نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 12 ارديبهشت 1403 - Wed, 1 May 2024

جلسه پنجم حرم مطهر قم/ بررسی شرک و توحید و بیان مقصود از توجه به وجه الله

متن زیر سخنان جلسه پنجم آیت الله میرباقری به تاریخ 23 شهریورماه سال 97 است، که در حرم مطهر حضرت معصومه(س) ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ انسان باید بتواند در فتنه ها حق را از میان باطل تشخیص دهد و این امر بدون فهم صحیح از قرآن امکان پذیر نمی باشد. اگر شخص از مسیری که خداوند برای هدایت بشر مشخص کرده است خارج شود، ممکن است حتی با وجود رعایت ظاهری دستورات الهی، به دشمنی با خدا بپردازد. خداوند در قرآن انبیاء و ائمه معصومین را به عنوان وجه الله معرفی می کند و ثواب دستیابی به توحید خود و دوری از شرک را دیدن این وجه الله بر می شمارد که از برترین نعمت ها در بهشت نیز می باشد. همچنین امام به باب الله نیز نسبت داده شده است که این به این معناست که لازمه ورود به وادی توحید و معرفۀ الله، وارد شدن از طریق امام است. البته این پایان راه نیست و برای رسیدن به معرفت الهی، لازم است انسان به دنبال امام حرکت کند و این یعنی امام علاوه بر باب، طریق رسیدن به شناخت خداوند نیز می باشد. 

قرآن، معیار شناخت اولیاء الهی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . خداي متعال در قرآن با بيان نوراني وحي، ائمه عليهم السلام را معرفي فرموده است و شئون و مقامات آن ها را بيان کرده است. همچنین تکاليفي که ما در مقابل ائمه هدات معصومين داريم را نیز بيان فرموده است. اگر اين معرفت اتفاق بيافتد، راه براي سير با امام و حرکت به سمت مقامات معنوي براي فرد و جامعه هموار مي شود. در روایتی حضرت می فرمایند «مَنْ لَمْ يَعْرِفْ أَمْرَنَا مِنَ اَلْقُرْآنِ لَمْ يَتَنَكَّبِ اَلْفِتَنَ»(1) یعنی اگر کسي امر ولايت ما را براساس قرآن فهم نکند، نمي تواند در فتنه ها و امتحان هاي سختي که پيش مي آيد همراه ما باشد و دچار لغزش می شود.

اگر کسی ائمه عليهم السلام و طرحي که آن ها براي اداره عالم دارند را براساس قرآن نشناسد، در دشمني هايي که با آن ها مي شود دچار فتنه های دشمن می شود. لذا بايد به قرآن رجوع کرد و براساس قرآن، مقامات ائمه عليهم السلام، برنامه آن ها، جبهه مخالف آن ها، کاري که جبهه مخالف مي کند و وظيفه اي که ما در مقابل ائمه داريم را به دست بياوريم. بهترين منبع براي معرفت ائمه عليهم السلام، کتاب الهي است، به خصوص که در فتنه ها و ابتلائات، گاهي حق و باطل به هم آميخته مي شوند و اين آميختگي تشخيص را مشکل مي کند.

اميرالمومنين عليه السلام در خطبه پنجاهم نهج البلاغه توضيح مي دهند که فتنه چگونه ایجاد می شود و در ادامه مي رسد به اين جا که حضرت مي فرمايند «أَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ اَلْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى اَلْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ اَلْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ اَلْبَاطِلِ اِنْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ اَلْمُعَانِدِينَ»(2) اگر باطل از آميختگي اي که با حق پيدا مي کند جدا شود، براي آن هايي که دنبال راه هستند پنهان نمي ماند و باطل را مي شناسند؛  همچنين اگر حق از لباس باطلي که گاهي بر او مي پوشانند جدا شود، دشمنان ديگر نمي توانند بر عليه حق حرف بزنند. بنابراين گاهي حق را در پوشش باطل قرار مي دهند يا باطل را با حق آميخته مي کنند و اينجاست که تشخيص دشوار مي شود و شيطان بر اولياء خودش مسلط مي شود.

در ادامه می فرماید «وَ يَنْجُو اَلَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنی» فقط يک دسته اهل نجات  اند؛ آن هايي که از ناحيه خداي متعال از قبل براي آن ها نيکويي و خير نوشته شده است. اين بيان حضرت ناظر به آیه «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَی»(انبیاء/101) می باشد. بيان حضرت اين است که وقتي کار مشکل مي شود که حق و باطل با هم آميخته مي شوند. اگر ما ائمه عليهم السلام، راه ایشان و طرح دشمنان شان را براساس قرآن بشناسيم، در فتنه ها کار آسان مي شود و تشخيص حق و باطل آسان مي شود. لذا حضرت فرمود اگر کسي امر ما را براساس قرآن نشناسد، نمي تواند در فتنه ها صفش را از فتنه فاصله بگيرد.

اتفاقي هم که در صدر اسلام افتاده همين است؛ مسلمان هايي که بحسب ظاهر در جنگ بدر، احد و خيبر شرکت کرده بودند و اهل اين ميدان هاي جنگ بودند، در فاصله نيم قرن بعد از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در حالي که هنوز خيلي از صحابه زنده بودند و از نبي اکرم صلي الله عليه و آل و سلم در باره امام حسين شنيده بودند، چطور شد که در دنياي اسلام اين اتفاق افتاد و وجود مقدس سيدالشهدا اينطور مظلومانه به شهادت رسيد؟! بعد از آن هم دست شان را از خون سيدالشهداء ارواحنا فداه شستند و نمازهاي شان را خواندند. چه اتفاقي افتاده بود؟ وقتي انسان از اين مسيري که خداي متعال معين کرده اند فاصله مي گيرد، اين اتفاقات رخ می دهد.

دانستیم بعضي از آيات قرآن هستند که مقامات ائمه عليهم السلام و تکليف ما را در مقابل ایشان معرفي مي کند؛ ائمه در قرآن چراغ هدايت، ذکر و آيات الله اند. يکي ديگر از شئوني که ائمه عليهم السلام در قرآن دارند و این گونه معرفي شده اند، اين است که امام، باب الله و وجه الله است. این چه معنی دارد؟ مگر خداي متعال در مرحله تشبيه مثل يک خانه  اي است که بابي داشته باشد که انسان بخواهد از اين باب وارد اين خانه شود؟ مگر خداي متعال چهره و صورتي دارد که از طريق آن چهره شناخته شود؟

معنای وجه الله

در آيات متعددي از قرآن از وجه اله بودن صحبت شده است «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(قصص/88) همه اشیاء به جز وجه خداي متعال از بين رونده هستند. «وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ»(الرحمن/27) وجه پروردگارت باقي است. در جای دیگر می فرماید «أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(بقره/115) شما به هر طرف رو کنيد وجه الهي است. معني وجه در این آیات چيست؟ در ذيل اين آيات روايات متعددي از معصومين عليهم السلام نقل شده است که فرمودند ما ائمه وجه خدا هستيم. گاهي فرمودند وجه خدا انبياء الهي هستند. ما به یک یا دو روایت اکتفا نمی کنیم؛ در روایتی دیگر در عيون اخبار الرضا، اباصلت از امام رضا عليه السلام سوال کرد که اين حديثي که از اجداد شما نقل شده و به ما رسيده است معنايش چيست؟ «ثَوَابَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ اَلنَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اَللَّهِ»(3) اگر کسي موحد شد و به حقيقت لا اله الا الله راه پيدا کرد، ثواب اين توحيد چيست؟

اگر کسي غير از خدا را نپرستيد، به او اميدوار نبود، از غیر خدا نترسيد و در مقابل خداي متعال تواضع و بندگي کرد، به مقام اخلاص می رسد چرا که لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّه به معني اخلاص در توحيد است؛ ممکن است کسي به شرک جلي مشرک نباشد، آشکارا براي خدا شريک قرار نداده باشد و در مقابل بت  ها سجده نکند اما در عين حال نوعي شرک در او وجود داشته باشد. خداي متعال در قرآن به حضرت یوسف خطاب مي کند «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/106) یعنی اکثر مردم به خدا ايمان نمي آورند، آن هايي هم که ايمان مي  آورند اکثرشان مشرک اند «و َمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ»(یوسف/103).

حضرت فرمود اين شرک در طاعت است. در يک روايتي حضرت فرمودند از مصادیق اين شرک اين است که شخص مي  گويد اگر فلان شخص نبود هلاک شده بودم. حضرت فرمودند شرک همين است، کسانی هم که مومن هستند يک ردپايي از شرک در وجودشان است. اين همان شرکي است که خداي متعال مي  فرمايد «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ». در همان روايت به حضرت عرض کرد اگر اينطور بگوييم که اگر خداي متعال فلان شخص را واسطه قرار نمي  داد کار ما زمين مي  ماند اشکال ندارد؟ حضرت فرمودند اين اشکال ندارد اما اگر کسي نگاهش اين باشد که با نبود فلان شخص کار ما خراب مي شد و به جای خداي متعال این وسايط را ببيند، اين هم نوعی شرک است.

دعوت انبياء هم همین درک حقيقت لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّه بوده است و آن ها هم مردم را به توحيد دعوت می کنند. در سوره مبارکه هود، خلاصه دعوت ایشان اين است «الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ * أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ»(هود/1-2) اين کتابي است که آيات اول در مقام احکام هستند و بعد تفصيل پيدا کردند. چکیده و خلاصه همه آيات قرآن هم این است که هیچ کس را عبادت نکنید، جز خداي متعال که باید او را عبادت کنید. آیه دارای يک نفي و يک اثبات؛ عبادت غير نفي و به عبادت خداي متعال دعوت مي  شود. تمام دعوت پیامبران همين است که من از طرف خداي متعال آمده ام، شما را انذار میکنم و بشارت مي  دهم.

پس تمام انذارها و هشدارهاي قرآن به این جمله برمي گردد «لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» غير از خدا را عبادت نکنيد و عبد خداي متعال باشيد. البته به فضل الهي و به برکت وجود مقدس نبي اکرم و اهل بيت عليهم السلام همه ما مقاماتي از توحيد و بندگي را به دست آورده ايم، واقعا بت پرست و نفس پرست نيستيم و براي خداي متعال شريک قرار نمي  دهيم؛ ولي آن توحيدي که حضرت ما را به او دعوت کردند خيلي لطيف تر و دقيق تر از اين هاست. مقامات بسيار فراواني وجود دارد که بايد هم قدم با اهل بيت به سمت آن مقامات حرکت کنيم و ان شا الله آن مقامات را به دست بياوريم.

در بحار آمده است که حضرت از جبرئيل سوال کردند که توکل به خدا به چه معناست؟ البته می دانید حضرت قبل از آمدن به این دنيا، خود در عالم ارواح معلم انبياء و ملائکه بودند ولی در این جا به هر دليل این سوال را پرسیدند. جبرئيل عرض کرد «اَلْعِلْمُ بِأَنَّ اَلْمَخْلُوقَ لاَ يَضُرُّ وَ لاَ يَنْفَعُ وَ لاَ يُعْطِي وَ لاَ يَمْنَعُ وَ لاَ يُعْطِي وَ لاَ يَمْنَعُ وَ اِسْتِعْمَالُ اَلْيَأْسِ مِنَ اَلْخَلْقِ فَإِذَا كَانَ اَلْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اَللَّهِ وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اَللَّهِ وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اَللَّهِ فَهَذَا هُوَ اَلتَّوَكُّلُ اَلْخَبَرَ»(4) توکل يعني اين که بدانيم مخلوق نه مي  تواند به تو ضرر بزند و نه مي  تواند به تو نفع برساند، نه چيزي به تو عطا مي کند و نه اگر خداي متعال چيزي به تو عطا کرد مي  تواند تو را از آن منع کند. اگر عبد اين را فهميد و از مخلوقات مأيوس شد، دیگر نه از غيرخداي متعال مي  ترسد، نه به غير خداي متعال اميد مي  بندد، نه براي غير از خداي متعال کار مي کند و نه در غير از خداي متعال طمع مي کند. اين حد توکل و آن مقامي است که انسان بايد به آن برسد.

لذا تمام بشارت  ها به توحيد برمي گردد و اگر انسان حتي شرک خفي یا اخفي هم داشته باشد، نسبت به آن انذار شده است که مطلقا هيچ شريکي براي خدا قرار ندهيد. اگر شرک خفي هم داشته باشيد يک جايي شما را زمين گير مي کند. اگر به مقام اخلاص نرسيد يک جايي در راه مي  مانيد. در روایات نیز به ما هشدار داده اند که گاهي ريا و براي غير خدا کار کردن آن قدر مخفي است که تشخيص آن از تشخيص ردپاي مورچه سياه، در شب سياه و بر سنگی سياه دشوار تر است؛ ولي همين مقدار اندک هم مانع انسان مي  شود و اگر مي  خواهيد به مقصد برسيد، بايد از شرک به هر مقداری هم که باشد فاصله بگيريد.

همه انذارهاي قرآن انذار از شرک است و همه بشارت  ها و ثواب  هاي قرآن مربوط به توحيد است؛ در اين حديث نوراني اباصلت از امام رضا علیه السلام سوال کرد این که پاداش مخلصين نظر به وجه خداست چه معنی دارد؟ اين چه ثوابي است که گويا از همه ثواب  هاي بهشت بالاتر است؟ البته بعضي از فرق مسلمين هستند که اين نوع آيات و روايات را معناي ظاهري مي  کنند! مي گويند خداي متعال چهره  اي دارد که پنهان است و در قيامت که این پرده کنار مي رود و موحدين همينطوري که ما همديگر را مي بينيم خدا را مي  بينند! این تفکر از گذشته بوده است و اکنون هم در برخی فرقه ها وجود دارد.

حضرت در پاسخ این سوال فرمودند که اگر کسي گمان کند خداي متعال وجهي دارد و خدا را اينطوري توصيف کند که مثل بقيه مخلوقات صورتي دارد ولی اين صورت پنهان است و در یک زمانی آشکار مي  شود، اين شخص کافر است و دارد خدا را به سایر مخلوقات تشبيه می کند، «مَنْ وَصَفَ اَللَّهَ بِوَجْهٍ كَالْوُجُوهِ فَقَدْ كَفَرَ وَ لَكِنَّ وَجْهَ اَللَّهِ أَنْبِيَاؤُهُ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِم». لذا حضرت ابتدا اين معناي وجه را نفي کردند و سپس فرمودند که با اين وجود، این حديث هم حدیث درستی است؛ حضرت فرمود مقصود از وجه خدا که در اين حديث و در بيانات ديگر آمده است، انبياء، حجج و اوصياي الهي هستند. بعد حضرت توضيح می دهند این يعني این که هر کس که مي  خواهد به خداي متعال توجه پیدا کند، از طريق انبياء متوجه خدا مي  شود و اگر انبياء نبودند، راهي براي نزدیکی و معرفت به خداي متعال وجود نداشت.

پس حضرت فرمودند که مقصود از وجه الله، انبياء، حجج و اوصياء الهي هستند. سپس حضرت توضیح می دهند که اين ثواب براي مومنين از مهم ترين ثواب  ها در عالم آخرت است؛ اين نظر به وجه الله يعني این که می توانند وجود مقدس نبي خاتم و اميرالمومنين عليه السلام را در آن چهره حقيقي و در مقاماتي که دارند ببينند. امام مثل قرآن است و مقامات ظاهري و باطني دارد؛ ممکن است انسان درجات ظاهري امام را درک کند ولي به مقامات باطني امام راه پيدا نکند. از طرفی هم ممکن است پرده  ها براي کسي کنار بروند و مقامات حقیقی امام عليه السلام را ببيند. يعني مهم ترين لذت و ثواب براي بهشتي  ها اين است که بتوانند چهره حقيقي وجود مقدس نبي اکرم را در بهشت ببينند. يکي از بهترين ثواب  هاي بهشت این است اما ممکن است انسان وارد بهشت بشود ولي در بهشت هم نتواند وجود مقدس نبي اکرم را ملاقات کند.

در اعمال روز عرفه صلوات کوتاهی نقل شده است که حضرت فرموده اند اگر کسي اين صلوات را بفرستد، نبي اکرم و اهل بيت خوشحال مي  شوند. آن جا بعد از این صلوات ها از خداي متعال درخواست مي  کنيم که خدايا، من به این پيامبر ايمان آورده ام ولي در دنيا او را نديده ام؛ در قيامت من را از رؤيت او محروم نکن. يکي از مهم ترين لذات بهشت و مهم ترين ثواب  هاي الهي در بهشت نظر به وجه حضرت است که مکرر در دعاها آمده است که از خداي متعال تقاضا کنيد که در قيامت از زيارت نبي اکرم محروم نباشيد.

خود این وجود مقدس هم مقاماتي دارد که يک کسي چهره ظاهري حضرت را مي  بيند و شخص دیگری مقامات باطني حضرت را مي  بيند. ملائکۀ الله هم اينطوري هستند؛ گاهي جبرئيل در قالب دحیه کلبی نزد حضرت مي  آمد و یا وقتي حضرت در غار حرا مبعوث شدند فرمودند که وقتي جبرئيل آمد، ديدم که شرق و غرب عالم را پر کرده است. حضرت هم اينطوري هستند؛ ممکن است کسي مقام جسماني اميرالمومنين عليه السلام را ببيند و ممکن هم هست بتواند حقيقت نورانيت حضرت که تمام عوالم با آن روشن و قائم شده است را ببیند. لذا امام رضا فرمودند آنهايي که در وادي توحيد قدم برداشتند و خالصانه موحد شدند، پاداش شان اين است که به معرفت نبي اکرم و وجه الله مي رسند.

در بهشت خيلي از مقاماتي که در دنيا قابل درک نبودند، قابل درک می شوند. البته سلمان یا ابوذر هم که باشي نمی توانی همه مقامات امام را در دنیا درک کنی؛ اين وجه الله يک چهره  اي در عالم دنيا دارد ولی حتي اگر در درجه دهم ايمان هم باشي، اين چهره غير از چهره حضرت در عالم آخرت است. لذا از بهترين لذات بهشتي  ها نظر به وجه امام عليه السلام است. در روايات متعددي آمده است که امام حسين عليه السلام گاهي براي بهشتي  ها با توجه به درجاتشان با فواصل مختلفی تجلي مي  کنند؛ گاهي ماهي يک بار، سالي يک بار و یا هفتصد سال يک بار بهشتی ها غرق در لذت مشاهده حضرت هستند به طوري که همه نعمت  هاي بهشتي در خاطرشان فراموش مي  شود.

سپس حضرت فرمودند شاهدش هم اين است که وجود مقدس نبي اکرم وقتي مي  خواهند مجازات کساني را که با اهل بيت و عترت حضرت دشمني دارند بيان کنند، می فرمایند اگر کسي با اهل بيت من دشمني کند، در قيامت نه او من را مي  بيند و نه من او را مي  بينم، «مَنْ أَبْغَضَ أَهْلَ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي لَمْ يَرَنِي وَ لَمْ أَرَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ». لذا يکي از مهمترين ثواب  هايي که در بهشت براي اولياء خدا حاصل مي شود اين است که از نبي اکرم و اهل بيت عليهم السلام محجوب نباشند. با این که همه درجات بهشت از نور سيدالشهداء خلق شده است اما ممکن است فرد در بهشت هم از شخص حضرت محجوب باشد و اين يک محروميت است.

اگر انسان اهل توحيد و معرفت شد، هر کجا را که نگاه مي کند وجه الهي را مي  بيند؛ حجت خدا در ظاهر که با ماست، در باطن هم با ماست. امام صادق علیه السلام در يک حديث نوراني به مفضل فرمودند «تَبَارَكَ اللَّهُ تَعَالَى  إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَهُ وَ وَجْهَهُ اَلَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ»(5) خداي متعال اينطوري دوست داشته است که از طريق معرفت شخصيت  هايي شناخته شود و از طريق طاعت آن ها اطاعت شود. یعنی طاعت آن ها را طريق طاعت خودش و معرفت آن ها را طريق معرفت خودش قرار داده است. لذا اگر انسان بخواهد متوجه خداي متعال شود، بايد به امام توجه کند و اگر به دنبال معرفت و عبادت خداي متعال است، بايد به دنبال امام برود.

پس وجه الله بودن يعني این که امام، راه توجه به خدا است. هیچ انسان و جامعه ای راهي براي توجه به خداي متعال ندارد مگر اینکه به امام توجه کند و دنبال امام برود. لذا شيطان هم تمام تلاشش این است که مردم را از اين وجه الهي منصرف کند چرا که اگر متوجه امام نشدند دیگر راه معرفت الله برايشان بسته مي  شود. هرچه هم که بخوانند، بگويند، بنويسند و فکر کنند، دیگر راهي براي معرفت خداي متعال برای شان باز نيست. آن وقت يک عده  اي مي  خواهند خودشان جاي امام بنشينند و خيال مي  کنند مي  شود اين شأن و جايگاه را پر کرد! اتفاقي که در صدر اسلام افتاد همين بود؛ يک عده  اي خيال کردند که مي  شود در اين منصب نشست، وجه الله بود و مردم از طريق آن ها به معرفت برسند! همه اتفاقاتي که در صدر اسلام افتاد هم ريشه  اش در همين بود. پس يکي از عناوين امام عليه السلام اين است که امام وجه خداست.

وادی توحید، باب امام و سبیل او

عنوان ديگري که برای امام مطرح است این است که امام باب الله است؛ يعني اگر کسي بخواهد وارد وادي توحيد شود، راه ورود به وادي توحيد امام عليه السلام است و بايد از وادي ولايت امام قدم در وادي توحيد گذاشت. آیا وقتي انسان به امام رسيد و وارد وادي توحيد شد دیگر کار تمام است؟ امام بابی است که اگر از آن وارد شوی ديگر به خداي متعال رسیده ای؟ خیر؛ بلکه امام علاوه بر این که باب است، سبیل هم است و وقتي هم که وارد شدي، بايد از همين راه بروي. یعنی باید از امر و نهي امام هم پيروي کرد. امام وجه الله هم است؛ یعنی اگر انسان بخواهد در پايان به خدا برسد، بايد از وادي ولايت امام وارد شود، همراه با امام سير کند و هر درجه که با امام سیر مي کند يک معرفتي به امام و اين وجه الهي پیدا می کند که این همان معرفت الله است.

به اندازه  اي که انسان طاعت امام را مي کند به معرفت امام مي رسد و به همين اندازه به طاعت و معرفت خداي متعال راه پيدا مي کند. ان شاء الله آيات اين بخش و روايات اين بخش را که مربوط به اين است که امام باب الله است تقديم مي کنم، که معني باب الله بودن يعني چه؟ مگر خداي متعال بابي دارد؟ همه مي دانند خداي متعال باب وادي توحيد، باب به اين معنايي که ظاهر کلمه است ندارد ولي در عين حال ترديدي در اين نيست که امام باب الله است. اين چطوري مي  شود که وادي توحيد باب به معني ظاهري ندارد ولي در عين حال حتما بابي دارد که آن باب امام است، از يک مدخلي بايد وارد وادي توحيد شد از راه  هاي ديگر راه به سوي بندگي خدا معرفت طاعت سير در مقامات توحيد بسته است.

تنها يک راه بيشتر وجود ندارد، آن هم وادي امام عليه السلام است و لذا شيطان تمام تلاشش اين است جلوي اين باب بنشيند، تا کسي از آن وارد نشود. وقتي وارد نشد کسي به خداي متعال نمي  رسد، راه مسدود مي  شود. در زيارت اول رجب سیدالشهداء خوانده ايد که حضرت باب حطه ماست. بابي است که از اين باب بايد وارد به آستان الهي بشويم و اگر از اين باب آمديم آن وقت همه گناهان ما ريخته مي  شود. باب حطه يعني بابي که وقتي از اين در وارد مي  شويد، تواضع مي  کنيد خشوع مي  کنيد، پاک مي  شويد مطهر مي  شويد همه گناهان ما پاک مي  شود. اگر کسي از وادي امام حسين وارد شد هر قدمي که به سوي امام حسين بر مي  دارد توجه به حضرت مي کند، زيارت حضرت مي رود، قطره اشکي براي حضرت مي  ريزد موجب پاکي و طهارت انسان مي شود.

پی نوشت ها:

(1) تفسير العياشي، ج 1، ص: 13

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 88

(3) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 115

(4) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 66، ص: 373  / معاني الأخبار، النص، ص: 261

(5) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 531