نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

شروع تفسیر سوره انشراح در سمت خدا / رفعت ذکر و شرح صدر راه سلوک از بین بلاها و رنج ها

متن زیر جلسه 71 گفتگوی جناب حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا می باشد که در تاریخ 8 آذرماه سال 93 برگزار شده است. ایشان در این جلسه با شروع بحث تفسیری سوره مبارکه انشراح اشاره می کنند که در این سوره مطرح می شود که دنیا پر از رنج است و راه تحمل آن شرح صدر است. انسان اگر بزرگ شد رنج ها کوچک می شود، این بزرگ شدن با رفعت ذکر امکان پذیر است و رفعت ذکر هم به این است که انسان بفهمد این دنیا راه است، مقصد چیز دیگری است و در این راه باید از سختی ها گذشت و آن ها را تحمل کرد تا به آن گشایش هایی که در دل سختی ها است بتوان رسید، آن گشایش ها این است که سالک می شوید و در سلوکتان به شرح صدر می رسید، درهای بزرگ تر از غیب به رویتان باز می شود و در پایان به قرب الهی می رسید. این راه که در پیش است بی پایان است و نباید این طور تصور شود که اگر یک قدم برداشته شود، دیگر می توان به استراحت پرداخت، بلکه باید قله ها را فتح کرد تا آنجا که به لقاء الله دست یافت.

سوال: بعد از مباحث ماه محرم و سوره مبارکه فجر، به روال قبلی بحث می رویم و تفسیر سوره های انشراح و ضحی را خواهیم پرداخت.

جواب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. همین طور که فرمودید بنا بود بعضی از نکات آیات یا سور جز سی ام قرآن تقدیم مخاطبان عزیز بکنیم منتها چون در ماه محرم بودیم سوره فجر را که سوره امام حسین علیه السلام است مطرح کردیم، نکاتی اشاره شد، گرچه به پایان نرسید ولی به اندازه کفایت بحث شد. ماه صفر ماهی است که منتهی می شود به رحلت وجود نبی اکرم صلی الله علیه و آله، دوست دارم دو سوره ای که بیشتر مربوط به خصوصیات نبی اکرم و سنگینی های بار رسالت و نتایج شیرینی که خدای متعال در دنیا و رجعت و آخرت برای کار ایشان قرار داده در این سوره ها مورد بحث قرار داده مطرح کنیم و به اندازه فرصت بپردازیم تا ان شاء الله بیشتر در مورد مقامات حضرت بحث شود.

دو سوره انشراح و ضحی است از نظر فقهای امامیه به منزله یک سوره هستند و نظر مشهور فقهای امامیه این است که در نماز واجب باید این دو سوره با هم خوانده شوند، چون در نماز واجب بعد از حمد باید یک سوره کامل خوانده شود و دو سوره خواندن هم جایز نیست بر خلاف نماز مستحبی که در آن می شود سوره نخوانیم یا یک آیه بخوانیم یا چند سوره بخوانیم ولی در نماز واجب یک سوره بعد از حمد به نحو تمام باید خوانده شودکه در این جا دو مورد را بر اساس روایت اهل بیت و فرهنگ فقاهت شیعه استثنا کرده اند یکی سوره الم نشرح و ضحی است و دیگری فیل و قریش است که تنها نمی شود خواند و حتی از بعضی فتوای مشهور فقها استفاده می شود که به منزله یک سوره هستند نه این که دو سوره ای هستند که پشت سر هم خوانده شود. بعضی از فقها نیز فتوا داده اند که بسم الله بین دو تا را می شوند نخواند، البته نظر مشهور این نیست، نظر مشهور فقها این است که یک سوره است ولی بسم الله هم تکرار می شود. اگر به منزله یک سوره باشند باید معارفشان نیز با هم پیوستگی داشته باشد که حکم یک سوره را پیدا کنند و به همین کیفیت معنا شود که روی این احتمال آن را تقدیم خواهم کرد.

ابتدا به بررسی سوره انشراح می پردازیم؛ این سوره با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می شود که به منزله اذن دخول به سوره و کلید ورود به سوره و متناسب با معارف همان سوره است، با بسم الله باید ورود به قرآن کرد، لذا اگر کسی به بسم الله آن سوره راه پیدا کند به حقایق آن سوره هم راه پیدا می کند. «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» به صورت استفهام تقریری است؛ یعنی می خواهد مطلب را تثبیت کند منتها از خود مخاطب شروع می کند، گویا از خود مخاطب می خواهد این اقرار را بگیرد. ما صدر شما را گشاده نکردیم؟ به شما شرح صدر ندادیم؟ سینه شما را باز نکردیم ؟ مفهوم صدر یک کم با اصطلاح فارسی سینه متفاوت است. «وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ» وضع عنه یعنی بار از دوش برداشتن، ما بار سنگین شما را از دوشتان برنداشتیم؟ «الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَكَ» بار سنگینی که پشت شما را شکسته بود، شکستنی که همراه با صدا باشد. «وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ» ما ذکرتان را رفعت دادیم. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» با هر سختی آسایشی است، با هر سختی آسایشی است . «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ» اگر به فراغت رسیدی دوباره از نو کاری را شروع کنید، باری را بردارید و رنجی را تحمل کنید. «وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ» و به سوی پررودگارت رغبت پیدا کن.

این سوره معانی متعددی دارد. معانی مختلف اگر واقعا مناسب با سوره باشد، تحمیل به سوره نباشد، برداشت ذوقی نباشد قابل قبول است. ما حق برداشت ذوقی از قرآن نداریم، جزء متونی نیست که ما از پیش خودمان تاویل کنیم «وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»(آل عمران/7) معانی یا باید به ظاهر قرآن برگردد یا معارف اهل بیت و الا تاویل ها قابل قبول نیستند، ولی اگر چندین معنا با ظاهر قرآن بسازند و از اهل بیت صادر شده باشد همه این ها مقصود یک سوره هستند و هیچ اشکالی ندارد در یک سوره معانی متعددی مقصود باشد، کما این که فرمودند قرآن بیش از هفتاد بطن دارد. یک معنایی که برای سوره شده یک تفسیر تربیتی است؛ سوره راه تحمل دشواری ها را به ما می آموزد، چگونه می شود انسان بارهای سنگین را سبک کند. دنیایی که ما در آن هستیم دنیایی است پر از رنج، اصلا توقع آسایش در این دنیا نباید داشت، توهم است که آدم تصور کند در این دنیا ما خوشی خواهیم داشت، اگر بهار است، پاییز هم هست. در این دنیای تحول که هم ما در حال تحول هستیم، هم جهانی که ما با آن مواجه هستیم در حال تحول است و این تحول ما را از هم جدا می کند یکی از رنج هایی که فراگیر است رنج جدایی است. هیچ محبوبی نیست که ما در این دنیا به آن گره بخوریم الا این که حتما از او جدا می شویم، این یکی از رنج های فراگیر دنیا است، مال را باید رها کنی، سلامتی را باید رها کنی، جوانی را باید رها کنی، هیچ یک از صحنه های زیبای دنیا صحنه های ماندنی نیستند و یکی از سخت بلاهای دنیا همین است. این دو تحول ضروری کرده این گونه باشد یا ما جدا می شویم یا آن ها جدا می شوند.

در برداشت تربیتی از این سوره توضیح داده اند که این تحولی که در دنیا و در ما است موجب می شود که در متن همراهی با خوشی های دنیا و لذت ها و هم آغوشی با محبوب ها مبتلا به حزن و اندوه و غصه جدایی شویم، ما موجودی نیستیم که در پاییز متوجه بهار نباشیم مثل پرنده ها البته آن ها هم ملتفت و هوشیار هستند و در پاییز بهار را می بینند کما این که در داستان مورچه ها راجع به سلیمان هست که قرآن از زبان مورچه می فرماید که به بقیه خطاب می کند وارد خانه هایتان شوید که سلیمان و لشکریانش از روی غفلت شما را لگد مال نکنند«لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَايَشْعُرُونَ، فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِه»(نمل/18و19)، حضرت خنده شان گرفت. این طور نیست آن ها غافل باشند، ولی انسان موجودی است که در فراز فصل ها ایستاده، در بهار پاییز را می بیند بنابراین در همان بهار رنج فراغ بهار را می برد، در عمق لذت بهار تلخی فراغش است و این خاصیت فناپذیر بودن زیبایی های دنیا است، یکی از تلخ کامی های فراگیر دنیا همین است با هر کسی می نشینی باید از کنارش برخیزی. حضرت در روایت فرمودند: دنیا را این طور تلقی بکنید که مثل مسافری هستید که نیم روز در زیر درختی استراحت بکند بعد می خواهد راهش را ادامه دهد، این مسیر شما است خیلی با این محیط انس نگیرید، چون تعلق به این دنیایی که در حال زوال و فنا است، ما از او جدا می شویم او از ما جدا می شود در متن وصالش رنج فراغ است. انسان در جوانی غصه پیری را می خورد چون می داند می رود، می شود تغافل کرد که این تغافل غصه را به ناخودآگاه انسان می برد، اضطراب را پنهان می کند اما از بین نمی برد، اضطراب تعلق به فانی ها است.

آن هایی که بزرگ تر می شوند رنج ها و سختی های دیگران هم رنج آن ها می شود، انسان تا اهل و عیالی و فرزندانی ندارد خودش است و رنج خودش، ولی وقتی خانواده ای تشکیل داد فرزندش مریض می شود رنج می برد، فقیر می شود رنج می برد، یک مقدار دامنه وجودی انسان بزرگ تر شد کم کم دامنه رنج جهان رنج او می شود؛ حتی یک پرنده رنج می برد انسان غصه می خورد مانند آن هایی که روح لطیف دارند. «عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»(توبه/128)، هر کس رنج می برد او ناراحت می شود ولو این که جزء مومنین نباشد. آن هایی که به راه می افتند و از دنیا عبور می کنند، راه خدا را انتخاب می کنند آغاز رنجشان است. کسی که در وادی سلوک نیفتاده، راه خدا را نرفته، نمی فهمد رنج سلوک چیست آن هایی که راه می افتند و از دنیا بزرگ تر می شوند، خدای متعال دلشان را گرم می کند و آن ها را به سوی خودش راه می اندازد، با رنج های راه همراه می شوند و کم کم درکی از مشکلات پیدا می کنند. این همه آه و فریادی که در بیان اهل عرفان و معرفت می بینید رنج رسیدن به خدا است «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ»(انشقاق/6)

حالا چطور باید این رنج ها را تحمل کرد، چطور این سختی های دنیا را از سر گذراند، واقعا اگر انسان مسیر را یاد نگیرد هیچ کدامش را نمی تواند تحمل کند نوعا کم می آوریم، چطور بیست سال فقر را تحمل کنیم و امثال این رنج هایی که طبیعی است. آن هایی که با رنج های بزرگ تر آشنا هستند در جای خودشان هستند «إِنَ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِيَاءُ»(1)، چطور انسان می تواند این رنج را هموار کند، یک یوسف پاک دامن باشد همه نا پاک ها آزاد، ولی او یک نفر در زندان و متهم به ناپاکی با بدنامی زندان شود، چطور می شود این رنج را تحمل کنی. راه هایی را دیگران پیشنهاد داده اند، بعضی ها راه هایی است که در علوم مربوط به این کار پیش بینی شده و صرفا پینشهاد های عامیانه نیست؛ یعنی در دانشگاه های مربوط به این امر مثل روان شناسی پرداخته شده، فرض کنید تلقین می کنند این درد کوچک است، نمی ماند و درد درد مشترکی است، درد بزرگ تر را ببین، ارائه به رنج های دیگران و تعمیم رنج که همه این طوری اند، دنیا همین است. واقعا این ها نمی تواند این بار سنگین را از دوش انسان بردارد و سبک کند؛ یعنی رنج های گسترده دنیا را نمی شود با این تلقین ها و تالیم ها کم کرد که آدم بگوید اگر گرفتاری همه گرفتارند یک نگاهی به اطرافت بکن، همه گرفتار باشند من هم گرفتارم. این که همه مریض اند موجب نمی شود من هم به راحتی رنج مریضی ام را از سر بگذرانم، همه فقر دارند موجب نمی شود فقر خودم آسان شود یا تلقین ها و راه های دیگری که پیشنهاد می کنند.

قرآن چه مسیری را پیشنهاد کرده برای این که انسان بتواند این رنج ها را به خصوص رنج های سلوک را که در مسیر انسان است به راحتی پشت سر بگذارد؟ در این تفسیری که عرض می کنم که یک نوع تفسیر با رویکرد تربیتی به سوره است این طور توضیح داده اند که؛ آن چیزی که بارهای سنگین را سبک می کند، شرح صدر و وسعت وجودی انسان است. این بارها این طور سبک نمی شوند که ما تلقین بکنیم، ما باید به وسعت برسیم تا این رنج ها در وجود ما کوچک شوند و الا تا ما وسعت پیدا نکنیم این رنج ها ما را آزار می دهند، در اقیانوس های بزرگ کشتی های غول پیکر حرکت می کنند ولی شما هر چه چشم می اندازید هیچ موجی نمی بینید، ولی در فنجان اگر مورچه بیفتد فنجان طوفانی می شود چون فنجان کوچک است و یک مورچه هم می تواند آن را طوفانی بکند یک نسیم می وزد طوفانی می شود، ولی در دریاهای بزرگ کشتی های غول پیکر هم موجی ایجاد نمی کنند، ما باید به یک وسعت و شرح صدری برسیم تا این رنج ها در دل ما کوچک شود.
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك،َ وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ»، اگرچه خطاب اصلی آیه متوجه وجود مقدس رسول الله است ولی به تبع ایشان خطاب مال تمام مؤمنین است، که اگر شما بخواهید بارتان سبک شود و بتوانید رنج راه را هموار کنید، نمی توانید کاری بکنید که رنج نباشد، این دنیا پر از رنج است این که خیال کنید دنیا فقط بهار است، فقط جوانی است شدنی نیست، بلکه راهش شرح صدر و وسعت وجودی انسان است که انسان بتواند در بهار خوش باشد، در پاییز هم خوش باشد، نه در بهار نگران پاییز باشد و نه در پاییز مایوس.

پس راه حلش شرح صدر و وسعت وجودی انسان است، این شرح صدر که سختی راه را بر انسان هموار می کند و موجب می شود این بار کمر شکن سبک شود و از دوش انسان به راحتی برداشته شود محتاج به رفعت ذکر است، اگر انسان به رفعت ذکر رسید «وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»، این رفعت ذکر برای انسان شرح صدر ایجاد می کند.

سوال: رفعت ذکر به چه معناست؟

جواب: رفعت ذکر؛ یعنی انسان تا به معرفت های بزرگ نرسیده و طبیعتا مقاصد بزرگ برایش پیدا نشده و معرفت های وسیع برای او حاصل نشده، دائما در حال رنج است. انسانی که رفعت ذکر پیدا می کند به یک معارفی می رسد، می فهمد که در این دنیا چه چیزی را باید بسازد و می فهمد که در این دنیا با او چه می کنند. یک موقع انسان دنبال عیش در دنیا است این انسان حتما مبتلا به رنج شدید می شود، چون خدای متعال دنیا را برای خوش گذرانی درست نکردهف محصلی که مدرسه می رود برای بازی کردن حتما با تدبیر بزرگ تری مواجه می شود که آن فضا فضای بازی و لهو لعب نیست و موجب رنجش می شود. خدای متعال برای عالم تدبیری دارد، ما می خواهیم عیشمان را بسازیم و خدای متعال می خواهد ما را بسازد، طبیعی است با هم دعوایمان می شود، ما دنبال ساختن بساط عیشمان هستیم و خدای متعال دنبال ساختن خودمان است، بنابراین خدای متعال بساط عیش ما را به هم می زند، بت کده ای که درست کردیم یک جا ویران می کند، این آبرو و بساطی که پیدا کردیم به هم می ریزد و این موجب رنج ما می شود. در حالی که اگر ما همراه با خدای متعال شویم، بفهمیم که در دنیا باید چه چیزی را بسازیم، بفهمیم دنیا برای بساط عیش به پا کردن است یا برای ساختن خودمان، از نگاه خداوند به جهان نگاه کنیم، اگر خدای متعال می خواهد ما را بسازد ما هم دنبال همین کار باشیم، بدانیم خدای متعال چه چیزی را به هم می ریزد، بدانیم که اگر رفتیم دنبال شیطنت خدای متعال بساط شیطنت ما را به هم می ریزد و آخرین جایی هم که به هم می ریزد موقع مرگ است که همه بساط را یک جا جمع می کند، در این صورت دیگر رنج ها قابل تحمل می شود «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَاخَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ»(انعام/94)، اگر رفعت ذکر پیدا شد انسان می تواند تحمل کند. یک تعبیر نورانی را خدای متعال در باب جنگ بدر دارد؛ در باب جنگ بدر مسلمان ها مطلع شدند که یک کاروان تجارتی که ابوسفیان آن را رهبری می کند از شام دارند به سمت مکه می روند، کاروان مبلغ فراوانی مال التجاره داشت تصمیم گرفتند که این کاروان را مصادره کنند. «وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتِيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ»(انفال/7)، خدای متعال به شما وعده داد که با یکی از این دو طایفه رو به رو می شوید هر کدام هم باشد به نفع شما است به ضررتان نیست، یا با گروه جنگی و مسلح و یا با کاروان مال التجاره «وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذَاتِ الشوْکةِ تَکُونُ لَکمْ»، آن چیزی که دوست داشتید این بود که با کاروانی مواجه می شوید که شوکتی و قدرت نظامی ندارند، بعضی ها هم این طور معنا کرده اند که خار در آن نیست، شما بهره بی خار می خواستید، می خواستید چیزی که خار ندارد مال شما باشد، هموار باشد، مال التجاره را بگیرید و به مدینه ببرید «وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَن یحِقَّ الْحَقَّ بِکلِمَتِهِ وَ یَقْطعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ»، اما خدای متعال می خواست اساس کفار را به هم بزند، ادامه کارشان را قطع بکند برای همین اراده شما با اراده خدای متعال متفاوت بود. اگر انسان این دو اراده را نفهمید دنبال آن راه می رود، بعد خدای متعال یک نقشه دیگری می کشد و طبیعتا آدم به فشار می افتد، ولی اگر آدم متوجه بود که در این مسیری که دارد حرکت می کند اول دنبال چه چیزی باید باشد و ثانیا خدای متعال دنبال چه راهی است، کجا را خراب می کند و کجا را درست می کند دیگر دنبال غیر ذات الشوکه نمی گردد، چون می داند خدای متعال یک مقصد بزرگ تری دارد.

رفعت ذکر وقتی پیدا می شود که شما بدانید خدای متعال چه می خواهد بکند بعد هم انصاف بدهید که خدای متعال کنار برود یا من کنار بروم. یکی از اساتید بزرگوار می فرمود در دوره قبل از انقلاب زندانی شدم با گروه های مبارز ارتباطات وسیعی داشتم، خیلی نگران بودم نکند یک موقعی من را این ها به اقرار بیاورند و مجموعه دوستان تحت فشار قرار بگیرند، خیلی به خدای متعال التماس می کردم که من آزاد شوم. بیماری شدید عفونی در بدنم پیدا شد، مدتی طول کشید یک روز این آیه را می خواندم «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(انبیاء/22)، گفتم شاید این راجع به ما هم همین طور است دو اله پیدا شده، ما یک چیزی می خواهیم و خدای متعال یک چیز دیگری. گفتم چه کسی برود کنار؟ خدا برود کنار یا من؟ کدام منصفانه تر است، چه کسی حکیم تر است، چه کسی من را بیشتر دوست دارد و به مهربان تر است؟ من اگر خودم را دوست دارم او من را به خودم آشنا کرده «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(انفال/24)، گفتم ما خودمان را کنار می کشیم. هیچ دعایی را برای خودم نمی کردم، حتی ماه رمضان بود به «اللَّهُمَ فُكَ كُلَ أَسِير»(2)، که می رسیدم آن را نمی خواندم، طولی نکشید دیدیم همه چیز سر جای خودش برگشت. اگر انسان فهمید خدای متعال هدف دیگری دارد و این دنیا را برای خوش گذرانی پهن نکرده سؤال این است که حالا ما با او همراه شویم یا او با ما. اگر علم و حکمت او را ببینیم و دائما او را تسبیح کنیم و جهل و نقص خودمان را هم بفهمیم، می بینیم که او درست می گوید و کم کم می توانیم خودمان را کنار بکشیم. اگر با او همراه شدیم آرام آرام می فهمیم این رنج ها است که در ما وسعت ایجاد می کند؛ یعنی شرح صدر ما با رنج پیدا می شود. انسان تا رنج نبرد به وسعت وجود نمی رسد.

سوال: یعنی نمی توانیم درخواست داشته باشیم اول شرح صدر به ما بدهد بعد بلا و رنج بدهد؟

جواب: خیر بلکه خود این بلا و صبر یکی از عوامل مهم شرح صدر و وسعت وجود است؛ انسان اگر فهمید که در راه است، ساکن نیست، در این راه خارها ما را مقاوم می کند و این کوه ها است که ما را کوهنورد می کند، وزنه برداری ها است که بازوی ما را قوی می کند، اگر انسان فهمید در این سختی ها است که می توانیم راه رویم و بعد فهمید این سختی ها را برای چه گذاشته «إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»(انشقاق/6)، فهمید مزدی که برای سختی ها گذاشتند با خود سختی ها قابل مقایسه نیست، انسان شصت سال در سختی باشد چه ارزشی دارد در برابر مزد ملاقیه و لقاء الله، ما همه عمرمان برای پول زحمت می کشیم که به ثروت و قدرت برسیم، این ثروت و قدرت کجا جمال و جلال الهی کجا. پس اگر انسان این ها را فهمید که این جا راه است، جای به پا کردن عیش و بساط عیش نیست، باید راه را برویم و فهمید رنج راه است که ما را به مقصد می رساند، مقصد خیلی رفیع تر از دنیا است، در دل این سختی ها انسان به بزرگ شدن و شرح صدر می رسد و کم کم فهمید او از همه چیز بهتر است، آرام آرام رفعت ذکر محبت انسان را از تعلقاتش برمی دارد و منتقل می کند به حضرت حق و وقتی به مقام محبت رسید، نه فقط رنج نمی برد بلکه رنج ها لذت می شود، شاکر رنج ها می شود و چون این رنج ها نردبان سلوک او به سوی محبوب می شود شاکر بر بلا می شود. کسی که به رفعت ذکر رسید اهل رضا می شود، از بلا لذت می برد و خدای متعال را بر بلایش شکر می کند نه فقط برای عافیت. پس آن چیزی که برای ما مقاومت می آورد همین رفعت ذکر است که شرح صدر می آورد و این شرح صدر است که دشواری های جهان را بر ما هموار می کند، حتی سخت ترین دشواری که یک جا همه تعلقات دنیا را بگذاری و از این دنیا بروی. انسانی که دارای رفعت ذکر است با یک بسم الله به آسانی این کار را انجام می دهد، به خاطر این که می فهمد همه این هایی که می گذاری ارزش دل بستن نداشتند، هیچ وقت دل نسبته و اصلا با این ها نبوده که حالا بخواهد رها کند. آدمی که به رفعت ذکر رسید همه رنج های دنیا حتی رنج موت برایش شیرین می شود و به شیرینی«راضِيَةً مَرْضِيَّةً»(فجر/28)، جانش را می دهد.

سوال: این شرح صدر اکتسابی است؟ و اگر اکتسابی است پس چرا خداوند متعال می فرماید ما به تو اعطا کردیم؟

جواب: حتما بخشی از آن اکتسابی است و در واقع ما مقدماتی را فراهم می کنیم. هر چه ما داریم اعطایی است؛ یعنی صفات حمیده را ما نمی توانیم بر خودمان خلق کنیم، ما چیزی نداریم بلکه ما یک امتحاناتی را باید پس بدهیم که خدای متعال آن صفات حمیده را به ما اعطا کند، آن بستر را خود ما باید آماده کنیم. نمی شود بگویی خدایا کار بنده را هم تو انجام بده، توکل یعنی کار خدا را به خدا واگذار کردن و خودت کار خودت را خوب انجام دهی، کار ما بندگی است و کار خدا خدایی است، به خدای متعال نمی شود گفت تو بندگی کن جای من، کما این که ما نمی توانیم جای خدا خدایی کنیم. ما بندگی می کنیم خدای متعال لطف می کند اعطا می کند، تدبیر ما کار اوست، ما باید تفویض کنیم. بندگی کار ما است، خدای متعال به ما توان بندگی داده اما توان خدایی کردن را هرگز نداده است.

سوال: به قرار روزانه قرآن می رسیم که آیات 111 تا 118 سوره مبارکه نحل است. در ادامه مباحث سوره می شنویم.

جواب: در این رویکرد تربیتی سخن از این است که این دنیا پر از رنج است، نمی شود رنج نباشد، راه تحمل آن شرح صدر است. انسان اگر بزرگ شد رنج ها کوچک می شود والا رنج ها شکننده اند، با تلقین و امثال این ها نمی شود رنج ها را برداشت، این بزرگ شدن رفعت ذکر می خواهد و رفعت ذکر هم به این است که انسان بفهمد این دنیا راه است و پایان این راه کجاست؟ و سختی هایی که در این راه هستند چه ثمراتی دارند، بفهمد که این راه چطور طی می شود و متوجه باشد که ما برای به پا کردن خوشی نیامده ایم و معارف فراوان دیگری که قرآن به ما می دهد که در این دنیا مهم نیست چه به تو می دهند، مهم این است که هر چه می دهند از آن راه می توانی به خدا برسی، مهم نیست که بیمار باشی یا سالم در هر دو یک روزنه ای به غیب این عالم و قرب حضرت حق است، صراطی در متن همه این رنج ها و سختی ها است، آن هایی که در متن این سختی توجه به صراط دارند و پایان این صراط را می بینند که «إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» سخنشان این است که: «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم * سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور» اگر انسان فهمید پایان این بیماری قرب خدا است این طور می شود تحمل کند. در روایات ما آمده است که خدای متعال می داند هر کسی را چطور امتحان کند؛ یک کسی را با غنا امتحان کنی موفق می شود اما با فقر امتحان کنی شکست می خورد، دیگری برعکس است ظرفیت امتحان پس دادن با فقر را دارد. گمان نکنیم امتحان فقر آسان تر از غنا است، معلوم نیست امتحان ایوب آسان تر از امتحان سلیمان است و همچنین امتحان با مال امتحان آسان تر از امتحان دست دادن مال نیست، بله خوش بودن کنار مال را اگر دنبال کنیم به نظر می رسد راحت تر است ولی این توهم ما است.

حال اگر انسان به رفعت ذکر رسید این را می یابد که «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»، بعضی این را این طور معنا کرده اند که چون یسر نکره است؛ یعنی در هر سختی دو آسانی است و این آسانی غیر از آسانی است که بعد از سختی می آید«سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا»(طلاق/7)، که در سوره مبارکه طلاق به آن اشاره شده و آن یسر بعد از عسر است. اما این جا دو یسر مع العسر است؛ در هر سختی بعد از آن نه به عنوان نتیجه بلکه در متن این سختی دو گشایش است؛ یک گشایش این است که انسان با همین سختی ها راه می افتد، اگر سختی ها نباشد انسان حرکت نمی کند. ما در راهیم، سالکیم، سالک با سختی ها راه می رود و رنج ها ما را می برند. دوم این که با همین رنج ها به شرح صدر می رسیم، به هدف نزدیک می شویم، هم ما را به حرکت در می آورد و هم ما را به وسعت وجود و تحمل عطای بعدی خدا و ظرف های بزرگ تر می رساند تا به مقصد برسیم. پس رنج ها نردبان سلوک ما هستند، هم عامل حرکت ما هستند و هم نردبان سلوک ما به سمت مقصد رفیعی هستند.

سوال: یعنی این را کسی می فهمد که به رفعت ذکر رسیده باشد؟

جواب: بله. کسی که به رفعت ذکر و شرح صدر رسیده باشد می فهمد که در هر عسری دو یسر است، در هر سختی دو خوشی است و اتفاقا به این دو یسر می رسد. انسانی که اهل شرح صدر است آن یسرها را در می یابد اما کسی که به شرح صدر نرسیده از آن یسر ها بهره مند نمی شود و رنج می برد.

رفعت ذکر هم به انسان شرح صدر می دهد، هم بار انسان را سبک می کند و هم انسان را به برکات سختی ها که یسرهایی است که خدای متعال در متن سختی ها قرار داده و حکمت سختی ها همین است می رساند؛ دانه ای را زیر خاک می کنند تا سبز شود اگر خاک نشود سبز نمی شود، اگر انسان در رحم مادر نرود که به دنیا نمی آید اگر در رحم دنیا نیاید که به عالم آخرت متولد نمی شود، صراط ما همین طور است. یک نکته دیگر را هم اضافه کنیم که در بعضی روایات دارد روح ما در عالم پر بهایی آفریده شده بود، آقایان می گویند: وقتی انسان در مقام سلوک به جایی می رسد که در جهاد اکبر فتح می کند و به مرحله اطمینان نفس می رسد آن حقیقت روح انسان که برای انسان ظهور پیدا می کند، این نقطه یک سقوط اساسی است، چون ممکن است اگر انسان روح را با همه لطافت ها دید خیال کند خودش خداست، خودش بت خودش شود. حالا می گویند خدای متعال برای این که ما سالک شویم ما را آورده در این عالم جهاد اصغر، جهاد اکبر و بعد فتح در جهاد اکبر که قوای نفس را بخوابانیم و جنود جهل و شیاطین را بخوابانیم، آن وقت تازه آن حقیقت برای ما مکشوف شود که آن حقیقتی که خدا در ما گذاشته چه حقیقت نورانی است، ولی وقتی آن حقیقت نورانی را می بینیم خودمان را فقیر خواهیم دانست. روایت در علل الشرایع آمده است ما که در آن عالم بودیم پس چرا ما را به اینجا آوردند و گرفتار کردند؟ گفت: گرفتارتان کرد تا معجب نشوید، در این سختی خدا را پیدا کنید و الا خدای متعال که نمی خواهد ما را به رنج بیندازد . «يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»(بقره/185)، بدون این سختی ها به آن مقام نمی رسیم، اگر ما را یک دفعه در آن عالم به خودمان نشان می داد، همه مان بت خودمان می شدیم و به صنم نفس می رسیدیم. پس این همه رنج های دنیا رنج راه است «إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»، اگر کسی این را فهمید می تواند تحمل کند و به یسرها و گشایش هایی که خدای متعال در متن بلا قرار داده می رسد. وقتی این طور شد «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ»، پس دیگر بیکار نباش، فرصتت این قدر زیاد نیست که وقتی خدای متعال به تو شرح صدر داد بار اول را زمین گذاشتی دیگر به استراحت بپردازی، راه است جای استراحت نیست، یک بار جدید بردار و دوباره راه بیفت.

سوال: بار جدید یعنی چه؟

جواب: بار جدید یعنی؛ تکلیف جدید، دنبال عافیت در این دنیا نباشید، لذا دارد نمازت را که تمام کردی مشغول به دعا شو، نگو من نماز خواندم والسلام «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ» و در این سختی«وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ»، که در این هم دو احتمال وجود دارد؛ یکی این که وقتی سختی کشیدی امیدوار باش که خدا دستت را می گیرد و الا اگر دوباره از حرکت ایستادی به خدای متعال نمی رسی، اگر دنبال حضرت حق هستی و رغبتی به قرب خدا داری و از آن چه پیش خودت است رویگردان شدی و به آن چه نزد خداست روی آوردی، با زحمت به سوی پروردگارت روی پیدا کن والا اگر دوباره خوابیدی رغبت به قرب نداشته باش. احتمال دیگری هم که دادند این است که در این رنجی که می بری، خودت را نبین و خیال نکن من به شرح صدر رسیدم و حالا دوباره دارم بار برمی دارم اگر این طور شد دوباره معجب می شوی و زمین می خوری. در باری که برمی داری توجه به پروردگار داشته باش، او را و عطای او را و مقصد را ببین نه رنج بردن خودت را والا معجب به خودت می شوی و دوباره گرفتار می شوی.

پس سیر این است که باید از طریق رفعت ذکر دنبال شرح صدر باشید و سختی هایی که سختی راه است و ناچار هستید با این سختی ها دست و پنجه نرم کنید، تحمل کنید تا به آن گشایش هایی که در دل سختی ها است برسید، آن گشایش ها این است که سالک می شوید و در سلوکتان به شرح صدر می رسید، درهای بزرگ تر از غیب به رویتان باز می شود و در پایان به قرب و لقا می رسید و چون این راه بی پایان است این طور نیست یک قدم برداشتی بنشینی بلکه باید قله ها را فتح کنی. بنابر این در این رنج و زحمت، رغبت به لقای خدا و نعمت و عطای او و ما عندالله باید داشته باشید.

سوال: در این مسیر شیرینی آن را هم به ما می چشانند؟

جواب: حتما همینطور است. شما به این آیه توجه کنید. بسیار عجیب است. می فرماید: «إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» آن چیزی که برای اولیاء خدا همه رنج ها را شیرین می کند، این است که پایان این رنج اوست و در متن این رنج او را می بینند. این قدر محو قله هستند که سختی های راه را نمی بینند. این است که وقتی آن امتحان سخت برای سیدالشهداء پیش آمد و قصه حضرت علی اصغر و تیر سه شعبه کار را تمام کرد، جوری مصیبت به حضرت سنگین شد که به خدا عرضه داشتند: آن چه این مصیبت را بر من آسان می دارد این است که تو می بینی. اگر کسی دنبال حضرت حق بود کم کم به مقام محبت و مقام رضا می رسد، در متن بلا لذت حضور و قرب و جمال صنع خدا را می بیند«مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»(3)، می شود نه این که دشمن نیست، دشمن هم است اما در متن کار دست حضرت حق را می بیند. واقعه عاشورا سه چهره دارد؛ کار دشمن مستحق لعن است، کار سیدالشهدا مستحق سلام است و کار خدا مستحق حمد است و زینب کبری دست حضرت حق را هم در همین جا می بیند، کار دشمن را هم می بیند و لعن می کند. این که انسان به جایی برسد که حضور حضرت حق را در متن بلا ببیند مال کسانی است که به شرح صدر و رفعت ذکر می رسند و طبیعتا در متن بلا «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»، است. مصیبت برایش بهشت می شود، در متن بلا بهشت را می بیند البته بلا هم هست ولی در متن بلا هم پیر می شود، هم بهشت را لمس می کند و این مزدی است که خدای متعال می دهد، بعد از عسر هم چیز دیگری است که آن مزدهای بی منتهای خدای متعال است.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 252

(2) دعای ماه مبارک رمضان

(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 45، ص: 116