نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

توسل و تمسک به اسماء الهی شرک نیست بلکه عین توحید است / تحلیل توسل به ذوات مقدسه در فضای توحید

متن زیر جلسه چهل و چهارم گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 6 اردیبهشت سال 93 برگزار شده است. در این جلسه بحث در ادامه مقام «بسم الله الرحمن الرحیم» است و اینکه وقتی در آغاز کار بسم الله گفته شود به معنی این است که فقط از خدا استعانت می جوید چون تکیه کردن به غیر خدا شرک است. اینکه بعضی استعانت جستن از ائمه را شرک می دانند به خاطر این است که آنها اسباب را واسطه فیض نمی دانند. خداوند همه موجودات را مضطر آفرید وبه خاطر رفع اضطرارشان باید از اسباب کمک بگیرند مثل تشنگی که برای رفع آن باید آب خورد. اگر بگوییم شرک است همین آب خوردن هم شرک می شود. بنابراین ما توسل به ائمه (ع) را عین توحید می دانیم چون راه رسیدن به خدا ائمه (ع) هستند.

سؤال: بحث در باب مقام بسم الله بود و استعانت از خدا و اسماء الهی. اما سوال مطرح هم شده بود که وقتي حضرت ابراهيم خليل از حضرت جبرئيل هم كمك نخواست، ما چگونه از اهل بيت(ع) كمك بخواهيم؟ آيا اين شرك است يا نه؟

پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. به طور اختصار در جلسات گذشته اشاره كرديم كه در احاديث ائمه(ع) « بسم الله الرحمن الرحيم»، اينگونه معنا شده است. «استعينوا في اموري كلها بالله»، در همه امور خودم از امور كوچك و بزرگ، از امور مادي و معنوي، بدون استثناء از الله تبارك و تعالي استعانت مي جويم. الله كه همه مخلوقات مضطر به او هستند؛ منتهي در حجاب هستند. وقتي حجاب ها برداشته شد و اسباب از كار افتادند، آن وقت حضور او را درك مي كنند و فقط از او استعانت مي جويند. بعضي مخلوقات هستند وقتي حجاب ها برمي گردد دوباره مشرك مي شوند و بعضي وقتي دوباره اين حجاب ها برگشت، باز در وراء حجاب حضور حضرت حق را مي بينند و در وراء همه اسباب اراده حضرت حق را مشاهده مي كنند و دائم در وادي توحيد مي مانند. نكته استعانت جستن ما از خداي متعال اين است كه ما مضطر آفريده شديم و هركاري انجام بدهيم، براي رفع نياز ما است، بنابراين تكيه گاه مي خواهيم. تكيه گاه هاي ديگر همه شكننده و آفل هستند؛ حتي كوه ها که مستقرترين عناصر طبيعت هستند و نماد استقامت هستند. خداي متعال وقتي مي خواهد از آنها ياد كند، مي فرمايد: «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب»(نمل/88)، خيال مي كني كوه ها مستقر هستند، در حالي كه «وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب »، مثل ابر در حال حركت و عبور هستند كه بعضي از اين استفاده حركت جوهري، حركت در متن اشيا را كردند. اين تعبير قرآن است و خيلي لطيف تر از بحث هاي فلسفي است. «وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب»، هيچ تكيه گاه خوبي نيست، حتي كوه ها كه نماد استقرار هستند، قرآن مي فرمايد: مثل ابر در حال رفتن هستند. ابري كه در آسمان در حركت است، يك ابر سياهي هم زير آن حركت مي كند. هیچ انساتی زير سايه اين ابر اتراق نمي كند؛ چون در حال حرکت است و نمي شود به اين تكيه كرد. پس بنابراين عالم، براي ما كه مضطر هستيم، تكيه گاه خوبي نيستند. جز الله تبارك و تعالي كه او غني محض است و «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»(حديد/4)، غني محض است و هركجا ما باشيم در همه عوالم اول او هست كه ما هستيم، نه اينكه ما هستيم، پس او هست، نه! او هست كه ما هستيم! بنابراين اين يك نكته استعانت جويي از ماست كه ما ناچار به استعانت جويي هستيم.

نكته ديگري كه در باب استعانت عرض شد، اين بود كه استعانت همراه با عبوديت است؛ يعني هركسي از ديگري استعانت جست و كمك خواست بندگي او را مي كند. انسان نمي شود از كسي استعانت بجويد و عبوديت نداشته باشد و برعكس اگر انسان عبد خداي متعال شد، فقط از او استعانت مي جويد. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» (قاتحه/5)، اگر انسان از بقيه رها شد و در مقام بندگي فقط دلداده او شد و فقط در مقابل او خشوع و خضوع كرد، طبيعتاً بقيه از چشم او مي افتد و در مقام استعانت هم فقط از حضرت حق كمك مي خواهد. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم »(1)، اميرالمؤمنين(ع) در مورد متقين مي فرمايد: خداوند متعال در قلوب آنها عظمتي يافته و طبيعتاً همه آنها از چشم اين موحدين افتادند. اگر از غير نمي شود استعانت جست، ما هم مضطر هستيم، تكيه گاه مي خواهيم، بايد استعانت بجوييم. چرا از الله تبارك و تعالي استعانت بجوييم؟ فرمود: «الْمُغِيثُ إِذَا اسْتُغِيثَ وَ الْمُجِيبُ إِذَا دُعِي »(2)، خداي متعال، هر ناله اي بلند شود، هر دستي به سمت او دراز شود، خالي برنمي گردد. هر دعوتي باشد، اجابتي باشد، «يَا مَنْ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيد»(3)، در دعاي ماه رجب مي خوانيم. هر سؤالي كه مي شود يك جواب آماده در محضر خداي متعال هست، يك گوش شنوايي گذاشته، هيچ ناله اي نيست كه به گوش شنوايي نرسد، اين سمع الهي است. بنابراين ما بايد از خداي متعال كمك بخواهيم چون مضطر هستيم بايد از او كمك بخواهيم، چون او«الْمُغِيثُ إِذَا اسْتُغِيثَ وَ الْمُجِيبُ إِذَا دُعِي »، است، از ما بقي نبايد كمك بخواهيم چون ما بقي تكيه گاه خوبي نيستند و نمي توانند براي ما كاري انجام بدهند؛ چون نه مي شنوند، نه داعي بر اجابت ما دارند.

ديگر اينكه ما از خداوند متعال مي خواهيم، چون او رحمان و رحيم است، اين دو جلوه رحمت الهي كه رحمت عام و خاص خداست و هر فيضي که به انسان مي رسد، يا از رحمانيت اوست يا ازرحيميت است؛ لذا چون خداوند متعال رحمان و رحيم است، از او مي شود استعانت جست و الا اگر رحمان و رحيم نبود، وجهي نداشت كه ما به او تكيه كنيم. البته اين دو اسم ذيل الله هستند و الله اسم جامع است و رحمان و رحيم هم در آن است. وقتي انسان يا الله مي گويد، گويا تمام اسماء خدا را خوانده است؛ ولي تأكيد اين دو اسم بعد از «بسم الله الرحمن الرحيم»، است. هم رحمت عام كه همه را اجابت مي كند، بعد رحمت خاص كه نعمت خاص براي خوبان هست. بنابراين هرچه استعانت مي خواهيد، بايد از او بخواهيد. اگر علم، قدرت، معنويت، ثروت مي خواهيد، از او بخواهيد. اينطور نباشد كه جايي به غير تكيه كنيد، او هم رحمان و هم رحيم است؛ لذا گفتيم كه در امور معنوي هم انسان بايد از خدا استعانت بجويد. اينطور نيست كه فقط وقتي خواست روي زمين راه برود، «بسم الله الرحمن الرحيم» بگويد و به سفتي واستواري زمين تكيه نكند. وقتي مي خواهد در وادي توحيد حركت كند هم بايد «بسم الله الرحمن الرحيم» بگويد، ديگر كسي جز حضرت حق نيست كه ما را در اين وادي سير بدهد و از حجاب ها عبور بدهد، ظلمت ها را كنار بزند و خرق حجاب نور كند و ما را به سرچشمه توحيد برساند. «بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْك »(4)، به همين دليل هم هست كه ما در امور باطني هم اين طور شروع مي كنيم. وقتي مي خواهيم زيارت برويم، از خانه خود كه حركت مي كنيم، بسم الله بگوييد. يعني با تكيه گاه «بسم الله الرحمن الرحيم»پا در اين وادي مي گذارم.

در روايات دارد كه اگر كسي وضو مي گيرد، موقع آغاز وضو بسم الله نگويد، شيطان از اينجا تا آخر نماز او شريك مي شود. اگر رد پاي شيطان را از همان مقدمات نماز نزديد، تا آخرنماز شما شرشيطان کم نمي شود؛ لذا اشاره كرديم كه بسم الله به معني اذن دخول به قرآن است؛ يعني اکر انسان مي خواهد وارد محيط قرآن شود و قرآن را تلاوت كند از نور و هدايت قرآن بهره مند شود، با «بسم الله» مي شود وارد اين وادي شد. لذا هر سوره اي يك سفره اي است. ارزاق باطني و ظاهري در اين نازل شده، كسي بخواهد سر اين سفره بنشيند، بايد با بسم الله وارد قرآن شود.

سؤال: ما چطور از ائمه كمك مي گيريم؟ اين كار كار درستي است يا غلط است؟

پاسخ: اين روزها به خصوص تكفيري ها روي اين مسأله خيلي تأكيد مي كنند، كه دوستان اهل بيت و شيعيان مشرك هستند. آنها جز خودشان، هيچ فرق اسلامي را مسلمان نمي دانند و از نوع خوارج هستند، همه مسلمان ها كافر هستند و آنها موحد هستند. آنها به خصوص نسبت به طرفداران اهل بيت مي گويند: اينها ياعلي و يا حسين مي گويند، استعانت از غير مي جويند بنابراين اينها مشرك هستند. اين يك جواب كلي دارد، آن هم اين است كه ما در نظامي آفريده شديم كه نظام مخلوقات است و خداي متعال در همين نظام مخلوقات ما را اداره مي كند. ما از خورشيد و ماه و زمين استفاده مي كنيم. چه كسي مي گويد: استعانت از اهل بيت حرام است و وقتي تشنه مي شود در اين عالم آب نمي خورد؟ وقتي گرسنه مي شود، غذا نمي خورد وقتي خسته مي شود، نمي خوابد و به ديوار تكيه نمي دهد وقتي سردش مي شود، در گرماي آفتاب نمي نشيند. اگر شرك است، همه اينها شرك است. پس همه ما و همه انبياء هم بت پرست هستند! چون انبياء هم در اين عالم و با همين نظام هم زندگي مي كردند ازدواج مي كردند، دوست مي گرفتند. غذا مي خوردند و مي خوابيدند. «يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي الْأَسْواق » (فرقان/7)، در بين مردم راه مي رفتند. آنهايي كه معلم توحيد بودند، ابراهيم خليل الله كه بت شكن است، وقتي در آتش نمرود بودند، جبرئيل مي آيد و مي گويد: كمك مي خواهي؟ مي فرمايد: نه از تو كمك نمي خواهم. ابراهيم خليل هم طعام مي خوردند، مي خوابيدند و همسر انتخاب مي كردند. پس حضرت ابراهيم آب نخورند چون استعانت از آب شرك است.

اينها استعانت جستن است و استعانت هم عين عبوديت است. پس ما در نظامي آفريده شديم كه خداي متعال ما را وابسته به اسباب قرار داده است و ما فقط وابسته به خدا هستيم. توحيد این است كه آدم بين اين دو خلط نكند. ما در نظامي هستيم كه تعلقات زیاد داريم اصلاً آفريده شدن در نظام تعلقات گاهي مقدمه رسيدن به توحيد است. اين روايت در علل الشرايع مرحوم صدوق است: كسي از وجود مقدس موسي بن جعفر(ع) سؤال كرد كه آقا مگر شما نمي گوييد روح ما قبل از تعلق به اين بدن و آمدن در عالم دنيا در عالم ارواح بوده است؟ چرا خداي متعال ما را به اين عالم، با اين همه گرفتاري و فقر و احتياجات آورد كه دوباره به آن عالم برگرداند؟ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ» (تين/4 ،5)، چه لزومي داشت كه ما در اين عالم با اين همه گرفتاري بياييم؟ در اين دنيا ما هزاران گرفتاري و وابستگي داريم، كه وقتي در عالم بالا مي رويم، اين سنخ تعلقات ديگر برداشته مي شود؛ ولی فقر ما به خداي متعال برداشته نمي شود. نظام ملكوت غير از عالم ملك و بهشت غير از عالم دنيا است؛ لذا ديگر كسي در آن عالم كار نمي كند. همه نعمت هاي بهشتي در اختيار هستند، تقاضا كني خودشان عرضه مي كنند. نظام، يك نظام ديگري است.

حضرت فرمودند: شما را در اين عالم آورد كه گرفتاري هاي خودتان را ببينيد و شما را وابسته كرد تا توهم غنا نكنيد. چون ما اگر خودمان، خودمان را ديديم، تمام عالم را خواهيم ديد. كسي كه خودش را مي بيند چرا بزرگتر از خودش را نبيند؟ چرا ماه و خورشيد و زمين و ملائكه را نبيند؟ و اگر همه را ديد، خدا را ببيند. آن وقت حاضر و غايب برعكس مي شود. مي گويد: من هستم اين خانه هست. اين زمين هست، خدا كجاست؟! ما اينطور هستيم، دنبال خدا مي گرديم. به جاي اينكه دنبال خودمان بگرديم، در پرتو نور خدا، خودمان را ببينيم، خودمان حجاب ظلماني مي شويم، خودمان را مي بينيم، چون اگر آدم به طرف خدا رفت، فاصله اش نزديك است. مشكل ما پشت به خورشيد كردن است. ما به جاي اينكه رو به حضرت حق كنيم و به او نظر كنيم، به خودمان نظر مي كنيم. وقتي به خودت نظر كردي، خودت را مي بيني. خودت را كه ديدي، كم كم همه عالم را مي بيني، خدا را نمي بيني. عالم حجاب آدم مي شود، اصل حجاب از اينجاست. حضرت فرمود: شما را در اين عالم آوردم گرفتار كردم كه خودتان را نبينيد، اضطرارهاي خودتان را ببينيد؛ البته ديدن اضطرارها هم مي تواند به شرك، و هم مي تواند به عجب ختم شود. من مي فهمم مضطر هستم به اسباب تكيه مي كنم، مشرك مي شوم، به اسبابي چنگ مي زنم كه كاري از اينها برنمي آيد. مي بينم مضطر هستم به خودم تكيه مي كنم. مُعجب به خودم مي شوم. انسان از اضطرار هم به اشتباه می افتد؛ ولي مقدمه رسيدن به توحيد است. آدمي كه احساس استغناء مي كند، حتماً طغيان مي كند. «كلاََّ إِنَّ الْانسَانَ لَيَطْغَى، أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنىَ»(علق/6 ،7)، بنابراين آمدن در اين عالم كه خداي متعال با يك نظام اسبابي عالم مخلوقات را آفريده است، و ما از اين اسباب استفاده مي كنيم هيچ تنافي با توحيد ندارد؛ يعني آدم وقتي سردش شد، برود زير نور خورشيد و وقتي تشنه مي شود، آب بخورد و وقتي خسته مي شود، بخوابد و وقتي احساس تنهايي مي كند، دوست بگيرد، اينها شرك نيست فقط فرقش اين است كه با «بسم الله» اين كار را بكند، يا بدون بسم الله! همين يك كلمه نكته است. پس استعانت جستن از خداي متعال به اين معني نيست كه خداي متعال به شما اجازه مي دهد كه از اسباب رها شويد.

بعضي مواقع تعابير بسار سنگين است. فرمود: وقتي شما براي تخلي مي رويد، يك ملكي مأمور است سر شما را پايين بياورد تا مُعجب نشويد. من همين هستم! همين آدمي كه مدعي «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى »(نازعات/24)، چرا خداي متعال اين قدر انسان را گرفتار كرده است؟ اين گرفتاري ها براي اين نيست كه نعوذ بالله خداي متعال خواسته ما را تحقير كند. خداي متعال خواسته ما را تجليل كند و بفهميم كه ما فقير هستيم، اضطرارها را بفهميم و به خودش روي آوريم. وقتي به سرچشمه روي آورديم، عزيز مي شويم. اگر به بت ها تكيه كرديم، حقير مي شويم.

سؤال: چرا بعضي مواقع راه را اشتباه مي رويم و فقر را نمي بينيم. خدا را نمي بينيم؟

پاسخ: انسان هروقت به خودش توجه مي كند، ديگر نمي تواند خدا را ببيند. وقتي از خودش فارغ مي شود، به نفس توجه نمي كند، آنوقت مي تواند خداي متعال را ببيند. به تعبير ديگر ما كارمان به اين استكبار و سجده است. همان قدر كه به نفس روي مي آوريم، استكبار مي كنيم و حجاب هاي ظلماني ما شروع مي شود. اگر از اين وادي بيرون رفتيد و وارد وادي توحيد شديد، اينجا ديگر وادي ايمن است و دست شيطان و نفس آنجا كارگر نيست، ديگر سير شما در وادي نور است. ما با اختيار خودمان اين كار را مي كنيم، اينطور نيست كه بي اختيار ما را در يك فضاي غفلت انداختند. همه عالم، عالم توحيد است. سوره يوسف سوره اي است كه از اول تا آخر، درس توحيد است. خداي متعال نشان مي دهد كه دوست و دشمن مي خواستند طفل خردسالي را خوار كنند، آن كسي كه دشمني مي كرد و حسادت مي ورزيد، مي خواست به يك نحوي او را از سر راه بردارد، آن كسي كه دوستي مي كرد، مي خواست طمع نفس خودش را از او تأمين كند و مي خواست او را زمين گير و جهنمي كند. همه مي خواستند او را ذليل كنند؛ ولی خدا مي خواست او را عزيز كند، به اوج عزت رسيد. اين درس توحيد است. وقتي خداي متعال در داستان يوسف مي فرمايد: «وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ»(يوسف/21)، فرمود: همه مي گويند: يوسف تصادفاً در خانه عزيز مصر رفت. قرآن مي فرمايد: نه تصادفي نبود بلکه ما مكنت داديم. «اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»(يوسف/21)، خداي متعال بر كار خودش مسلط است و در و تخته را با هم جفت مي كند؛ ولي مردم نمي دانند و توجه نمي كنند، در اين سوره درس اين است که آنهايي هم كه احساس عزت مي كردند همه مجبور شدند در مقابل يوسف سجده كنند. بعد خداي متعال مي فرمايد: پيغمبر ما «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنينَ»(يوسف/103)، اكثر مردم هرچه هم تلاش كني، ايمان نمي آورند. در آيات بعد مي فرمايد: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثرَُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ»(يوسف/106)، آنهايي هم كه ايمان مي آورند، به اخلاص نمي رسند. يك اقلي از آنها هستند كه خُلَّص مي شوند. چرا؟ ما برايشان كم گذاشتيم؟ مي فرمايد: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»(يوسف/105)، آيات ما در آسمان و زمين هست هميشه هم بر اين آيات مرور مي كنند؛ ولي از آيات اعراض مي كنند. كسي كه در بيابان راه را گم كرده است يك رد پاي گوسفند هزار اميد در دل او زنده مي كند. يك مشت زغال سوخته مي بيند، خوشحال مي شود؛ ولي آدمي كه مشغول بازي است، گله هاي گوسفند هم از بغل او رد مي شوند هيچ احساسي پيدا نمي كند. «يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»، ما آياتي گذاشتيم كه راه را نشانشان بدهيم، اينها رويشان را از آيات برمي گردانند و مشغول به كار ديگري هستند. «اعرض عنه» همين است. پس بنابراين اينكه ما اين آيات را نمي بينيم گرفتاري خودمان است، خداي متعال دائماً هشدار مي دهد؛ يعني چراغ هاي خطر را دائماً روشن مي كند ولی ما خودمان را به غفلت مي زنيم.

كسي از عزرائيل عهدي گرفت كه اگر خواستيد بياييد، ما را خبر كنيد، يكباره آمد. گفت: يكباره آمدي؟ گفت: نه! من يكباره هم نيامدم. دندان هايت را گرفتم، نور چشمت كم شد، همه اینها كار من بود من هشدارها را دادم. پس عالم سراسر آيات هستند ما اعراض مي كنيم و غفلت ها از خودمان است. اينطور نيست كه خداي متعال محيط غفلت درست كرده است، همه عالم محيط ذكر است با اختيار در محيط غفلت مي رويم. محيط غفلت، محيط ولايت شيطان است. «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رجالً»(نور/36)، كسي که در اين خانه هاي اهل بيايد، جزء رجال مي شود. آن وقت هيچ چيزي او را از خدا غافل نمي كند. بيرون اين خانه اصلاً رجال نيستند بلکه اشباه رجال هستند. حضرت مي فرمود: «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَال »(5)، مي فرمود: شما شبيه آدم هستيد. آدم اگر بيرون اين خانه ها بود، آدم نما مي شود. پس خداي متعال ما را در اين عالم آفريده و درگير اسباب كرده، اين به معناي اين نيست كه كسي از اين اسباب استفاده كرد مشرك مي شود. نكته اينجاست كه اگر با «بسم الله» وارد شود؛ يعني حضور حضرت حق را مي بيند و استعانت از او مي جويد.

در روايتي موساي كليم غير از اين اسباب شفا مي خواست، فرمود: تو مي خواهي حكمت مرا باطل كني؟ حكمت من اين بوده كه از طريق همين وسايل شما را درمان كنم، تا در اين عالم هستيد، بيمار شديد بايد دارو بخوريد نمی توانید بگوييد: اين شرك است من از اين گياه نمي خورم. چاره ای نيست چون اسباب و خدا بر ما حاكم است. اگر كسي گفت: من اسير اسباب هستم چه كنم؟ اين مشرك مي شود. اگر گفت: من خدا دارم، اله من اينطور تدبير كرده است؛ يعني تدبير الهي و وسايط فيض الهي را مي بيند يا نمي بيند. اگر وسايط فيض را نديد، خودش را مضطر به اسباب ديد اين مشرك است؛ معنايش اين است که از شرك راه نجات ندارد، خدا به ما مي گويد: موحد باشيد؛ ولي ما را مضطر به شرك كرده است. خدايي كه ما را دعوت به توحيد مي كند، ما را مضطر به شرك كرده است، يا ما مضطر به خودش هستيم و اين اسباب اضطرار به حضرت حق هستند. منتهي ما زود مي خواهيم از اين اسباب عبور كنيم اما زمان مي برد. اگراز عالم ملكوت بالاتر رفتي، رسيدي به آنجايي كه هيچ حجابي بين بنده و خدا نبود، مستقيم از حضرت حق مي گيري كه اين براي چهارده معصوم است که به آنجا رسيدند و بقيه هم نمي توانند برسند. حجاب بقيه هم نبي اكرم (ص) مي شود، از دست نبي اكرم (ص) گرفتن شرك است ولی از دست يك كارگر نان بگيري، شرك نيست. چرا نان مي خريد؟! شما كه مي گوييد: اينها همه مشرك هستند؟ چراآب مي خوريد؟! وقتي مي گوييد: همه مشرك هستند. از دست اينها گرفتن، شرك نيست به نبي اكرم بگويي: عطا كن، مشرك هستي؟! از دست نبي اكرم (ص) بگيري، مشرك هستي، از دست يك كارگر بگيري، مشرك نيستي؟!

سؤال: پس تكليف آن استعانت چه مي شود؟ شايد ما اينجا خيلي به نانوا تكيه نمي كنيم، كه از دستش نان بگيريم؟

پاسخ: اتفاقاً همين هايي كه مي گويند، تكيه مي كنند. اگر يك روز نانوايي ها در شهر تعطيل شود، وحشت مي كنند. همين ها تكيه مي كنند. اگر تكيه نمي كردند، در وراء حجاب حضرت حق را مي ديدند، دست نبي اكرم (ص) را هم مي ديدند؛ يعني اگر از اين حجب عبور كرده بودند، بالاتر آن كه حضرت امير است را مي ديدند. چون در اين حجب هستند، بالاتر را نمي بينند. خيال نكنيد اينها موحد هستند، اينها مشرك ترين آدم ها هستند. اگر مشرك نبودند، حضور حضرت حق و«يد الله»، را هم مي ديدند. مي فرمايد: پيغمبر وقتي شما بيعت مي كردي، دست خدا بالاي سر اينها بود. اين دست، دست خود پيغمبر است. «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى » (انفال/17)، اين دست خدا نيست؟ از اين دست گرفتن شرك است، از دست همسر و دوست و رفيق و كارگر و خورشيد و ماه گرفتن، شرك نيست؟! كدام يك از اينها زير نور ماه نمي روند؟ كدام يك از اينها از آب نمي خورند؟ فقط گرفتاري شان اين است كه اسباب دم دستي را مي بينند، اسماء الله الحسني را نمي بينند.

روايت ديگری است كه باطن اين روايت را معنا كرده است. فرمود: ايراهيم خليل، خليل شد، چون دست احدي را رد نكرد، از هيچ دستي هم جز خداي متعال نگرفت فرمود: ابراهيم خليل، خليل شد. چون زياد صلوات بر پيامبر گرامي و اهل بيتش مي فرستاد. ما خيال مي كنيم اين يك امر ساده است. صلوات خضوع است؛ يعني دائم الخضوع بود. همان دستي كه از هيچ دستي نمي گرفت، از دست پيغمبر مي گرفت. وقتي دائم صلوات مي فرستاد؛ يعني او را واسطه فيض مي ديد. از دست او مي گرفت و از شفاعت او طلب مي كرد. و الا صلوات يعني چه؟! پس همان كسي كه از دست جبرئيل نمي گيرد، دائم تكريم مي كند. نمي گوييم: خداي متعال در بنده اش حلول مي كند؛ ولي بالاخره بنده به جايي مي رسد كه «حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِه وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَه »(6)، دستش، دست خدا و گوشش، گوش الهي مي شود، خداي متعال حلول نمي كند؛ ولي اراده الهي در همه قواي اين جاري است. نگرفتن از اين دست، نگرفتن از خداست. منتهي از خورشيد هم نمي شود استمداد نكرد چون خورشيد در منظومه شمسي است. از اين منظومه بيرون رفتيد، خداي متعال اين سبب را برداشته است و ديگر به آن نيازي نداريد. وقتی وارد عالم برزخ شديد، با خورشيد کاری نداريد؛ ولي نبي اكرم (ص) آن شمسي است كه همه كائنات به نورش محتاج هستند، به بالاترين درجه بهشت هم برويد، به آن محتاج هستيد. كسي که در مقام بسم الله است، اين اسماء را هم وسايط فيض حضرت حق مي بيند.

سؤال: آيا اهل بيت (ع) و نبي اكرم (ص) تجلي اسماء خداوند هستند يا نه، اين نگاهي كه شما الآن اشاره كرديد، دو منظر دارد يا هردو يكي است؟

پاسخ: ائمه (ع) اصلاً اسماء الله و اسماء الهي هستند كه خداي متعال آنها را آفريده براي اينكه رابطه مخلوقات با خودش برقرار شود. رابطه مخلوق با خالق جز از طريق اسماء برقرار نمي شود. پس نكته اول جواب عام است. همين طور كه آب خوردن مي تواند شرك باشد، مي تواند عين توحيد باشد. كسي كه تشنه مي شود و يا الله مي گويد و وقتي خورد، الحمدلله مي گويد اين موحد است. با خوردن به خدا نزديك مي شود؛ يعني اين را طريق اراده الهي بدانيد. تخلف او، تخلف از اراده خداست. كسي در اين عالم بگويد: خدايا من مي خواهم آب نخورم و سيراب شوم، ممكن است خداي متعال بگويد: از عطش بمير، من اين كار را نمي كنم. مگر از اين عالم عبور كرده باشد و در يك مقام بالاتري باشد. ممكن است به كسي يك جرعه از عالم بهشت بنوشانند، ديگر گرسنه نشود. در روايت هست كه اُم ايمن بعد از وجود مقدس حضرت زهرا(س) نتوانست در مدينه بماند به مكه رفت، در راه گرفتار عطش شد، در حال فوت بود. عرضه داشت: خدايا آيا كسي كه خادمه حضرت زهرا بوده، مي خواهي در تشنگي بميرد؟ دلوي آمد، خورد و تا هفت سال نه گرسنه و نه تشنه شد. ممكن است يك چنين چيزي به كسي بخورانند که در اين عالم نه گرسنه و نه تشنه شود. او را در يك عالم ديگري مي برند؛ ولي تا در اين عالم هست، اين اسباب هم هست. بگويد: نمي خواهم، ممكن است بگويند: بمير، اشكالي ندارد.

چطور كسي مي تواند بگويد خدايا من از دست پيغمبر نمي خواهم بگيرم و مي خواهم از خودت غير مستقيم بگيرم، اين مخالفت با خداست. مثل كسي که بگويد خدايا من نور خورشيد را نمي خواهم، خلاف حكمت الهي عمل مي كند. ابليس همين را گفت، حبوط كرد. شش هزار سال عبادت و نمازش از بين رفت. اين نكته اول است كه نگاه ما به اسباب دو صورت است: اگر با اسباب كار كنيد، در مقام بسم الله هستيد. كسي كه در مقام بسم الله است، در عين اينكه با اسباب كار مي كند، با حضرت حق همراه است. كسي كه وارد آن بيتي شد كه نور الهي در آن است و در خانه هاي اهل بيت بود،آنجا بازارش هم عبادت است.

اسبابي كه در عالم هستند، دو دسته شدند: يك دسته اسبابي هستند كه از دست نبي اكرم (ص) به ما مي دهند، مثل عالم ملائكه! يك دسته از دست شياطين و اولياي طاغوت است؛ لذا اسباب، حرام و حلال و ظلماني و نوراني پيدا كرده است. اگر كسي از اسباب حرام خورد، ديگر نمي تواند در مقام بسم الله باشد. كسي با «بسم الله الرحمن الرحيم»، نمی تواند شرب خمر كند. اگر در مقام بسم الله است بايد ترك شرب خمر كند. خيال نكند آنجا هم در عرض دستگاه خداست؛ يعني دستگاه شيطان كه در عرض دستگاه خدا نيست دستگاه استكبار و دستگاه طغيان است. خداي متعال هم او را امداد مي كند، وقتي عالم، عالم اختيار شد، اينطور نيست كه اختياري كه معصيت مي كند، امداد نشود. خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْر»(زمر/7)، مي فرمايد: خداي متعال از همه بندگانش غني است. اگر خدا را بپرستند، يا نپرستند، براي او تفاوتي نمي كند. ولي «وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْر»، براي بندگانش كفر را نمي پسندند. در روايات دارد كه خيلي وقت ها خداي متعال راضي به چيزي نيست، ولي اراده مي كند. اين از اركان بحث هاي توحيدي است. مثل اينكه به بنده اختيار داده، مي خواهد گناه كند، اگر خداي متعال به او اذن ندهد كه نمي تواند گناه كند؛ ولي راضي به گناه نيست. خداي متعال از اينكه ما در دستگاه شيطان برويم، راضي نيست؛ ولي اگر رفتيد، آنجا هم به شما كمك مي كند؛ ولي ديگر نمي توانيد در مقام بسم الله باشيد. كسي كه در مقام استعانت است، بايد در وادي حركت كند كه وادي توحيد و وادي بندگي است و وادي معصيت نيست. پس بنابراين از اسباب استفاده كردن، براي كسي كه در مقام بسم الله است، عين توحيد است. بلكه استفاده نكردنش استكبار علي الله است. خداي متعال اينطور سفره پهن كرده است. مگر مهمان نيستي؟! خداي متعال فعلاً سفره اش اينطور است. شما بالاتر برو، يك سفره بالاتر براي شما پهن مي كنند، تا مهمان این خانه هستي، راضي باش. اين مقام رضا است، ما نمي توانيم در كار خداي متعال دخالت كنيم. خدايا چرا ما را گرفتار اين خورشيد كردي كه غروب و طلوع مي كند؟ اين عالم همين است، به شما ربطي ندارد! كار خودت را بكن. عالم بالاتر برو، براي تو يك سفره بهتري پهن مي كنيم.

اينكه به يك عالمي برسيم كه همه عوالم محو شوند و بدون حجاب باشد، براي نبي اكرم (ص) و اهل بيت (ع) است؛ ولي بقيه حجاب است. حجاب است به اين معني نیست كه نمي گذارد شما موحد شويد. كمال توحيدتان در درك آن مقام است كه قبلاً توضيح دادم. پس بنابراين اگر در اين عالم استعانت به روش صحيحي بود، شرك نيست؛ لذا همه اينها كه ديگران را متهم به شرك مي كنند، اگر اينطور باشد، خودشان مشرك ترين آدم هاي عالم هستند. پس بنابراين وقتي از خورشيد گرفتن شرك نيست، از دست اولياي خدا گرفتن به طريق اولي شرك نیست. منتهي اگر مي خواهيد از خدا بگيريد، نبايد در وادي اولياي طاغوت برويد. آن دستگاه هم امداد مي شود، اما آن وادي كفر است. آنجا جاي بسم الله و مقام بسم الله نيست. دو سفره است: يكي سفره نبي اكرم (ص) و يكي سفره شيطان است. كسي وارد وادي ولايت نبي اكرم (ص) شد و سر سفره نبي اكرم نشست، سراسر نور است. «لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه » (نور/37)، لذا در بهشت چون بساط اين دستگاه باطل جمع مي شود و در جهنم محاسبه مي شود، همه نعمت و توحيد است و همه بهشت نوراني است. هيچ نعمتي از نعم بهشتي، غفلت نمي آورند عين توحيد هستند. در عين اينكه آدم در بهشت هست و اسباب هم هست، در بهشت هم اسباب برچيده نمي شود. فقط براي چهارده معصوم اسباب برچيده شده است. آنها هم وقتي در عالم دنيا تشرف پيدا مي كنند، در عين حال ملتزم به لوازم اين عالم دنيا هستند. ولي در آن مقامي كه هستند، هيچ حجاب ديگري نيست. آنجا بلا اسباب است. «فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى، وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ»(فجر/29 و30)، آنجا جنت حور و قصور و اينها نيست، وادي ديگري است. ما هركجا برويم، ذيل اميرالمؤمنين (ع) تعريف مي شويم، بالاتر مهر كردن هم موجب حبوط از بهشت مي شود.

سوال: به قرائت قرآن هر روزه می رسیم. امروز آیات 166 تا 173 سوره مبارکه آل عمران است. گوش می سپاریم و بعد به بیانات استاد برمی گردیم.

پاسخ: نكته که گذشت این بود که ممكن است آدم در سير توحيد، عالمش عوض شود، طبيعتاً قواعدش هم عوض مي شود. مثل اينكه حضرت فرمود: شما اگر حالتي كه نزد من داريد حفظ مي كرديد، «لصافحتكم الملائكة و لمشيتم على الماء»(7)، ملائكه با شما مصافحه مي كردند و روي آب راه مي رفتيد.

داستاني هم كه در مورد اُم ايمن عرض كردم آن داستان هم در قرآن نمونه زياد دارد. يك موقع آدم تعجب نكند عوالم آدم عوض مي شود. قرآن مي فرمايد: وقتي حضرت زكريا آمد، ديد در محضر مريم (س) طعامي است. فرمود: از كجا آمده است؟ «أَنَّى لَكِ هذا» فرمود: «مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(آل عمران/37)، از عالم بالا براي ايشان طعام آمد. ايشان مشغول عبادت بودند، طعام بهشتي مي آمد، تناول مي كردند. بنابراين چيز عجيبي نيست كه از بالا براي كسي كه خادمه حضرت زهرا (س) بوده است، طعام از عالم بالا بيايد. اين يك پاسخي براي بحث بود كه تا اينجا اشاره كرديم كه استعانت از اسباب براي كسي كه در مقام بسم الله است عين توحيد است.

نكته دومي كه بايد بگوييم اين است كه ائمه(ع) و اهل بيت استثناء هستند. وجود مقدس رسول الله (ص) و اهلبيت(ع) اسماء الحسني الهي هستند كه ما مأمور از آن طريق هستيم. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» (اعراف/180)، امام صادق فرمود: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى »(8)، از احدي هيچ عملي قبول نمي شود، «الا بمعرفتنا». اين جواب دوم به اين سؤال است كه توسل به اهلبيت عين توحيد است. ما مي گوييم: انكار شما، عين كفر است نه توسل به شما. انشاءالله خداي متعال همه ما را در مقام اخلاص و توحيد و معرفت خودش و اوليائش قرار بدهد.

پی نوشت ها:

(1) بحارالانوار، ج64، ص315

(2) بحارالانوار، ج3، ص41

(3) بحارالانوار، ج83، ص58

(4) بحارالانوار، ج95، ص82

(5) كافي، ج5، ص4

(6) بحارالانوار، ج67، ص22

(7) مجموعه ورام، ج2، ص210

(8) كافي، ج1، ص143