جلسه بیست و ششم بررسی ادعای مرحوم نایینی در باب عدم رجوع به اهمیت در مقیدین بالقدرة الشرعی
متن زیر تقریر و خلاصه ای از جلسه بیست و ششم درس خارج اصول مبحث تعادل و تراجیح؛ جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در تاریخ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۹۳ برگزار شده است. در این جلسه به ادعای مرحوم نایینی در باب عدم رجوع به اهمیت در مقیدین بالقدرة الشرعی پرداخته شده است. قابل ذکر است که متن برداشت شاگردان ایشان از مباحث است.
گفتیم که مرحوم نایینی در جایی که هر دو تکلیف متزاحمین مقید به قدرت شرعی باشند امکانی برای رجوع به اهمیت نمیبینند و گفتیم که ظاهرا این ادعا را در جایی دارند که شارع عدم اشتغال ذمه بتکلیف آخر را در خطاب اخذ کرده باشد (إفعل کذا إذا لم یکن تکلیفا آخر متوجها الیک).
دلیل این امر هم این است که وقتی هر دو تکلیف مقید به قدرت شرعی باشند، هیچ کدام فعلی نیستند الا اینکه علم اجمالی به وجود احدالملاکین داریم.
نقد نظر مرحوم نایینی در کلام مرحوم خویی:
مرحوم خویی در رد نظر مرحوم نایینی میفرماید:
قیاس این باب به باب تعارض صحیح نیست چون در اینجا احراز ملاک تکلیف أهم ممکن است. چون به فرض اینکه نسبت به احد التکلیفین احراز اهمیت شود، نسبت به تکلیف أهم هم قدرت عقلی و هم قدرت شرعی موجود است لذا تکلیف فعلی شده و ملاک احراز میشود.
قدرت عقلی که در همه خطابها اخذ شده است که در اینجا موجود است (یعنی همان قدرت مأخوذ در ترتب: ان لم تکن مشغولا بالاهم او المهم المساوی) لذا در مورد اهم که قطعا این قدرت حاصل است.
قدرت شرعی هم احراز میشود زیرا فرض این است که نزاع در جایی است که قدرت شرعی اینگونه اخذ در خطاب شده باشد: «إفعل کذا إذا لم یکن تکلیفا آخر متوجها الیک». از طرفی میدانیم که معنی ندارد که تکلیفی مقید به عدم اشتغال ذمه به تکلیف تخییری باشد بلکه لازم است که اگر تکلیفی مقید به چنین قیدی شد، مراد از تکلیف آخر، تکلیف تعیینی باشد. در مقام نیز چون خطاب تعیینی دیگری در بین نیست قدرت شرعی هم حاصل است، چون قطعا میدانیم که مهم وجوب تعیینی ندارد (معنی ندارد که با وجود أهم، مهم وجوب تعیینی داشته باشد) لذا هیچ خطاب تعیینی نیست که مزاحم فعلیت ملاک اهم شود. بلکه حتی شاید بتوان نسبت به تکلیف مهم نیز این قدرت شرعی را احراز کرد زیرا خطاب تعیینی نسبت به أهم هم وجود ندارد.
اشکال سید شهید صدر بر نقد مرحوم خویی:
قدرت به شکل سوم (إفعل کذا إذا لم یکن تکلیفا آخر متوجها الیک) به سه شکل ممکن است در خطاب اخذ شود:
۱: افعل کذا اگر ذمه ات تعیینا بتکلیف منجز دیگری مشغول نباشد ← در اینصورت هنگام تزاحم، علی ای حال ملاک تکلیف أهم فعلی شده و احراز میشود زیرا قدرت عقلی بر أهم موجود است و تکلیف منجز شرعی دیگری موجود نیست. بله! ثبوتا امکان تعین و تنجز تعیینی مهم وجود دارد، اما اثباتا دلیلی برای تنجز ندارد که مانع فعلیت تکلیف أهم شود. با این حساب، تکلیف أهم که همیشه ملاکش فعلی و نسبت به مهم مطلق است، به منزله مقید به قدرت عقلی است که ملاکش همیشه فعلی است و به همین دلیل همیشه رافع ملاک و خطاب موضوع تکلیف مهم است ← پس بخلاف نظر مرحوم نایینی، رجوع به اهمیت در این قسم جاری است.
۲: افعل کذا اگر ذمه ات مشغول نبود به واقع امر تعیینی دیگری (چه بر مکلف منجز شده باشد چه نباشد) که بخاطر ملاکش اقتضای تعیین پیدا کرده ← در واقع امر هم، با وجود أهم مزاحم، حتی احتمال و امکان اینکه مقتضی تعیین در مهم باشد هم وجود ندارد، که بخواهیم بخاطر آن احتمال، دست از اطلاق مهم برداریم پس مثل مورد قبل، أهم همیشه رافع ملاک و خطاب موضوع مهم است و امری تعیینی است برای تخلف از مهم ← پس بخلاف نظر مرحوم نایینی، رجوع به اهمیت در این قسم هم جاری است.
۳: افعل کذا اگر ذمه ات مشغول نبود به واقع امر تعیینی دیگر که تعیینش به دلیل اقتضای ملاک نبوده است یعنی حتی ممکن است فالاهم باشد ← احتمال تعیینی بودن تکلیف آخر (چه اهم باشد چه مساوی) مانع فعلیت تکلیف است لذا ملاک در هیچ یک اثبات نمیشود. در اینجا کلام مرحوم نایینی تمام و رجوع به أهم معنی ندارد. ممکن است مهم وجوب تعیینی داشته باشد، لذا نمیتوان گفت ملاک أهم علی أی حال فعلی است. هکذا ملاک مهم علی ای حال فعلی نیست. لذا احراز ملاکین نمیشود. اما اگر اشکال شود که امکان تعیین مهم با وجود أهم موجب تفویت ملاک اهم میشود، پاسخ میدهیم که در این صورت ملاک أهم رفع میشود نه اینکه بخاطر تحصیل مهم تفویت شود که قبیح باشد.
*****
آیات و روایات بحث: