نسخه آزمایشی
شنبه, 15 ارديبهشت 1403 - Sat, 4 May 2024

جلسه دوم حرم مطهر رضوی/ حب الامام راه گشای انسان در فتنه های سخت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 26 خردادماه سال 97است، که به مناسبت ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام رضا علیه السلام ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از وظایفی که ما نسبت به امام و اهل بیت داریم این است که ایشان را بیشتر از همه تعلقاتمان دوست بداریم. اگر محبت انسان تماما وقف امام شد دیگر الباقی تعلقات او هم ذیل محبت امام قرار می گیرند و اینگونه انسان به کمال می رسد و سعادتمند می شود. انسانی که امامش را دوست بدارد از جان و مال و همه امکاناتش می گذرد تا آن ها را وقف امام و اولویت هایی که امام مشخص می کند صرف کند.

وظایف متقابل امام و امت

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . ائمه علیهم السلام نسبت به ما قول شفاعت و دستگیری داده اند و تلاش می کنند و زحمت می کشند که ما به مقصد برسیم و در انجام این کار با خدای متعال عهد و قرار بستند و هیچ کوتاهی هم نمی کنند. نوع بلاهایی که معصومین علیهم السلام در دنیا تحمل کردند مثل قصه عاشورا یا ابتلای امام رضا علیه السلام به داستان مأمون و امثالهم عمدتا برای دستگیری از ماست و الا عبادت معصوم و رشدی که معصوم در عالم دارد شاید خیلی متوقف به این عبادات نباشد. این عبادات گرچه اصل ثوابش برای معصوم است ولی برای شفاعت و دستگیری و هدایت ماست و معصومین علیهم السلام هم در این زمینه هیچ کوتاهی و کاستی نمی کنند.

ولی از ما یک تکالیفی در مقابل معصوم خواسته شده که همه منافع این تکالیف هم به خود ما برمیگردد نه این که معصوم نفعی ببرد و الا شب عاشورا در آن قصه عظیم که وجود مقدس سیدالشهداء آن خواص و اصحاب خودش را مرخص فرمود، گفت از شما گلایه مند نیستم و من از شما اصحابی بهتر نمی شناسم ولی از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. بنابراین اینطور نیست که معصوم به ما احتیاج دارد. ما به رابطه با معصوم احتیاج داریم.

در ارتباط با معصوم تکالیفی برای ما معین شده است. در زیارت جامعه کبیره که از امام هادی علیه السلام به ما رسیده است، مطالب متعددی آمده که یک بخش آن راجع به مقامات ائمه علیهم السلام و نسبت آنها با خدای متعال است «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»(انبیاء/۲۶-۲۷) که آن ها عباد مکرم خدا و عبد هستند و یک جوری بندگی کردند که مورد کرامت الهی قرار گرفتند و برای خدای متعال هیچ سبقتی نمی گیرند و اهل التقوا هستند و آنچنان که شایسته خدای متعال است تقوا را رعایت می کنند. از شئون آن ها این است که «وَ التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِينَ فِي  تَوْحِيدِ اللَّه » در مقام محبت الهی صاحب محبت تام هستند و اخلاص در توحید دارند و این بعضی صفات امام است که در زیارت جامعه آمده است.

یک بخش او هم راجع به نسبت امام با ماست که «وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاء» دار دنیا شاهد بر اعمال ما و ظاهر و باطن ما هستند و در دار آخرت هم شفیع ما هستند. آن ها بابی هستند که از این باب ما باید به سمت خدا حرکت بکنیم «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَم » آن ها برای ما صراط مستقیمی هستند که باید در مسیر ولایت آنها حرکت کنیم تا به عبودیت و بندگی برسیم.

یک بخشی از زیارت هم وظایف ما نسبت به امام است که یک قسمت عمده اش از اینجا شروع می شود و اینجا وظایفی که ما نسبت به امام داریم آمده است «وَ أُشْهِدُكُمْ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكُمْ وَ بِمَا آمَنْتُم » این تکالیفی است که ما نسبت به امام داریم. یکی از وظایفی که در قرآن به او دستور داده شده و در روایات هم مکرر آمده، این است که ما باید نسبت به امام محبت داشته باشیم. باید امام را دوست داشت و تلاش کرد که این محبت امام وارد قلب انسان بشود. حتی آن چیزی که سخت است این است که به ما نگفتند امام را مثل بقیه متعلقاتتان مثل همسر و فرزند و تجارتتان دوست داشته باشید، به ما گفتند باید هیچ کدام از آنها در محبت هم عرض محبت امام نشوند و باید امام را از همه اینها بیشتر دوست بدارید.

وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند «وَ الَّذِي نَفسِي بِيَدِهِ لَا يُؤمِنُ أَحَدُكُم حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيهِ مِن نَفسِهِ وَ مَالِهِ وَ وَلَدِهِ وَ النَّاسِ أَجمَعِينَ»(1) قسم به آن خدایی که جان من در دست اوست، هیچ کسی مؤمن نمی شود و نور ایمان وارد قلبش نمی شود تا من در نزد او محبوب تر و دوست داشتنی تر از خودش و پدر و مادر و اهل و فرزاندان و همه مردم باشم. اگر کسی من را بیشتر از همه این تعلقات دوست نداشت، نور ایمان وارد قلبش نشده و مؤمن کامل نیست. ایمان کامل به این است که انسان در محبت امام به جایی برسد که امام را بیشتر از همه دوست بدارد. اگر کسی به کمال ایمان رسید و درجه کامله ایمان را طی کرد، محبت امام بر قلبش غالب می شود و همه محبت های دیگر از بین می روند و محبت های دیگر همه تابع محبت امام می شوند. مثل کسی که خلیل الله است؛ خلیل الله گداخته در محبت خداست، اگر بقیه مخلوقات را دوست بدارد، برای خدا دوست می دارد.

لذا یک روایت مفصلی از وجود ثامن الحجج علی بن موسی الرضا ارواحنا فداه در عیون اخبار الرضا نقل شده که در ماجرای ذبح حضرت اسماعیل خدای متعال از ابراهیم خلیل یک سوال کرد که خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخر الزمان را؟ عرض کرد پیامبر آخرالزمان را. او را از خودش هم بیشتر دوست دارد چون کسی که خلیل است گداخته در محبت خداست فقط خدا را دوست می دارد و هر کسی را که خدا بیشتر دوست دارد، او هم بیشتر دوست دارد. آن چیزی که از ما در محبت امام خواستند این است و باید به یک نقطه ای برسیم که ان شاء الله محبت امام علیه السلام بر قلب ما غالب بشود و امام را بیش از همه چیز دوست بداریم و آن وقت است که همه زندگی ما اصلاح خواهد شد.

البته مقابل این، تبری از دشمنان حضرت هم است. آن ها جبهه ای هستند که از اول تاریخ تا آخر مقابل حضرت بودند و آنهایی هستند که مقابل ائمه می ایستند و مقابل راه اهل بیت در عالم حرکت می کنند، چه اصحاب سقیفه و بنی امیه و بنی عباس و چه در دوران ما. در زیارت عاشورا می خوانیم «وَ مِنْ أشْیائِهِمْ وَ أتْباعِهِمْ وَ اولیائِهِمْ» ما باید از تمام کسانی که پیرو آنها هم هستند فاصله بگیریم و صفمان را جدا کنیم.

پس یکی از وظایف ما مقابل امام محبت است و تبری تکلیف دوم ماست. در محبت امام انسان باید به جایی برسد که امام خودش را بیش از همه دوست بدارد و آن وقت اگر این محبت در وجود انسان غالب شد، تمام اعمال انسان رنگ و بوی محبت امام و صبغه محبت امام را به خودش می گیرد و این بهترین عمل است. این همان عبادتی است که از آن به احسن عبادات تعبیر شده است «قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّا»(2) یک عده ای خدا را از سر محبت بندگی می کنند و این عبادت احرار و آزاده هاست و هیچ تعلقی ندارند که این بهترین عبادت است و مزد این عبادالله هم در قرآن مقام رضوان است که بالاترین درجه بهشت است. همه درجات بهشت زیردست مقام رضوان هستند. مزد این دسته «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر»(توبه/۷۲) است. این دسته به چنین مقامی می رسند و همه اعمالشان رنگ و بوی محبت می دهد. انسانی که محبت امام بر وجودش غالب شد هرکاری که می کند از سر محبت امام است.

لذا در روایت است وقتی نامه عمل مؤمن را به دستش می دهند یک عنوانی دارد. مثلا مرحوم محدث قمی کتاب نوشتند با عنوان کلیدهای بهشت، یعنی ایشان می خواهد یک کلیدهایی به دست ما بدهد که با این کلیدها درهای بهشت باز بشود تا ما وارد بهشت بشویم. فرمود عنوان کتاب مؤمن حب علی بن ابیطالب است. یعنی هر عملی را در این کتاب باز می کنی بوی محبت امیرالمؤمنین می دهد و سر تا سر کتاب مؤمن را وقتی ورق می زنی می بینی همه اش رنگ و بوی محبت دارد. این بهترین نوع بندگی است که از سر محبت است. خدای متعال این عباد را دوست می دارد و جایگاه ویژه هم برایشان در بهشت مقرر کرده است. مقام محبین در بهشت مقام ویژه ای است که مقام رضوان است و وقتی در آن مقام قرار می گیرند محبت خدا را نسبت به خودشان احساس می کنند و می چشند و این فوق همه لذات بهشتی است.

این یکی از آثار محبت نسبت به امام علیه السلام است که تمام اعمال انسان رنگ و بوی امام می گیرد. انسان وقتی به محبت امام رسید در راه امام فداکاری می کند و جان و مالش را راحت در راه امام می دهد. وقتی شما امکان یا مالی را در راه امام خرج می کنید یا جانی را که در راه امام می دهید این بهترین نوع فداکاری و انفاق است که در روایات ما آمده ثوابش بی نهایت است.

ایثار جان و امکانات در راه امام

وقتی این آیه نازل شد «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى  إِلاَّ مِثْلَها»(انعام/۱۶۰) اگر کسی کار بدی کرد یک گناه و یک مجازات نوشته می شود و خدای متعال مجازات را اضافه نمی کند و خیلی هایش را می بخشد ولی در مقابل اگر خوبی انجام بدهید خدای متعال به شما ده برابر مزد می دهد. وجود مقدس نبی اکرم یکی از جاهایی که برای امتشان خیلی با خدای متعال چانه زدند و التماس کردند همینجا بود که عرض کردند خدایا پاداش امت من را افزایش بده و مدام تکرار کردند تا این آیه نازل شد «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً»(بقره/۲۴۵) چه کسی است که امکاناتش را به خدا قرض بدهد. خدای متعال که احتیاج به ما ندارد ولی اگر امکانات خودتان و مال و آّبرویتان را به خدا قرض دادید او ده برابر مضاعف می کند اضعافا کثیره فراوان مضاعف می کند.

وقتی این آیه نازل شد حضرت دیگر قانع شدند و فرمودند وقتی خدای متعال می فرماید کثیر، کثیر در محضر خدا یعنی بی حد و بی نهایت. آن وقت در روایات بیان شده این قرضی که خدای متعال به آن پاداش می دهد این است که انسان مالش را در راه امام خرج کند. لذا در بعضی روایات آمده بهترین انفاق آن مالی است که انسان در راه امام خرج می کند ولی اگر خودش احساس کرد که امام احتیاج به مال او دارد مشرک می شود. جبرئیل کلید همه خزائن عالم را برای حضرت آورد و حضرت رد کردند. امام که به مال ما احتیاج ندارد. اگر امام مالی از ما می گیرد این برای این است که ما تطهیر بشویم.

خدای متعال به وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن می فرماید پیامبر ما «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَة»(توبه/۱۰۳) از اموال اینها صدقه بگیر. علت این هم که می گویند صدقه نکته اش این است که علامت صدق آدم است. کسی که می گوید من خدا را دوست دارم و بنده خدا هستم و مؤمن هستم باید از متعلقات خودش بگذرد و این علامت صدق است. انسان وقتی مالش را به زحمت به دست می آورد و در راه خدا می دهد به آن صدقه می گویند. پس یک نکته اش این است که صدقه علامت صدق آدم و راستگویی آدم است. کسی که جانش را در راه خدا می دهد علامت صدق آدم است «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(احزاب/۲۳) این راجع به شهداست. می فرماید یک عده از مؤمنین عهدشان را با خدا تصدیق کردند. تصدیق یعنی آدم قراری با خدا بسته و وقتی جانت را می دهی این علامت صدق آدم و تصدیق عهد آدم است.

خدای متعال می فرماید «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَة» پیامبر ما این صدقات را از اینها بگیر «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» وقتی مالشان را به شما می دهند خودشان پاک و تزکیه می شوند «وَ صَلِّ عَلَيْهِم » شما هم یک صلوات و درودی بر آنها بفرست و دعایشان کن «إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» وقتی شما بر آنها صلوات می فرستی سکینه الهی بر قلبشان نازل می شود و در دنیا آرام و قرار پیدا می کنند و از بی قراری و اضطراب و نا امنی بیرون می آیند. پس امام به صدقه ما احتیاج ندارد ولی اگر ما اهل محبت شدیم امکاناتمان را راحت در راه امام علیه السلام خرج می کنیم.

یک عزیز بزرگواری رویای صادقه ای دیدند و برای من تعریف می کردند که من در بین اصحاب سیدالشهداء یک ارادت خاصی به سعید بن عبدالله دارم، به خاطر آن داستانی که ایستاد و چوبه های تیر را با سر و دست و سینه خودش گرفت و سپر حضرت شد تا حضرت نماز را تمام کردند. گفتند سیزده چوبه تیر مسموم به بدنش خورده بود که با سر و دست اینها را گرفته بود و تا می شد سر پا ایستاد. نماز که تمام شد روی زمین افتاد و حضرت به بالینش آمدند و آنجا به حضرت عرض کرد «أَ وَفَیْتُ» آیا به عهد خودم وفا کردم؟ حضرت هم یک وعده خیلی فوق العاده ای به او دادند و فرمودند «أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّة»(3) در بهشت شما پیش روی من هستی و این مقام اصلا قابل وصف نیست. خیلی ها بهشت می روند ولی اینکه بهشتشان در محضر امام باشد برای خواص است.

ایشان می گفت من در رویای صادقه اصحاب سیدالشهداء را دیدم و رفتم همین سعید بن عبدالله را پیدا کردم که سیمای عربی بسیار زیبایی داشت. یک سوال از او کردم و گفتم چطور توانستی سپر بشوی و با سر و سینه و دست خودت تیرها را بگیری تا به حضرت نخورد؟ به امام حسین اشاره کرد و عرض کرد «حب الحسین» محبت امام حسین موجب شد که من بتوانم این کار را انجام بدهم. اگر کسی به محبت رسید سپر امام می شود و خودش را فدای امام می کند و اموالش را در راه امام می دهد و فداکاری می کند.

محبت، ابزار همراهی با امام

خیلی ها محضر ائمه می آمدند و ادعا می کردند و می گفتند ما آماده هستیم، چرا شما قیام نمی کنید؟ به خصوص در پایان دوران بنی امیه که ضعیف شده بودند و کم کم شورش هایی به راه افتاده بود، خیلی ها محضر امام صادق و امام باقر می آمدند و می گفتند آقا ما آماده هستیم. داستان ابوهارون مکفوف در همین جاست که شخصی از خراسان آمده بود و آن موقع ابومسلم خراسانی قیام کرده بود و مدام هم به امام صادق پیام می دادند که آقا ما در خدمت شما هستیم و حضرت فرمود اینها برای ما کار نمی کنند برای دیگری کار می کنند و نامه شان را قبول نکرد و در آخر هم به دست بنی عباس افتاد.

شخصی از خراسان محضر امام صادق آمده بود که آقا هزاران نفر شمشیر به دست آماده هستند و در خدمت شما هستند، چرا شما سکوت کردید؟ حضرت فرمودند تنور را روشن کنید. تنور که داغ شد فرمود آقای خراسانی بروید در تنور بنشینید. آن شخص شروع کرد به عذرخواهی کردن که آقا من که حرف بدی نزدم، من فقط گفتم ما آماده خدمت هستیم. بعد حضرت مسیر بحث را تغییر دادند تا ابوهارون مکی از در داخل شد و سلام کرد. حضرت جواب سلامش را دادند و گفتند ابوهارون تشریف ببرید و در تنور بنشینید. بلافاصله کفشش را رها کرد و رفت در تنور نشست. آن شخص خراسانی می گوید امام صادق به من شروع کردند از احوال خراسان و اقوام و جمعیت ها گزارش دادند و دیدم خراسان را مثل کف دستشان می شناسند و بعد به من فرمودند برویم یک سری به این دوستمان بزنیم. گفت آمدم و دیدم مثل گلستان وسط آتش نشسته است. حضرت فرمود از این طور آدم ها چند نفر در خراسان دارید؟

بعضی ها می گویند ما مؤمن تنوری نیستیم، راست می گویند مؤمن تنوری نیستند و خیال هم می کنند آدم مهمی هستند که مؤمن تنوری نیستند! بلکه اینطور نیست و خیال می کنند که عاقل هستند و می گویند ما عقل داریم و به عقلمان عمل می کنیم. خیال می کنند امام صادق عقل ندارد که می گوید برو در تنور بنشین. تو عقل داری و امام صادق ندارد بنده خدا؟! مسئله چیز دیگری است، این محبت دارد و شما ندارید. این که حضرت فرمود برو در تنور و اگر برود در تنور گلستان می شود، علتش این است که خیلی وقت ها امام یک تکلیفی روی دوش انسان می گذارد که از داخل تنور رفتن سخت تر است. کار اصحاب سیدالشهداء در روز عاشورا از کار ابوهارون مکی هم سخت تر بود.

کار مالک اشتر در صفین از کار ابوهارون مکی سخت تر بود. کار جنگ به جاهای سخت رسید و عمرو عاص کید کرد و گفت قرآن ها را بر سر نیزه بزنید. حضرت فرمود اعتنا نکنید، اینها کید است و آنها قرآن را قبول ندارند. شروع کردند شعار دادن که «لا حکم الا لله» هر چه خدا حکم کند ما قبول داریم و قرآن حَکَم باشد. حضرت فرمود گول نخورید، اینها قرآن را قبول ندارند. خوارج نرفتند و مالک اشتر تا دم خیمه معاویه رفت و می خواست ریشه خیمه را بکند. ماه ها درگیر جنگ بودند و شهید و مجروح داده بودند اما خوارج دور حضرت را گرفتند و گفتند بگو برگردد و الا تو را می کشیم. حضرت فرمود مالک برگرد، نه این که حضرت بترسند، این امتحانی است که خود حضرت پیش می آورند. بسیار امتحان سختی است.

حضرت برای این که صف ها را از هم جدا کنند اقداماتی می کنند. صفوف در دنیا با هم آمیخته است و یکی از کارهایی که شیطان و شیاطین و دشمنان اهل بیت کردند، این اختلاط و قاطی کردن است. حضرت در خطبه پنجاهم نهج البلاغه وقتی داستان فتنه سقیفه را توضیح می دهند، در ادامه می گویند آغاز فتنه از بدعت گذاری است. یک عده ای دنبال یک عده می افتند، اینها بدعت می گذارند و آنها هم حرف آنها را بر خلاف دین خدا قبول می کنند. بعد حضرت یک نکته ای فرمودند که اگر باطل آشکار شود و جدای از آمیختگی با حق بیرون بیاید و خودش را نشان بدهد، هیچ آدم حق طلبی دنبالش نمی رود.

البته باطل یک اهلی دارد که همیشه دنبالش می روند ولی برای اهل حق اشتباه نمی شود و اگر از روی حق آن پوشش باطلی که شیطان رویش می اندازد را بردارید، دیگر زبان دشمنان از آن بریده می شود و نمی توانند به آن اشکال کنند. «وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ  هَذَا ضِغْثٌ  وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَان »(4) شیطان یک مقدار از حق و یک مقدار از باطل را مخلوط می کند و آن وقت «فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِه » اینجا شیطان بر اولیاء خودش مسلط می شود «وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ  مِنَ اللَّهِ  الْحُسْنى » آنجا فقط یک عده ای نجات پیدا می کنند که خدای متعال در قرآن اوصافشان را گفته است؛ آنها یک کسانی هستند که از قبل خدا برای آنها نیکی در نظر گرفته است و الا بقیه نجات پیدا نمی کنند.

چنین اختلاطی شده و صفوف قاطی شدند. خوارج و جملی ها و بنی امیه هم نماز می خوانند و همه با هم قاطی شدند. حضرت می خواهند این صفوف را از هم جدا کنند. امام آن بینه ای است که صفوف را جدا می کند و در سوره بینه هم این توضیح داده شده است. حق و باطل با امام از هم جدا می شود. فاروق و میزان حق و باطل یعنی امام. امام حق و باطل را با اقدام خودش جدا می کند. کوره جنگ صفین را امام داغ کرد تا خوارج جدا شدند و الا شمر هم روز قیامت می خواست دور و بر حضرت امیر بیاید. وقتی کار سخت شد و خوارج جدا شدند، دور حضرت را گرفتند که آقا باید مالک اشتر برگردد. مالک اشتر از یک قدمی خیمه معاویه شمشیرش را غلاف کرد و برگشت و اعتراضی هم نداشت. این خیلی سخت تر از ابوهارون مکی است ولی آن چیزی که تحمل این سختی را برای انسان هموار می کند محبت امام است.

لذا انسان باید این محبت را به دست بیاورد و اگر به دست نیاورد مشکل است که انسان بتواند از متعلقات خودش در راه امام بگذرد. انسان باید به یک مقامی برسد که امام را حداقل بیش از بقیه متعلقات خودش دوست بدارد. البته کاملش این است که فقط امام را دوست بدارد و محبت امام بر سایرین غالب بشود. آن وقت این محبت فداکاری را آسان می کند.

در یک روایت دیگری نقل شده که شخصی محضر حضرت آمد و گفت آقا ما برای فداکاری در رکاب شما آماده هستیم. حضرت از او سوال کردند که شما در محبت ما دست در جیب همدیگر می کنید یا مالتان برای خودتان است؟ یا در یک روایتی حضرت فرمودند آیا شما در محبت ما به اینجا رسیدید که اگر نیاز داشته باشید بروید در خانه برادر دینی و مؤمن خودتان و اگر منزل نباشد از همسرش کیسه سکه های طلایش را بگیرید و مهر کیسه را بشکنید و هر چه می خواهید بردارید و ما بقی را برگردانید و نه شما تعدی کنید نه او ناراحت بشود؟ عرض کرد نه. حضرت فرمود در دوره ظهور اینطور می شوید. آن وقت دوره مزامله و دوره آن رفاقت خاص است که انسان ها دوست صمیمی می شوند. محبت امام این کار را با انسان می کند.

انسان اگر مؤمن شد مالش برای امام است. نمی تواند ببیند یک عده ای به خصوص در این دوران سختی گرفتار باشند و بعد بگوید مال من برای خودم است. اگر این مالی که شما دارید مال امام بود چه کار می کردید؟ الان خیلی ها هستند سر سال سهم امام علیه السلام را از مال خودشان خارج می کنند و می گویند مال من که نیست. همه مال مؤمن مال امام است. اگر یک جایی امام اولویت قرار داد باید بروی آن امکان را خرج کنی و این محبت می خواهد. حضرت به این بنده خدا فرمود که آیا در محبت ما یک جوری شدید که جمع المال بشوید و جیب هایتان همه یک جیب باشد و اجازه داشته باشید در جیب هم دیگر دست کنید؟ آیا به شما اجازه می دهند؟ عرض کرد نه. حضرت فرمود پس در جانتان بخیل تر هستید. نگو ما آماده هستیم، کسی که مالش برای امامش نیست، جانش هم برای امامش نیست.

برای این محبت لازم است و یاران امام زمان اینطوری هستند. حضرت فرمود آن ها جمع المال هستند. در اوایل انقلاب وقتی جهاد سازندگی به راه افتاده بود، این عزیزانی که می رفتند برای جهاد سازندگی در روستاها فعالیت می کردند، انقدر فضا نورانی شده بود که یک صندوق می گذاشتند و همه حقوق هایشان را می بردند در آن صندوق می گذاشتند و کار نداشتند که چه کسی بیشتر می گیرد و چه کسی کمتر می گیرد. هرکسی سعی میکرد بیشتر در این صندوق بریزد و کمتر بردارد. این نوع ارتباط و این محبت امام جامعه مؤمنین را اینطوری می کند. دیگر کسی اینجا گرفتار نمی ماند. به خصوص در شرایط سخت که دشمن فشار می آورد وظیفه ما این است که به یکدیگر کمک کنیم.

توطئه منافقین برای مؤمنین

در سوره منافقون خدای متعال یکی از توطئه های اهل نفاق را برای این که مؤمنین را از دور حضرت پراکنده کنند ذکر می کند که آن ها می گویند «يَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى  مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا»(منافقون/۷) اموالتان را به اطرافیان پیامبر ندهید تا در سختی قرار بگیرند و پراکنده بشوند. همین کاری که دشمن دارد با ما می کند همین است و می گوید امکانات را در اختیار قرار ندهید و محاصره سخت اقتصادی بکنید و تجارت نکنید تا اینها از مسیری که دارند می روند برگردند و از استقامت در راه اسلام دست بردارند.

خدای متعال هم به آن ها می فرماید شما شعورتان نمی رسد «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » همه خزائن آسمان ها و زمین برای خدای متعال است. اگر بنا بود مردم با پول ریختن دور حضرت مؤمن بشوند ما دور حضرت پول می ریختیم ولی مؤمن در سختی ها مؤمن می شود. این که اطراف انبیاء سختی پیش می آمده برای همین بوده که مؤمن در سختی ساخته می شود. وقتی ساخته شدند آن وقت خدای متعال درهای خزائن را به رویشان باز می کند. وقتی باز شد آنها در راه خدا برای یکدیگر استفاده می کنند و برایشان غفلت پیش نمی آید.

در همین سوره خدای متعال به مؤمنین خطاب می کند و می گوید منافقین طرحشان این است و شما مؤمنین حواستان باشد «لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّه »(منافقون/۹) مال و فرزندتان شما را از امام غافل نکند. که اگر اینطور شد «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون » زیان کار حقیقی کسی است که مالش او را از امام جدا کند. بعد بلافاصله دستور می دهد و می فرماید «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ»(منافقون/۱۰) این امکاناتی که به شما دادیم را در راه نبی اکرم خرج کنید. پس وقتی محبت می آید آثار فراوانی دارد. یکی این است که انسان می تواند با حضرت در سختی ها همراهی کند و سختی ها را تحمل می کند و امکاناتش را در راه امام خرج می کند و جان خودش را از سر محبت می دهد.

مرحوم صدوق در خصال روایت لطیفی را از وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردند که آنجا حضرت فرمودند «مَنْ  رَزَقَهُ  اللَّهُ  حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي »(5) کسی که خدای متعال رزق محبت اهل بیت را در دلش بگذارد، که جزو بهترین رزقهاست «فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» به تمام خیرات دنیا و آخرت رسیده است. حضرت فرمود «فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ» دیگر تردید نکند که «أَنَّهُ فِي الْجَنَّةِ» نه در قیامت بلکه همین الان در وسط بهشت است. بعد حضرت فرمودند در محبت اهل بیت من بیست اثر و خاصیت است که ده تایش در دنیا ظاهر می شود و ده تایش هم در آخرت معلوم می شود. فرمود اولین اثر دنیاییش این است «وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَل » کسی که اهل عمل می شود حریص بر بندگی می شود و اهل ورع و اهل نشاط در شب زنده داری می شود.

پی نوشت ها:

(۱) صحيح البخاري، ج6، ص:145

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 84

(3) مثير الأحزان، ص: 61

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 88

(5) الخصال، ج 2، ص: 515