نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه سوم محرم حسینیه حضرت زهرا/ لزوم تربیت غم و شادی ها و پرهیز از غم و شادی کودکانه در تعلق به دنیا

متن زیر گزارشی تفصیلی از جلسه سوم از سخنرانی آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری در دهه اول محرم 97 به تاریخ 22 شهریورماه می باشد که در حسینیه حضرت زهراء سلام الله علیها در منزل جناب شجاع فرد برگزار شده است. ایشان در ابتدای جلسه با یادآوری نکاتی که در جلسه گذشته توضیح داده شد، فرمودند: لازم است شادی ها و غم های ما تربیت شود و علت و کیفیت غم و شادی های ما چیزهای بی ارزش و مفتضح نباشد. پیامبران و اولیاء الهی تلاش کردند که غم ها و شادی های ما تربیت شده باشد. تربیت پیامبران نیز از راه تغییر دیدگاه و تعلقات بود و با زاهد کردن پیروان خود، افق دید آنان را تغییر دادند تا با هر چیزی شاد یا غمگین نشوند. پس روشن می شود که نگاه صحیح به مساله غم و شادی، تربیت شدن و شکل دار شدن آن است نه بحث بودن یا نبودن غم و شادی که گام اول در مسیر تربیت غم ها و شادی ها، زهد و اسیر نشدن امکانات و مظاهر دنیوی است. تا تعلقات انسان والا نباشد، غم ها و شادی های او نیز رفعت نمی یابند. علاوه بر پیامبران الهی، جبهه شیاطین نیز تلاش می کنند تا مدیریت غم ها و شادی های انسان ها را به دست بگیرید چرا که با این امر، سطله آنان بر انسان ها نیز محقق می شود و علت مخالفت دستگاه شیطان با حزن عاشورایی همین است چرا که عالم حزن سیدالشهداء علیه السلام، مانع غلبه شیاطین بر انسان ها و اسیر دنیا شدن آنان است. غم و شادی تمامی جوامع تابع غم و شادی متولیان آن است. اگر غم و شادی متولیان جوامع، بزرگ و رشید باشد، به تبع آن، غم و شادی مردم آن جوامع نیز بزرگ و رشید خواهد بود کما اینکه عکس این قضیه صادق است و ما می بینیم که جوامع قائل به توسعه، غم و شادی های کودکانه ای دارند و این بخاطر تابع بودن غم و شادی های مردم از متولیان خود است. مؤمنین نیز در غم و شادی تابع معصومین علیهم السلام هستند به همین خاطر با هرچیزی غمگین یا شادمان نمی گردند و غم و شادی آنان رفیع و رشید است. شیطان برای گمراهی مردم، بساط شادی خاص خود را که لهو و لعب است پهن نموده است که غم و حزن سیدالشهداء،بهترین راه نجات از آن است.

لزوم تربیت شادی ها و غم ها و تلاش پیامبران برای آن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین. در جلسه گذشته بیان شد ما نیازمند به این هستیم که شادی ها و غصه هایمان، تربیت و هدایت شوند و رشد پیدا کنند و این هم شامل شادی های فردی می شود و هم شادی های اجتماعی. انسان نباید برای هرچیزی خوشحال یا نارحت شود و به هر نحوی که خواست آن را ابراز کند. باید حزن و شادی انسان ها تربیت شود که یکی از امور مورد توجه پیامبران همین بوده است. خداوند متعال می فرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها»(حدید/22). این بلاها و مصیبت ها که برای فرد یا جامعه شما پیش می آید، خواه بلاء زمینی و اجتماعی مانند زلزله و طوفان و امثال آن باشد، خواه بلاهای فردی مانند بیماری باشد؛ تمام اینها قبل از اینکه برای شما آشکار شود در کتابی ثبت شده است. پس معلوم می شود که این امور تصادفی نیست بلکه با تدبیر و تقدیر می باشد. در ادامه می فرماید: «لِّكَيْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَئكُم»(حدید/23) تا برای آنچه از دست می دهید تاسف نخورید و برای آنچه به دست می آورید خوشحال نگردید. در روایتی هم به این اشاره شده که زاهد کسی است که این آیه «لِّكَيْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَئكُم» در او محقق شود چرا که زهد در این آیه بیان شده و این یک تربیت است.

تربیت غصه ها و شادی ها از راه تغییر دیدگاه و تعلقات

انبیاء الهی، فهم، درک و معرفت ما را رفعت می بخشند و افق نگاه ما را تغییر می دهند. گاهی افق نگاه ما فقط در حد اسباب است و به عنوان مثال، هنگام بیماری تحلیل می کنیم که این بیماری در طب جدید یا قدیم چنین و چنان و اسباب آن فلان است. این نگاه شاید تا حدی و در جای خود درست باشد اما تعبیر قرآن این نیست. آنگاه که انسان فقط اسباب را می بیند، طبیعتا فکر می کند یک دسته اسباب کور و کر و لا شعوری او را مریض کرده اند فلذا غمگین می شود. اما اگر افق دیدش تغییر کرد و احساس کرد پشت صحنه دست تدبیر و نقشه ای حساب و کتاب شده برای عالَم و تک تک ما وجود دارد، غصه ها و شادی هایش هم عوض می شود. اگر نگاه مؤمن تغییر کرد و بجای اسباب بتواند پشت صحنه را ببیند که یک دست مدبر و حکیمی در کار است، نه بیخودی ناراحت و نه بیخودی خوشحال می شود بلکه در این داد و ستد خداوند با او، بیشترین بهره خود را می برد و دنبال این است که در آن ضرر نکند.

نتیجه این نوع نگاه این است که با آمدن این سفره خوشحال و با جمع شدن آن زمین گیر نشود چرا که می داند اگر از یک دست امکاناتی گرفت، باید آن را از دست دیگری پس دهد و اگر سختی آمد باید در آن صبر کند فلذا در دو حالت سعی می کند به درستی با خدا داد و ستد کند و بهره خود را از آن بگیرد. پیروان حضرت علی(علیه السلام)، آنان که در عالَم دنبال امامشان حرکت و با او زندگی می کنند، اینگونه اند. خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الخَيرْ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّين»(معارج/19-22) انسان ابتداءاً اینگونه آفریده شده است که هنگام رسیدن شرّ، جزع و فزع، و هنگام رسیدن خیر منع می کند و نمی تواند بهره خود را از این داد و ستد الهی بگیرد و در هر دو حالت متضرر می گردد. مگر آنان که اهل اقامه صلاه و اهل ذکر هستند که اگر به آنان امکانات دهیم به یک نحو، و اگر هم امکانات را از آنان بگیریم به نحو دیگری رشد می کنند. به تعبیر دیگری که در روایت آمده است، به آن اسبانی که دنبال اسب پیش رو می روند، مصلین هستند. پس آیه می فرماید آنان که دنبال امام شان حرکت می کنند، با این آمد و شد امکانات، حواس شان پرت نمی شود و با آن متحول نمی شوند. به همین خاطر است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَة»(1) یعنی به هیچ وجه این آمد و شد این افراد، روی من تاثیری ندارد.

انبیاء و اولیاء الهی دنبال این بودند که ما بیخودی غصه نخوریم چرا که ما در دار امتحان هستیم که در آن از یک دست می دهند و از دست دیگر می گیرند و دنیا یعنی همین. در هر کدام از این داد و ستدهایی که برای ما پیش می آید، یک راه رشدی برای ما وجود دارد. انبیاء و اولیاء می خواهند ما را زاهد کنند. انسان زاهد محروم نمی شود بلکه دستش را از یک سفره ای بیرون می آورد و در سفره دیگری می برد. انسان زاهد هم لذت می برد اما از نوعی دیگر. کار انسان زاهد به جایی می رسد که می گوید: «أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغُلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِك»(2) خدایا هر لذتی بردم که ریشته آن در ذکر تو نبوده است، متناسب با شأن من نبوده است. من باید در افقی راه بروم که فقط از ذکر تو لذت ببرم و از قرب تو مسرور شودم نه از قرب امکانات و چیزهایی که امروز با من هستند و فردا من را رها می کنند.

نگاه صحیح به مساله غم و شادی

بنابراین دقت کنید مسأله این نیست که ما غصه بخوریم و محزون باشیم بلکه مسأله این است که برای چه چیزی محزون باشیم؟ آیا اینکه حزن و شادی ما هدف دار و تربیت شده باشد امر ناپسندی است؟ یقینا اینگونه نیست. برخی گمان می کنند که ما باید فقط خوشحال باشیم و هیچگاه حزنی نداشته باشیم. و حال اینکه هم شادی و هم حزن خوب داریم و هم شادی و حزن بد. همین شادی ها و غصه هاست که ما را رشد می دهد یا زمین گیر می کند. چرا که همین انسان که «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» است، وقتی امکانات را به او می دهیم، رشدش در این است که انفاق کند تا مصداق این آیه شود که فرمود: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّة»(بقره/261) ولی منع می کند و زمین گیر می شود. یا وقتی که امکانات و چیزی را از او می گیریم، رشدش در این است که صبر کند اما جزع می کند. پس با شادی و غم می تواند رشد کند اما زمین گیر می شود. این در داد و ستد خداست و او می توانست بهره مند گردد ولی متضرر شد. پس نکته اول این است که ما حتما شادی می خواهیم ولی باید این شادی تربیت شود. و همچنین حتما حزن می خواهیم اما باید تربیت شود. البته دقت شود که اگر کسی وارد محیط ولایت شد، حزنی ندارد که فرمود: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(یونس/62) اما تا زمانی که در مسیر هستیم حزن وجود دارد.

زهد گام اول در تربیت و هدف دار کردن غم ها و شادی ها

نکته دوم که در جلسه گذشته هم به آن اشاره شد، برنامه انبیاء و اولیاء خدا برای ماست. یکی از موارد تربیتی که انبیاء و اولیاء به دنبال اصلاح آن هستند، مسأله سامان دادن به حزن و شادی های ما می باشد. در گام اول از ما می خواهند زاهد شویم و آمد و شد امکانات، ما را نه خوشحال و نه ناراحت کند. در مقابل انبیاء(علیهم السلام)، تمام بساط عیش و نوشی که ولات جور و شیاطین برای پیروان خود پهن می کنند، همین است که قرآن در قدم اول وروی آن خط بطلان می کشد و می فرماید: «لِّكَيْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَئكُم» مبادا از این آمد و شدها خوشحال و ناراحت گردید. ببینید تفاوت راه انبیاء و راه دستگاه شیطان از کجا تا به کجاست؟ ولات جور و شیاطین، از دامن دنیا ارتزاق می کنند و طبیعتا از ادبار و اقبال آن ناراحت و خوشحال می گردند و این ویژگی خاک نشینان است. اما انبیاء و اولیاء الهی ما را از عالَم أرض بیرون می آورند و وارد عالَم آخرت می کنند به همین خاطر است که فرمود: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَسادا»(قصص/83) دار آخرت برای کسانی است که در زمین فساد و برتری جویی نمی کنند.

اگر کسی وارد عالَم آخرت شد، آمد و شد عالَم دنیا در او اثری ندارند. اما در مقابل اگر کسی اهل دنیا بود، باید دنبال این باشد که بساطی را پیدا کند و به عیش و نوش بپردازد و مثلا قبرستان را هم پارک کنند و به جای عبرت، به خوشی بپردازد. این فضیحت است که برخی شادی های کودکانه را می بینیم و حال اینکه انسان باید هر شبی را که از عمرش می گذرد محاسبه کند. اگر آن را از دست داده است، غرق در حزن باشد و اگر به خدای متعال نزدیک شده، غرق در شادی باشد. البته شادی درست کیفیت مخصوص به خود را دارد همچون شادی و انبساطی اعیاد اسلامی که مثلا در عید فطر چنان انبساطی حاصل می شود که حتی آنان که روزه نگرفته اند نیز دوست دارند در نماز عید فطر شرکت کند. یا روز جمعه که می شود که قرآن در مورد روز جمعه می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ»(جمعه/9) باید با تمام وجودت خودت را به امامت و به ذکر برسانی. آیا اینگونه مناسک شادی را کنار بگذاریم و به دنبال شادی هایی مانند کارناوال و خوشی های از این قبیل باشیم؟!

بنابراین هم غصه و هم شادی، یا کودکانه است و یا رشید و بالغ، و هر دو نیازمند تربیت هستند. مبادا ما حزن یا نشاط کودکانه داشته باشیم چرا که هر دو خطرناک است. انسانی که بالغ شد، نباید به دنبال شادی های کودکانه باشد. این کار انبیاء بود که شادی ها و غصه ها را مدیریت می کردند و افق هایی را پیش روی انسان ها باز و پرده هایی را کنار می زدند و حقایقی را برای همین انسان در دار دنیا مشهود می کردند که دیگر نمی توانستند به این بازیجه ها مشغول شوند.

تقابل جبهه انبیاء و شیاطین در مدیریت غم ها و شادی ها، علت مخالفت شیاطین با حزن عاشورایی

 انبیاء و اولیاء انسان ها را تربیت می کنند کما اینکه شیاطین هم این کار را می کنند و مدیریت غصه ها و شادی های انسان ها را به دست می گیرند. حال جواب این سؤال روشن می شود که چرا اینقدر تلاش می کنند تا ما عاشورا نداشته باشیم. علتش این است که می دانند این حزن ها با دستگاه توسعه غربی نمی سازد. اگر از یک در الگوی توسعه غربی وارد کشوری شد، عاشورا از در دیگر از آن خارج می شود و بالعکس اگر عاشورا آمد آن الگو می رود. هر کس هم بگوید این دو با هم جمع می شوند دروغ می گوید زیرا این دو به هیچ وجه قابل جمع نیستند. علت جمع نشدنش هم این است که سبک زندگی ارائه شده توسط الگوی غربی، با امام حسینی بودن نمی سازد. نمی شود کسی یک انسان سود جوی مصلحت طلبی باشد که فقط دنبال منافع خود است و می خواهد به هر طریقی که شده به دنیا برسد اما امام حسینی هم باشد. این با عاشورا جمع نمی شود. اگر حزن عاشورایی آمد و انسان ها رشید شدند، اگر انسان ها وارد آن دالان و آن فضای نورانی ایجاد شده توسط سیدالشهداء علیه السلام شوند، جایی برای این بازی گری های نمی ماند که فرمود: «إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة»

پس شیاطین هم غصه ها و شادی ها را مدیریت می کنند که مبادا انبساط خاطرهای انسان بیشتر از دنیا شود و مبادا افق دید او گسترده تر از دنیا شود. شیاطین برنامه ریزی می کنند که مبادا انسان به غصه ها و شادی های بالاتر دست پیدا کند چرا که اگر انسانی چنین شد، اسیر شیاطین نخواهد بود. شیاطین تلاش می کنند که انسان ها به سمت شادی ها و غصه های بالاتر نروند. انسانی که در محیط امام حسین(علیه السلام) وارد شود از دسترسی شیاطین محفوظ است و آنان تلاش می کنند که کسی وارد این محیط نشود. چرا از دوران متوکل و قبل از او یعنی بنی امیه، مانع زیارت امام حسین(علیه السلام) می شدند؟ چرا در بسیاری از دوران های تاریخ، مجالس عزای ابی عبد الله تعطیل می شد؟ چرا در آغاز برنامه ترقی که غربی ها در ایران دنبال می کردند که به تعبیر امروزی به دنبال برنامه توسعه بودند، رضا خان ها می آمدند که مساجد را می بست و روضه ها را تعطیل می کرد؟ علتش این بود که می فهمید غصه امام حسین با این ترقی و توسعه نمی سازد. ترقی و توسعه ای که در حال حاضر تشت آن از بام افتاده است! اروپایی شدن ما با عاشورا جمع نمی شود. پس هم شیاطین و هم انبیاء غصه و شادی را مدیریت می کنند.

لزوم زهد و بی توجهی به دنیا در جهت کنترل شدن شادی ها و غم ها

شیاطین انسان را رها نمی کنند و با بازی درست کردن هایی که دارند، دائما در حال شاد کردن و غصه دار کردن انسان ها هستند. اما این شادی ها انسان را از خدا غافل می کند. در مقابل، یعنی در جبهه انبیاء، شادی هایی وجود دارد که انسان را متوجه خدا می کند. در واقع، حقیقت شادی خود خداوند متعال است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) تعبیر بسیار ارزشمندی دارد که با مقایسه آن با سخنان فیلسوف های توسعه می توان تفاوت و ارزش بالای آن را فهمید. حضرت در این کلام می فرماید: «الْمَوْتُ فَضَحَ الدُّنْيَا فَلَمْ يَتْرُكْ لِذِي لُبٍّ فَرَحا»(3) مرگ دنیا را مفتضح کرده و آبروی آن را برده و برای هیچ انسان ذی لبی شادی باقی نگذاشته است! به چه چیز دنیا باید خوشحال بود؟ خود حضرت می فرمایند: «مَا لِعَلِيٍ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى»(4) امیرالمؤمنین و لذت فانی چه تناسبی با هم دارند؟ امیرالمؤمنین که فرمود اگر نبود که من باید حقی را به پا کنم، ریسمان شتر خلافت را به گردنش می انداختم و می یافتید که دنیای شما در نزد من کوچکتر از آب بینی بز است. حضرت این کلام را هنگامی فرمودند که ایران فتح شده بود و سخن از حکومت شرق و غرب عالَم بود. آنوقت چنین امامی به ما دستور می دهند: «فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا أَصْغَرَ فِي أَعْيُنِكُمْ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَم»(5) یعنی دنیا باید نزد شما از پر کاه خشکیده و تفاله های قیچی شده دام داران بی ارزش تر باشد. دقت شود این روایات به معنای کار نکردن در دنیا نیست. خود حضرت می فرمایند من از آن دسته کسانی هستم که «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل»(6). حضرت علی(ع) بیشتر از همه کار می کرد. پس بحث بی کاری در دنیا نیست. بحث این است که اگر افق نگاه انسان دنیا بود، اسیر دنیا می شود و فقط برای آن کار می کند و در دنیا هم می ماند و از عالَم ارض بیرون نمی رود.

انسان رشید انسانی است که وقتی می بیند سفره ای که جمع می شود از اول سر آن سفره نمی نشیند و به آن دل نمی بندد. حضرت ابراهیم فرمود: «لا أُحِبُّ الْآفِلين»(انعام/76). من به چیزی که غروب می کند اصلا دل نمی بندم تا با رفتنش ناراحت نشوم و این اولین درس حضرت ابراهیم است. اگر تعلق انسان، خورشید هم که باشد چون که غروب می کند به درد نمی خورد. به همین خاطر امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «مَا لِعَلِيٍ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى ». حال این درس را با درس مدیران توسعه مقایسه کنید که انسان را نسبت به دنیا حریض می کنند و با تازیانه حرص به دنیا، انسان را تا آخر عمر دنبال آن می دوانند! قرآن کریم می فرماید: «أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُر * حَتىَ زُرْتمُ الْمَقَابِر»(تکاثر/1-2) این ویژگی مدیران توسعه است که تا زمان ورود انسان به قبر، او را مشغول می کنند. آیا این دو درس یکسانند؟ پس ما هم قبول داریم حتما انسان نیازمند شادی است اما چه نوعی از شادی؟ آیا شادی که مدیران مادی عالَم از اول تا آخر کارشان همین بوده و بشر را با آن اسیر می کردند منظور است یا شادی که مطلوب و تربیت شده است؟ اینکه گفته می شود نباید همیشه به دنبال غصه بود هم حرف درستی است و اتقاقا حرف ما هم هست. چرا باید همیشه برای دنیا غصه بخوریم؟! نباید به دنیا دل ببندیم تا غصه هم نخوریم. حرف ما همین است. کدام مکتب ارزش پیروی را دارد؟ مکتب دین یا مکتب توسعه؟

تابع بون غم و شادی افراد از متولیان خود

تمام شادی ها و غصه های اقوام و ملل مختلف، آینه شادی ها و غصه های والیان شان است. نگاه انسانی که متولی به ائمه جور است، مانند نگاه ائمه جور است و همانگونه که او به عالَم نگاه می کنند او نیز به عالَم می نگرد. پس همان چیزی که ولیّ او را خوشحال می کند، او را نیز خوشحال می کند و همان چیزی که ولیّ او را غصه دار می کند او را نیز غصه دار می کند. غصه و شادی انسان، ذیل ولیِّ اش تعریف می شود و در واقع تنزل غصه ولیّ در دل او می آید. وقتی انسان به شیطان تولی پیدا می کند، شادی ها و غصه های شیطانی در دلش پیدا می شود و این، تنزل و تجلی غصه ها و شادی ها شیطان در دل متولیان اوست. کما اینکه وقتی به امیرالمؤمنین تولی پیدا می کند، غصه ها وشادی های حضرت در دلش تجلی می کند. برای چیزی شاد یا ناراحت می شود که امیرالمؤمنین برای آن شاد یا ناراحت می گردد. این جوامع مادی که می بینید کودکانه خوشحال و کودکانه ناراحت می شوند، به خاطر این است که ائمه آنان طفل هستند. کسی که خودش اسیر دنیاست چگونه می تواند شما را امیر بر دنیا کند؟ معنای این روایتی که حضرت به مِسمع کردین فرمودند آیا به زیارت جدم می روی و او پاسخ داد بله من را آن جا به خوبی می شناسند. حضرت فرمود: آیا مصیبت جد ما را یاد می کنی؟ عرض کرد بله. گاهی که به یاد عاشورا می افتم اصلا نمی توانم غذا بخورم و از خورد و خوراک می افتم. حضرت فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَكَ أَمَا إِنَّكَ مِنَ الَّذِينَ يُعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا وَ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ يَأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا»(7)

هماهنگ شدن غم و شادی با غم و شادی امام معصوم و ثمرات آن

این روایت «يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا» یعنی دلت به دل ما وصل شده و غصه ها و شادی های ما در تو تجلی و تو را غصه دار و شاد می کند. انسانی که به امامش وصل شد، غصه ها و شادی هایش غصه و شادی امام می شود خواه امام نار باشد یا امام نور. لذا روز قیامت هم با امام خود محشور می شوند که فرمود: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(اسراء/71). همین آیه را شخصی در منزل ثَعْلَبِيَّة از امام حسین(ع) پرسید که به چه معناست که هرکسی را با امامش می خوانیم؟ حضرت فرمودند دو دسته امام وجود دارد. امامی که به هدایت و امامی که به ضلال دعوت می کند. عالَم هر کسی با امامش متصل و مرتبط است.(8) ارتباط هرکسی با امامش، باعث ارتباط غصه ها و شادی های امامش به او می شود به همین خاطر است که قیامت هم با امام خود محشور می شود. حضرت در ادامه حضرت فرمودند: «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِير». دو عده جدای از هم هستند که عده ای در بهشت هستند و آن ها کسانی اند که دنبال امام هدایت رفتند. و عده ای در جهنم هستند و آنان کسانی اند که دنبال امام ضلالت رفتند.

حضرت در همان حدیث مسمع کردین که در بالا توضیح داده شد، فرمودند که ای مسمع حال که اینگونه ای که امنیت، خوف، غصه و شادی هایت به ما گره خورده است، هنگام مرگت می آییم و در آن هنگام از دیدن ما بسیار خوشحال می شوی. یعنی آن عالمی که از آن وارد برزخ می شوی، عالَم خاصی است. انسان از عالمی وارد برزخ می شود که در دنیا داخل آن بوده است. اگر هنگامی که در دنیا بود در جهنم زندگی می کرد، عالمی که در برزخ داخل آن می شود جهنم است. معنای این فراز زیارت عاشورا که می فرماید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» همین است. انسانی که در فضای حیات نبی اکرم صلی الله علیه و آله زنده و پرتو حیات نبی اکرم در جانش افتاده است، مرگش مرگ ملحق به نبی اکرم می باشد و این است که انسان را به مرگ مشتاق می کند.

عالم حزن سیدالشهداء برای نجات ما از لهو لعب شیطان

اگر انسان در شادی و غصه به امامش ملحق شد، عالمَش عالَم امام می گردد و ورودش به عالَم بعد، از مدخل محیط ولایت امام است و از این باب وارد برزخ می شود که در حدیث مسمع کردین به آن اشاره شد. وقتی برای ما غصه می خوری بدان که هنگام مرگ، از باب خاصی وارد عالَم برزخ می شوی و ما می آییم به گونه ای که خوشحالِ خوشحال شوی. این غصه ات به آن انبساط خاطر تبدیل می شود. سیدالشهداء این عالَم را به پا کرد تا ما را از عالَم لهو و لعب شیطان بیرون بیاورد و الّا باید تا ابد در عالَم لهو و لعب شیطان می بودیم. اگر آن محیط حزنی که سیدالشهداء ایجاد کرده اند نبود، باید ما تا ابد در لهو و لعب شیطان بودیم. من معتقدم گریه کنان امام حسین(ع) هیچگاه از دنیای شیطانی نمی چشند و هیچ گاه از گناه لذت تام نمی برند و این چقدر خوب است که ذائقه انسان از معصیت لذت نبرد. اشک بر امام حسین(ع) کاری می کند که دل انسان از معصیت لذت نبرد و اگر خدای ناکرده معصیتی مرتکب شود، ته ذائقه اش تلخ است. آنان که اهل دنیا هستند، به گونه ایی عجیب از سفره شیطان مست می شوند و غرق در لذت آن می گردند لذا به ما هم می گویند چرا شما بر سر این سفره نمی نشینی؟ سیدالشهداء آمده اند تا بساط عالَم لهو و لعب شیطانی را جمع کنند. حضرت عالَم را به فضایی از حزن برده اند که حزن بر دوری از خداست. لذاست که فرمود: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيح»(9) تسبیح یکی از ارکان توحید است و شاید رکن اول آن هم باشد. حال در اینجا می فرماید کسی که در وادی حزن عاشورایی نفس می کشد، این نفسش عین توحید و تسبیح است. دلیل آن هم این است که این تسبیح، ما را از وادی ائمه نار که شرک است خارج می کند و به تبری می رساند. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 409.

(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 91، ص: 151.

(3) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 451.

(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 347.

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 76.

(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302.

(7) كامل الزيارات، النص، ص: 101.

(8) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 153.

(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 226.