همراه شدن با عاشورا و بلای رسول خدا اشاره به فرازهای زیارت عاشورا در سیر تاریخی درگیری حق و باطل
متن زیر جلسه بیست و چهارم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ شانزدهم آذر ماه سال ۹۲ برگزار شده است. در این جلسه ایشان در ادامه بحث سلوک با بلای ولی به بحث برائت و سلم شدن با ولی اشاره کرده و برای این همراهی به عزاداری و بکاء اشاره کرده و بحث را با فرازهایی از زیارت عاشوراء پیگیری می کنند. ایشان بیان داشته اند که ابتلاء رسول اکرم یکی از عظیمترین ابتلائات است که آن جریان عاشورا است و بالاترین درجه ای که می توان سیر کرد رسیدن به مقام رضوان الهی است. اگرکسی بخواهد به این مقام برسد باید سالک با بلای رسول اکرم شود؛ اگر چنین شد راه حق و باطل برای او مشخص می شود و دعای او مستجاب می شود و در رکاب امام زمان وجزء خون خواهان امام حسین (ع) قرار می گیرد.
سوال: در خصوص سیر و سلوک با بلا و مصیبت توضیح بفرمایید
.
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. گاهی اوقات بلای یک انسان فقط به اندازه ای است که از خود او دستگیری کند. اما ابتلائات انبیاء و اولیاء، عظمت آن به حدی است که می تواند امت آنها را سالک کند. ظرفیت وجود رسول الله(ص) به اندازه هدایت تمام امم در طول تاریخ است. حتی امت های انبیاء گذشته نیز محتاج به دستگیری ایشان در همه عوالم از جمله در قیامت هستند؛ که قرآن از آن پرده برداشته است. بنابراین بلایی را که حضرت تحمل کردند، راه سیر و سلوک باطنی و معنوی همه امم را هموار می کند.
یکی از مهمترین و عظیم ترین ابتلائات حضرت، جریان عاشورا است واین از روایات متعدد استفاده می شود. ازجمله روایتی است درعیون اخبار الرضا که حضرت امام رضا فرمودند: «به حضرت ابراهیم خلیل خطاب شد که اعظم ابتلائات، ابتلای نبی اکرم در ماجرای عاشورا است نه ابتلاء شما در قربانی کردن اسماعیل. ظرفیت کار شما ظرفیت هدایت کل عالم نیست و شما نیز در مراتبی از سیر خود باید با آن بلا همراه شوید»(۱) اگر به این تعبیر نگاه کنیم می فهمیم بلای خوبان دو رو دارد. یک روی سکه آن ابتلاء است و روی دیگر سکه آن رفع جذبات، حجاب ها و موانعی است که بر سر راه بندگی قرار دارد. حجابهایی که بین ما و خداوند هست، با این بلاها بر داشته می شود.
اما آن روی سکه ابتلائات نبی اکرم، رفع حجاب از همه عوالم و همه امم است. بالاترین درجه ای که می توان با بلا سیر کرد، رسیدن به مقام رضوان و مقامی است که فرد محبوب خدا شده و محبت خدا را بی حجاب می چشد. این مقام رضوان بالاترین درجه بهشت است و رزق افرادی که درآن هستند این است که محبت خداوند را بدون حجاب، محبت به خودشان تلقی می کنند. براساس روایات، مقام رضوان از تمام نعمات بهشتی شیرین تر و گواراتر است. وجود مقدس نبی اکرم(ص) به مقامی رسیدند که: «
لا حبیب الا هو و اهله
»(۲) یعنی حقیقت محبت خدا شامل حال ایشان شد. دیگران اگر بخواهند به مقام رضوان برسند، باید حجاب ها برداشته شود و در درجات جنت سیر کنند تا جایی که خدا آنها را دوست داشته باشد، باید همسفر حضرت بشوند. «
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ
»(آل عمران/۳۱) به مقداری که تابع حضرت در عالم می شوند، محبوب می شوند و شعاع محبتی که خدا به رسول اکرم دارد به آنها هم سرایت می کند.
اگر کسی بخواهد به مقام رضوان برسد باید در این بلای حضرت نیز همسفر ایشان شود، باید سالک با بلا حضرت شود. «
اللهم اجعل لی مع الرسول سبیلا
» سبیل با پیامبر و سبیل با بلای پیامبر این است که انسان دربلای آن حضرت هم درکنارشان باشد. وجود مقدس نبی اکرم(ص) واهل بیت ایشان، صراط مستقیم به طرف خدا هستند وتنها صراط هم هستند و همه انبیاء و امم از این صراط می روند. هر امتی در درون این صراط یک سبیل دارد. ما نیز اگر بخواهیم به طرف خدا برویم باید با این صراط مستقیم یک سبیل داشته باشیم و سبیل ما یکی از شعبه های این صراط است، منتها وقتی که ما در سیرِ به طرف خدا، با حضرت هم سفر می شویم، «والذین معه» باید بدانیم که این معیت، مربوط به دو انسان هم عرض نیست، به گفته آقایان معیتِ باذن الله، معیت قیومیه است؛ یعنی قوام و سلوک ما با حضرت است؛ نه اینکه ما برای خود سالکیم و حضرت نیز برای خود سالک است.
در واقع اولاً پیغمبر صراط است و ما سبیل هستیم و یکی از شعب این صراط هستیم. در ثانی، سبیل ما نسبت به نبی اکرم تبعی است. قوام سالکینی که به طرف خدا حرکت می کنند و همسفر حضرت می شوند، به سیر و سلوک و وجود نبی اکرم است، همراهی با حضرت وبلای حضرت است که حجاب ها را بر می دارد. اینکه انبیاء را به مصیبت نبی اکرم می بردند و کربلا را به ایشان نشان می دادند به خاطر این بود که سالک با حضرت شوند. نمونه آن حضرت ذکریا است. در روایات است که وقتی اسماء خمسه طیبه به ایشان تعلیم شد و با سیدالشهداء انس گرفتند، به جبرئیل فرمودند: که من هروقت نام ایشان را می برم حالم دگرگون می شود. خدای متعال قصه کربلا را با اختصار برای حضرت زکریا بیان کردند. که «کهیعص» بود. آن حضرت از خدای متعال درخواست کرد که فرزندی فوق العاده به ایشان عطا کند و محبت آن فرزند را هم به او عطا کند بعد این فرزند مبتلا شود تا بتواند وارد وادی بلای نبی اکرم بشود. «
اللهم اجعل لی مع الرسول سبیلا
» یعنی در سلوکشان با این بلا که عالم را می خواهد با خود ببرد ما هم راه پیدا کنیم، در این همراهی، بکاء محبین از سرشت آنها است. آنها در سرشت خود نبی اکرم را دوست دارند به همین خاطر مصیبت حضرت در وجود آنها تنزل پیدا می کند. سبیلی از آن بلا در وجود آنها ظاهر می شود و تا مقام رضوان، حجاب ها آرام آرام از مقابل آنها برداشته می شود.
سؤال: با این بلا چطور می شود سالک شد؟
وقتی که خدای متعال پیامبری را برای هدایت ملت ها مبعوث می کند، این پیامبر می خواهد امت را هدایت کند و افراد باید با ایشان همراه شوند. اگر کسی جدای از پیامبر باشد به جایی نمی رسد. در روایت است که یکی از اقوامی که در امم سابق زندگی می کردند نسل به نسل مستجاب الدعوه بودند. خداوند پیامبری برای آنها فرستاد. از آن به بعد دعای آنها مستجاب نشد. از خداوند سؤال کردند که چه مانعی پیش آمده است؟ برای آنها پیغام آمد که ما پیامبر مبعوث کرده ایم و شما باید از این به بعد از آن مسیر بیایید. وقتی حضرت ابراهیم خلیل مبعوث می شوند، با نمرود درگیر شده و بتکده را ویران می کنند. صفی مقابل حضرت شکل می گیرد و جامعه مقابل ایشان قرار می گیرد. حضرت وارد آتش نمرود می شوند، در آن زمان سلوک این است که افراد وارد صف حضرت شوند.
وقتی که نبی اکرم برای هدایت جامعه آمدند و وارد یک درگیری عظیم با ابلیس و اولیای طاغوت شدند برای این بود که بساط را جمع کنند و نور نبوت را گسترش دهند. حضرت در وسط این صف قرار دارند و این درگیری بر محور حضرت است. در این زمان سلوک این است که افراد وارد این درگیری شده و صف را بشناسند. ما باید جبهه حق و باطل را بر محور نبی اکرم شناخته و با حضرت موضع گیری کنیم. این موضع گیری، از موضع گیری روحی که تبری و فاصله گرفتن از دشمن حضرت است شروع می شود تا به جنگ و قتال می رسد. این سلوک، شناخت کامل حق و باطل در متن درگیری نبی اکرم و فداکاری ایشان است. در روز عاشورا یک طرف مکارم اخلاق و طرف دیگر رذایل اخلاقی قرار داشت. هرکسی این جنگ را به خوبی تماشا کرده و عظمت و وسعت آن را که درگیری با کل باطل است درک کند، صف حق و باطل را به خوبی می شناسد.
سؤال: چرا افراد درآن زمان متوجه نشدند؟
در آن زمان افراد حق و باطل را نفهمیدند؛ چون با سیدالشهداء همراه نشدند و چشمشان را روی حضرت بسته بودند و نفوسشان جای دیگری بود. همه مجاهده حضرت آن بود که حجاب دستگاه باطل را آرام آرام کنار بزنند و بستر همراهی با نبی اکرم را فراهم کنند. با بلا حضرت کار آسان شد، همراهی با سیدالشهداء خیلی سخت بود و همه اینها درپرتو عاشورا بود. علامت آنکه این وضوح بعد ازعاشورا بوجود آمد این است که فقط پنج تن از شهدای کربلا از صحابه نبی اکرم هستند. سید الشهدا نور را تاباندند و فضا را روشن کردند حالا فضا روشن شده و قدرت تشخیص ما بالا رفته فکر می کنیم همیشه اینطور بوده است. این معنای سلوک با بلاء است. الان هم اگر کسی چشمش را روی حضرت یا به بلاء نبی اکرم که برای هدایت و دستگیری و شفاعت امت بوده ببندد، همان اتفاق می افتد. شفاعت و معلمی یعنی اینکه فداکاری کنی تا دانش آموزت را برسانی، انبیاء با بلاء خودشان افراد را می بردند.
اگر عظمت بلا و وسعت درگیری حضرت معلوم شود، صف و قتال حضرت مشخص می شود. این یک جریان تاریخی است که از قبل شروع شده و ادامه هم دارد. عاشورا یک نقطه منقطع نیست؛ بلکه هم قبل دارد و هم بعد. جبهه مقابل آن هم اینگونه است. این که در روایات هست که: «
وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْجَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ
»(اسراء/۳۳) ما برای ولی دم سیدالشهداء که امام زمان(ع) هستند یک سلطه ای قرار دادیم که حقِ انتقام دارد ولی در قتل نباید اسراف بکند. از حضرت سؤال شده: «یعنی افرادی را می کشند که در کربلا حضور نداشتند؟ فرمودند: این افراد راضی به فعل آنها بوده و در همان صف بندی قرار گرفته اند». توجه به جبهه تاریخی، با وسعت عاشورا واقع می شود. کسانی که می گویند عاشورا تمام شده برای این است که وسعت عاشورا را نفهمیده اند. اگر کسی عظمت عاشورا را فهمید «لقد عظمت الرزیة» و جلالت آن را فهمید «
و جلت و عظمت المصیبة بک علینا و علی جمیع اهل الاسلام
» نه فقط به جمیع اهل اسلام در تاریخ؛ بلکه «علی جمیع اهل سماوات» به وسعت همه اهل آسمان است. اگر کسی وسعت درگیری را نبیند که همه تاریخ و همه عوالم را پر کرده، فکر می کند که عاشورا تمام شده و نباید آن را ادامه داد.
برخی فکر می کنند نبرد عاشورا یک جنگ قبیله ای است در حالی که این درگیری بر محور توحید و کفر است و هیچ ارتباطی به جنگ قبیله ای ندارد. نبی اکرم بخاطر نژاد و قبیله با کسی نمی جنگند. اگر کسی وسعت درگیری را که حضرت در روز عاشورا بر محور سیدالشهداء هدایت کردند را نبیند، فکر می کند قصه تمام شده است. این افراد نمی توانند راه امروز خود را در پرتو عاشورا پیدا کنند؛ اگر توانستند این وسعت را ببیند راه امروزشان مشخص شده است. عاشورا محور کانونیِ درگیری است و رسول الله پرچمدار درگیری حق و باطل در تاریخ هستند. این درگیری تمام نمی شود مگر اینکه باطل تسلیم حق شود و یا حق تسلیم باطل شود. حق و باطل توسعه خود را می خواهند و موضوعی برای گفتگو و مصالحه ندارند. نه شیطان با حضرت صلح می کند و نه حضرت با شیطان. اساس این درگیری از شیطان است؛ اگر او تسلیم می شد، سالک می شد؛ اگر ما بخواهیم سالک بشویم حقیقت سلوک این است که ما بر محور نبی اکرم وارد این میدان شویم. اگر وارد شدیم و عظمت درگیری نبی اکرم را دیدیم که درگیری عقل و جهل است، باید وارد صحنه شویم.
شفاف شدن این درگیری در صحنه عاشورا بوده است. اگر کسی وسعت و عظمت درگیری عاشورا را به خوبی ببیند یک چراغی برای او روشن می شود، که با استفاده از آن میدان درگیری عظیم تاریخی را می بیند. موضوع درگیری را می فهمد، اخلاق و برنامه هر کدام از طرفین را به خوبی می شناسد. فرد با شناخت این درگیری می تواند در مقابل جبهه تاریخی باطل موضع گیری کند. درمقابل جبهه نبی اکرم موضع می گیرد و این موضع از لعن تا برائت است. همه مسلمانان متفقاً اعتقاد دارند که باید در مقابل کسی که با نبی اکرم درگیر است موضع گیری کنند. این موضع گیری نسبت به همه جبهه تاریخی است. «
سلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم
». در این حال معیار درگیری و صلح، جنگ نبی اکرم می شود. تا درگیری ما برمحور نبی اکرم قرار نگیرد، تهذیب نمی شویم. اغلب جنگ های عالم بر محور دنیا و هوای نفس است. باید محور درگیری در انسان تهذیب باشد؛ ولی درگیری تعطیل نشود و صف ها مشخص شود.
در برخی مکاتب مادی معیار صف بندی را براساس اقتصاد در نظر می گیرند. بنابراین در همه مکاتب درگیری وجود دارد؛ اما موضوع درگیری وصف بندی متفاوت است. در فرهنگ قرآن صف بندی بین افرادی است که در صراط مستقیم هستند، با ضالین و مغضوبین. مردم سه دسته می شوند: «مهتدین» افرادی که به صراط مستقیم هدایت شده اند و نعمت توحید و ولایت را دارند. در مقابل آنها نیز «مغضوبین» و «ضالّین» قرار دارند. این صف بندی با صف بندی که براساس انگیزه های اقتصادی، نژادی و قومی است تفاوت دارد. ما هیچگاه در درگیری های انبیاء، درگیری نژادی نداریم. «
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ
»(حجرات/۱۳) بلکه تهذیب است و صف قتال و درگیری انبیاء عین عبادت است. اگر کسی وارد بیت النور نبی اکرم شود، همه چیز او عبادت می شود. در این حال فرد وارد خیمه ای می شود که عمود آن نماز است. جهاد این افراد صلاة شده و با جهاد سالک می شوند.
سیدالشهداء به نیابت از نبی اکرم بلای کربلا را به دوش کشیدند. یکی از معانی «
حسین منّی و انا من حسین
»(۳) همین است. صف و قتال تاریخی در عاشورا شفاف شده است. در واقع محور درگیری با فرعون و نمرود هم نبی اکرم هستند. موسی کلیم الله و ابراهیم خلیل الله به نیابت از نبی اکرم و به عنوان فرمانده جبهه تاریخی حضرت کار می کنند. در عاشورا ابلیس و شیاطین و طاقوت همه قوای خود را به میدان می آورند و صف تاریخی به نقطه کانونی خود می رسد. عظیم ترین فداکاری در راه خدای متعال و عظیم ترین جنایت نیز در صف باطل شکل می گیرد. عظیم تر از این جنایتی در تاریخ نداریم که ولی ای مثل امام حسین(ع) چنین اتفاقی برایش افتاده باشد. این جریان انگیزهای تاریخی را برای درگیری تهذیب می کند و درگیری تا عصر ظهور ادامه پیدا می کند.
وقتی عصر ظهور می رسد انگیزه ها صف را مشخص می کند. در عصر ظهور ولی دم سیدالشهداء خونخواهی می کند. خونخواهی سیدالشهداء، خونخواهی یک شخص نیست؛ بلکه خونخواهی یک مکتب است. در این حالت یک دستگاه حذف شده و یک دستگاه محقق می شود. عصر ظهور عصری است که در آن نبوت نبی اکرم و ولایت اولیای معصوم ظاهر می شود، و بساط ظلمات و اولیای طاقوت برچیده می شود و فضای نورانی فضای عبادت می شود. سلوک تاریخی ما این است که در این جبهه تاریخی قرار گرفته و مشارکت کنیم. اگر خوب مشارکت کنیم در آن دوره هم رجعت خواهیم کرد که فرهنگ مسلم اهل بیت است. یا زنده ایم و اگر زنده نباشیم رجعتی خواهیم داشت به شرطی که «لقد عظمت المصیبه» یا «
لقد عظم مصابی بک فاسال الله الذی اکرم مقامک
» درشهادت شما مصیبتی که بر من وارد شده عظیم است. از خدا می خواهم که در رکاب امام زمان من را خون خواه شما قرار دهد. این دعا در این وقت مستجاب می شود. در واقع طلب حضور در رکاب امام زمان اینگونه حاصل می شود و کسی که در جبهه عاشورا وارد نشود طالب حضور در لشکر امام زمان نیست. کسانی درآن لشکر حاضرند که این صحنه را فهمیده باشند؛ اگر نفهمیده باشند چه درصحنه عاشورا و چه بعد از آن، در هنگام ظهور نیز یا بی تفاوت هستند و یا در صف مقابل قرار دارند. فقط عاشوراییان در هنگام ظهور در صف حضرت قرار دارند. کشتی هدایت سیدالشهداء بر امواج خون حضرت هدایت می شود. حضرت ثارالله هستند.
شروع مصیبت حضرت از بکاء و تباکی است. اگر ما آن زمان نبوده ایم که خون خود را بدهیم الان می توانیم گریه کرده و نسبت به حضرت احساس محبت کنیم. آرام آرام این محبت تبدیل به بصیرت و موضع گیری می شود. اگر فرد از بکاء شروع کند این بکاء به بصیرت، صف و قتال منتهی می شود. ولی نه صف و قتالی که براساس انگیزه های اقتصادی، نژادی و قومی است. کسانی که می گفتند: چرا اسلحه دست مردم نمی دهید آنها را انقلابی کنید، متوجه نبودند که انقلابی شدن انگیزه می خواهد. انگیزه های مارکسیستی که به درد انقلاب اسلامی نمی خورد. درطول تاریخ جنگهای مارکسیستی بوده ونتیجه آن حاکمیت پرولتاریا می شود. این جنگها به حاکمیت اسلام ختم نمی شود. انگیزه جنگی به حاکمیت اسلام ختم می شود، که درآن درگیری نبی اکرم با جبهه ابلیس است.
وقتی انسان پشت سر خود امواج تهذیب عاطفه وگریه بر سیدالشهداء را داشته باشد، حق و باطل را به وضوح می بیند و محور درگیری او حق و باطل می شود. بنابر این انگیزه صف و قتال با گریه شروع می شود. در برخی از جنگ های تاریخی اسلام، وقتی کفار شکست می خوردند به اقوام خود می گفتند: گریه نکنید، غضب شما از بین می رود، خشم و غضب خود را برای جنگ های بعدی حفظ کنید. گریه بر سیدالشهداء ایجاد غضب الهی می کند. البته غضب های مادی را از بین می برد. خشم الهی جز بر محور گریه بر مظلومیت سیدالشهداء در عالم واقع نخواهد شد. فوران عاطفه باعث تهذیب در اخلاق شده و تعلقات مادی را از بین برده، صف و بصیرت به انسان می دهد و انگیزه حضور در این درگیری و خونخواهی را ایجاد می کند. سیر ما از توجه به اباعبدالله و خون مطهر ایشان که ثارالله است شروع می شود و تا شناخت و بصیرت به جبهه تاریخی حق و باطل و موضع گیری نسبت به لعن و برائت نسبت به همه این جبهه، ادامه پیدا می کند. «برائت الی الله» این برائت قرب نسبت به خداوند ایجاد می کند. «
الی الله و الیکم منهم و من اشیائهم و اتبائهم و اولیائهم
» این درجاتی است که مخصوص پرچمداران نیست. یک طرف آن نبی اکرم و طرف دیگر آن فراعنه تاریخند. عاشورا محصول درگیری نبی اکرم با ابلیس است؛ هرکسی در این صف و قتال قرار بگیرد، تهذیب شده و به وجاهت عندالله می رسد. کسی که وارد حوزه درگیری سیدالشهداء شد، اول ورود عاطفی پیدا میکند، سپس وجاهت به امام حسین(ع) پیدا می کند.
ما عندالله وجاهتی نداریم، وجاهت مال کسی است که تا مقام رضا ایستاده «
لا حبیب الا هو و اهله
» هر کس بخواهد وجاهت پیدا کند وجاهتش باید به امام حسین(ع) باشد. اگر کسی در این مسیر با حضرت همراه شد، پرتویی از وجاهت امام حسین(ع) در وجود او ظهور می کند. کسانی که با امام حسین(ع) سالک هستند هم وجاهت دنیایی پیدا می کنند و هم وجاهت اخروی. این افراد در مرحله بعد به قرب می رسند. «یا ابا عبدالله انی اتقرب» قرب نیاز به موضع گیری نسبت به حضرت رسول و جبهه مقابل او دارد. با این موضع گیری انسان به یک معیت و ثبات قدم می رسد. دعاها و درخواست های زیارت عاشورا نتیجه این سیر است. «
فاسال الله الذی اکرمنی بمعرفتکم ومعرفة اولیا ئکم ورزقنی البرائة من اعدائکم
» اولیاء و ائمه نیز مقامات بسیار بالایی دارند. فرمود چه کسی می تواند مؤمن را توصیف کند؟ اگر کسی کرامت معصوم و کرامت اولیاء ایشان که در صف معصوم هستند را شناخت که همان وجاهت و کرامت معصوم است و به رزق برائت رسید «رزقنی البرائة» معیت با معصوم در سیر الی الله نصیب او می شود «ان یجعلنی معکم». وگرنه قبل از آن همراه معصوم نشده است.
اصولاً سلوک ما با معصوم است و تنها راهی که وجود دارد صراط مستقیم و نبی اکرم و اهل بیت هستند. از توجه به بلاء نبی اکرم و امام حسین(ع) واهل بیت ایشان است که این سیر در انسان بوجود می آید. در این سیر و سلوک، ریاضت و عبادت هم وجود دارد اما به گونه دیگری است. این سیر از تباکی شروع شده به بکاء می رسد، سپس تهذیب عاطفه، بصیرت و موضع گیری و صف و قتال حاصل شده و در نهایت، وجاهت و قرب ومعیت و ثبات قدم ایجاد می شود و انسان هم سفر سیدالشهداء می شود. البته این معیت، معیت جسمانی صرف نیست، بلکه ما با همه قوا معیت پیدا کرده و به ثبات قدم در مسیر حق می رسیم. «
ان یجعلنی معکم فی الدنیا والاخره وان یثبت لی قدم صدق فی الدنیا والاخره
» قدم صِدق یعنی اینکه هیچ نفاق و شرکی در آن نباشد و همه قوای انسان همراه با معصوم باشد.
سوال: درخصوص صفحه ۵۳۴ قرآن کریم که آیات انتهایی سوره رحمان و ابتدای سوره مبارکه واقعه است را توضیحی بفرمایید
.
پاسخ: فضیلت های زیادی برای سوره واقعه گفته شده است. انس و دوام تلاوت آن نیز آثار زیادی دارد. مثلاً مداومت در تلاوت آن فقر را از بین می برد. درروایتی است که این سوره از مختصات امیرالمومنین(ع) است؛ همانطور که سوره فجر به واسطه عبارت «
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
»(فجر/۲۷) از مختصات سیدالشهداء است. در این سوره نیز عبارت «
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ
»(واقعه/۱۰) آمده است که طبق روایات سابقون در امم گذشته یکی مؤمن آل فرعون است که سابق به طرف حضرت موسی(ع) است و بر همه قوم خود سبقت گرفته است. دیگری مومن آل حضرت عیسی(ع) یعنی حبیب نجار است که سبقت به طرف حضرت عیسی(ع) گرفته است. وجود مقدس امیرالمومنین نیز سبقت به طرف نبی اکرم گرفته است. در روایات متعدد آمده است که ایشان افضل بر همه سابقون هستند، اسبق السابقین هستند و فاصله زیادی است بین سبقت به نبی اکرم و سبقت به حضرت عیسی(ع). این ظاهر آیه بود. البته باطن آیه نیز معارف زیادی دارد. اگر کسی انس با سوره و معارف آن پیدا کند، ابوابی از معارف امیرالمومنین(ع) برای او گشوده می شود. مردم سه دسته می شوند: سابقون، مقربون و «
فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ
»(واقعه/۸)
سوال: در سیر و سلوکی که به آن اشاره کردید جایگاه فروع دین کجا است؟
پاسخ: فعلا بحث در مورد اصول دین است وقتی گفته میشود توحید معیار اصلی سعات انسان است، بحث از فروع نیست، همه فروع دین ادامه توحید هستند. در عرض توحید چیزی وجود ندارد. کسی که وارد وادی توحید شود آرام آرام به اخلاق، انجام واجبات، ترک محرمات و غیره می رسد. اگر کسی وارد صف و قتال نبی اکرم نشود نمی تواند وارد فروع شود. چنین فردی با نماز خواندن و روزه گرفتن به جایی نمی رسد. کسی نمی تواند همه عمر نماز بخواند اما پیامبر خدا را قبول نداشته باشد؛ اگر کسی همه دروغ های عالم را ترک کند وبگوید من کاری با پیامبر ندارم خودم دوست ندارم دروغ بگویم، به جایی نمی رسد. در واقع این ترک دروغ نیست، شیطنت است. وقتی که فرد وارد وادی ولایت نبی اکرم شد و صف خود را با دشمن مشخص کرد، در اخلاق تهذیب شده و در فروع نیز اصلاح می شود. اصلاح در فروع واصلاح در اخلاق جز به ورود در صف مقاتله نبی اکرم نیست. خیال می کند حسود نیست اما حسادت جور دیگری دروجودش تجلی کرده است، خیال میکند صبور است صفات حمیده از این جا نشأت می گیرد«
الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ
»(بقره/۳) تا ایمان به غیب نیاید اقامه صلوة نمی آید وانفاقی که خدا می خواهد حاصل نمی شود، تا وارد وادی ولایت وتوحید نشوید به اخلاق وعمل نمی رسید. باطن همه گناهان ولایت دشمنان نبی اکرم است. باطن همه عبادات ولایت نبی اکرم است، سیر از باطن به ظاهر است.
(۱) تحف العقول، ص۱۴۶
(۲) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۲، ص: ۴۹۴
(۳) كامل الزيارات، النص، ص: ۵۲
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
لا حبیب الا هو و اهله
– الاحتجاج، ج۲، ص۴۹۲
۲-
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ
– سوره آل عمران، آیه ۳۱
۳-
اللهم اجعل لی مع الرسول سبیلا
– الکافی، ج۴، ص۷۴
۴-
اللهم اجعل لی مع الرسول سبیلا
– الکافی، ج۴، ص۷۴
۵-
وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْجَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ
– سوره إسراء، آیه ۳۳
۶-
و جلت و عظمت المصیبة بک علینا و علی جمیع اهل الاسلام
– المزار الکبیر، ج۱، ص۴۸۰
۷-
سلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم
– کشف الغمه فی معرفه الایمه، ج۱، ص۹۵
۸-
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ
– سوره حجرات، آیه ۱۳
۹-
حسین منّی و انا من حسین
– کشف الغمه فی معرفه الایمه، ج۲، ص۶
۱۰-
لقد عظم مصابی بک فاسال الله الذی اکرم مقامک
– بحار الانوار، ج۹۸، ص۲۹۰
۱۱-
الی الله و الیکم منهم و من اشیائهم و اتبائهم و اولیائهم
– المزار الکبیر، ج۱، ص۴۸۰
۱۲-
لا حبیب الا هو و اهله
– الاحتجاج، ج۲، ص۴۹۲
۱۳-
فاسال الله الذی اکرمنی بمعرفتکم ومعرفة اولیا ئکم ورزقنی البرائة من اعدائکم
– المزار الکبیر، ج۱، ص۴۸۰
۱۴-
ان یجعلنی معکم فی الدنیا والاخره وان یثبت لی قدم صدق فی الدنیا والاخره
– المزار الکبیر، ج۱، ص۴۸۰
۱۵-
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
– سوره فجر، آیه ۲۷
۱۶-
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ
– سوره واقعه، آیه ۱۰
۱۷-
فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ
– سوره واقعه، آیه ۸
۱۸-
الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ
– سوره بقره، آیه ۳