غلبه
آخرالزمانی
ایرانیها بر
غرب
نوشته
پیشِرو متن
سخنرانی آیت
الله
میرباقری در
جمع طلاب
مدرسه علمیه
الغدیر تهران
است. این جلسه
در مسجد مقدس
جمکران و در
تاریخ ۷ آذر ۱۴۰۳
برگزار شده
است.
۱. ضرورت
انس با قرآن
کریم
«بِسْمِ
اللَّهِ
الرَّحْمنِ
الرَّحيمِ * الم
* غُلِبَتِ
الرُّومُ * في
أَدْنَى
الْأَرْضِ وَ
هُمْ مِنْ
بَعْدِ غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ
* في بِضْعِ
سِنينَ
لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ
بَعْدُ وَ
يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ
يَنْصُرُ
مَنْ يَشاءُ
وَ هُوَ
الْعَزيزُ
الرَّحيمُ».[۱]
این
دو سورهای که
پشت سر هم در
قرآن قرار
گرفته، یعنی
سوره مبارکه
عنکبوت و سوره
مبارکه روم،
معارف فوقالعادهای
در آن هست. البته
همه قرآن اینگونه
است.
از امام
صادق علیه
السلام نقل
شده است که
اگر کسی سوره
عنکبوت و روم
را در شب بیست
و سوم ماه
رمضان بخواند،
حتماً اهل
بهشت است،بعد
فرمودند: «وَ لَا
أَسْتَثْنِي
فِيهِ
أَبَداً»؛[۲]
استثنا نمیکنم.
اگر کسی موفق
بشود که این
دو سوره را در
شب قدر بخواند
و با معارفش
آشنا بشود،
مسیر او مسیر
بهشت است؛
مسیرش به بهشت
شکل میگیرد.
اگر انسان در شب
قدر که تقریباً
برنامه سال
انسان بسته میشود،
با این دو
سوره مأنوس شود،
کل سال او
آباد میشود و
بهشتی میشود.
خدای
متعال در سوره
مزمل فرموده: «يا
أَيُّهَا
الْمُزَّمِّلُ
* قُمِ
اللَّيْلَ
إِلاَّ
قَليلاً * نِصْفَهُ
أَوِ انْقُصْ
مِنْهُ
قَليلاً * أَوْ
زِدْ
عَلَيْهِ وَ
رَتِّلِ الْقُرْآنَ
تَرْتيلاً».[۳]
تا میرسد به
اینجا که «إِنَّ لَكَ
فِي
النَّهارِ
سَبْحاً
طَويلاً».[۴]
به حضرت دستور
داده میشود
که شبها
بیدار باشید،
الا اندکی از
شب را؛ لذا حضرت
نیمی از شب یا
کمی کمتر یا کمی
بیشتر بیدار
بودند. خدای
متعال دستور
به تلاوت قرآن
در شب را داد،
چون حضرت در روز،
میخواهند
امت بسازند.
ایشان در شب
باید رزق امتسازی
خودشان را از
خدا بگیرند و
در روز یک امت بسازند.
حال
کسانی که میخواهند
همراه حضرت
بمانند و در
فراز و نشیبهایی
که پیش میآید،
از حضرت جدا
نشوند، آنها
هم باید این
کار را انجام
بدهند. لذا در
آیه آخر سوره
مزمل، خدای
متعال میفرماید:
«إِنَّ
رَبَّكَ
يَعْلَمُ
أَنَّكَ
تَقُومُ أَدْنى
مِنْ
ثُلُثَيِ
اللَّيْلِ وَ
نِصْفَهُ وَ
ثُلُثَهُ وَ
طائِفَةٌ
مِنَ
الَّذينَ مَعَكَ»؛[۵]
خدای متعال میداند
که شما شبها دو
ثلث شب یا یک
ثلث شب را بیدارید.
مفسرین گفتهاند
که این بیان، شاید
متناسب با بلندی
و کوتاهی شبها
بوده است.
آقای
ملکی تبریزی،
دستورالعملی
دارند. ایشان
میگویند: شبهای
تابستان، یک
ساعت و نیم
قبل از اذان،
شبهای
زمستان سه
ساعت قبل از
اذان بیدار
شوید و عبادت
کنید. تعبیر
قرآن این است که
یک عده از
آنهایی که
همراه پیامبر
گرامی اسلام
صلی الله علیه
و آله و سلم
هستند، دو ثلث
شب یا نصف شب یا
یک ثلث آن را بیدار
هستند و قرآن
میخوانند.
من
در همین حوادث
اخیر[۶]
نکتهای را
تقدیم کردم و اینجا
هم در جمع شما
عزیزان، عرض
میکنم؛ اگر
ما در روز با
این صحنههای
سخت مواجه میشویم،
اگر تصویر این
صحنهها را شب
از قرآن و الهیات
و معارف قرآن نگیریم،
دچار فتنه میشویم.
الهیات و
معارف قرآن،
این صحنهها
را تبیین میکنند
که صحنه درگیری
چیست؛ اگر ما
با این تصویر،
صحنه را روایت
نکنیم و آن را
اینگونه نفهمیم،
دچار فتنه
دیگران میشویم
و دیگران برای
ما، صحنه را بهشکل
دیگری تصویر
میکنند. بهعنوان
مثال اگر شما
صحنه بدر را
از قرآن
نگیرید، بهشکل
دیگری برای
شما تصویر میشود.
مورخ که نمیتواند
بدر و احد
تعریف کند؛ بدر
و احد را قرآن
تعریف میکند.
ما
اگر بخواهیم که
کنار حضرت
بمانیم و از
حضرت جدا
نشویم، باید
با قرآن
بتوانیم صحنههای
پیش روی خود را
که هر روز با
آن مواجه
هستیم، روایت کرده
و فهم کنیم. اینکه
الان چه
اتفاقی دارد
در جهان میافتد،
احتیاج به انس
با قرآن، بهخصوص
در شب دارد.
۲. کلیات
سوره عنکبوت و
روم
به
هر صورت، حضرت
فرمودند در شب
قدر که شب
تقدیر سال
ماست، با این
دو سوره مأنوس
باشید تا
بهشتی بشوید و
سالتان آباد
بشود. یکی از این
دو سوره، سوره
امتحانات و
ابتلائات مؤمنین،
بعد از رحلت
وجود مقدس
رسول الله صلی
الله علیه و
آله و سلم و تا
قبل از ظهور است.
«بِسْمِ
اللَّهِ
الرَّحْمنِ
الرَّحيمِ * الم
* أَ حَسِبَ
النَّاسُ
أَنْ
يُتْرَكُوا
أَنْ يَقُولُوا
آمَنَّا وَ
هُمْ لا
يُفْتَنُونَ».[۷]
صحبت از این
است که مؤمنین،
نباید دچار
خطا در محاسبه
بشوند؛ خیال
نکنند که وادی
ایمان، وادی
حرف است و
همین که میگوییم
ما مؤمن هستیم،
از ما قبول میکنند؛
اینگونه
نیست. ممکن
است اگر کسی
شهادتین گفت و
در دلش منافق بود،
یک سری احکام ظاهری
بر او بار شود و
بگویند که به
ظاهر مسلمان و
پاک است و میشود
با او معامله
کرد و امثال
اینها، ولی فقط
تا دم برزخ. بنابراین
عالم ایمان، اینگونه
نیست؛ عالم
حرف نیست.
خدای
متعال امتحانهای
سختی پیش رو
قرار میدهد و
همه وارد این
صحنه میشوند.
مردم در خروجی
این صحنه، دو
دسته میشوند؛
یک عده مؤمن و یک
عده غیر مؤمن. «فَلَيَعْلَمَنَّ
اللَّهُ
الَّذينَ
صَدَقُوا وَ
لَيَعْلَمَنَّ
الْكاذِبينَ».[۸]
در سوره
عنکبوت، از
این فتنهها و
راه عبور از
فتنهها و فتنههایی
که امتهای
گذشته با آن
مواجه بودند بحث
شده است. خیلی
سوره لطیفی
است.
در
آیه آخر سوره
هم خدای متعال
میفرماید: «وَ الَّذينَ
جاهَدُوا
فينا
لَنَهْدِيَنَّهُمْ
سُبُلَنا وَ
إِنَّ
اللَّهَ
لَمَعَ الْمُحْسِنينَ».[۹]
خدای متعال میفرماید:
آنها که در
راه ما مجاهده
میکنند،
هدایت میشوند.
عبور از این
امتحانها،
مجاهده میخواهد.
فقط مجاهدان
هستند که میتوانند
از دل این
فتنههای سخت،
از دل این
تاریکیهایی
که گاهی مثل
دولت بنیامیه
و بنیعباس و قبلیهایشان
و بعدیهایشان،
عارض میشود،
خارج شوند.
کسانی که از
این تاریکیها
نجات پیدا میکنند،
مجاهدون
هستند؛ «وَ الَّذينَ
جاهَدُوا
فينا
لَنَهْدِيَنَّهُمْ
سُبُلَنا»؛ راههای
هدایت را به
روی ایشان باز
میکنیم و اینها
را به سبل
هدایت الهی،
راهبری میکنیم.
«وَ إِنَّ
اللَّهَ
لَمَعَ
الْمُحْسِنينَ»؛ در
این فتنههای
سخت، در این
درگیریها،
در این
تنازعات
سنگینی که از
آن دوران تا
ظهور پیش میآید
که ما الان هم
وسط این
درگیریها
هستیم، خدای
متعال قطعاً
با محسنین
است. خدا این
صف را حمایت
میکند و همراهشان
است. اما دیگران
از همراهی
خدای متعال
برخوردار
نیستند.
پس
سوره عنکبوت، سوره
امتحانات است.
سوره روم هم به
نظر میآید که
سوره فتوحات و
پیروزیها
باشد. مسلمانها
باید به
معارفی توجه
کنند و وعدههای
خدا را بفهمند
تا بشود با
این وعدهها
در راه خدا حرکت
کنند. خدای
متعال به حضرت
موسای کلیم میفرماید:
«أَنْ
أَخْرِجْ
قَوْمَكَ
مِنَ
الظُّلُماتِ إِلَى
النُّورِ»؛[۱۰]
مأموریت شما
این است که مردم
را از وادی
ظلمات، به
وادی نور ببرید.
بعد
میفرماید: «وَ
ذَكِّرْهُمْ
بِأَيَّامِ
اللَّهِ»؛ خدای
متعال یک
روزهایی دارد
که ایام الله هستند؛
متذکر اینها بشو.
«إِنَّ
في ذلِكَ
لَآياتٍ
لِكُلِّ
صَبَّارٍ شَكُورً»؛ آنها که
شاکر نعمت
حضرت موسی
هستند، شاکر
این هستند که
خدا، پیامبری
را فرستاده که
ما را از دست
فرعون و ظلمات
نجات بدهد و به
عالم الهی ببرد،
آنها که شکورند
و پای این طرح
هم صبوری میکنند،
اینها احتیاج
به نشانههای
راه دارند؛ از
ایام الله
برای ایشان
بگو. این ایام
الله، برای ایشان،
نشانه راه است؛
راه را گم نمیکنند.
برای اینکه
بتوانند در
سختیهای راه
بایستند، از
ایام الله بگو.
ایام الله به
تعبیر روایات
ما، روزهای
فتوحات است.
روزهای فتحی
در میدان
درگیری بین حق
و باطل هست.
حضرت موسی، با
فرعون درگیر
بودند و در
این درگیری،
روزهای پیروزی
وجود دارد؛ به
آنها از این
روزها بگو.
این
ایام الله،
برای آنهایی
که قدر حضرت
موسی را میدانند
و میخواهند
با حضرت راه
بروند و صبوری
و پایداری
دارند، ولی
احتیاج به
نشانه راه
دارند، نشانه
راه است. لذا در
آیه بعد هم
بلافاصله میفرماید:
«وَ
إِذْ قالَ
مُوسى
لِقَوْمِهِ
اذْكُرُوا نِعْمَةَ
اللَّهِ عَلَيْكُمْ
إِذْ
أَنْجاكُمْ
مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ».[۱۱]
روزی که خدا
شما را از آل
فرعون نجات
داد، یکی از
همان ایام
الله است؛ روز
نعمت است.
بنابراین
خدای متعال در
سوره عنکبوت،
از ابتلائات و
امتحانات و
سختیهای راه سخن
گفته است. لطایفی
که در این
سوره وجود
دارد، خیلی فوقالعاده
است؛ در سوره
دوم هم که
سوره روم است،
از آیات و
نشانهها و
پیروزیها گفتوگو
شده است.
آیات
اول سوره روم
این است: «بِسْمِ
اللَّهِ
الرَّحْمنِ
الرَّحيمِ * الم
* غُلِبَتِ
الرُّومُ * في
أَدْنَى
الْأَرْضِ وَ
هُمْ مِنْ
بَعْدِ غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ»؛
رومیان در
نزدیکترین
سرزمین،
مغلوب شدند و شکست
خوردند. مرحوم
علامه
طباطبایی،
نکتهای دارند
که درست هم
هست. ایشان میفرمایند:
«الْأَرْضِ»، همان
سرزمین
عربستان و
سرزمین نزول
وحی است. به
مسلمانها
خبر میدهد که
روم، در «أَدْنَى
الْأَرْضِ»، یعنی «نزدیکترین
سرزمین به
سرزمین نزول
وحی» که ظاهراً
سرزمین شامات
بوده، مغلوب
شدند. بنابراین
در این آیات از
شکست رومیان
صحبت شده است.
۳. مسرتبخش
بودن غلبه دوم
۱ـ۳. دو
احتمال در
رابطه با قوم
غالب
بعد
میفرماید: «وَ هُمْ
مِنْ بَعْدِ
غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ»؛ ایشان
بعد از پیروزی
دوباره پیروز
میشوند؛ یا
بعد از مغلوب
شدنشان
دوباره پیروز
میشوند. این
ترجمه ظاهری
آیه است. «غلب»،
هم به معنی
مغلوبیت هست و
هم به معنی
پیروزی؛ لذا «وَ هُمْ
مِنْ بَعْدِ
غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ» را به چند
شکل معنا کردهاند.
یک معنایی که
شاید به ذهن بیاید
که جزو معانی
بهتر است، این
است که اینها
بعد از غلبه،
دوباره غلبه
میکنند. ظاهر
آیه همین است. حال
سؤال این است
که «هم»، چه
کسانی هستند؟
خیلی از مفسرین،
این ضمیر را
به روم زدند،
ولی تلقی من
این است که
مرجع ضمیر، قوم
غالب هستند.
مردم روم در «أَدْنَى
الْأَرْضِ»،
شکستی خوردند و
خدای متعال میفرماید:
اینهایی که
پیروز شدند،
یک بار دیگر
هم پیروز میشوند؛
«وَ
هُمْ مِنْ
بَعْدِ
غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ».
فقط
سؤال این است
که «هم»، به چه
کسی برمیگردد؟
به آن قوم
غالب که صحبت مستقیمی
از ایشان
نبوده؟ «وَ هُمْ
مِنْ بَعْدِ
غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ». بعضی
هم اینگونه
گفتند که مردم
روم، بعد از
غلبه، یعنی
مغلوبیتشان،
دوباره پیروز
میشوند؛ یعنی
از پیروزی
مجدد روم خبر
میدهد. ولی
گمان من این
است که معنی اول،
بهتر است.
مردم روم در «أَدْنَى
الْأَرْضِ» مغلوب
شدند و آنهایی
که بر اینها
پیروز شده
بودند، یک بار
دیگر پیروز میشوند.
حال
آن قوم غالب
چه کسانی هستند؟
روایات دارد و
مفسرین هم گفتهاند
که ایران است. در
درگیری بین
ایران و روم،
یک بار روم از
ایران شکست
خورده؛ «غُلِبَتِ
الرُّومُ * في
أَدْنَى
الْأَرْضِ». یک بار
دیگر هم شکست
خواهد خورد؛ «وَ هُمْ
مِنْ بَعْدِ
غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ».
اینهایی که
غالب بودند،
یک بار دیگر
غلبه میکنند.
در
ادامه قرآن تعبیری
دارد و میفرماید:
«لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ
بَعْدُ»؛ هم در
قبل از این
دوره پیروزی و
هم در بعد از
این دوره
پیروزی، کار
دست خدا بوده
و فرمان دست
خداست. بعد میفرماید:
«يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ»؛ در آن
روزی که این
غلبه دوم واقع
میشود، مؤمنون
به نصرت خدا
پیروز میشوند.
این دو نکته
را عرض میکنم
و روایات
مربوط به آیه
را هم میخوانم.
۲ـ۳. ایران
و روم، قبل و
بعد از اسلام
ما
یک روم قبل از
اسلام داریم و
یک روم بعد از
اسلام؛
همچنین یک
ایران قبل از
اسلام داریم و
یک ایران بعد
از اسلام.
ایران قبل از
اسلام،
ایرانی است که
مؤمن نیستند و
آن پیروزی که
بر روم پیدا
کردند، موجب
شادی مؤمنین
نمیشود. مثل اینکه
دو جمعیت کافر
با هم میجنگدند
و یکی بر
دیگری غلبه میکند
و یکی مغلوب
میشود؛ این
موجب نشاط و
انبساطی برای مؤمنین
نمیشود؛ یک
جنگی است بین
کفار. جنگ اول
و دوم جهانی
همین بود. حال
یا اینها
پیروز شوند یا
آنها.
اما
یک ایران بعد
از اسلام
داریم که وقتی
پیروز میشود،
مؤمنین
خوشحال میشوند؛
«يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ». ظاهراً
این درگیری هم
طول میکشد. «وَ هُمْ
مِنْ بَعْدِ
غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ
* في بِضْعِ
سِنينَ». بضع،
برای کمتر از
ده سال است. یک
درگیری
طولانی زیر ده
سال هست و در
این درگیری،
اینها دوباره
پیروز میشوند.
اگر
اینگونه
معنا کردیم که
صحبت اول، از
غلبه ایران بر
روم است و
صحبت دوم هم
از غلبه ایران
بر روم،
پیداست که در این
میان یک شکست
و فَترتی هم
حاصل میشود
که دوباره
غلبه حاصل میشود؛
اما دیگر از
آن شکست، صحبت
نشده. هرچند دوره
فَترتی داریم.
۴. ارتباط
آیه با درگیری
بین اهل بیت و
بنیامیه
روم
قبل از اسلام
همین
امپراتوری
روم بوده که یک
قدرت مادی
بوده. اینها بعد
از اسلام، زیر
سلطه بنیامیه
قرار گرفتند.
روم بعد از
اسلام، نقطه
تلاقی پایتخت بنیامیه
با اروپا و آن منطقه
است؛ لذا تحت تأثیر
بنیامیه
هستند. اما ایران
بعد از اسلام،
تحت تأثیر اهل
بیت است. کأنه
هم روم و هم
ایران، به
وسیله اسلام
فتح میشوند؛ منتها
رومیان فرهنگ
اسلامشان را
از بنیامیه
میگیرند و ایران
فرهنگ اسلامش
را از اهل بیت.
لذا درگیری
بعدی، درگیری بین
ایران اهل بیت
و روم بنیامیه
است.
اینکه
از امیرالمؤمنین
علیه السلام نقل
شده که حضرت
فرمودند: این
آیات، درگیری
ما و بنیامیه
را توضیح میدهد،
شاید نکتهاش
همین باشد. این
تأویل با این
تنزیل، همخوان
است؛ یک روم
بعد از اسلام
داریم که تحت تأثیر
امپراتوری بنیامیه
است و یک
ایران بعد از
اسلام داریم که
تحت تأثیر
فرهنگ اهل بیت
است. در
روایات ما خیلی
وقتها از
غربی که الان
هست، تعبیر به
روم میشود.
در روایات
آخرالزمان،
رومیها که میگویند،
همین غربیها
هستند.
پس
یک درگیری قبل
از اسلام بین
ایران و روم است
که ایران غالب
میشود. بعد
از اسلام هم
یک درگیری است؛
«وَ
هُمْ مِنْ
بَعْدِ
غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ».
پیداست که این
درگیری دوم،
درگیری بین جبهه
ایمان و کفر
است. لذا مؤمنین
از این پیروزی
خوشحال میشوند؛
«يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ». این
نصرت الهی،
همان نصرتی
است که شامل
این جمعیت
غالب میشود و
مؤمنین از
پیروزی این
جمعیت غالب،
خوشحال میشوند.
مشخص است که این
جمعیت، جمعیت مؤمن
هستند.
در دور
اول، کاری با مؤمنین
نداشته. یک
درگیری بزرگ
بین دو
ابرقدرت بوده
که با هم
جنگیدند و یکی
پیروز شده و یکی
شکست خورده.
ولی در دومی،
درگیری ایرانِ
بعد از اسلام
و رومِ بعد از
اسلام است که
یکی نماد بنیامیه
است و یکی هم
نماد اهل بیت
است.
البته
مشخص است که در
بین این دو
پیروزی، این
ایران مؤمن، بهگونهای
مغلوب آن
دستگاه میشود،
کما اینکه شده
است. الان قرنهاست
که تحت اشراف بنیامیه
و بنیعباس و
امپراتوری
عثمانی و بعد
هم امپراتوری
غرب هستیم؛
آنها تسلط
داشتند. اما بعد
از این تسلط،
دوباره اینها
پیروز میشوند.
«يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ»؛ آن روز مؤمنون
با نصرت خدا
خوشحال میشوند.
خدای متعال،
اینها را نصرت
میکند که
دوباره غالب
میشوند. بعد
از اسلام
تحولاتی پیش
آمده که اینها
مغلوب شدند،
اما خدای
متعال به نصرت
خودش، اینها
را دوباره پیروز
میکند. مؤمنین
آن روز، به نصرت
الهی خوشحال
میشوند؛ «يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ»؛
۵. تحقق
طرح خدای
متعال
سپس
میفرماید: «وَ هُوَ
الْعَزيزُ
الرَّحيمُ»؛ خدای
متعال، عزیز و
نفوذناپذیر
است؛ کسی نمیتواند
بر او حکم کند؛
او بر طبق اراده
خودش کار را
پیش میبرد.
این ذکر را من
مکرر نقل کردهام
چون خیلی با
فضیلت است و چون
راحت است،
انجام میدهید.
از امیرالمؤمنین
علیه السلام
نقل شده که
اگر قبل از
خواب، سه
مرتبه این ذکر
را بگویید،
ثواب هزار
رکعت نماز
دارد؛ «يَفْعَلُ
اللَّهُ مَا
يَشَاءُ
بِقُدْرَتِهِ
وَ يَحْكُمُ
مَا يُرِيدُ
بِعِزَّتِهِ»؛[۱۲]
خدای متعال
هرچه اراده
کند، انجام میدهد،
چون، «بِقُدْرَتِهِ»، قادر
است و شرط
دیگری نمیخواهد.
«وَ
يَحْكُمُ مَا
يُرِيدُ
بِعِزَّتِهِ»، آنکه
خودش اراده میکند،
حکم میکند؛
حکم خدا، تابع
نظر دیگران
نیست؛ «بِعِزَّتِهِ»، چون
عزیز و نفوذناپذیر
است. «وَ
هُوَ
الْعَزيزُ»؛ خدای
متعال، طبق
عزتش حکم میکند
و دیگران، اثری
در او ندارند. اراده
الهی به این
تعلق گرفته که
اینها را غالب
کند.
«الْعَزيزُ
الرَّحيمُ»؛ خدای
متعال رحیم هم
هست. رحیم،
رحمت خاصه به مؤمنین
است. خدای
متعال بر اساس
عزت و این
رحمت رحیمیه،
این مؤمنین را
پیروز میکند.
لذا «يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ». این نصرت
و پیروزی،
حاصل عزت الهی
و رحمت رحیمیه
خداست.
ـ وجود
شکست و فترت
در طرح خدای
متعال بر اساس
حکمت الهی
مقصود
از «لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ بَعْدُ» هم معلوم
میشود. قبل
از اینکه
پیروزی دوم مؤمنین
رخ بدهد، شکستهایی
داشتند. معنای
این شکستها،
این نیست که
خدای متعال
شکست خورده باشد.
اگر جبهه مؤمنین
یک جایی عقبنشینی
میکنند، معنایش
این نیست که کار
از دست خدا بیرون
رفته باشد و
دوباره کار به
دست خدا آمده باشد.
هم آن دورانی
که مؤمنین به
حسب ظاهر
مغلوب هستند و
هم آن دورانی
که مؤمنین
غالب هستند،
کار در دست
خداست. هیچوقت
کار از دست
خدا خارج نشده
است. همین
امری که دست
خداست، گاهی اقتضاء
میکند که یک
عقبنشینی و
یک فترت و
شکست ظاهری
اتفاق بیفتد،
گاهی هم به
پیروزی ختم میشود.
در
سوره عنکبوت
هم این را میفرماید
که خیال نکنید
که میتوانید بدون
امتحان، وارد
وادی ایمان
بشوید؛
امتحانهای
سختی سر راه
است. بعد میفرماید:
در این
امتحانات سخت،
ما به مخالفین،
به آنهایی که
در این دوران
بد عمل میکنند،
دولتی میدهیم.
همینگونه هم
هست؛ قدرت دست
بنیامیه و بنیعباس
و قبل آن هم دست
اصحاب سقیفه افتاده
بود. اما اینها
خیال نکنند که
بر خدا سبقت
گرفتهاند و
حال ما جلو
افتادهایم و
کار دست ماست؛
اینگونه
نیست. میفرماید:
دچار خطای
محاسبه نشوید؛
این امتحان سر
راه شماست. در
این امتحانات،
ممکن است دشمن
یک پیروزی
ظاهری به دست
بیاورد. مثل
اینکه بنیامیه
به حسب ظاهر پیروز
شدند.
میفرماید:
«أَمْ
حَسِبَ
الَّذينَ
يَعْمَلُونَ
السَّيِّئاتِ
أَنْ
يَسْبِقُونا
ساءَ ما
يَحْكُمُونَ».[۱۳]
آنهایی که در
این دوران دست
به کارهای بد
زدند و
اقدامات زشت و
غلطی انجام
دادند، خیال
نکنند که جلو
افتادند و دست
خدا را بستند
و دیگر طرح
خدا شکست خورده
است و ما
داریم کار میکنیم.
این همان حرفی
است که بنیامیه
میگفتند.
یزید العیاذ
بالله وقتی سر
مطهر
سیدالشهداء را
جلویش دید با
صدای بلند گفت:
«لعبت هاشم
بالملک فلا / خبر
جاء و لا وحی
نزل»؛ قدرت
آمد طرف ما.
اینگونه
نیست؛ آن روزی
هم که شما به ظاهر
پیروز هستید،
کار دست خداست؛
فرمان دست
خداست؛ امر
خداست. خدای
متعال میتواند
در یک لحظه
شما را جمع
کند؛ برای او کاری
ندارد. اما بر اساس
مصلحتی، کار
دست شما
افتاده است.
شخصی
معجزهای از امیرالمؤمنین
دید و به حضرت گفت:
شما که اینقدر
قدرت دارید، بساط
معاویه را جمع
کنید. حضرت
فرمود: همه
چیز دست ما
هست، ولی ما
خزانهدار
اسرار خدا
هستیم؛ «وَ لَكِنَّا
لِلَّهِ
خُزَّانٌ لَا
عَلَى ذَهَبٍ
وَ لَا عَلَى
فِضَّةٍ»؛[۱۴]
نمیخواهم
بگویم که طلا
و نقرهها دست
ماست؛ اینکه
مهم نیست. «بَلْ عَلَى
أَسْرَارِ
تَدْبِيرِ
اللَّهِ»؛ اسرار
تدبیر خدا پیش
ماست. لذا ما
با امر خدا راه
میرویم؛ «بَلْ
عِبادٌ
مُكْرَمُونَ *
لا
يَسْبِقُونَهُ
بِالْقَوْلِ
وَ هُمْ بِأَمْرِهِ
يَعْمَلُونَ».[۱۵]
کار دست ماست
و اگر اراده
کنیم، کار را
برمیگردانیم.
پس
کأنه یک رفت و
برگشتی است. «غُلِبَتِ
الرُّومُ * في
أَدْنَى
الْأَرْضِ». یک روز
اینها پیروز
شدند، یک بار
دیگر هم پیروز
میشوند.
پیداست که بین
این دو پیروزی،
یک فترت و
شکستی است و
احیاناً طول
هم میکشد.
خدای متعال میفرماید:
«لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ بَعْدُ»؛ آن
دوران
مغلوبیت هم کار
دست خدا بود.
کسی خیال نکند
که بنیامیه، بنیعباس
و امپراتوریهای
امروز عالم،
کار را از دست
خدا در آوردهاند.
کسی خیال نکند
که در دوران
شکست ظاهری
جبهه حق که
اینها
پیروزند و
اینها میداندار
هستند، کار از
دست خدا در میآید؛
اینگونه
نیست. «لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ بَعْدُ». خدای
متعال اینها
را دوباره
پیروز میکند.
آن روز، روزی
است که خدای
متعال با عزت و
رحمت رحیمیهاش،
با امرش، با
فرمانش، با
نصرتش، مؤمنین
را پیروز میکند
و خوشحال میشوند.
پیداست این
پیروزی دوم،
پیروزی ایران
بعد الاسلام،
ایران اهل بیت
بر بنیامیه و
روم بعد از
اسلام است.
۶. روایات اهل
بیت در رابطه
با درگیری با
بنیامیه
خدای
متعال در قرآن
میفرماید: «هذانِ
خَصْمانِ
اخْتَصَمُوا
في رَبِّهِمْ»؛[۱۶]
اینها دو گروه
هستند که با
هم مخاصمه
دارند.
دعوایشان سر
چیست؟ «في
رَبِّهِمْ»؛
اینها میگویند:
خدا راست گفت و
آنها میگویند:
خدا دروغ گفت.
سر ربّشان با
هم دعوا دارند؛
سر مربی که میخواهد
هدایت کند،
برنامه بریزد
و فرمان بدهد،
اختلاف دارند.
امام
صادق و
سیدالشهداء
فرمودند: این
دو خصم، ما
هستیم و بنیامیه.
بعد حضرت
توضیح دادند و
فرمودند:
دعوایمان هم
تاریخی است؛
وجود مقدس نبی
اکرم صلی الله
علیه و آله و
سلم، با
ابوسفیان میجنگید
که از بنیامیه
است، امیرالمؤمنین
با معاویه میجنگید
که از بنیامیه
است،
سیدالشهداء
با یزید میجنگید
که از بنیامیه
است، فرزندم
حضرت بقیه
الله هم با
سفیانی میجنگد
که او هم از بنیامیه
است. دعوا بین
اهل بیت و بنیامیه
است. دعوا سر
چیست؟ اهل بیت
میگویند: خدا
رب است، او مربی
است، او باید
دستور بدهد،
او باید هدایت
کند، برنامه
خدا و طرح خدا
طرحی است که
باید محقق شود.
بنیامیه میگویند:
طرح خدا معنا
ندارد و خود
ما باید
برنامهریزی
کنیم.
الان
هم دعوا سر
همین است. این دو
جریانی که در
عالم هست. یک
جریان میگوید
دوران انبیاء،
گذشته و ما
باید عالم را
اداره کنیم. در
مقابل، حرف
امام و انقلاب
اسلامی هم این
است که ما
باید برگردیم
به دوران
انبیاء و حرف
انبیاء و حرف
خدا درست است.
این دعواست؛
دعوای بین بنیامیه
و اهل بیت است.
حال
چند روایت ذیل
این آیه
بخوانم. روایت
اول از وجود
مقدس امیرالمؤمنین
علیه السلام
نقل شده است: «قَوْلُهُ
عَزَّ وَ
جَلَّ: الم *
غُلِبَتِ
الرُّومُ هِيَ
فِينَا وَ فِي
بَنِي
أُمَيَّةَ»؛[۱۷]
ظاهر آیه
دعوای ایران و
روم است و باطنش،
دعوای این دو
جبهه است. نزاع
آخرالزمانی این
دو هم همینگونه
است؛ یک طرف،
ایرانی است که
تحت هدایت اهل
بیت است و یک
طرف رومی است
که تحت تأثیر بنیامیه
است. آنها
نماد سفیانیاند
و اینها
یاوران امام
زمان علیه
السلام.
روایت
دوم از امام
صادق علیه
السلام نقل شده
که در تفسیر
آیه «الم
* غُلِبَتِ
الرُّومُ» فرمودند:
«هُمْ
بَنُو
أُمَيَّةَ وَ
إِنَّمَا
أَنْزَلَهَا
اللَّهُ الم * غُلِبَتِ
الرُّومُ بَنُو
أُمَيَّةَ فِي
أَدْنَى
الْأَرْضِ وَ
هُمْ مِنْ
بَعْدِ غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ
* فِي بِضْعِ
سِنِينَ
لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ
بَعْدُ».[۱۸]
مغلوبیت بنیامیه
چه زمانی است؟
«وَ
يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُون
* بِنَصْرِ
اللَّهِ». یک بار بنیامیه
شکست خوردند، یک
بار دیگر هم
شکست خواهند
خورد. چه
زمانی است؟ «عِنْدَ
قِيَامِ
الْقَائِمِ
عَلَيْهِ
السَّلَامُ». مؤمنین
از پیروزی
مجدد بر قوم
روم که بنیامیه
هستند، خوشحال
میشوند. عرض شد
که روم در
روایات، نماد
غربیها هم
هست. غربیها
هم در واقع
نماد بنیامیهاند.
اسلام بنیامیه
است که آنجا
رفته و تبدیل
شده به
امپراتوری
امروز.
روایت
سوم هم راجع
به این است که مؤمنین
آن روز خوشحال
میشوند. حضرت
فرمودند: «فِي
قُبُورِهِمْ
بِقِيَامِ
الْقَائِمِ
عَلَيْهِ
السَّلَامُ»؛[۱۹]
آنهایی هم که
در برزخ هستند
خوشحال میشوند.
اینقدر این
فتح، فتح
عظیمی است که خبرش
به برزخیها
هم میرسد و مؤمنینی
که منتظر شکست
اینها بودند،
در عالم برزخ
خوشحال میشوند.
این روایات،
با هم قابل
جمع است؛ هم مؤمنینِ
روی زمین
خوشحال میشوند
و هم مؤمنینِ
در عالم برزخ.
کأنه دامنه
این فتح، تا
آنجا هم میرود
و اخبارش به عالم
برزخ میرسد و
مؤمنین ِعالم
برزخ که مترصد
ظهور و پیروزی
جبهه حق بودند،
از این خبر
خوشحال میشوند.
این غیر از
آنهایی است که
اهل رجعت هستند
و برمیگردند.
در روایت
دیگری، راوی به
امام حسن عسکری
علیه السلام عرض
کرد: «عرّفنی
عن قول الله
تعالى: لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ بَعْدُ»؛[۲۰]
اینکه خدای
متعال میفرماید:
کار در قبل و
بعد دست خداست
و هیچوقت کار
از دست خدا بیرون
نرفته،
معنایش چیست؟
حضرت در
تعبیری لطیف فرمودند:
«لله
الأمر من قبل
أن يأمر و من
بعد أن يأمر»؛
فرمان دست
خداست. قبل از
این هم که
فرمان بدهد،
کار دست اوست. اینگونه
نیست که قبل
از صدور فرمان،
کار از دست
خدا در رفته
باشد.
وقتی
ظهور میخواهد
واقع بشود،
خدای متعال به
امام زمان فرمان
میدهد، یا به
تعبیر دیگر
اذن میدهد. «وَ
ائْذَنْ لَهُ
فِي جِهَادِ عَدُوِّكَ
وَ عَدُوِّه»؛[۲۱]
امام صاحبالامر
است و فرمان
در اختیار
اوست؛ اولواالامر
است و فرمان
الهی در دست اوست.
خدای متعال
اذن میدهد و
امام این
فرمان و امر را
در عالم اجرا
میکند و کار
تمام میشود. حضرت
در این روایت میفرماید:
قبل از اینکه
فرمان بدهد هم
کار دست خدا
بود.
الان
مدتهاست که ما
منتظریم، امت
منتظر است،
قرنهاست که منتظر
ظهور هستیم و
خدای متعال،
اجازه صدور
فرمان نداده. معنایش
این نیست که کار
دست خدا نبوده؛
قبل از فرمان
هم کار دست
اوست، بعد از
فرمان هم همینگونه
است؛ «لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ
بَعْدُ». اینگونه
نیست که اگر
خدای متعال
فرمان به
پیروزی نداده است،
کاری از او
ساخته نباشد و
کار از دست
خدا بیرون
رفته باشد، فعلاً
نتواند کاری
بکند. اینگونه
نیست که خدا نیاز
داشته باشد تا
تهیه قدرت کند.
«لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ بَعْدُ». امر
خدا هم اینگونه
است که «إِذا
أَرادَ
شَيْئاً أَنْ
يَقُولَ لَهُ
كُنْ فَيَكُونُ»؛[۲۲]
امر دست
خداست.
بنابراین
در دورانی هم
که دوران فترت
است، امر دست
خداست. الان
هزار و چهارصد
سال است که از
عاشورا میگذرد
و ما منتظریم،
مؤمنین منتظر
هستند، ائمه
منتظر هستند،
وجود مقدس نبی
اکرم منتظر
هستند؛ «فَانْتَظِرُوا
إِنِّي
مَعَكُمْ
مِنَ الْمُنْتَظِرينَ».[۲۳]
الان هم که
منتظر هستیم کار
دست خداست. نه اینکه
این هزار و
چهارصد سال،
کار از دست
خدا خارج شده باشد
و دست سقیفه و بنیامیه
و بنیعباس و
امپراتوری
عثمانی و بعد
هم امپراتوری
امروز غرب افتاده
باشد تا خدا
دوباره قدرت
پیدا کند و
غالب شود؛ اینگونه
نیست؛ «لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ بَعْدُ».
راوی
میگوید: «فقلت فی
نفسی»؛ در دلم این آیه
آمد که: «أَلا
لَهُ
الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ
تَبارَكَ
اللَّهُ
رَبُّ الْعالَمِينَ»؛ خلق و
امر، هر دو
دست خداست؛ هم
خالق است و هم آمر.
فرمان دست
اوست و عالم
با امور او
حرکت میکند.
کس دیگر، هیچچیزی
دستش نیست. اینگونه
نیست که فرمان
دست دیگران
افتاده باشد و
آنها دارند میرانند.
روزی هم که
آنها غالب هستند،
«أَلا
لَهُ
الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ
تَبارَكَ
اللَّهُ
رَبُّ الْعالَمِينَ». قبل از
صدور فرمان و بعد
از صدور فرمان،
کار دست
خداست. راوی میگوید:
این آيه در
دلم گذشت. «فأقبل عليه
السلام علي و
قال»؛
امام حسن
عسگری رو به
من کردند و فرمودند:
«هو کما
اسررت فی نفسک»؛ همینگونه
که در دلت
گذشت است. «أَلا لَهُ
الْخَلْقُ وَ
الْأَمْرُ تَبارَكَ
اللَّهُ
رَبُّ
الْعالَمِينَ
فقلت: أشهد
أنك حجة الله
و ابن حجته
على عباده».
۱ـ۶. اصل
نصرت برای
حضرت زهرا
سلام الله
علیها
روایت
دیگری را مرحوم
صدوق راجع به
حضرت زهرا از
وجود مقدس نبی
اکرم نقل
کردند که
ایشان، حوراء
انسیه هستند. خدای
متعال وقتی میخواست
نور حضرت زهرا
را به نبی
اکرم منتقل
کند، در معراج
سیبی به حضرت
داد. البته
این روایات،
معانی خیلی لطیفی
دارد و باید
در جای خودش معنا
بشود. حضرت
زهرا وقتی میخواستند
در عالم ما نازل
بشوند، مثل
مردم عادی،
حتی مثل
انبیاء نبودهاند
که از صلبها
به ارحام
بیایند؛ بلکه مستقیم
در صلب نبی
اکرم قرار
گرفتهاند و بعد
در این عالم
نازل شدهاند.
از روایات اینگونه
استفاده میشود؛
«أُخْرِجُهُ
مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ
مِنْ
أَنْبِيَائِي
أُفَضِّلُهُ
عَلَى
جَمِيعِ
الْأَنْبِيَاءِ».[۲۴]
حضرت
به معراج رفتند
و نور حضرت
زهرا به ایشان
منتقل شد و
بعد آمدند در
این عالم.
تتمیم این نور
هم اینگونه
بوده که چهل
روز از حضرت
خدیجه فاصله
گرفتند و هر
شب افطار میکردند
و بر سر سفره
افطار مهمان
دعوت میکردند.
شب چهلم، طعام
بهشتی آمد و به
حضرت گفتند:
هیچ کس نباید
با شما شریک
شود. هرچه میل نکردند
و باقی ماند ، به
عالم بالا
برگشت. تتمیم
نور حضرت اینگونه
بود.
علی
ای حال حضرت میفرمایند:
به من سیبی
دادند و فرمودند
که این هدیه
خداست؛ میل
کنید. وقتی حضرت
خواستند میل
کنند، این سیب
را شکافتند و یک
نوری از آن
ساطع شد. در
روایت دارد: «فَفَزِعْتُ»؛[۲۵]
حضرت شگفتزده
شدند، گویا در
نظر حضرت، امر
بسیار با
عظمتی بود،
هدیه خدا بود. به
حضرت گفتند: تناول
کنید؛ این نور
جناب منصوره
است. حضرت
فرمودند:
منصوره چه کسی
است؟ گفتند:
منصوره دختری
است که خدا به
شما عنایت میکند؛
او را در
آسمان منصوره
مینامند و در
زمین فاطمه.
بعد
به حضرت توضیح
دادند که چرا
در زمین به او فاطمه
میگویند؛ در
عالم ارض،
حضرت به نام
فاطمه شناخته
میشود؛ کار
ایشان در عالم
ارض چیست؟ حضرت
فرمودند: «لِأَنَّهُ
فَطَمَتْ
شِيعَتَهَا
مِنَ النَّارِ». یک
نکته این است. «وَ
فُطِمُوا
أَعْدَاؤُهَا
عَنْ
حُبِّهَا». «فطم»
یعنی جدایی.
وقتی بچه را
از شیر میگیرند،
عرب از این
تعبیر به فطم
میکند. فاطمه
یعنی جدا
کننده یا جدا
شده؛ به هر دو
معنا به کار
میرود.
۲ـ۶. ایجاد
جهنم به واسطه
لهو و تکاثر
توسط دشمنان
اهل بیت
حضرت،
فاطمه است، یعنی
جداکننده است.
آتش جهنمی به
پا شده و حضرت
زهرا،
شیعیانشان را
از جهنم جدا
کردند. این
جهنم را هم
قرآن مفصل
توضیح داده
است. وقتی
قرآن سقیفه را
توضیح میدهد،
میگوید: جهنمی
به پا شده
است؛ «أَ
لَمْ تَرَ
إِلَى
الَّذينَ
بَدَّلُوا
نِعْمَتَ
اللَّهِ
كُفْراً وَ
أَحَلُّوا
قَوْمَهُمْ
دارَ
الْبَوارِ * جَهَنَّمَ
يَصْلَوْنَها
وَ بِئْسَ
الْقَرارُ».[۲۶]
اینها کلمه
نعمت را کنار
گذاشتند و قوم
خودشان را زیر
چتر کلمه کفر
بردند. این
وادی، وادی
بوار است؛
بائر است و هیچچیز
در آن رشد نمیکند؛
همه چیز میسوزد.
این وادی
کجاست؟ جهنم
است. اینها
قومشان را در
جهنم بردند.
البته از همینجا
که وارد وادی
بوار شدند،
سیرشان ادامه
دارد. «يَصْلَوْنَها»؛ روز
قیامت هم یک
مواجهه با
جهنم دارند و
جهنم قرارگاه
اینها میشود؛
«وَ
بِئْسَ
الْقَرارُ». از همینجا
جهنم درست
شده.
قرآن
وقتی داستان
فتنههای بعد
از وجود نبی
اکرم را توضیح
میدهد یکی از
آنها این است: «بِسْمِ
اللَّهِ
الرَّحْمنِ
الرَّحيمِ أَلْهاكُمُ
التَّكاثُرُ *
حَتَّى
زُرْتُمُ
الْمَقابِرَ *
كَلاَّ
سَوْفَ
تَعْلَمُونَ *
ثُمَّ كَلاَّ
سَوْفَ
تَعْلَمُونَ *
كَلاَّ لَوْ
تَعْلَمُونَ
عِلْمَ
الْيَقينِ * لَتَرَوُنَّ
الْجَحيمَ * ثُمَّ
لَتَرَوُنَّها
عَيْنَ
الْيَقينِ * ثُمَّ
لَتُسْئَلُنَّ
يَوْمَئِذٍ
عَنِ النَّعيمِ».[۲۷]
میفرماید:
بساط تکاثری
در عالم بهپا
شده است. چه
کسی به پا
کرده؟ شیطان،
ابلیس و سقیفه.
اینها با این
تکاثر، شما را
مشغول کردهاند.
«أَلْهاكُمُ»؛ برای
شما لهو درست
کردهاند. لهو
آن چیزی است
که آدم را از
امر مهم باز
میدارد. «يا أَيُّهَا
الَّذينَ
آمَنُوا لا
تُلْهِكُمْ
أَمْوالُكُمْ
وَ لا
أَوْلادُكُمْ
عَنْ ذِكْرِ
اللَّهِ»؛[۲۸]
این میشود
لهو. اینها لهوی
برایتان بهپا
کردند. «أَلْهاكُمُ
التَّكاثُرُ»؛ یک
تکاثر و
مسابقهای بر
سر دنیا و
قدرت بیشتر و
ثروت بیشتر و
امکانات بیشتر
راه انداختهاند،
این مسابقه،
شما را به
غفلت انداخت.
این
مسابقه تا کجا
ادامه دارد؟ «حَتَّى
زُرْتُمُ
الْمَقابِرَ». یک
معنایش این
است که تا
هنگام برزخ.
شیطان یک بازی
تکاثر راه
انداخته،
سقیفه یک بازی
تکاثر راه
انداخته و شما
تا پایان
فرصتتان در
این بازی بودید.
سپس
دو «كَلاَّ»
دارد؛ «كَلاَّ
سَوْفَ
تَعْلَمُونَ *
ثُمَّ كَلاَّ
سَوْفَ
تَعْلَمُونَ». نباید
این کار را میکردید؛
نباید دچار
این لهو و
تکاثر میشدید.
در دو مرحله
میفهمید: «كَلاَّ
سَوْفَ
تَعْلَمُونَ *
ثُمَّ كَلاَّ
سَوْفَ
تَعْلَمُونَ». این دو
مرحله کجاست؟
دو پرده کنار
میرود؛ یکی
برزخ است و یکی
قیامت. وقتی وارد
برزخ میشوید،
میفهمید که باختهاید.
وقتی وارد
قیامت هم میشوید
و آن صحنه را
میبینید،
دوباره بهتر
برایتان واضح
میشود که
خیلی باختهاید.
فرصت دنیا،
فرصت ساختن
برزخ و قیامت
بود.
بعد
میفرماید: «كَلاَّ
لَوْ تَعْلَمُونَ
عِلْمَ
الْيَقينِ * لَتَرَوُنَّ
الْجَحيمَ»؛ اگر
شما اهل علم
الیقین بودید،
در همان دنیا
جهنم را میدیدید.
میدیدید که این
وادی لهو و
تکاثر، وادی
جهنم است؛ شما
را بردند در
جهنم، ولی چون
اهل علم
الیقین
نیستید،
متوجه نشدید. «ثُمَّ
لَتَرَوُنَّها
عَيْنَ
الْيَقينِ»؛ وقتی بعد
از مرگ شما را
به جهنم بردند،
به عین الیقین
میبینید که وسط
جهنم هستید؛ برایتان
آشکار میشود که
وسط جهنم
هستید.
بنابراین
دستگاه سقیفه،
جهنمی درست
کرده و همه را وسط
این جهنم برده.
اگر کسی اهل
علم الیقین
باشد، الان میبیند
که اینها جهنم
درست کردند.
لذا خدای
متعال به پیامبر
که اهل علم
الیقین است میگوید:
«أَ
لَمْ تَرَ
إِلَى
الَّذينَ
بَدَّلُوا
نِعْمَتَ
اللَّهِ
كُفْراً وَ
أَحَلُّوا
قَوْمَهُمْ
دارَ
الْبَوارِ * جَهَنَّمَ
يَصْلَوْنَها
وَ بِئْسَ
الْقَرارُ»؛ دیدی
مردمشان را
بردند در جهنم؟
چون ایشان اهل
علم الیقین
است. ما که اینگونه
نیستیم، روز
قیامت برایمان
آشکار میشود؛
«ثُمَّ
لَتَرَوُنَّها
عَيْنَ
الْيَقينِ».
در
آیه آخر میفرماید:
«ثُمَّ
لَتُسْئَلُنَّ
يَوْمَئِذٍ
عَنِ النَّعيمِ». روز
قیامت از شما
از نعمت سؤال
میکنند. میگویند:
مگر نعمت نبود
که شما جهنمی
شدید؟ کأنه طرح
شیطان این است
که ما را از
نعیم غافل
کند. اگر نعمت
نبود و شما
جهنمی میشدید،
اشکال نداشت.
ولی این نعمت
بود و شیطان
شما را مشغول
به تکاثر کرد
و شما را از
نعیم غافل کرد.
روایت
از امام رضا
علیه السلام
است. حضرت در
مجلسی که همه
بودند، علمای
عامه و دیگران
هم بودند،
فرمودند: خدای
متعال در دنیا،
نعیم حقیقی
قرار نداده.
یکی از اهل
عامه، صدایش
را بلند کرد و
گفت: این خلاف
قرآن است؛ «ثُمَّ
لَتُسْئَلُنَّ
يَوْمَئِذٍ
عَنِ النَّعيمِ». اگر
نبود چرا سؤال
کنند؟ حضرت
فرمود: بله؛
علمای شما میگویند
که نعیم یعنی
آب گوارا،
خواب شیرین و
غذای لذیذ، به
زعم شما روز
قیامت آدم را
نگه میدارند و
میگویند:
چقدر
خوابیدید؟
چقدر خوردید؟
حضرت فرمود:
این را محضر
جدم امام صادق
گفتند؛ حضرت
ناراحت شدند و
گفتند: کاری
که برای
خودتان بد میدانید،
به خدا نسبت
ندهید. شما
مگر از مهمان
برای خوردن و
خوابیدنش حساب
میکشید که
خدای متعال
حساب بکشد؟ پس
نعیم چیست؟
فرمودند: ما
هستیم. خدا در
عالم یک نعیم
قرار داده که آن
هم امام است.
شیطان بساط
تکاثر درست میکند
تا ما را از
این نعیم غافل
کند. وقتی غافل
کرد، ما را به وادی
جهنم میبرد.
آیه
«أَ
لَمْ تَرَ
إِلَى
الَّذينَ
بَدَّلُوا
نِعْمَتَ
اللَّهِ
كُفْراً» هم همین
است. اینها این
نعمت را به
کفر تبدیل کردند.
حضرت در ذیل
این آیه میفرماید:
ما نعمتیم؛ «نَحْنُ
النِّعْمَةُ».[۲۹]
اینها این
نعمت را به
کلمه کفر تبدیل
کردند و قومشان
را به جهنم بردند.
پس
شیطان در
مقابل امام،
یک بساط تکاثر
و جهنمی درست
میکند و این
نعمت را با
این تکاثر مغفول
قرار میدهد و
انسان را از
نعمت غافل میکند.
آدم به بازی
مشغول میشود،
بعد فرصت تمام
میشود و آدم میرود
در وسط جهنم.
در
هر صورت، حضرت
زهرا، در عالم
ارض فاطمه است.
چون «فَطَمَتْ
شِيعَتَهَا
مِنَ
النَّارِ».
نگذاشت شیعهها
از امام جدا
شوند؛ نگذاشت
محبین حضرت
بروند وسط
جهنم. طرح
جهنم مال آنها
بود. حضرت،
شیعیان را به
امیرالمؤمنین
وصل کرد؛
ایشان حلقه
وصل هستند.
دشمنان هم از
محبت حضرت
محروماند. «وَ
فُطِمُوا
أَعْدَاؤُهَا
عَنْ
حُبِّهَا»؛ آنها نمیتوانند
در وادی محبت
وارد شوند. «فُطِمُوا
أَعْدَاؤُهَا
عَنْ
حُبِّهَا»؛
اعدائش نمیتوانند
در وادی محبت
حضرت بیایند.
وادی
محبت، وادی
پیوند به امام
است، وادی
پیوند به نعیم
است، آن وادی
است که از
جهنم نجات میدهد.
حضرت رفتند
وسط شعله آتش
که این جهنم
را آرام کنند
و ما را آرام
برسانند به
نعمت. اما اینها
نعمت را کنار
گذاشتند و جهنم
درست کردند،
وادی تکاثر و غفلت
درست کردند.
حضرت زهرا
آمدند وسط
میدان که ما را
به این وادی
نعمت ببرند؛ «لِأَنَّهُ
فَطَمَتْ
شِيعَتَهَا
مِنَ النَّارِ». این
اسم حضرت در
عالم دنیاست.
ما زمینیها،
حضرت را اینگونه
میشناسیم.
حضرت، فاطمه
است؛ «فَطَمَتْ
شِيعَتَهَا
مِنَ
النَّارِ». آستان این
حضرت بهگونهای
رفیع است که
دست دشمنان،
به آنجا نمیرسد؛
«وَ
فُطِمُوا
أَعْدَاؤُهَا
عَنْ
حُبِّهَا».
جبرئیل
به حضرت عرض
کرد این نوری
که به شما منتقل
میشود، نور
حضرت منصوره
است. در
سماوات ایشان
را منصوره میشناسند.
بعد حضرت این
آیه را
خواندند: «وَ
يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
بِنَصْرِ
اللَّهِ بِنَصْرِ
فَاطِمَةَ». اگر
این آیه راجع
به یوم ظهور و پیروزی
قطعی است، منصوره
این پیروزی و
فتحی که برای
جبهه امام
زمان میشود،
در آسمانها،
حضرت زهراست.
یعنی خدا حضرت
را نصرت میکند
که غلبه و ظهور،
واقع میشود.
فتح عصر ظهور،
پیروزی حضرت
زهراست. اوست
که طرح نبی
اکرم را در
عالم پیروز میکند.
ظهور، مزد
حضرت زهراست.
در
روایت آمده
است که وقتی میخواستند
سیدالشهداء
را به حضرت
زهرا بدهند،
جبرئیل به نبی
اکرم عرض کرد که
به حضرت زهرا
بفرمایید که
میخواهیم
فرزندی به ایشان
بدهیم مثل
سیدالشهداء،
با این عظمت؛
ولی این فرزند،
یک بلایی دارد
مثل عاشورا.
میخواهید؟
حضرت با خدا
رفت و برگشتهایی
داشتند و فرمودند
نه. خدا فرمود:
خصوصیاتی را
به سیدالشهداء
میدهیم، از
جمله امامت را
در نسل ایشان
قرار میدهیم،
امام زمان هم
در نسل
سیدالشهداء
است. و بعد،
حضرت زهرا
پذیرفتند.
پس
ظهور امام
زمان، مزد
بلای حضرت
زهراست،
ایشان حاضر
شده این بلا
را تحمل کند. این
بلا هم منتهی
میشود به
ظهور. این
بلاست که خدای
متعال مزدش را
ظهور قرار داده.
منصوره در
آسمانها
حضرت زهراست.
آن کسی که
حلقه وصل ما
به امیرالمؤمنین
است، ایشان
هستند.
در
زیارت کوتاهی
که مرحوم شیخ
در تهذیب نقل
کردند، همین آمده
است: «اَلْحَقْتِنَا
بِتَصْدِيقِنَا
لَهُمَا».[۳۰]
حضرت دست ما
را میگیرد و به
نبی اکرم و
امیرالمؤمنین
ملحق میکند.
سقیفه میخواسته
ما را جدا کند،
نعمت را کنار بزند
و ما مشغول
تکاثر و بازی
بشویم و وارد
بازی آنها
بشویم، در
بازی بنیامیه،
بازی امپراتوریها
و قدرتهایی
که الان در
عالم هستند،
بازی کنیم.
از شما
یک سؤال میپرسم؛
آیا جز تکاثر،
چیزی در این
تمدن میبینید
و میشنوید؟ قبلاً
میگفتند
ایده ترقی؛ الان
هم بر اساس
رویکرد فلسفه
تاریخی، میگویند
توسعه؛ شما در
این دعواها، چیزی
جز بازی و
تکاثر میبینید؟
«أَلْهاكُمُ
التَّكاثُرُ».
یک
امام زمانی
الان ایستاده و
دارد ما را
صدا میزند؛ «وَ إِذا
رَأَوْا تِجارَةً
أَوْ لَهْواً
انْفَضُّوا
إِلَيْها وَ
تَرَكُوكَ
قائِماً».[۳۱]
این فقط برای نماز
جمعه نیست.
الان حضرت
ایستاده و
اینها بساط
لهو درست میکنند
که ما را از
حضرت جدا کنند.
شما چیزی جز
لهو میبینید
و سر و صدایی جز
لهو میشنوید؟
از تمام این
تمدن، از عمق
اندیشههای
فلسفی و
ایدئولوژیک
این تمدن تا
سبک زندگی آن،
جز لهو چیزی
میبینید؟ جز
لهو چیزی میشنوید؟
«أَلْهاكُمُ
التَّكاثُرُ»، یک
دنیا را با
خودش برده. از
چه کسی
غافلشان کرده؟
از امام.
چه
کسی ما را از
این جهنم نجات
میدهد؟ از این
جهنمی که وادی
تکاثر و لهو
است، چه کسی
ما را برمیگرداند
به وادی نعیم
و نعمت که
امام زمان است؟
حضرت زهرا.
ایشان همان
کسی است که
عالم با بلای
او راه میرود
و با بلای او
به امام و
نعیم میرسد،
به بهشت میرسد.
لذا فتح نهایی
هم برای حضرت
زهراست.
منصوره این فتح،
حضرت زهرا
هستند.
نبی
اکرم این آیه
را خواندند.
جبرئیل به
حضرت عرض کرد
که ایشان،
همان منصوره
فی السماء است؛
«يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ». این فتح
و پیروزی برای
ایشان است.
ایشان پیوندی
بین ما و امام
زمان برقرار
کردند. لذا اگر
میخواهید
رشته وصلتان
به امام زمان
محکم بشود،
دامن حضرت
زهرا را
بگیرید. به هر
اندازهای که
با بلای حضرت
سلوک کنیم، به
امام زمان میرسیم.
چشمتان را از
حضرت زهرا
برندارید.
ایشان آمده
میدان تا این آتش
سقیفه و ادامه
آن، بنیامیه
و بنیعباس و
امپراتوریهای
امروز را
خاموش کند.
شعله
جهنمی که این
امپراتوری
امروز به پا
کرده است، همه
را میبرد؛
شهواتش،
شبهاتش،
غفلتش و رغبتش،
آن چهار لشکر
شیطان که غفلت
و رغبت و شبهه
و شهوت است،
همه را میبرد.
شما در تمدن
امروز، جز این
چیزی میبینید؟
اینها قوای
شیطان است.
این جهنم،
ظاهرش شهوت
است، شبهه است،
غفلت است و رغبت
است.
برای
اینکه این
شهوت و تکاثر
ما را با خودش
نبرد، حضرت
زهرا رفتند
وسط بلا؛ بلای
نود پنج روزه
و بلای
سیدالشهداء.
ایشان با این
بلاها دارند عالم
را عبور میدهند.
یک وادی بلایی
درست کردند که
هر کس وارد
این وادی این بلا
شد، ظاهرش
بلاست، ولی باطنش
بهشت است. اگر
هم جدا شدید،
ظاهرش تکاثر
است، لهو است،
بازی است و
خوشگذرانی
است، ولی
باطنش جهنم
است. اگر اهل علم
الیقین باشید،
«لَتَرَوُنَّ
الْجَحيمَ»؛ اگر
نباشیم، «ثُمَّ
لَتَرَوُنَّها
عَيْنَ
الْيَقينِ».
اما
باطن ولایت امام،
بهشت است.
حضرت ما را به
بهشت میبرند.
آن کسی که ما
را از جهنم
نجات داده و
به بهشت برده،
حضرت است. باطن
جهنم چیست؟ «وَلَايَةُ
عَدُوِّ آلِ
مُحَمَّدٍ
هِيَ النَّار».[۳۲]
بهشت چیست؟
ولایت امیرالمؤمنین
است؛ «إِنَّ
الْأَبْرارَ
لَفي نَعيمٍ».[۳۳]
حضرت زهراست
که ما را از
این جهنم که بسیار
هم پیچیده است،
به بهشت میبرد.
الان
شما این تمدن
را نگاه کنید. اینقدر
کتاب،
کتابخانه،
دانشگاه و
دپارتمان،
باطن همه
اینها جهنم
است. هیچ خبر
دیگری نیست.
لهو و لعب است؛
شبهه و شهوت و
غفلت و رغبت
است؛ رغبت به
دنیا و غفلت
از خدا و آخرت،
و شهوت و شبهه. «وَ مَا
الْحَياةُ
الدُّنْيا
إِلاَّ
لَعِبٌ وَ
لَهْوٌ وَ
لَلدَّارُ
الْآخِرَةُ
خَيْرٌ لِلَّذينَ
يَتَّقُونَ
أَ فَلا
تَعْقِلُونَ».[۳۴]
دار آخرت، جای
دیگری است؛
خودتان را به آنجا
برسانید. «اعْلَمُوا
أَنَّمَا
الْحَياةُ الدُّنْيا
لَعِبٌ وَ
لَهْوٌ وَ
زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ
بَيْنَكُمْ
وَ تَكاثُرٌ
فِي الْأَمْوالِ
وَ
الْأَوْلادِ»؛[۳۵]
خودتان را
نجات بدهید.
«كَمَثَلِ
غَيْثٍ
أَعْجَبَ
الْكُفَّارَ
نَباتُهُ
ثُمَّ يَهيجُ
فَتَراهُ
مُصْفَرًّا ثُمَّ
يَكُونُ
حُطاماً»؛ یک
باران بهاری
میآید،
رویشی میشود و
آدمی که مؤمن
به خدا نیست،
فریب این ظاهر
را میخورد.
این آدم در
پاییز باید به
سر خودش بزند. اما
مؤمن میفهمد
که این بهار،
پاییز هم دارد؛
لذا از بهار، درست
بهره میبرد.
دنیا،
این بساطی است
که شیطان بهپا
میکند، این
بساطی است که بنیامیه
و سقیفه به پا
کردند. هدفشان
هم این است که ما
را از نعمت
امام جدا
کنند. اینها جهنم
به پا میکنند.
اما حضرت زهرا
حلقه وصل ما
هستند. کل این
تمدن مادی، با
سر و صدا و کرّ
و فرّ، خیلیها
را برده؛ «اعْلَمُوا
أَنَّ
الدُّنْيَا
بَحْرٌ عَمِيقٌ
وَ قَدْ
غَرِقَ
فِيهَا
خَلْقٌ كَثِيرٌ»؛[۳۶]
یک دریایی است
که خیلیها در
آن غرق شدند.
سفینه این
دریا کیست؟ «وَ أَنَّ
سَفِينَةَ
نَجَاتِهَا
آلُ مُحَمَّدٍ»؛ کشتی
این دریا،
حضرت زهراست.
خدا انشاءالله
به همه ما توفیق
بدهد که با
حضرت سیر کنیم
و به حضرت گره
بخوریم و با
حضرت در عالم راه
برویم.
[۱].
سوره روم،
آیات ۱ـ ۵.
[۲]. «ثواب
الأعمال
بِالْإِسْنَادِ
إِلَى ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ
عَنْ أَبِيهِ
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ
عَنْ أَبِي
عَبْدِ
اللَّهِ ع
قَالَ: مَنْ
قَرَأَ
سُورَةَ الْعَنْكَبُوتِ
وَ الرُّومِ
فِي شَهْرِ رَمَضَانَ
لَيْلَةَ
ثَلَاثٍ وَ
عِشْرِينَ فَهُوَ
وَ اللَّهِ
يَا بَا
مُحَمَّدٍ
مِنْ أَهْلِ
الْجَنَّةِ
وَ لَا
أَسْتَثْنِي
فِيهِ أَبَداً
وَ لَا
أَخَافُ أَنْ
يَكْتُبَ
اللَّهُ
عَلَيَّ فِي
يَمِينِي
إِثْماً وَ
إِنَّ لِهَاتَيْنِ
السُّورَتَيْنِ
مِنَ اللَّهِ مَكَاناً»؛ بحار
الانوار، ج ۸۹،
ص ۲۸۷.
[۳].
سوره مزمل،
آیات ۱ـ۴.
[۴].
سوره مزمل،
آیه ۷.
[۵]. «إِنَّ
رَبَّكَ
يَعْلَمُ
أَنَّكَ
تَقُومُ أَدْنى
مِنْ
ثُلُثَيِ
اللَّيْلِ وَ
نِصْفَهُ وَ
ثُلُثَهُ وَ
طائِفَةٌ
مِنَ
الَّذينَ مَعَكَ
وَ اللَّهُ
يُقَدِّرُ
اللَّيْلَ وَ
النَّهارَ
عَلِمَ أَنْ
لَنْ
تُحْصُوهُ
فَتابَ عَلَيْكُمْ
فَاقْرَؤُا
ما تَيَسَّرَ
مِنَ الْقُرْآنِ
عَلِمَ أَنْ
سَيَكُونُ
مِنْكُمْ مَرْضى
وَ آخَرُونَ
يَضْرِبُونَ
فِي الْأَرْضِ
يَبْتَغُونَ
مِنْ فَضْلِ
اللَّهِ وَ
آخَرُونَ
يُقاتِلُونَ
في سَبيلِ
اللَّهِ فَاقْرَؤُا
ما تَيَسَّرَ
مِنْهُ وَ
أَقيمُوا الصَّلاةَ
وَ آتُوا
الزَّكاةَ وَ
أَقْرِضُوا
اللَّهَ
قَرْضاً
حَسَناً وَ ما
تُقَدِّمُوا
لِأَنْفُسِكُمْ
مِنْ خَيْرٍ
تَجِدُوهُ عِنْدَ
اللَّهِ هُوَ
خَيْراً وَ
أَعْظَمَ أَجْراً
وَ
اسْتَغْفِرُوا
اللَّهَ
إِنَّ
اللَّهَ
غَفُورٌ
رَحيمٌ»؛
سوره مزمل،
آيه ۲۰.
[۶].
[۷].
سوره عنکبوت،
آیات ۱ و ۲.
[۸]. «وَ
لَقَدْ
فَتَنَّا
الَّذينَ
مِنْ قَبْلِهِمْ
فَلَيَعْلَمَنَّ
اللَّهُ
الَّذينَ صَدَقُوا
وَ
لَيَعْلَمَنَّ
الْكاذِبينَ»؛ سوره
عنکبوت، آیه ۳.
[۹].
سوره عنکبوت،
آيه ۶۹.
[۱۰]. «وَ
لَقَدْ
أَرْسَلْنا
مُوسى
بِآياتِنا أَنْ
أَخْرِجْ
قَوْمَكَ
مِنَ
الظُّلُماتِ
إِلَى
النُّورِ وَ
ذَكِّرْهُمْ
بِأَيَّامِ اللَّهِ
إِنَّ في
ذلِكَ
لَآياتٍ
لِكُلِّ صَبَّارٍ
شَكُورٍ»؛
سوره
ابراهیم، آیه
۵.
[۱۱]. «وَ إِذْ
قالَ مُوسى
لِقَوْمِهِ
اذْكُرُوا نِعْمَةَ
اللَّهِ
عَلَيْكُمْ
إِذْ أَنْجاكُمْ
مِنْ آلِ
فِرْعَوْنَ
يَسُومُونَكُمْ
سُوءَ
الْعَذابِ وَ
يُذَبِّحُونَ
أَبْناءَكُمْ
وَ
يَسْتَحْيُونَ
نِساءَكُمْ
وَ في ذلِكُمْ
بَلاءٌ مِنْ
رَبِّكُمْ
عَظيمٌ»؛
سوره
ابراهیم، آيه
۶.
[۱۲]. بحار
الانوار، ج ۸۴،
ص ۱۷۸.
[۱۳].
سوره عنکبوت،
آيه ۴.
[۱۴]. «يج
الخرائج و
الجرائح
رُوِيَ
أَنَّهُ
اخْتَصَمَ
رَجُلٌ وَ
امْرَأَةٌ
إِلَيْهِ
فَعَلَا
صَوْتُ
الرَّجُلِ
عَلَى
الْمَرْأَةِ
فَقَالَ لَهُ
عَلِيٌّ
اخْسَأْ وَ
كَانَ خَارِجِيّاً
فَإِذَا
رَأْسُهُ
رَأْسُ
الْكَلْبِ فَقَالَ
رَجُلٌ يَا
أَمِيرَ
الْمُؤْمِنِينَ
صِحْتَ
بِهَذَا
الْخَارِجِيِّ
فَصَارَ رَأْسُهُ
رَأْسَ
كَلْبٍ فَمَا
يَمْنَعُكَ عَنْ
مُعَاوِيَةَ
قَالَ
وَيْحَكَ
لَوْ أَشَاءُ
أَنْ آتِيَ
مُعَاوِيَةَ
إِلَى هَاهُنَا
عَلَى
سَرِيرِهِ
لَدَعَوْتُ
اللَّهَ حَتَّى
فَعَلَ وَ
لَكِنَّا
لِلَّهِ
خُزَّانٌ لَا
عَلَى ذَهَبٍ
وَ لَا عَلَى
فِضَّةٍ وَ
لَا
إِنْكَاراً
بَلْ عَلَى أَسْرَارِ
تَدْبِيرِ
اللَّهِ أَ
مَا تَقْرَأُ بَلْ
عِبادٌ
مُكْرَمُونَ
لا
يَسْبِقُونَهُ
بِالْقَوْلِ
وَ هُمْ
بِأَمْرِهِ
يَعْمَلُونَ وَ
فِي
رِوَايَةٍ
قَالَ
إِنَّمَا
أَدْعُوهُمْ
لِثُبُوتِ
الْحُجَّةِ
وَ كَمَالِ
الْمِحْنَةِ
وَ لَوْ
أُذِنَ لِي
فِي
الدُّعَاءِ بِهَلَاكِ
مُعَاوِيَةَ
لَمَا
تَأَخَّر»؛ بحار
الانوار، ج ۴۱،
ص ۱۹۱.
[۱۵]. «وَ
قالُوا
اتَّخَذَ
الرَّحْمنُ
وَلَداً سُبْحانَهُ
بَلْ عِبادٌ
مُكْرَمُونَ *
لا
يَسْبِقُونَهُ
بِالْقَوْلِ
وَ هُمْ بِأَمْرِهِ
يَعْمَلُونَ»؛ سوره
انبیاء، آیات
۲۶ و ۲۷.
[۱۶]. «هذانِ
خَصْمانِ
اخْتَصَمُوا
في رَبِّهِمْ
فَالَّذينَ
كَفَرُوا
قُطِّعَتْ
لَهُمْ ثِيابٌ
مِنْ نارٍ
يُصَبُّ مِنْ
فَوْقِ رُؤُسِهِمُ
الْحَميمُ»؛ سوره حج،
آیه ۱۹.
[۱۷]. «كَنْزٌ
مُحَمَّدُ
بْنُ الْعَبَّاسِ
عَنِ ابْنِ
عُقْدَةَ
عَنِ الْحَسَنِ
بْنِ
الْقَاسِمِ
عَنْ عَلِيِّ
بْنِ إِبْرَاهِيمَ
بْنِ
الْمُعَلَّى
عَنْ فُضَيْلِ
بْنِ
إِسْحَاقَ
عَنْ
يَعْقُوبَ
بْنِ شُعَيْبٍ
عَنْ
عِمْرَانَ
بْنِ مِيثَمٍ
عَنْ عَبَايَةَ
عَنْ عَلِيٍّ
عَلَيْهِ
السَّلَامُ
قَالَ:
قَوْلُهُ عَزَّ
وَ جَلَّ: الم
غُلِبَتِ
الرُّومُ هِيَ
فِينَا وَ فِي
بَنِي
أُمَيَّةَ»؛ بحار
الانوار، ج ۳۱،
ص ۵۱۵.
[۱۸]. «كَنْزٌ
مُحَمَّدُ
بْنُ
الْعَبَّاسِ
عَنِ الْحَسَنِ
بْنِ
مُحَمَّدِ
بْنِ
جُمْهُورٍ الْعَمِّيِّ
عَنْ أَبِيهِ
عَنْ
جَعْفَرِ بْنِ
بَشِيرٍ عَنِ
ابْنِ
مُسْكَانَ
عَنْ أَبِي
بَصِيرٍ عَنْ
أَبِي عَبْدِ
اللَّهِ
عَلَيْهِ
السَّلَامُ
قَالَ:
سَأَلْتُهُ
عَنْ تَفْسِيرِ
الم
غُلِبَتِ
الرُّومُ قَالَ
هُمْ بَنُو
أُمَيَّةَ وَ
إِنَّمَا أَنْزَلَهَا
اللَّهُ الم
غُلِبَتِ
الرُّومُ
بَنُو
أُمَيَّةَ فِي
أَدْنَى
الْأَرْضِ وَ
هُمْ مِنْ
بَعْدِ غَلَبِهِمْ
سَيَغْلِبُونَ
فِي بِضْعِ
سِنِينَ
لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ
بَعْدُ وَ
يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
بِنَصْرِ اللَّهِ
عِنْدَ
قِيَامِ
الْقَائِمِ
عَلَيْهِ
السَّلَامُ»؛ بحار
الانوار، ج ۳۱،
ص ۵۱۶.
[۱۹]. «وَ
حَدَّثَنِي
أَبُو
الْمُفَضَّلِ
مُحَمَّدُ
بْنُ عَبْدِ
اللَّهِ
قَالَ
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ
هَمَّامٍ
قَالَ
حَدَّثَنَا
جَعْفَرُ
بْنُ
مُحَمَّدِ
بْنِ مَالِكٍ
قَالَ
حَدَّثَنَا
إِسْحَاقُ
بْنُ
مُحَمَّدِ بْنِ
سَمِيعٍ عَن
مُحَمَّدِ
بْنِ الْوَلِيدِ
عَنْ يُونُسَ
بْنِ
يَعْقُوبَ
عَنْ أَبِي
عَبْدِ
اللَّهِ
الصَّادِقِ
عَلَيْهِ السَّلَامُ
فِي قَوْلِ
اللَّهِ
عَزَّ وَ
جَلَّ يَوْمَئِذٍ
يَفْرَحُ
الْمُؤْمِنُونَ
* بِنَصْرِ
اللَّهِ قَالَ
فِي
قُبُورِهِمْ
بِقِيَامِ
الْقَائِمِ
عَلَيْهِ
السَّلَامُ»؛ دلائل
الامامه، ص ۴۶۵.
[۲۰]. «صاحب
(ثاقب
المناقب):
أسنده إلى أبي
هاشم الجعفري
عن محمد بن
صالح
الأرمني، قال:
قلت لأبي محمد
الحسن
العسكري عليه
السلام: عرفني
عن قول الله
تعالى: لِلَّهِ
الْأَمْرُ
مِنْ قَبْلُ
وَ مِنْ بَعْدُ فقال
عليه السلام:
لله الأمر من
قبل أن يأمر و من
بعد أن يأمر
بما يشاء فقلت
في نفسي: هذا
تأويل قول
الله: أَلا
لَهُ
الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ
تَبارَكَ
اللَّهُ
رَبُّ الْعالَمِينَ فأقبل
عليه السلام
علي و قال: هو
كما أسررت في نفسك
أَلا
لَهُ
الْخَلْقُ وَ
الْأَمْرُ تَبارَكَ
اللَّهُ
رَبُّ
الْعالَمِينَ
فقلت:
أشهد أنك حجة
الله و ابن
حجته على
عباده»؛
البرهان فی
تفسیر
القرآن، ج ۴، ص ۳۳۶.
[۲۱]. مصباح
المتهجد و
سلاح
المتعبد، ج۱،
ص ۳۶۷.
[۲۲]. «إِنَّما
أَمْرُهُ
إِذا أَرادَ
شَيْئاً أَنْ
يَقُولَ لَهُ
كُنْ فَيَكُونُ»؛ سوره یس،
آیه ۸۲.
[۲۳]. «قالَ
قَدْ وَقَعَ
عَلَيْكُمْ
مِنْ رَبِّكُمْ
رِجْسٌ وَ
غَضَبٌ أَ
تُجادِلُونَني
في أَسْماءٍ
سَمَّيْتُمُوها
أَنْتُمْ وَ
آباؤُكُمْ ما
نَزَّلَ
اللَّهُ بِها
مِنْ سُلْطانٍ
فَانْتَظِرُوا
إِنِّي
مَعَكُمْ
مِنَ الْمُنْتَظِرينَ»؛ سوره
اعراف، آیه ۷۱.
[۲۴]. «علل
الشرائع
أَبِي عَنْ
مُحَمَّدِ
بْنِ مَعْقِلٍ
الْقِرْمِيسِينِيِّ
عَنْ
مُحَمَّدِ
بْنِ يَزِيدَ
الْجَزَرِيِّ
عَنْ إِبْرَاهِيمَ
بْنِ
إِسْحَاقَ
النَّهَاوَنْدِيِّ
عَنْ عَبْدِ
اللَّهِ بْنِ
حَمَّادٍ
عَنْ عَمْرِو
بْنِ شِمْرٍ
عَنْ جَابِرٍ
عَنْ أَبِي
عَبْدِ
اللَّهِ
قَالَ: قُلْتُ
لِمَ
سُمِّيَتْ
فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ
زَهْرَاءَ
فَقَالَ
لِأَنَّ اللَّهَ
عَزَّ وَ
جَلَّ
خَلَقَهَا
مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ
فَلَمَّا
أَشْرَقَتْ
أَضَاءَتِ
السَّمَاوَاتِ
وَ الْأَرْضَ
بِنُورِهَا
وَ غَشِيَتْ
أَبْصَارَ
الْمَلَائِكَةِ
وَ خَرَّتِ
الْمَلَائِكَةُ
لِلَّهِ
سَاجِدِينَ
وَ قَالُوا
إِلَهَنَا وَ
سَيِّدَنَا مَا
هَذَا
النُّورُ
فَأَوْحَى
اللَّهُ إِلَيْهِمْ
هَذَا نُورٌ
مِنْ نُورِي
وَ أَسْكَنْتُهُ
فِي سَمَائِي
خَلَقْتُهُ
مِنْ عَظَمَتِي
أُخْرِجُهُ
مِنْ صُلْبِ
نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي
أُفَضِّلُهُ
عَلَى
جَمِيعِ
الْأَنْبِيَاءِ
وَ أُخْرِجُ
مِنْ ذَلِكَ
النُّورِ
أَئِمَّةً
يَقُومُونَ
بِأَمْرِي
يَهْدُونَ
إِلَى حَقِّي
وَ أَجْعَلُهُمْ
خُلَفَائِي
فِي أَرْضِي
بَعْدَ انْقِضَاءِ
وَحْيِي»؛
بحار
الانوار، ج ۴۳،
ص ۱۲.
[۲۵]. بحار
الانوار، ج ۴۳،
ص ۱۸.
[۲۶]. سوره
ابراهیم،
آیات ۲۸ و ۲۹.
[۲۷].
سوره تکاثر،
آيات ۱ـ۸.
[۲۸]. «يا
أَيُّهَا
الَّذينَ
آمَنُوا لا
تُلْهِكُمْ
أَمْوالُكُمْ
وَ لا
أَوْلادُكُمْ
عَنْ ذِكْرِ
اللَّهِ وَ
مَنْ
يَفْعَلْ
ذلِكَ فَأُولئِكَ
هُمُ
الْخاسِرُونَ»؛ سوره
منافقون، آیه
۹.
[۲۹]. «الْحُسَيْنُ
بْنُ
مُحَمَّدٍ
عَنِ الْمُعَلَّى
بْنِ
مُحَمَّدٍ
عَنْ
بِسْطَامَ
بْنِ مُرَّةَ
عَنْ
إِسْحَاقَ
بْنِ
حَسَّانَ
عَنِ الْهَيْثَمِ
بْنِ وَاقِدٍ
عَنْ عَلِيِّ
بْنِ
الْحُسَيْنِ
الْعَبْدِيِّ
عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ
عَنِ
الْأَصْبَغِ
بْنِ نُبَاتَةَ
قَالَ قَالَ
أَمِيرُ
الْمُؤْمِنِينَ
مَا بَالُ
أَقْوَامٍ
غَيَّرُوا
سُنَّةَ رَسُولِ
اللَّهِ وَ
عَدَلُوا
عَنْ
وَصِيِّهِ
لَا
يَتَخَوَّفُونَ
أَنْ
يَنْزِلَ
بِهِمُ
الْعَذَابُ
ثُمَّ تَلَا
هَذِهِ
الْآيَة أَ
لَمْ تَرَ
إِلَى
الَّذِينَ
بَدَّلُوا نِعْمَتَ
اللَّهِ
كُفْراً وَ أَحَلُّوا
قَوْمَهُمْ
دارَ
الْبَوارِ
جَهَنَّمَ
ثُمَّ قَالَ
نَحْنُ
النِّعْمَةُ
الَّتِي أَنْعَمَ
اللَّهُ
بِهَا عَلَى
عِبَادِهِ وَ بِنَا
يَفُوزُ مَنْ
فَازَ يَوْمَ
الْقِيَامَة»؛ کافی، ج ۱، ص
۲۱۷.
[۳۰]. تهذيب
الاحكام، ج۶،
ص۱۰.
[۳۱]. «وَ إِذا
رَأَوْا
تِجارَةً
أَوْ لَهْواً
انْفَضُّوا
إِلَيْها وَ
تَرَكُوكَ قائِماً
قُلْ ما
عِنْدَ
اللَّهِ
خَيْرٌ مِنَ
اللَّهْوِ وَ
مِنَ
التِّجارَةِ
وَ اللَّهُ
خَيْرُ
الرَّازِقينَ»؛ سوره
جمعه، آیه ۱۱.
[۳۲]. بحار
الانوار،
ج۲۴، ص۳۲۱.
[۳۳]. سوره
انفطار، آيه ۱۳.
[۳۴].
سوره انعام،
آیه ۳۲.
[۳۵]. «اعْلَمُوا
أَنَّمَا
الْحَياةُ
الدُّنْيا لَعِبٌ
وَ لَهْوٌ وَ
زينَةٌ وَ
تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ
وَ تَكاثُرٌ
فِي
الْأَمْوالِ
وَ الْأَوْلادِ
كَمَثَلِ
غَيْثٍ
أَعْجَبَ
الْكُفَّارَ
نَباتُهُ
ثُمَّ يَهيجُ
فَتَراهُ مُصْفَرًّا
ثُمَّ
يَكُونُ
حُطاماً وَ
فِي الْآخِرَةِ
عَذابٌ
شَديدٌ وَ
مَغْفِرَةٌ
مِنَ اللَّهِ
وَ رِضْوانٌ
وَ مَا
الْحَياةُ
الدُّنْيا
إِلاَّ
مَتاعُ
الْغُرُورِ»؛ سوره حدید،
آيه ۲۰.
[۳۶].
تفسیر منسوب
به امام حسن
عسکری علیه
السلام، ص ۴۳۲.