نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

سوره توبه و بررسی جریان نفاق در دنیای اسلام / بیان فضایل و مقامات حضرت ام المومنین خدیجه کبری

متن زیر گفتگوی جناب آیت الله میرباقری در برنامه سمت خدا و در تاریخ 6 تیرماه سال 94 می باشد. این گفتگو پیرامون آیاتی از جزء 10 قرآن کریم و با محوریت سوره توبه می باشد. ایشان بیان کردند که سوره توبه سوره ای است که ویژگیهای کفار و مشرکین و منافقین در آن بیان شده و نحوه عملکرد مومنین با منافقین را هم ذکر کرده است. گروهی که عهد شکن هستند و ایمان نمی آورند. در این آیات از جانب خداوند خطاب به نبی اکرم چنین بیان شده است که ظاهرشان طرفداری از دین است اما باطنشان در جبهه اسلام نیست آنها از خود اهل مدینه اند ولی مهارت پیدا کردند و تمرین کردند و شیوه های نفاق را آموختند و این قدر پیچیده عمل می کنند که شما آنها را نمی شناسید اما ما می شناسیم. این دو جریانی که با اصل اسلام و با دین نبی اکرم مخالف و درگیرند، هر دو مغلوب واقع می شوند. دین نبی اکرم ولایت حق است، یعنی باطنش ولایت الله است و در ولایت نبی اکرم و اهل بیتش تجلی پیدا می کند. این دین غالب می شود یعنی ولایت الله در عالم ظاهر می شود دستور مجاهده با جریان کفر و جریان شرک و جریان نفاق داده شده و پایانش یک وعده قطعی به پیروزی است. ما اگر بخواهیم در این درگیری تاریخی در کنار حضرت باشیم و جبهه مان با حضرت باشد، باید این خصوصیات در ما وجود داشته باشد و این موانع از وجود ما رفع شود. تعلق و تولی به غیر خدای متعال و دوستی های طبیعی مانع همراهی رسول می شود. همچنین رضایت به دنیا نیز انسان را جدا می کند.

سوال: با توجه به حلول ماه مبارک رمضان در این جلسات مباحثی از جزء خوانده شده روزها ارائه خواهد شد. در خدمت استاد هستیم و مباحثی از جزء دهم قرآن را می شنویم.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. در جزء دهم قسمت پایانی سوره مبارکه انفال و بعد عمده سوره برائت است. سوره برائت سوره مستقلی است یا این که ادامه سوره انفال است محل بحث بین مفسرین است. اگر این سوره مستقل باشد تنها سوره ای است که با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز نشده و نکته اش را مفسرین چنین فرمودند که چون اعلام برائت با مشرکین است؛ این قدر مسئله مهم است که خدای متعال در آغاز این سوره دستور به اعلام برائت با مشرکین می دهد. بحث از عهد شکنی مشرکین است «فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ»(توبه/12) نه این که این ها ایمان ندارند بلکه چون ائمه کفرند؛ این ها عهد هم ندارند و پای عهد هم نمی ایستند و پایبندی ندارند. این ها اهل وفای به عهد نیستند. دستور داده می شود که اعلام برائت و اعلام مقاتلت و درگیری کنید؛ و جنگ و آداب و احکام جنگ و جهاد است. در این سوره فقط بحث از مشرکین و کفار نیست و جریان دیگری هم معرفی می شود که جریان نفاق است که بسیار هم مهم است.

شناخت این داستان در قرآن مهم است و از همان اول سوره بقره در آغاز قرآن خدای متعال مردم را سه دسته کرده است: متقین، کفار و منافقین. آن قدر منافقین جریانشان عجیب است که «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ، أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ يَشْعُرُونَ»(بقره/13-12) داعی اصلاح گری دارند حتی خودشان هم متوجه نیستند که افساد می کنند. این بیان نورانی قرآن است. این جریان در دل دنیای اسلام نفوذ کرده و این نفوذ به شکل تاریخی مانده است و قرآن هم در جاهای مختلف از آن صحبت می کند. در همین سوره مبارکه توبه است «وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الأعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ»(توبه/101) این هایی که اطراف مدینه هستند از جمله قبائل و افراد و اشخاص، یک عده شان منافق اند؛ یعنی ظاهرشان اسلام است و باطنشان اسلام نیست. ظاهرشان طرفداری از دین است اما باطنشان در جبهه اسلام نیست آنها از خود اهل مدینه اند ولی «مردوا» یعنی «تمهروا» مهارت پیدا کردند و «تمرنوا» تمرین کردند و شیوه های نفاق را آموختند و این قدر پیچیده عمل می کنند که شما آنها را نمی شناسید اما ما می شناسیم. یا گاهی در سوره منافقون می فرماید «إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ»(منافقون/1) منافقین می آمدند محضر پیغمبر و می گفتند ما شهادت می دهیم و شاهدیم شما پیغمبر هستی، خدا می داند شما پیغمبرش هستید و همین خدای متعال شهادت می دهد این منافقین دروغ می گویند.

پس یک جریان پیچیده ای بوده است، آن ها هم پیچیده بودند و هم در دنیای اسلام پیچیده عمل می کردند و هنوز هم عمل می کنند. به نظر می آید اگر کسی بخواهد جریان نفاق را بشناسد شاید این سوره کلید مهمی باشد. ما نمی رسیم همه آیاتش را بررسی کنیم ولی فقط به عنوان یک اشاره عرض می کنم. آیاتش در معرفی جریان نفاق و احوالشان و رفتارشان و عقبه شان و اهدافشان خیلی لطیف است. حقایقی در این سوره می باشد و کلید شناخت منافقین شاید سوره توبه است. حضرت مأمور به جهاد با آن ها هم می شوند. نبی اکرم با دو جریان جهاد می کنند که این جهاد در تاریخ می ماند. نبی اکرم بر تنزیل می جنگیدند و امیرالمومنین «یُقاتِلُ عَلَى التَّأْویلِ»(1) همین سوره را جلوی خودشان می گذارند. من نمی خواهم بگویم فقط خصوص همین سوره است بلکه یُقاتِلُ عَلَى التَّأْویلِ یعنی بر تاویل همین سور و آیات حضرت می جنگیدند، شاید وجود مقدس امام زمان علیه السلام که تشریف می آورند بر اساس کتاب می جنگند. این سوره در شناخت این جریان و فاصله گرفتن از این جریان به ما کمک می کند. خدای متعال دستور به تبری و فاصله گرفتن از آن ها داده و اعلام برائت می کند؛ بعد هم اعلام جنگ با مشرکین است و بعد هم جریان نفاق «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ»(تحریم/9) آیات بسیار شدیدی هم در باب منافقین است. گاهی این ها را با مومنین و جریانشان و عاقبت کارشان مقایسه می کند که خیلی لطیف است؛ نحوه موالات و ارتباطات اجتماعی و نتایج کارشان به صورت لطیفی در سوره آمده است.

در ضمن همین سوره به پیامبر گرامی اسلام وعده قطعی غلبه بر جریان نفاق و هر دو را می دهد در آیه 33 همین سوره مبارکه به پیغمبر گرامی می فرماید که «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (صف/9) آیه می فرماید خدای متعال این پیامبر گرامی را با دو چیز فرستاده یکی هدایت و یکی دین حق که این دین حق را بر همه دین های دیگر غالب بکند. بعضی گفتند قبلاً واقع شده ولی آن چه بر اساس تحقیق و معارف قطعی اهل بیت است این واقع نشده است و وقوعش در دوره ظهور امام زمان است. مشرکان چه بخواهند یا نخواهند . این دین حق هم به ظهور حضرت تفسیر شده و هم در روایتی در کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده که دین حق «اَمَرَ رَسُولَهُ بِالوِلايَةِ لِوَصِيِّهِ وَالوِلايَةُ هِىَ دِينُ الحَقِّ»(2) دین حق همان ولایت امیرالمومنین علیه السلام است.

بنابراین این دو جریانی که با اصل اسلام و با دین نبی اکرم مخالفند و به این معنا درگیرند، هر دو مغلوب واقع می شوند. این دینی که نبی اکرم آوردند ولایت حق است، یعنی باطنش ولایت الله است و در ولایت نبی اکرم و اهل بیتش تجلی پیدا می کند. این دین غالب می شود یعنی ولایت الله در عالم ظاهر می شود «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(صف/9) یعنی هم جریان کفر و هم جریان شرک و هم جریان نفاق معرفی شده و دستور مجاهده با آن ها البته با آدابی که دارد و پیچیدگی های تاریخی که پیدا می کند داده شده است و پایانش یک وعده قطعی به پیروزی است.

نکاتی که در این سوره بر آن تاکید شده عواملی است که مانع همراهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در این درگیری و مجاهده می شود و صف ما را از ایشان جدا می کند. در چندین آیه به این اشاره شده من یکی دو تا از این آیات را فقط ترجمه می کنم که به ما کمک می کند اگر بخواهیم در این درگیری تاریخی در کنار حضرت باشیم و جبهه مان با حضرت باشد، باید این خصوصیات در ما وجود داشته باشد و این موانع از وجود ما رفع شود. یکی در آیه 23 و 24 این سوره است که در آیات قبلش (آیه 21) بحث مقامات مجاهدینی است که در راه خدا با مال و جان جهاد می کنند «يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ، خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ»(توبه/21) این ها در نزد خدای متعال مزد بزرگی دارند که به تعبیر مرحوم فیض این آیه می خواهد همه مزدهای دیگر را تحقیر بکند؛ هیچ چیز نزد این مزد«عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» به حساب نمی آید.

هم این آیات و هم آیه 38 ام خطاب به مومنین است که موانع همراهی رسول گرامی اسلام را در مجاهده تاریخی که دارند و در این درگیری تاریخی با جریان کفر و نفاق نشان می دهد. این آیه اموری را که مانع می شود آدم در جبهه نبی اکرم قرار بگیرد و حتی گاهی نا خود آگاه در جبهه مقابل برود را توضیح داده و می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(توبه/23) اگر حتی برادران و پدران شما کفر را به جای ایمان انتخاب کردند آن ها را اولیاء خودتان نگیرید. اگر کسی حتی پدر و برادر خود را در این شرایط به عنوان ولی و دوست خودش انتخاب بکند این شخص اهل ظلم است یعنی به حق ظلم کرده و از مسیر حق فاصله گرفته است. این ظلم را هم مفسرین توضیح دادند که منظور چیست؛ بعد می فرماید: این تعلق این تولی به غیر خدای متعال این دوستی های طبیعی مانع همراهی رسول می شود «قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّـهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِين»(توبه/24) اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و عشیره و فامیل و نزدیکان شما یعنی آن کسانی که انسان به آن ها تعلق دارد و شاید مهم ترین تعلقات انسان هم همین ها است؛ زیرا تعلق به این ها از تعلق به مال مهم تر هستند و حتی در این دوره ای که این روابط تضعیف شده باز هم تعلق به آن ها از تعلق به مال مهم تر است؛ آدم برای حفظ فرزند و اهلش مالش را می دهد؛ اگر تعلق به اشخاص پدران مادران عشیره برادر و اموالی که به زحمت گرد آورده اید (آدم تلاش کرده طبیعتاً تعلق خاطر پیدا می کند) و نیز تجارتی که نگران کسادی این تجارت هستید و این مساکنی که به آن ها راضی شدید و به آنها دل بستید و قانعید، اگر در نزد شما محبوب تر از خدا و رسول شدند و از جهاد در راه خدای متعال محبوب تر شدند و این ها را بیشتر از مجاهده دوست می دارید، پس منتظر بمانید تا خدای متعال فرمانش را جاری بکند؛ این ها مانع همراهی رسول می شود. معنی اش این است که آدم وقتی محبت به آنها را پیدا کرد دیگر در راه خدا جهاد نمی کند.

بحث این است که ما باید در راه خدا با همه وجود با مال و جان جهاد کنیم. اگر این ها را بیش از خدا و رسول دوست داشتیم دیگر آن وقت نمی توانید در راه خدا مجاهده کنید و آن ها موانع می شوند ولو اخوانتان باشند، اگر همراه دین شما هستند باید از این ها ببرید. به تعبیر دیگر تعلقاتتان باید حب فی الله و بغض فی الله باشد؛ اگر محبتتان به این هایی تعلق گرفت که غیر از محبت خدا و رسول بود آن وقت این ها مزاحم شما هستند و دیگر نمی توانید رسول را همراهی بکنید.

 پس درنگ بکنید تا خدای متعال امر و فرمانش را در باب شما جاری کند که گفته شده منظور، تهدید به عذاب است؛ اگر این طوری شدید، فاسق می شوید و دیگر خدا هدایتتان نمی کند و نمی توانید در صف مومنین و موحدین و مدافعین به اسلام قرار بگیرید. دیگر نمی توانید جان و مالتان را در راه خدا خرج بکنید. خدا در این راه شما را نمی برد. آن هایی را خدای متعال هدایت می کند که از فسق فاصله بگیرند؛ اگر بخواهید از فسق فاصله بگیرید باید تعلقتان به خدا و رسول اصل باشد.

مرحوم فیض یک تعبیری دارند؛ اول یک حدیثی ایشان نقل کردند: «لَا يَجِدُ أَحَدُكُمْ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يحُبّ فِی الله وَ یُغبِضُ فِی الله»(3) طعم ایمان را نمی چشید تا همه محبتتان و بغضتان در راه خدا باشد و هیچ چیز را مستقل از خدا و رسول دوست نداشته باشید. بنا نیست ما دوست نداشته باشیم؛ بلکه باید دوستی ها در طول دوستی خدا باشد «أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللهَ وَ البُغضُ فِي اللهِ»(4) مهم ترین رشته ایمان حب در خدا و بغض در خدا، دوستی در راه خدا دشمنی در راه خدا است. اگر دوستی ها در راه خدا نبود کم کم رقیبِ دوستی خدا می شود. ما محبتمان را باید هدایت کنیم. اگر همه محبت های دیگر ذیل محبت خدا و رسول شد، مزاحم نمی شود؛ ولی اگر ذیل نشد و هم عرض شد، آرام آرام ممکن است غلبه بکند و احبّ شود. یک موقع آدم آن ها را دوست دارد ولی در عرض محبت خدا و رسول است در این حالت مشرک در محبت است؛ ولی محبت اصلی اش نسبت به خدا و رسول است یعنی آن ها را می دهد که محبت خدا و رسول بماند. یک موقع آن ها رقیب می شوند و در نزد آدم احبّ می شوند؛ پیداست آدم دیگر در راه خدا و رسول نمی تواند همراهی کند. پس در این درگیری اگر کسی می خواهد موفق باشد باید رشته محبتش را اصلاح بکند محبت انسان و حب و بغضش فی الله باشد و الا حب و بغضی که در راه خدا نیست آرام آرام مزاحم راه خدا می شود، یعنی اول مزاحمی ضعیف است و بعد کم کم یک جایی غلبه می کند.

آدم وقتی پای محبوب هایش پیش می آید از خدا و رسول فاصله می گیرد؛ وقتی پای دنیای انسان پیش می آید که دنیای انسان گرو می افتد، به این صورت می شود که آرام آرام و کم کم از کوفه راه می افتد و می گوید می رویم ان شاء الله جنگ نمی شود، بعد هم که جنگ شد اول که دعوت حضرت را زیر پا می گذارد و بعد هم کم کم می آید در کربلا بعد هم کم کم می بینی همه کاری می کند و یک دفعه می بینی سر غنائم سبقت می گیرد و آدم را از صف خدا و رسول جدا می کند. این اولین هشداری است که خدای متعال داده است.

در سوره مبارکه نساء خدای متعال در این آیه می فرماید: «وَمَن يُطِعِ اللَّـهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِيقًا»(نساء/69) کسی که خدا و رسول را اطاعت بکند و طوع رسول در وجودش و گردنش زیر بار حضرت باشد مطیع باشد با آن هایی که خدا به آن ها نعمت داده خواهد بود، که در بعضی روایت ذیل این آیه روایت است که حضرت فرمود مقصود از نبیین این جا من هستم و اگر کسی مطیع من باشد با من است. همچنین ذیل این آیه روایتی را مرحوم طبرسی در مجمع البیان نقل کردند: حضرت یک مولای آزاد شده ای داشتند که خیلی به حضرت علاقه داشت اگر حضرت را یک روز نمی دید به شدت دلتنگ می شد. حضرت دیدند نحیف و لاغر شده به او گفتند: چه شده؟ گفت: محبت شما من را این طور کرده چون من از شما که دور می افتم دلتنگ می شوم اما خوشحالم که فردا می آیم و شما را می بینم؛ ولی نگرانم چون در عالم آخرت شما در درجه انبیاء و فوق انبیاء هستید و ما به آن درجات راه نداریم. بنابراین ما نمی توانیم شما را ببینیم و اگر جهنم هم برویم که دیگر هیچ. همه نگرانی ام این است که از شما دور می شوم و این من را بیچاره کرده و این بدحالی و بیماری و ضعف جسمانی من ناشی از این است. پس این آیه نازل شد «وَ مَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم» اگر کسی طاعت رسول را به گردن بگیرد در آخرت هم با پیامبر است؛ آن وقت حضرت ذیلش یک جمله ای فرمودند و آن جمله نشان می دهد که چطور آدم به طاعت و معیت رسول می رسد و از طریق طاعت هم به معیت می رسد؛ این را مکرر گفتیم که این معیت، معیت قیومی است، خیال نکنیم ما یکی می شویم؛ بلکه حضرت اصل اند و این معیت، معیت سایه و اصل است؛ در واقع ما همراه هستیم؛ ما شیعه یعنی شعاع وجود او هستیم؛ او خورشید است و ما شعاع او هستیم و همیشه هم با او هستیم. اگر هم جدا شویم دوباره به او برمی گردیم. بعد حضرت ذیلش فرمودند: «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِه لا يُؤْمِنُ اَحَدُكُمْ حَتَّي اَكُوْنَ اَحَبَّ اليه مِنْ نَفْسِه و وَلَدِه و الناس اَجْمَعِيْن»(5) قسم به آن کسی که جان من در دست اوست فرمود که احدی ایمان حقیقی را به کف نمی آورد تا من در نظر او محبوب تر باشم از خودش پدر و مادرش برادرش و اهلش و همه مردم و تا اینگونه نباشد مومن نیست. ایمان حب الرسول و حب امیرالمومنین است. «حُبُ عَلِيٍ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْر»(6) ایمان نبی اکرم حب الله است؛ کما این که اخلاق نبی اکرم حب الله است «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ قال وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عظیم»(7) لذا حقیقت ایمان چیزی جز محبت نبی نیست؛ حقیقت اخلاق هم این است. حسن خلق، توکل و یقین و رضا همه اش فرع محبت نبی اکرم است چون این از فروع ایمان اند اصلا این ها فروع اند «الْإِيمَانُ لَهُ أَرْكَانٌ أَرْبَعَةٌ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ تَفْوِيضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»(8) تسلیم و رضا و... این ها از فروع ایمان اند، اوج اخلاق کریمه و حمیده اند. همانطور که ایمان نبی اکرم حب الله است اگر ایمان ما حب نبی اکرم شد همه اینها در ذیلش می آیند.

پس این آیه اول در مورد این درگیری تاریخی و عظیمی است که بین جبهه نبی اکرم و جبهه نفاق در داخل دنیای اسلام و جبهه کفر در بیرون است. این دو همداستان اند. هم داستانی و هم دستی این ها را در این سوره به دقت ببینید؛ از طرفی هم همراهی با حضرت و جدا نشدن از ایشان و با صف و نفاق و کفر هم داستان نشدن هم منوط به این است که انسان حب و بغضش فی الله باشد و خدا و رسول را لااقل بیش از تعلقات دیگر دوست بدارد (اگر نگوییم فقط خدا و رسول را دوست بدارد) تعلقات دیگر ذیل و در سایه تعلق به خدا و رسول شوند؛ اگر غیر از این شدممکن است جایی از رسول جدا می شود؛ لذا آیه خطاب به مومنین است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» شما مومنین، حواستان را جمع کنید تا مبادا پدر و برادری را که از رسول خدا و خدا جدا شدند دوست انتخاب بکنید که این مانع همراهی شما با رسول می شود و شما را از مجاهده در راه خدا باز می دارد.

یک آیه دیگر هم سریع می خوانم آن آیه هم در همین سیاق است. آیه 38 و 39 ام سوره توبه است که باز خطاب به مومنین است. نقل شده که این آیات ظاهراً در جنگ تبوک نازل شده است. جنگ تبوک بعد از برگشتن از طائف و جنگ سختی بود هم راهش بسیار دور بود و هم دشمن که روم بود، دشمن عظیمی بود و جنگ هم در سال گرسنگی و قحطی واقع شد. خیلی این جنگ سخت بود؛ لذا خیلی ها سختشان بود که در این جنگ شرکت کنند. خدای متعال خطاب به مومنین می فرماید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(توبه/38) شما چه منفعتی به دست می آورید که وقتی به هر طرف شما را صدا می زنند با سر می روید ولی به شما می گویند در راه خدا کوچ کنید، سنگین می شوید و انگار که یک وزنه ای شما را به طرف زمین می کشد؛ چه چیز شما را سنگین کرده که نمی گذارد سبک بال پرواز و در راه خدا کوچ کنید؟ نکته این جاست که خدای متعال در این آیه آن بیماری که در انسان است را توضیح می دهد که آیا راضی به حیات دنیا هستید؟ همانطور که در آیه قبل خواندیم اگر انسان دلبسته به دنیا شد «وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا» و راضی بود که دنیا را داشته باشد و دنیا برایش کافی باشد، سنگین می شود. مومن هم باشد سنگین می شود. انسان باید قانع به دنیا نباشد اگر دنیا برای ما کوچک بود و دلمان را پر نکرد، سیرمان نکرد و قانع به دنیا نبودیم، آن وقتی که داعی الله ما را صدا می زند و می گوید به طرف خدا بیایید، و همانطور که خدا خودش ما را در این ماه رمضان صدا می زند سبک بال بلند می شویم. اگر راضی به دنیا بودیم آن جایی که باید جانمان، مالمان، خوابمان را در راه خدا بدهیم آن جا سبک بال نیستیم.

سوال: برای همین است که در خطبه های حضرت امام حسین مکرر حضرت دنیا را نشان گرفته اند؟

جواب: آدم اگر راضی به حیات دنیا شد صفش از خدا و اولیاء خدا جدا می شود. اول سنگین می شود بعد که سنگین شد زمین گیر می شود و بعد شروع به عذرتراشی می کند. قرآن می فرماید: «وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً»(توبه/46) بیخودی عذر می آورند اگر می خواستند بیایند عده هم فراهم می کردند، نمی خواهند بیایند که بهانه می آورند. می گویند اسب نداریم اسلحه نداریم؛ اگر آدم بخواهد راه خدا را برود راهش را پیدا می کند. چطور آدم راه دنیا را که می خواهد برود از زیر سنگ هم شده امکاناتش را فراهم می کند، می خواهد برود سفر خارج همین طور سعی می کند و فراهم می کند. قرآن بعد توضیح می دهد که آن هایی که مومن اند هیچ وقت عذر نمی آورند، نه اجازه فرار می گیرند و نه عقب نشینی می کنند و نه بهانه می آورند. پس آن چه که مانع می شود این است که انسان راضی به دنیا باشد؛ رضای به دنیا و تجارت و به همسر و خانه و ملک و این جور چیز ها را داشته باشد. به اینها قانع است و بیشتر نمی خواهد. وقتی آدم بیشتر خواه نشد، وقتی دعوتش می کنند به خدا سبک بال نیست.

 سوال: بیشتر یعنی آخرت را نمی خواهد؟

جواب: از آخرت تا خود قرب الهی را نمی خواهد. محبت و آخرت که به معنی خاصش برای اولیای خدا خود خداست. در مناجات المریدین از امام سجاد علیه السلام است «يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي» در هجرت از دنیا حداقلش آخرت خواهی است که آدم را سبک بال می کند. خدای متعال چاره این بیماری انسان را که راضی به حیات دنیا شده و سنگین شده را می گوید: یکی این که می فرماید «أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ»(توبه/38) شما به دنیا نسبت به آخرت راضی شدید؟ همه کالای دنیا در آخرت هیچ چیز به حساب نمی آید و اندکی بیشتر نیست، برای شما کم است. شما را برای بیشتر از دنیا ساخته اند. دنیا معبر شما است. باید از آن بردارید. اگر به خود دنیا قانع شدید این برای شما اندک است. باید از این دنیا برای آن عالم توشه بردارید تا خدا این را زیاد کند؛ اگر انسان با خدا معامله کرده و از دنیا برای آخرت برداشت کرد، خدای متعال آن را زیاد می کند، اما اگر برای دنیا برداشت کرد فقط مثل مزد دنیا را به او می دهند «مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ»(شوری/20) از همین دنیا برداشت می کند اما حرث آخرت را می خواهد؛ یعنی برای آخرت می کارد. کسی که برای آخرت می کارد خدا آن را برایش زیاد می کند کسی که برای دنیا می کارد از همین دنیا به او می دهند.

پس دنیا کم است ما باید در این دنیا تجارت و کشت کنیم تا خدا در آخرت زیادش کند؛ آیات انفاق هم ناظر به همین بود اگر کسی مال خودش را بدهد خدا خودش را رشد می دهد و خودش را بزرگ می کند.

چاره دومی که هست تهدید است «إِلا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا»(توبه/39) خیال نکنید که اگر شما در دنیا نشستید آرام می مانید؛ دنیا جای قرار نیست. رنج ها به سراغ شما می آید و تنها کسانی از رنج دنیا آزادند که مهاجر الی الله اند و الا خود دلبستگی به دنیا ریشه همه رنج هاست «إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ أُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ»(یونس/7-8) آن هایی که طالب لقاء ما نیستند یعنی آخرت و لقاء الله را نمی خواهند و راضی به دنیا هستند و کنار سفره دنیا آرامند در حالیکه ما زنگ هشدارها را می دهیم اما باز هم گوششان نمی شنود که بانگ رحیل زدند و نمی شود این جا ماند چون این جا قرارگاه خوبی نیست. همین تکیه گاه و پناه گاهشان، آتششان است؛ خیال نکنید اگر همینجا ماندید و سنگین شدید و به طرف خدا حرکت نکردید نجات پیدا می کنید، بدانید اگر نرفتید خدا عذابتان می کند.

سوال: ریشه دنیا زدگی ما چیست؟ به اینکه دنیا را نقد می بینیم ربطی دارد؟

جواب: از یک طرف یک سری غرائز در ما است و نفس که ما را به طرف دنیا می کشد و از یک طرف هم خدا و دعوت های خداست. ما این وسط ایستادیم و باید انتخاب بکنیم. از اولین انتخابی که می کنیم میدان درگیری است. اگر خوب انتخاب کردیم پایش ایستادیم؛ چون گرایش به دنیا در نفس ما است مجاهده همین جا شروع می شود. اصلاً همه امتحان های دنیا برای این است که انسان مجاهده کند و از تعلقات آزاد شود. آزاد شدن از این تعلقات هم با مواعظ الهی و با هدایت خداست.

این نقد بودن دنیا هم در این مسئله تاثیر دارد که جزء اوهام شیطان است. هرگز دنیا نقد نیست آن چیزی که نقد است وعده خدا است دنیا هم که خودش کاره ای نیست؛ بلکه ضیافت الله است. این وعده خدا است که نقد است وعده خدا همه جوره اش نقد است؛ هم دنیایش نقد است و هم آخرتش نقد است. اما اگر خدا را برداری هیچ وعده نقدی در کار نیست. انسان کار می کند حتی ممکن است هزار سال کار کند اما به هیچ نتیجه ای نرسد. در دنیا هم خدای متعال است که کار را به نتیجه می رساند؛ ما خیال می کنیم کارهای دنیایی خودش به نتیجه می رسد. بنابراین آن چیزی که نقد است وعده خداست.

در نفس ما تعلق به دنیا هست و شیطان هم همین را تزئین می دهد «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»(اعراف/16) شیطان نمی گذارد که انسانها برای خدا کار کنند. انسانها برای نفسشان راحت کار می کنند همین که می خواهند برای خدا کار کنند می آید و مانع می شود.

خدای متعال تهدید می کند که در صورتی که دنیا را انتخاب کردیم «إِلَّا تَنفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللَّـهُ عَلَىكُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(توبه/39) بدانید خدا به رنجتان می اندازد؛ یعنی اگر در دنیا قرار گرفتید معذب خواهید بود زیرا دنیا جای قرار نیست. اما اگر مهاجر از دنیا شدید، رنج هایتان کم می شود و همه سختی های دنیا برای شما هموار می شود. اگر قرارگاهتان را دنیا گرفتید رنج های دنیا شمار را بیچاره می کند و بعد از آن هم شما را برمی دارد. بنا بود شما مهاجر الی الله و مدافع نبی اکرم باشید و به معیت حضرت برسید که این معیت شفاعت حضرت است. این فوزی که بنا بود به شما برسد نمی رسد و شما را برمی دارد و هیچ ضرری هم به خدای متعال نمی زند؛ شما باخته اید. خدای متعال که به شما احتیاج ندارد. این که خدا در قرآن فرموده به من کمک کنید؛ در واقع می خواهد شما رشد کنید. این که می فرماید به من قرض بدهید، می خواهد شما رشد کنید والا خدای متعال چه احتیاجی دارد مال را به ما بدهد بعد بگوید به من قرض بدهید؟ هر چیزی که خودش داده خزائنش نزد خودش است یک قطره ای را نازل کرده بعد می گوید همین را به من قرض بدهید زیرا می خواهد در این قرض دادن ما رشد کنیم و دست ما به دست خدا بخورد تا تطهیر شویم «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ»(توبه/103)

جان هم همین طور است می خواهد ما تطهیر شویم جان ما به دست خدای متعال و به دست ولی خدا تطهیر شود؛ در واقع خدا می فرماید اگر این کار را نکردید دین خودمان را رها نمی کنیم و پیغمبران را تنها نمی گذاریم بلکه شما را برمی داریم؛ یک گروه دیگر می آیند و آن ها می رسند و این شما هستید که ضرر می کنید. پس اولاً اگر در دنیا ماندید رنج می برید؛ خیال نکنید اگر در دنیا ماندید راحتید و جهاد در راه خدا رنج است؛ بلکه اگر در دنیا ماندید گرفتار عذاب می شوید.

ثانیاً شما بازنده اید زیرا بنا بود شما مومنین در همراهی رسول به مقصد برسید و بهره ببرید؛ شما را بر می دارند و یک عده دیگری جای شما می آیند. خدا و رسول ضرر نمی کنند؛ شما ضرر می کنید. بعضی از آیات دیگر هم از همین دست است که خیلی در این سوره تهییج می کند ما را به این که در این درگیری و صف و قتال تاریخی که بین حضرت و منافقین و مشرکین و کفار است ما صف مان را از نبی اکرم جدا نکنیم و در این درگیری همه جا با حضرت باشیم.

 سوال: به تلاوت روزانه قرآن رسیده ایم که آیات 11 تا 22 سوره مبارکه زخرف است. در ادامه با استاد در مورد حضرت خدیجه سلام الله علیها که امروز روز وفات ایشان است گفتگو خواهیم داشت.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. در مورد این شخصیت بزرگ صحبت کردن به خصوص در این فرصت کوتاه کار دشواری است. در مقامات ایشان روایات مختلفی وجود دارد روایتی است که صریحاً مقام ایشان را بیان کرده مثل این که کَمُلَ مِنَ الرِّجَالِ کَثِیرٌ وَ لَمْ یَکْمُلْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا أَرْبَعٌ : آسية بنت مزاحم امرأة فرعون، و مريم بنت عمران، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد صلى الله عليه و آله»(9) این روایت از وجود مقدس نبی اکرم نقل شده که فرمودند: از بانوان چهار نفر هستند که به کمال توحید رسیدند؛ آسیه همسر فرعون، مریم صدیقه، وجود مقدس خدیجه کبری و حضرت زهرا سلام الله علیهم؛ البته بعضی از نساء محل بحث نبودند مثل حضرت معصومه سلام الله علیها که امام صادق در شأن ایشان فرمودند «و تَدخُلُ بِشَفاعَتِها شِيعَتي الجَنَّةَ بِأجمَعِهِم»(10) همه شیعیان به شفاعت ایشان به بهشت می روند و پیداست این چه مقامی است. بنابراین این بزرگواران محل بحث نبودند؛ یکی از آن چهار نفر حضرت خدیجه است که در کمال توحید است. ایشان مقام «اصطفی» دارند که مقام فوق العاده ای است. در روایت امالی مرحوم شیخ صدوق است از امام رضا نقل شده که فرمودند در باطن قرآن که هیچ در ظاهر قرآن در دوازده جا دوازده خصوصیت برای اصطفا گفته شده است و حضرت یکی یکی ذکر می کنند؛ یکی از آنها آیه تطهیر است. در روایت است که وجود مقدس نبی اکرم به یکی از همسرانشان فرمودند که آیا می دانی خدای متعال چه کسانی را برگزیده «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آَدَمَ وَنُوحاً وَآَلَ إِبْرَاهِيمَ وَآَلَ عِمْرَانَ»(آل عمران/33) که در قرآن است و بعد حضرت در ادامه اضافه کردند «وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً وَ فَاطِمَةَ وَ خَدِيجَةَ عَلَى الْعالَمِينَ»(11) حضرت خدیجه در عدات این ها قرار گرفته و ایشان مصطفی هستند. در خصوص اصطفا هم عرض کردم خدا وقتی می خواهد افرادی را برگزیند؛ مصطفین یک خصوصیاتی دارند؛ همانطور که نجبا صفاتی دارند، نقبا صفاتی دارند و این طور نیست که همین طوری اسمی روی کسی به نام نقیب یا به نام نجیب گذاشته باشند.

حضرت خدیجه جزء مصطفین است و مقام اصطفا دارد ما وقتی گفتیم که ایشان از برگزیدگان هستند خیلی ساده گفتیم؛ ایشان دارای مقام اصطفا است و جزء سادات است. در بعضی از نقل ها و روایات است که مثلا حضرت مریم سیده عالم خودش بوده است. حضرت خدیجه سیده عالم خودش بوده ودر عالم خودشان سیادت دارند و فاطمه زهرا سیدة نساء العالمین است. در بعضی روایات مقام های دیگری هم برای حضرت گفته شده از جمله این مقام که جزء مقامات مهم است این است که جزء شخصیت هایی هستند که علی الاعراف اند «وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ»(اعراف/46) در کل جزء متوسمین اند و همه را در سیما می شناسند. امیرالمومنین علیه السلام در روایتی که در کافی است فرمودند «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الّذِي لَا يُعْرَفُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ إِلّا بِسَبِيلِ معرفته»(12) اعراف آن هایی هستند که خدای متعال جزء از راه معرفت آن ها شناخته نمی شود. در بعضی روایات است که ایشان در اعراف در کنار نبی اکرم و امیرالمومنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین اند. در کنار این شخصیت ها ذکر شدن خیلی امر مهمی می باشد؛ و الا در ابتدا ممکن است این مقامات، این اندازه گویا نباشد اما کسی در کنار امیرالمومنین و در کنار نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جزء اصحاب اعراف به حساب بیاید این ها مقامات استثنائی است. هر کدام از این آیات اگر توضیح داده شود معلوم می شود که در مقام اعراف بودن و مصطفی بودن یعنی چه.

از مقامات دیگری که هست و بسیار مهم است آن که اول مومنه به نبی اکرم، حضرت خدیجه است. چرا که بعد از فتح مکه «يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»(نصر/2) اینگونه به اسلام می گرویدند. لذا یکی از همسران پیامبر وقتی عرض کرد خدا بهترش را به شما داده چرا این قدر یاد حضرت خدیجه می کنید؟ حضرت فرمود: بهتر از او نیست زیرا اول مومن به من است؛ وقتی همه به من کافر بودند او به من مومن بود. وقتی همه من را تکذیب می کردند، آن هایی که الآن همه شان مدعی اند در آن زمان من را تکذیب می کردند، او به من ایمان آورد.

در روایات است که وقتی حضرت مبعوث شدند و از غار حرا برمیگشتند به حضرت عرض کرد نوری در شما می بینم که نور نبوت است. حضرت فرمودند: مبعوث شدم. عرض کرد: من این را از قبل می دانستم. از اینجا مشخص می شود که ایشان یک این آدم معمولی نیست، نور نبوت دیدن که کار هر کسی نیست. ایشان یک شخصیتی است که خدای متعال ایشان را مادر حضرت زهرا قرار داده است. حضرت زهرا سلام الله علیها جزء اسرار الهی است؛ لیلة القدر خداست. دست هیچ کسی به او نمی رسد «سللت مِنْها اَنْوار الاَئمة»(13) انوار ائمه از ایشان ساطع می شود. نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مجرای اصلاب طاهره و ارحام مطهره آمدند؛ یعنی پدران پاک و مادران پاک داشتند؛ ولی حضرت زهرا این طوری نیست ایشان وقتی می خواستند در عالم دنیا بیایند، در بالاترین مقامات معراج نور حضرت زهرا به نبی اکرم منتقل شده و با خودشان مستقیم در دنیا آوردند؛ این نور می خواهد به یک دامنی و به رحمی منتقل شود. کدام رحم بهتر از وجود مقدس حضرت خدیجه سلام الله علیها است؟ بعد هم حضرت خدیجه گفتند که بلافاصله این نور را در خودم احساس کردم. این ها حرف و حدیث که نیست، گفتنش آسان است. وقت تولد حضرت زهرا سلام الله علیها زنان قریش نیامدند. (نباید هم بیایند) و گفتند ما به شما گفتیم ازدواج نکن. اما زنان بهشتی آمدند. اینها مکاشفه نیست؛ زیرا ولادت که در مکاشفه اتفاق نمی افتد. این چه مقامی است که زنان بهشتی بیایند در مقام مشاهده و نه مکاشفه و خدمتش را بکنند؟ این ها گفتنش آسان است.

در شأن حضرت مریم قرآن خیلی که می خواهد اوج مقامشان را بگوید می فرماید: «أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(آل عمران/37) برایش از بهشت طعام می آمد؛ پیغمبر خدا حضرت زکریا شگفت زده شد که این کیست که برایش از ناحیه خدا طعام بهشتی می آید؟ بحث طعام نیست؛ در خصوص حضرت خدیجه بحث خدمه است؛ مقربان بهشت باید بیایند و خادم این وجود مقدس شوند. چیز عادی نیست.

بعضی دیگر از مقامات حضرت این است این که سال ها همسر نبی اکرم باشد و حضرت تا آخر عمر یادشان کنند. ممکن است بگویید ایشان همسر زیاد داشتند ولی خدیجه کبری چیز دیگری بود. اما حضرت مکرر می فرمود: مثل او پیدا نمی شود. ام سلمه می گوید: در ماجرای عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها یادی کردیم از حضرت خدیجه ایشان اشکشان جاری شد و گفتند کِی مثل خدیجه پیدا می شود، وقتی همه به من کافر بودند ایمان آورد و من را کمک کرد و با مالش مبادرت با من کرد.

من یک آیه بخوانم. خدای متعال راجع به بعضی از همسران پیامبر که در خانه پیامبر بودند در سوره مبارکه تحریم است که می فرماید «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ»(تحریم/4) اگر پشت به پشت بدهید بخواهید پیغمبر را ضربه بزنید و اگر بخواهید با پیغمبر درگیر شوید خدا پشتیبان او است جبرئیل است ببینید چه فتنه ای به پا کردند که خدا تهدیدشان می کند به جبرئیل و به صالح المومنین که امیرالمومنین و ملائکه که همه پشتیبان نبی اکرم هستند. نمی خواهم بگویم همه این طوری بودند و بعضی دیگرشان که خوب ترند را خدای متعال در قرآن می فرماید «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلاً»(نور/28) به آن ها بگو اگر دنیا می خواهید بیایید به شما مطاع دنیا می دهم راحت بروید. با احترام رهایتان می کنم. ذیل این آیه نقل شده همسران پیامبر سر غنائم جنگی با حضرت درگیر شدند. خدای متعال غیرت به خرج داد و فرمود: مدتی نزدیکشان نشو و از آن ها دوری کن. نوزده روز بعد این آیه نازل شد که حالا به آن ها بگو اگر می خواهید طلاقتان بدهم با احترام دنیا می دهم که بروید. به تعبیر مرحوم فیض همه چیز را مقابل پیامبر تحقیر می کند زیرا کسی که پیغمبر دارد که دنیا نمی خواهد. حالا بروید حضرت خدیجه را با این ها مقایسه کنید حضرت خدیجه مهرش را هم از مال خودش قرار داد. همه گفتند کِی زن مهر خودش را هم از مال خودش قرار می دهد؟ حضرت ابوطالب فرمود اگر چنین دامادی پیدا کردید زن مهرش را هم از مال خودش باید بدهد. ایشان هر چه داشت در راه پیغمبر داد. شما فقط تفاوت را ببینید که آن ها سر مال درگیر شدند و شاید اکثرشان هم بودند؛ مورخین اهل سنت، عامه و خاصه نوشتند که درگیر شدند. البته بعد برگشتند به طرف پیامبر و پیامبر را انتخاب کردند؛ ولی قدم اول مال می خواستندو بر سر مال درگیر شدند. بعضی از آنها هم به حضرت عرض کردند شما خیال کردی اگر ما را طلاق بدهی ما تنها می مانیم؟ بزرگان اقوام ما می آیند با ما ازدواج می کنند. این را هم عامه و خاصه نوشتند؛ ولی حضرت خدیجه همه اموالش را داد، شعب ابی طالب را تحمل کرد و سه سال در شعب حامی پیامبر بوده است.

موقع وفات حضرت خدیجه که می شود دو وصیت به نبی اکرم کردند. سومی اش این است که می گویند: خجالت می کشم بگذارید به فاطمه بگویم. حضرت بیرون رفتند و بعد به حضرت فاطمه فرمود: دخترم من از قبر می ترسم به پدرتان بگویید آن عبایی را که موقع وحی روی دوش می انداختند کفن من بکنند. خجالت می کشیدند که بگویند آقا عبایتان را کفن من بکنید. این تفاوت است. حالا شما خودتان بسنجید. وقتی حضرت دارند تجهیز می کنند حضرت خدیجه سلام الله علیها را جبرئیل آمد فرمود: خدا می فرماید کفن حضرت خدیجه با ماست. همه مالش را در راه ما داده است. کفن بهشتی آمد. حضرت دو کفن کرد یکی کفن بهشتی و یکی هم عبای خودشان؛ و بعد رفتند ایشان را در قبرشان گذاشتند. کجا بقیه زنان پیامبر این طوری اند؟

بقیه خصلت های این وجود مقدس نیز بسیار بسیار فوق العاده است. امروز طبق نقل بعضی از محققین و شاید از مرحوم مفید هم نقل شده که روز رحلت این وجود مقدس است. بعضی نقل ها هم وفات ایشان را در شعب ابی طالب در همان دوران حصر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دانسته اند. خدا ان شاء الله به برکت ایشان ما را بهره مند از این ماه بگرداند و سبب پیروزی اسلام و شکست دشمنان اسلام قرار دهد.

پی نوشت ها:

(1) الخصال، ج 2، ص: 650

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 432

(3) تفسير الصافي، ج‏2، ص: 329

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 125

(5) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، ص: 2

(6) الأمالي (للصدوق)، النص، ص: 89

(7) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 265

(8) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 47

(9) تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏13، ص: 345

(10) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏57، ص: 228

(11) تفسير فرات الكوفي، ص: 80

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184

(13) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 625