به تلاوت قرآن صفحه ي 86 قرآن كريم، آيات 45 تا 51 سوره ي نساء رسیدیم. در ادامه به مباحث شما می پردازیم.

پاسخ: بنابراين عرض ما اين است كه بر خلاف اينكه بعضي خيال مي كنند خواستن از خداي متعال از طريق اسماء اين شرك است، اين عين توحيد است و ما راهي جز اين نداريم. اما اینها اسماء را فقط در حد الفاظ مي بينند. اگر شما اسماء را سير داديد، گفتيد: الفاظ قرآن ظاهر و باطن دارد، به حقيقت قرآن كه مي رسيد، «وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ»(زخرف/4) بعد هم گفتيد: براساس رواياتي كه فريقين نقل كردند، حقيقت قرآن با اميرالمؤمنين يك حقيقت است. پس همينطور كه در آينه قرآن (كه كتاب معرفت است) اگر كسي مي خواهد به معرفت برسد بايد به قرآن برسد. «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ» (عنكبوت/49) هركسي سير در مقامات توحيد دارد با قرآن است مانند همه پيغمبران (چون كتب انبياء هم يك شعاعي از قرآن بوده است.) اگر بگوییم: سير در باطن قرآن شما را به خدا مي رساند، از ظاهر بايد به باطن برسيد و باطن قرآن آيه ي حقيقي خداست. بعد هم بگوییم: اين باطن نزد امام است. «في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم » اگر كسي سري به قلب امام زد، مي تواند خدا را بشناسد، نتیجه اش همین است که امام واسطه معرفت و عبادت است. معنای روایت هم همین بود که خداي متعال اسماء را آفريد تا مردم به معرفت برسند و بتوانند دعا كنند.

«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» خداي متعال اسماء حسني دارد. شما هروقت مي خواهيد خدا را بخوانيد و عبادت كنيد، )كه روح خواندن، عبادت است (به واسطه اسماء الحسني است. بعد مي فرمايد: «وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في أَسْمائِهِ» آنهايي كه در اسماء خدا الحاد مي ورزند، رهايشان كنید و شما دنبال آنها نرويد. پس ما يك الحاد در اسماء داريم. يعني حاضر نيست زير بار نبي اكرم و زير بار اميرالمؤمنين برود. اگرچه اسم خودشان را موحد بگذارند اما شما چنین كسي كه خيال مي كند با الفاظ و حالات و مكاشفات روحي خود مي تواند خدا را بپرستد، اما با قلب و صدر نبي اكرم كه چراغدان نور الهي و مشكات است، با خود نبي اكرم كه مثل نور خداست، نمي شود خدا را بشناسد و پرستش و اعلام فقر كند، را رها کنید «وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» اين «ذَروا» به معني اين نيست كه شما بي تفاوت باشيد يعني شما دنباله روي نكنيد. آنهايي كه حاضر نيستند زير بار نبي اكرم و اميرالمؤمنين و اهل بيت بروند، ملحد به اسماء الهي هستند. كما اينكه ايمان بالله از طريق اسماء است، الحاد بالله هم از طريق الحاد به اسماء است. «من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک»(9) چون اسماء الله اند و اسماء الله فقط طريق عبادت نيستند بلکه هم طريق عبادت و هم طريق طاعت هستند و هم جهود و انكارشان، انكار خدا است. پس همينطور كه از آن طريق، خداي متعال عبادت مي شود و معرفت حاصل است كسي که جاهل به شما هم باشد، جاهل به خداست «من جهلكم فقد جهل الله». لذا مي گويند: اول صلوات بفرستيد، تا دعايتان مستجاب شود. اول مقامات نبي اكرم را اقرار كنيد تا ذيل آن مقامات، حالت دعا براي شما پيدا شود. دعايي كه ذيل صلوات پيدا مي شود، دعاي حقيقي و مستجاب است. يعني از طريق افاضه خدا به نبي اكرم حاجت خودتان را مي خواهيد. يعني خدايا هرچه خير است به او بده، ذيل آن به ما هم بده. آنوقت اين دعا مستجاب است. و الا دعايي كه حضرت را كنار بگذاريد، بگوييد: خدايا از خودت مي خواهم، كاري به حضرت هم ندارم، مستجاب نیست.

پی نوشت ها:

(1) بحارالانوار ج3 ص41

(2) وسايل الشيعه ج7 ص28

(3) بحارالانوار ج83 ص58

(4) بحارالانوار ج26 ص260

(5) كافي ج1 ص113

(6) كافي ج1 ص87

(7) كافي ج 1 ص 144

(8) وسايل الشيعه ج14 ص549

(9) زیارت جامعه کبیره