سوره کافرون و موضوع صف بندی و درگیری رسول اکرم عدم قابلیت مصالحه و سازش جریان توحید و شرک
متن زیر جلسه چهل و هشتم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ ۱۰ خرداد ۹۳ برگزار شده است. در این جلسه با ادامه مباحث تفسیری سوره مبارکه کافرون به این می پردازند که صف بندی که در سوره بیان شده است چه شئونی دارد و به بیان موضوع درگیری حضرت و مسئله پرستش و دین می پردازند و وسعت این درگیری و جایگاه تمدن ها در این فضا را تشریح می کنند. در همین راستا ایشان به مسئله دین حداکثری پرداخته و بیان می کنند که درگیری حضرت در چه وسعتی و با چه کسانی خواهد بود و مصالحه و سازش در این فضا جایی ندارد. در انتها نیز اشاره ای به وظیفه ما در این درگیری اشاره می کنند.
سوال: بحث ما تفسیر سوره مباركه كافرون است. در جلسه گذشته نكاتی را ارائه و از فضیلت سوره گفته شد. یك مقداری از كلیات این سوره را بیان كردند، امروز ادامه این بحث را شاهد خواهید بود.
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. در جلسه گذشته بسم الله را ترجمه كردیم و گفتیم که بسم الله هر سوره شاید متعلق به همان سوره باشد. یعنی وقتی میخواهیم سوره را تلاوت كنیم، با بسم الله وارد مقامات سوره میشویم و میتوانیم به متن این سوره ورود كنیم و از حقایق این سوره با خبر شویم. شاید خود حضرت هم وقتی این سوره را تلاوت میكنند، با بسم الله تلاوت میكنند. بسم الله هم كلید فتح سوره و هم اذن دخول سوره است.
در این سوره كوتاه، یك صفبندی فوقالعاده بین حق و باطل مقرر شده است. صفبندی كه در آن هیچ تنازلی به چشم نمیخورد. كوتاهی و مداهنه و سستی ندارد. تمام مفسرین به این نتیجه رسیدند كه در این سوره یك صفبندی قاطع است كه هیچ مداهنهای در آن نیست. به خصوص با توجه به شأن نزول كه كفار اول خواستند با حضرت سر دنیا معامله كنند و امكانات به حضرت بدهند تا حضرت دست از توحید بردارد. آنها فكر میكردند از جنس خودشان است. وقتی موفق نشدند، آمدند كه سر دین با حضرت معامله كنند. در روایات هم آمده است كه سخن اینها این بود كه شما یكسال خدای ما را بپرست و ما هم یكسال خدای شما را بپرستیم. بعد هم تنازل كردند، گفتند: حالا که حاضر به این نیستید، حداقل با یك دست خدای ما را لمس كن. اینجا سوره كافرون نازل شد: «
قُلْ یأَیهَُّا الْكَفِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ،وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ
»
خب در این صف بندی باید اول دید طرفین درگیری و صفبندی چه كسانی هستند؟ دوم باید دید دامنه این صفبندی تا كجاست؟ سوم اینكه موضوع این صفبندی چیست؟ چهارم اینكه چه ثمراتی دارد؟ پنجم اینكه ما كجای این درگیری هستیم؟
صف بندی بین پرچمدار توحید و پرچمداران كفر در طول تاریخ بوده است؛ یعنی صف تاریخی مشخص میشود. وقتی ما با همدیگر سر حدود خانه خودمان با همسایه اختلاف میكنیم، یك قرارداد میبندیم. موضوع قرارداد ما روشن است. ولی اگر بین دو روستا، دو شهر و دو كشور، بر سر مرزبندی تنازع شد، قراردادها مقیاسش متفاوت میشود.
فرض كنید قبل از فروپاشی شوروی، اگر بین آمریكا و شوروی، سر جغرافیای جهان، جغرافیای سیاسی و غیر سیاسی اختلاف میشد، قراردادی كه میبستند و مرزها را معین میكردند، با ملاحظه توافق نامه می توان فهمید که مقیاس قرارداد چیست. بین دو قدرت در آن مقیاس بر سر مكتب برای اداره جهان اختلاف می افتد و یكی می خواهد با مكتب ماركسیسم جهان را اداره كند، یكی می خواهد با مكتب لیبرالیسم جهان را اداره كند. بنابراین دنبال دو نوع توسعه پایدار برای جامعه جهانی هستند. آنجا وقتی مرز بندی میكنند، مرزبندی دو مكتب در اداره جامعه جهانی است. مقیاسش جهانی و دارای برنامه پایدار هستند و برای یكسال و دو سال نیست. به تعبیر دیگر معطوف به آرمانشهر خودشان، میخواهند جامعه جهانی را بسازند. یكی معطوف به جامعه لیبرالیستی و یكی هم معطوف به جامعه كمونیستی است. یكی آرمانشهرش، دهكده جهانی مبتنی بر لیبرال دموكراسی است. یكی هم آرمان شهرش كمونیستی است. در چنین درگیری مقیاس دعوا دیگر عوض میشود. دعوا سر خاك و مرز و جغرافیای سیاسی نیست. بحث سر برنامهریزی تمام عیار و تعیین استراتژیهای جامعه جهانی است. در واقع دعوا بر سر نوع تمدن است.
اگر دعوا را از این بزرگتر كردید و گفتید: بحث برسر ولات تاریخی است؛ یعنی نه قدرتمندان آمریكایی و نه شوروی ولات تاریخ نبودند كه بخواهند برای كل تاریخ تدبیر كنند. در درگیری رسول الله(ص) دعوا برسر ولات تاریخ است. در شرح حدیث عقل و جهل یك طرف نبی اكرم است و عقل، با همه ۷۵ لشکرش و یك طرف هم جهل است. و هردو قبل از خلقت این عالم هم خلق شدند. موضوع دعوایشان هم سر همان طاعت و عصیان است. یك طرف وجود نبی اكرم است كه پرچمدار و محور اقامهی كلمه توحید در عالم و مثل نور الهی هستند و همه خانههای انبیاء شعاعی از خانه نبی اكرم است. ایشان موحد محض و معلم توحید برای همه تاریخ است و میخواهند همه تاریخ را ذیل توحید تربیت كنند. در یك طرف هم پرچمداران مقابل هستند كه میخواهند كل تاریخ را بر محور دین خودشان و معبود خودشان بسازند. این طرفین درگیر هستند. درگیریشان هم برسر هدایت كل تاریخ اجتماعی بشر است که در حدیث عقل و جهل مشاهده می شود. حتی در روایت آمده است که عوالمی وجود دارد كه اصلاً از وجود ما آدمها خبر ندارند ولی نبی اكرم و اهلبیت و جبههی مقابل نبی اكرم را میشناسند و در این صف و درگیری هم حاضر هستند.
پس مقیاس درگیری خیلی بزرگتر از آن است كه ما آن را به اوایل بعثت نبی اكرم در مكه با سران قریش ببریم. و همین معنا در قرآن آمده است که «
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ
»(انعام/۱۱۲) یعنی برای هر پیغمبری دشمنانی از شیاطین انس و جن هستند. حضرت هم شیاطین انسی و جنی خودش را دارد. پس طرفین درگیری وجود مقدس رسول الله(ص) و شیاطین انس و جن حضرت هستند. شیطان جنی حضرت خود ابلیس است. شیطان انسی ایشان هم کسانی اند که رئیس شیاطین انس هستند.
دامنه تصرف این درگیری هم كل تاریخ اجتماعی بشر است و به یک یا چند عرصه زندگانی بشر محدود نمی شود. یعنی اینگونه نیست که در یك ضلع حیات انسان با هم دعوا داشته باشند و بقیه ساحت ها را رها کنند و در بقیه موارد با آنها مشترك باشند. یعنی اصلاً دیگر نمیتوانند به هیچ برنامه مشتركی برسند.
موضوع صفبندی، صفبندی سر معبود و دین است. آن هم معبود نبی اكرم است. «
قُلْ یأَیهَُّا الْكَفِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ
» یعنی پیامبر گرامی اسلام یك معبود دارد. معبودش حضرت حق است. همه وجودش مستغرق در اوست و موحد كامل است. آنها آمدند حضرت را به معامله بر سر معبودش دعوت کنند و شدت زشتی کار آنها هم همین بود. گاهی بوده که مثلا خلیفه عباسی امام(ع) را به مجلس خود دعوت میكند و بعد شراب می آورد. بیادبی كه در كار اینها است، مقایسه كنید با معلم توحیدی كه میخواهد همه عالم را به سمت توحید هدایت كند، و آنوقت سران کفر آمده اند و حضرت را به بت پرستی و شرك دعوت میكنند. پس اولین موضوع درگیری سر معبود و پرستش است.
ما ناچار از پرستش هستیم. مخلوق عاجز، نمیتواند پرستش نكند. دعوای ما سر انتخاب محبوب و معبود و الهی است كه پرستش و در مقابل آن خضوع و تواضع میكنیم. «
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یابَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَكمُْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ
» «
وَ أَنِ اعْبُدُونىِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ
»(یس/۶۰) دعوا سر این است كه شیطان میخواهد خودش را بپرستد و همه عالم را هم به پرستش خودش دعوت كند. حضرت هم میخواهد خدا را بپرستد، و همه عالم را به توحید دعوت می كنند. پس موضوع درگیری سر معبود است. این قدم اول است.
موضوع دوم، درگیری سر دین است. «
لَكمُْ دِینُكُمْ وَ لىَِ دِینِ
» آن هم دین نبی اكرم است. دین به یك تعبیر مناسك پرستش معبود است. وقتی میخواهید معبود را بپرستید، قوانین و مناسكی دارد. اینكه ما به شریعت، دین میگوییم، اعم از دستورات اخلاقی، اعتقادی و عملی، فقه و اخلاق، و همه اینها را تحت عنوان دین بیان می کنیم، نكته این است كه اینها مناسك پرستش خدای متعال هستند. پس موضوع دین پرستش معبود است. به تعبیر دیگر پرستش خدای متعال ظاهرش عمل به شریعت است و باطن عمل به شریعت، پذیرش ولایت الله است. «
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام
»(آلعمران/۱۹) یعنی تسلیم به ولایت الله است. این تسلیم بودن مناسك دارد، باید نماز بخوانی، روزه بگیری، دروغ نگویی، اینها خودشان مستقل نیستند. آنچه حقیقت دین است تسلیم بودن به ولایت الله است كه خدای متعال ولایتش را بر ما جاری كند. «
اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا
»(بقره/۲۵۷) پس حقیقت دینداری ما، یك مرتبه عمل به شریعت است. یك مرتبه تسلیم بودن به ولایت الله است. دین را اگر از بالا به سمت پایین نگاه كنیم، جریان ولایت الله است. خدای متعال سرپرستی نور و هدایت می کند و این سرپرستی تنزل پیدا می کند و به قواعد و مناسك و شریعت تبدیل میشود که ما باید در این مسیر حركت كنیم. اگر كسی به شریعت عمل كرد و قلب و فكر و قوایش تسلیم شد و ولایت الله را قبول كرد و در چهارچوب ولایت حركت كرد، آنوقت به مقام بندگی و سجده در مقابل الوهیت خدای متعال میرسد. کسانی كه این را میپذیرند، خدای متعال ولایتش را بر آنها جاری میكند. دین در قوس صعود، در دینداری و عمل ما به شریعت و پذیرش ولایت الله است و در قوس نزول جریان ولایت حضرت حق است كه تبدیل به احكام و قواعد و دستورات و مناسك میشود. یعنی این نور میآید و جاری میشود. لذا دین هم به اسلام تفسیر شده است، هم به توحید تفسیر شده است، هم به ولایت امیرالمؤمنین(ع) تفسیر شده است، که روایت بر هرکدام اینها فراوان است.
در آیه مورد بحث در سوره کافرون دین نبی اکرم ذکر شده است. «
لَكمُْ دِینُكُمْ وَ لىَِ دِینِ
» اما دین ما چیست و دین نبی اكرم چیست؟! در روایات مكرر آمده است: «
آخِذٌ بِحُجْزَةِ اللَّهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِینَا وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا
»(۱) یعنی روز قیامت نبی اكرم دامن الهی را میگیرد؛ و ما اهل بیت دامن نبی اكرم(ص) را میگیریم، و شیعیان ما دامن ما را میگیرند. در روایت هست كه از امیرالمؤمنین(ع) سؤال شد اینکه رسول «حجزة» و دامن خدا را میگیرد، به چه معنی است؟ مگر خدای متعال كمربندی دارد؟ حضرت فرمودند: «
اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یوصَفَ بِحُجْزَةٍ أَوْ غَیرِ ذَلِكَ وَ لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص آخِذٌ بِأَمْرِ اللَّهِ
»(۲) خدای متعال چنین توصیفات جسمانی را نمیپذیرد كه كمربندی داشته باشد و نبی اكرم كمربند ایشان را بگیرند؛ بلکه او تمسك به امر الهی دارد. «
وَ نَحْنُ آلَ مُحَمَّدٍ آخِذُونَ بِأَمْرِ نَبِینَا وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِأَمْرِنَا
» یعنی فرمانی كه برای نبی اكرم است؛ که من از آن به ولایت الله تعبیر میكنم.
در روایت دیگری امام رضا(ع) فرمودند: «الْحُجْزَةُ النُّورُ» یعنی ایشان به نور خدا متمسک می شوند همانکه در قرآن فرمود «
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض
»(نور/۳۵) یعنی آن نور هدایت الهی، برای نبی اكرم بیحجاب تجلی میكند و حضرت متولی به آن نور هستند و با آن نور هدایت میشوند. دین نبی اكرم ولایت الله بدون حجاب است. خود خدای متعال نبی اكرم را سرپرستی میكند. ایشان سجده تام میكنند، وقتی خدا را عبادت میكنند، ولایت خدای متعال بر نبی اكرم جاری میشود. وقتی میخواهد بر ما جاری شود، دیگر با واسطه میشود و به واسطه ولایت نبی اكرم و ائمه است که ما به ولایت الله متصل هستیم. دینی كه از عالم بالا بر نبی اكرم جاری میشود، نور خاص هدایت الهی و ولایت خدای متعال بدون حجاب است. حضرت متمسك به آن دین هستند. پرتوی نور الهی در وجود ایشان متجلی میشود و مثل نور الهی میشوند. در قلب نبی اكرم چراغ نبوت روشن میشود و دیگران باید با این نور هدایت شوند. «
مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فیها مِصْباحٌ
»(نور/۳۵) در روایت فرمود: مصباح نبوت است. «الْمِصْباح فی زُجاجَة» و باز در روایت توحید صدوق فرمود: «زُجاجَة» امیرالمؤمنین هستند. همه حقایقی كه به نبی اكرم داده شده، به وجود امیرالمؤمنین منتقل میشود. ما باید از امیرالمؤمنین و ائمه بگیریم. دین ما ولایت امیرالمؤمنین میشود. این همان ولایت الله است اما با حجاب معصوم به ما رسیده است. بنابراین باطن دین ما ولایت نبی اكرم است كه از طریق اهلبیت جاری میشود ولی دین خود نبی اكرم چیز دیگری است. پس دعوا بین سران كفر و نبی اكرم برسر دین خود نبی اكرم است. «
لَكمُْ دِینُكُمْ وَ لىَِ دِینِ
» یعنی من تحت ولایت الله هستم. به من میگویید: سر ولایت الله معامله كنم و از محیط ولایت خدا خارج شوم؟!
یك احتمال دیگر هم در «
لَكمُْ دِینُكُمْ وَ لىَِ دِینِ
» وجود دارد که «دین من» یعنی دینی كه من برای مردم آوردم. در قرآن داریم که «
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها
»(شمس/۱) یعنی قسم به خورشید و پرتوی آن. این خورشید و نورش را که ما میبینیم، خورشید در همین عالم است و پرتوی آن خانههای ما را روشن و گرم میكند و حرارت میدهد. اما این مثل و نمونه است و خورشید حقیقی نیست و لذا بعد از مدتی هم خاموش میشود که فرمود «
إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ
»(تكویر/۱) و كلاً بساط این عالم جمع میشود. اما آن خورشیدی كه غروب ندارد، وجود مقدس نبی اكرم است. اصلاً معنی ندارد كه پیغمبر غروب كند. و پرتوی این خورشید دین ایشان است. دینی كه برای شما آورده، پرتوی نبی اكرم است. ولی آن دینی كه خودش به آن متمسك است، نور خداست که بلاواسطه در قلب ایشان تجلی کرده و سر ایشان است و البته ما آنرا نمیفهمیم. آن همان است كه فرمود: احدی حتی انبیاء نمیتواند تحمل كند. اما دینی كه برای ما آورده است، پرتوی خورشید نبی اكرم است و همه كائنات را روشن میكند؛ حتی عوالم انبیاء و ملائكه، تا عالم جمادات همه به آن روشن می شود که در قرآن آمده است «
یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض
»(جمعه/۱). پس همه این عوالم اگر بنده هستند و توحید را قبول كردند بواسطه شعاع دین نبی اكرم است و همین معناست که در روایت فرمود «بِنَا عُبِدَ اللَّه»(۳)
پس خود نبی اكرم ولی خداست، دینشان هم مناسك بندگی و توحید و پرستش است. این دینی كه آوردند، شریعت است. باطن این شریعت هم ولایتشان است. این است كه در روایات مكرر دین به ولایت نبی اكرم و به ولایت امیرالمؤمنین تعریف میشود. دین خود نبی اكرم ولایت الله است. دینی كه برای ما آورده است، ولایت خودشان و ولایت اهلبیتشان است. البته از فروع آن نماز و روزه و زكات و حج میشود. و همین معنا را در روایت می بینیم که فرمودند: «
نَحْنُ الصَّلَاةُ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصِّیامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ
»(۴)
سوال: آن دین نبی مكرم اسلام كه همان ولایت الله است، و بعد دینی كه برای ما آوردند، هیچكدام قابل معامله نیست؟
جواب: اصلاً. یعنی توحید و دین را كه مناسك توحید است، حضرت معامله نمیكنند. یعنی حاضر نیستند ولایت خودشان را به كفار واگذار كنند. بگویند: اینجای عالم دست شما، اینجای عالم دست ما است. اصلاً اینطور نیست. و نقطه مشترکی برای مصالحه نمی ماند. در واقع موضوع درگیری برسر معبود است و مصالحه باید در آخر به معبود مشترك برگردد. شما تا مقصد مشترك نداشته باشید، نمیتوانید مصالحه كنید. وقتی دعوا سر مقصد و معبود است، چه مصالحهای دارد؟!
پس بر همین مبنا صف بندی شکل می گیرد. این صف بین نبی اكرم و دشمنانش است. لذا همه بزرگان و مفسرین قبول كردند كه مقصود از «
قل یا ایها الكافرون
» کفر معمولی نیستند. بسیاری از کفار معمولی موحد میشوند. کفار در آیه، پرچمداران كفر هستند. ذیل آنها هم امتشان هستند. امتی كه تحت ولایت آنها باقی میمانند و البته محیط ولایت آنها، محیط توحید و پرستش خدا نیست.
العیاذ بالله اگر نبی اكرم با آنها مصالحه هم میكرد و در بتكده آنها میرفت، بعد آنها در مسجدالحرام میآمدند، آنها خدا را میپرستیدند؟! فقط خاصیتش این بود كه نبی اكرم العیاذ بالله مشرك میشد، میخواستند حضرت را از توحید خارج كنند. آنها نمیخواستند موحد شوند. پس موضوع نزاع سر معبود و سر دین است. معبود نبی اكرم حضرت حق است. معبود ما هم حضرت حق است. منتهی طریق عبادت ما دینی است كه نبی اكرم برای ما آوردند و نازلهی ولایت خودشان و ولایت اهلبیت و شریعتشان است. طریق ولایت نبی اكرم و عبادت نبی اكرم خود ولایت الله است.
سوال: پس الآن هم طرفین دعوا مشخص شد و هم موضوع دعوا در مورد اینكه چقدر عمیق و وسیع و جهانی است و این در طول تاریخ هم بوده است.
جواب: اصلاً دعوا فراتر از یك دوران است. دعوا سر تاریخ اجتماعی بشر و بلكه بالاتر از تاریخ اجتماعی بشر است. دعوای عقل و جهل است. لذا ذیل این امر اصلاً تمدن هم چیزی به حساب نمیآید. دعوای سر تمدن نیست. دعوای مكتب ماركسیست و لیبرالیست سر تمدن است. درگیری حضرت فرا تمدنی است. نه اینكه نبی اكرم بخواهند یك تمدن بسازند. تمدن یك تجلی از دولت نبی اكرم است. تمدنها تجسّد روح پرچمداران هستند. اگر در خانهی کسی بروی میخواهی روح او را ببینی، دور و اطراف او را نگاه كن. تجسّد روحش در زندگیاش دیده می شود. تجسّد روح ولات در جامعهشان است. اگر جامعهای مختلط بود، پیداست در تولیاش اخلاص ندارد. یا ولایتش، ولایت خالصی نیست. تمدن تجسّد روح ولات است.
بلد امین به نبی اكرم تعریف میشود. بیت خود نبی اكرم هستند. بلد خود ایشان است. حضرت هم شهر توحید هستند، هم بیت توحید و هم كعبه. اینها تجسّدهای نبی اكرم هستند. بنابراین بلد نبی اكرم همه چیزش ظهور نبی اكرم است. بلد كفر هم همه چیزش ظهور ابلیس و ولات كفر است. و این موضوع نزاع است.
طرف نزاع نبی اكرم است. پرچمدار توحید خالص محض و كسی كه ترك اولی در نبوتش نداشته است. سختترین امتحانها و میثاقها را داشته است. خدای متعال مقام محمود را هم به ایشان داده اند و ایشان شفاعت كل عالم را قبول كردند. گویی گفته اند: من میروم و همه را با خود میآورم. شیطان و ولات كفر هم میگویند: ما همه را جهنمی میكنیم. دعوا سر این است. این دعوا صف بندی را هم شکل می دهد. این صفبندی قابل مداهنه نیست. قابل تنازل و فرود آمدن و حتی یك ذره كنار آمدنی نیست. كنار آمدن یك نقطه وحدت میخواهد. نقطه وحدت توحید با شرک کجاست؟!
نکته مهم اینکه در این تنازع حداكثری آیا همه عرصههای زندگی و همه عرصههای حیات پوشش داده می شود یا نه؟! موضوع نزاع که عبادت و پرستش است، آیا گوشه ای از زندگی است و بقیه ساحت ها ربطی به عبادت ندارد؟! عبادت برای حوزه خصوصی است و در حوزه حیات اجتماعی و تاریخی، عبادت موضوعیت دارد یا نه؟! آیا «
لا اله الا الله
» همه عرصههای حیات را میپوشاند یا خیر؟!
سوال: به آیات قرآن هر روزه رسیدیم که آیات ۱۴۱ تا ۱۴۷ از سورهي مبارکه نساء است. اما در ادامه سوال ما این است که ما در سیره نبی مكرم اسلام بارها و بارها شنیدیم كه حضرت اهل تفاهم بودند. اهل سازش بودند. این در كجای جغرافیای این بحث قرار میگیرد و چگونه تعریف میشود؟
جواب: اولاً عرض كردیم درگیری بین حضرت و سران كفر است و البته كفاری كه ذیل آنها حركت میكنند. و این درگیری بعد از تبیین است. یعنی بعد از اینكه حق و باطل روشن شده و كفار زیر بار نمیروند. این كفر هم كفر جهود است. در روایت آمده است كه كفر در قرآن چند گونه است؛ گاهی به معنی تبری است، گاهی به معنی كفران نعمت است. و گاهی به معنی جهود و انكار است که بعد از تبیین و معلوم شدن حق و توحید است که آیت الكرسی همین معنا را بیان می کند. بعد از اینكه حضرت حق معرفی می شود و بیان می شود که دین به اجبار نمی شود به تبیین مسئله رشد و غی می پردازد که «
لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّین قَد تَّبَینََ الرُّشْدُ مِنَ الْغَى
»(بقره/۲۵۶) وقتی تبیین شد، دیگر نوبت صفبندیها است. صفها روشن میشود. یك عده این طرف میایستند و یك عده آن طرف میایستند. دیگر موضوعی برای مداهنه و معامله كردن سر توحید که معبود است و ولایت كه دین است، نداریم.
این را هم توجه کنید که فعلا بحث بر سر فعل ما نبود بلکه درباره نبی اکرم و پرچمداران کفر را می گفتیم و اینکه در فعل حضرت بعد از این تبیین و صف بندی دیگر برسر موضوع پرستش و بندگی و توحید مصالحه ای نخواهد بود. حضرت بعد از تبیین حق با اینها صفبندی میكنند. می فرمایند: شما یك طرف و ما یك طرف. و موضوع تنازعمان هم اول توحید، معبود و بعد دین و طریق پرستش است. یعنی مناسك پرستش و ولایتی كه طریق پرستش است. سر این نمیشود مصالحه كرد. جای مصالحه نیست.
بعد از اینكه صف روشن شد، این صف حتماً به یك درگیری میكشد. چون موضوع پرستش است. ما از پرستش خالی نیستیم. هیچ فعلی از افعال ما از پرستش خارج نیست. آب میخوریم، غذا میخوریم، نظام اجتماعی تشكیل میدهیم، اقتصاد میسازیم، سیاست میسازیم، خیال نكنیم حوزه پرستش حوزه باطنی و خصوصی ما است. دین حداقلی حرف غلطی است. «
لا اله الا الله
» دین حداكثری است. اختلاف دین حداقلیها با حداكثریها سر كلمه «
لا اله الا الله
» است و برسر مناسك نیست. آنها كه دین را حداقلی میدانند، توحید را حداقلی تعریف میكنند. میگویند: توحید یك امر باطنی است، برای حوزه خصوصی شماست. وقتی در زندگی اجتماعی میآیید، هفده ركعت نماز بخوانید، بقیهاش در حوزه توحید و بندگی نیست. آنوقت میدانید چه اتفاقی میافتد؟ از آنجا که آدم از بندگی خالی نیست، به بندگی شیطان وارد میشود. «
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ
»(یس/۶۰) و حالت سومی هم ندارد.
پس توحید دین حداكثری است. وقتی اختلاف سر معبود و ولایت و سر پرستش و اله و دین شد، یك اختلاف حداكثری است. همه عرصههای حیات را میپوشاند. به خصوص وقتی نزاع بین نبی اكرم است. حتی کسانی که وارد بیت نبی اکرم می شوند – که خانه رفعت و ذکر است «
فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ
»(نور/۳۶) و اصلا ذکر خود ایشان هستند که نورشان در قلب حضور پیدا می کند و قلب را آرامش می دهد «
أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
»(رعد/۲۸) – می رسند به آنجا که «
لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه
»(نور/۳۷) یعنی كسانی كه در خانه نبی اكرم وارد میشوند، همه زندگیشان توحید میشود. تجارتشان توحید است. نوع تجارتشان با بقیه متفاوت است. بازارشان عین مسجد است و محل غفلت نیست. وقتی كسانی كه ذیل حضرت حركت میكنند اینطور هستند، توحید خود حضرت چطور است؟
وقتی حضرت خدای متعال را عبادت میكند، همه زندگیاش عبادت است. همه زندگی نبی اكرم توحید است. آیا وقتی حضرت می فرماید: من خدای خودم را میپرستم، یعنی بخشی از زندگی من خداپرستی است؛ بخشی از زندگی شما هم بت پرستی است؛ بقیه هم مثل هم زندگی میكنیم؟! خیر معنایش این نیست. یعنی همه زندگی من توحید است. و البته زمانیکه ایشان صفبندی تاریخی میكنند، صفبندی شان در همه عرصه ولایت و در همه عرصه بندگی شان رخ می دهد. لذا این صفبندی یك صفبندی تمام عیار همه جانبه در همه زمینهها است؛ حتی حیات اجتماعی و فردی و خوردن و پوشیدن ما، اگر همه زندگی ما ذیل نبی اكرم قرار بگیرد، توحیدی میشود. اگر ذیل دستگاه مقابل قرار گرفت، مادی و الحادی و كفر میشود. بنابراین پرستش نبی اكرم كه حضرت اینجا با كفار به امر الهی برسر آن صفبندی میكنند، پرستش در همه عرصههای حیاتشان است. همه وجود نبی اكرم خالص در توحید است و همه وجود آنها در پرستش معبودشان است.
نه من مشرك هستم و نه شما چیزی از توحید در خود دارید. شما خالص كفر را میپرستید، من هم خدای خودم را میپرستم. «
وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ
» اصلاً شما خدای مرا نمیپرستید. كسی كه استكبار علی الله كرد، خودش و بتها برایش محور شدند، خدا را نمیپرستد. پس همه عرصههای حیات را میگیرد. یعنی حق و باطل تاریخی دارند صف بندی میكنند. دو فراتمدن است و تمدن ذیل اینها شكل میگیرد كه هیچ نقطه اشتراكی با هم پیدا نمیكنند.
سوال: پس مدارا و سازش کجا رخ می دهد؟
جواب: مدارای حضرت برای عبور دادن جامعه بشری از مراحل شرك به مراحل توحیدی است. مداهنه و مصالحه با پرچمداران نیست. حضرت چه صلحی با ابلیس دارد؟ ابلیس قسم خورده که «
لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ
»(حجر/۳۹) یعنی من همه را اغواء می کنم. رسول الله(ص) هم به خدا عرض كردند، من همه را میآورم. خودم بلا میكشم كه مردم را برسانم. بارشان را به دوش میكشم. ذیل همین آیه را توجه کنید که می فرماید: «
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِینًا، لِّیغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ
»(فتح/۱) آیا این پیغمبر عظیم و معصوم گناهی دارد؟! او که توهم گناه هم نكرده است. در روایت فرمود: «فقد حمل ذنوب شیعته» فرمودند: من اینها را میآورم.
پس این دو [ابلیس و پیامبر] چه مصالحهای با هم دارند؟ پس همه عرصههای حیات عرصه درگیری است. این صفبندی تمام عیار است و نه صفبندی در بخشی از دین. مثل اینكه بگوییم: شما بت بپرستید و ما خدا را بپرستیم. ولی بعد سر معاش و زندگی کردن با هم یكسان هستیم و سر یك سفره مینشینیم! این به این معنی است كه پرستش ما از معیشت ما جداست. بله چنین کاری از مشرک برمی آید ولی درباره نبی اكرم نمیتوان گفت. ایشان همه عرصههای حیات را صفبندی می کنند و در این صفبندی تمام عیار هم پیروزی قطعی برای نبی اكرم است. «
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون
»(توبه/۳۳) او یعنی خود خداوند متعال رسول الله(ص) را با هدی و دین الحق فرستاده است و این دین حق همان ولایت خودش و ائمه است که در روایت فرمود: «
أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَایةِ لِوَصِیهِ
»(۵) یعنی نبی اكرم، ولایت امیرالمؤمنین را در این عالم آوردند كه ولایت خود نبی اكرم است و متجلی در امیرالمؤمنین است. بله خدا چنین کرد تا دین الهی و ولایت نبی اكرم بر همه ولایتها غالب شود. ولایت امیرالمؤمنین ولایت غالب است؛ ولو آنها نخواهند. این ارادهی خدای متعال است.
پس آنها شکست خورده هستند لکن گاهی هم از هیبت دستگاه آنها می گوید كه ما احتیاط كنیم؛ ولی وقتی بین حق و باطل و بین امیرالمؤمنین و ابلیس که مقایسه میكند، اینگونه میفرماید: «
یریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه
»(صف/۸) همه تلاش آنها یك بازدم است. میخواهند با فوتشان چراغ الهی را خاموش كنند. مگر نور الله با فوت خاموش میشود؟! همه تلاش آنها را به یک بازدم تشبیه کرده است. كل دستگاه ابلیس، وسوسههایش، تزئین و تمدنسازیاش، پرچمداریاش، كر و فرّ، لشگركشیاش که ابلیس با همه قوایش با نبی اكرم درگیر است و هر قوهی نورانی که نبی اكرم دارند، ابلیس صفتی مقابل آن را دارد که در حدیث عقل و جهل گذشت؛ همه این درگیری ابلیس به بازدم تشبیه می شود. خدای متعال نه اینكه نمیگذارد این چراغ خاموش شود، بلکه این نور را به اتمام میرساند. فرمود: نور ولایت است، این ولایت با امام زمان به مرحله تمام خود میرسد.
سوال: ایام پایانی این درگیری چه زمانی است؟
جواب: پایان این درگیری ایام الله است كه ایام غلبه ولایت و دین حق و ظهور این دین است. ظهور حضرت است. رجعت، قیامت و عوالم بعد است. پس پیروزی قطعی در این درگیری برای حضرت است. درگیری هم همهجانبه است. برای عبور دادن عالم از مقامات توحیدی تا به رسیدن به اخلاص در توحید، حضرت مدارا میكنند. بعد از تبیین حق و باطل و صفبندیها، درگیری همهجانبه است. این درگیری همه جانبه، درگیری سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نرم، سخت و… است. در این درگیری یك بخش قتال است. حتماً این صف به قتال هم ختم میشود اما قتال یك گوشه درگیری است. بحث درگیری فقط درگیری نظامی نیستر بلکه یک درگیری تمام عیار است. در این درگیری تمام عیار غلبه تمام عیار با حضرت است. «
وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه
» ولایت الله ظهور پیدا میكند؛ نور نبی اكرم غلبه میكند. قرآن می گوید: «
وَ الَّیلِ إِذَا یغْشىَ
» «
وَ النهََّارِ إِذَا تجََلىَ
» (لیل/۱) بله یك شب تاریكی وجود دارد ولی به دنبالش یك تجلی خورشید هم است. در عصر ظهور تجلی نبی اكرم و امیرالمؤمنین از مصدر جلال امام زمان(عج) در عالم واقع میشود و عالم روشن میشود. همه دین حضرت به دست امام زمان ظاهر میشود. لذا فرمود: «اظهر به دینک و دین نبیک» دین نبی اكرم به وسیله فرزند ایشان ظاهر میشود و الآن هم این دین در حجاب است. پس این دوره غلبه است.
در این دوره برای عبور دادن حضرت مدارا میكنند. درگیری سر توحید و كفر است. لذا مرحوم شهید مطهری بحثی در مورد جهاد دارند كه میفرماید: جهاد ابتدایی اسلام هم در واقع جهاد دفاعی است. پرچمداران میخواهند اغوا كنند، حضرت میخواهد این حجاب را كنار بزند. وقتی حجاب كنار رفت، مردم فوج فوج می آیند «
یدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً
»(نصر/۲) آنچه نمیگذارد مردم وارد شوند، این حجابها است. این موانع است. این موانع تعدی حقوق به مردم میكنند.
سوال: اما جای ما در این درگیری کجاست؟
جواب: در این درگیری ما محور نیستیم که بخواهیم جریان عوض بکنیم و یا مصالحه بکنیم یا خیر. اینجا در این سوره خداوند متعال به رسول الله(ص) – که پرچمدار توحید هستند و همهی انبیاء و ملائكه ذیل ایشان حرکت می کنند – در درگیری توحید و كفر كه فراتر از جهان ما است، می فرماید: صف بندی را محكم كن. بنابراین ما نمیتوانیم این صفبندی را بشكنیم. ما میتوانیم موضع خودمان را در این دو صف پیدا كنیم؛ یعنی یك پرچمدارانی هستند كه هرگز خدا را عبادت نمیكنند، هرگز دینشان خداپرستی نیست و دین دنیا پرستی است. بعد هم به تنازع بر سر دنیا كشیده میشود و می خواهند همه زیردستان خودشان را برده خودشان میكنند. و تردید نکنید که اگر نبی اکرم(ص) و عاشورا و… نبود، امروز پرچمداران كفر به صراحت میگفتند: عالم برده ما است. اکنون هم كه با شعار آزادی و دموكراسی جهان را برده خودشان میدانند و برده داری نرمافزاری و مدرن و استعمار فرا مدرن، را در عالم اعمال میكنند، برای آن است كه حضرت پردهها را كنار زده است؛ و اینها مجبور هستند با شعارهای اینگونه بیایند و راه خودشان را بروند. اما ما اینجا میتوانیم در این صف یا آن صف قرار بگیریم.
در روایت آمده است که: «
إِذَا قَرَأْتَ قُلْ یا أَیهَا الْكافِرُونَ
»(۶) یعنی وقتی شما سورهی كافرون را میخوانید، شما هم این جمله را گویی به کفار بگویید. ولی نه اینكه ما در ابتدا خودمان بتوانیم خطاب كنیم. ما به نور نبی اكرم تكیه میكنیم. وقتی پیغمبرتان ایستاده شما هم بایستید و نترسید. این كار در ابتدا از ما ساخته نبود، موجش ما را میبرد. بعد در ادامه روایت می فرماید: «
وَ إِذَا قُلْتَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ فَقُلْ أَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ
» یعنی شما هم بگویید که من فقط حق را عبادت میكنم یعنی خودتان را ذیل نبی اكرم قرار دهید. و در ادامه می فرمایند: «
وَ إِذَا قُلْتَ لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِی دِینِ فَقُلْ رَبِّی اللَّهُ وَ دِینِی الْإِسْلَام
» یعنی بگو خدا پروردگار من و دین من هم اسلام است. پس خودتان ذیل ایشان در صف بندی تعریف کنید و آنوقت است که فرمودند که اگر كسی این سوره را خواند، برائت از شرك برایش مینویسند. توحید، توحید اثباتی است و این درگیری صف بندی و مرزبندی با كفر است.
پس ایشان برسر دنیا دعوایی ندارند. ایشان کسی است که می فرمایند «
وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه
»(۷) من یك پوست جو را به ناحق از دهان یك مورچه نمیگیرم ول در مقابل هفت اقلیم آسمانها. ان شاء الله در جلسه آینده بحث را ادامه می دهیم. خدایا به همه ما و مؤمنین توفیق بده كه هم حیات فردی و جمعی ما ذیل ولایت نبی اكرم قرار بگیرد و از ولایت دشمنان حضرت خارج شویم.
(۱) بحارالانوار/ج۴/ص۲۴
(۲) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۴، ص: ۲۴
(۳) كافی/ج۱/ص۱۴۵
(۴) بحارالانوار/ج۲۴/ص۳۰۳
(۵) كافی/ج۱/ص۴۳۲
(۶) وسایلالشیعه/ج۶/ص۷۳
(۷) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۳۴۷
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
قُلْ یأَیهَُّا الْكَفِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ،وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ
– سوره كافرون، آیه ۳
۲-
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ
– سوره أنعام، آیه ۱۱۲
۳-
قُلْ یأَیهَُّا الْكَفِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ
– سوره كافرون، آیه ۱
۴-
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یابَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیطَانَ إِنَّهُ لَكمُْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ
– سوره يس، آیه ۶۰
۵-
وَ أَنِ اعْبُدُونىِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ
– سوره يس، آیه ۶۱
۶-
لَكمُْ دِینُكُمْ وَ لىَِ دِینِ
– سوره كافرون، آیه ۶
۷-
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام
– سوره آل عمران، آیه ۱۹
۸-
اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا
– سوره بقره، آیه ۲۵۷
۹-
لَكمُْ دِینُكُمْ وَ لىَِ دِینِ
– سوره كافرون، آیه ۶
۱۰-
آخِذٌ بِحُجْزَةِ اللَّهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَةِ نَبِینَا وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا
– بحار الانوار، ج۴، ص۲۴
۱۱-
اللَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یوصَفَ بِحُجْزَةٍ أَوْ غَیرِ ذَلِكَ وَ لَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص آخِذٌ بِأَمْرِ اللَّهِ
– بحار الانوار، ج۴، ص۲۴
۱۲-
وَ نَحْنُ آلَ مُحَمَّدٍ آخِذُونَ بِأَمْرِ نَبِینَا وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِأَمْرِنَا
– بحار الانوار، ج۴، ص۲۴
۱۳-
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض
– سوره نور، آیه ۳۵
۱۴-
مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فیها مِصْباحٌ
– سوره نور، آیه ۳۵
۱۵-
لَكمُْ دِینُكُمْ وَ لىَِ دِینِ
– سوره كافرون، آیه ۶
۱۶-
لَكمُْ دِینُكُمْ وَ لىَِ دِینِ
– سوره كافرون، آیه ۶
۱۷-
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها
– سوره شمس، آیه ۰
۱۸-
إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ
– سوره تكوير، آیه ۱
۱۹-
یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض
– سوره آل عمران، آیه ۱۰۹
۲۰-
نَحْنُ الصَّلَاةُ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصِّیامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ
– تفسیر کنز الدقایق و بحر الغرایب، ج۲، ص۴۰۶
۲۱-
قل یا ایها الكافرون
– سوره كافرون، آیه ۱
۲۲-
لا اله الا الله
– سوره صافات، آیه ۳۵
۲۳-
لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّین قَد تَّبَینََ الرُّشْدُ مِنَ الْغَى
– سوره بقره، آیه ۲۵۶
۲۴-
لا اله الا الله
– سوره صافات، آیه ۳۵
۲۵-
لا اله الا الله
– سوره صافات، آیه ۳۵
۲۶-
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیكُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ
– سوره يس، آیه ۶۰
۲۷-
فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ
– سوره نور، آیه ۳۶
۲۸-
أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
– سوره رعد، آیه ۲۸
۲۹-
لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه
– سوره نور، آیه ۳۷
۳۰-
وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ
– سوره كافرون، آیه ۵
۳۱-
لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ
– سوره حجر، آیه ۳۹
۳۲-
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِینًا، لِّیغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ
– سوره فتح، آیه ۲
۳۳-
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّه وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون
– سوره صف، آیه ۹
۳۴-
أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَایةِ لِوَصِیهِ
– تفسیر الصافی، ج۲، ص۳۳۸
۳۵-
یریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه
– سوره صف، آیه ۸
۳۶-
وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه
– سوره صف، آیه ۸
۳۷-
وَ الَّیلِ إِذَا یغْشىَ
– سوره ليل، آیه ۰
۳۸-
وَ النهََّارِ إِذَا تجََلىَ
– سوره ليل، آیه ۰
۳۹-
یدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً
– سوره نصر، آیه ۲
۴۰-
إِذَا قَرَأْتَ قُلْ یا أَیهَا الْكافِرُونَ
– سوره كافرون، آیه ۱
۴۱-
وَ إِذَا قُلْتَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ فَقُلْ أَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ
– خاتمه وسایل الشیعه، ج۶، ص۷۳
۴۲-
وَ إِذَا قُلْتَ لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِی دِینِ فَقُلْ رَبِّی اللَّهُ وَ دِینِی الْإِسْلَام
– خاتمه وسایل الشیعه، ج۶، ص۷۳
۴۳-
وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه
– خاتمه مستدرک الوسایل، ج۱۳، ص۲۱۱