حوزه در مستوی انقلاب به سمت ظهور شاخصه و وظایف حوزه انقلابی در مسیر انقلاب اسلامی تا رسیدن به تمدن اسلامی پیش از ظهور
متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ ۷ اردیبهشت ماه ۹۵ است که در دفتر تبلیغات اسلامی و در جمع طلاب استان البرز ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند، در طول تاریخ حوزه شیعه یک حوزه انقلابی و همیشه درگیر با جبهه مقابل بوده و تلاش میکرده که در این درگیری جامعه مؤمنین و جامعه شیعه را به پیش ببرد. حوزه انقلابی در این درگیری سه کار را مستمراً انجام میداده است: هم تلاش میکرده که حوزه جامعه شیعه آمیخته با جامعه کفار نباشد؛ دومین کار این جریان انقلابی که میخواست حوزه جامعه شیعه را حفظ کند و رو به پیش ببرد، [این بود که] درگیری مستمر داشتند؛ منتهی این درگیریها شکلهای مختلف داشته و اعم از درگیری فرهنگی، سیاسی، و نظامی بوده است؛ سومین کار اینکه تلاش میکردند که یک جامعه شیعی ساخته شود و فقط بحث درگیری و حاشیه گرفتن و منحل نشدن و عدم استحاله نبود؛ بلکه یک جامعهای را میساختند. بخش مهمی از تفکر و فقه و فرهنگ خاص این جامعه شیعه، حاصل همین تلاش تاریخی حوزههای شیعه است. مبارزه در عصر حاضر وارد مرحله جدیدی شده و غرب به دنبال یک دولت و ایدئولوژی واحد است تا در تمامی شئونات زندگی بشر نفوذ کند. نظر امام خمینی این بود که ولایت فقیه ولایتش مطلقه است و مقیاس درگیری را مدیریت جهانی میدانند و میگویند: ماموریت روحانیت شیعه و ماموریت فقیه حاکم و متصدی این است که راهبری جهان را به عهده بگیرد و استراتژی حاکم بر جهان را او تعیین کند. ما انقلابی در این مقیاس داریم که مسیر این انقلاب هم به تعبیر حضرت امام رسیدن به عصر ظهور هست. رهبر انقلاب میگویند: این اقدام پنج مرحله دارد و ما به سمت تمدن اسلامی حرکت میکنیم؛ یعنی از انقلاب اسلامی تا نظام اسلامی تا دولت اسلامی تا جامعه اسلامی تا تمدن اسلامی. حوزهای انقلابی است که جلوی نفوذ فرهنگ غرب را بگیرد و دوباره جامعه تشیع را در مقیاس برخورد تمدنی فعال کند.
رسالت حوزه علمیه انقلابی شیعه در طول تاریخ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین و العنۀ علی اعدائهم اجمعین. حوزه شیعه در طول تاریخش یک حوزه انقلابی و همیشه درگیر با جبهه مقابل بوده و تلاش میکرده که در این درگیری جامعه مؤمنین و جامعه شیعه را به پیش ببرد. به تعبیر دیگر اگر شما حوزههای علمیه شیعه را در طول تاریخ که بر محور فقهای شیعه بوده، حلقه اتصال جامعه به معصوم و فرهنگ اسلام و اهل بیت و در واقع حلقۀ اتصال بین امام و اداره جامعه و پیشرفت دینی جامعه بدانید، همیشه حوزه، حوزه انقلابی و درگیر بوده است .
در این درگیری سه کار را مستمراً انجام میداده: هم تلاش میکرده که حوزه جامعه شیعه آمیخته با جامعه کفار نباشد؛ یعنی به تعبیر دیگر جدا بودن صفوف و مرز بندیها حفظ شود و جامعه شیعه منحل و استحاله نشود؛ و در واقع از جبهه مقابل احتراز شود؛ که حالا یک موقع دولت بنی امیه و بنی عباس و دیگران بودند و به خصوص در دورههای بعد از ائمه علیهم السلام که دوره بنی عباس است تلاش میکردند که جامعه شیعه مرزبندی هایش محفوظ باشد – همان که ما از آن به تبری تعبیر میکنیم – و منحل و استحاله نشود. بعضیها در باب انتظار نسبت به ظهور گفتند که ظهور مکتب احتراز و تجنب است. این یک بُعد کار علمای اسلام است که تلاش میکردند که جامعه شیعه در جبهه مقابل استحاله نشود و حفظ شود و به عنوان جبههای که خودش دارای فرهنگ و دارای مکتب روشنی است و مکتب کلامی، مکتب فقهی و به خصوص مکتب اخلاقی و روحانی ویژهای دارد، تلاش میکردند که جامعه شیعه را به عنوان یک جامعه مستقل معرفی کنند تا فرهنگش استحاله پیدا نکند؛ و حتی به عنوان یک جامعه سیاسی هم در جبهه دشمن استحاله پیدا نکند.
دومین کار این جریان انقلابی که میخواست حوزه جامعه شیعه را حفظ کند و رو به پیش ببرد، [این بود که] درگیری مستمر داشتند؛ منتهی این درگیریها شکلهای مختلف داشته و اعم از درگیری فرهنگی، سیاسی و نظامی بوده است؛ منتهی شکل هایش متفاوت بود: یک موقع جامعه شیعه هنوز دولت مرکزی نداشته و به اصطلاح به شکل مبارزه پارتیزانی بوده و در دوره صفویه و شکل گیری دولت شیعی باز همینطوری ادامه داشته است.
سومین کاری که در این انقلابی گری میکردند سازندگی بود؛ یعنی تلاش میکردند که یک جامعه شیعی ساخته شود و فقط بحث درگیری و حاشیه گرفتن و منحل نشدن و عدم استحاله نبود؛ بلکه یک جامعهای را میساختند. بخش مهمی از تفکر و فقه و فرهنگ خاص این جامعه شیعه، حاصل همین تلاش تاریخی حوزههای شیعه است.
تلاش غرب در استحاله سایر فرهنگها
نکته مهمی که وجود دارد این است که؛ هم مبارزه دوره معاصر ما وارد یک عرصه جدیدی شده و هم دشمن وارد یک طرح جدید شده است؛ یعنی شما در دورههای قبل یک دولت مدرنی نداشتید که این دولت مدرن همه عرصههای حیات زندگی اجتماعی انسان را مدیریت کند؛ و این کار برای دولتهای مدرن است و همچنین کمتر داشتید یا نداشتید که یک دولت و یک جریان قدرتی شکل بگیرد که بخواهد دهکده واحد جهانی درست کند و همه جامعه جهانی را بر یک فرهنگ و یک مکتب سامان دهد؛ این امر جدیدی است و سابقه تاریخی ندارد. در جبهه مقابل ما چنین چیزی را نداشتیم؛ اما جبهه کفر در دوران جدید به آن دست یافته و دنبال ایجاد یک جامعه جهانی واحد و یک دهکده واحد و مبتنی بر فرهنگ واحد است. در همه دورانها این بوده ولی با تحولاتی که در این جبهه شکل گرفته به دنبال ایجاد جامعه واحد مبتنی بر یک مکتب و یک فرهنگ و یک ایدئولوژی هستند و به صراحت هم میگویند.
در چنین دورانی که آنها به اصطلاح یک دولت مدرن را شکل دادند و جامعه غربی دنبال این بوده که از مرزهای خودش عبور کرده و در دیگر مرزهای فرهنگی و تمدنی نفوذ کند و آنها را در تمدن خودش منحل کند؛ یعنی جریان استحاله در مقیاس جامعه جهانی را برنامه ریزی میکرده، یک مواجهاتی با آن شده است. این نوع نفوذ یک امر بی سابقهای است؛ که غرب مدرن در اسلام نفوذ کرد و همه جلوههای زندگی ما را مبتنی بر فرهنگ خودش شکل داد. این نفوذ مربوط به دو سه قرن اخیر است که با بعضی از محصولات جامعه غربی آغاز شده و کم کم به تحول در حوزه علوم منتهی شده است. مثلاً آنچه در ایران معروف است و همه میدانید در دوره قاجار بعد از جنگی که با روسیه داشتیم و شکست خوردیم؛ ابتدا سلاحهای مدرن را از اروپا آوردند و بعد از سلاحهای مدرن متوجه شدند که سلاح برای پیروزی کافی نیست و باید ارتش مدرن ساخته شود؛ و بعد از ارتش مدرن، دارالفنونها آمد بعد از دارالفنونها کم کم بحث، توسعه پیدا کرد و توجه پیدا شد که غرب فقط محصولات و ابزار نیست بلکه یک تحول عمیق تری باید اتفاق بیفتد؛ بحث مشروطه پیش آمد و تحول سیاسی و بعد هم بحث برنامهریزی برای پیشرفت و توسعه که حالا بعد از جنگ جهانی دوم در ایران از سال ۲۴ شروع شد. بنابراین مجموعه تلاشهایی کردند برای اینکه کشورهای دیگر از جمله دنیای اسلام را در فرهنگ غرب استحاله کنند.
رسالت انقلاب اسلامی تا قبل از ظهور
انقلاب اسلامی در واقع یک واکنش عظیمی است که از طرف مکتب اهل بیت و دنیای اسلام و دنیای تشیع در مقابل این جریان نفوذ و سلطه اتفاق افتاده و در واقع درصدد است جلوی این نفوذ را بگیرد و دوباره هویت جامعه مؤمنین و هویت اسلامی دنیای اسلام را در مقابل غرب احیا کند و این مأموریت اتفاق افتاده و به نظر میآید امام هم برای آن از آغاز سه مرحله را پیش بینی میکردند: مرحله اول ایجاد یک دولت اسلامی در کشور ما است؛ بعد ایجاد یک بیداری و احیای معنوی در دنیای اسلام؛ و بعد هم یک بیداری در جهان که به تعبیر حضرت امام مقدمه ظهور است. یک چنین انقلابی در این قیاس اتفاق افتاده، و میخواهد در مقابل جبهه تمدن مادی صف بندی ایجاد کند. تمدنی که دنبال گرفتن جهان و استحاله فرهنگها در درون خودش بود. انقلاب اسلامی یک مأموریتی به این وسعت دارد؛ یعنی این همان ادامه جریان روحانیت تشیع است و روحانیت تشیع در این مرحله وارد یک عرصه جدیدی شده است.
ما فقهایی داشتیم که قبل از امام قائل به ولایت مطلقه فقیه بودند اما تفاوتش در مقیاس ولایتی است که میدیدیدند. ما فقیهی نداریم که مقیاس ولایت فقیه را مثل امام جامعه جهانی ببیند. نظر امام این بود که ولایت فقیه ولایتش مطلقه است و موضوع آن را در منشور روحانیت بیان میکنند، که این است: استراتژی حاکم بر جهان را کفار معین میکنند این استراتژی را ما باید معین کنیم؛ یعنی مقیاس درگیری را مدیریت جهانی میدانند و میگویند ماموریت روحانیت شیعه و ماموریت فقیه حاکم و متصدی این است که راهبری جهان را به عهده بگیرد و استراتژی حاکم بر جهان را او تعیین کند. ما انقلابی در این مقیاس داریم که مسیر این انقلاب به تعبیر حضرت امام رضوان الله تعالی علیه که معمار این انقلاب هستند رسیدن به عصر ظهور است. رهبر عزیز انقلاب در دوره اخیر میگویند: این اقدام پنج مرحله دارد و ما به سمت تمدن اسلامی حرکت میکنیم؛ یعنی از انقلاب اسلامی تا نظام اسلامی تا دولت اسلامی تا جامعه اسلامی تا تمدن اسلامی.
اگر واقعاً این مسیری است که انقلاب دنبال می کند و میخواهد یک تمدنی ایجاد کند که این تمدن اگر ساخته شد در جهان نفوذ فرهنگی کند و از طریق گسترش فرهنگی جهان را فتح کند – که این بیان اخیر ایشان است – دیگر بحث کشورگشایی نیست. اگر شما توانستید تمدن اسلامی را احیا کنید و این مراحل پشت سر گذاشته شود یعنی بعد از انقلاب اسلامی و نظام اسلامی دولت اسلامی و جامعه اسلامی را تولید کنید و بعد بازسازی کنید و فضای تمدنی ایجاد کنید، این تمدن اسلامی در دنیای معاصر نفوذ میکند و به تعبیر دیگر غلبه فرهنگی اتفاق میافتد و به تعبیر بعضی از خود متفکرین غرب، فرهنگ اسلام میتواند در جهاز هاضمه خودش فرهنگهای دیگر را هضم کند؛ این مسیری است که ما باید ادامه بدهیم.
شاخصه حوزه انقلابی در مسیر انقلاب
در این مسیر انقلابی ماندن حوزه یعنی چه؟ به نظر میآید اصلاً انقلابی بودن حوزه به این است که این میدان درگیری را اول درک کنیم. اگر ما واقعاً میدان درگیری را ندیدیم و احساس کردیم که درگیریای نیست، طبیعتاً نمیتوانیم مأموریتهای خودمان را بشناسیم. امام، مقیاس درگیری در جهان ایجاد کردند و بعد انقلاب اسلامی را از مرز یک انقلاب ملی به مرز یک انقلاب اسلامی و یک انقلاب جهانی عبور دادند و ما بخواهیم یا نخواهیم این واقعیت پیش روی ماست. آنچه که اتفاق افتاده این است که انقلاب اسلامی فضای جدیدی در جهان ایجاد کرد و دو قطبی کمونیسم و سرمایه داری را به دو قطبی اسلام و غرب تبدیل کرده و الان درگیریهای اصلی همین است. یک طرف ماجرا بسیاری از مسائل مهم جهانی و منطقه ای، ما و اسلام هستیم و دائماً این حرکت ناب شده و ما الان در فضایی هستیم که تجزیه و ترکیبهای درون دنیای اسلام و صف بندیهای درون دنیای اسلام روشن میشود.
یک موقعی شما درگیری کمونیسم و سرمایه داری داشتید؛ اما با انقلاب اسلامی تبدیل شده به اسلام و غرب؛ و با فروپاشی شوروی به اسلام و سرمایه داری و لیبرال دموکراسی تبدیل شد. جریان نظام سلطه جهانی برنامه ریزی انجام داده برای اینکه شبکه سازی کند و جریانهای همسوی خودش را در جهان و در دنیای اسلام ایجاد کند. در واقع دنیای اسلام را هم تجزیه میکند به جریان همسویی با غرب که جریان طرفداران ادبیات توسعه مثل ترکیه و امثال اینها و طرفدارانی که در خود کشور ما و دنیای اسلام هستند و همچنین جریان سلفیها و جبهه عربستان و امثال اینها که همه اینها را سازماندهی کرده در واقع الان صف بندی خیلی روشن تر میشود. این طرف هم جبهه مقاومت است که مکتب اهل بیت است و بخشی از دنیای اسلام که عقبه این جبهه را تشکیل میدهند و پشتیبانی میکنند و موحدین و مستضعفین جهان یک طرف هستند. آن طرف هم جریان نظام سرمایه داری و لیبرال دموکراسی و جریانهای همسوی او در جهان از جمله در دنیای اسلام هستند.
اگر ما این درگیری شفافی که الان پیش روی ماست را نشناسیم، و حوزهای که میخواهد این انقلاب را ادامه بدهد اگر احساس کرد که مأموریت انقلاب تمام شده است؛ حوزه انقلابی بی معناست؛ ولی اگر این درگیری را دیدیم، باید ادامه پیدا کند. رهبر عزیز انقلاب اسلامی میگویند این مراحل باید ادامه پیدا کند و بعد از این ما باید دولت اسلامی ایجاد کنیم بعد جامعه اسلامی بعد از جامعه اسلامی آن وقت برسیم به تمدن اسلامی که یک اُفق فرهنگی جدیدی مقابل اسلام باز شود و به اصطلاح فتوحات فرهنگی بعد از این اتفاق میافتد. به اصطلاح ما غرب را در فرهنگ خودمان استحاله کنیم و فرهنگ غرب در فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی منحل شود. حوزه انقلابی حوزهای است که مأموریتهای خودش را در این مقیاس تعیین میکند؛ یعنی بناست حلقه اتصال فرهنگ مذهب به جامعه باشد و بتواند در این مقیاس فرهنگ و مذهب را هم بفهمد و هم بتواند به جامعه منتقل کند.
بنابراین اگر شما بگویید حوزه ما یک دستگاه پژوهش دارد یک دستگاه عظیم آموزش دارد و یک دستگاه عظیم تبلیغ دارد که بخش عمده مسئولیتهای حوزه است، باید مقیاس پژوهش و آموزش و تبلیغ حوزه به این مقیاس ارتقا پیدا کند، و بتواند چه در حوزه فقه چه در حوزه کلام و اعتقادات و فلسفه و حکمت و چه در حوزه اخلاق و عرفان، در مقیاس ایجاد یک تمدن و در مقیاس ایجاد یک دولت اسلامی و جامعه اسلامی و تمدن اسلامی تفقه کند. تفقه دینی و پژوهشی که در حوزه اتفاق میافتد باید به مقیاس ایجاد یک تمدن ارتقا پیدا کند. اگر شما قائل شوید برای اینکه ما به یک تمدن اسلامی برسیم نیاز به یک عقلانیتی داریم که در این عقلانیت اجتماعی که در آن علوم هستند دستگاههای برنامه ریزی و دانش برنامه ریزی هست، باید محورش فرهنگ مذهب باشد و تفقه دینی باید بتواند محور عقلانیت اجتماعی قرار بگیرد که یک تمدن بر اساس آن ساخته شود. این اجمال آن چیزی است که من اشاره کردم.
اگر شما سه دستگاه استنباط، علم و اجرا داشته باشید، باید دستگاه استنباط در عقلانیت محور باشد، یعنی تفقه دینی در این مقیاس بسط پیدا کند. حقیقت این است که کلام و عرفان و فقه ما با همه استواری که دارد به ویژه فقه که به تعبیر بزرگان یک دستگاه بتن آرمه است و به این راحتی نمیشود تخریبش کنید دستگاهی است که در آن تعبد به دین اصل شده و استوار است اما در عین حال محدودیتهایی دارد.
حوزه ما باید به لحاظ علم کلام و علم فقه و به لحاظ اخلاق و عرفان وارد مقیاسی از پژوهش بشود که میتواند راهبری یک تمدن را به عهده گرفته و مسائل تمدنی را بتواند حل و فصل کند و الا اگر حوزه در این مقیاس کار نکند و پژوهش هایش در همان مقیاسهای گذشته بماند تردید نکنید که این حوزه به لحاظ موضوع کار خودش از انقلاب فاصله خواهد داشت و نمیتواند حلقه اتصال جامعه شیعه به امام در این مقیاس باشد و نمیتواند حرکت رو به پیش جامعه جهانی به سمت عصر ظهور را راهبری کند. راهبری این حرکت رو به پیش منوط به این است که اگر شما میگویید که ما باید در مقیاس سیاست گذاری و تعیین استراتژیهای جهان حضور پیدا کنیم حوزه باید منزلت معرفت هایش و معرفتهای دینی که تولید میکند و همچنین منزلت پژوهش هایش در این مقیاس باشد و بعد هم همان پژوهشها به نظام آموزشی و تبلیغی تبدیل بشوند.
حوزه فعال و سازنده در دوران غیبت
الان ظرفیت تبلیغ، آموزش و پژوهش ما این ظرفیت نیست. ظرفیت سنتی ما در عین اتقانی که دارد نسبت به گذشتهها جوابگو بوده و پاسخ مکاتب رقیب را میداده و لذا توانست جامعه شیعه را حفظ کند. شما نمیتوانید بگویید که ظرفیتی که در فقه و عرفان و حکمت و در کلام و سایر معارف دینی در جامعه شیعه ایجاد شده ظرفیت پاسخگوی در دوران خودش نبوده است؛ و الا جامعه شیعه حتماً در فرهنگهای دیگر منحل میشد. اینکه جامعه شیعه محفوظ مانده به خاطر این است که ظرفیت کار حوزه متناسب با درگیری زمان خودش و متناسب با یک حوزه انقلابی در زمان خودش بوده است. یک اقلیت و یک جامعه اقلیت و نه اکثریت بودند اما این جامعه را حفظ کرده سامان داده پیش برده و آن را به یک جامعه فعال تبدیل کرده که در همه حوزهها مقاومت کرده و نه فقه اش در مذاهب دیگر منحل شده نه کلامش نه عرفانش، بلکه به عکس در دوران امام صادق علیه السلام ما بودیم که در مکاتب دیگر و دنیای اسلام اثر گذاشتیم و جامعه تشیع محور بوده است.
نسبت به جریانهای جهانی هم همین طور بوده یعنی ما فقط با جریانهای داخل دنیای اسلام درگیر نبودیم، ما از گذشته با تفکر یونان و تفکر غرب درگیر بودیم. این تفکرها وارد دنیای اسلام شده بیت الحمکةای که دوران مأمون زده شده و همچنین جریانهای دیگر، تفکر بیرون دنیای اسلام را آورده؛ اما در عین حال جامعه تشیع منفعل نبوده و توانسته بماند و خودش را در مقابل این تفکرها حفظ کند. این معنایش انقلابی بودن است. واقعاً حوزه شیعه دائماً رفتارش یک رفتار انقلابی بوده و درگیر بوده و منفعل نمیشده و فعال برخورد میکرده است و به لحاظ فرهنگی و به لحاظ مرزبندیهای سیاسی نمیگذاشته جامعه شیعه قاطی و استحاله بشود؛ و فقط این دو کار را نمیکرده بلکه سازندگی هم میکرده است. یک جاهایی هم فعالیتهای جدی سیاسی داشته و نه اینکه فقط فعالیت فرهنگی باشد. زیرا اگر فقط کار فرهنگی باشد که جامعه سازی با آن اتفاق نمیافتد. بعد هم که جریان صفویه شکل گرفت، واقعاً روحانیت شیعه فعال برخورد کرده است. کسی خیال کند که آن دوران، دورانی بوده که باید مقابل دولت پادشاهی شیعی میایستادی انقلاب میکردی ولایت فقیه ایجاد میکردی؛ این پیدا است فلسفه تاریخ نمیداند؛ یعنی متوجه نیست که وقایع در دورانهای خاص خودشان شکل میگیرند، اصلاً امکان حکومتی در مقیاس ولایت فقیه در آن دوران نیست. اینکه پادشاهی شیعه باشد و علما در آن نفوذ و آن را اصلاح کنند، امکان این برای آن دوران نبوده است.
علمای شیعه واقعاً فعال و انقلابی برخورد میکردند؛ منتهی انقلابی بودن در دورانهای مختلف متفاوت بود و لذا جامعه شیعه را پیش بردند جامعه شیعه نه در دولت عثمانی نه در دولت بنی عباس نه در فلسفه غربی منحل نشده بلکه محفوظ مانده است. ما منفعل نبودیم با اینکه هجوم دانشهای تولید شده در اروپا و یونان به خصوص یونان به دنیای اسلام هجوم شدیدی بوده اما ما منفعل نبودیم. در مقابل کلام اهل سنت هم منفعل نبودیم در مقابل عرفانشان هم منفعل نبودیم و معنی آن انقلابی گری است؛ لذا جامعه شیعه را رو به پیش و فعال حفظ کردند و همیشه شیعه رو به پیش بوده است؛ البته من از دوران غیبت میگویم؛ قبل از غیبت که هدایت مستقیم اهل بیت بوده است. از دوران غیبت که فُقها به بیان امام و انگشت اشارت امام علیه السلام محور شدند، واقعاً جریان فقاهت شیعه جریان فعالی بوده نه اینکه فقط منفعل باشد. مواظب باشید قاطی نشود، یعنی مبارزه منفی فقط نمیکرده مبارزه مثبت هم میکرده و سازندگی هم داشته و این یعنی حوزه فعال انقلابی.
حوزه انقلابی در عصر حاضر
در این دوران هم تفکر غربی میخواهد ما را در خودش منحل کند و دنبال ایجاد یک استحاله است. تمدن غرب واقعاً هجوم آورده و نرم افزار و سخت افزارش را ساخته و کامل کرده است. من یک موقعی عرض میکردم تمدن غربی و رنسانس، ایدئولوژی خودش را کاملاً تبیین کرده، فلسفه هایش را ساخته، انقلاب علمی کرده و دانش مدرن را ساخته، انقلاب صنعتی کرده فناوریهای مدرن، صنعت مدرن و تکنولوژی مدرن و بعد ساختارهای مدرن دارد و بعد نفوذ کرده و در جهان تلاش کرده یک دهکده واحد درست کند.
حوزهای انقلابی است که جلوی این نفوذ را بگیرد و دوباره جامعه تشیع را در این مقیاس یعنی مقیاس برخورد تمدنی فعال کند، ما الان حکومت داریم، قدرت داریم و قدرت ما هم یک قدرت اثر گذار در جامعه جهانی است و از مرزهای خودمان عبور کردیم و به قدرت اثر گذار بر حوادث منطقهای و جهانی تبدیل شدیم و غیر از این اقتدار سیاسی که دولت ما دارد یک اقتدار فرهنگی داریم و فرهنگ اسلام از نو سر بر داشته و احیاء شده و تبدیل به یک جریان تمدنی در مقابل تمدن غربی شده است؛ این حرف ما نیست این حرف آنهاست.
این حوزه انقلابی یعنی حوزهای که مقیاس کارش در پژوهش و آموزش و تبلیغ، مقیاس حرکت پیشرونده مکتب اهل بیت تا به سمت ظهور آن هم در دنیای امروز باشد، با توجه به مقیاسی که غرب برنامه ریزی میکند. ما هیچ دورهای نداشتیم که یک حاکمیتی برای همه شئون حیات بخواهد بر محور یک مکتب برنامه ریزی بکند و بخواهد یک دهکده واحد و یک فرهنگ و دین واحد و یک کدخدا درست کند؛ واقعاً دنبال آن هستند. انقلابی گری یعنی مقابل این جریان استقامت کردن و عبور دادن دنیای تشیع به سمت به دست گرفتن جریان قدرت در این مقیاس. بیان امام در منشور روحانیت است که میگویند روحانیت باید نبض زمان در دستش باشد و پاسخگویی به مسائل مستحدثه کافی نیست؛ بلکه رهبری حوادث را باید بکند نه اینکه آنها مسئله سیاسی یا مسائل خرد و کلان مثل دموکراسی را درست کنند و ما مجبور شویم مثلاً شوراها را بیاوریم و این جوری آن را حل و فصل کنیم. همیشه این حرکت معنی ندارد که حادثه سازی بکنیم. ما باید نبض زمان را در دست داشته باشیم. حوزه انقلابی حوزهای است که نبض حوادث منطقه و جهان را رقم میزند؛ نه اینکه آنها حادثه را رقم بزنند و این طرف گارد بگیرد و پاسخ بدهد، یا بگذاریم آنها نظام مالی جهان را تعریف کنند و بگوییم با فقه ما چگونه ربا را درستش کنیم؛ این نمیشود.
حوزه انقلابی حوزهای است که طرحی میدهد برای اینکه نظام پولی اسلام جایگزین نظام مالی سرمایه داری بشود. نظام ولایی اسلام جایگزین دموکراسی شود و به تعبیر امام، دولتهای کفر استراتژی حاکم بر جهان را تعیین میکنند ما باید این کار را انجام بدهیم. حوزه انقلابی حوزهای است که در این مقیاس پژوهش میکند، در این مقیاس پژوهش گرانی را تربیت میکند و آموزش میدهد و در همین مقیاس هم اسلام را ابلاغ میکند. ابلاغ هم فقط ابلاغ به بدنه عمومی جامعه نیست؛ بلکه بعضی از مأموریت حوزه همکاری با دستگاههای علمی است و بخشی همکاری برای ایجاد برنامه ریزی اسلامی و به تعبیری الگوی پیشرفت اسلامی و دانش و علم اسلامی و لااقل علوم اسلامی انسانی هم از مأموریتهای حوزه است.
حوزهای که در این مقیاس پژوهش نکند نمیتواند انقلابی بماند. اولین مسئله انقلابی گری این است که میدان درگیری و ضرورت درگیری در حوزه را درست بفهمد که ما در چه میدان و مقیاسی درگیر هستیم؛ حوزه باید ضرورت درگیری را احساس کند. حوزهای که احساس نکند وارد یک درگیری عظیم جدیدی شده، این حوزه نمیتواند انقلابی شود ولی این احساس اگر به موضوع کار خود حوزه تبدیل نشود حوزه نمیتواند انقلابی بماند.
حوزهای که واحد مطالعهاش واحد ایجاد تمدن نیست نمیتواند در فضایی که ما دنبال ایجاد یک تمدن هستیم انقلابی بماند و لذا صف خودش را جدا میکند و اگر این اتفاق نیفتاد مطمئن باشید که انقلاب اسلامی هم نمیتواند ادامه پیدا کند. اسلامیت انقلاب به این است که رفتار انقلابی متصل به فرهنگ اسلام بشود و نقطه اتصال منطقی آن حوزه است. حوزه است که میتواند با دقت و تفقه دقیق نه به اصطلاح تحریف و استنادات ناروای به اسلام، برنامه ریزی حکومت را طراحی کند و حکومت جدید را تعریف کند. واقعاً دولت اسلام همین دولتی است که بر اساس تحلیل منتسکیو قوه مقننه و مجریه و قضاییه دارد؟! یا نه. ساختار کلان اسلامی چیست؟ آیا همین که الان در قانون اساسی شما میبینید این کافی است؟
مراحل بعدی هم همین طور است. دولت اسلامی دولتی است که سی تا وزارت خانه دارد و اینجوری مثل دولتهای مدرن اداره میشود یا اصلاً ساختار اجتماعی و ساختار قدرت در دولت اسلامی متفاوت است؟! این را اگر حوزه نگوید چه کسی باید بگوید؟! بحثی که الان در خود غربیها مطرح است این است که واقعاً آیا دولت مدرن همه جا باید باشد یا نه، دولتهای عشیرهای و قبیلهای هم یک نوع حاکمیت است و خیلی هم بهتر است. خود غربیها میگویند که ظرفیت دولتهای عشیرهای و قبیلهای کمتر از ظرفیتهای دولت مدرن نیست.
حوزه اگر وارد این عرصهها نشود در پژوهش خودش با همان دقت و وسواسی که در استناد به دین تا کنون عمل میکرده در این مقیاس عمل نکند، طبیعی است که پاسخگوی نیازهای انقلاب اسلامی در مقیاس ایجاد دولت اسلامی و جامعه اسلامی و تمدن اسلامی نخواهد بود و این حوزه قهراً منزوی خواهد شد و نمیتواند انقلابی بماند. قدم بعدی این است که یا ادامه انقلاب اسلامی یک دستگاه موازی جای ما درست میکند یا خود انقلاب اسلامی از ادامه راه عاجز و ناتوان میشود؛ و در ایجاد دولت سازی و جامعه سازی و تمدن سازی تحت تاثیر ادبیات مدرن قرار میگیرد و انقلاب اسلامی منحل میشود. انقلاب اسلامی اگر بخواهد به عنوان حرکت رو به پیش برای ایجاد یک تمدن اسلامی و بعد برای استحاله فرهنگ غرب در درون تمدن اسلامی نگاه کند، باید رابطه بین اسلامیت و تمدن اسلامی و جامعه اسلامی و دولت منطقاً حل شود و این کار حوزههای علمیه است و این باید در مقیاس پژوهش حوزه، آموزش حوزه و تبلیغ حوزه وارد شود و این شرط انقلابی ماندن است.
البته قبل از آن روحیه انقلابی مهم است؛ یعنی این میدان درگیری را بفهمد و احساس کند که باید وارد این میدان درگیری شود ولی این روحیه کافی نیست. این روحیه تا تبدیل به موضوع کار در خود حوزه نشود، ادامه پیدا نمیکند و تبدیل به شعارهای سیاسی و شعارهای انقلابی میشود. اگر به موضوع کار تبدیل نشود به حرکت انقلابی پایدار تبدیل نخواهد شد.
امام خمینی رضوان الله علیه؛ انقلاب حوزوی و ظرفیت
های
حوزه
در حوزه یک تحول سیاسی بر محور یک افزایش ظرفیت مطرح است. شما تفکر امام را ببینید، امام اندیشه ولایت فقیه را به عنوان نظام سیاسی در مقابل دموکراسی مطرح میکند و بعد همین را به یک انقلاب و به یک میزان تبدیل میکنند. این را بیرون از ظرفیت حوزه نبینید.
یک موقعی من راجع به امام صحبت میکردم که یک بحث این است که امام رضوان الله تعالی علیه واقعاً در بسیاری از ظرفیتهای حوزوی موجود در حد نخبگی و در حد بالاترین درجه فقیه بودند در حد فقهای اعلم فیلسوف و عارف و محدث و رجالی و مفسر بودند و اینها را تقریباً در حد درجه یک بلد بودند؛ ولی ظرفیت حضرت امام یک ظرفیت بالاتری بود که یک مقیاس جدیدی را وارد حوزه کرد و میخواهد ارتقاء ظرفیت در حوزه ایجاد کند و با ظرفیتهای گذشته امکان ایجاد ظرفیت بیشتر نیست.
از دل حوزه امام بیرون آمده و امام یک سازماندهی در حوزه کرده و حوزه را وارد فضای انقلاب کرده با همین حوزه نظام اسلامی که بالاخره اسلامیت نظام در آن تعریف شده و حتی قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی ما که همان قانون اساسی به ساختارهای اجتماعی ما و ساختار سیاسی ما تبدیل شده است و فرق آن در این است که در قانون اساسی مشروطه ولایت فقیه و دخالت دین در مقیاس قانون اساسی و حقوق اساسی نیست و فقط در مقیاس برنامه ریزیها و قانونهای عادی است و آن قانونها از طریق شورای نگهبان کنترل میشود؛ ولی بالاخره در قانون اساسی ولایت فقیه آمده و معنای آن این است که همین ظرفیت را امام به یک نظام تبدیل کرده و قابل بهینه است. کسی نمیگوید این قانون اساسی که ما داریم بهترین قانون اساسی برای اسلامیت است؛ اما برای عبور از پادشاهی و حکومت دینی این یک برنامه تحول است ولو اینکه این برنامه تحول یک ساله و دو ساله و ده ساله نیست؛ قانون اساسی است و بهترین هم نیست و اصلاح میشود. امام ظرفیتی ایجاد کردند و با همین تفکرات حوزوی انقلاب کردند. انقلاب ما انقلاب کمونیستی نبود و ما با شعارهای کمونیستی و جنگ طبقاتی انقلاب نکردیم. انگیزههایی که ایجاد شد برای ایجاد انقلاب آیا انگیزههای از جنس انگیزههای طبقاتی و اقصادی و یا انگیزههای جنگهای پارتیزانی یا… بود یا اصلاً یک چیز دیگری بود؟!
امام همان ذخیرهها و اندوختههای فرهنگی شیعه را به این موج انقلابی تبدیل کردند و انقلاب ایشان واقعاً اسلامی بود و فقط اسمش اسلامی نبود. انقلاب مارکسیستی شاخصه دارد؛ انقلاب لیبرالیستی شاخصه دارد؛ این انقلاب دیگری بود. واقعاً نظامی که به سرعت نهادند یک نظامی است که نه نظام کمونیستی است نه نظام سرمایه داری و نه پادشاهی است و غرب هم از همین میترسد. واقعیتی است که اتفاق افتاده و نوع خیزش، خیزشی نیست که از نظر آنها قابل تفسیر باشد؛ با انگیزههای مادی باشد و نه ساختاری که شکل داده و نظامی که ساخته یک نظامی است که در نظام سرمایه داری یا نظام کمونیستی منحل بشود و این است که آنها را تهدید میکند.
بنابراین این حوزه حوزهای است که اگر واقعاً فعال عمل کند میتواند قدمهای بعدی هم بردارد. ظرفیتهای خوبی هم که در این سی سال فی الجمله برای حوزه ایجاد شده که این ظرفیتها قبلاً نبوده است؛ ولی اگر اینها معطوف به یک برنامه ریزی دقیق برای ایجاد یک تمدن اسلامی نباشد قطعاً نمیتواند همپایه آنها حرکت کند.
سوال: آیا شما برنامه ای برای تحول در اداره جامعه دارید؟ اگر دارید چرا آن را اجرایی نمیکنید؟!
جواب: این که بنده بخواهم یک برنامه ریزی و اقدام مستقل کنم تداخل در کار دولت میشود و کار صوابی نیست؛ ولی اینکه ما بالاخره یک ماموریتی داریم به عنوان طلبگی این مأموریت را نسبت به کل انقلاب اسلامی و نسبت به ایران چه کار باید بکنیم. قرآن میفرماید «
لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ
»(توبه/۱۲۲)؛ اینکه چه مأموریتی نسبت به قوم خودمان داریم اینها را میشود بنشینیم و روی آنها فکر و برنامه ریزی کنیم. تلقی من این است که اگر فعال برخورد کنیم، قابل حل است. اینجور نیست که فرهنگ اسلام نتواند به اینها غلبه کند به شرطی که ما برنامه ریزی دقیق و خوبی داشته باشیم. روحانیت به خودش مأموریت بدهد. یکی این است که در هجوم فرهنگی که دشمن آورده درگیری جنگ فرهنگی و جنگ نرم است. دشمنان در جنگ نرم کار میکنند و فتنه سازی میکنند و تفرق ایجاد میکنند و نمیگذارند امام و مردم جمع شوند. کار دشمن این است.
سوال: غرب برای نفوذ، دستگاههای تبلیغی خود را دارد و این دستگاهها صرفا به منزله ابزار نیست حال ما باید از طریق این ابزارها از جمله اینترنت و شبکههای اجتماعی اقدام کنیم؟ ما برای گسترش تمدن اسلامی چه ابزاری در اختیار داریم؟
جواب: یکی از کارهایی که ما باید بکنیم این است که سعی کنیم همانطوری که آنها ابزار خودشان را تولید کردند ما هم آرام آرام ابزار خودمان را تولید کنیم یعنی فرض کنید برای گسترش انقلاب اسلامی ممکن است شما نیاز به محملهای دیگری داشته باشید ولی بالاخره الان در شرایطی هستیم که نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. به تعبیر دیگر شما برای حرکت به سمت مطلوب از وضعیت موجود حرکت میکنید؛ لذا باید برنامه ریزی از وضعیت موجود، معطوف به مطلوب باشد و البته روشن است در شکل مطلوب این امکانات ما نیست، یعنی تکنولوژی تمدن اسلامی این تکنولوژی مدرن نیست؛ بلکه یک چیز دیگری است و ما باید به سمت آن حرکت کنیم اما معنیاش این نیست که این امکانات را رها کنیم بلکه باید این استفاده را مدیریت کنیم، برای اینکه یک امکانات جدیدی ایجاد کنیم. این حرکت کلی است و طبیعتاً ما هم معذوراتی که در جهان داریم معذورات کمی نیست و اتفاقاً آنهایی که همیشه در جنگ احساس شکست میکنند یک علت آن محاسبه غلط از مقدورات است؛ اینکه بعضیها منفعل هستند چون احساس میکنند مقدورات محدود است و همه مقدورات دست دشمن است؛ امکانات اقتصادی و سیاسی و نظامی و ساختارهای قدرت در جهان در دست آنهاست و بنابراین باید از کدخدا تبعیت کرد.
این محاسبه غلط در موازنه قدرت ما را منفعل میکند؛ این طور نیست، بسیاری از امکانات در اختیار ماست به شرطی که بشناسیم و بتوانیم آنها را فعال کنیم. این در قبل انقلاب اسلامی هم بود؛ به امام گفتند: با کدام قدرت و با کدام ارتش و نظام میخواهید مقابل قدرت شاه بایستید. تحلیل آنها از قدرت تحلیل غلطی بود. آنها خیال میکردند باید نیروهای مسلح داشته باشیم و نباید وارد میدان میشدیم؛ ولی یک مقدوراتی بوده که امام آنها را فعال کرد و غلبه کرد؛ ولی تحلیلش از قدرت متفاوت بود؛ یعنی نه تحلیلش تحلیل مارکسیستی و نه تحلیل لیبرالیستی بود؛ بلکه یک تحلیل دیگری از قدرت داشت و لذا توانست در حوزه قدرت دخالت کند و قدرت آن طرف را هم به نفع خودش تغییر بدهد و امکانات و ارتش و نیروهای آن طرف را به نفع خودش بیاورد. اگر ما قدرت را خوب تحلیل کنیم میشود موازنه قدرت را در اسلام تغییر داد. در مقیاس تمدنی هم همینطور است. این تحلیل غلط از قدرت است که میگوید شما هیچ چیز ندارید؛ این طور نیست؛ البته دچار توهم هم نباید بشویم ولی نباید تحلیل ما از قدرت غلط باشد.
سوال: به نظر شما فضای خبرگان فعلی انقلابی است یا خیر؟ در مورد دولت آیا آن را انقلابی می دانید یا خیر؟
جواب: ظرفیت انقلابی بودن در خبرگان فعلی هست و البته شاخص هایی هم دارد و اینکه در ادامه انقلاب این مجموعه به چه سمتی خواهد رفت بحث دیگری است؛ اینکه انقلابی بماند یا نماند سخت دیگری است.اما در مورد دولت فعلی، ادعای خودشان این است که انقلابی هستند و انقلابی بودن را هم به اعتدال تعریف می کنند. البته اعتدالی که طرف مقابل خود را افراط گرا می خوانند. اما اگر دو قطبی اعتدال و افراط را قبول نکنید بلکه سه قطبی اعتدال و افراط و تفریط را مطرح کنید که اعتدال نه افراط باشد و نه تفریط، این را خودتان دقت کنید و ببینید آیا این دولت بین افراط و تفریط در منطق دین حرکت می کند یا خیر.
سوال: برنامه ریزی هایی که جریان مختلف در کشور دارند را شرح دهید؟
جواب: جریانهای مختلف در کشور برنامه ریزیهایی دارند. به نظر میآید که مهمترین ردپای نفوذی که دشمن الان در کشور دارد، ادبیات توسعه است؛ یعنی اگر کسی طرفدار توسعه غربی به مفهوم غربی شد، حتماً نمیتواند انقلابی عمل کند؛ و برنامه ریزی برای توسعه و مفهوم غربی به معنای منحل کردن انقلاب اسلامی در تمدن غرب است. غرب اتفاقاً با این جریان همکاری میکند و به آنها کمک میکند تا بر سر قدرت بیایند و بمانند. معنی ایجاد شبکه جریانهای همسویی که قبل از یکی دو دهه قبل برنامه ریزی کرده همین است. غرب به دنبال این است که جریانهای همسوی با خودش که مهمترین آنها جریانهای توسعه گرا هستند را فعال کند و قدرت دست آنها باشد. اینها کشور را به سمت توسعه غربی خواهند برد و مسیر توسعه غربی مسیر انقلاب اسلامی نیست.
عدهای واقعاً توسعه غربی را قبول دارند و معتقدند اسلام نباید در این امور دخالت کند و نمیتواند دخالت کند. اینها سکولار محض هستند. عدهای میگویند که ما چارهای نداریم و ناچار از حرکت در مسیر توسعه هستیم. اینها موازنه قدرت را خوب نمیفهمند و میگویند که راهی نیست، یک مسیر بیشتر نیست و همین یک راه را باید برویم و انقلاب اسلامی هم باید راه توسعه را برود؛ که البته بنظر ما رفتن راه توسعه به افول انقلاب اسلامی منتهی میشود. یک دسته سوم هستند که میگویند ما باید مدار راه توسعه را تغییر بدهیم و به سمت پیشرفت اسلامی برویم و این هم شدنی است.
پس خلاصه اینکه جریانهایی که در جامعه است به لحاظ فرهنگی سه جور دسته بندی میشود: یک عدهای که میخواهند با تبیینی که مقام معظم رهبری میکنند، ادامه انقلاب را تا تمدن اسلامی ببرند و معتقدند که میشود و انقلاب قابل ادامه پیدا کردن است. یعنی اصل این حرکت درست بوده و باید در همین ریل ادامه پیدا کند و امکان این هم فراهم است و امری شدنی که با استقامت محقق می شود.
بعضی معتقدند که این انقلاب قابل ادامه پیدا کردن به این کیفیت نیست و ما باید کاری کنیم که از سیبل و هدف جنگ و دعوا خودمان را کنار بکشیم؛ ولو اینکه اسلام خوب است ولی قابل پیگیری فعلی نیست. این یک تفکر است که نمیخواهم بگویم حجتیه است اما ادامه همان جریان است ولو عده ای در این جریان با تفکر انقلابی شروع کرده باشد ولی به اینجا رسیده است. لذا میگویند که انقلاب اسلامی کردید و تا اینجا خوب است؛ اما ماموریتش تمام شده و یا نمیتواند ادامه پیدا کند و باید ریل و مسیرش را عوض کند.
یک جریان هم از اساس قائل به انقلاب اسلامی نبودند؛ یعنی سکولارها که یک عدهای از اول بودند و آنهایی که بعداً سکولار شدند میگویند که اصلاً بیخود انقلاب کردیم و انقلاب اسلامی یعنی چه؟! انقلاب با اسلام یک چیز جداست و ربطی ندارد؛ اسلام یک دینی برای حوزه خصوصی انسان است و ربطی به عرصه حیات اجتماعی ندارد.
این سه جریان است. خودتان ببینید که افراد در کدام جریانها قرار میگیرند. با همین شاخصه کسانی که واقعاً مسیر حرکت جامعه را به سمت توسعه غربی پیش میبرند و برنامه ریزی میکنند که جریان توسعه پیش برود و همه مسائل را میخواهند حل کنند، اینها مطمئن باشید ولو ناخودآگاه هم باشد مسیرشان برنامه ریزی برای تغییر انقلاب اسلامی از ریل خودش به ریل توسعه غربی است.
سوال: نظرتان در مورد فلسفه امام را به صراحت بگویید.
جواب: بنده عرفان و فلسفه را به نسبتی قبول دارم به نسبتی قبول ندارم و خواندنش هم قبل از معارف اهل بیت مضر میدانم. به نسبتی هم قبول دارم. اینکه مثلاً فرق حکمت صداریی با حکمت مشاء در چیست؛ بحثهای تخصصی است. تقریباً همه را هم خواندم و با آنها بیگانه نیستم. اینکه عرفا چه میگویند بیخ حرفهایشان را هم میدانم. این چیز مهمی نیست و به نسبتی هم قبول دارم به نسبتی هم قبول ندارم.
اما در عین حال در موضع گیری اجتماعی و در مدیریت فرهنگی ما باید پشت سر آقا باشیم و هر چه برای خودمان داریم در بحث مدیریت فرهنگی و اجتماعی نباید بر علیه ایشان کباده بکشیم. من نمیدانم ایشان شخصاً با این فلسفهها موافق هستند یا نه اما فعلا میگویند که باید باشد و اگر از دست حوزه بیرون بیاید دیگران پرچمدار آن میشوند و اگر هم پرچمدارش شدند حتماً خیلی بد میشود. این یک دلیل قابل قبولی است. به هر دلیل اگر آن کسی که پرچمدار فرهنگی جامعه است ولو یک مجموعه فرهنگی مثل حوزه باشد، وقتی یک چیزی را لازم میداند ما نباید در مقابلش اقدام کنیم.
ولی به لحاظ تفکر نه، بخشی از فلسفه و عرفان را حتماً قابل دفاع نمیدانم؛ من فلسفه و عرفان را به لحاظ روش، سکولار میدانم یعنی مثل فقه نیست که روشش تعبد به رای باشد. یکی میگوید تو به دنبال برهان باش برهان به هر کجا رسید ملتزم باش. و دیگری هم میگوید که شهود به هر کجا رسید ملتزم باش. آخر خط میگویند شهود و برهان و قرآن یکی هستند. که آن هم محل تامل است. زیرا خودشان با هم اختلاف دارند تا چه برسد به قرآن؛ اینها ادعای آخر خط است؛ ولی در آغاز سکولار هستند و احدی نمیتواند بگوید عرفان و فلسفه به لحاظ منطق سکولار نیستند؛ احدی نمیتواند بگوید. به لحاظ منطق آزاد از دین هستند.
فلسفه میگوید که دنبال برهان باش، برهان به هر کجا رسید؛ البته میگویند به توحید میرسد؛ ولی به لحاظ محتوا، فلسفه در دوران اسلامی تحت تاثیر فرهنگ اسلامی بوده و در جامعه شیعه تحت تاثیر فرهنگ تشیع بوده خیلی جاها حرفهای خیلی خوبی از مکتب اهل بیت را بسط دادند و این به لحاظ محتوا است. به لحاظ منطق سکولار است و خواندنش هم بعد از معارف اهل بیت مضر نیست اما قبل معارف اهل بیت مضر است. این اعتقاد قاطع من است که قبل از معارف اهل بیت خواندن فلسفه مضر است؛ یعنی حوزه اگر قبل از معارف اهل بیت و قبل از اینکه معارف را یاد بدهند فلسفه و عرفان یاد بدهند مسیر حرکت جهان اسلامی از معارف اهل بیت به سمت عرفان و فلسفه میرود و حاصلش هم میشود تمدن فیلسوفان و نه تمدن انبیاء. این ادعاها یک بحث تخصصی است.
سوال: آیا علمای اسلامی که اصرار به متمایز کردن شیعه و جلوگیری از حذف شدن آنان در میان مسلمانان داشتند با سیره اهل بیت در دویست سالی که زندگی میکردند، همسو بودند؟ و اگر تا این حد مرزبندی وجود داشته چگونه بزرگان اهل سنت از اهلبیت علیهم السلام حدیث نقل میکردند؟
جواب: بله همینطور است. اهل بیت به شدت مواظب بودند که ما منحل نشویم. همه مرزهای فرهنگی ما را بستند و حتماً از اقدامات مهم اهل بیت جلوگیری از استحاله تشیع و استحاله تاریخی تشیع است و برنامه ریزی کردند که در تاریخ یک جمعیت بالنده رو به پیشی باشند اصلاً این بالندگی با همان برنامه ریزی است و در این شکی نیست.
معنایش این است که هم در این جامعه زندگی میکردند و هم جلوی استحاله را میگرفتند و مهم هم این است که در آن مرحله تاریخی یک اقلیت بودند که جلوی استحاله را گرفتند و [تشیع را] به یک مجموعه فعال و یک جریان فعالی تبدیل کردند که الان یک جریان موازی است. موازی نه به عنوان جریان درگیر بلکه خودش یک جریان مهم شناخته میشود. اگر در این سرمایه گذاری نمیکردند به یک جریان ماندگار دارای فرهنگ و مکتب مستقل تبدیل نمیشد. برای ما فقه و کلام و اخلاق و عرفان درست کردند؛ تفسیر مستقل و علوم اسلامی مستقل داریم و همه اینها برای مکتب اهل بیت است و اینها مرزبندیهای اجتماعی درست کردند. در این شکی نیست که ائمه تلاش میکردند که ما استحاله نشویم؛ اما این درگیری که یک درگیری عظیمی بوده و یک بخش آن جلوگیری از استحاله است؛ یک بخشی هم واقعاً درگیر بوده است. درگیری تندتر از عاشورا و جمل و صفین تا آن حد ندارید. درگیری از زمان انبیاء بوده است؛ منتهی این درگیریها همراه با تقیه و مرحله تاریخی با برنامه ریزی بوده به اضافه اینکه سازندگی هم دارد؛ یعنی یک جامعه را میساختند تا به عصر ظهور برسد. من معتقدم ائمه علیهم السلام هر سه کار را میکردند: هم احتراز هم اعتراض و هم سازندگی هر سه بود.
سوال: آیا برای انقلابی ماندن در جمهوری اسلامی باید کاملاً از خودمان شروع کنیم و به هیچ وجه از منابع غربی ولو اینکه با مبانی ما سازگار باشد استفاده نکنیم؟ یا اینکه آن بخشی از علوم غربی که با مبانی ما با سازگار است را بگیریم و بقیه که با مبانی ما مخالف است را رها کنیم.
جواب: آن یک مسئله است. یکی از مأموریت ما در انقلابی ماندن این است که در حوزه فرهنگ تلاش کنیم علم لازم برای رسیدن به دولت اسلامی و جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را ایجاد کنیم که از جمله علوم انسانی است. حال این علوم انسانی- اسلامی در چه فرایندی تولید میشود؛ آیا همه آنچه که در دانشهای انسانی غرب است، باطل است؛ یا بخشی از آن باطل است و اصلاح که میکنیم باید اصلاح گزارهای بکنیم، یعنی به تعبیر دیگر رویکردهایی که الان در تولید علم انسانی اسلامی هست رویکرد تهذیبی است که همین علوم را باید تهذیب کنیم؟! و یا اینکه رویکرد فلسفه علمی است و حوزه باید فلسفه علوم اسلامی و فلسفههای مضاف به علوم را تولید کند و بر اساس این فلسفهها علوم را تولید کند و کل علم باید مبتنی بر فلسفه متحول بشود، یا نه باید فراتر از فلسفه در متدلوژی و منطق علوم هم دست ببرد و منطق و مبانی را تغییر بدهد؛ و محصولها را هم تغییر بدهد؟! این رویکردها الان در فضای علم دینی موجود است و ممکن است بگویید که همه اینها لازم هستند؛ منتهی در برنامه ریزی کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت باید این اتفاقها بیفتد.
بنابراین یکی از ماموریتهای حوزه کمک به تولید علم دینی است وممکن است همه این لایههای تولید علم دینی را بپوشاند؛ اینها بخشهای تخصصی در تولید علم دینی است اینها جزو ماموریتهای حوزه است بالاخره باید حوزه یک اجماع نخبگانی و یک اجماع نسبی درست کند که علم دینی یعنی چه؟ و اصلاً علم دینی داریم یا نداریم؟ علم دینی در خصوص علوم انسانی است یا علوم غیر انسانی را هم در بر میگیرد. در حوزه علوم انسانی هم معنی علم دینی یعنی علم تهذیب شده و علمی که مبتنی بر فلسفه مضاف خودش تولید شده است؛ یا علمی است که از اساس به طور متدلوژی و مبانی و همه چیز تغییر کرده بشد. اینها بحثهایی است که باید در حوزه انجام بگیرد و انجام میگیرد؛ اینکه عرض کردم فی الجمله حوزه در این چهل سال هم به نسبت زیادی کار خودش را انجام داده مقصودم همین بحث هاست که در حوزه شکل گرفته است.
لذا بطور خلاصه می شود گفت برای تهذیب در علم مدرن رویکردهایی هست که اول رویکرد تهذیبی است. دوم رویکرد فلسفه مضافی است که به نسبتی عمیق تر است. سوم رویکرد تحول در کل علم از روش تا مبانی و ساختارها و مصالح که بنظر ما این حرف دقیق تری است و باید جدی تر دنبال شود.
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ
– سوره توبه، آیه ۱۲۲