نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

ادامه مباحث سوره مبارکه انشراح / بار سنگین و کمرشکن رسالت و عوامل انجام ماموریت و آثار آن در سوره

متن زیر جلسه 72 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 15 آذرماه سال 93 برگزار شده است. ایشان در این جلسه با ادامه مباحث تفسیری سوره مبارکه انشراح اشاره می کنند که نبی اکرم نسبت به ماموریت بزرگی که روی دوششان است و نسبت به آینده نگرانی دارند، خداوند با شرح صدر این سختی را از مقابل ایشان برداشته است، این سختی که خداوند آسان کرده دو چیز است ؛ یکی بار نبوت است که ایشان باید به دوش بگیرند و دوم این است که همه مردم را هم باید هدایت کنند و به مقصد برسانند. سختی این بار هم دو دلیل دارد؛ یکی مؤمنان خسته ای که حاضر به همراهی با پیامبر نیستند و دوم دشمنان کمر بسته ای که مقیاس درگیریشان ملک عظیم و ملک کبیر پیامبر است و می خواهند دین بسط پیدا نکند. رفعت ذکر نیز به این معنا نیست که پیامبر می خواستند نام خودشان را رفعت بدهند بلکه طریق اقامه توحید بالا بردن نام ایشان است. یسر هم در مقام شفاعت است و همه رنج های پیامبر برای شفاعت ماست که نمونه اتم آن حادثه کربلاست.

سوال: جلسه گذشته نکات لطیف سوره مبارکه انشراح را شنیدیم و این هفته هم ادامه همان بحث و نگاه دوم به این سوره را خواهیم شنید.

جواب: در جلسه گذشته ترجمه اجمالی سوره رویکرد تربیتی که به این سوره است را عرض کردیم. این نگاه تربیتی نحوه مواجهه ما را با مشکلات و ابتلائاتی که سر راه ما است، که قهری است و بخواهیم نخواهیم در مسیر به سوی خدای متعال رنج ها است و راه مواجهه ما با این رنج ها و نتایج مثبت تحمل این رنج ها را بیان می کرد. استناد آن به آیه هم تمام بود و قابل استناد به ظواهر آیات بود.

حال معنای دیگری که معمول مفسرین با کمی بسط به آن پرداخته اند بررسی می کنیم. از سیاق و مجموعه سوره پیداست که وجود مقدس نبی اکرم نسبت به یک ماموریت بزرگی که روی دوششان است و نسبت به آینده نگرانی دارند، آینده ای که دنیای اسلام با آن مواجهه است و مسئولیت عظیمی که در این مسیر روی دوش حضرت است و باید حضرت انجام دهند، لذا خدای متعال در مقدمه آن تکلیف عظیمی که می خواهد روی دوش ایشان بگذارد «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَ إِلَى رَبِّكَ فَارْغَب» به ایشان اطمینان خاطر می دهند که این بار سنگین شما همین طوری که تا این جا به مقصد رسیده در آینده هم به مقصد خواهد رسید. گویا در نگاه نبی اکرم دشواری های آینده محسوس است زیرا حضرت محیط بر تاریخ هستند؛ یعنی آن سختی هایی که در مسیر راه هدایت امتشان و در مسیر راه اهل بیت واقع می شود را مشاهده می کنند و نگران این تکلیف عظیم اند. خدای متعال می فرماید همان طور که گذشته شما همراه با سختی های بزرگ بوده و این سختی ها به نتیجه رسیده و این بار بزرگ از دوش شما برداشته شده، در آینده هم همین طور خواهد بود، با اعتماد به این گذشته بار آینده را هم با وسعت بردارید «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَب»، این اجمال آن چیزی است که به نظر می آید از سیاق سوره معلوم است. پنج شش آیه اول مقدمه تکلیفی است که روی دوش حضرت گذاشته می شود و حضرت احساس سنگینی و نگرانی دارند.

قسمت اول سوره نسبت به گذشته حضرت است «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ * الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ * وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ» این چهار آیه اول بیان می کند که ای پیامبر ما آیا به شما شرح صدر عطا نکردیم؟ این استفهام تقریری است؛ یعنی قطعا شرح صدر دادیم و آن بار سنگینی که بر دوش شما سنگینی می کرد از دوش شما برداشتیم و رفعت ذکر به شما دادیم. سه چیز را خدای متعال می فرماید عطا کردیم؛ یکی شرح صدر، یکی برداشتن بار سنگین از دوش شما و سبک کردن بار و سوم رفعت ذکر و بعد می فرماید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» قطعا با سختی ها گشایشی است. مع می تواند به معنی همراهی باشد اما علامه طباطبائی می فرماید مع نمی خواهد بگوید هم زمان بلکه یعنی کنار هر سختی یک آسایشی است، ولو آن گشایش بعد از سختی ها باشد. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» دوم هم ناظر به گشایش دوم است، ممکن هم است تاکید باشد، خیلی به صراحت نمی تواند این را از آیه استفاده کرد. احتمال سومی هم است که اولی ناظر به گشایش اول است و دومی ناظر به تکلیف بعدی است که این احتمال احتمال خوبی است؛ یعنی همان طور که در گذشته ها سختی ها همراه با یسر بوده، این تکلیفی که می خواهیم روی دوش شما بگذاریم، درست است با سختی هایی همراه است اما «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» که یسری که در ادامه راه حضرت است، ظهور و رجعت است. پس قسمت اول سوره ناظر به این است که باری روی دوش حضرت بوده و این بار برداشته شده یا به تعبیر علامه طباطبائی این بار به مقصد رسیده، بار وقتی به مقصد می رسد از دوش انسان برداشته می شود و در واقع به نتیجه رسیده است.

سختی که خدای متعال با شرح صدر برای نبی اکرم آسان کرده دو چیز است؛ یکی تحمل بار نبوت است. حقیقت نبوت یک بار سنگینی است که روی دوش وجود مقدس نبی اکرم قرار داده شده «أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»(1)، که در روایت نوشته؛ علم ما، ولایت ما و کلام ما این قدر دشوار است که جز انبیا مرسل و ملائکه مقرب و بندگانی که خدا قلبشان را امتحان کرده و آماده شان کرده نمی توانند این بار را بردارند و اگر ما بهره ای می خواهیم از علم امام ببریم نیاز به شرح صدر دارد، علم امام قابل تحمل نیست مگر برای کسی که ریاضت بکشد، نبی مرسلی شود، ملک مقربی بشود یا عبد ممتحنی. اصل بار نبوت واقعا بسیار بار سنگینی است که برداشتن آن کار آسانی نیست، لذا فقط نبی اکرم می تواند این بار نبوت را بردارد، بقیه انبیا هم آن را برمی داشتند اما آن نبوت کلیه ای که بود «وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ»(سبأ/28)، و ماموریتی که نسبت به گذشته و آینده هست فقط برعهده ایشان است. «أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثَاقاً وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثا»(2)، ایشان اولین عهد را بستند و آخرین نبی مبعوث شدند؛ یعنی کل جریان نبوت تحت هدایت ایشان است و برداشتن بار هدایت کل مردم با ایشان است. برداشتن این علم و تحمل این حقایق دشواری دارد، وقتی وحی بر حضرت می شد به خصوص در موقعی که حضرت جبرئیل با سیمای حقیقی می آمدند یا وقتی بدون حجاب و جبرئیلی هم در کار نبود حال حضرت بسیار سنگین بود که در روایات سنگینی حال حضرت تفسیر شده. وقتی وحی بدون حجاب بوده ظاهر حضرت این قدر دگرگون می شد که حتی اگر سوار مرکب بودند این مرکب به زمین نزدیک می شد، این آثار ظاهری بود که در ذیل سوره مدثر هم شهید مطهری آن را تعبیر می کنند به انفجار عظیمی که در عالم بالا رخ می دهد و می خواهد در وجود پیامبر ظاهر شود. در واقع حقیقت همین است؛ درهایی از غیب الهی می خواهد گشوده شود، همه این در ها به روی نبی اکرم باز می شود و همه عالم از این جا هدایت می شوند. این هایی که می گوییم تشبیهات است، حقیقت نبوت، وحی و باری که روی دوش حضرت است و سنگینی هایش خیلی برای ما قابل تصور نیست. هدایت کل عالم می خواهد روی دوش حضرت بیاید و این بار سنگینی است.

سوال: این بار نبوت که حضرت تحمل می‌کنند چطور برداشته شد؟

جواب: با معنا کردن برداشته شدن بار این فهم خواهد شد. یک معنای برداشته شدن بود که مرحوم علامه طباطبائی فرمودند. تا این جا ما این بار را به مقصد رساندیم، دعوت شما جهان گیر شد و نام شما رفعت پیدا کرد، پس تا این جا کار پیش رفت. زمانی که وجود مقدس نبی اکرم یک تنه در کنار کعبه این دعوت را شروع کردند، با همه بت های عالم و با فرهنگ شرک و بت پرستی که همه عالم را گرفته بود مبارزه می کردند، چه کسی باور می کرد که این یک دهان و یک صدا می تواند جهان گیر شود، ما تا این جا کار را به مقصد رساندیم. پس این بار نبوت است که روی دوش بود، حقیقتا خیلی بار سنگینی است. هر کسی نمی تواند پیغمبر اولوالعزم شود، در بین انبیا اولوالعزم کسی که محور است، دین و کتابش بر همه ادیان و کتاب ها مهیمن است و شخص خودش نبی همه انبیا در عالم ارواح است رسول مکرم اسلام است و برداشتن این بار سنگین نبوت بر عهده ایشان قرار داده شده است.

دومین سنگینی که وجود دارد، این است که این طور نیست که خود حضرت فقط باری را بردارند بلکه باید دیگران را به مقصد برسانند و به تعبیر دیگر عهده دار شفاعت هستند، می خواهند هدایت الهی، توحید، نبوت و انواری که به وجود ایشان عطا شده را برسانند، شفاعت؛ یعنی هدایت و این خیلی کار سختی است. حضرت می خواهند قلوب مرده را زنده کنند همان طور که حضرت عیسی زنده می فرمودند یک پرنده را در قالب گل خلق می کرد «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»(مائده/110) در آن می دمید، به اذن خدا پرنده می شد و پرواز می کرد حالا پیامبر می خواهند در جان های مرده بدمند آن ها را زنده کنند و به عالم ملکوت و بالاتر ببرند. اجمالی از ماموریت حضرت در اول قرآن در داستان خلقت آدم توضیح داده شده که باید همه عالم ملکوت پشت سرش قرار بگیرند، تواضع کنند، سجده کنند و فرمان بری کنند، ماموریتی که همه ملک در ذیل او قرار می گیرد. وقتی حضرت مبعوث شد«وَ الْمُسَوِّمِينَ مِنْ مَلَائِكَتِك»(3)، خدای متعال ایشان را با نام دارانی از فرشتگان مانند جبرئیل و میکلائیل حمایت کرده است. این کاری که نیازمند این است که صفوف ملائکه و مقربین پشت سر حضرت قرار بگیرند بار ساده ای نیست، توسعه و رشد اقتصادی نیست بلکه ماموریتی رفیع تر است، بحث پر کردن شکم ها و رساندن ارضاء شهوات و بسط ارضاء شهوات در عالم به وسیله توسعه نیست، همان هم رنج های فراوان دارد ولی رسالت پیامبر این نیست. رساندن همه انوار هدایت به قلوب مردم، زنده و نورانی کردن این قلوب و سیر دادن این قلوب در این دنیا تا برزخ و قیامت و بعد از قیامت بر عهده حضرت است. ما می خواهیم یک فرزند خودمان را نماز خوان کنیم خسته می شویم، کار آسانی نیست حالا پیامبر گرامی اسلام می خواهند همه عالم را موحد کنند و همه موجوداتی که در فضای ظلمت هستند نورانی کنند. سنگینی این بار با توجه به دو چیز است؛ یکی دوستان خسته که همراه نیستند و حاضر نیستند این راه را با حضرت بروند که بارش هم روی دوش حضرت است «شَيَّبَتْنِي سُورَةُ هُودٍ»(4)، دیگری هم دشمنان کمربسته در مقابل حضرت که یکی از آن ها ابلیس است که دشمنی ابلیس هم دشمنی ساده نیست، در حد دشمنی های دنیا نیست، نه ماموریت حضرت در این حد است و نه دشمنی آن ها، کسی که 6 هزار سال عبادت کرده، دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشیده، در عالم ملائکه بوده، معلم ملائکه بوده و تا آسمان چهارم رفته، دشمنی هایش در حد دشمنی های عالم طبیعت نیست. یک دشمن سخت کمر بسته ای که می خواهد راه هدایت را ببندد «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»(اعراف/16) و حضرتی که می خواهند همه مردم را به راه راست هدایت بفرمایند.

سوال: این که حضرت امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند من را با تقوا و مانند آن کمک بکنید احتمالا به خاطر این است که یک بخشی از بار را ما از دوش حضرت برداریم؟

جواب: منظور حضرت این است که با ما همراه شوید. بار ما را که آنها می برند. مثلا دیده اید دست کودکی را آدم می گیرد ببرد و این کودک رهوار است، گاهی بارش را هم به آدم می دهد و می خواهد استراحت بکند و اگر بارش را می بری ناراحت نیست اما گاهی وقتی هم بارش را به دوشت می اندازد و آن را می بری غر می زند، اذیت می کند، می خواهد استراحت کند و شما را هم نگاه بدارد، مشکلات ما با حضرت به این شکل است؛ حضرت حاضر شده اند بار ما را بردارند اما مشکل ما این است که ما حاضر نیستیم بارمان را روی دوش حضرت بگذاریم و برویم اصلا حاضر نیستیم برویم. این دعا مال طول عمر است که اگر می خواهید عمرتان تا عصر ظهور طولانی شود آن را بخوانید و مضمونش این است که؛ وجود مقدس نبی اکرم از ناحیه خدا خبر داده: «مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ عَبْدِيَ الْمُؤْمِن»(5)، من در هیچ چیزی به اندازه قبض روح بنده مومن تردد نمی کنم، تردید نیست، رفت و آمد است. برای او سخت است، من نمی خواهم او اذیت شود، خدای متعال می خواهد ما را عروج بدهد و برای ما سخت است. خدای متعال برای این که به ما لطف بکند این قدر رفت و برگشت می کند تا ما را آماده این کار بکند. حالا حضرت می خواهند ما را ببرند ما هم آماده رفتن نیستیم، می خواهیم در این دنیا بمانیم. همراهی نکردن ما بار حضرت را سنگین می کند و همچنین دشمنی دشمنان که نمی خواهند این بار به مقصد برسد، شیطان می خواهد همه را جهنمی کند و حضرت هم همه را بهشتی. اگر کسی معنی نبوت و رسالت را خوب تامل کند معلوم می شود خیلی بار سنگینی است و دشمنان حضرت هم در حد این دنیا مبارزه نمی کنند بلکه در حد ملک عظیم و کبیر حضرت هستند. دو ملکی که به ائمه نسبت داده شده است؛ یکی ملک کبیر است که در سوره هل اتی آمده و فقط یک بار هم در قرآن آمده، یکی هم ملک عظیم است. ملک عظیم را روایت معنا کرده؛ یعنی در مقامی هستند که اطاعتشان واجب است، فقط اطاعت خدا واجب است و این ملک مال خدا است که هر چه فرمان داد ما باید اطاعت کنیم، هیچ موجود دیگری فرمانش نافذ نیست اما اهل بیت ملکی دارند، خدا ملکی به آن ها داده که فرمانشان نافذ است «وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ‏ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه‏»(6) ما را با خودش یکی کرده و ولایت ما را ولایت خودش قرار داده که فرمود: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ(مائده/55) یک ولایت بیشتر نیست اگر سه ولایت باشد دعوت به شرک است. کسی در مقامی باشد که امرش امر خدا باشد، خیلی مقام بالایی است و قابل تصور نیست این می شود ملک عظیم.

اصل ملک کبیر هم مال نبی اکرم است که همه عالم ملائکه تحت فرمان ایشان هستند و بدون اذن ایشان حرکت نمی کنند. در روایت دارد هر ملکی می آید روی زمین، اول سراغ معصوم می رود، ماموریتش را عرضه می کند و اجازه می گیرد. ملک کبیر مال دوستان نبی اکرم و اهل بیت در بهشت هم هست، براساس سوره هل اتی که سوره شفاعت است؛ دوستان نبی اکرم و اهل بیت به شفاعت اهل بیت به جایی می رسند که همه ملک کبیر پیدا می کنند. وقتی ملائکه هم می خواهند به ملک کبیر آن ها ورود پیدا بکنند اجازه می گیرند، در دنیا شیاطین از ما اجازه نمی گیرند تا عمق روح ما می روند و می آیند هیچ اذنی نمی گیرند، ولی این قدر انسان در آن وادی ملک پیدا می کند که ملائکه حق ندارند در ظاهر مملکت بدون اجازه وارد شوند. اصل این ملک کبیر مال نبی اکرم است، شیطان سر این با حضرت دعوا می کند، به تعبیر دیگر موضوع درگیری با حضرت همین است «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ»(نساء/54) حضرت فرمود محسودون ما هستیم، بقیه چیزی ندارند که به آن حسادت شود، این ملک عظیم و کبیر و بقیه چیزهایی که خدای متعال به وجود مقدس پیامبر و اهل بیت داده موضوع حسادت شیاطین و جنود انس و جن است. آن ها می خواستند مقام مال آن ها باشد، قابل نبودند، علامت قابل نبودن هم همین حسادت است. حضرت می خواهد بار رسالت را به مقصد برساند، همه را وارد وادی ولایت الله بکند که حاصل ملک عظیم حضرت است و مؤمنین را به مقامی برساند که عالم ملائکه هم به اندازه ظرف خودشان تحت فرمان آن ها قرار بگیرد که این اثر ملک کبیر حضرت است. حضرت می خواهند همه را در ملک عظیم و کبیر بیاورند، همه را به ولایت الله برسانند و مومن در مقامی قرار بگیرد که عالم ملائکه به یک معنا تحت نفوذش باشد. این کار عظیم با دشمنی عظیمی مواجه است، این دشمنی هم به گونه ای نیست که فقط سر دنیا با حضرت بجنگند، خیلی عظیم تر است. جریان درگیری ابلیس با نبی اکرم که محور درگیری است، سر ملک دنیا نیست خیلی مسئله رفیع تر از این حرف ها است.

بنابراین حضرت یک چنین بار سنگینی را روی دوششان است و به ایشان گفته شده که به تنهایی کل عالم را هدایت کنید و بت کده را ویران کنید. خدای متعال می فرماید: ما به شما شرح صدر ندادیم که تحمل این بار سنگنین آسان شود و آن بار سنگین شما را از روی دوشتان برنداشتیم؟ یک معنایش این است که بار با همه سنگینی ها به مقصد رسید، دعوت فراگیر شد، حجاب دشمنان کنار رفت، حقیقت دعوت و توحید ظاهر شد و آن موانعی که شیطان و اولیا طاغوت ایجاد کرده بودند کنار رفت و دعوت شما واقع شد. وسعت درگیری با حضرت هم ذیل آیه نور و ظلمت (آیه بعد از آیت الکرسی) توضیح داده شده که حضرت مشکات نور هستند، آن طرف هم جریان ظلمات است. در این دامنه درگیری«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ»، آن باری که «أَنقَضَ ظَهْرَكَ»، کمرشکن و سنگین بود از روی دوش شما برداشتیم.

«وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»، این رفعت ذکر که ذکر شما را رفعت دادیم یک معنایش که در روایت هم آمده، این است که نام شما را بلند کردیم، شما در عالم بلند آوازه شدید. در بعضی روایات دارد «إِذا ذُكِرْتُ ذُكِرْت»(7)، هر کجا یاد من است یاد تو هم است، نمونه اش در اذان است در تفسیر علی بن ابراهیم آمده هر وقت شهادت به توحید داده می شود، در کنارش شهادت به نبوت نبی اکرم داده می شود، دشمن هم با این رفعت ذکر مخالف بوده است. اگر این طور معنا کنیم که شما بلند آوازه شدید گویا حضرت نگران بودند از این که آوازه حضرت جهان گیر شود، می فرماید: ما به شما رفعت ذکر دادیم، بار را سبک کردیم و بلند آوازه شدید. مسلما وجود مقدس نبی اکرم نگران رفعت ذکر خودشان نبودند. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»(قصص/83)، ما سرای آخرت را قرار دادیم برای کسانی که روی زمین دنبال برتری جویی و فساد نیستند و عاقبت مال متقین است، کسانی که دنبال برتری جویی و فساد نیستند متقین هستند. حضرت فرمودند: «فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى»(8)، این قدم اول در وادی تقوا است که انسان برتری جویی در زمین نداشته باشد. وجود مقدس نبی اکرم که همه مقامات را طی کرده اند به فکر رفعت ذکر خودشان نبودند، اگر نبوت نبی اکرم و نام نبی اکرم رفعت پیدا کند توحید در عالم رفعت پیدا می کند، طریق رفعت توحید رفعت ذکر حضرت است، حضرت نگران این هستند که دعوت خودشان که دعوت به توحید است، جهان گیر شود. در هر جامعه ای، نه فقط در آن دوران، به اندازه ای که ذکر نبی اکرم رفعت پیدا می کند توحید اقامه می شود، می خواهید ببینید چقدر توحید اقامه شده است ببینید پیامبر در چه حدی عظمت دارد، حتی اگر کسی می خواهد ببیند چقدر توحید در باطنش اقامه شده و چقدر موحد است باید ببیند چقدر نام نبی اکرم در نظرش رفعت دارد و به این اندازه انسان موحد است. تعظیم ایشان تعظیم خدا است، خدای متعال اول قرآن فرموده که سجده بر ملائکه طریق قرب به خدای متعال است و خدای متعال می خواسته در عالم ملائکه رفعت ذکر بدهد، خلیفه را در مقامی قرار بدهد که ملائکه سجده کنند و ابلیس هم می خواست این اتفاق نیفتد. پس رفعت ذکر حضرت مختص به این عالم نیست، در همه کائنات رفعت ذکر دارد و به اندازه ای که نام نبی اکرم رفعت پیدا می کند به همان اندازه توحید بر پا شده است. اصلا امکان ندارد توحید بدون نبی اکرم، نه این که خدای متعال نمی توانست این کار را بکند، بلکه طریق احیای توحید و اقامه توحید و رفعت نام خودش را نام انبیا و اولیا قرار داده، آن ها واسطه هستند. لذا هر دلی به اندازه ای که نبی اکرم در نظرش عظمت دارد به همان اندازه موحد است، اگر کسی نبی اکرم را یک آدمی می داند که عارف بوده و ریاضت می کشیده او به همین اندازه موحد است، بیشتر از این به دین نرسیده است، اگر کسی ائمه و اهل بیت را در حد امام زاده ای می شناسد که آدم های خوبی بودند، گناه نمی کردند و علومی داشتند به همان اندازه موحد است، خیال نکند بیشتر از این به توحید برسد.

تکبیرهایی که اول زیارت جامعه آمده برای این نیست که ما در زیارت جامعه مبتلا به غلو نشویم، برای این است که اصلا انسان تا کبریای الهی را در عظمت اهل بیت نبیند درکی از آن پیدا نمی کند، همه آن چه در زیارت جامعه کبیره ذکر شده مظاهر کبریای الهی است، به اندازه ای که امام را می شناسید عظمت الهی را درک می کنید. «وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّه»(9)، این طور نیست که امام در نزد کسی عظمت پیدا نکند ولی خدا در نزدش عظمت پیدا کند، این دروغ است. اگر کسی ائمه را در حد زیارت جامعه کبیره نشناخت و عظمت ائمه در دلش رفعت پیدا نکرد، موحد نیست و خدای متعال در نظرش رفعت ندارد. بعضی می گویند باید امام کوچک شود تا خدا بزرگ شود، گمان می کنند بین این دو کبریایی رقابت است، توجه ندارند کبریای امام شعاع کبریای الهی است، چیزی جز کبریای خدا نیست. اگر می خواهی به کبریای الهی برسی باید از درک عظمت امام برسی، به اندازه ای که ذکر نبی اکرم و امام رفعت پیدا بکند چه در باطن، چه در جامعه و چه در تاریخ ذکر خدا رفعت پیدا می کند. شیطان هم با همین مبارزه می کرده و نمی خواسته نام حضرت رفیع باشد. خیلی ها می گفتند: شما پیغمبری و کتاب را آوردی حالا آدرس را به خودمان بده می رویم، پیامبرشان را در حد یک نامه رسان می دانستند، نامه را می گیریم و خودمان راه خدا را می رویم در حالی که این نیست، این ها موحد نمی شوند همان «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»(10)، می شود.

سوال: خود حضرت طریق هستند یعنی چه؟

جواب: یعنی درک توحید از طریق درک انوار حضرت است، امام صراط است، مودت امام طریق سلوک است و سلوک جز با درک عظمت امام و تعظیم او نمی شود. مقام صلوات همین است «وَ جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا»(11)، از سرشت ما تا هدایت ما همه در صلوات خلاصه می شود، صلوات تعظیم و اقرار به مقامات است، به اندازه ای که عظمت نبی اکرم در دلی تحقق پیدا می کند به همان اندازه آدم اهل صلوات می شود، صلوات انسان به اندازه تعظیم نبی اکرم در وجودش است لذا هر چه انسان بیشتر و بهتر صلوات بفرستد عظمت نبی اکرم و اهل بیتش در وجود انسان بیشتر می شود و این طریق عظمت توحید است.

پس حضرت دنبال نام خودشان نبودند که خدای متعال می فرماید ما شما را بلند آوازه کردیم، دنبال رفعت نام الهی بودند و این از طریق رفعت ذکر خود حضرت برقرار می شود. ما دعوت شما را به یک جایی رسانیدم که نام شما در کنار نام خدا
آمد، در حالی که تا به حال اسمی از شما نبود، توحید هم این طور می آید. قرآن می گوید اگر از بت پرستان بپرسی آسمان را چه کسی آفریده؟ «لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»(عنکبوت/61)، می گویند: خدا. این که توحید نیست، توحید آن چیزی است که خدا به پیامبر عطا کرده و پیامبر بخواهد به جامعه عطا بکند «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد»(کهف/110)، همه مهمان این توحید هستند، به اندازه ای که شعاع توحید نبی اکرم در دلی بیفتد خدا شناس می شود. «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»(12)، فرمود: توحید و معرفت و عبادت خدا با ما واقع می شود و حضرت حجاب است، بدون حجاب حضرت کسی موحد نمی شود. عظمت حضرت عظمت الله است، این عظمت که در عرض عظمت خدا نیست، این طور نیست که خدای متعال یک بت در عالم درست کرده باشد، در مقابل رفعت خودش پیامبرش را رفعت داده باشد و بعد بگوید این را نپرستید، بلکه این رفعت ذکر او اقامه توحید است. به اندازه ای که ذکر نبی اکرم در دلی رفعت پیدا می کند، آن انسان موحد می شود. کسی که تا نام نبی اکرم می آید قلبش دگرگون می شود، موحد است کما این که در باب خدای متعال فرمود: «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(انفال/2)، وقتی به یاد خدا می افتند قلب هایشان دگرگون می شود. یاد نبی اکرم اگر دل ما را دگرگون نکرد و در مقابل عظمتش صلوات نفرستادیم، مومن نیستیم، صلوات؛ یعنی تا نام نبی اکرم می آید دل باید دگرگون شود، اگر دگرگون شد و خضوع کرد رفعت پیدا می کند.

سوال: قرار روزانه قرآن ماست که صفحه 287؛ آیات 50 تا 58 سوره مبارکه اسراء است. اما تا اینجا بیان شد که رفعت ذکر رسول الله(ص) مسیر و طریقی برای رسیدن به توحید است. منتظر بقیه بحث هستیم.

جواب: رفعت ذکر نبی اکرم مسیر و طریقی برای رسیدن به توحید است، دشمنان توحید هم با همین مخالف اند، با لا اله الا اللهی که کنارش نبی و امام نباشد مخالف نیستند. لذا با عرفان کم رنگ و معنویت مبهمی که گوهر دین را با آن تعریف می کنند و با بت پرستی و دنیا پرستی و الگوهای مادی تمدن مادی هم جمع می شود مخالف نیستند، به همین دلیل است که پرچمداران مادی هیچ مخالفتی با معنویت مبهم و حداقلی ندارند. آن چیزی که مهم است توحیدی است که کنارش رسول است والا اگر نباشد توحید مبهی است، هر چقدر پیامبر رفعت پیدا بکند توحید اقامه می شود.

«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»، شما می خواستید بار هدایت به مقصد برسد، شفاعت بکنید و ما در مقابل برای شما گشایش کردیم. این یسر، یسر در مقام شفاعت است، رنج هایی که در این دنیا حضرت می کشند بعضی ها برای مقامات خودشان است و قسمت عمده اش برای شفاعت است«وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»(اسراء/79)، مقام شفاعت کلی با تهجد و شب و شب زنده داری حضرت به دست می آید و یک قسمت عمده این است. «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَة»(13)، پس حضرت دنبال این هستند که یک باری از روی دوش امت بردارند و این برای حضرت خیلی سخت است چون می خواهند برسانند، می خواهند گناه کار ها تائب و مشرکین موحد شوند در واقع گناهان را می خواهند پاک کنند، سلسله گشایش هایی که بر نبی اکرم می شود همین است. «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا، لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ»(فتح/1)، خدای متعال برای شما یک فتح آشکاری کرد که گناهان گذشته و آینده شما پاک شود، پیامبر که عصمت کلیه دارند، ترک اولی هم ندارند پس این گشایش و فتح در مقام شفاعت است. روایت دارد«حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شِيعَتِهِ»(14)، حضرت گناهان شیعیان را روی دوش کشید و قبول کردند که مطهر بکنند، پس فتح مبین در مقام شفاعت است که تطهیر می کند لذا در گودی قتلگاه فتح مبینی برای نبی اکرم شد که در این فتح همه عوالم شفاعت می شوند از گناه کار تا اولیای خدا و انبیا و این فتح مبین باب توحید را برای همه گشوده و شرک و آلودگی را از همه پاک می کند. خدای متعال در مقام شفاعت فتح الفتوح کرده که شاید مصداق کاملش در کربلا باشد، حضرت بالاترین بهای شفاعت را دادند و خدای متعال بزرگ ترین فتح الفتوح در مقام شفاعت را که بار همه کائنات برداشته می شود.

بنابراین قسمت اول این بود که حضرت در آغاز بعثت نگران برداشتن این بار و دستگیری و شفاعت و رساندن مردم به مقام توحید بودند، به خاطر سنگینی بار و ضعف مومنین که چطور می شود آن ها را به آن نقطه رساند تا این حقایق توحیدی را بفهمند و از مراحل عبور کنند و همچنین دشمنان کمر بسته ای که مقیاس درگیریشان ملک عظیم و ملک کبیر پیامبر است، می خواهند این ملک کبیر و عظیم نباشد و در عالم و جامعه مومنین بسط پیدا نکند. این درگیری که حضرت دارند یک قسمت بار رسالت است که خداوند متعال می فرماید ما این بار را به مقصد رساندیم و همراه با این سختی ها گشایشی بر شما کردیم که شفاعت شما آسان شد، فتح الفتوحی برای شما کردیم، یسری برای شما قرار دادیم که بارها سبک شد.
«فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَ إِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ» فرودگاه سوره این دو آیه است، گویا به پیامبر می فرماید وقتی فارغ شدی از ماموریت اول ماموریت دوم هم است ، در این کار هم رو به پروردگار خودت داشته باش و غایت این کار هم تحقق توحید است. فانصب در روایت معنا شده؛ یعنی نمازت را که خواندی، رها نکن تعقیبات نماز نکن، این یک مصداقش است ولی آن مصداقی که پیامبر برایش احساس نگرانی می کردند و سختی هایی در مسیر می دیدند چیز دیگری است. مصداق اصلی همان است که در روایت دارد ماموریت تو نبوت است که انجام دادی «فَانْصَبْ عَلِيّا»(15) منظورم این نیست که فانصَب را فانصِب بگویید که زمخشری بگوید این چه تصرفی است که در قرآن می کنید، تغییر در قرائت نمی دهیم. این بار سنگینی که به حضرت می گویند دوباره بردار آیا غیر از این ماموریت است که «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ»(مائده/67)، یا همان آهنگ است فقط به نحو دیگری است؟ می فرماید: همان طور که بار نبوت شما را به مقصد رساندیم در ادامه راه هم باید اوصیای خود را نفی کنید و این بار بسیار سنگینی است و مشکلات فراوانی سر راهش است ولی «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا، فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ، وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ».

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 2، ص: 71

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 97، ص: 178

(3) دعای ندبه

(4) هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، ج-3، ص: 68

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 246

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 146

(7) تفسير نور الثقلين، ج 5، ص: 604

(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 1، ص: 226

(9) زیارت جامعه کبیره

(10) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 22، ص: 474

(11) زیارت کبیره

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 145

(13) زیارت اربعین

(14) تفسير القمي، ج‏2، ص: 314

(15) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 36، ص: 134