نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

شب چهارم هيات ثارالله/ رجم سیدالشهداء برای ازبین بردن دعوت حضرت/ پیروزی حضرت در این درگیری و تطهیر عالم

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 12 مرداد ماه 1400 است، که به مناسبت ماه محرم در مدرسه مبارکه فیضیه و در هیئت ثارالله ایراد فرمودند. ایشان پس از اشاره به اینکه سیدالشهداء در صبح روز عاشورا دو خطبه ایراد و در آن با بنی امیه احتجاج کردند، فرمودند: حضرت در این خطبه دو استعاذه به خداوند متعال داشتند که این دو، همان دو استعاذه ای است که حضرت موسی نسبت به طرح های فرعونیان داشتند. قتل حضرت موسی و حواریون او و همچنین رجم ایشان از طرح های فرعونیان برای مقابله با حضرت موسی بود که حضرت بخاطر حفظ دین خود، از ورود به این طرح ها به خداوند پناه برده و فرعونیان را نفرین کرد و خداوند نیز اجازه داد جناب موسی بساط دین ساختگی فرعونیان را جمع کند. سرگذشت حضرت موسی بر سیدالشهداء علیه السلام تطبیق عجیبی دارد و علت استفاده امام حسین از استعاذه های حضرت موسی نیز همین تطابق آن است. با این تفاوت که طرح و سرگذشت امام حسین بالاتر و والاتر و دشمنان امام حسین پیچیدگی بیشتری نسبت به حضرت موسی دارند. همانگونه که در نهایت و پس از ظلم دستگاه فرعون حضرت موسی پیروز شد، در واقعه عاشورا نیز با وجود ظلم های دستگاه بنی امیه، امام حسین پیروز حقیقی و نهایی است هرچند بخشی از این پیروزی در مرحله دوم آن پیروزی و با رجعت امام حسین در دوران ظهور اتفاق می افتد.

احتجاج سیدالشهداء با کوفیان در صبح عاشورا

در جلسه گذشته بیان شد که حضرت سیدالشهداء در صبح عاشورا دو خطبه ایراد فرمودند که به خطبه اول که خطبه نسبتا مفصلی است، اشاره کردیم و بخشی از آن را بیان نمودیم. حضرت در فراز پایانی این خطبه دو آیه را که در مورد قوم فرعون و در گفتگوی حضرت موسای کلیم با آنان است بیان فرموده و آن دو را بر موقف خود و دشمنان خود تطبیق کردند. حضرت در فراز پایانی این خطبه، با دشمنان احتجاج و اتمام حجت کرده و می فرمایند همگی شما می دانید که جز من فرزند پیامبری روی زمین وجود ندارد و در حال حاضر من تنها فرزند پیامبر شما هستم. سپس می فرمایند به چه علت برای ریختن خون من جمع شده اید؟ آیا من کسی از شما را به قتل و یا به کسی جراحت رسانده ام که باید قصاص شوم؟ سپس چند نفر از سران کوفه را که در لشکر ابن زیاد حاضر بودند نام برده و مخاطب قرار می دهند که آیا شما نبودید به من نامه نوشتید به سمت ما بیا که باغ ها آماده و لشکری آماده نیز در انتظار شماست؟ یعنی هم سرزمین های ما خرم و آباد در اختیار شماست و هم لشکریان ما.

پس از این سخنان امام حسین، قیس بن اشعث در پاسخ به امام حسین تجاهل کرد و گفت ما سخنان شما را نمی فهمیم. اما برای شما پیشنهادی داریم و آن این است که با یزید بیعت کن و سخن و حکم پسرعموی خودت را بپذیر. سخن و پیشنهاد ما این است «انْزِلْ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ» آنان پسر عمو و هم قبیله شما هستند و بین شما نسبت فامیلی وجود دارد و آنها نسب به شما جانب مراعات را رعایت می کنند و شما از ناحیه آنها بد نخواهید دید.

حضرت در مقام جواب به اشعث اینچنین فرمودند: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ  بِيَدِي  إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ» این پشنهاد که طرح یزید را بپذیر، دعوت به ذلت بود. چرا که امام طرح بزرگی را در عالم انجام می دهند و قصد اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر را در مقیاس احیای امت دارند. در مقابل، بنی امیه و یزید نیز طرح و برنامه ای دارند که آنان پیشنهاد پذیرش طرح او را دادند لذا حضرت فرمودند: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ  بِيَدِي  إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ» من ذلیلانه با شما بیعت نمی کنم.

ممکن است کسی سوال کند آیا امکان نداشت که حضرت با یزید بیعت کنند و ذلیل هم نباشند؟ مگر هر بیعتی ذلت است؟ پاسخ این است آیاتی که حضرت در پاسخ به آنان فرمودند، کاملا گویای این است که طرح آنها طرح ذلت دیگران می باشد. اگر امام وارد طرح آنها شوند، این بیعت، بیعتی ذلیلانه است لذا فرمود نه ذلیلانه بیعت می کنم و نه همچون بردگان فرار می کنم بلکه مردانه در برابر شما می ایستم و می جنگم در مسیر خود می ایستم. هر کسی نیز در مقابل من بایستد، باید بداند که وارد میدان جنگ و درگیری با من شده و غرامت و سزای آن را باید هم در دنیا و هم در قیامت بپردازد.

برنامه موسی کلیم و فرعون ذیل آیاتی از سوره غافر

سپس حضرت دو آیه ای که جلسه گذشته نیز آن را توضیح دادیم تلاوت کرده و فرمودند: «يَا عِبَادَ اللَّهِ  إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ  أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» دقت شود که تعبیر «يَا عِبَادَ اللَّهِ» که حضرت با آن کوفیان را مخاطب قرار می دهند به معنای واقعی آن که بر عبادت آنان دلالت کند نمی باشد و به معنای، ای مخلوقات خداست نه ای بندگان خدا. به هر حال حضرت فرمودند من به پروردگار خود و شما پناه می برم از اینکه مرا رجم کنیم و به پروردگار خود و شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد.

هر دو آیه، در باب سخن گفتن حضرت موسای کلیم با فرعون و قوم اوست که یک آیه در سوره غافر و دیگری در سوره دخان است. در جلسه گذشته آیه «إِنىّ عُذْتُ بِرَبىّ  وَ رَبِّكُم مِّن كلُّ  مُتَكَبرِّ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحسَابِ»(غافر/27) را مفصلا توضیح دادیم که در این سوره، خداوند متعال می فرماید ما موسای کلیم را با مأموریت به سمت فرعون و هامان و قارون که سه ضلع حکومت فرعونیان بودند فرستادیم که به موسی، برهان آشکار امکانات فوق العاده ای دادیم. اما آنان به جای این که دعوت موسی را بپذیرند گفتند: «سَاحِرٌ كَذَّابٌ»(غافر/24) او را متهم کردند که امکانات او سحر است و همچون سحر و امکانات ماست و از جنس آنهاست. و این که می گوید من رسالتی دارم، دروغ می گوید.

در ادامه این آیات، خداوند متعال می فرماید: «فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقّ مِنْ عِندِنَا» آنگاه که موسی حق از جانب ما را برای آنان آورد و فرعونیان با برهان حق روبرو شدند به مواجهه با او پرداختند. وقتی فرعونیان فهمیدند آنچه موسای کلیم آورده، سحر نیست بلکه کلمه حق و حقیقتی است که بسط پیدا کرده و بساط آنان را جمع می کند، دو طرح برای مقابله با موسی و حواریون او ارائه کردند که می فرماید: «قَالُواْ اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ وَ مَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فىِ ضَلَلٍ»(غافر/25) یک طرح نابود کردن اطرافیان و حواریون حضرت بود که گفتند پسران کسانی که با او ایمان آورده اند را بکشید و زنان آنان را زنده نگهدارید و به اسارت ببرید. خداوند متعال می فرماید این کید آنان، کیدی نبود که به مقصد برسد و به مقصد نیز نرسید.

طرح دیگری که خود فرعون مطرح کرد این بود «ذَرُونىِ أَقْتُلْ مُوسىَ وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنىّ  أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فىِ الْأَرْضِ الْفَسَادَ»(غافر/26) اجازه دهید علاوه بر متفرق کردن و قتل پسران اطرافیان موسی، خود موسی را نیز به قتل برسانم. او نیز خدای خود را بخواند تا او را یاری کند چرا که ادعا دارد از طرف خدا آمده است. نگرانی من این است که دین شما را تبدیل کند که از این عبارت فرعون در آیه شریفه روشن می شود فرعون برای امت خود دینی ساخته بود که موسای کلیم آمده تا این دین را به دین الهی تبدیل کند. روشن است که قصد و رسالت حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام نیز همین است که می خواهد آن دین باطل که توسط فرعون ساخته شده بود را بردارد و دین حق را جایگزین آن کند.

تطبیق آیات بر سیدالشهداء

پس اینکه فرعون می گوید «إِنىّ  أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ» نشان از موضوع درگیری فرعون با موسی است. موضوع درگیری همین است که فرعون خود را در مسیر صلاح می داند و حضرت موسی را به دنبال فساد بودن متهم می کند و می گوید: «َاوْ أَن يُظْهِرَ فىِ الْأَرْضِ الْفَسَادَ». فرعون نگران این است که حضرت موسی دین دنیا پرستی آنان را به دین خدا پرستی تبدیل کند لذا او را به اینکه دنبال فساد است و می خواهد در سرزمین شما آفت و فساد آشکار شود متهم می کند.

پس آنان برای خود دینی دارند که دینِ دنیا پرستی است و اینکه حضرت موسی می خواهد آن دین دنیا پرستی را به خدا پرستی تبدیل کند، از نگاه فرعون فساد است. حضرت موسی خطاب به آنان فرمود: «إِنىّ عُذْتُ بِرَبىّ  وَ رَبِّكُم مِّن كلُّ  مُتَكَبرِّ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحسَابِ»(غافر/27) من به خدای خود و شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد. این جمله حضرت موسی، یکی از دو آیه است که حضرت سیدالشهداء در خطبه خود از آن استفاده کردند و بر بنی امیه تطبیق نمودند. که در این آیه نکات فراوانی وجود دارد که بخشی از آن را جلسه گذشته و بخشی را در مباحث پیش رو مطرح می کنیم.

استعاذه از ورود به نقشه فرعون

این پناه بردن و استعاذه حضرت موسی در آیه «إِنىّ عُذْتُ بِرَبىّ  وَ رَبِّكُم مِّن كلُّ  مُتَكَبرِّ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحسَابِ» بخاطر پناه بردن برای حفظ جان خود نیست چرا که ایشان جان خود را برای انجام مأموریت و رسالت خود گذاشته اند بلکه آنچه حضرت در این آیه از آن به خدا پناه می برد، مکر و نقشه دشمن برای وارد کردن حضرت در طرح فرعون است. حضرت موسی از اینکه در طرح و نقشه فرعون وارد شود و با او بیعت کند و ذلیل گردد به خدا پناه می برد. نقشه دشمن نیز این است که حضرت را در طرح فرعون وارد کنند و با او بیعت کند و ذلیل شود و اگر حاضر به بیعت نشد ایشان و حواریون ایشان را از سر راه بردارند. در واقع دنبال این هستند که این دین و دعوت الهی را محو و خاموش کنند لذا حضرت به خداوند متعال پناه می برد و می فرماید من از هر متکبری که به روز قیامت ایمان ندارد به خدای من و شما پناه می برم.

از اینکه حضرت موسی بر آنان «متکبر لا یومن بیوم الحساب» اطلاق می کند به دست می آید: اولا آنان انسان های متکبری هستند که طرحشان ذلیل کردن دیگران است که تمام فراعنه اینگونه اند. بر خلاف اولیاء الهی که با خداوند متعال مرتبط می باشند و دنبال ذلیل کردن دیگران نیستند بلکه دنبال دستگیری از دیگران هستند. اما در مقابل فراعنه هر کسی که روبه رو و درگیر می شوند و حتی حواریون و اطرافیان خود را نیز ذلیل می کنند و از این دستگاه غیر از این نیز دیده نمی شود.

در حال حاضر نیز چنین است که طبقات بالای نظام مادی و استکباری عالم حتی طبقات پایین خود را نیز تحقیر می کنند هرچند به عناوینی فریبنده مانند حقوق بشر، دموکراسی، آزادی و مانند آن باشد. ثانیا این طرح آنان نیز فقط در دائره دنیاست که فرمود: «لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحسَابِ». ثالثا: آنان خود را حاکم مطلق می دانند قائل به یوم الحسابی نیستند. خودشان را خداوند عالم می دانند. مواجهه حضرت موسای کلیم با چنین قومی است لذا موسای کلیم به خدا پناه می برد از این قومی که متکبر است و به روز حساب ایمانی ندارد. لازم به ذکر است همانگونه که در جلسه گذشته نیز اشاره کردیم، این آیه و آیه بعدی، باید در وزان سیدالشهداء و با تطبیق بر آن بنگریم و دقت نماییم.

استعاذه از رجم توسط فرعونیان

آیه دیگری که حضرت سیدالشهداء در خطبه خود با آن به خداوند استعاذه و بر دشمنان خود تطبیق می کند، در سوره مبارک دخان است. این آیه نیز همچون آیه سوره مبارکه غافر که در مباحث قبلی مطرح شد، پبرامون مواجهه حضرت موسای کلیم با قوم فرعون است که البته نگاه این آیه از زاویه­ای است که به پیروزی حضرت منتهی می شود. خداوند متعال در این سوره می فرماید: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيم * أَنْ أَدُّواْ إِلی عِبَادَ اللَّهِ إِنىّ  لَكم رَسُولٌ أَمِينٌ»(دخان/17-18) ما رسولی را فرستادیم که کریم بود و از این که دستگیری و شفاعت کرده و امکانات خود را برای دیگران کند، بخل نمی ورزید.

سخن این رسول با قوم فرعون این بود «أَنْ أَدُّواْ إِلی عِبَادَ اللَّهِ ِانىّ  لَكم رَسُولٌ أَمِينٌ» بندگان خدا را رها کرده و به من بسپارید زیرا من از طرف خدا رسالت دارم و من رسولی امین هستم. من با مأموریت آمده ام و از جانب خدا رسالت دارم اما شما از پیش خود آمده و رسالتی از جانب خدا ندارید هر چند بگویید ما به دنبال هدایت و نجات مردم هستیم که این ادعای شما درست نیست زیرا هدایت و نجات مردم نیازمند اجازه و مأموریت از جانب خداست و شما اجازه و ماموریتی از خدا ندارید.

در کتاب شریف تحف العقول از امیرالمومنین علیه السلام بیاناتی مفصل خطاب به کمیل نقل شده است که در ضمن آن بیانات میفرمایند اگر نبی یا وصی در میان جامعه نباشد، آیا یک عالم در صورتی که به او مأموریتی نداده باشند، می تواند پرچمی دست بگیرد و حرکتی را انجام دهد؟ در این صورت اگر پرچم دست بگیرد و حرکتی انجام دهد، آیا محق است؟ حضرت فرمودند بخدا قسم مُحِق نیست.

بنابراین، انجام امثال این امور باید با مأموریت الهی بوده و از طرف خدا مأموریتی بر دوش کسی گذاشته شود تا اجازه داشته باشد کاری انجام دهد و الا اینگونه نیست که هر کسی بتواند و اجازه داشته باشد علمی بردارد و بگوید من قصد اصلاح و دستگیری دارم. در اینجا نیز حضرت موسی می فرماید: «أَنْ أَدُّواْ إِلی عِبَادَ اللَّهِ إِنىّ  لَكم رَسُولٌ أَمِينٌ» من از طرف خدا مأموریت دارم و این بار روی دوش من است و امانتدار خدا هستم. بندگان خدا را رها کرده و به من بسپارید.

یعنی علاوه بر اینکه دین و برنامه هدایتی که برای هدایت مردم به من داده شده امانت الهی هستند، این مردم نیز امانت الهی هستند و من رسول امانت داری هستم. در ادامه می فرماید: «وَ أَن لَّا تَعْلُواْ عَلىَ اللَّهِ إِنىّ ءَاتِيكمُ بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» و بر خدا برتری جویی و استعلا نداشته باشید که من با برهانی آشکار به سمت شما آمده ام. از این بیان روشن می شود که این برتری جویی و استعلاء در قوم فرعون وجود داشته است و به همین خاطر است که حضرت موسی از آنان می خواهد که این استعلاء و برتری جویی را کنار بگذارند. لازم به ذکر است در جلسات سال گذشته بحث مفصلی پیرامون این داشتیم که یکی از ریشه های فساد فرعون همین استعلا و علو است، برتری جویی نسبت به خداوند متعال است که کاملا روشن است طرح فرعون همین است و مجموع طرح و برنامه اش نوعی از علو و استعلای نسبت به خداوند متعال است.

تطبیق استعاذه دوم حضرت موسی بر جریان عاشورا

 پس از این داستان و سخنان است که حضرت موسی می فرماید: «وَ إِنىّ عُذْتُ بِرَبىِّ وَ رَبِّكمُ أَن تَرْجُمُونِ» و این استعاذه همان جمله ای است که سیدالشهداء در پایان خطبه صبح روز عاشورا، خطاب به قوم خود بیان فرمودند که من به پروردگار خود و به پروردگار شما پناه می برم از این که من را رجم کنید. این یک پناه بردن دیگری است غیر از پناه بردن اول که آیه و توضیحات آن مفصلا در جلسه گذشته بیان شد.

در آن استعاذه حضرت موسی، سخن از طرح فرعون در مواجهه با حضرت موسی بود بحث پراکنده کردن حواریون و قتل ابناء و استحیاء نساء و سپس قتل خود حضرت موسای کلیم بود اما در اینجا سخن از طرح دیگر فرعونیان یعنی رجم حضرت است. لذا فرمود: «وَ إِنىّ عُذْتُ بِرَبىِّ وَ رَبِّكمُ أَن تَرْجُمُونِ» که روشن است در اینجا طرح دیگری غیر از آن طرح قتل حواریون و خود حضرت موسی می باشد که شاید مراد از رجم در این آیه شریفه، غیر از سنگسار کردن ظاهری باشد و مراد حضرت موسی این نیست که من را سنگسار نکنید بلکه شاید مراد از رجم این است آنان کاری کنند که تمام دعوت و ارزشهایی که موسای کلیم می آورند به ضد ارزش و یک دعوت منکر تبدیل کنند به گونه ای که تمام مردم علیه موسای کلیم بشورند و او را کسی بدانند که بر خلاف معروف و ارزشهای رایج و حقایق قیام کرده است و کار دشمن همین است.

در وزان و داستان سیدالشهداء نیز همین سخن جاری است لذا آنان در حالی که ریختن خون سیدالشهداء را مباح می دانستند این کار را کردند. لذا حضرت در روز عاشورا می فرمایند: «فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ  دَمِي »(1) چرا خون من را مباح می دانید؟ به چه دلیلی می خواهید خون من را بریزید؟ رجم یعنی طوری برنامه بریزند که خون حضرت مباح دانسته شود. رجم یعنی کاری می کنند که وجود مقدس سیدالشهداء علیه السلام در نظر مردم کسی می شود که بر حقایق، ارزش ها، دین خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خروج کرده است و کار دشمن همین رجم است. موسای کلیم نیز به همین مطلب اشاره می کند و می فرماید: «وَ إِنىّ عُذْتُ بِرَبىِّ وَ رَبِّكمُ أَن تَرْجُمُونِ».

بنابراین طرح، نقشه و کید دشمن، طرح پیچیده ای است که یک طرح آن «اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ» و طرح دیگر آن « ذَرُونىِ أَقْتُلْ مُوسىَ» و سومین طرح نیز رجم کردن موسای کلیم است که می خواهند کل آن ارزش هایی که حضرت موسی برای آن قیام کردند را ضد ارزش جلوه دهند و یک حرکت و جو عمومی علیه حضرت به راه بیاندازند. در مورد حضرت سیدالشهداء نیز چنین شد که روز عاشورا همگی از هر طرف به حضرت حمله کرده بودند و این نماد و علامت آن رجم است که فرمود: «فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ» سی هزار نفر در حمله کردن همگی از یکدیگر سبقت می گرفتند این همان علامت رجم بنی امیه است.

پس همانگونه که حضرت موسی در برابر نقشه آنان که ذلت ورود به طرح فرعونیان و یا کشته شدن خود و حواریون و رجم حضرت موسی است به خدا پناه بردند، حضرت سیدالشهداء علیه السلام نیز همین استعاذه را در برابر طرح بنی امیه بخداوند متعال عرضه می دارد. زیرا طرح بنی امیه در مقابل حضرت سیدالشهداء نیز همین است «اقْتُلُواْ أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ وَ اسْتَحْيُواْ نِسَاءَهُمْ» زن و بچه هایشان را اسیر کنید و زنده نگه دارید و مردان آنان را به قتل برسانید و این روال جنگهای رایج بوده است و پس از کشته شدن مردان یک قوم زنان آنان را زنده نگه می داشتند و به این طریق یک قوم از بین می رفت.

بنی امیه نیز همچون فرعونیان، در تقابل با حضرت سیدالشهداء، برای ناکام گذاشتن دعوت حضرت، همین نقشه را داشتند که گمان کردند با اجرای آن کار را یکسره کرده اند. گمان کردند همین که حضرت امام حسین و سایر مردانشان را به شهادت رسانده و زن و بچه ایشان را اسیر کنند، کار تمام می شود و آنان این دیدگاه را داشتند. همچنین نقطه این واقعه بحث رجم سیدالشهداء بود که با برنامه خود کاری کنند تا دعوت سیدالشهداء به دعوتی منفور تبدیل شود که حضرت از این موارد به به خداوند متعال پناه می برند کما این که موسای کلیم در مقابل فرعون به خداوند متعال پناه برد و نتیجه این پناه نیز پیروزی موسای کلیم و کنده شدن ریشه فرعون بود.

 ماموریت حضرت موسی برای نجات امت و منع فرعون

در ادامه آیات فوق موسای کلیم به قوم فرعون می فرماید: «وَ إِن لَّمْ تُؤْمِنُواْ لىِ فَاعْتزلُونِ»(دخان/21) اگر به من ایمان نمی آورید و نبوت من را قبول نمی کنید، از سر راه من کنار بروید و بگذارید من ماموریت خویش را انجام دهم چرا که من رسولم و مأموریت دارم قوم بنی اسرائیل را به مقصد برسانم و شما دست از سر این امت بردارید. اگر دعوت مرا نمی پذیرید مانع من نیز نشوید.

اما آنان مانع امت شدند و وقتی مانع شدند «فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ مجُّرِمُونَ»(دخان/22) علیه آنها دعا کرد که خدایا اینان قومی مجرم اند و قابل اصلاح نیستند که در این هنگام خداوند متعال به او اجازه حرکت و وعده پیروزی داد که آیات بعدی پیرامون همین مطلب است و می فرماید: «فَأَسْرِ بِعِبَادِى لَيْلاً إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ»(دخان/23) خداوند متعال به موسای کلیم دستور داد بندگان من را شبانه از مصر خارج کن و بدانید که شما را حتما دنبال می کنند. به حضرت موسی گفته و به ایشان اجازه داده شد که هم بنی اسرائیل را بردارید و به سمت دریا بروید و هم دریا را بشکافید و از آن رد شوید و پس از رد شدن از دریا، آن را هم باز و شکافته شده بگذارید و به حالت اول بر نگردان.

اینکه فرمود: «وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنهَّمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ»(دخان/24) یعنی راه را برای فرعون و طرفداران او باز بگذار که آنان لشکری هستند که به غرق و هلاک شدن محکوم شده اند. حضرت موسی نیز همین کار را کرد و بنی اسرائیل را همراه خود برده و فرعون در تعقیب آنان حرکت کرد که در سوره شعراء ادامه آن نقل شده و می فرماید: «إِنَّ هَؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ * وَ إِنهَّمْ لَنَا لَغَائظُونَ * وَ إِنَّا لجمِيعٌ حَاذِرُونَ»(شعراء/54-56) فرعون نیز در پی آنان حرکت کرد و گفت آنان جمعیت اندکی هستند که ما را غضبناک و خشمگین کرده اند اما ما همگی آماده نبردیم و ما علیه آنان حرکتی جمعی انجام می دهیم. این جمعیت اندک کار را از حد گذرانده اند و ما را نگران و غضب ناک کرده اند پس راه بیافتید تا کار آنا را یکسره و تمام نماییم.

موسای کلیم دریا را شکافت و بنی اسرائیل را وارد دریا کرد که این صحنه بسیار عجیب بود چرا که آنان قریب ششصد هزار نفر بودند که حضرت دوازده راه برای این دوازده فرقه آنان باز کرد که همه این آب ها همچون کوه ایستاده و زمین خشک شد و حضرت آنان را از دریا عبور داد. زمانی که از دریا بیرون رفتند که این رد شدن از دریا نیز ساعت ها هم طول کشیده است، دریا را باز گذاشتند فرعون نیز به گمان این که می تواند از دریا عبور و موسای کلیم را تعقیب کند وارد دریا شد که مشخص است او نیز احساس امنیت کرد که وارد دریا شد.

به هرحال وقتی فرعونیان در تعقیب موسی و بنی اسرائیل وارد دریا شدند، گویا حضرت موسی مأذون بودند که دریا را به حالت اول برگردانند تا فرعونیان غرق شود زیرا فرمود: «وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنهَّمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ» یعنی دریا را باز بگذار که وارد آن شود و اینان لشگری محکوم به غرق هستند. پس از عبارت ««وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوًا» استفاده می شود که خداوند متعال به او اجازه داد دریا را باز کند و پس از اینکه فرعون وارد آن شد، به حالت اول برگرداند که فرمود: «إِنهَّمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ».

ادامه آیات سوره دخان که ادامه داستان موسای کلیم و بنی اسرائیل را توضیح می دهد نیز به نوعی بر سیدالشهداء تطبیق شده است که به صورت گذرا آنها را بیان می کنیم. می فرماید: «كمَ  تَرَكُواْ مِن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ * وَ نَعْمَةٍ كاَنُواْ فِيهَا فَاكِهِينَ * كَذَالِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ * فَمَا بَكَتْ عَلَيهْمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كاَنُواْ مُنظَرِينَ * وَ لَقَدْ نجَّيْنَا بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ * مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كاَنَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِينَ»(شعراء/25-31) چه باغستان ها، چشمه سارها و امکانات و قرارگاه های بسیار فوق العاده ای را که رها کردن و ما آن ها را به ارث به دیگران منتقل کردیم و آنان را که چند صد هزار نفر بودند را در دریا غرق نمودیم که آسمان و زمین برای اینها گریه نکرد. پس از این بلاء مهلت دیگری نیز به آنان ندادیم «وَ مَا كاَنُواْ مُنظَرِينَ» و فرصت را به صورت یکجا از آنان گرفتیم.

نجات بنی اسرائیل از فرعون

ما بنی اسرائیل را از آن عذاب خوار کنند نجات دادیم. این آیه بسیار عجیب است که می فرماید «مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كاَنَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِينَ» ما بنی اسرائیل را از آن عذاب خوار کنند که فرعون بود نجات دادیم. پس می فرماید ما بنی اسرائیل را با غرق کردن فرعون از عذابی که همراه با خواری و رنج و تحقیر آنان بود نجات دادیم. این عذاب چه بود؟ می فرماید این عذاب فرعون بود و فرعون انسانی دارای علو و برتری جویی و از مسرفین بود «إِنَّهُ كاَنَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِينَ» اینکه فرمود فرعون از مسرفین بود یعنی امکانات را تلف و اسراف و خرج خود می کرد. از این آیات استفاده می شود که خداوند متعال یک سماء و ارض و امکاناتی خاص را در اختیار فرعون قرار داده بود و با این امکانات که مسخر آنان بود به این شکل حکومت می کرد.

البته ما به قرآن و روایات چیزی نسبت نمی دهیم که این را فرموده باشند اما گاهی اوقات احساس می شود که امکانات آسمانی خاصی در اختیار فرعونیان بوده است که سحره و کهنه داشته اند. یعنی غیر از قوای ارض، قوایی آسمانی نیز وجود دارد که گاهی اوقات برخی افراد به آن دست پیدا می کنند و سحر و کهانتی که آنها می کردند از این جنس بوده است. به عنوان مثال گاهی اوقات قوای کیهانی در اختیارشان قرار می گرفته و آنان از آن امکانات برای برای بسط کار خود، غلبه بر دیگران، فریب آنان و دین ساختن استفاده می کردند و قائمه ادیان گذشته دینشان گاهی اینگونه بوده است. یعنی گاهی اوقات برخی از این ادیان ساختگی توسط بشر، براساس تکیه به قوای کیهانی بوده که از امکانات سمایی و ارضی که در اختیارشان بوده این کار را می کردند.

البته لازم به ذکر است که در این تعبیر از آیه قرآن می فرماید: «السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ» که لفظ سماء، یعنی یک آسمان نه تمام آسمان ها چرا که تمام آسمان ها در اختیارشان نبوده است. پس یک سماء و ارضی مسخر آنهاست و در اختیار آنها قرار گرفته است که وقتی ما این امکانات در اختیار آنان گرفته و به دیگران داده شد و خود آنان نیز غرق شدند، «فَمَا بَكَتْ عَلَيهْمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كاَنُواْ مُنظَرِينَ» آسمان و زمین آنها تأسف نخوردند و بر آنان گریه نکردند.

و همچنین «وَ لَقَدْ نجَّيْنَا بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ * مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كاَنَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِينَ» بنی اسرائیل را از یک عذاب خوار کننده ای که خود فرعون است نجات دادیم. فرعون چنین شخصی است که خودش برای مومنین رنج و عذاب است و علت این رنج و عذاب بودن او علو و برتری جویی اوست که فرمود: «اِنَّهُ كاَنَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِينَ» کسی که اهل علو و اسراف در روی ارض است وجودش عذابی بر دیگران است. فرعون علو و اسراف دارد و می خواهد امکانات دیگران را تصرف و خرج خود کند و معنای علو این است که می خواهد دیگران را زیر پای خودش قرار دهد و چنین شخصی که اهل علو و اسراف است، خودش و تمام امکاناتش برای مومنین عذاب و رنج و خوار کننده است. لذا خداوند متعال می فرماید هنگامی که ما فرعون را از سر راه موسای کلیم برداشتیم بنی اسرائیل را از این عذاب مهین که خود فرعون و قوای فرعون و آن چیزی است که مسخر فرعون بودند نجات دادیم.

دستگاه فرعون که بر محور فرعون می چرخید برای مومنین عذاب مهین است. همانطور که در جامعه دنیوی و بلاد کفر فرعون محور است، در جامعه مؤمنین و بلاد ایمانی نیز آن ولی خدا محور است. ائمه علیهم السلام ارکان بلاد ایمانی هستند که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «أَرْكَانَ  الْبِلَاد» و جامعه ایمانی بر محور امام بوده و تمام امکانات و قوایی که در این جامعه وجود دارد، متعلق به امام است و به او تولی دارد و روح امام در آنها حاضر است و صبغه الله دارند. امام رکن بلد و شهر است و تمام خصوصیات این بلد ایمانی تجلی روح امام است و او با تمام قوا در این بلد حاضر است. اگر یک بلدی، بلد ایمانی شد، رکن و محور آن شهر امام می گردد و تمام خصوصیاتی که در این بلد ایمانی وجود دارد، به امام برمی گردد و بر محور اوست. امام رکن است و آنها تجلی روح امام و اراده امام هستند زیرا این بلد ایمانی بر محور امام قرار دارد و اراده امام را قبول کرده اند.

علت عذاب بودن جامعه کفر برای مؤمنین

در جامعه ای که بر محور فرعون است نیز همینگونه می باشد و آن قوایی که در اختیار شیاطین قرار می گیرد -اعم از قوای انسانی و حتی امکانات طبیعی که با آن تمدن و بساط و جامعه ای ساخته می شود- بر محوریت فرعون است. همانگونه که اولیاء الهی ارکان بلاد ایمانی اند، فراعنه نیز ارکان بلاد کفرند لذا بساط، امکانات و به تعبیری غیر دقیق، آن مدنیت و تمدنی که در اختیار فرعون قرار داشت، با تمام قوایش برای مومنین عذاب مهین است. علت این عذاب مهین بودن نیز همان است که فرمود: «اِنَّهُ كاَنَ عَالِيًا» چون قوا و امکانات کسی که علو دارد، تماما بستر عذاب و رنج برای مومنین است.

در حال حاضر نیز چنین است و این تمدن مادی، برای مومنین عذاب مهین است. امکاناتی که دست کفار قرار دارد -اعم از نیرو و قوای انسانی و غیر انسانی- امکانات طبیعی که مسخر آنهاست، توانایی ها و بسترها و جامعه ای که می سازند، برای مومنین عذاب مهین است و مومنین از آنان و دستاوردهای آنان در رنج، خواری و ذلت قرار می گیرند. زیرا اینچنین جامعه ای دیگران را تحقیر و ذلیل کرده و به بقیه توهین می کنند. حتی در حال حاضر نیز اینگونه است که می روند در کشورهایی مثلا ایمانی، برای خود حق توحش می گیرند چه برسد به زمان های گذشته که این امر شایع تر بوده است.

علت عذاب آور بودن فرعون و جامعه حول محور او برای مؤمنین، علو و اسراف اوست که فرمود: «اِنَّهُ كاَنَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِينَ» و این برای مومنین عذاب مهین و خوار کنند است. نه فقط خود فرعون، بلکه لوازم و تمام قوایی که مسخر او هستند نیز باعث رنج، عذاب و ذلت و تحقیر مومنین است.

بنابراین اینکه در آیه شریفه می فرماید: «وَ لَقَدْ نجَّيْنَا بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ * مِن فِرْعَوْنَ» فقط شخص فرعون را شامل نمی شود و تمام دستگاه و امکانات و اطرافیان او را نیز شامل می شود. زیرا فرعون امکانات، لشگریان، اطرافیان و مشاورینی همچون هامان و قارون دارد که این افراد و مشاورین و ثروتمندان حول او، زمام معیشت و اقتصاد را در دست دارند. حتی امکانات طبیعی که در اختیار فرعون است نیز همگی باعث رنج و ذلت مومین می شود و این بخاطر علوِ اسراف اوست که این امکانات به ابزاری برای رنج و عذاب مومنین و پا گذاشتن و تحقیر آنها تبدیل می شود. اما وقتی خداوند متعال با دعای حضرت موسی او را غرق کرد، باعث نجات بنی اسرائیل از عذاب مهین شد که فرمود: «وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَني  إِسْرائيلَ  مِنَ الْعَذابِ الْمُهين »(دخان/30).

تطبیق داستان فرعونیان بر بنی امیه

 داستان بنی امیه نیز همین داستان فرعونیان و طرح بنی امیه نیز طرح آنان بود و همچون فرعونیان که حضرت موسی را رجم نمودند، بنی امیه نیز سیدالشهداء را رجم کردند. بنی امیه نیز به قدرت رسیدند و امکاناتی دارند و برای خود دین و آیینی ساخته اند که ادامه دین سقیفه است. بنی امیه نیز مانند فرعونیان نگران این هستند که سیدالشهداء بساط دین ساختگی آنان را جمع کند. بنی امیه بساط و مسیر تحریف دین و دین سازی را به پا کردند و پیرامون علو و استکباری که در دستگاه بنی امیه و قبل از آنان وجود داشت، تمدن و لشگریان و خدم و حشمی جمع شد و حتی امکانات طبیعی که در اختیار داشتند نیز همگی بستری برای عذاب مهینِ مؤمنین شد. سیدالشهداء می خواهند همین بساط را جمع کنند لذا وارد میدان شدند و آن را جمع کردند.

یعنی همانگونه که «فَدَعَا رَبَّه» با دعای حضرت موسای کلیم کار فرعونیان تمام شد، با دعای سیدالشهداء علیه السلام نیز کار بنی امیه تمام شد. پس طرح در زمان حضرت موسی و سیدالشهداء یکی است. همانگونه که فرعونیان مردان اطراف حضرت موسی را به قتل رساندند و زنان آنان را به اسارت بردند، بنی امیه نیز چنین کردند و یاران امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندند و اهل بیت آنان را به اسارت بردند. آیا بنی امیه سیدالشهداء را به یک معنا رجم نکردند؟ بلکه این کار را کردند که نشانه آن تکبیر گفتن هنگام شهادت امام حسین بود که نشان از رجم حضرت بود تا حدی که خون ایشان را مباح می دانستند و یکدیگر تبریک می گفتند که در زیارت عاشورا می خوانیم «هَذَا يَوْمٌ  فَرِحَتْ  بِهِ  آلُ زِيَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْن » آنان این تلاش ها را انجام دادند و گمان کردند پیروز شدند اما نشدند.

همانگونه که فرعونیان گمان کردند پیروز شدند اما «فَدَعَا رَبَّه» موسای کلیم از خداوند متعال تقاضا کرد و خداوند به او اجازه دادند بساط فرعون را جمع کند که «أَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ» تمام امکانات آنان و آن ارض و سمایی که مسخر ایشان بود، دست به دست شد و به بنی اسرائیل رسید و خود آنان نیز یک جا غرق و هلاک شدند. اما کک کسی هم نگزید و حتی آسمان و زمین در اختیار آنان نیز بر آنان گریه نکردند «فَمَا بَكَتْ عَلَيهْمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ».

چرا که طبق روایات، هنگام از دنیا رفتن یک مومن، آن بقاع و ارضی که او بر آن عبادت می کرده و آن درهای آسمانی که عبادتش از آنها بالا می رفته همگی بر او گریه می کنند اما همین ارض و سمایی که در اختیار فرعونیان بود، برای آنان گریه نکردند. زیرا عمل مومن در عالم درست و خود او بنده خدا بوده است لذا این امکانات را در راهی که خدا فرموده خرج می کرده اما دستگاه فرعون امکانات خود را برای علو و اسراف به کار می بردند.

بنابراین این سرگذشت حضرت موسی و فرعونیان از زاویه ای دیگر نیز بر حضرت سیدالشهداء تطبیق دارد. در روایتی نقل شده است که روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه نشسته و عده ای نیز اطراف ایشان بودند. هنگامی که سیدالشهداء وارد مسجد شدند حضرت امیرالمؤمنین فرمودند خداوند قومی را سرزنش و تعییر می کند و می فرماید ما هنگامی که آنان را غرق کردیم و تمام امکانات را یکجا از آنان گرفتیم آسمان و زمین بر آنها گریه نکرد و این سرزنش و تعییر آنان است. زیرا آنان به گونه ای در عالم راه رفته بودند که وقتی در دریا غرق می شوند، آن سماء و ارضی که مسخر آنها بوده نباید غصه بخورند و فرمودند اما تو را به شهادت می رسانند نه یک آسمان و زمین بلکه آسمان ها و زمین برای شما گریه می کنند که در زیارت حضرت می خوانیم: «وَ بَكَتْ  لَهُ  السَّمَاوَاتُ  السَّبْعُ  وَ الْأَرَضُونَ  السَّبْعُ  وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّار».

تطهیر تمام عالم با گریه بر سیدالشهداء

وجود مقدس سیدالشهداء به گونه ای به شهادت رسیدند که حتی تمام امکانات مسخر بنی امیه نیز برای حضرت متألم شده و بر ایشان گریستند. یعنی حضرت در امکانات آنان نیز تصرفی کردند و همه را بهشتی کردند چرا که وقتی امکانات دنیا دست شخص فاسدی باشد، آن امکانات نیز فاسد می شود «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاس »(روم/41) زیرا فساد اراده انسان، قوای مسخر او را نیز فاسد و جهنمی می کند. سیدالشهداء فقط دنبال این نیست که آدم های مومن را از دست آنها در بیاورد بلکه امکانات آنان را نیز از دست آنان می گیرد و نمی گذارد این امکانات با آنها جهنمی شود.

هرچه آنان امکانات را آلوده کردند سیدالشهداء تطهیر می کند. به همین خاطر، بکاء سماوات و ارض عامل تطهیر سماوات و ارض است و همانگونه که ما با گریه تطهیر می گردیم سماوات و ارض نیز تطهیر می گردند. چرا که آلودگی ها و گناه ها، تماما متعلق دستگاه سقیفه و بنی امیه و فراعنه است که فرمود: «وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَر»(2) و تمام قبایح از دستگاه دشمنان الهی نشأت می گیرد. کما این که تمام خیرات به امام برمی گردد که «نَحْنُ  أَصْلُ  كُلِ  خَيْر» و «إِنْ  ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ  أَوَّلَهُ  وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه ».

پس همانگونه که خیرات به امام حق برمی گردد، شرور نیز به امام کفر بر می گردد. اگر ما آلوده شویم، این آلودگی متعلق دستگاه شیطان و دشمنان اهلبیت است و اگر با اشک تطهیر می شویم، این تطهیر از دستگاه اولیاء الهی است که با اشک، آلودگی های ما به جایگاه اصلی خود یعنی دستگاه باطل بر می گردد و ما پاک می شویم. این تطهیر، نسبت به سماوات و ارض نیز صادق است. دستگاه شیطان سماء و ارضی که مسخرشان بوده است را به فساد کشاندند و این سماء و ارض با گریه بر سیدالشهداء تطهیر می شوند.

عظمت و برتری برنامه سیدالشهداء در قیاس با برنامه حضرت موسی

بنابراین تطبیق این آیات پیرامون حضرت موسی و فرعون بر سیدالشهداء بسیار عجیب است. بنی امیه به دنبال حذف سیدالشهداء و دین و قوم ایشان هستند و ایشان را رجم می کنند تا مأموریت سیدالشهداء که از بین بردن دین باطل است به بن بست بخورد. اما همانگونه که فراعنه نسبت به موسای کلیم موفق نبودند و او به خدا پناه برد و خداوند متعال او را با تمام رسالت و نبوتش در مقابل کید آنها حفظ کرد، حضرت سیدالشهداء نیز پیروز می گردد. هرچند ممکن است فرعونیان برای مدتی بر بنی اسرائیل ظلم کرده و مردان آنان را کشته و زنان را به اسارت ببرند اما در نهایت حضرت موسی با پناهی که به خداوند متعال برد، خود، دین و قوم خود را حفظ کرد و بساط آنان را جمع کرد.

این امر برای سیدالشهداء نیز جاری و ساری است با این تفاوت که طرح سیدالشهداء بسیار با عظمت تر از طرح موسای کلیم است کما این که طرح شیطان و فرعونی که برای حضرت سیدالشهداء است پیچیده تر است. بنی امیه نیز مانند فرعونیان نگران این هستند که سیدالشهداء دینشان را جمع کند و طرح سیدالشهداء یک طرح بسیار پیچیده تری است.

و همانگونه که بنی اسرائیل برای مدتی اطرافیان موسی را به قتل رساندند و زنان آنان را اسیر کردند، ولی در نهایت حضرت موسی پیروز شد، با این که امام حسین به گودی قتلگاه رفته و اهل بیتشان اسیر شدند، اما طرح کاملا حضرت پیش رفته و بنی امیه نتوانستند حضرت را ذلیل کنند.

البته لازم به ذکر است که برنامه حضرت دو قسمت دارد که در نامه سر به مهر شده ایشان به آن اشاره شده است و حضرت هر دو قسمت آن را به پایان می رساند که یک قسمت آن هنگام ظهور با رجعت انجام می شود. در روایتی آمده است که از امام صادق پرسید چرا با اینکه شما ائمه اطهار به این میزان برای مردم برکات دارید، عمر کوتاهی دارید؟ حضرت فرمودند هر امامی کتابی دارد که وقتی به تمام برنامه ها و مأموریت های الهی خود عمل می کند، می فهمد که مهلت و اجلش تمام شده هرچند در عمر کوتاهی تمام آن مأموریت را انجام داده باشند. مثلا امام جواد در بیست و پنج سالگی تمام مأموریت امامتشان را به انجام رساندند و هر امامی پس از اتمام مأموریت، باید امانت الهی را به امام بعدی واگذار کند. در مورد سیدالشهداء هم اینگونه است که سیدالشهداء علیه السلام کتابی داشتند که در آن کتاب یک بخش را عمل کردند و یک بخش آن را نیز با رجعت در دوران ظهور انجام می دهند.

جمع بندی

همانگونه که موسای کلیم از فرعون به خدا پناه می برد «إِنِّي عُذْتُ  بِرَبِّي  وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِساب » و دین خود و قوم خود را در این پناه قرار می دهند، سیدالشهداء نیز از بنی امیه به خدا پناه می برد و پناه گاه امت خود می شود. همانگونه که حضرت موسی بساط فرعون را جمع کرد، سیدالشهداء نیز بساط بنی امیه را جمع کردند و دین حضرت به سمت اظهار و غلبه پیش می رود که در صلوات امام حسن عسگری علیه السلام بر سیدالشهداء می خوانیم «مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ التَّأْيِيدِ فِي هَلَاكِ  عَدُوِّكَ  وَ إِظْهَارِ دَعْوَتِك » خداوند متعال وعده ای به شما داده بود تا شما را تأیید کند در نابودی دشمن شما و اظهار دعوت تان و این اتفاق در عالم می افتد.

سیدالشهداء خود و امکانات خود را در پناه خدا قرار دادند و وارد میدان درگیری شدند و این درگیری به پیروزی قطعی سیدالشهداء ختم می شود. آنگاه که خداوند متعال امکانات بنی امیه را دست به دست کرد «فَمَا بَكَتْ عَلَيهْمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كاَنُواْ مُنظَرِينَ» هیچ آسمان و زمینی بر آنها گریه نکرد و به آنان مهلتی داده نشد. اما هنگامی که سیدالشهداء به شهادت رسیدند، تمام سماوات و ارض حتی جهنمی ها و کسانی که با دستگاه باطل جهنمی شدند آن ها نیز بر حضرت گریستند و با سیدالشهداء از جهنم نجات پیدا می کنند.

البته طبق روایتی، سه دسته از گریه و نجات بر سیدالشهداء استثناء شده اند که این سه دسته گریه نکردند و نجات پیدا نمی کنند. آن سه دسته عبارتند از: «اصحاب جمل، اصحاب صفین و آل عثمان». این سه دسته با عاشورا نگریستند لذا تطهیر نمی شوند. آنها اهل بکاء نیستند و با این صحنه ای که سیدالشهداء در اوج مظلومیت رقم زدند تحت تأثیر قرار نمی گیرند و لذا نجات هم پیدا نمی کنند. اما حضرت به نحوی عاشورا را رقم زدند که تمام عوالم را تطهیر کردند. پس داستان حضرت موسی بر سیدالشهداء تطبیق دارد اما روشن است که مسیر سیدالشهداء با موسای کلیم بسیار متفاوت و بالاتر از مسیر موسای کلیم است هرچند ایشان نیز بار سنگینی را به دوش کشیدند.

پی نوشت ها:

(1) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 159

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 242