نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 12 ارديبهشت 1403 - Wed, 1 May 2024

جلسه دهم حرم مطهر قم/ راه عبور از فتنه های سنگین و همراهی با سیدالشهداء

متن زیر سخنان جلسه دهم آیت الله میرباقری به تاریخ 28 شهریورماه سال 97 است، که در حرم مطهر حضرت معصومه(س) ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ قیام تاریخی امام حسین علیه السلام، روشنگر و شفاف کننده ابدی جبهه حق و باطل است و تا روز قیامت این صف بندی بر جای خود استوار است. پس این که ما انسان ها در کدامیک از صفوف حق یا باطل قرار گرفته ایم و یا خواهیم گرفت واجد اهمیت بسیار است. برای پی بردن به این مسئله لازم است بدانیم چه عواملی باعث میشود تا در جبهه حق یا باطل قرار بگیریم. به فرموده قرآن دل نبستن به دنیا و مادیات شرط لازم برای قرار گرفتن در جبهه حق و الله است. یکی از ابزار هایی که در دسترس ما برای رسیدن به این مهم است؛ هیئات عزاداری سیدالشهداء می­باشد. باشد که با توسل و بهره جویی از این امکان و نعمت الهی، به درجات بالا دست یابیم.

محاسبه و مراقبه

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. يکي از وظايفي که ما در ايام ماه محرم و به خصوص در شب و روز عاشورا داریم، اين است که محاسبه و مراقبه اي با خودمان داشته باشيم تا ببينيم الان واقعا در کدام جبهه هستيم. اگر فرض کنيم الان سال شصت و يک هجري بود و ما با همين وضعيتي که داريم در شرايط دعوت حضرت قرار گرفته بوديم، ما کجا بوديم؟ آيا ما جزو کساني بوديم که دنيايشان آنها را از امام حسين جدا کرد و در صف يزيد و ابن زياد قرار داد و کم کم آنها را در عاشورا کشاند تا در مقابل سيدالشهداء صف آرايي کردند و در ريختن خون حضرت و غارت کردن خيمه هاي حضرت شريک شدند؟

ممکن است ابتدائا به نظر انسان بيايد که اين جمعي که بر سر سفره سيدالشهداء جمع مي شوند، همه جزو همراهان حضرت اند. البته کساني که خودشان را از دور و نزديک در اين شب عزيز در محفل سيدالشهداء رساندند، کار و زندگي شان را تعطيل کردند و آمدند تا براي حضرت اقامه عزا کنند؛ اين علامت اين است که در صف دشمن نيستند و اهل نجات اند ولي خدا رحمت کند عزيزي را که مي فرمود خيلي ها حضرت را دعوت کرده بودند که به کوفه بيايند و به ایشان می گفتند باغ هاي ما آماده است و خود ما هم در اختيار شما هستيم ولي وقتي اوضاع تغيير کرد و دنيايشان به خطر افتاد، به تدريج حضرت را رها کردند. وقتي دنيايشان در گرو آمدن لشکر ابن زياد شد، در لشکر ابن زياد آمدند و کار به آنجايي رسيد که مي دانيد.

بنابراين ما بايد اول محاسبه کنيم و ببينيم آيا تعلقات ما جوري نيست که ما را در صحنه هاي سخت از امام حسين عليه السلام جدا کند؟ دوم اين که ببينيم اگر جزو آن دسته اي نيستيم که مقابل حضرت صف آرايي کردند، آیا جزو آنهايي نيستيم که سفره شان را از امام حسين جدا کردند و به قول خودشان نه با ابن زياد بودند و نه با سيدالشهداء؟ مورد دوم شدنی نیست. بالاخره در اين معرکه بايد يکي را انتخاب کرد. نمي شود طوری راه برويم که نه با امام حسين باشيم و نه با يزيد. اين درگيري اي که حضرت به پا کردند، عالم را به دو صف تقسیم کرده است؛ انسان يا با امام حسين است و يا در طرف مقابل است و راه سومی ندارد.

حضرت سیدالشهداء همه را دعوت کردند و وقتي از مکه بيرون مي آمدند، فرمودند: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا»(1) یعنی هرکسي که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و براي مرگ و لقاء الله آماده است و مي خواهد به قرب خدا برسد و از دنيا بزرگتر بشود، با ما کوچ کند. اين سفري است که شما را از دنيا بيرون مي برد و بزرگتان مي کند و شما را به خدا مي رساند ولي بايد خون دلتان را در اين راه بدهيد. يکي از عناويني که امام حسین دارند، عنوان داعي الله است که در قرآن بر نبي اکرم و اهل بيت عليهم السلام تطبيق شده است. حضرت همه ما را دعوت کردند و الان هم آن دعوت برقرار است چون جبهه اي که حضرت راه انداختند، فقط مربوط به سال 61 هجري نيست بلکه حضرت سیدالشهداء يک جبهه عظيم تاريخي را گشودند که ادامه دارد.

در نقل آمده است که وقتي حضرت امام حسین فرمودند برويد، من بيعتم را برداشتم و اصحاب به اصرار ماندند و امتحان ها را پس دادند، بعد از اين که حضرت مقاماتشان را به آنها نشان دادند، يکي از مطالبي که با آنها در ميان گذاشتند، همين است که راه ما ادامه دارد و ما دوباره به اين عالم برميگرديم و رجعتي داريم. پس امام حسین يک جبهه بزرگي را گشودند و ما هم مي توانيم در جبهه حضرت باشيم. امکان اين که ما در صف و جبهه حضرت باشيم وجود دارد؛ ولو اين که جزو آن هفتاد و دو نفر يا اصحاب خاص حضرت نبوديم. اين دعوت سیدالشهداء، دعوت عام است و ما هم شامل آن مي شويم. پس اين خطاب «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا» متوجه ما هم می­شود. امام حسین فرمود هرکسي حاضر است خون دلش را در اين راه بدهد و با ما از دنيا کوچ کند، ما او را سير مي دهيم و او را به مقصد مي رسانيم. اين راه، الان هم باز است.

بنابراين يکي از محاسبات و مراقبات اين ايام براي ما اين است که محاسبه کنيم و ببينيم امشب که شب عاشوراست، واقعا توانسته ايم در اردوگاه سيدالشهداء باشيم؟ اگر الان شب عاشورا بود و حضرت چراغ ها و شمع ها را هم خاموش مي کردند و مي فرمودند هرکس مي خواهد برود، برود و اگر بمانيد، فردا کشته مي شويد؛ ما مي مانديم يا مي رفتيم؟ آیا از دور حضرت پراکنده مي  شديم و به طرف دنيا مي  رفتيم؟ به عبارت دیگر؛ بر فرض اگر مي  آمديم و به حضرت گره مي  خورديم، وقتي حضرت بيعت را برداشتند مي  رفتيم يا مي  مانديم؟ عزيزي مي  فرمود يکي از گريه هاي مهم من در ماه محرم این است که مبادا از شما جدا بشوم يا ابا عبدالله. نکند تعلقات و دنياي من کار را به جايي برساند که وقتي آخر کار محاسبه مي کنم، ببينم از شما جدا شدم. عاقبت بخيري يعني انسان هر کجا که هست، عاقبتش با امام باشد؛ مثل جناب حر سلام الله عليه و یا زهير سلام الله عليه.

وقتي لشکر دشمن به سمت خيمه ها حرکت کرد، حضرت سیدالشهداء، برادرشان جناب حضرت ابالفضل سلام الله عليه را با يک عده اي مقابل لشکر دشمن فرستادند تا ببيند چه مي گويند. آنها می­گفتند که يا تسليم بشويد و يا آماده جنگ باشيد. وقتی حضرت ابالفضل برگشتند تا خبر را بدهند، بين اصحاب حضرت و دشمنان گفتگويي شد. يکي از افراد لشگر دشمن به زهير گفت: زهير تو که با امام حسين نبودي. زهیر گفت: مي بيني که الان با امام حسين هستم. وقتي آمدم و ديدم که يک طرف فرزند پيغمبر خداست و يک طرف شما هستید که مي خواهيد در حق او ظلم کنيد، آمدم و کنار امام حسين هستم.

زهير، در شب عاشورا حرفي زده است که خيلي عجيب است. شب عاشورا شب حرف بي حساب زدن نيست. وقتي حضرت فرمودند برويد، عرض کرد  اي کاش هزار بار ما را مي کشتند و ای کاش هزار جان داشتيم تا هزار بار در رکاب شما کشته مي شديم. ما چطور شما را رها کنيم و برويم؟ سعيد بن عبدالله مي گفت  اي کاش ما را مي سوزاندند و خاکسترمان را به باد مي دادند و دوباره زنده مي شديم و هفتاد بار در رکاب شما به شهادت مي رسيديم و خدا اين سختي را از شما و از اهل بيت شما دور مي کرد. سوال اين است که اگر ما بوديم، همين حرفها را مي زديم و مي ايستاديم و جزو اين دسته بوديم؟ يا جزو آنهايي بوديم که نيامدند يا اگر آمدند، حضرت را وسط راه رها کردند و هنگامی که کار و امتحان سخت شد، راه خودشان را گرفتند و رفتند؟ اين آن چيزي است که ما بايد جزو محاسبات خودمان قرار بدهيم.

عامل جدایی از حق

آن آفتي که مي تواند انسان را از امام حسين جدا کند، حب دنيا و راضي بودن به دنياست. اين مسئله را خداي متعال در سوره مبارکه توبه توضيح داده است. خداوند به وجود مقدس رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دستور مي دهد که از مشرکين اعلام برائت کنيد و صفتان را با مشرکين علناً ديگر جدا کنيد، تاريخ را مي برند در يک جنگ عظيم و سه جبهه درست مي  شود؛ جبهه کفر، جبهه نفاق و جبهه مؤمنين. در اين سوره خداي متعال آن موانعي که میتواند مؤمن را حتي از همراهي وجود مقدس نبي اکرم در اين درگيري جدا بکند، بيان کردند.

یکی از آن موانع این است. ميفرمايد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في  سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل »(توبه/38) ای مؤمنين؛ چرا وقتي به شما مي  گويند در راه خدا کوچ کنيد و وارد ميدان جهاد و درگيري بشويد احساس سنگيني مي  کنيد؟ چرا وقتي به طرف دنيا دعوت  تان مي  کنند احساس سنگيني و سبک بالي نمي  کنيد؟

خداي متعال آن بيماري  اي را که وقتي به حرکت در راه خدا دعوت مي  شويم مي تواند موجب سنگيني ما بشود و باعث شود که سبک بال حرکت نکنيم، بيان مي کند و می ­فرماید «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» آيا به حيات دنيا راضي و قانع شديد؟ بعد مي فرمايد اگر به دنيا راضي شده باشيد، «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليل» تمام دنيا در مقابل آن آخرتي که براي شما در نظر گرفته شده است، اندکي بيشتر نيست و شما به کم قانع شديد. بعد هم تهديد مي کند «إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُم »(توبه/39) اگر در راه خدا حرکت نکنيد و کوچ نکنيد و از دنيا به سمت خدا نرويد، به رنج مي  افتيد«يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً». سفره  اي را هم که براي شما انداخته  اند تا در ميدان بياييد و دين خدا را ياري کنيد، جمع مي  کنند و يک عده ديگري را سر اين سفره مي  نشانند.

وقتي در درگيري حق و باطل کار سخت مي شود، آن چه مانع انسان مي شود تا در جبهه حق بماند، همين راضي بودن به حيات دنياست. اين رضایت نمي  گذارد انسان پا در ميدان بگذارد و در کنار معصوم و امام و در جبهه حق بايستد. خداي متعال در کارهايش، کار را سخت مي کند. این سخت شدن تصادف نيست بلکه کار خداست. خدای متعال فتنه و کوره را داغ مي کند تا صف  ها از هم جدا بشوند. آنجايي که جبهه دشمن کار را سخت مي کند، تحقير مي کند و فشار سياسي اقتصادي می آورد، آن کساني مي  توانند بايستند که راضي به حَياة الدُّنْيا نيستند. اگر راضي بودند، همين قدر که دنيايشان به خطر مي  افتد، سنگين مي  شوند و ديگر نمي  توانند سبک بال در ميدان بروند.

خداي متعال مي  فرمايد اگر راضي به حَياة الدُّنْيا شديد و سبک بال در راه خدا حرکت نکرديد، دچار عذاب و رنج مي  شويد و همين دنيا عامل رنج  تان مي  شود. بعد هم شما را کنار مي  زنيم و عده ديگری جايگزين شما مي  شوند. آنها اين راه حق را مي روند و اين فيض و سعادت نصيب آنها خواهد شد. الان هم صف امام حسين يک طرف است و صف دشمن طرف دیگر. همينطور که ما وقتي از دور نگاه مي  کنيم، کاملا صف  بندي واضح و روشن است. يک طرف سيدالشهداء بود و يک طرف بني اميه و ابن زياد. براي ما اين صف بندي خيلي واضح است که بايد انسان طرف سيدالشهداء باشد. حضرت همه تاريخ را اينطوري کردند که يک طرف جبهه سيدالشهداء است و يک طرف جبهه دشمن.

الان هم همينطور است، یعنی يک طرف مؤمنين و موحدين هستند و يک طرف مستکبرين عالم. آن طرف اصلا دعوتی به خدا و رسول و ايمان و آخرت نيست. البته کار هم سخت مي  شود که اين هم تدبير خود خداي متعال است. خداي متعال در جمله  اي به بني اسرائيل مي  فرمايد شما گرفتار فرعون شده بوديد و دخترانتان را زنده نگه مي  داشتند و پسرانتان را مي  کشتند «يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُم وَ في  ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيم  »(بقره/49) وقتی خداوند آن فتنه شديد فرعون را ذکر ميکند، مي  فرمايد «وَ في  ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيم » اين يک ابتلاء عظيمي از ناحيه پروردگارتان بود و شما را تربيت مي کرد. در همان سختي  ها امت حضرت موسي ساخته شدند. خداي متعال صحنه  هاي سخت را براي رشد مؤمنين ايجاد مي کند. وقتي درگيري سخت شد، مؤمنين رشد مي  کنند.

چه کساني مي توانند در اين درگيري ثابت قدم بمانند؟ چه کساني در جبهه امام حسين که يک جبهه تاريخي است مي مانند؟ اين عبارت را به عنوان روايت در جايي نديدم ولي معارف ما همين را مي گويد «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» امام حسين همه تاريخ را به عاشورا و کربلا تبديل کرده است که در آن دو صف است؛ يک طرف صف ابن زياد است و يک طرف صف سيدالشهداء و آدم بايد يکي از اين دو را انتخاب کند. آن چيزي که موجب مي  شود انسان نتواند سبکبال اجابت کند چيست؟ «أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» اگر آدم قانع و راضي به حيات دنيا شد و دل کنده از دنيا نشد، سنگين مي  شود و در اجابت، نمي  تواند سبکبال اجابت کند و از امکاناتش براي خدا و دين خدا راحت عبور کند. نمي  تواند از فتنه هاي دشمن و شبهه  هاي دشمن عبور کند و انسان را يک جايي زمين گير مي کند.

بخشی از سلسله کارهاي دشمن، جنگ سخت است که عبور از آن راحت تر است اما يک بخش از جنگش جنگ نرم و کار فرهنگي است؛ یعنی زمينه سازي کردند که امام حسين تنها شد. زمينه سازي کردند که دور امام حسين حلقه زدند و بعد خون امام حسين ارواحنا فداه را به اسم اسلام و مسلماني ريختند. در آن جنگ نرم و جنگ فرهنگي استقامت کردن و ترديد نکردن در آنجايي که دشمن تهديد مي کند «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَه »(آل عمران/175) و مي ترساند و تهديد به فقر و گرفتاری مي کند «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر»(بقره/268) سخت است. نترسيدن آنجايي که تزوير مي کند سخت است. شک نکردن در حقانيت جبهه حق، آنجايي که شُرَيح  ها را به ميدان مي  آورند و با آن سوابقشان فتوا به اين مي  دهند که سيدالشهداء از دين جدش خارج شده و خونش مباح است سخت است. در اينجاها شک و ترديد نکردن و ايستادن سخت است؛ نه اين که زباناً دفاع کند. خون خود را پيش روي امام حسين دادن کار سختي است.

اين کار آن کساني است که راضي به حَياة الدُّنْيا نيستند. اگر قانع باشند، شيطان اين تعلق به دنيا را وسيله قرار مي دهد و تهديد مي کند، مي ترساند، تطميع مي کند و طمع در انسان ايجاد مي کند. چگونه ابن زياد مردم کوفه را از دور مسلم پراکنده کرد؟ با وعده به زر و سکه و طلا و امکانات. سرانشان را جمع کرد و به آنها وعده داد آنها را از لشکر شام ترساند. اگر انسان کوچکتر از دنيا بود مي ترسد، یعنی هم تطميع مي شود و هم تهديد مي شود.

چگونه انسان از دنيا بزرگتر بشود و دنيا در نگاهش کوچک بشود؟ يکي از اموري که دنيا را در نگاه انسان کوچک مي کند، ابتلائات الهي است. خيلي وقتها انسان هرچه رياضت مي کشد نمي تواند از سر سفره دنيا بلند شود ولي همين که بلاي الهي نازل مي شود، خداي متعال با بلا انسان را تصفيه مي کند. عزيزي مي فرمود که دوستي داشتيم که خيلي در ظاهر دلبسته دنيا بود و هرچه به او مي گفتيم از دنيا عبور کنيد، مي گفت مي دانم که درست می­گویی اما نمي توانم دل بکنم. خداي متعال او را مبتلا کرد. این فرد يک جواني داشت که خدا جوانش را از او گرفت. بعد از فوت جوانش، من او را ديدم که مي گفت من ديگر بيزار از همه دنيا هستم. بنابراین آنچه با رياضت نمي  توانی به دست بياوري، خداي متعال با يک ابتلاء به انسان عطا مي کند.

گاهي اوقات بلا، بلاي ماست و به اندازه خودمان است و اگر صابر و شاکر باشيم، مي توانيم گليم خودمان را بیرون بکشيم ولي گاهی بلا به حدي وسعت و عظمت دارد که کل عوالم مهمان مي شوند و همه عالم را با خودش سير مي دهد و از دنيا و از جهنم عبور مي دهد و وارد وادي بهشت مي کند. بلاي سيدالشهداء عليه السلام اينطوري است.

حیله دشمن

در اين صف بندي روشن که سيدالشهداء عالم را دو صف کردند، ابهامي بعد از عاشورا نيست؛ يعني هيچکس نمي  تواند احساس کند االان در درگيري  اي که بين جبهه مقاومت و مؤمنين و مثلاً آمريکا وجود دارد، مستکبرين عالم حق اند. آنچه ما را تهديد مي کند اين است که انساني که کوچکتر از دنياست و دلش از دنيا کنده نشده است، تزويرهاي دشمن کم کم در آدم شبهه ايجاد مي کند و به نظرش مي  آيد آنها حق  اند و ما ناحق هستیم. با تزييني که براي ما مي  کنند و تحقيري که از مومنين مي  کنند، انسان اگر دنيا خواه باشد، کم کم احساس حقارت مي کند و نقشه دشمن در آدم تأثير مي کند و آدم کوچک را از امام حسين جدا مي کند.

صف  ها روشن است. اين فتنه دشمن چه کساني را شبهه زده مي کند؟ کساني را که از دنيا کوچکترند. چطوري بايد از وادي دنيا عبور کرد و بزرگتر شد؟ رياضت و عمل مي  خواهد ولي اينها کافي نيست. به خصوص دنيايي که شيطان و اولياء طاغوت و سقيفه و بني اميه و بني العباس و فراعنه و مستکبرين عالم آن را درست مي  کنند، عبور از آن خيلي سخت است. گاهي قرآن آنقدر صحنه را سنگين توصيف مي کند که می­ فرماید: «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور/40) تاريکي هاي ته درياي عميقي که موج ها بر روي هم مي غلطند و نمي  شود نجات پيدا کني الا اين که يک چراغي روشن بشود. در آن تاريکي و فتنه که هم تاريکي است و هم امواج دريا، نمي شود نجات پيدا کني الا اين که خداي متعال يک چراغ براي آدم روشن کند.

بشارت اين است که سيدالشهداء آن چراغ را روشن کردند. اگر کسي سر سفره امام حسين بنشيند و از مجلس امام حسين دست برندارد، یعنی اينطور نباشد که دهه محرم که تمام شد، سفره عزاداري هم تمام بشود بلکه دهه محرم يک آغازي باشد براي اين که از اين به بعد، هر صبح و شب با سيدالشهداء باشيم و مجلس بکاء داشته باشيم، اين توسل به حضرت و به مصيبت حضرت ما را سير مي  دهد. یعنی اولا شبهات دشمن را کنار مي زند و صف را براي ما روشن مي کند و به ما معرفت، هوشياري، روشن ­بيني، روشن ضميري و بصيرت مي دهد و ما مي  فهميم که حق کجاست و باطل کجاست. دوما اگر کنار امام حسين در اين سفره عزاي سيدالشهداء ايستاديم، ما را به موضع گيري و برائت و لعن و صف و قتال مي  رساند. مهمتر از آن، اين که اگر پاي مصيبت حضرت ايستاديم، ما را به يک نقطه  اي مي رساند که کم کم اين مصيبت در جان ما بار مي  اندازد و عظمت پيدا مي کند و از يک مصيبت عادي و کوچک فاصله مي  گيرد.

کدام يک از شما براي عزيزترين عزيزانتان سالها عزاداري مي  کنيد و آن عزاداري را شايسته مي  دانيد؟ ولي براي سيدالشهداء سالهاست که عزاداري مي  کنيد و تا آخر عمرتان هم مصمم هستيد؛ چون مي  دانيد اين مصيبت با عظمتي است. اين يک مصيبتي است که وقتی انسان وارد وادي آن شود، انسان را مي  سازد. اين همان بشارت است و همان نور چراغي است که سيدالشهداء روشن کرده اند و در دل ما آمده است. اين چراغ را خاموش نکنيم و سعي کنيم اين چراغ دائما مشتعل بشود چرا که ما را در اين صف به آگاهي مي  رساند و نمي  گذارد شبهات دشمن فضا را آلوده کند و حق و باطل براي ما گم بشود و استقامت مان از دست برود. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي مَقَامِي هَذَا تَنَالُهُ مِنْكَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةً وَ مَغْفِرَة» صلوات و رحمت و مغفرت الهي شامل کسي مي  شود که در عزاداري کنار سيدالشهداء مي  ايستد.

البته پاداش براي همه صابرين است؛ چنانکه خداوند فرمود: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون »(بقره/155-157) ولي آن مقامي که در مصيبت سيدالشهداء حاصل مي  شود يک مقام خاصي است. هر مؤمني در مصيبت سيدالشهداء، مي  تواند به بالاترين فضيلتي که اهل بلا مي  برند برسد. در زیارت عاشورا آمده است «وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَه  أَنْ يُعْطِيَنِي بِمُصَابِي بِكُمْ أَفْضَلَ مَا يُعْطِي مُصَاباً بِمُصِيبَتِه » خدا را به مقام شما قسم مي دهم که در مصيبت زدگي من نسبت به شما، پاداشي به اندازه بالاترين ثوابي که به اهل مصيبت مي دهد به من بدهد؛ اين بشارت براي آنهايي است که عزيزان خودشان را در راه خدا از دست مي  دهند و آماده مي  شوند براي اين که وارد وادي عاشورا بشوند و به ثواب مصيبت سيدالشهداء برسند.

اگر پاي مصيبت سيدالشهداء ايستاديم، خداي متعال ما را به يک نقطه  اي ميرساند که صلوات الهي بر ما نازل مي شود. صلوات الهي چيست؟ «هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(احزاب/43) خداي متعال بر شما صلوات مي  فرستد و این صلوات شما را از وادي دنيا و از وادي ولايت ائمه جور و از شبهات و فتنه ها و وسوسه ها و تمام کيدشان بيرون مي  برد و وارد وادي نور مي کند. وادي نور همان وادي ولايت الله است «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/259) امام صادق علیه السلام اين نور را در روايت معنا کرده و فرمود «فَالنُّورُ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ»(2) خداي متعال بر کسي که پاي مصيبت سيدالشهداء ايستاد صلوات مي فرستد و او را از ولايت دستگاه يزيد و بني اميه و طاغوت و مستکبرين بیرون مي  آورد و وارد وادي ولايت امام حسين مي کند که وادي نور است. ديگر شبهات و تهديد و تخويف و ترساندن دشمنان، بر آدم کارگر نمي  افتد.

«فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَه »(انعام/125) خداي متعال مي  فرمايد اگر بخواهيم کسي را به سمت خودمان و به سمت توحيد هدايت کنيم تا او موحد بشود و از دام شياطين انس بيرون بيايد، به او شرح صدر میدهیم و وجود فرد بسط پيدا مي کند و سينه او گشاده مي  شود و دل واسع پيدا مي کند. به نبی اکرم عرض کردند يا رسول الله؛ شرح صدر چيست؟ حضرت فرمودند نوري است که در دل مومن وارد مي  شود؛ وقتي اين قلب نوراني شد، شرح صدر پيدا مي  شود. پس صلوات الهي چه کار مي کند؟ «لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ» ما را نوراني مي کند و به ما شرح صدر مي دهد. از حضرت سوال کردند اين نوراني شدن و شرح صدر علامت دارد؟ حضرت فرمودند سه تا علامت دارد: «الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِه »(3) ميل به عالم الهي و عالم آخرت، دلکندگي از دنيا و قبل از اين که فرصت تمام شود، آماده رفتن است و بارش را بسته و آماده موت است.

اصحاب سيدالشهداء هم اينطوري بودند، یعنی آماده رفتن بودند و با اشتياق به طرف مرگ مي  رفتند. همانطوري که مانع حرکت و کوچ کردن در راه خدا، راضي بودن و قانع بودن به دنياست «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا» آدم به زمين مي  چسبد؛ رضا به حيات دنيا آدم را سنگين و زمين گير مي کند و نمي گذارد کوچ کند. اگر کسي با مصيبت امام حسين همراه شد، به نقطه  اي مي رسد که صلوات الهي بر او نازل مي شود. وقتي اين صلوات آمد، وجود انسان نوراني مي  شود و وقتي نوراني شد، علامتش اين است که از دنيا دلکنده مي  شود. در مقابل «تثاقل»، «تجافي» است. به جاي اين که فرد روي زمين سنگين بشود، سبکبال مي  شود. اين مجلس  هايي که ما مي  گيريم، واقعا سبکبال ميکند. جبهه مؤمنين و جبهه سيدالشهداء خيلي سبکبال اند.

دشمنان در طول هزار و چهارصد سال است که می­ خواهند ريشه ايمان اين جامعه را بکنند اما نمي  توانند و متحيرند که چرا نمي  شود! هر کجا که رفتند ايمان  ها را کندند و پودر کردند. آنهايي را هم که معتقد به خدا بودند منزوي شان کردند. آنها هم قبول کردند که يک کليسايي داشته باشند و يکشنبه  ها به آنجا بروند. همين که امام حسين اول محرم چراغ را روشن مي کند، جوان دوباره به طرف امام حسين برميگردد و عَلَم امام حسين را به دست مي  گيرد و زير علم امام حسين مي  ايستد.

اگر محرم نبود دشمنان يک ساله کار ما را تمام مي  کردند. چهار دهه است که تمام توانشان را گذاشتند تا جوان  هاي ما را لاابالي کنند اما نمي  توانند و علامتش همين مجلس هاست. مجلس  هاي ما را در دهه محرم نوعاً جوان  ها پر مي  کنند. اين همان دلکندگي از دنياست. در حالی که آنها را به دنيا تحريک مي  کنند، جوان سر سفره امام حسين بر مي  گردد و از خودش دلکنده مي  شود و از گناه خودش متنفر مي  شود.

همه ما همه ما بخصوص جوانان عزيز به اين بيان نوراني  در زيارت ناحيه محتاجيم «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاء» اين تنها سلاح ماست. اين گريه مقدمه آگاهي و دشمن شناسي و موضع گيري و صف  بندي و قتال و سبکبالي و نورانيت براي همراهي با امام حسين است. اگر مي  خواهيم در جبهه امام حسين بمانيم، اين بهترين امکان است که حضرت براي ما پهن کرده و کار ما را آسان کردند. با اشک بر سيدالشهداء، تطهير مي  شويم و به حيات طيبه و همراهي با امام مي رسيم. ان شاء الله اين محافل را به هيچ قيمت از دست ندهيم. دشمن هم تلاش مي کند اين محافل را خلوت بکند و الحمدلله هرچه آنها بيشتر تلاش مي  کنند، اين امت پاي امام حسين مي  ايستند و خواهند ايستاد. هرچه جلوتر مي  رويم کار سخت تر مي شود ولي اگر تحمل کنيم اين گردنه را پشت سر بگذاريم ان شاء الله فرج حضرت خيلي نزديک است.

پی نوشت ها:

(1) نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 86

(2) تفسير العياشي، ج 1، ص: 139

(3) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 532