نسخه آزمایشی
شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat, 27 Apr 2024

میلاد حضرت علی اکبر در حسینیه حق شناس/ صفات اصحاب و حضرت علی اکبر در همراهی امام و عبور از دنیا

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 23 اسفندماه سال 1400 است، که در حسینیه مرحوم آیت الله حق شناس ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ شرط اول اینکه انسان با امام همراه شود این است که از دنیا بزرگتر شود. کسی که از دنیا بزرگتر نباشد در زیر چتر فراعنه و مستکبرین قرار می گیرد و با تهدید آن ها می ترسد و با تطمیع شان هم تشویق می شود و در آخر هم بهای ناچیزی از دنیا می برد. اما کسی که از دنیا بزرگتر شد، امام سرپرست او می شود و او را از دنیا عبور می دهد و به اندازه ظرف محبتش او را بزرگ می کند و نیازهایش را تا لقاء الله پیش می برد. آثاری که در عاشورا از اصحاب امام حسین علیه السلام مشاهده می کنیم همه به خاطر محبت سیدالشهداء بود.

موانع همراهی با امام

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . همه اصحاب سیدالشهداء علیه السلام در یک خصوصیاتی مشترک بودند و در زیاراتی که از معصومین علیهم السلام برای این بزرگواران نقل شده، هجده صفت برایشان ذکر شده، «اَلسَّلامُ  عَلَيْكُمْ  يا اوْلِيآءَ اللّهِ  وَ اَحِبّائَهُ السَّلامُ  عَلَيْكُمْ  يا اصْفِيآءَ اللّهِ  وَ اَوِدّآئَهُ السَّلامُ  عَلَيْكُمْ  يا انْصارَ دينِ  اللّهِ » هر کدام از اینها واقعا ناظر به مقاماتی است. اینها عموما به این مقامات رسیده بودند و در بین خود این بزرگواران هم عده  ای ویژگی و امتیاز خاصی دارند و تعریف های خاصی در زیارات از آنها شده است، که در باب بقیه اصحاب دیگر این تعابیر نیست. مثل این تعبیری که در زیارت نامه حضرت علی اکبر علیه السلام آمده «الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً»(1) خدای متعال شما را از کسانی قرار داد که مصداق آیه تطهیر هستند و دارای مقام عصمت هستند.

پس اصحاب سیدالشهداء علیه السلام خصوصیات مشترکی دارند که برای همراهی و حرکت با معصوم این خصوصیات لازم است و الا انسان نمی تواند همراه و هم سفر امام بشود. یکی از این خصوصیات این است که انسان باید طالب بیش از دنیا باشد. اگر انسان از دنیا بزرگتر نشده باشد و بیش از دنیا را نخواهد و قانع به دنیا باشد، این مانع همراهی با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام است. در سوره مبارکه توبه خدای متعال به پیامبر بزرگوار دستور می دهند که صف بندی های شان را با دشمن ها علنی کنند «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه »(توبه/۱) و وقتی حضرت وارد این میدان می شوند، یک صف بندی تاریخی شکل می گیرد؛ چون وجود مقدس نبی اکرم، رسول بر کل عالمین هستند و طبیعتا این صف ها پا به جفت می شوند و مقابل همدیگر درگیری هایی پیدا می کنند. این درگیری پیچیده و گسترده تاریخی صف مؤمنین و منافقین و مشرکین را جدا می کند.

خدای متعال در این سوره خصوصیات این سه صف را بیان می کند. برای این که ما بتوانیم در این میدان درگیری عظیم از حضرت جدا نشویم و به صف منافقین یا مشرکین گره نخوریم، دستوراتی داده شده و توصیه هایی شده است. خدای متعال در این سوره خطاب به مؤمنین یک هشدار می دهد و می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في  سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل »(توبه/۳۸) می فرماید شما مؤمنین چه گرفتاری دارید و دنبال چه چیزی هستید که وقتی به شما گفته می شود که در راه خدا کوچ کنید و بارتان را بردارید، به سوی زمین سنگین می شوید و گویا امکان حرکت برایتان نیست. بعد خدای متعال توضیح می دهد که چه آفتی در آدم پیدا می شود که دعوت های دیگر را سبکبال جواب می دهد و برای دنیا و نفس خودش راحت تلاش می کند، ولی وقتی دعوت به راه خدا می شود حس سنگینی پیدا می کند.

بعد خدای متعال این آفت را توضیح می دهد و می فرماید: «أَرَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» آیا شما به حیات دنیا راضی شدید؟ ما برای شما یک تدارک دیگری دیدیم، ولی شما به این حیات دنیا راضی شدید. این همان آفتی است که می تواند مانع اجابت دعوت خدا و رسول شود. این آفت اگر پیدا شد، آدم سبکبال نیست. آدمی که راضی به حیات الدنیاست نمی تواند همراه با اولیاء خدا حرکت کند. چون آنها ما را برای بیش از دنیا می خواهند و برای بیش از دنیا می خواهند تربیت کنند و می خواهند بزرگ بشویم. همراهی با معصوم حداقلش این است که از دنیا دل بکنیم.

سیدالشهداء علیه السلام در شب حرکتشان به سمت کربلا یک بیان نورانی دارند و ابتدا در آغازش همین نکته را متذکر می شوند «خُطَّ الْمَوْتُ  عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ»(2) مرگ بر همه فرزندان آدم در این دنیا رقم خورده، اما چیز بدی نیست و مثل گردن بند برای یک بانوی جوان که زینت اوست، مرگ هم بدین شکل است. بعد حضرت می فرمایند من اشتیاق به ملاقات با اجداد خودم دارم و بعد می فرمایند: «مَنْ  كَانَ  بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» من عازم و در حال حرکت هستم، اگر کسی خونش را در این راه حاضر است بدهد و خودش را برای لقاء الله آماده کرده، «فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» با ما کوچ کند. این کوچ هم باید در همراهی امام باشد. انسانی که دنبال لقاء الله است، اگر خودش حرکت کند به جایی نمی رسد. اول باید از این دار کوچ کند. کوچ کردن هم با مسافرت فرق می کند. مسافرت این است که آدم می رود و گشت و گذاری می کند و برمیگردد و وطنش پشت سرش است، اما کوچ نشین از همه چیز خود را جدا می کند و دیگر وطنش پیش رویش است.

وقتی حضرت دعوت می کنند، اول تذکر می دهند که باید این مسیر را طی کنید و وارد وادی موت شوید. این چیز بدی نیست و آدم باید تجربه اش کند. کسانی که نگاهشان به مرگ اینطوری نیست، نمی توانند با امام علیه السلام حرکت کنند. کسانی که خودشان را برای ملاقات خدا آماده نکردند، نمی توانند با امام علیه السلام حرکت کنند. حداقل آمادگی برای این ملاقات مرگ است، چون در بیان بزرگان لقاء الله تفسیر به مرگ شده است. یکی از مراحلی که برای انسان لقاء الله حاصل می شود، وادی مرگ است. این اولین مرحله یا یکی از مراحل مهمی است که انسان با خدای متعال مواجهه پیدا می کند و یک لقائی بین انسان و خدای متعال حاصل می شود. اگر کسی خودش را برای بیش از دنیا آماده نکرده باشد، نمی تواند با امام حرکت کند. اگر به این نقطه رسید، حالا می تواند راحل بشود و با امام حرکت کند. پس این اولین خصوصیت است و انسان اگر می خواهد با امام حرکت کند باید از دنیا بزرگتر بشود و خواسته هایش بیش از دنیا باشد و قانع و راضی به دنیا نباشد. کسی که مأنوس با عالم غیب نیست و مأنوس با بیش از دنیا نیست، وقتی که دعوت می شود تا در راه خدا حرکت کند، سبکبال نیست.

بعد خدای متعال در همین آیه شریفه تذکراتی می دهد و می فرماید: «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل » تمام متاع حیات دنیا در مقابل آخرتی که ما برای شما در نظر گرفتیم، یک متاع اندکی است. معنای ظاهری آیه همین است که واقعا دار دنیا در مقابل عالم آخرت اندک است و چیزی نیست. عمر هشتاد ساله انسان همراه با تلخ کامی ها و سختی ها و ابتلائات و بیماری ها و شکست ها و غصه هاست، اما دار آخرت اینطور نیست. دار آخرت دار کسانی است که اهل آن هستند. اولا ابدی است و دیگر تمام شدنی نیست و ثانیا آنجا دیگر دار غصه و پیری و خستگی و سختی نیست و محل عیش دائمی است؛ آن هم نه عیش های آغشته به غفلت بلکه عیش هایی که همراه با ذکر و حضور است.

نقل شده که دنیا مثل رحم می ماند برای عالم آخرت؛ کما این که رحم نسبت به عالم دنیا واقعا چیزی به حساب نمی آید و کسی حاضر نیست از عالم دنیا به آن عالم برگردد. عالم آخرت یک عالمی است که ما در این دنیا برای ورود به آن مهیا می شویم. کما این که طفل در رحم مهیا می شود و امکانات لازم را برای ورود به عالم دنیا پیدا می کند. منتها یک تفاوتی بین دنیا و آخرت هست که تفاوت بین دنیا و عالم رحم است و آن این است که در عالم رحم رشد کردن ما خیلی به اختیار خود ما نیست؛ یعنی اختیار ما خیلی در آن دخالتی ندارد و در یک مداری خارج از اختیارمان خدای متعال امکاناتی به ما می دهد و ما را آماده برای ورود به عالم دنیا می کند.

در آن عالم رحم هم دستگاه خدای متعال خیلی وسیع و گسترده است و تربیت مؤمنین با غیر مؤمنین متفاوت است، ولی تقریبا در اختیار ما نیست. اما در این دنیا که می آییم آماده شدنمان برای عالم آخرت دست خودمان است. ما می توانیم خودمان را برای ورود به عالم جنت و یا جهنم آماده کنیم. ما خودمان را برای یکی از این عوالم می سازیم. لذا در صحنه قیامت «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ»(غافر/۱۶) پرده ها کنار می رود و آن چیزی که از خود ساختیم آشکار می شود و یا متناسب با بهشت است و یا متناسب با جهنم است. اما در هر صورت انسان در این دنیا ساخته می شود.

در باب احوال بعضی از اولیاء آمده که وقتی در عالم رویا اینها را دیده بودند، بهشان گفتند آیا شما حاضرید به عالم دنیا برگردید؟ گفته بودند اگر شما حاضر هستید که به عالم رحم برگردید، ما هم حاضریم که به دنیا برگردیم. لذا برای هر مؤمنی وقتی از دنیا می رود، عالم آخرت بهتر از این عالم است. به تعبیر قرآن «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل » متاع دنیا در مقابل آن آخرت متاع قلیل است. آن چیزی که ما برای شما در نظر گرفتیم عالم آخرت است.

تفاوت محیط ولایت امام و فراعنه

تأویل آیه این است که ما یک حیات دنیایی داریم که عالم نفسانیات و شهوات و عالم شیطان و عالم اولیاء طاغوت است و آنها این بساط را فراهم می کنند. یک عالم آخرتی هم داریم که دارالحَیَوان است و آن حیاتی است که انسان با امام پیدا می کند. اگر به امام گره خورد از همین دنیا وارد حیات الآخره می شود و البته ادامه اش هم در عالم آخرت باز همین است. آنهایی که در حیات الدنیا و عالم نفس و شیطان وارد می شوند، در آخرت هم سیرشان در همین عالم است. آنهایی هم که به امام می رسند سیرشان در همین عالم است. بعد خدای متعال یک تذکر دیگری می دهد می فرماید: «إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليما» اگر در راه خدا کوچ نکنید گرفتار عذاب و رنج دردناکی می شوید.

اگر انسان در دار دنیا ماند و به سمت عالم آخرت کوچ نکرد، دچار رنج می شود و خدای متعال او را عذاب می کند، ولی این عذاب عذابی است که خود آدم برای خودش رقم زده است. انسان وقتی به سمت خدای متعال حرکت نمی کند، در عالم دنیا می ماند و در عالم دنیا ماندن هم رنج و عذاب است. به تعبیر دیگر اگر انسان به سمت امیرالمؤمنین حرکت نکرد و همراه با امام نشد، ماندن با اولیاء طاغوت ماندن در وادی رنج است.

خدای متعال در سوره مبارکه دخان وقتی داستان غرق شدن فرعون را توضیح می دهد که بساطشان را جمع کردیم و هیچ کسی هم برای اینها غصه نخورد و در محضر همه مخلوقات هرچه بهشان داده بودیم، یکجا از آنها گرفتیم و در دنیا غرقشان کردیم و امکاناتشان را هم به دیگران دادیم. بعد یک تعبیری دارد و می فرماید که ما فرعون را غرق کردیم و بنی اسرائیل را از این عذاب خوار کننده نجات دادیم. بعد می فرماید این عذاب خود فرعون است؛ «مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين »(دخان/۳۱) علو و برتری جویی و استکبار داشت. کسی که اینطوری است محیطش برای دیگران محیط عذاب است و همه را می خواهد زیر دست خودش تحقیر کند.

فرق امام و انبیاء با اولیاء طاغوت همین است، انبیاء به هیچ وجه علو ندارند. انبیاء در عین این که خدای متعال یک امت را به دستشان داده و حتی حق سرپرستی و ولایت آن امت را هم بهشان داده و به امت دستور داده که از انبیاء تبعیت کنند، اینها به هیچ وجه علو و برتری جویی و استکبار ندارند. اینها عبد خدا هستند و دائما عبدند و هیچ وقت از مقام بندگی خارج نمی شوند. کسی که در مقام بندگی است، هیچ عُلوی در وجودش نیست «لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَسادا».

خدای متعال به حزب الله بشارت می دهد که من سرپرستی شما را خودم به عهده گرفتم و به دست کسی مثل امیرالمؤمنین دادم. در سوره مبارکه مائده می فرماید: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون »(مائده/۵۵) اگر به این نقطه رسیدید سرپرستی شما را من به دست خودم می گیرم و بعد هم در ادامه طریق سرپرستی من رسول من است. آنهایی که ایمان به خدا آوردند دائما در حال اقامه صلات هستند و دائما هم زکات می دهند. یعنی امیرالمؤمنین دائما در حال بندگی خدای متعال است و از دست خدای متعال می گیرد و به عبادالله می بخشد.

فرق امیرالمؤمنین با معاویه و دستگاه سقیفه همین است. آنها سفره دیگران را هم جمع می کنند و زیرپای دیگران را هم می کشند و همیشه می خواهند برتر باشند و از این که بالادست دیگران باشند و دیگران را تحقیر کنند، لذت می برند. علو همین معنا را دارد. کسی که علو و برتری جویی دارد، میخواهد که دیگران را زیردست خود کند و از این زیردستی لذت می برد. اما کسی که به خدا گره خورده و در محضر خداست، با خدای متعال به عزت رسیده و این مسائل برایش حل شده است. حضرت در نهج البلاغه می فرمایند اگر همه مردم دور من جمع بشوند من احساس عزت نمی کنم و اگر همه پراکنده بشوند هم احساس تنهایی نمی کنم. به خاطر این است که «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ »(3) کسی که با تکیه به خدا عزیز شد، دیگر کائنات بر او چیزی اضافه نمی کنند. لذا امامت او اینطوری است.

پس به سرپرست شما حق سرپرستی و ولایت دادند و شما هم باید از او تبعیت کنید. خدای متعال در باب حزب الله می فرمایند اگر اینطوری شدید، شخص دیگری بر شما ولایت ندارد و ولایتتان دست من است، ولی اگر اینطور نشدید «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت »(بقره/۲۵۷) تحت سرپرستی طاغوت قرار میگیرید. پس سرپرست شما من هستم و ادامه ولایت من هم از طریق رسول اعمال می شود. از طریق کسی که «وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون » دائما در حال نماز و روزه و پرداخت زکات است و از دست من می گیرد و به شما می دهد و دست در جیب شما نمی کند و نمی خواهد از آبروی شما برای خودش استفاده کند.

همه چیزهایی که ما داریم زکات امام زمان علیه السلام است. آن چیزی هم که می خواهد به شما ببخشد خیلی بزرگتر از دنیاست. می خواهد آخرت را به شما بدهد. اگر کسی با امام حسین علیه السلام همراه شد امام حسین او را به لقاء الله می رساند. این زکات امام حسین است و آنچه سیدالشهداء روز عاشورا به اصحاب عاشورا داد، زکات امام حسین و اصحابش بود. هرچه که گیر آوردند و هر مقامی که به دست آوردند زکات سیدالشهداست و در دادن زکات هم هیچ طمعی ندارد.

خدای متعال در سوره مبارکه انسان وقتی جریان شفاعت امیرالمؤمنین را نسبت به ابرار می خواهد توضیح بدهد، آن داستان سه روز روزه گرفتن حضرت که افطار خودشان را به یتیم و مسکین و اسیر دادند را توضیح می دهد. ایشان سه روز با آب افطار کردند و گرسنه تر از آنها کسی نبود. می فرماید: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا»(انسان/۹) کسانی که با امام همراه می شوند، امام از دست خدا می گیرد و به آنها عطا می کند. آنچه به حبیب به رسید، زکات سیدالشهداست. آیا در این زکات توقعی دارد؟ هرگز فقط بخشش است و هیچ توقعی نیست. در همان سالهایی که حضرت به حسب ظاهر حکومت داشتند، خودشان بار را روی دوش می گیرند و دائما هم در حال رکوع است. مصداقش آن انگشتر بود که حضرت در حال رکوع دادند. ایشان دست شما را می گیرد و هیچ علوی هم ندارد. لذا محیط سرپرستی حضرت عین بهشت و بلکه بالاتر از بهشت است.

اما محیط ولایت فراعنه چطور است؟ خدای متعال می فرماید: «وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَني  إِسْرائيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهين »(دخان/۳۰) بنی اسرائیل را از عذاب مهین نجات دادیم، «مِنْ فِرْعَوْن ». چرا فرعون عذاب است؟ «إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفين » چون او علو و اسراف دارد و می خواهد سفره دیگران را جلوی خودش بکشد. نتیجه راه رفتن با این آدم عذاب مهین می شود. عذاب مهین خود اوست و محیطی که درست می کند، محیط عذاب همراه با خواری است. بساطی که همه فراعنه و مستکبرین در عالم دارند همینطور است. یک عذاب مهین درست می کنند و آدم را هم کوچک می کنند. قرآن می فرماید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَه »(زخرف/۵۴) فرعون قوم خودش را کوچک کرد. آدم اگر بزرگ باشد که دنبال فرمان فرعون نمی رود و با امر و نهی فرعون جا به جا نمی شود. آدم وقتی سبک می شود، مثل پر کاه با یک نسیم حرکت می کند و او را می ترسانند و یا تطمیعش می کنند و وعده به دنیا می دهند.

وقتی فرعون سحره خود را دعوت کرد تا به جنگ حضرت موسی بروند و مقابل حضرت موسی صف آرایی کنند، در پاسخ به او گفتند: «إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبين »(شعراء/۴۱) اگر پیروز شدیم، پیش تو پاداشی هم داریم؟ گفت بله، پاداشتان پول و ملک نیست، «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبين »(شعراء/۴۲)  شما را به خودم نزدیک می کنم و دیگر دستتان در جیب خود من است و هرچه من دارم برای شماست. آن ها با این تحریک فرعون رفتند با حضرت موسی بجنگند. وقتی هم نفس حضرت موسی بهشان خورد، کاملا تغییر کردند و مؤمن شدند. وقتی دست حضرت موسی را دیدند، فهمیدند که این دست پر است و مثل دست خودشان خالی نیست و این به یک جایی وصل است. این دیگر سحر نیست، بلکه یک کار دیگری می کند. وقتی فهمیدند، طرف حضرت موسی آمدند و ایمان آوردند.

بعد هم فرعون شروع به نقشه کشیدن کرد که اصلا شما از اول نفوذی حضرت موسی بودید، «إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْر»(شعراء/۴۹) این سحر را هم او به شما یاد داده بود و او خودش ساحری است که از همه سحره بالاتر است. می برمتان لابلای نخلستان ها «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في  جُذُوعِ النَّخْل »(طه/۷۱) سردرگمتان می کنم، تا اسمتان فراموش شود. همین هایی که با وعده فرعون آمدند بودند با حضرت موسی بجنگند، وقتی با حضرت موسی گره می خورند از دنیا بزرگتر می شوند و در پاسخ تهدیدهای فرعون می گویند: «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي  هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا»(طه/۷۲) هر داوری و قضاوتی می خواهی بکن، تو فقط دستت به دار دنیا می رسد. خدای متعال بیش از این به تو اجازه نداده و ما هم که از دار دنیا کنده شدیم. آخرش این است که ما را می کشی و پرواز می کنیم.

آدم وقتی کوچک است، «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَه » با فرمان فرعون حرکت می کند و با تهدیدش هم می ترسد و با تشویقش هم حرکت می کند. آدم وقتی بزرگ شد می فهمد که دست فرعون خالی است و همه حیات دنیاست. همه دنیا را هم به آدم بدهد، به دردش نمی خورد «مَتاعُ الدُّنْيا قَليل » و همه اش را هم از آدم بگیرد، چیز زیادی نمی تواند از آدم بگیرد و دستش به جایی بند نیست.

پس دستگاه آنها دستگاه عذاب مهین است و دستگاه امام دستگاه نعمت است «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي  نَعيم ». این تقابل دستگاه بهشت و جهنم است. آدم وقتی با امیرالمؤمنین و سیدالشهداء راه می رود، وسط بهشت است. اولین قدم در حرکت با امام این است که انسان باید از دنیا بزرگتر باشد و الا در این سطح بندی به طرف ابوسفیان سُر می خورد. اگر کنار سیدالشهداء باشد تطمیعش که می کنند به طرف ابن زیاد می رود. چیزی دست یزید و ابن زیاد نیست و آن ها هم مثل فرعون هستند. تمام تهدیدها و تطمیع هایش به دنیا برمیگردد، ولی اگر ما در حد دنیا بودیم، مانند کوفی هایی می شویم که برای امام حسین نامه نوشته بودند و حضرت هم روز عاشورا خورجین نامه هایشان را جلویشان ریخت. آن ها چطور اینگونه جلوی حضرت ایستادند؟! جز تهدید و تطمیع چیز دیگری نبود. نعمان بن بشیر رفت و ابن زیاد آمد و شروع به تهدید و تطمیع کرد. یک عده ترسیدند و یک عده هم طمع کردند. چه کسی از تهدید ابن زیاد می ترسد و یا با تطمیع تشویق می شود؟ کسی که راضی به حیات الدنیاست و کسی که از سر سفره دنیا پا نشده است. کسی که از دنیا بزرگتر است چرا بترسد؟ «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي  هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا».

اصحاب عاشورا کسانی هستند که از دنیا بزرگترند. اصحاب عاشورا کسانی هستند که در یک مراحلی آن دست پر امام حسین را دیدند. امام حسین خیلی وعده بزرگی داده است. وقتی دعوت می کند که با من بیایید، می فرماید هزینه اش هم این است که باید از دنیا بزرگتر شده باشید و الا نمی توانید با من همراه شوید. خارهای سر راه دامنتان را می گیرد و شما را جدا می کند. لذا بعضی ها که با امام حسین آمده بودند در راه جدا شدند. بعضی ها هم از اول نیامدند. حضرت نامه نوشت و دعوت کرد و نیامدند. آدمی که راضی به حیات الدنیاست که از دنیا جدا نمی شود. اگر هم بیاید به هوس همین دنیا می آید. وقتی دنیایش در معرض خطر قرار بگیرد هم می ترسد. وقتی ابن زیاد آمد و تهدید کرد، دیدند که شوخی نیست، این با نعمان بن بشیر فرق دارد و مردم را می کشد و اموالشان را مصادره می کند و زن و بچه اسیر می کند. اینها صفشان را از حضرت جدا کردند.

آنهایی که آمدند، اول خصوصیتشان این بود که از دنیا بزرگتر بودند. ولی اینهایی که از دنیا بزرگتر می شوند و به سمت امام می آیند، کم کم یک امری از امام می بینند. آدم وقتی از دوران طفولیت عبور می کند و بزرگ می شود، دیگر نمی تواند برگردد و کفش های بچگی اش را بپوشد. نمی تواند برگردد و لباس های بچگی اش را به تن کند. ناچار یک لباس بزرگتری به تن می کند. آن لباس کودکی دیگر این تن را نمی پوشاند و آن کلاه دیگر به درد این سر نمی خورد و آن کفش به درد این پا نمی خورد. آدم وقتی از دنیا بزرگتر می شود، دیگر نمی تواند به سمت دنیا برگردد. آدم وقتی می خواهد به سمت آخرت برود، یک امامی می خواهد که به اندازه آخرت به او بدهد.

فرعون آنجایی که به دور و بری هایش می بخشد، چون چیزی دستش نیست از حیات الدنیا می بخشد و آنجایی هم که تهدید می کند به حیات الدنیا تهدید می کند. موسای کلیم است که یک رزق بالاتری دستش است و اگر همراهش شدی، وعده هایش بزرگتر از دنیاست و دستش باز است. اول آدم بیش از دنیا می خواهد. آدمی که بیش از دنیا می خواهد ناچار است با امیرالمؤمنین راه برود. دیگران که چیزی دستشان نیست. وقتی با امیرالمؤمنین همراه شدی، به تدریج پرده ها برایت کنار می رود و می بینی این آقا خودش از همه کائنات بهتر است و می بینی بهشت اصلا خود این آقاست. همه اسماء حسنای الهی که بهشت یک جلوه از آن اسماء است، در امام است و چیزی جامع تر از امام نیست. منتها باید پرده کنار برود. آدم اگر با امام حرکت کرد به تدریج می فهمد که امام از همه چیز بهتر است. آن بهشتی که وعده دادند همین است.

اثرات بزرگ شدن از دنیا

امام سجاد علیه السلام یک تعبیری در مناجات خمس عشر خطاب به خدای متعال دارند، «يَا نَعِيمِي  وَ جَنَّتِي  وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي » واقعا نعیم همه ما خود امام است. ما تمام رحمت خدا را از امام می گیریم. اما رحمت موصوله خداست و تمام دستگاه خدا برای ما از طریق امام است. امام است که متصل است «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون »، بهشت زکات نبی اکرم و امیرالمؤمنین به بهشتی هاست. نازله آن چیزی است که دست امیرالمؤمنین است. دست امیرالمؤمنین خیلی پر تر از اینهاست. بهشت قوم موسی نازله خود حضرت موسی است. آن کسی که خدای متعال ما را به دست او سپرده نبی الرحمه است که «أَدَّبَ  نَبِيَّهُ  عَلَى مَحَبَّتِه »(4) او را تربیت و کمک کرده و با محبت الهی دستش پر از محبت است. این رحمت هم رحمت قطع شدنی نیست.

 مادر رشته رحمت خداست؛ آیا محبت مادر بهتر است یا شیری که به بچه اش می دهد؟ قطعا محبتش بهتر است. این نازله آن محبت است. محبت مادر بهتر است یا بازیچه ای که برای بچه می خرد؟ اگر محبت نبود که این چیزها نبود. اما این محبت مادر با همه لطافتی که دارد قطع می شود و وقتی بزرگ شدی یا کلا از دنیا رفتی، دیگر محتاج به آن محبت نیستی و کلا این رشته ها قطع می شود، اما رشته رحمت امام رحمت موصوله است.

انسان اگر با امام بزرگتر از دنیا نشد، دنبال امام نمی رود. ولی اگر از دنیا بزرگتر شدی، آن چیزی که امام به انسان می دهد، خیلی بالاتر از این تصورات است. دعوت سیدالشهداء این است، «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَه » کسی که می خواهد به لقاء الله برسد و با من کوچ کند، من او را به ملاقات خدا می رسانم که این خیلی وعده بزرگی است. در همین مرحله می رسانمش و در رجعت او را برمی گردانم. سیدالشهداء وعده لقاء الله می دهد. آن لقاء اللهی که کنار سیدالشهداء حاصل می شود، لقاء خود سیدالشهداست. ما خدا را اگر ملاقات کنیم از ورای حجاب سیدالشهداست. بخاطر همین است که روایت شده کسی که در عرفه به زیارت سیدالشهداء برود «كَمَنْ  زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِه »(5). یعنی در عرفه پرده ها کنار می رود و مقام عرشی امام حسین زیارت می شود.

پس وعده امام حسین خیلی بالاتر است و لذا آنهایی که از دنیا بزرگتر می شوند، از دنیا جدا می شوند و چاره ای ندارند و با امام همراه می شوند، چون بیش از دنیا می خواهند. آن ها وقتی با امام همراه می شوند به تدریج به یک نقطه ای می رسند که همه خواسته هایشان محو در امام می شود و می بینند همه چیز خود این آقاست.

ارباب معرفت در باب خدای متعال می گویند آدم اول از دست خدا امکانات می خواهد و نماز شب می خواند تا عمرش طولانی بشود، ولی اگر با خدا راه رفت، کم کم سفره های بزرگتری را به او نشان می دهند و میگویند آقا عالم برزخی هم هست و دیگر نماز شب می خواند که قبرش نورانی شود، بعد بهشت را نشانش می دهند و نماز شب می خواند برای نور بهشتش، یک خرده که جلوتر رفت به تدریج پرده ها برایش کنار می رود و می گوید، خود این خدا از بهشتش بهتر است و می شود جزو کسانی که «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً» دیگر خود خدا را دوست دارد. دیگر شب ها خوابش نمی برد، چون خدا را دوست دارد. ما برای تجارت دنیا چطوری از بستر جدا می شویم؟ کسی که بوی بهشت را شنید که دیگر شب خوابش نمی برد.

خیلی از متقین اینطوری هستند و رغبت در ثواب دارند. کسی که جهنم را دید خوابش نمی برد. یک موقعی از اینها عبورش می دهند و محبت خدا در دلش می آید و می بیند خود او از همه اینها دوست داشتنی تر است و دیگر برای بهشت کار نمی کند. مزد اینها هم دیگر بهشت نیست، مزد اینها رضوان الله است «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر»(توبه/۷۲). اینهایی که با سیدالشهداء همراه می شوند کم کم به یک نقطه ای می رسند که پرده ها برایشان کنار می رود و امام اینها را به این نقطه می رساند. کم کم می بینند این آقا از همه چیز بهتر است و دیگر خود او را می خواهند. وقتی خود او را می خواهند مزدشان هم خود او می شود.

این صفتی که در اصحاب سیدالشهداء در زیارت نامه نقل شده «السَّلَامُ عَلَیکُم یَا اَولِیَاءَ اللهِ وَ أَحِبَائِه» امام حسین اینها را به این نقطه رسانده است. اگر با فراعنه همراه بشوید دائما کوچکت می کنند و وعده به تو می دهند و یک لقمه نان جلویت می اندازند. همه دنیا یک لقمه است. اما امام حسین اینطوری نیست و آدم را از بهشت عبور می دهد. کسی بهشت می خواهد باید با امام حسین همراه شود، ولی اگر با امام حسین جلو رفتی کم کم می بینی که امام حسین از بهشت بهتر است و به محبت خدا و امام حسین می رسی و دیگر خود امام حسین را می خواهی. اصحاب عاشورا اینطوری بودند. سعید بن عبدالله آن لحظه ای که حضرت بالای سرش آمد، سیزده تا چوبه تیر خورده بود. به حضرت عرض کرد آیا به شما وفا کردم؟ وفای به امام یعنی خودت را برای امام سپر کنی، نه برای بهشت.

یک عزیزی می گفت من خیلی سعید ابن عبدالله را به خاطر همین کارش دوست دارم و یک شب عاشورا را خواب دیدم و در خواب رفتم سعید ابن عبدالله را پیدایش کردم، که سیمای عربی زیبا و خیلی عجیبی داشت. به او گفتم تو چطور سیزده تا چوبه تیر را به تنت خریدی و با سر و دست و سینه به سمت تیرها رفتی که تیرها به امام حسین نخورد؟ به امام حسین اشاره کرد و گفت «حب الحسین». محبت این آقا چنین کسانی را میسازد. آن چیزی که در روز عاشورا از اصحاب ظهور پیدا کرده، محبت امام حسین است. آنجا دیگر بحث بهشت نیست. گمان من این است آن چیزی که شب عاشورا امام حسین بعد از امتحان اصحابشان نشان دادند و پرده ها را کنار زدند و گفتند نگاه کنید، آن چیزی که اصحاب دیدند بهشت امام حسین بود. اصحاب درجات بهشتشان را در وادی امام حسین دیدند. این بود که روز عاشورا شیدا شده بودند.

اینها با امام حسین راه رفتند و به مقام محبت امام حسین رسیدند. این محبت این معجزه ها را به همراه دارد. کسانی که به مقام معرفت امام حسین رسیدند، بهشتشان خود امام حسین است. لذا حضرت وقتی بالای سر سعید ابن عبدالله آمدند فرمودند «أنت  أمامي  في  الجنة» شما پیش روی خود من هستید. بهشت سعید بن عبدالله دیگر حور و قصور نیست. آنها هم نازله امام حسین هستند. در روایت آمده وقتی پنج تن را با مقاماتشان می آورند، می بینند که بهشت را خدای متعال از نور سیدالشهداء آفریده و همه درجات بهشت نور امام حسین است. کسی که با محبت امام حسین کار کرده مزدش هم خود امام حسین است.

یک تعبیری علامه طباطبایی ذیل آیه «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر» دارند که می گویند اینها مزدشان رضوان است. رضوان برای آنهایی است که حُبّاً تو را عبادت کردند. آن صحنه های زیبای عاشورا به خاطر این محبت پدید آمده است. این آثار حب است و آثار بهشت خواهی نیست. از بهشت خواستن به تنهایی این آثار در نمی آید. اینها با امام حسین همراه شدند. وقتی توانستند با امام همراه شوند که بزرگتر از دنیا شدند. «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى  لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ» این لقاء الله به معنی مرگ است. اینها آماده ورود به عالم های بزرگتر شدند. البته اگر لقاء الله را به معنی لقاء بگیریم این دیگر برای محبین است. باید کوچ کنیم و وقتی کوچ کردی امام تو را از اینها عبور می دهد.

اگر با دشمنان امام ماندی تو را غرق در دنیا و کوچک می کنند، «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ» فراعنه می خواهند از ما بدوشند. اما امام دستش در خزائن بی منتهای خداست و احتیاجی ندارد که از ما بگیرد و فقط می بخشد. وقتی هم می بخشد با خضوع محض در مقابل خدای متعال به بندگانش لطف می کند و ذره ای علو و استعلا ندارد و جز محبت در این اعطا نیست. آنهایی که به امام حسین وصل می شوند اینطوری هستند و سخاوت پیدا می کنند. در روایت دارد که حب ائمه بیست تا خصلت در آدم ایجاد می کند که ده تایش دنیایی است. یک از آن خصلت ها سخاوت است. وقتی مؤمن با فقیری برخورد می کند، امکانات خودش را متواضعانه و بدهکارانه می دهد.

بعضی از کسانی هم که با امام حسین راه رفتند به یک نقطه ای رسیدند که «مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللَّه ». این خاصیت راه رفتن با امام حسین است. حضرت دیگر او را از همه چیز عبور می دهند و به یک نقطه عجیبی می رسند. من نمی دانم در آن صحنه ای که حضرت علی اکبر آمدند چه اتفاقی افتاد و چه چیزی دادند و چه چیزی گرفتند. به یک نقطه ای با امام حسین رسید که دیگر حاضر نیست شهادت در رکاب امام حسین را رها کند. آن چه باید بدهد می دهد و آنچه باید بگیرد را می گیرد.

حضرت علی اکبر رفته بود و هیچ آسیبی ندید که این در میدان جنگ اصلا عادی نیست. در نقل است که دویست نفر از دلاورهای آنها را از پا در آورد و زخم هم برنداشت. این باید یک چیزی پشتش باشد. بعد که آمد محضر امام حسین اجازه بگیرد، انگار یک داد و ستدی اتفاق افتاد. حالا آن داد و ستد هرچه بود یک چیز خیلی مهمی معامله کردند. آن وقت شهادتش هم به آن شکل اربا اربا بود. یعنی به هر زخم این بدن که نگاه می کنی بوی محبت امام حسین را می دهد و اینطوری رفت. کسی که مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللَّه است اینطوری در راه امام حسین می رود.

نوع شهادت شهداء تابع درجه محبتشان است و به اندازه محبتشان شهید می شوند. هر کسی به اندازه محتبش به حیات طیبه می رسد. همه محبین شهید هستند، ولی اینها به اندازه محبتشان به شهادت می رسند. حالا وجود مقدس حضرت علی اکبر جنس شهادتش را که می بینید، برای همان قله محبت است مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللَّه.

پس قدم اول از سر سفره دنیا بلند شدن است. تا بلند نشوی، با امام حسین نمی توانی همراه بشوی. کسی که دنیا برایش بس است، که دیگر به سمت امام حسین نمی رود. اما اگر آدم از حیات الدنیا بزرگتر شد، می بیند که دست همه فراعنه خالی است و تهدیدها و تشویق هایی هم که میکنند کودکانه می شود. آن ها می بینند که دیگر فقط امام است که دستش پر است و فقط با او می شود راه بروی. اگر با او راه رفتی عبورت می دهد و به یک نقطه ای تو را می رساند که اصحاب عاشورا رسیدند. می رسد به آن نقاطی که قله هایش وجود مقدس حضرت علی اکبر و قمر بنی هاشم هستند. آن خصوصیات همه با امام حسین حاصل می شود، ولی شروعش از این نقطه است و آدم باید یک خرده از دنیا بزرگ تر بشود.

یک استادی داشتیم که ایشان می فرمود بعضی ها در دنیا خیلی ندیده و نخورده دارند. آن قدر جاهای دنیا هست که هنوز ندیدند. اینها که نمی توانند با امام حسین همراه شوند. یک عزیزی از اولیاء خدا بود و تشرفاتی هم داشت و چند سالی است که رحلت فرمودند. از ایشان یک موقعی شنیدم که می گفت ما همه چیز این دنیای خدا را دیدیم و می خواهیم برویم. سفره آن طرفش دیگر چیست! تازه آن چیزی که در این دنیا دیدند، دنیا نیست. آن ها در این دنیا هم آخرت را دیدند و پرده ها برایشان کنار رفته، ولی می گویند هرچه در این دنیا می شود ببینی را دیدیم، برویم سفره آخرت خدا را ببینیم. کسی که دنیا بسش است و هنوز نخورده و ندیده دارد که نمی تواند با امام حرکت کند. احب الله، اسفیاءالله، اولیاءالله، طاهرین من الدنس، اینها همه صفاتی است که امام حسین در این ها دمیده. اینها صفات امام است که به اینها تسری کرده است.

پی نوشت ها:

(۱) كامل الزيارات، النص، ص: 239

(2) نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 86

(3) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 268

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 265

(5) كامل الزيارات، النص، ص: 172