درجات خسارت و ربح انسان ذیل ترجمه و تفسیر سوره مبارکه مسد
متن زیر گفتگوی آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ ۲۸ شهریور ۱۳۹۴ انجام شده است. ایشان در این برنامه به ترجمه و توضیح در مورد سوره مبارکه مسد پرداختند و بیان داشتند که در ترجمه سوره این سه احتمال وجود دارد: یک احتمال این است که لعن باشد یعنی خاسر باد؛ یا اینکه قضای الهی و حکم خداست و یا اخبار است که خدای متعال از واقعه ای اخبار میکند که این هم با توجه به سیاق آیات بعید نیست. گاهی اوقات انسان عملش عمل خاسری است یعنی عملش به نتیجه نمیرسد و بی ثمر میماند. خسارت دیگر، خسارت خود انسان است. خاسرون آنهایی هستند که خودشان به خسارت رفتند. آدمی که خودش را در حد طبیعت میبیند و اینگونه احساس میکند که انسانی است در ارتباط با جامعه و طبیعت و میخواهد همین روابط را تنظیم بکند، تبدیل به یک موجودی در حد پایین تر از طبیعت میشود. انسانی که قدر خودش را در این حد میبیند احساس میکند که زندگی در حد غریزه است. انسانی که حقیقتاً موقفش رفیع تر از طبیعت است، نباید خرج طبیعت شود؛ بلکه طبیعت باید خرج او شود و او طبیعت را احیا کند. تمدن، تجسد ارواح است. انسانهایی که روحشان الهی است تمدنشان هم الهی است و عالم را زنده میکنند. انسانهایی که روحشان در دنیا است تمدنشان ظلمانی و در حد دنیا میشود. کلمه انسان اگر در مسیر خدای متعال قرار گرفت و همه امکاناتی که در راه خدا قرار میگیرند این امکانها رابح هستند یعنی امکان هایی هستند که سود میدهند؛ هم خود انسان دائم رشد میکند و هم امکانات انسان که انسان آنها را با خودش رشد میدهد. از آن طرف انسان اگر از مسیر خدا فاصله گرفت این امکانات تبدیل به خسارت میشود.
سوال: در جلسات گذشته در ذیل بحث تفسیر جزء سی قرآن کریم سوره فلق را تفسیر کردیم در این جلسه از سوره مسد خواهیم شنید.
جواب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم اجمعین. این سوره مبارکه در ترتیب قرآن سوره ۱۱۱ ام و جزء آخرین سوره هاست ولی در ترتیب نزول جزء سورههایی است که در مکه و شاید در اوایل دعوت حضرت نازل شده باشد. در شأن نزولش گفتند که تا سه سال حضرت دعوتشان در مکه مخفیانه بود و وقتی حضرت مامور شدند که دعوت خودشان را علنی کنند در ابتدا «
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
»(شعرا/۲۱۴)؛ یعنی مامور شدند نزدیک ترین عشیره خودشان را دعوت کنند؛ پس اینها را جمع کردند و دعوتشان کردند. در این دعوت مواجهه ای بین ابی لهب با حضرت واقع شد که در پاسخ او این سوره نازل شده است. پس از این قرائن استفاده میشود جزء سور مکیهای است که در اوایل علنی شدن دعوت حضرت نازل شده باشد.
در قرآن در مواقف متعددی خدای متعال تهدید به عذاب میکند و دشمنان حضرت نبی اکرم و اسلام و خود حضرت حق را با عنوان کلی لعن میکند؛ همچنین آنهایی که پیغمبر گرامی را اذیت کردند خدای متعال لعنتشان کرده است. بعضی از اشخاص هستند که آیاتی در مذمت آنها نازل شده ولی اسمشان در آیه نیامده و شأن نزول آیه است؛ یا آیات کثیری است که به دشمنان نبی اکرم و اهل بیت تاویل می شود؛ شاید فقط همین یک جا است که با صراحت نام برده شده و خدای متعال یا لعن کرده یا حکم کرده یا قضا است و یا این که اخبار است؛ در هر صورت این مذمت در باب یک شخص با ذکر عنوانش یک جا شاید بیشتر نیست و آن هم در همین سوره کوچک است. سوره هم در عین این که همراه با این لعن است اما با بسم الله شروع میشود و این هم نکته لطیفی دارد؛ مثلاً سوره برائت اگر سوره مستقلی باشد چون با برائت شروع میشود بسم الله ندارد «
بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ
»(توبه/۱) ولی این جا با این که با لعن است با بسم الله شروع شده است.
«بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ » «
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
» «
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ
» «
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
» «
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
» «
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ
»(مسد/۱-۵) در ترجمه ظاهری سوره صحبت از هلاک ابی لهب است که عموی پیغمبر بوده و کنیه اش ابی لهب است. کنیه یک نوع نامگذاری در عرب است که مُصدَّر آغاز این نام اب یا ام است، پدر فلانی مادر فلانی، و این کنیه ها گاهی اوقات بر اساس این بوده که شخصی فرزندی داشته آن را مکنا به این فرزند میکردند، مثل ابوعبدالله ولی گاهی اوقات به خاطر صفت و خصوصیتی که در فرد بوده و صفت بارزی بوده او را مکنا به یک کنیه ای میکردند، مثل ابوالخیر یا ابوالفضل پدر فضل سرچشمه فضائل این جا هم همینطور است؛ شعله های آتش وقتی که دود ندارد تعبیر به لهب میشود و ابولهب یعنی پدر زبانه های آتش.
معنای این کنیه در این آیه روشن میشود. پس بحث از دو تباب و خسارت است «
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
» تباب به معنی خسارت است و بعضی لغویین گفتند که خسارتی است که استمرار پیدا میکند تا به هلاکت انسان میرسد. خسارتهای کوچک تعبیر به تباب نمیشود. در ترجمه سوره این سه احتمال وجود دارد: یک احتمال این است که لعن باشد یعنی خاسر باد؛ یا اینکه قضای الهی و حکم خداست و یا اخبار است که خدای متعال از واقعه ای اخبار میکند که این هم با توجه به سیاق آیات بعید نیست. این دو دست ابی لهب خسارتی کرد که منتهی به هلاک شد؛ منظور از این دو دست (ید) چیست؟ ید به معنی عضوی است که ما معمولاً کارهای خودمان را با آن انجام میدهیم و هلاکت ید به معنی هلاکت اعمال انسان است کارهای انسان که معمولاً انسان برای رسیدن به مقاصدی کارها را انجام میدهد اگر این کار به نتیجه نرسید و هلاک و نابود شد و برای انسان باقی نماند از آن تعبیر به تبت یدا میشود؛ یعنی دو دست ابی لهب خسارت کرد و خسارت بار است؛ یعنی کارهای او خسارت بار است.
بعضی هم ید را جور دیگری معنا کردند که گفتند ید کنایه از قدرت و آن چیزی است که انسان به وسیله قدرتش کسب کرده است مثل مال و موقعیت اجتماعی و همه امکاناتی که انسان دارد یعنی به معنای قدرت و امکانات و مکتسبات انسان و موقعیت اجتماعی و ثروت و اینها به کار میرود ولی اگر ترجمه ظاهری هم بکنیم یعنی دو دست او خسارت کرده است. مرحوم علامه طباطبائی میگویند خسارت ید یعنی اعمال و کارهای او کار خاسر اند خسارت در عمل اند این تبَّ دوم به ید نخورده یعنی خود او خسارت کرده است پس دو خسارت است یکی خسارت عمل خسارت امکانات مکتسبات انسان یکی هم خسارت خود انسان است این دو خسارت؛ هر دو خسارت متوجه این شخص شده است.
«
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ
» دو چیز را قرآن نام میبرد یکی مال و امکاناتش و دیگری مکتسباتش یعنی آن چیزی که کسب کرده که این دو او را از خودش بی نیاز نکرد «ما اغناه» یعنی او را بی نیاز نکرد؛ «ما اغنی عنه» یعنی او را از خودش بی نیاز نکرد جای خودش را پر نکرد و نتوانست خطر را از او دفع بکند یا او را از مخاطره دور نکرد؛ در واقع این مال و مکتسباتش نتوانست خطر را از او دفع بکند.
احتمال دیگر این که یعنی وقتی انسان خودش خسارت کرد که خسارت نفس است دیگر مال و ثروت جبران این خسارت را نمیکند و غنای انسان در نفس خودش باید شکل بگیرد چنانچه در ادعیه و روایات هم آمده است «
اَللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسی
» قرآن در ادامه آیات میفرماید «
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
» «
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
» «
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ
» به زودی وارد آتشی میشود که صاحب شعله هاست؛ همسر ابولهب هم زنی از اشراف قریش بوده و او هم مثل ابولهب علیه نبی اکرم توطئه های فراوانی داشته و جزء سران دشمنان حضرت بود و با آغاز و گسترش دعوت حضرت در همان نقطه ظهور مبارزه و طراحی کردند. قرآن همسر ابی لهب را نیز حمل کننده هیزم ها دانسته است. در تفسیر آن، بعضی گفتند هیزم به دوش میکشیده و علیرغم موقعیت اجتماعی که داشته رشته ای از هیزم به گردن می بسته و سر راه پیغمبر خار و خاشاک میریخته است. این تفسیر گرچه محتمل است و نمیخواهیم انکار کنیم ولی قرآن میفرماید همسر او به دوش کشنده هیزم هاست؛ در حالی که در گردنش رشته ای از مسد است که مسد طنابی بافته شده از لیف خرماست. این ترجمه ظاهری آیه است. نکات این سوره بسیار قابل استفاده است. اگر کسی در مقابل خدا و اولیاء خدا بایستد حتی نسبش هم کار گشا نیست؛ چنانچه ابولهب عموی پیغمبر بود ولی هم خودش و هم مالش خسارت دید.
در اینجا شاید بتوان معانی بیشتری را عرض کرد، ما دو خسارت داریم: گاهی اوقات انسان عملش عمل خاسری است یعنی عملش به نتیجه نمیرسد و بی ثمر میماند و هلاک میشود؛ اینجا ضرر در عمل است که قرآن از آن چنین یاد کرده «
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا
» «
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا
»(کهف/۱۰۳-۱۰۴) آنهایی که از نظر عمل خاسرترین هستند آنهایی هستند که تلاششان در حیات دنیا گم شده و گمان هم میکنند که کار خوب میکنند و صنع خودشان را زیبا میبینند. این خسارت در عمل است و عمل وقتی خاسر میشود که فانی در دنیا باشد؛ یعنی عملی که میتواند در ارتباط با اهداف بزرگتری قرار بگیرد و به اهداف بزرگتری ختم شود انسان خودش و توانایی هایش را در حد دنیا و در محدوده دنیا ببیند و همه اعمالش برای دست یابی به دنیا باشد و دنیا مقصدش باشد. این آدم به خسارت عمل میرسد.
آنهایی که برای دنیا کار میکنند گاهی اوقات متوجه خسارتشان هستند و گاهی اوقات هم نیستند و احساس میکنند کار درست همین است و بلکه از قرآن استفاده میشود آنهایی که دنیا را دارند و تلاش برای دنیا میکنند خیال میکنند اگر آخرتی هم باشد باز هم آن جا برنده هستند همان طور که در دنیا برنده بودند؛ بسیاری از سردمداران فکری جریان تجدد در غرب این طور فکر میکردند و میگفتند که به اندازهای که ما دنیا را آباد میکنیم به سعادت اخروی میرسیم.
اینجا بحث انکار آبادانی دنیا نیست؛ ما باید دنیا را آباد بکنیم اما باید توجه داشته باشیم که آباد کردن دنیا در گم شدن عمل ما در دنیا نیست. اگر برای دنیا کار کردیم و مقصد و اندازه وجودی ما و مطلب ما دنیا بود نه ما آباد میشویم نه دنیا و برعکس هم ما و هم دنیا هلاک میشویم؛ اما کسی که آخرت را میبیند جور دیگری عالم را آباد میکند و اصلاً آبادانی عالم را یک جور دیگری میبیند. اختلاف بر سر همین تعریف هاست که عمران و آبادی و سعادت و ترقی و پیشرفت یعنی چه؟ اصلاً دعوا سر این معانی است. پس یک خسارت، خسارت عمل است. انسان تلاش میکند اما تلاشش زیان بار است و بهره و سودی نبرده است.
خسارت دیگر، خسارت خود انسان است. قرآن می فرماید: «
الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ
»(هود/۲۱) خاسرون آنهایی هستند که خودشان به خسارت رفتند؛ خسارت نفس کردند و نفسشان نفس خاسر است. خسران خود انسان با خسران عمل فرق دارد. قرآن توضیح میدهد که خسران خود انسان چگونه است «
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ
»(انعام/۳۱) آنهایی که به لقاء خدا کفر ورزیدند. انسان اگر خودش را در حد دنیا دید و بیش از آن را ندید و لقاء الله را ندید و تکذیب لقاء الله کرد، این شخص خسارت نفس میکند و نه فقط عملش بلکه خودش از دست میرود؛ گاهی تعبیر این است که آنهایی که کفر بالله میورزند «
وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّـهِ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
»(عنکبوت/۵۲) خاسرون آنهایی هستند که ایمان به باطل میآورند و کفر بالله میورزند.
بنابراین ما یک خسارت نفس داریم و یک خسارت عمل؛ خسارت نفس این است که اصل سرمایه وجودی انسان از دست میرود. در یک تحلیل انسان اگر قدر خودش و اهداف خودش را درست انتخاب نکرد و جایگاه خودش را هم در این عالم نشناخت این آدم به خسارت نفس میرسد. آدمی که خودش را در حد طبیعت میبیند و اینگونه احساس میکند که انسانی است در ارتباط با جامعه و طبیعت و میخواهد همین روابط را تنظیم کند، تبدیل به یک موجودی در حد پایین تر از طبیعت میشود. انسانی که قدر خودش را در این حد میبیند احساس میکند که زندگی در حد غریزه است، دهانی منتهی به یک روده و تهی گاهی است و خودش را در حد غرائزش و در حد امکانات طبیعی اش میبیند و آن اهداف بلند را فراموش میکند. بنابراین روابط خودش را در بستر دنیا تنظیم میکند و ارتباط خودش را با عوالم غیب و بالاتر از دنیا و سایر عوالم نمیبیند و هدفش در حد دنیا میشود چنین آدمی «
قَدْ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ
»(اعراف/۵۳) دچار خسارت نفس می شود. خسارت نفس برای این است که آدم کوچک تر از دنیا است و محرکه هایش در حد طبیعت است؛ اگر دنیا را به دست آورد خوشحال میشود و اگر دنیا را از دست بدهد غصه میخورد. امیدش به عوامل مادی است و چنانچه فراهم باشند امیدوار است و فراهم نباشند مایوس است. برای دنیا غضب میکند و حرکت میکند. ما ارزش مان به همین عوامل است امید غضب خشم شادیها؛ چنین آدمی محرکه هایش همه در حد طبیعت میشود و خودش موجودی در این حد میشود. انسانی که میتوانست متصل به حضرت حق شود و بعد از آن نه تنها خودش از دنیا بزرگ تر میشد بلکه دنیا را هم رشد دهد، از همه اینها باز می ماند. مومن تصرفاتش در دنیا دنیا را هم زنده میکند، نفسش دنیا را هم زنده میکند.
تمدن، تجسد ارواح است. انسانهایی که روحشان الهی است تمدنشان هم الهی است و عالم را زنده میکنند. انسانهایی که روحشان در دنیا است تمدنشان ظلمانی و در حد دنیا میشود؛ یعنی «
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ
»(روم/۴۱) انسانهایی که روحشان در دنیا است عالم را هم مبتلا به فساد میکنند. خسارت نفس آن جایی شکل میگیرد که انسان محرکه هایش کوچک تر از دنیا و یا در حد دنیا میشود، که در این حال با دنیا خوشحال میشود و غصه میخورد و دنیا در او متصرف است. اگر انسان به یک نقطه ای رسید که از این دنیا بزرگ تر شد این آغاز نجات از خسارت است و انبیاء ما را به این دعوت کردند؛ زهد و فراغت یعنی همین. در روایات متعددی چنین آمده که خدای متعال زهد را در یک آیه قرآن تفسیر فرموده است و آن آیه این است «
لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ
»(حدید/۲۳).
زهد این است که اگر چیزی از دست میدهید غصه نخورید و اگر چیزی از دنیا به دست میآورید به فرح مبتلا نشوید و انبساط به دنیا پیدا نکنید. زهد در بیرون ما نیست، نداشته باشیم یا داشته باشیم اینها زهد نیست. این حالت فراغت از دنیا است. در کلام حضرت امیر زاهد را اینچنین تعریف فرمودند: «
فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا فَاتَه ُ فَهُوَ مُسْتَرِيح
»(۱) زاهد آن کسی است که غصه ها و شادی های دنیا از دلش بیرون رفته است، دنیا به سمت او رو بیاورد خوشحال نمیشود و دنیا پشت کند ناراحت نمیشود؛ او از دنیا راحت است این فراغت و بزرگ تر شدن از دنیا مقدمه ای است که انسان از یک حقایق برتری پر شود. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است که «
إِذَا تَخَلَّی الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ
»(۲) انسان وقتی از دنیا خالی شد رفعت میگیرد و وقتی رفعت گرفت هواها و تعلقات خالی شد شیرینی محبت خدا را میچشد. در مقام مثال بعضی گفتند شما کوزه را اگر واژگون درون آب هم بکنید وقتی پر از هواست از آب پر نمیشود در کنار آب است ولی پر از هواست. انسان هم وقتی پر از هوا شد دیگر نمیشود از خدا پر شود؛ انسانی که پر از دنیاست و انگیزه هایش دنیایی است این انسانی است که خودش به خسارت رفته است. باید که انگیزه های ما دنیایی نباشد و توجه به قدر و اندازه خودمان و مقاصد خودمان و نیز توجه به جایگاه مان داشته باشیم که کجا هستیم.
انسانی که حقیقتاً موقفش رفیع تر از طبیعت است، نباید خرج طبیعت شود؛ بلکه طبیعت باید خرج او شود و او طبیعت را احیا بکند نه این که طبیعت بر او مسلط شود. اگر انسانی به قدر و اهداف و اندازه خودش نرسید و خودش را خرج کوچک ترها کرد، این انسان خاسر است. خدای متعال «
اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
»(نور/۳۵) است و همه حقایق از آن جا ناشی میشود و اگر انسان کفر بالله ورزید و اعراض از خدا کرد و با او درگیر شد، خودش را باخته است و دیگر هر کاری هم بکند هیچ چیز جبران خسارت خود انسان را نمیکند. پس این دو خسارت است خسارت خود انسان و خسارت عمل. در توضیح اینکه می گوییم عمل انسان گاهی خاسر است قبلاً هم با یک ادبیات دیگری گفتیم که چهار حالت دارد: یک موقع انسان عملش عمل بدی است و خودش هم موجود بدی است؛ یک موقع خودش موجود خوبی است و عملش هم خوب است؛ یک موقع خودش خوب است اما گاهی عملش بد است؛ گاهی خودش خوب نیست ولی به ظاهر اعمال خوبی دارد. این اعمال خوبی که در مسیر هدف خوب نیستند و از نیت خوب و از انسان ناپاک برنمیخیزند، این اعمال خیلی ارزشی ندارند. مثل آنهایی که با صداقت کمک به دشمنان اسلام میکنند، با صداقت در خدمت مستکبرین اند، مثلاً با صداقت به هیتلرها کمک میکردند که عالم را به آتش بکشند، این صداقتها خیلی ارزش ندارد.
سوال: یعنی ارزش این صداقت به نیتش است؟
جواب: به نیت و به هدفش است و همچنین به انسانی است که این عمل را انجام میدهد. پس یک موقعی انسان خسارت میکند و خودش را میبازد و خودش کافر میشود و یک موقع عملش عمل بد است. در روایت داریم به حضرت عرض شد بعضی دوستان و محبین شما اعمال زشتی انجام میدهند از آنها تبری بجوییم؟ فرمود: از خودشان نه از عملشان یعنی عمل را جدا کردند، بعد گفت که بگوییم فاسق اند؟ حضرت فرمود: نه، بگویید فاسق العمل اند؛ زیرا آنها طیب الروح اند چون اگر کسی حقیقتاً مومن شد و باطنش پر از نور ایمان شد و درجات باطنی اش درجات ایمان بود ممکن است عملش یک موقعی خاسر باشد ولی خودش خاسر نیست.
یک موقع هم انسان خودش به کفر میرسد ولو عملش به ظاهر عمل صالحی باشد اما این عمل صالح جبران این خسارت و کفر انسان را نمیکند. حال اینکه خسارتهایی که انسان میکند چطور جبران میشوند سخن دیگری است که مفصل در قرآن آمده است، بعنوان مثال از حضرت آدم شبیه این مطلب در قرآن مکرر نقل شده است که می گفت «
قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
»(اعراف/۲۳) انسان وقتی به ظلم به خود و به خلاف مبتلا شد، آن چیزی که این خسارت را جبران میکند یکی مغفرت خدا و یکی هم رحمت خدا است؛ مغفرت برای این است که عمل سوء از انسان سر زده و این عمل منتشر میشود و یک جا نمیماند یعنی آلودگی هایش منتشر میشود و گسترش پیدا میکند و خدای متعال باید جبران کند و پوشاند و خدای متعال هم گاهی نه فقط میپوشاند که تبدیل به خیر و حسنه میکند و این خیلی عجیب است «
مُبَدِّلَ السَّيِّئَاتِ حَسَنَاتٍ وَ جَاعِلَ الْحَسَنَاتِ دَرَجَاتٍ
»(۳) خدای متعال سیئات را به حسنات تبدیل و گاهی حسنات را هم به درجات تبدیل میکند. انسان گاهی از گناه خودش با مغفرت خدای متعال به درجات عالی میتواند برسد.آن چه که جبران میکند مغفرت و رحمت و فیض خدای متعال است که گاهی اوقات میپوشاند، گاهی تبدیل به درجات میکند و جبران اینگونه است. جبران همانهایی است که خدای متعال در سوره عصر فرموده «وَالْعَصْرِ » «
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ
» «
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
» (عصر/۱-۳) که قبلاً در مورد آن بحث کردیم.
این خسارتهای انسان نتیجه اش عذاب و رنج است. گاهی اوقات عذاب ظاهری است و گاهی عذابی است که طبق قرآن «
الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ
»(همزه/۷) باطنی است. انسان اگر خودش خاسر شد خودش و اعمالش تبدیل به جهنم و عذاب و رنج میشوند و این عذاب در همین دنیا هم شروع میشود و در همین دنیا هم در رنج است «
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى
»(طه/۱۲۴)؛ یعنی در دنیا عیشش، عیش ضنک است یا اینکه در جای دیگر می فرماید «
وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ
»(انعام/۱۲۵) خدای متعال ابتدائا کسی را اضلال نمیکند ولی انسان یک جایی طوری عمل میکند که خدای متعال نه تنها هدایت نمیکند اضلال میکند اگر خدای متعال کسی را بخواهد اضلال کند یعنی بخواهد او را از راه گم کند، سینه اش را تنگ میکند گویا دارد در فضا بالا میرود، به گونه ای که نفسش بند میآید. در همین دنیا زندگی اش عیش تنگ میشود و در آخرت هم تبدیل به عذاب میشود که در قرآن بسیار لطیف این را توضیح داده است و بعضی بزرگان نیز خوب بسط داده اند.
«
لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ
»(ابراهیم/۷) اگر انسان در مقابل نعمتها شاکر بود به بسط وجودی خود انسان بسط نعمت ختم میشود و اگر کفران کرد و کفر ورزید آن وقت دچار عذاب میشود و عذابها هم مختلف است، گاهی امکانات از انسان گرفته میشود و انسان در ضیق و ضنک میافتد آدمی که فهمید که باید دل از دنیا بردارد از این روابط دوستی ببرد به یک دوستان دیگری پیوند بخورد این مال و امکانات را در راه خدا خرج بکند با انگیزه هم به میدان میآید وقتی کفران میکند چشم میپوشد به بصیرتهای خودش میبیند آرام آرام انگیزهها میرود آدمی که با انگیزه درس میخواند تحقیق میکرد برای خدا کار میکرد یک جایی که پا روی فهمهای خودش میگذارد روی نعمتهایی که خدا به او داده میبینی انگیزه ها از بین میرود حتی انسانی که رسیده بود به یقینها آرام آرام حقایق روشن شده بود شک و تردیدها از بین رفته بود ثابت قدم بود در راه آرام آرام دوباره شکها برمیگردند این با استدلال درست شدنی نیست ریشه این شکها و تردیدها و حیرتها خیلی وقتها سستی هایی که در زندگی ما پیدا میشود به خاطر این کفرانهایی است که ما میکنیم؛ خدای متعال آدم را بیدار کرده سحر خوابش هم نمیبرد لابد خبری است اما به جای این که آدم بلند شود و استغفاری کند و نمازی بخواند دوباره میخوابد یا به زور خودش را به خواب میزند؛ در نتیجه فردا راهی که بنا بود به خیر ختم شود نمیشود. آدمی که کفران میکند، این کفران منتهی به ضیق و ضنک و عذاب میشود.
کفران نعمت آرام آرام برای ما عذاب و رنج درست می کند. با این نکات شاید بشود آیات اول را توضیح داد؛ کسب دو خسارت برای ابی لهب است یکی این است که امکانات و عمل و قدرتش همه به هلاکت و خسارت رفتند؛ این امکاناتی که میشد برای او در این عالم و عوالم بعدی نتایج فراوان داشته باشد از دست رفت و خودش به خسارت رسید و تبدیل شد به موجودی که هیزم جهنم است. آدمی که میشد در مسیر خدا قرار بگیرد و با خدا پیوند بخورد و از دنیا بزرگ تر شود، اسیر میشود. این آدمی که خسارت کرد و خودش را باخت دیگر امکاناتش مالش و مکتسباتش او را از خودش بی نیاز نمیکند و خطری را از او دفع نمیکند. انسان وقتی خودش خسارت کرد چه چیز جای انسان را پر میکند؟ امکانات بیرون، خسارت انسان را جبران نمیکنند. انسان وقتی خودش را از دست داد دیگر امکانات بیرون جبران خسارتها را نمیکنند.
«
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
» سین در ابتدای فعل به معنی آینده است و یصلی یعنی به تدریج؛ اینکه بر سر فعل مضارع سین آمده به خاطر این است که دو نکته دارد: یکی این که ما عذابها را دور میبینیم در حالیکه نزدیک به ماست و دیگر این که ما با کفران خودمان به تدریج وارد این عذاب میشویم. این طور نیست این عذاب یک دفعه شکل بگیرد؛ بلکه آرام آرام به آتش ورود میکنیم و عمل ما هم همین است. ما گاهی اوقات هیزمی که روی دوش میکشیم اعمال خود ماست و خود انسان بار جهنمش را به دوش میکشد؛ در واقع اعمالی که با خودش میبرد همینها آتش هستند. گاهی اوقات نه فقط عملش خود انسان تبدیل به هیزم آتش میشود «
فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ
»(بقره/۲۴) آتش گیرانش خودش انسان است و سنگ است و شعله جهنم از خود انسان برمیخیزد و انسان خودش سوخت جهنم میشود. گاهی اوقات عمل انسان سوخت جهنم میشود گاهی اوقات خود انسان و گاهی اوقات هم یک جهنم بزرگ حول یک انسان به پا میشود و دیگران هم در جهنم میسوزند «
وَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ هِيَ فِي النَّار
»(۴) دشمنان نبی اکرم خودشان میشوند جهنم و محیط ولایت آنها محیط آتش میشود.
تا این جای سوره نسبت به خودش بوده و البته نسبت به همسرش هم همین طور است «
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
» همسرش هم چون در واقع فتنه و آتش به پا میکرد و آتش کوره درگیری با نبی اکرم را را شعله ور میکرد، اعمالش هیزم این درگیریها بود. او حسد و حرص و کینه ها و بغض ها را علیه نبی اکرم برمیانگیخت؛ لذا گفته شده حمالة الحطب است. این که ما در دعاها و زیارات داریم «
ذُنُوبِيَ الَّتِي احْتَطَبْتُهَا عَلَى ظَهْرِي
»(۵) خدایا این باری که من روی دوش خودم قرار دادم من را خسته کرده است، این احتطاب به معنی هیزم های ظاهری نیست که اعمال ما میشوند احتطاب یعنی ما با اعمال خودمان هیزمهای جهنم خودمان را بار میکنیم و همراه خودمان داریم میبریم. در واقع مواد منفجره خودمان را با خودمان داریم میبریم این احتطاب شاید معنی اش این باشد یا شاید هم تجسم عمل است؛ یعنی این آدمی که هیزمها را میآورد به این کیفیت و علیه نبی اکرم اقدام میکرد همین انعکاس اخروی پیدا میکند «
وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
»(زلزال/۸) شاید حکایت همین است انعکاس همین واقعیت است و ممکن است مسائل دیگر هم باشد که واقعاً او برای نبی اکرم احتطاب میکرد. البته شاید یک قرائت سومی هم باشد.
سوال: هدف و غرض خداوند از نزول این سوره چه بوده آیا مخاطبش ما هم هستیم.
جواب: حتماً مخاطبش ما هم هستیم ممکن است بحث از خسارت انسان باشد که ما چطور به خسارت خودمان و خسارت عملمان میرسیم.
سوال: نکتهای در آوردن نام ابی لهب بوده؟
جواب: حتماً بوده خدای متعال هیچ جای دیگر نام نبرده است. این دشمن را نام میبرد پیداست جریان بزرگی پشت سر دشمن است و خدای متعال با این کار این جریان را دارد نشان می دهد.
سوال: یعنی ممکن است که ما هم به آن جایگاه برسیم؟
جواب: ما که به این جایگاه نمیرسیم ما در این مسیر قرار میگیریم اینها پرچمداران هستند.
سوال: قرار امروز تلاوت آیات ابتدایی سوره مبارکه مزمل است و بعد در ادامه بحث در خدمت استاد هستیم.
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم من یک نکته کوتاهی عرض میکنم که ما باید متوجه این نکته باشیم که اگر مقاصد ما در حد دنیا بود ما به خسارت در عمل و بعد آرام آرام به خسارت در نفس میرسیم و عمل ما فانی در دنیا میشود. مصداق این آیه میشویم «
ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا
»(کهف/۱۰۴) یعنی در حد دنیا میشویم؛ خیلی وقتها است انسان این طوری است و دائم چشمش به دنیا است؛ ممکن است که با ابی لهب مخالفت کند ولی خودش هم همان نگاه را به دنیا دارد. در روایت آمده است «
لَا یَجِدُ الرَّجُلُ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ فِی قَلْبِهِ حَتَّى لَا یُبَالِیَ مَنْ أَکَلَ الدُّنْیَا
»(۶) عبد مومن نیست مگر این که اهمیت ندهد دنیا را چه کسی میخورد.
ما گاهی نگران هستیم که دیگران دنیا را میخورند و نگرانیم که دنیا در دست دیگران است؛ این از سر حسد خودمان و از سر تعلق به دنیاست اینجا بحث عدالت خواهی نیست. حضرت علی میفرمود: اگر هفت اقلیم را به من بدهند تا پوست جو از دهان مورچه به ناحق بگیرم، من نمیگیرم؛ و بعد هم وقتی حکومت را گرفتند فرمودند: این اموال بیت المال را اگر مهریه زنان کرده باشید پس میگیرم. دنبال عدالت بودن غیر از حرص و حسد به دنیاست. مومن باید این گونه باشد اگر ما به نقطه ای نرسیم که دنیا از چشم ما بیفتد و کوچک شود طبیعتاً ما هم به خسارت عمل و خسارت نفس خواهیم رسید و خودمان و اعمالمان را فانی در دنیا میکنیم طبق آیه قرآن و «
ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا
»(کهف/۱۰۴) دید ما آرام آرام عوض میشود احساس میکنیم کار درست همین است و بقیه خسارت میکنند و خیال میکنیم بقیه دارند میبازند ما داریم میبریم.
حالا نکته دیگری هم عرض میکنم شاید توضیح بدهد چرا ابی لهب را نام برده است. بحث این است که انسان ممکن است به خسارت نفس و مال میرسد و این خسارات چطور پیدا میشوند و ما باید چه کار کنیم از این خسارت نجات پیدا کنیم و اگر موقعی به خسارت افتادیم جبران خسارتها چطور پیدا میشود و بحث این است که انسان به طور کلی چطور به خسارت عمل و نفس میرسد؟ دریک کلمه انسان اگر در مسیر خدای متعال قرار گرفت و همه امکاناتی که در راه خدا قرار میگیرند این امکان ها رابح هستند یعنی امکان هایی هستند که سود میدهند؛ هم خود انسان دائم رشد میکند و هم امکانات انسان که انسان آنها را با خودش رشد میدهد. از آن طرف انسان اگر از مسیر خدا فاصله گرفت این امکانات تبدیل به خسارت میشود.
دو جریان در عالم بیشتر نیست یک جریان رابح است یک جریان خاسر؛ جریان رابح جریان نبی اکرم است. ما نباید مستقل ببینیم؛ یعنی این که انسان امکاناتش را به حرکت بیندازد و به بار بنشیند و برسد تا مقام قرب و لقاء و از دنیا بزرگ تر شود و یا این که بخواهد یک تمدن الهی بسازد و هر چه که هست اینها همه اش ذیل نبی اکرم متصور است و همه خیرات به ایشان برمیگردد ایشان صراط و سبیل و باب و وجه هستند. پس نجات از خسارت یک راه بیشتر ندارد و آن حرکت در مسیر وجود مقدس نبی اکرم است و مغفرت و رحمت الهی و همه اینها در همین یک کلمه خلاصه میشود. انسان اگر در مسیر امام قرار گرفت همه امکاناتش امکانات رابح است. در بیان امام رضا علیه السلام فرمود امام ارض است؛ سمائی است که سایه میاندازد؛ ابری است که میبارد؛ باران پر برکت است. همه اینها در وادی نبی اکرم است.
از آن طرف اگر انسان از این وادی بیرون آمد وادی خاسر است. معنای این را موقعی در سوره عصر عرض کردیم که یعنی بیرون محیط ولایت نبی اکرم، وادی خسارت است و درون ولایت نبی اکرم وادی رابح است. آن کسی که درگیر با حضرت و سد راه حضرت میشود هم خودش خاسر است و هم همه مسیری که میسازد، خسارت است. همان طور که نبی اکرم یک مسیر تاریخی باز کردند، فراعنه هم مسیر تاریخی درست کردند نه این فراعنه آدمهای عادی بودند و نه نبی اکرم شخصیت متعارف است. این جریانی که مقابل نبی اکرم ایستاد و اینکه نامش را بردند و هم به شخصه و هم خانواده اش را لعن کردند پیداست جریان سختی مقابل حضرت بوده است. در روایت دارد حضرت میرفتند مردم را دعوت میکردند، او در بازار دنبال حضرت راه میافتاد و سنگ به پای حضرت میزد که خون جاری بود و به مردم میگفت دروغ میگوید (العیاذ بالله) این بیمار است و ما داریم درمانش میکنیم به حرفش گوش ندهید. این ظاهر کارش است؛ یک چنین جریانی مقابل نبی اکرم میایستد و یک جریان به پا میکند که هم خودش خاسر است هم جریانی که در تاریخ ایجاد کرده است خاسر است.
پیغمبر رابح اند و کوثر به ایشان داده شده است و مقابلش ابتر است. در سوره کوثر از ابتر بودن دشمن حضرت سخن به میان آمده است و این جا از خاسر بودن مسیر دشمنان صحبت شده است. آن جا یک نفر بود حضرت را به ابتر بودن متهم میکرد و این جا هم یک نفر است؛ البته این جا از آن فرد نام برده شده است. پس بحث از جریان خسارت طریقی است که مقابل نبی اکرم قرار میگیرد و پیداست این شخص از فراعنه تاریخ است که خودش و دست آوردهایش و مکتسبات او خسارت است. مکتسبات یک آدم یک تمدن بوجود می آورد، یک تمدن و یک مسیر تاریخی است. این شخص ابولهب است. کنار نبی اکرم ابوتراب پیدا میشود که همه چیز را آباد میکند و میرویاند و یکی هم ابولهب است که شعله به پا میکند و همه هستی ها را میسوزاند. انسان میتواند در مسیر ابولهب قرار بگیرد یا در مسیر ابوتراب قرار بگیرد.
(۱) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲، ص: ۴۵۵
(۲) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲، ص: ۱۳۰
(۳) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۱، ص: ۸۷
(۴) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: ۵۷۳
(۵) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۴، ص: ۵۷۰
(۶) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲، ص: ۱۲۸
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
– سوره شعراء، آیه ۲۱۴
۲-
بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ
– سوره بقره، آیه ۲۷۹
۳-
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
– سوره مسد، آیه ۰
۴-
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ
– سوره مسد، آیه ۱
۵-
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
– سوره مسد، آیه ۳
۶-
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
– سوره مسد، آیه ۴
۷-
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ
– سوره مسد، آیه ۵
۸-
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
– سوره مسد، آیه ۱
۹-
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ
– سوره مسد، آیه ۲
۱۰-
اَللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسی
– العدد القویه، ج۱، ص۳۷۱
۱۱-
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
– سوره مسد، آیه ۳
۱۲-
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
– سوره مسد، آیه ۴
۱۳-
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ
– سوره مسد، آیه ۵
۱۴-
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا
– سوره كهف، آیه ۱۰۳
۱۵-
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا
– سوره كهف، آیه ۱۰۴
۱۶-
الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ
– سوره هود، آیه ۲۱
۱۷-
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ
– سوره يونس، آیه ۴۵
۱۸-
وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّـهِ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
– سوره عنكبوت، آیه ۵۲
۱۹-
قَدْ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ
– سوره أعراف، آیه ۵۳
۲۰-
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ
– سوره روم، آیه ۴۱
۲۱-
لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ
– سوره حديد، آیه ۲۳
۲۲-
فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا يَفْرَحُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَا يَأْسَى عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا فَاتَه ُ فَهُوَ مُسْتَرِيح
– تفسیر کنز الدقایق و بحر الغرایب، ج۱۳، ص۱۰۵
۲۳-
إِذَا تَخَلَّی الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ
– عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الایات و الاخبار و الاقوال، ج۲۰، ص۷۰۷
۲۴-
اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
– سوره نور، آیه ۳۵
۲۵-
قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
– سوره أعراف، آیه ۲۳
۲۶-
مُبَدِّلَ السَّيِّئَاتِ حَسَنَاتٍ وَ جَاعِلَ الْحَسَنَاتِ دَرَجَاتٍ
– صحیفه علویه، ج۱، ص۳۸۴
۲۷-
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ
– سوره عصر، آیه ۲
۲۸-
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
– سوره عصر، آیه ۳
۲۹-
الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ
– سوره همزه، آیه ۷
۳۰-
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى
– سوره طه، آیه ۱۲۴
۳۱-
وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ
– سوره أنعام، آیه ۱۲۵
۳۲-
لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ
– سوره ابراهيم، آیه ۷
۳۳-
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
– سوره مسد، آیه ۳
۳۴-
فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ
– سوره بقره، آیه ۲۴
۳۵-
وَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ هِيَ فِي النَّار
– تاویل الایات الظاهره فی فضایل العتره الطاهره، ج۱، ص۵۷۳
۳۶-
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
– سوره مسد، آیه ۴
۳۷-
ذُنُوبِيَ الَّتِي احْتَطَبْتُهَا عَلَى ظَهْرِي
– الکافی، ج۴، ص۵۷۰
۳۸-
وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
– سوره زلزله، آیه ۸
۳۹-
ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا
– سوره كهف، آیه ۱۰۴
۴۰-
لَا یَجِدُ الرَّجُلُ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ فِی قَلْبِهِ حَتَّى لَا یُبَالِیَ مَنْ أَکَلَ الدُّنْیَا
– الوافی، ج۴، ص۳۸۷
۴۱-
ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا
– سوره كهف، آیه ۱۰۴