نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

تحلیل جریان خسر و از دست رفتن سرمایه ها در سوره مبارکه عصر / پایان رمضان حمد و شکر و استغفار و دوری از عجب

متن زیر جلسه 54 گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 4 مردادماه 93 برگزار شده است. در این جلسه ایشان با ادامه مباحث سوره عصر به این تحلیل از سوره می پردازند که فضای خسران ها و از دست رفتن سرمایه های انسان چیست و بازارها و دعوت های پیش روی انسان چگونه باید دقت شود تا معامله انسان در دنیا ربح و سود باشد و نه خسران و زیان ها. در این باب ایشان معنای عصر و زمان های زندگی را توضیح داده و ارتباط ایمان و عمل صالح و تواصی های مطرح در سوره را توضیح می دهند. در مباحث پایانی هم به تناسب پایان ایام ماه مبارک رمضان به دقت هایی اشاره می کنند که باید با خود همراه کنیم – از حمد و شکر و استغفار و رویت تقصیرهای خود و تمسک به فضل خدا – تا با رویت فضل خدا کوتاهی یمان زمینه بهره های بیشتر بشود.

سوال: در ادامه بحث در مورد تفسیر سوره مبارکه عصر و نکات لطیفی که از این سوره شنیدیم جمع بندی و خلاصه ای را از نکات جلسه قبل بفرمایید تا ان شاء الله بحث امروز را آغاز کنیم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین. اللّهمّ كن لولیك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، فی هذه السّاعة و فی كلّ ساعة، ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فیها طویلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. این سوره مثل بقیه سوره ها با بسم الله شروع می شود که اذن دخول سوره است و بهره مندی از سوره با ورود به آن محقق می شود، بعد از بسم الله اولین آیه سوگند و قسم به عصر است «وَالعَصر»، عصر در لغت به معنای فشار یا فشردن برای رسیدن به محصولی است؛ مثل این که میوه ای را فشار دهید و آب آن را تحصیل کنید، کلمه عصر معنای دومی به نام زمان دارد یا استعمالش در زمان دهر هم به مناسبت همان معنای اول است، البته بعضی محققین مثل علامه مصطفوی اینطور فرموده بودند. اما مصادیقی که برای عصر گفته شده یکی توجه به دوران های مختلف تاریخ اجتماعی بشر است یا دوران های مختلف عمر انسان از طفولیت تا پیری و یا مقصود دوران ظهور اسلام و ظهور نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که سرآغازی است در زندگی تاریخی بشر، یا در بعضی روایات آمده مقصود دوران ظهور حضرت است که باز دوره شکوفایی توحید و تحقق توحید در عالم است، البته مصادیق دیگری هم برای عصر گفته اند. علامه بزرگوار طباطبائی عصر را به معنی دوران نبی اکرم و دوران ظهور و تجلی اسلام و دوران آغاز غلبه حق و ظهور و غلبه حق بر باطل می دانند که در دوره امام زمان (علیه السلام) به انجام می رسد. خدای متعال به این دوران سوگند خورده است البته ربط بین این سوگند با ادامه تفسیرشان را خیلی بیان نکرده اند، بعد فرموده اند «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ»، همه انسان ها در خسارت هستند، به جز یک دسته که چهار صفت دارند «إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبر»، علت خسارتشان را هم این گونه بیان کرده اند که اولاً ما ابدی هستیم و این طور نیست که عمرمان شصت سال باشد و استعدادمان فقط در حد غرایزمان باشد، ما استعدادهای نامتناهی داریم و عوالمی را طی می کنیم و می مانیم، منتهی این عالم دنیا عالم ویژه ای است که سرنوشت آن بی نهایت در این مدت کوتاه درست می شود، حال اگر کسی در این فرصت کوتاه به خدای متعال رسید و ایمان به حضرت حق و لوازم آن که همان ایمان به آخرت، نبوت، انبیاء، کتب و ملائکه است آورد و بعد هم به طبع این ایمان اعمالش را متناسب با بندگی خدای متعال و توحید کرد (که عمل صالح عمل متناسب با همان ایمان و توحید است) و همه اعمال صالح را انجام داد و از هیچ عملی فروگذاری نکرد این انسان، انسان رابح است، مابقی یا خسارت کفر دارند و اصلاً به ایمان نرسیدند یا اگر وارد وادی ایمان شدند خسارت نوعی فسق و نوعی تنبلی و نوعی کم گذاشتن از عمل را دارند؛ آن هایی که ایمان کامل دارند و همه اعمال صالحه را انجام می دهند نه خسارت کفر دارند و نه خسارت فسق و ضعف در ایمان.

تناسب این جمله با دو جمله بعد «تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبر»، این است که تواصی به حق و صبر از مصادیق «عَمِلُواْ الصَّالِحَات» است، یعنی این ها هم عمل صالح اند منتهی تاکید بر این دو به خاطر نقش خاصشان در نجات انسان از خسارت است، بعد توضیح می دهند که چرا این دو به خصوص ذکر شده است؟ زیرا آن کسانی که ایمان می آورند و همه اعمال صالح را انجام می دهند در مرحله شرح صدر برای اسلام هستند. شرح صدر برای اسلام مرحله ای است که خدای متعال در آن به انسان نورانیتی داده است که به واسطه آن قلبش آماده شده و حقیقت اسلام را پذیرفته است، کسی که حقیقت اسلام را می پذیرد هم ایمان کامل دارد و هم همه اعمال صالحه را دارد، این مقام، مقام تسلیم محض و مقام سلم اسلام است، آن هم اسلام کامل نه مرتبه اول اسلام، بنابراین آدمی که همه ایمان و عمل صالح را دارد همان آدمی است که «شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»(زمر/22)، کسی در این مقام است و شرح صدر پیدا کرده، حقیقت اسلام در قلبش محقق شده و مقام بندگی کامل و تسلیم محض دارد، به نکته ای می رسد، به تعبیر مرحوم علامه اهتمام خاص به ظهور سلطنت حق و گسترش سلطنت حق پیدا می کند، او دیگر ایمان را فقط برای خودش نمی خواهد، کسی که ایمانش کامل نیست ممکن است فقط دنبال ایمان خودش باشد اما انبیاء این گونه نیستند آن ها هیچ وقت به ایمان خودشان قانع نیستند و می خواهند همه را همراه کنند، آن ها نمی خواهند احدی رنج شرک را ببرد و خاسر باشد بلکه می خواهند همه رابح باشند.

انسان اگر به مرحله کمال ایمان و عمل صالح رسید «ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» (که مطلق آمدن این آیه هم به همین نکته اشاره دارد)، و همه مراتب ایمان و همه عمل صالح را انجام داد، دیگر در مقام شرح صدر للاسلام است و مقام تسلیم محض دارد، بنابراین دیگر به ایمان خودش قانع نیست بلکه به دنبال این است که حقیقت و سلطنت الهی بسط پیدا کند، همه بنده و رابح شوند و هیچ کسی خاسر نباشد. در دعای ابوحمزه آمده است که «اِنْ اَدْخَلْتَنِي النّارَ فَفي ذلِكَ سُرُورُعَدُوِّك»، خدایا اگر من را جهنم ببری دشمنت که شیطان است خوشحال می شود «وَإِنْ أَدْخَلْتَنِی الْجَنَّةَ فَفِی ذَلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ»، اما هر یک نفری را که به بهشت ببری قلب پیغمبرت را شاد کرده ای، یعنی خوشحالی پیغمبر در این مرحله است، او با هدایت آدم ها خوشحال می شود «عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ»(توبه/128) کسی که در مرحله کمال ایمان و عمل صالح است اهل تواصی به حق و صبر می شود؛ یعنی این طور نیست که به ایمان خودش قانع شود، او می خواهد همه را در راه بیاورد لذا دائماً آدم هایی که در این مقام هستند به هم توصیه می کنند.

معنای دیگری که بعضی از اساتید بزرگوار بیان کرده اند این است که مقصود از عصر، ادوار زندگی انسان است، از دورانی که او ساده ترین زندگی را داشته تا دوران پیچیدگی زندگی تا دوران تجدد و عصر فضا و امثال این ها، یعنی منظور از آیه سوگند به همه ادوار زندگی بشر است از طفولیت که ناتوان است تا دوره جوانی و پیری که دوباره ناتوان می شود، حال سوال این است که غرض از این قسم ها چیست؟ چون می خواهد توضیح دهد که در خسارت انسان، عصر ها مقصر نیستند و خسارت من مربوط به دوران ها نیست کما این که ربح من هم به دوران ها مربوط نمی شود بلکه ربح و خسارت انسان مربوط به ایمان و عمل صالح است.

سوال: در واقع این که چرا به عصر قسم خورده‌است و این عصر با آیه‌ی بعدی چه ارتباط دارد را اینگونه بیان کرده است؟ این با بیان علامه هم متفاوت است؟

جواب: بله. بنابراین آن ها گفته اند که سوگند به عصر یعنی سوگند به همه ادوار تاریخ اجتماعی بشر، از دوران زندگی ساده بشر که عصر حجر بوده تا فضای طفولیتش که ناتوان بوده تا جوانی و پیری اش، این دوران های مختلف زندگی نه خسارت زا هستند و نه خسارت انسان را از بین می برند، یعنی اگر عصر حجر شد خسارت انسان تدارک نمی شود و آدمی که خودش را باخت این که چه دورانی باشد او را تامین نمی کند.

پس مقدمه سوره این است که قسم به این دوران ها که همه انسان ها در خسارت اند به جز آن هایی که اهل ایمان و عمل صالح و تواصی به حق و تواصی به صبر هستند.

سوالی که این جا مطرح می شود آن است که چرا غیر از این ها همه خاسر اند؟ علامه در این جا می فرمایند ما در دنیا مجبور به تجارتیم، یعنی یک سرمایه ای داریم و این سرمایه هایمان را هم به تجارت می گذاریم، داد و ستد می کنیم چیزی می دهیم و چیزی می گیریم؛ ایشان در تعبیری در آثارشان دارند که ما ناچار از اتخاذ محبوبیم، ما مجبور به عشقیم، بله، در انتخاب محبوب هایی که دل می بندیم و سرمایه برایشان می ریزیم و خشوع وخضوع می کنیم مختاریم ولی در اصل دلبستن و پرستش و عبادت و خشوع و عشق و دلدادگی رها نیستیم، بلکه ناچاریم. منتهی ما باید دو چیز را بفهمیم یکی سرمایه هایی که داریم و دیگری بازارهایی که در آن ها به تجارت می پردازیم؛ به تعبیر دیگر سرمایه هایمان و معبودهایمان را اول باید بشناسیم و بعد مقایسه کنیم بنابراین به یک فضای خلوتی نیاز داریم که در آن تفکر کنیم، در این تفکر هم اول باید بفهمیم که چه داریم و بعد هم بفهمیم که در چه بازارهایی می توانیم داد و ستد کنیم؛ این قلب را به چه کسانی باید داد؟ آیا می شود به دنیا داد؟ آیا می شود به تعریف و تکذیب دیگران دلخوش بود؟ آیا می شود با وسوسه های شیطان در دنیا سر کنیم؟ آیا می شود معبود انسان جلوه هایش نفس خودش باشد و او نفس خودش را اله خودش قرار دهد؟ «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(جاثیه/23)، یا اینکه شیطان را اله خودش قرار دهد «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطان»(یس/60) البته فهم این ها تامل و فکر و مطالعه می خواهد، فقط هم تامل و فکر نیست بلکه باید هدایت های انبیاء را ببینی، بشنوی، فکر کنی، خلوتی کنی و بعد ترازویی بگذاری تا این ها را بسنجی.

خدای متعال بستر این فهم را به انسان داده است، او به انسان قوه تفکر داده که آقایان گاهی از آن تعبیر به عقل نظری می کنند، مهم تر از آن انبیاء را فرستاده تا مردم را آگاه کنند. بنابراین انبیاء هستند، عقل است، فکر ما و قوای حسی ما هست، و ما می توانیم به این وسیله بفهمیم که چه داریم. ممکن است انسانی در این جا در ارزیابی دارایی های خودش به اشتباه بیفتد یعنی خیال کند چیزی جز غریزه و لذت و شصت سال و هفتاد سال ندارد خلاصه یک دهانی است که به روده و متصل می شود و والسلام «إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَمايُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر»(جاثیه/24)، اولین خسارت انسان این است که او خودش را کوچک ببیند و سرمایه های خودش را نبیند. البته عرض کردم این که انسان بتواند بفهمد که چه سرمایه ای دارد، فکر می خواهد، خلوت و مطالعه می خواهد، شنیدن خوب و القاء سمع می خواهد؛ انسان تا القاء سمع نکند نمی تواند بفهمد چه جهان هایی پیش روی او است و چه امکاناتی دارد، بلکه خودش را در حد دهان و روده اش می بیند و اصلا ظلمی که همه پرچم داران تمدن مادی به بشر کرده اند همین است، آن ها چشم انسان را کور کرده اند و زیر پایش فرش زربفت پهن کرده اند، اما آیا این به درد او می خورد؟! آن ها فضا را تاریک و ظلمانی کرده اند و عالم و آدم را هم کور کرده اند، دیگر هر چه به او در این فضا بدهی به دردش نمی خورد!

اما انبیاء می آیند تا چشم انسان را باز کنند، آن ها خودشان مثل خورشید می تابند و چشم ها را باز می کنند و انسان با این وسیله حتی حجب نور را هم پشت سر می گذارد «تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ»(1)، او دیگر به بهشت هم قانع نیست چون بهشت حجاب نور است، به بالاتر از بهشت هم قانع نیست تا جایی که «تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ». پس مسئله اول شناخت سرمایه هاست و شناخت سرمایه ها هم فکر می خواهد، البته فقط هم فکر نیست، خدای متعال فقط به ما فکر و حس نداده که مطالعه و مشاهده کنیم بلکه هدایت و القاء سمع هم وجود دارد.

سوال: القاء سمع یعنی با دل و جان گوش کردن؟

جواب: القاء سمع یعنی با دل و جان گوش کردن، منتظر و مشتاق بودن، دنبال حرف گشتن و از سر سیری سر سفره قرآن ننشستن؛ اگر جلوی انسانی که پر خورده و احساس سیری می کند بهترین سفره را هم بیندازید کمترین رغبتی نخواهد داشت.
مسئله دوم مقایسه بازارها است. اگر به ما ابزار مقایسه نداده باشند باز ممکن است آدم نفهمد که کدام خوب و کدام بد است. ترازو در اینجا عقل یا به تعبیر قرآن تعقل است و گمان من این است که مقصود، همان عقل عملی انسان است که می سنجد و سبک و سنگین می کند، در واقع عقل را باید در ارزش هایی که انبیاء آورده اند ضرب کنید، زیرا اگر این دو با هم ضمیمه شوند ترازو فعال می شود و می تواند وزن کند و بگوید سرمایه های تو در بازار چیست؟ در این جا تو می توانی با انسان ها معامله کنی؛ (بعضی اوقات آدمی را می بینیم که یک عمر ورزش می کند تا دستش را بالا ببرند، مزد او همان دست بالا بردن و سوت هاست و بعد هم هیچ. اگر دنبال تعریف ها بودی و نفر اول کنکور شدی، امتیازت را گرفتی و عکست را زدند و نامت را هم اعلام کردند، ثم ماذا؟!) یا اینکه می شود با دنیا معامله کنی، (شصت سال، هفتاد سال پول داشته باشی، کاخ داشته باشی، مدیر شوی و میز داشته باشی)؛ حتی می شود با شیطان معامله کنی (خدای متعال به شیطان امکاناتی داده که انسان را اشباع می کند. انسان های شیطانی به بهجت نمی رسند ولی بالاخره شیطان تزئین می کند، اغوا می کند، عرش و فرشی برای خودش دارد و لذت هایی را ایجاد می کند. شیطان در مسیر لذت های شیطانی حضور دارد و برای همین هم این لذت ها نجس است)؛ با خدای متعال هم می توانی معامله کنی.

این بازارها را باید مقایسه کرد. در این مقایسه عقل عملی انسان و خدای متعال و انبیاء می آیند و توضیح می دهند که اینهایی که صدایشان می زنیم اعم از دوست و رفیق و غیره، نه می شنوند، نه شما را دوست دارند و نه مجیب هستند. در سراسر قرآن شده است که آن خداها و بت هایی که برایشان دعوا می کنیم، صلح می کنیم، جنگ جهانی راه می اندازیم و چهل میلیون آدم می کشیم، از دوران بچگیمان که سر تیله ها با هم می جنگیدیم، تا دوران بزرگی مان که سر ماشین و تا ابر قدرت ها که سر وسعت زمین با هم می جنگند، این هایی که صدایشان می زنید «إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»(حج/73)، اگر همه با هم جمع شوند حتی یک پشه هم نمی تواند خلق کنند؟ آیا می خواهید برای شما خلق کنند و یا لذتی به شما بدهند؟ این ها خالق نیستند که می خواهید خطری را از شما دور کنند؟ اگر پشه از آنها چیزی بگیرد نمی توانند آن را از او پس بگیرند «وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ»(حج/73). از آن طرف هم می فرماید: «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ»(زمر/36)، آیا خدا شما را کفایت نمی کند که دنبال دیگرانید؟! «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه»(طلاق/3). اینها مقایسه ها قرآن است.

سوال: پس در این که بدانیم چه سرمایه هایی داریم و بتوانیم بازارها را با هم مقایسه بکنیم آیا هم به عقل و تعقل و هم به هدایت نیاز داریم؟ حتی در مقایسه بازارها؟

جواب: بله، هم دانش، هم عقل نظری و عملی و هم هدایت های انبیاء را می خواهیم و البته عمده هم همین هدایت خداست که عقل را فعال می کند. و البته در مقایسه بازارهای باید این مقایسه ها انجام شود وگرنه آدم نمی داند خدا چه می دهد و چه می گیرد، چه می خواهد و چه به تو می دهد. خداوند می فرماید امکاناتی را که به شما داده ام به من قرض دهید تا اضافه اش کنما اما دیگران امکاناتی که خدا به تو داده را می خواهند از تو بگیرند! آن ها از اینکه شما دل بهشان بستید ابتهاج نفس پیدا کرده و از آن ارتزاق می کنند اما انبیا این گونه نیستند آن ها فقط دل به خدا بسته اند و می خواهند همه را به او برسانند.

بعد از مقایسه ها انسان می فهمد دنیا جلوه هایی دارد، زینت ها، لذت ها و شهواتی دارد ولی آن طرفش ناکجا آباد و جهنم است. بهشت خدای متعال از همین دنیا شروع می شود و تا عالم آخرت ادامه دارد، البته امتحانات و سختی هایی وجود دارد و آدم می تواند انتخاب کند. اگر انتخاب کردی عشق و محبت می آید و ایمان حاصل می شود، اگر هم انتخاب نکردی و گفتی درست است که خدا بهتر است ولی این نقد است ضررش را خواهی دید. البته این قضاوت بسیار باطلی است؛ زیرا ما نقدتر از خدا در عالم نداریم، او سریع الحساب است و لحظه ای کم نمی گذارد، هیچ مادری نصف شب بیدار نمی شود الا این که غیر مزد آخریتش، مزد این کار از خداوند نقدِ نقد می گیرد. زیرا او سرباز خداست.

سوال: نقد بودن یعنی چه؟ چطور نقد دریافت می کند؟

جواب: لذتی که می برد همان مزد اوست و اگر برای خدا کار کند مزد آخرتیش هم محفوظ است. دیگران نه نقد به شما چیزی می دهند نه نسیه! حتی اگر آدم معصیت کند و از آن لذت برد، خیال می کند معصیت به او لذت می دهد چرا که در دعای ابوحمزه آمده است «بل کیف یضیق علی المذنبین ما وسعهم من رحمتک»، این رحمت توست که گناه کار را هم گرفته است، او اگر لذت می برد رحمت رحمانی تو است و تو به او می گویی بگذار محرومش نکنم، او از این راه بد آمده ولی من باز هم محرومش نمی کنم و لذتی به او می دهم، و الا امکانات چیزی ندارند که به شما بدهند!

این مقایسه های خداست و بعد از همه این مقایسه ها شما در انتخاب آزادید؛ خدای متعال شما را مجبور به پرستش خودش نکرده بلکه این تکوینی است و باطناً اصلاً جبری نیست؛ خدای متعال توحید را جبری به کسی نمی دهد، ولایت را هم جبری به کسی نمی دهد، این گوهر است و خودت باید بخواهی تا آن را بدهند، البته اگر به زور بخواهی نمی توانی نگه داری پس به اندازه ای که تحمل داری به تو می دهند. پس این می شود سبک سنگین ها برای سرمایه و بازار، و بعد از آن نوبت به انتخاب است، اگر انتخاب کردی ایمان می آید و هر چه بیشتر شکر کنی ایمان مستزاد می شود «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»(محمد/17)، اگر کفران کنی درجه ایمانت کم می شود و این دائمی است؛ این انتخاب نه یک بار بلکه دائمی است یعنی شما دائم در این بازار مشغولی و تا آخرین لحظه دنیا هم ممکن است بازارت را عوض کنی، یعنی ممکن است انسان تا لحظه رفتن با خدا معامله می کرده است اما در لحظه رفتن خدا را بگذارد و دنیا را بگیرد. در واقع ما در این دنیا ما مجبور از عشق ورزی هستیم ما مجبور از تجارتیم باید بازارها را بشناسیم و در این بازارها انتخاب کنیم و تجارت کنیم ما مجبور از عشق و دلدادن هستیم باید بشناسیم و انتخاب کنیم که و دل بدهیم. همه هم همین کار را می کنند، منتهی بعضی دنیا را معبود خودشان می گیرند بعضی نفس را بعضی شیطان را بعضی حضرت حق را و شاید معبود های دیگر.

سوال: و در سبک سنگین کردن هایشان اشتباه می کنند؟

جواب: خیر بلکه خدای متعال در قدم اول به همه می فهماند و نمی گذارد شیطان در فهم اولیه مانع شود. اگر راه حق را انتخاب کردی، یک قدم می روی و ایمان از اینجا شروع می شود. از این جا محبت خدا می آید. آثار ایمان که حب است آرام آرام می آید که فرمود: «وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه»(بقره/165) اما اگر دنیا را انتخاب کردی حب الدنیا و حب النفس و حب الشهوات می آید، پس در این بازارها اول فکر و تامل و القاء سمع و بعد سنجش و تعقل و مقایسه کردن. و این جا کمک ما انبیاء هستند که آدم را می رسانند به سر حدی که می تواند انتخاب کند. اگر بد انتخاب کرد ممکن است بعد از این شیطان سد فهمش شود، نگذارد درست بفهمد ترازویش را عوض بکند. شیطان در ترازوی آدم دست می برد در سبک سنگین کردن دنیا را سنگین تر می بیند. این برای بعد از اختیار است. اول آدم خوب می فهمد که دنیا این است واقعاً همه هم می فهمند، دنیا چیزی ندارد همه آن هایی هم که العیاذ بالله منکر خدا هستند به آن ها بگویید دنیا تهش چی است؟ می دانند هیچ است. می رسند به پوچی لکن خودشان را به بی خیالی می زنند. وگرنه همه شان نهیلیست می شوند. آن هایی که خدا را منکرند ته خطشان همین جا است و بهترین کار خودکشی است برای کسی که منکر خدا هستند. خودشان را خلاص کنند از این درد و رنج ها. اگر انتخاب درست کردی محبت خدا می آید هر چه در این مسیر خدای متعال دائم تو را پیش می برد و هر چه شکر بیشتر کردی ایمانت با شکر افزوده می شود و با کفر کم می شود. استزاده ایمان با شکر و کفر است. لذا فرمود: «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدی»(محمد/17) یا «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي‏ لَشَديدٌ»(ابراهیم/7) دائماً در این مسیر هر چه بیشتر شکر ایمان بکنید ایمانتان افزوده می شود، اینها را برای این گفتم که در این بازارها اگر کسی غیر حضرت حق را انتخاب کرد در منطق قرآن خاسر است. خاسرند چرا؟ به خاطر این که هر چه داریم و دادیم هیچ چیزی نگرفتیم و دیگران هیچ چیزی ندارند که به ما بدهند. قرآن می فرماید اگر داشتید هم نمی دادید: «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُورا»(اسراء/100) خزائن بی منتهای خدا که حد ندارد. بی منتهاست و تمام نمی شود ولی اگر زیر دست شما بود به احدی نمی دادید چون بخیل هستید. پس دیگران نه دارند و اگر هم داشتند هم نمی دادند چون فقیرند. فقیر پول هایش را می خواهد. خدای متعال است که غنی است و خزائن نامتناهی دارد. همین را دعای افتتاح که از ادعیه لطیف ماست فرموده که: «وَ لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ كَرَما»(2) یعنی هر چه بیشتر می دهد جودش بیشتر می شود.

پس در این بازارها اگر کسی طرف غیر خدا را انتخاب کرد خاسر است سرمایه می دهد ولی هیچ چیزی نمی گیرد. البته از نظر منطق کسانی که انسان را جز دست و دهان و روده و یک ماده پیچیده شده نمی بینند، این طور نیست. پس خسارت انسان مشروط به چند امر است که باید توضیح دهیم که این ها در فرهنگ قرآن است، یک: سرمایه انسان بیش از دنیا است دو: بازارهای انسان منحصر به دنیا و شیطان و نفس نیستند. انسان یک خریدار دیگری هم دارد. او رسولان را فرستاده تا ما را دعوت کند. آنها «داعیاً الی الله» هستند. در باب ماه مبارک رمضان فرموده است: «وَ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ‏ فِيهِ‏ إِلَى‏ ضِيَافَةِ اللَّه‏»(3) ما گاهی اوقات یک حرفی می زنیم و یک دعوتی می کنیم لکن این دعوت ظاهری است و حقیقتی ندارد ولی خدای متعال این طور نیست که دعوت ظاهری بکند. اینکه می گویند دعوت آمد و نیامد دارد این برای خدا نیست. او واقعاً دعوت حقیقی می کند بهترین پیغمبران را فرستاده برای دعوت ما. پس ما یک خریدار دیگری هم داریم. سه: قدرت انتخاب هم داری. اگر سرمایه نداشتی یا اگر بازارها نبود یا اگر قدرت انتخاب نبود ما خسارتی نکرده بودیم. سرمایه نداشتیم که خسارت کنیم یا بازاری نبود که بفروشیم. ولی اگر سرمایه هست و بازار بهتر هم وجود دارد و هدایت به این بازار هم شده ایم و خدا به ما عقل و فطرت داده و انبیاء را فرستاده است؛ اینجا خاسر می شویم الا این که او را انتخاب کنیم.

سوال: پس اینکه در آیه فرموده است: «اما شاکراً و اما کفوراً» یعنی همین؟ یعنی اگر هدایتی آمد و پذیرفتیم این جا دیگر خسرانی در کار نیست؟

جواب: بله یعنی اگر به کمتر از خدای متعال خودتان را فروختید، خاسرید. علت خسارت چیست؟ چون ما ناچار از خرید و فروشیم. در نقل فرمود: «الدُّنْيَا سُوقٌ‏ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُون‏»(4) دنیا بازار است همه دارند می فروشند. یک عده رابح اند یک عده خاسر اند. آن هایی که به خدا فروختند رابح اند و آن هایی که به غیر خدا فروختند خاسر اند. چون بقیه و غیر خدا می بلعند و چیزی پس نمی دهند. خدای متعال هر چه که خودش داده، خودش هم می گیرد و مستزاد می کند به ما بر می گرداند. لذا فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق»(نحل/96)  وقتی سرمایه را به خدا می دهی و دل و عقل و فکرت را به خدا می دهی، او نگه می دارد و بارور می کند. یک درهم در راه خدا بدهی مثل دانه گندمی است که هفتصد دانه می شود. بلکه خودتان هفتصد برابر می شوید. قرآن می فرماید: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّة»(بقره/261) پس با غیر خدا معامله کردن می شود خسارت. حالا آن هایی که ایمان آوردند یعنی در این بازار خدا را انتخاب کردند، محبت خدا در دل می آید. این ایمان دنبال خودش عمل می آورد. همه ما وقتی عشق می ورزیم برای آن عمل می کنیم. عشق و حب به ریاست و مدرک و میز عمل می آورد و ما را به دویدن وادار می کند. گاهی شب برای آن نمی خوابیم. پس عشق ها حرکت می آورد، عمل می آورد. عمل متناسب با معشوق است. اگر معشوقت حضرت حق شد عمل متناسب با او می شود. عمل صالح همین است. عمل متناسب با معبود خوب است. اگر معبودت کوچک شد عملت هم صالح نیست. هر چند تلاش کنی، عمل صالح نیست. پس این ایمان عمل صالح می آورد و این انسان اهل ایمان و عمل صالح دیگر بیکار نیست. دیگر نمی تواند ببیند یک لیوان آب دور ریخته می شود. چطور می تواند ببیند دیگران دارند خسارت می کنند؟! کسی که دل به محبوب بست، می خواهد همه را به راه او بیاورد. همکار پیدا می کند. وقتی هم کار پیدا کرد هم توصیه ها پیش می آید. این ها کار جمعی دارند. کار جمعی همکار می طلبد. پس رشته سوره به این شکل می شود که قسم به این دوران ها که همه در خسارت اند الا آن هایی که هم بازارها را فهمیدند، هم مقایسه کردند، هم انتخاب خوب کردند، هم به دنبال انتخاب خوب وارد میدان عمل شدند و متناسب با این عشقشان عمل کردند و هم متناسب با عملشان همکار پیدا کردند، یعنی جامعه پردازی می شود. این نوع پرستش به دنبال خودش جامعه موحدین را شکل می دهد که جامعه موحدین حول محبوب خودشان جامعه پردازی می کنند. این هم یک رویکرد دیگر به سوره است که البته تقریباً با همان رویکرد اول به یک معنا است لکن با یک قرائت دیگر.

سوال: قرار روزانه ما تلاوت آيات 31 تا 37 از صفحه 154 سوره اعراف است و بعد از آن در خدمت استاد هستیم با مباحثی در باب ماه مبارک رمضان و ایام پایانی آن.

جواب: ماه ضیافت خدای متعال رو به پایان است و برای این چند روز باقی مانده نکاتی را عرض عرض می کنم. نکته اول این است که همین باقی مانده ماه بی نهایت ارزش دارد. تعبیری در روایات ما راجع به عمر است که حضرت فرمود باقی مانده عمرت قیمت ندارد. چون در همین باقی مانده خیلی کارهای بزرگ می شود بکنی. انسان تا از این دنیا نرفته همه کار می تواند بکند ولی وقتی رفت آن طرف دشوار می شود. نسبت به ماه رمضان هم همین طور است. در روایت آمده شب آخر شاید به اندازه همه ماه خداوند متعال از آتش آزاد می کند. بنابراین هنوز فرصت باقی است. آن هایی که مثل من از سال قبل خودشان را آماده نکرده اند و رجب و شعبان را درک نکرده اند و درست وارد ماه نشده اند و شب قدر را هم از دست داده اند هنوز فرصت باقی است.

نکته دوم این است که ما اگر بخواهیم از ماه رمضان بهره مند شویم همه مان چه آن هایی که عمل کردند چه آن هایی که امثال بنده ضعیف بودند و کم آوردند، همه مان باید خدا را حمد کنیم. از خدای متعال هیچ کم نگذاریم. یعنی واقعا خدای متعال هیچ کم نگذاشته است. این را باید بفهمیم. یعنی نعمت های عظیم که خدای متعال به ما داده که یکی از این نعمت ها ماه مبارک رمضان است و این معنا را در دعای وداع به یک شکلی امام سجاد فرمودند و در دعای شروع ماه رمضان به شکل دیگری تنبه دادند، که ماه رمضان جزء نعمت های بزرگ خداست؛ سبیل و شهر خداست. ما باید خدا را بر این نعمت شکر کنیم و حمد بجا آوریم. مثل آدمی که خدای متعال ثروت به او داده و او ثروت را ریخت و پاش کرده و الآن ورشکست شده است. او که نباید از شکر خدا غافل باشد. خدا نعمت را داده و به تمامه هم داده است. یا مثلا خدای متعال جوانی را داده ولی من ریخت و پاش کردم و حالا رسیدم به سن پیری. این معنی ندارد که من خدا را شکر نکنم. خدا نعمت جوانی را داد. همان جوانی که دیگری با آن چهل سال نماز شب خواند و چهل سال خدمت به بندگان خدا کرد و چهل سال ترک معصیت کرد. و من کاری با این نعمت نکردم. ولی من باید خدا را در آن نعمت حمد کنم به همان اندازه که او باید خدا را حمد کند. من هم باید برای نعمت جوانی خدای متعال حمد بکنم.

فقط یک اضافه دارد که من استغفار هم باید بکنم چون خراب کردم. پس او نعمت را او داده است. لکن فرق کسی که عمل کرده و نکرده این است که این باید استغفار و او باید شکر بر توفیق کند. کار یکی شکر بر توفیق است و کار دیگری استغفار است.

نکته بعدی این است که اگر موفق بودیم و متنعم بودیم با همه کم و زیادش، خدا را بر این توفیق شکر کنیم تا خدا توفیقمان را زیاد کند. و بعد اینکه اگر توفیقی هم داشتیم مُعجِب نباشیم و از حد تقصیر بیرون نرویم. این نکته مهمی است. یادم است مرحوم سید بن طاووس در کتاب اقبال در اعمال شب عید قربان که احیاء دارد می گویند: اگر شب بیدار بودید، آخر شب احساس طلبکاری نکنید. خیال کنید من یک شب بیدار بودم حالا طلبکار خدا هستم. خدای متعال طلبکار شما است که به شما توفیق داده که بیدار باشید.

پس هم خدا را حمد کنیم و هم اگر توفیقی داشته ایم، حمد اضافه بر آن توفیق کنیم و هم از حد تقصیر بیرون نرویم و احساس نکنیم اگر وظیفه ماه رمضان را انجام دادیم و سی تا ابوحمزه خواندیم و دعاهای همه روزها را خواندیم و مفاتیح را هر روز دور می کردیم و ده دور ختم قرآن کردیم و روزه هایش را گرفتیم و صدقه و افطاری دادیم و... دیگر همه حق ماه رمضان را ادا کردیم. اصلاً این طور نیست. ما هر چه عبادت بکنیم نسبت به نعمتی که خدا داده همه مان قاصریم. توان شکرش نیست. عاجز از شکریم. بنابراین این خروج از حد تقصیر نباید پیدا شود. در روایت مکرر این معنا بیان شده که: «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي‏ مِنَ‏ التَّقْصِير»(5) خدایا من را از تقصیر خارج نکن. راوی سوال کرد که آقا خارج نشدن از تقصیر یعنی چه؟ فرمودند: یعنی احدی حق بندگی خدا را نمی تواند ادا کند. خیال کند که حالا دیگر حق بندگی ادا شده است. خیر ما کم آورده ایم. همه آنچه ما با خود می بریم چیزی نیست. لذا در قرآن فرمود: «وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُون»(مؤمنون/60) و بالاتر آن در سوره هل اتی است که فرمود: «إِنمََّا نُطْعِمُكمُ‏ْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا * إِنَّا نخََافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا»(انسان/9) که بیان می کند حضرات معصومین(ع) از لقمه سر افطارشان که احدی به اندازه خودشان مستحق آن لقمه نبوده که نانی بوده که حضرت پول قرض کردند و جو تهیه کردند و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها پنج تا قرص نان پختند و این قرص نان را سه روز داده اند و فقط با آب افطار کردند. و نیز هیچ طمعی در طرف مقابل نداشتند. حتی توقع یک تشکر ساده نداشتند. نه مزدی خواستند و نه تشکری. تازه این عمل خالص را با این حال انجام می دهند که «إِنَّا نخََافُ مِن رَّبِّنَا» در این توجه انسان می فهمد که چیزی در دست ندارد.

خدا رحمت کند حضرت امام رضوان الله تعالی علیه را که یک تعبیری داشتند که خیلی ها هم شنیده اند که فرمودند: من تا به حال دو رکعت نماز برای خدا نخوانده ام. مقصودشان آن دو رکعتی است که حضرت امیر خوانده است. درست هم می گویند چه کسی می تواند در عمرش دو رکعت نماز حضرت امیر را بخواند. اگر نماز برای خدا همانی است که حضرت امیر می خوانند که فرمود: «ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقابِكَ وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ وَ لكِنْ وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ»(6) احدی این را انجام نداده است. اگر این قدم ها را برداشتیم و در حد تقصیر بودیم و سرمان زیر بود و اگر هم کوتاهی کردیم بر کوتاهی خودمان را ملامت و استغفار کردیم و برای خدا حق توبیخ قائل شدیم، آن وقت آرام آرام خدای متعال درهای فضلش را به رویمان باز می کند. اگر تا به حال خوب عمل کردیم، خدای متعال بالاترش را نشانمان می دهد و اگر بد عمل کردیم خدای متعال می فرماید من اصلاً با عمل تو کاری ندارم؛ من کی به عمل مزد می دادم که حالا بخواهم به عمل تو مزد بدهم. این معنی را مکرر در ادعیه ماه رمضان و در دعای ماه رجب خوانده اید که آن کسانی هم که تو را نمی شناسند تو از سفره آن ها کم نمی گذاری. «یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه»(7) یعنی به کسی می بخشی که نه خواسته و نه حتی تو را می شناسد که بعد از تو بخواهد. تو به کسانی عطاء داشته ای که سر سفره دنیا نشسته بوده و از بت ها می گرفته ولی تو به وسیله همین ها به آنها می دادی و تامین شان می کردی.

بنابراین اگر این طور شد مشاهده فضل پیدا می شود و اگر مشاهده فضل شد، انسان در فضل خدا طمع می کند. وقتی طمع کرد از گناهش هم انتظار مزد دارد. تو من را دعوت کردی و بالاخره در مهمانی تو من زمین خوردم. خدا رحمت کند یک عزیزی را تعبیری از ایشان بود می گفتند شما اگر کسی را به مهمانی دعوت کنی و این آدم در راه تصادف کند ولو مقصر باشد شما خودتان را مکلف نمی دانید بروید احوالش را بپرسید؟ بالاخره ما در مهمانی خدا خسارت کردیم. اگر این طور سلوک کنیم خدای متعال جبران می کند ان شاء الله. بنابراین در این مدت به حمد خدا و اقرار به بدی ها و امید به فضل خدا توجه داشته باشیم.

سوال: حاج آقا عید فطر عید پاداش است چه چیزی از خدا بخواهیم؟

جواب: ضیافت خدا چه بوده است؟ در این ضیافت خدا چه می خواسته به ما بدهد؟ رزق خدا، رزق قرآن بوده است و رزق ولایت در شب قدر. این دو رزق محصولش چیست؟ یعنی قرآن و امام طریق چه هستند؟ طریق توحیدند. رزق حقیقی ماه رمضان توحید است که از طریق رزق قرآن و رزق ولایت به انسان می رسد. مزد کسانی که رمضان را خوب طی کرده اند یک نفحه ای از نفحات توحیدی است. یک نسیمی از توحید است. این مزد رمضانی ما است. بنابراین در شب عید فطر آن چیزی که ما باید از خدا بخواهیم این است که ما یک نسیمی از توحید به ما بوزد. یک تعبیری که در روایات آمده است: «عتق من النار» که مکرر این ها را معنا کرده ایم که چیست. «النار ولایت عدو آل محمد» است همه اعمال رذیله همه صفات رذیله همه درکات جهنم، درکات ولایت ائمه جور و اولیاء طاغوت اند و ملک آنها در جهنم است.

پی نوشت ها:

(1) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص: 687

(2) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏3، ص: 109

(3) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 295

(4) تحف العقول، النص، ص: 483

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 73

(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏41، ص: 14

(7) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 644