نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

شب چهارم هیات ثارالله/ حقیقت نجوای محادین؛ مخالفت با ولایت امام و برگرداندن مسیر جامعه از خدا به سمت جبهه طاغوت

متن زیر سخنرانی شب چهارم محرم جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ 12 شهریورماه 98 ایراد شده است. ایشان در این بحث که در ادامه سوره مبارکه مجادله ایراد شده است بیان می کنند در سوره مجادله بعد از بیان محادین وارد فضای نجوا می­شود. این نجوا بر سه محور اثم و عدوان و معصیت رسول است. کار این اهل نجوی و خلاصه نجوایشان این است که مردم را به معصیت و طغیان بر رسول خدا وادار می کنند و می خواهند مردم بر علیه حضرت اقدام و عصیان و شورش بکنند و در خلوتشان به مخالفت و معصیت الرسول دعوت می کنند وقتی خدمت پیامبر می آیند به حضرت خوش آمد و تحیت می گویند ولی پشت سر که هستند جامعه را بر علیه حضرت می شورانند. خدای متعال در این آیات می­فرماید که نتیجه عمل آنها این است که از همین دنیا در جهنم هستند ولو خودشان متوجه نباشد و همچنین مومنان را نهی می­کند از اینکه در دام نجوای آنها بیافتند. نجوای مومنان فقط باید در راستای همراهی با رسول خدا باشد. این اهل نجوا جمعی از منافقین و سران نفاق هستند که در ارتباط با دنیای بیرون و کفارند و دست به دست هم می دهند و می خواهند حدود الهی و تحقق دین خدا را بگیرند و به هیچ حدی هم رحم نمی کنند و تمام حدود ریز و درشت را به هم می ریزند و هیچ مرزی نمی شناسند؛ حتی در خلوت انسان می خواهند کاری کنند انسان را به اثم دعوت کنند تا انسان در مقابل خدا و رسول خدا بایستد و سرکشی و طغیان بکند. حقیقت نجوا این بود که مسیر ولایت و خلافت الهی از اهل بیت برگردد. همراهی با رسول خدا و امام در هیچ مرحله ای همراه با ضرر نخواهد بود گرچه ممکن است در مسیر، انسان مورد اذیت و سختی قرار بگیرد اما تمام آن منفعت و پیروزی است...

بیان سه محور نجوا در سوره مجادله

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. در سوره مجادله محور مباحث، محاده با خدا و رسول است و خدای متعال می فرماید «إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم‏»(مجادله/5) آنهایی که با خدای متعال محاده می کنند و بنای محاده دارند مثل پیشینیانی که با خدای متعال درگیر می شدند و محاده می کردند، خوار و ذلیل خواهند شد. این محاده معنایش این است که با الوهیت خدای متعال درگیر هستند و در مقابل الوهیت او اله دیگر و در مقابل ولایت او ولایت دیگر و در مقابل شریعت او شریعت دیگری قرار می دهند. محاده یعنی حد جای حد گذاشتن، آنچه که مهم است این است که اینها حدود الله هستند و آنها جای حدود الله حد دیگری می گذارند. این ترجمه ای بود که از محاده شد. در واقع خدای متعال یک حماء و غرقگاهی دارد که آنها وارد آن غرقگاه می شوند و مقابل اله، بت هایشان یا خودشان را اله قرار می دهند و با حضرت حق در این محاده درگیر می شوند. کسانی که وارد درگیری می شوند هیچ کدام موفق نخواهند شد.

سپس سوره مجادله وارد یک فضای دیگری می شود که فضای نجوا است و بعد از این که داستان محاده را ذکر می کند وارد بحث نجوا می شود و چهار آیه است که ابتدائاً بحث نجوا را مطرح می کند. خدای متعال در ضمن این چهار آیه می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم‏»(مجادله/7)؛ یعنی ای‏ پیامبر، می بینی خدای متعال به آنچه در آسمان ها و زمینهاست غالب است ما یکون من نجوا ثلاثه و الا هو رابعهم هیچ نجوا و مجلس سری نیست که سه نفر در آن حاضرند و با هم نجوا می کنند الا این که خدای متعال چهارمی آنهاست. و هیچ پنج نفری نیستند که ششمی شان خداست. و چه کمتر چه بیشتر هرکجا که باشید ما در مجلس نجوای تان هستیم. و در روز قیامت با عمل خودشان مواجه می شوند و خداوند متعال به همه امور عالم است.

کلمه به کلمه اینها را مفسرین توضیح دادند من یک ترجمه سریع می­کنم و بعد در آیه بعدی می­فرماید «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى‏ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في‏ أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصير»(مجادله/8) یعنی ای پیامبر ما، می بینی اینها را که از نجوی منع شدند، یعنی پیداست یک دستگاه نجوایی است که خدای متعال و رسولش منع کردند از این کار و یک عده ای دوباره این نجوی را ادامه می دهند. و محور نجوای شان سه چیز است. یکی اثم دوم عدوان سوم معصیه الرسول است.

علامه بزرگوار طباطبایی این سه را اینطوری معنا کردند البته معانی دیگر هم متصور است. ایشان فرمودند اثم در اینجا وقتی کنار عدوان قرار می گیرد یعنی گناهی که فقط خود گناه کننده از آن خسارت می برد مثل ترک نماز، ولی عدوان یعنی آن معصیتی که تعدی به حدود دیگران می کند. پس مفاد نجوای اینها این است که جامعه را به اثم و تخلف از خدای متعال دعوت می کنند؛ حتی آنجایی که تکالیف اجتماعی نیست و یک تکلیف عبادی است هم به تخلف از آن تکالیف هم دعوت می کنند. محور نجوا این نیست که فقط بیایند حدود اجتماعی را به هم بریزید. محتوای نجوایشان طراحی برنامه برای به هم ریختن حدود اجتماعی است و انسانها را به عدوان دعوت می کنند به تعدی به حدود دیگران و مرزهایی که خدا برای دیگران قرار داده و تعدی به حقوق دیگران که خدا معین کرده دعوت می کنند که زیر پا گذاشته بشود و بعد یک حدود دیگری جای آن می گذارند.

بنابراین مخالفت خدا گاهی اثم است؛ گاهی علاوه بر اثم عدوان است. اثم آنجایی است که آدم یک تکلیفی روی دوشش است که فقط منافع شخصی خودش است و ترک تکلیف هم ضرر اجتماعی ندارد؛ اما این نجواها فقط برای این نیست که حدود اجتماعی را به هم بریزند خلوت آدم ها را هم می خواهند به هم بریزند و می خواهند خلوتش هم محل عبادت و اهل مراعات حدود خدا نباشد. نجوا می کنند که کلاً جامعه را از حدود الهی و از بندگی خدا جدا بکنند و به عدوان و اثم و معصیت الرسول دعوت می کنند.

معصیت الرسول را مرحوم علامه بزرگوار طباطبایی اینطوری معنا کردند که معصیه الرسول یک جاهایی است که ابتدائاً حلال است و محدوده حلال هاست، ولی پیامبر گرامی اسلام از باب ولایتی که داشتند یک تکالیفی در آنجا جعل کردند آنجا احکام است و به تعبیر بعضی از روایات یک دسته فرائض الله است یک دسته سننی است که پیامبر گرامی اسلام برقرار کردند. آناه هم از حدود و آن فرایض الهی مردم را تجاوز می دهند و هم مردم را به معصیه الرسول دعوت می کنند؛ یعنی آنجایی که نبی اکرم حدودی را براساس ولایتی که داشتند گذاشتند، آنها جامعه را به سمت عبور از آن حد و مرزها سوق می دهند. شاید هم معصیت الرسول بیان آن اثم و عدوان است. خلاصه اثم و عدوان یک چیز بیشتر نیست که آنها مردم را بر علیه رسول می شورانند.

نتیجه نفاق اهل نجوا در مواجهه با نبی اکرم

کار این اهل نجوی و خلاصه نجوایشان این است که مردم را به معصیت و طغیان بر رسول خدا وادار می کنند و می خواهند مردم بر علیه حضرت اقدام و عصیان و شورش بکنند. پس در خلوتشان به مخالفت و معصیت الرسول دعوت می کنند و ظاهر آیه این است که وقتی خدمت پیامبر می آیند «وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْك»(مجادله/8)‏ به حضرت خوش آمد و تحیت می گویند و از فتوحات و پیروزی ها و موفقیت های حضرت می گویند؛ ولی پشت سر که هستند جامعه را بر علیه حضرت می شورانند. این خلاصه نجواست.

تحیت ابتدائاً به معنی وعده به حیات دادن است. خداوند متعال یک تحیتی به رسول داده است. اینها هم می آیند تحیت می گویند، منتها تحیتشان در مقابل تحیت خداست. «حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّه‏»(مجادله/8)، یعنی خدای متعال تحیتی به پیامبرش گفته و اینها می آیند تحیتی در مقابل آن تحیت می گویند.

بنابراین این جمعیت اهل نجوا یک نجوایی دارند که حاصل این نجوا معصیت رسول و سرکشی جامعه در مقابل رسول خداست ولی وقتی محضر رسول خدا می آیند تحیت و تبریک و خوش‏آمد می گویند و سلام و صلوات بر حضرت می فرستند؛ ولی نه آن تحیتی که خدا گفته است. خدای متعال هم پیامبر را مدح کرده و تحیتی به او داده و تعریف و ستایشی از او کرده ولی آنها تحیت هایشان غیر از تحیت خداست و این نکته مهمی است.

سپس می­فرماید «وَ يَقُولُونَ في‏ أَنْفُسِهِم بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصير»(مجادله/8)‏ پشت سر یک جور عمل می کنند و در ظاهر یک جور و بعد با خودشان می گویند که اگر این پیامبر حق بود وقتی ما اینطور با او در ظاهر یک جور و در پشت سر یک جور مواجه می شویم، باید خدای متعال ما را عذاب می کرد. نفسِ این که ما اینطوری با این پیامبر رفتار کنیم و عذاب نمی شویم علامت این است که این پیامبر بر حق نیست؛ یعنی این را قرینه و شاهد می گیرند بر این که این پیامبر بر حق نیست. و الا چرا خدای متعال ما را عذاب نمی دهد؛ خدای متعال هم می فرماید که چه عذابی بالاتر از این که شما را جهنمی کردیم؛ آیا از این عذاب سخت تری می خواهید، چه کار باید بکنیم که بگویید: عذاب کردند. اگر کسی از رسول خدا جدا شد و مقابل حضرت توطئه کرد، همین الان وارد جهنم شده البته بعداً هم در قیامت به آن جهنم می رسند و یک ملاقات خاصی دارند ولی کل مسیرشان در وادی جهنم است. چه کار باید سر اینها بیاوریم که اینها بفهمند که بیراهه می روند؟! ما وادی حیات آنها را وادی جهنم کردیم. قرآن هم توضیح داده که ابرار الان وسط بهشت هستند فجار هم الان در جهنم هستند البته بعداً وارد جهنم می شوند و بحث معاد بحث دیگری است.

بنابراین مواجهه اهل نجوا با حضرت اینطوری است. اهل نجوا یک مجلس نجوایی دارند و برای معصیت الرسول طراحی می کنند و وقتی به حضرت می رسند شروع می کنند به حضرت تحیت گفتن و تعریف کردن و از پیروزی ها و فتوحات حضرت گفتن و تمجید کردن از کار حضرت. این تحیت شاید معنایش این باشد؛ البته نه آنطوری که خدا از پیامبرش تعریف کرده؛ بلکه این هم خودش یک طرحی است که اینها دارند و بعد هم نتیجه گیری می کنند که اگر این پیامبر حق بود وقتی ما اینگونه با او مواجه می شویم باید عذاب می شدیم. خدای متعال می فرماید چه عذابی بدتر از این که شما وسط عذاب هستید و خدا الان شما را عذاب کرده است. در حدیث است که یکی از انبیاء بنی اسرائیل بودند که برای مناجات با خدای متعال می رفتند. یک کسی راهشان را گرفت و گفت: پیامبر خدا شما که مدعی هستید برای مناجات به خدای خودت بگو که این بنده تو گفته است که من این همه معصیت می کنم چرا من را مجازات نمی کنی و اصلا من را رها کردی. مجازات کن تا من بفهمم تو هستی. ایشان آمد محضر خدای متعال مناجات کرد ولی خجالت کشید پیغام را برساند. خدای متعال فرمود: چرا پیغام بنده ما را نرساندی؛ جوابش این است که من مجازات کردم ولی تو متوجه نیستی؛ چه مجازاتی بالاتر از این که لذت مناجات خودم را از تو گرفتم. در هر دامنی سر می گذاری ولی وقتی من صدا می کنم نمی شنوی.

دعوت هایی در دنیا است و بتها و دنیا و طواغیت آدم را صدا می زند، همه سر و صداها را می شنوی اما دعوت من را نمی شنوی. مجازات یعنی چه؟! و خدای متعال چه کاری باید سر تو بیاورد.

عذاب از این شدیدتر هم می شود که ما باید با خدا سیر کنیم اما تا ابد با این مخلوقات و پدیده ها سر و کار داشته باشیم؛ عذاب بدتر از این هم می شود؟! الان شما را در وادی جهنم فرستادم البته باید توضیح داده بشود چرا آنها که اهل نجوا و توطئه هستند و بر علیه دستگاه حضرت وارد توطئه می شوند الان وسط جهنم هستند؛ البته قیامت یک حساب و کتاب خاص خودش را دارد ولی الان هم زندگی شان جهنم است. اینطور نیست که آنها که وارد درگیری با حضرت می شوند الحمدالله خوش هستند و لذت می برند و در بهشت هستند و موحدین در عذاب هستند.

موحدین در همین دنیا هم وسط رحمت خدا هستند و آنها هم در همین دنیا وسط عذاب هستند. «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيم»(انفطار/13-14)‏ قارون همان موقعی که ملک و ملک دارد وسط جهنم است و موسای کلیم و همراهانش در همان سختی و فقر وسط بهشت هستند.

بنابراین اهل نجوا با این که منع شدند از این که وارد نجوا بشوند؛ اما وارد نجوا می شوند و محتوای نجوایشان هم دعوت به اثم و عدوان و معصیت الرسول است. بعد هم پیش روی حضرت که می آیند شروع به تعریف و تمجید و تحیت می­کنند البته «حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ»(مجادله/9)؛ یعنی نه آنطوری که خدا تعریف می کند بلکه یک تعریف دیگر؛ و در دل خودشان یک ریشخندی می­زنند و می گویند که اینها همه ادعاست و اگر دعوت انبیاء حق بود، وقتی ما اینطوری با انبیاء روبرو می شویم چرا راحتیم و کسی یقه ما را نمی گیرد؛ پیداست خبری نیست.

ویژگی اهل یقین

خدای متعال می فرماید که آیا کافی نیست که اینها وسط جهنم هستند و البته در قیامت هم پرده ها کنار می رود و همه چیز را می بینند زیرا به فرموده قرآن «يَوْمَ هُمْ بارِزُون»(غافر/16)؛ اما‏ اینجا یک مقدار پرده افتاده است؛ جهنم هم پرده دارد بهشت هم پرده دارد و لذا راحت نمی شود بهشتی ها و جهنمی را به راحتی تشخیص داد. اگر آن پرده از جلوی چشم کسی کنار رفت الان هم جهنمی ها و بهشتی ها را می بیند که یک عده ای در جهنم دست و پا می زنند و یک عده هم در بهشت متنعم هستند.

در حدیثی نورانی جوانی بعد از نماز صبح چرت می زد، وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا فُلَانُ قَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً‏»(1) حالا اگر بخواهیم نقل به معنا کنیم یعنی شب تا صبح چه کار می کردی عرض کرد «أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً‏» حضرت فرمود: علامت یقینت چیست عرض کرد: یا رسول الله رنگ زردم چهره نحیف و اندام لاغرم؛ یا رسول الله شبها خواب ندارم و بهشت و جهنم را می بینم، گویا بهشتی ها و جهنمی ها را می بینم؛ آیا الان بگویم که بهشتی ها و جهنمی های مجلستان چه کسانی هستند؛ حضرت فرمودند: نه؛ و تصدیقش کردند.

اگر پرده کنار رفت، همان چیزی که در قیامت همه می بینند یک عده ای در دنیا می بینند. در باب اهل ذکر امیرالمومنین همین را در خطبه 221 نهج البلاغه می فرماید که یک چیزهایی را می بینند که دیگران نمی بینند؛ پرده ها کنار رفته و این اتفاق می افتد؛ ولی خدای متعال خبر می دهد که اینها در محضر حضرت آمده و آن برخورد دوگانه را دارند. بعد هم عرض می کنند «لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُول‏»(مجادله/8) اگر ما بر باطلیم خدای متعال چرا ما را عذاب نمی کند؛ خدای متعال هم می فرماید «حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصير»(مجادله/8) عذابتان کردم و این عذابتان هم کافی است. و این عمل مجازاتش همین است. چه عذابی از این عذاب بالاتر است که عذاب نقد است و نسیه نیست. دستگاه خدا اصلاً نسیه نمی شناسد.

در باب مومن در روایات است که وقتی نیت گناه می کند تا هفت ساعت نوشته نمی شود و اگر توبه کرد اصلاً پرونده اش را سیاه نمی کنند؛ ولی نسبت به کافر اینطوری نیست.

نسبت محادین با نجوا و دعوت مومنین به نجوای به تقوا و همراهی با رسول

بعد خطاب به مومنین می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُون‏»(مجادله/9) مومنین اگر شما وارد تناجی شدید یعنی آنها نجوا را به جمع مومنین کشاندند و شما را هم در جمع خودشان بردند شما در اینطور نجواها که خروجیش معصیه الرسول و دعوت به اثم و عدوان است وارد نشوید. شما اگر نجوی می کنید نجوایتان باید محتوایش بر و تقوا و دعوت به بر و تقوا و دعوت به امام و دعوت به همراهی با امام باشد و از آن خدایی که به سمت او محشور می شوید پروا بکنید و وارد نجوای منافقین و کفار نشوید.

بعد می فرماید «إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون‏»(مجادله/10) این نجوایی که حاصلش معصیت الرسول است از دستگاه شیطان است و هدف از نجوایشان این است که مومنین را محزون کنند ولی ضرری نمی توانند به مومن برسانند الا این که خدا اجازه بدهد؛ یعنی نجوا می کنند و غایتی هم که برای نجوایشان در نظر گرفتند این است که مومنین را به هم بریزند و به تعبیر امروزی یک جنگ روانی بزرگ با مومنین راه بیاندازند و آنها را به وادی حزن بکشانند ولی به کسی نمی توانند ضرر برسانند مگر جایی خدا اجازه بدهد و ضرری به یک نفر زده بشود.

مومنون هم باید در این محیط نجوایی که دشمن به پا می کند و می خواهد مسلمانان و مومنین را وارد نجوای خودش کند گسترش بدهد نجوای خودش را باید توکل به خدای متعال کنند و تکیه به خدا انجام بدهند.

بنابراین بعد از محاده صحبت از نجواست. محادین می خواهند حدود الهی را به هم بریزند و مقابل حد خدا حد بگذارند؛ مقابل دین خدا دین بیاورند و مقابل ولایت خدا ولایت دیگری بیاورند و تمام حدود را می خواهند به هم بریزند. حال، این محادین نسبتشان با نجوا چیست. گویا اینها وارد وادی نجوا می شوند و خلوت هایی دارند و در خلوت هایشان طراحی دارند و بعد هم آن خلوت خودشان را آرام آرام در جامعه مومنین گسترش می دهند و آنچه را که یک جایی در نجوای خودشان است بسطش می دهند کم کم مومنین را هم وسط نجوای خودشان می­آورند.

اینجاست که خدای متعال خطاب به مومنین می کند که شما مومنین در بازی آنها وارد نشوید و مواظب باشید به نجوایی که معصیت الرسول است کشیده نشوید.

همراهی منافقین و کفار در محاده با خدا و رسول

حالا اینجا چند تا نکته را باید گفتگو کنیم که مفسرین هم بحث کردند: یکی این است که اصلاً محور نجوای این جمع چیست و این جمع محادین چه کسانی هستند. آنچه که از مجموع این آیات استفاده می شود این است که محادین یک جمعی از منافقین داخل دنیای اسلام هستند که در ارتباط با کفار در بیرون دنیای اسلام هستند یک جمعی از کفار و منافقین در بیرون دنیای اسلام و داخل دنیای اسلام هستند که دست به دست هم دادند و می خواهند در مقابل وجود مقدس نبی اکرم بایستند و نگذارند حدود الهی در عالم محقق بشود و نگذارند مردم ذیل الوهیت خدا در این عالم زندگی کنند؛ بلکه با بت ها زندگی کنند و چارچوبها و قوانین دیگری برایشان بگذارند که هر روز هم یک شکلی پیدا می کند. این بت پرستی یک جایی می شود بت نفس انسان و یک جایی هم طواغیت هستند که هر روز می خواهند در مقابل حدود خدای متعال حدودی بگذارند. اینها کار را می کشانند به نجوا و این نجوا را هم می آورند وسط جامعه مومنین برای این که جامعه مومنین را به حزن بکشانند.

این اهل نجوا جمعی از منافقین و سران نفاق هستند که در ارتباط با دنیای بیرون و کفارند و دست به دست هم می دهند و می خواهند حدود الهی و تحقق دین خدا را بگیرند و به هیچ حدی هم رحم نمی کنند و تمام حدود ریز و درشت را به هم می ریزند و هیچ مرزی نمی شناسند؛ حتی در خلوت انسان می خواهند کاری کنند انسان را به اثم دعوت کنند تا انسان در مقابل خدا و رسول خدا بایستد و سرکشی و طغیان بکند.

موضوع نجوای محادین را روایات متعدد توضیح داده من یکی دو تا روایت را بسنده می کنم. در آیات دیگر قرآن هم که صحبت از نجوا شده روایاتی ذیل آیات هست که موضوع نجوای این جبهه نفاق است که در آخر کار می خواهند چه چیز را تغییر بدهند و برای این که حدود الهی را به هم بریزند و احکام الهی در عالم جاری نشود کجا را دست می گذارند و کجا را تغییر می دهند که همه حدود الهی به هم می ریزد.

محتوای اصلی نجوا؛ تغییر مدار خلافت

روایتی را علی بن ابراهیم با سند از سلمان بن خالد نقل کرده که از امام صادق علیه السلام سوال کردم این که خدای متعال در سوره مبارکه مجادله می فرماید «إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ»(مجادله/10) مقصود از این نجوا کدام نجواست که سرچشمه نجوا شیطان است و ابلیس وسط است و نجواها حول او شکل می گیرد و بعد هم می فرماید «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ»(مجادله/7) که این نجوای سه نفری که خدا چهارمی شان است این کدام نجواست که سه نفری نشستند و نجوا کردند و مجلس سرّ تشکیل دادند و می خواهند محاده کنند که حاصل نجوایشان به هم ریختن حدود خداست و طرحی مقابل طرح خدا دارند و به تعبیر نارسای من نقشه ای مقابل نقشه خدا دارند و می خواهند امت ها در نقشه آنها زندگی کنند نه در برنامه خدای متعال. مقصود از این نجوا چیست؟! حضرت فرمودند: «فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ ابْنُ فُلَانٍ أَمِينُهُم‏ حِينَ اجْتَمَعُوا فَدَخَلُوا الْكَعْبَةَ فَكَتَبُوا بَيْنَهُمْ كِتَاباً إِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ أَنْ لَا يَرْجِعَ الْأَمْرُ فِيهِمْ أَبَدا»(2) سه نفرند. البته یک نجوای پنج نفره هم دارند که بعد این نجوا را به جامعه هم می کشند ولی آن نجوای اصلی شان فلان فلان و ابن فلان امینهم است که من بیشتر معنایش را نمی گویم. اینها سران نفاق هستند این سران نفاق نجوای سه نفره ای داشتند که مکان نجوایشان هم داخل کعبه قرار دادند و موضوع نجوایشان هم این بود نگذارند موضوع خلافت برگردد.

تغییر مدار خلافت نکته اصلی نجواست؛ و وقتی این تغییر کرد همه حدود تغییر می کند. وقتی شما امام حسین را بردارید و جای آن یزید بگذارید همه جور اتفاقی می افتد. رعایت دین خدا وقتی ممکن است که آن کسی که محور است خودش فقیه باشد. رعایت حدود وقتی است که خود او حد اصلی است. این روایت را من الان نمی خواهم معنا کنم چون خودش یک مقداری خودش یک بحث پردامنه دیگری است. این روایت را در مناقب از امام صادق علیه السلام نقل کردند که «نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الْآيَاتُ وَ نَحْنُ الْبَيِّنَاتُ وَ نَحْنُ حُدُودُ اللَّه‏»(3) امام خودش حد اصلی است آن حد و مرزی که خدا گذاشته که باید در آن حد و مرز حرکت کرد خود امام است. ولایت امام حد اصلی است و نباید از حد ولایت امام خارج شد. تمام حدود دیگر چه واجبات چه محرمات حدود فرعی هستند. حد اصلی خود ولایت امام است که دین قیم است و اگر او وسط بود دین به پا می شود و اگر او محور بود همه حدود رعایت می شود؛ لذا کاری که شیطان کرده و آن نجوایی که شیطان محورش است و این ثلاثه خلوت کردند و توطئه کردند همین است که نگذارند حق به حضرت برسد. در این زمینه روایت زیاد داریم و آیات دیگر قرآن هم هست.

یک روایت دیگر هم مرحوم کلینی نقل کردند ذیل ایات هفتاد و نه و هشتاد سوره زخرف است. مرحوم کلینی در کافی نقل می کنند که ابا بصیر از امام صادق علیه السلام سوال کرد که این آیه مقصود چیست «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُون *‏ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون‏»(زخرف/79)؛ یعنی دشمن ها یک تصمیم محکم گرفتند ما هم برنامه خودمان را محکم چیدیم و آنها هم محکم می آیند به میدان ما هم استوار هستیم. آنها نقشه محکم می کشند و خیال می کنند ما با نقشه آنها زمین می خوریم. شما با قدرت بیاید ما هم با قدرت هستیم، پیداست چه اتفاقی می افتد وقتی مخلوق مقابل خدا بایستد و گردنکشی کند تکلیف روشن است. خیال می کنند ما نمی دانیم در خلوت هایشان چه کار می کردند و چه خبر است.

اولین نکته ای هم که خدای متعال در این آیات نجوا بیان می کند همین است. انگار اصلاً شما نجوایی ندارید. شما که نمی توانید خلوتی درست بکنید که حریف در خلوت شما نباشد؛ سه نفر باشد چهارمی است پنج نفر باشد ششمی است؛ کدام نجوا؟! خیال می کنند ما در خلوت هایتان نیستیم و آنها بر علیه خدا نقشه می کشند پنهانی جلو می برند. در حالیکه وسط آنها خداست.

به حضرت عرض کرد که این آیه و این نجوا که اینها داشتند و توطئه ای که می خواستند بکنند و محتوای نجوا مقصود چیست و این متناجین چه کسانی بودند؟! حضرت فرمودند: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَة حیث كَتَبُوا الْكِتَاب» این داستان آن روزی است با هم توطئه کردند و در کعبه رفتند و یک کتاب و مکتوب قطعی داشتند که امضاء کردند و تصمیم قطعی گرفتند و محکم کردند و امضاء کردند و در کعبه هم رفتند که دیگر خدشه ناپذیر دور هم نشستند. بعد حضرت فرمودند «لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّهُ كَانَ يَوْمَ يُشْبِهُ يَوْمَ كُتِبَ الْكِتَابُ إِلَّا يَوْمَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ هَكَذَا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِ اللَّهِ الَّذِي أَعْلَمَهُ رَسُولَ اللَّه‏‏»(4) یعنی هیچ روزی شبیه روز کتابت کتاب نیست الا روز قتل الحسین علیه السلام و آن روز مقصود است که هیچ توطئه ای در شدت آن توطئه نیست الا عاشورا. این نجوا نجوایی است که کسانی که کتاب را نوشتند دور هم جمع شدند و یک توطئه ای کردند که هیچ روزی شبیه آن روز نمی شود الا یوم قتل الحسین علیه السلام. این را مرحوم کلینی نقل کردند و این هم از علم خدا پنهان نبوده و این توطئه ای که آنها نشستند کتابی نوشتند و محکم کاری کردند امضاء کردند را خدای متعال به پیامبرش هم صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرده است. بعد حضرت فرمودند «إِذَا كُتِبَ الْكِتَابُ قُتِلَ الْحُسَيْن»‏ آن روز حسین کشته شد و آن کتاب بود که به عاشورا ختم شد. پس یک کتابی نوشتند و یک نقشه ای کشیدند و طراحی ای کردند که انتهایش عاشورا است و این تازه وسط راه است «أَمْ أَبْرَمُوا»(زخرف/79) یعنی نشستند یک طرح محکمی ریختند و در کعبه امضاء کردند که نگذارند کار به اهل بیت برگردد. وقتی شما از مدار اهل بیت تغییر بدهید عاشورا به پا می شود، و آن فسادی که به پا شد. حضرت می فرمایند که «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي‏»

فساد را قرآن اینگونه توضیح می دهد که چطور به پا می شود «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»(اعراف/56) خدای متعال عالم را اصلاح کرده شما آن را به هم نزنید و فساد به پا نکنید. در روایت حضرت فرمود «أصلحها برسول الله و أمير المؤمنين»(5)‏ وقتی ما عالم را بر مدار این دو بزرگوار قرار بدهیم عالم اصلاح می شود. شما فساد نکنید و کار را خراب نکنید.

آنها توطئه کرده و امر را از مدار اهل بیت برگرداندند. حضرت فرمود آن روز عاشورا به پا شد. این نجوایی است که خدای متعال مقابل آن ایستاده و داستانش را طرح می کند. بعد هم می فرماید که این نجوا به مومنین ضرر نمی زند. «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُون»(زخرف/79)‏ نجوای به این بزرگی کردند و یک نقشه محکم و استوار کشیدند؛ ولی خدای متعال فرمود که ما هم یک نقشه مقابلشان داریم. شما با قدرت بیایید وسط ما هم با قدرت می آییم.

پیروزی بدون ضرر مومنین در همراهی با رسول خدا

«أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون‏»(زخرف/80)، یعنی نه خود ما بلکه فرستاده های ما آنجا هستند و صحنه را می نویسند و ثبت می کنند مگر شما می توانید از دست ما فرار کنید. می نشینید نجوا می کنید و البته این نجوا به عاشورا هم ختم می شود؛ ولی ضرر به مومنین نمی رسد. اما آیا ضرری از این بالاتر بود؟! خدای متعال می فرماید «لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ»(مجادله/10) یعنی اگر یک جایی خدا اجازه بدهد یک کسی در این نجوا برود آن طرف و مسیرش از رسول خدا عوض بشود او ضرر کرده والا تا زمانی که کنار پیامبر خدا است هیچ ضرری نمی برد هیچ کجای جبهه رسول خدا ضرر نیست؛ روز سختی اش هم نفع است روز پیروزیش هم که عصر ظهور و رجعت است نفع است. قیامتش هم خیر است و اصلا ضرر و شر در آن نیست. وقتی کسی ضرر می کند که این نجوا بتواند او را از جبهه رسول خدا جدا کند و الا در جبهه رسول خدا ضرری نیست؛ بلکه تماماً نفع است؛ گرچه سختی و «اذی» دارد.

در سوره مبارکه آل عمران وقتی داستان جنگها و درگیری ها و مقابله با اهل کتاب را توضیح می دهد می فرماید «لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذىً»(آل عمران/111) اینها به شما ضرری نمی رسانند؛ الا اذی. بعضی ها این را اینطوری معنا کردند که یعنی یک ضرر کم، ولی ظاهراً اینطوری نیست. نه این که اصلاً ضرر نمی زنند؛ منظور این است که اذیت یا ایذاء است و ضرر نیست. کسی که کنار پیامبر خدا ایستاده و مشرکین اذیتش می کنند این ضرر نمی کند؛ زیرا ایذائش هم فضیلت است این را خدای متعال در سوره مبارکه توبه بیان فرموده و می فرماید «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين»(توبه/120)‏ حق ندارید از رسول خدا تخلف کنید و جان خودتان را بگیرید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مثل احد در مهلکه تنها بگذارید؛ گرچه در این وادی خستگی و تشنگی و مخمصه است. گرسنگی ای که آنقدر آدم گرسنگی می کشد تا لاغر می شود؛ چنانچه در باب متقین حضرت متقین می فرماید «خُمْصُ الْبُطُون‏» یعنی آنقدر گرسنگی کشیدند که شکم هایشان به کمرشان چسبیده است. کنار رسول خدا مخمصه است؛ از یک تپه ای بالا می روید یا یک زمینی را می گیرید کفار به خشم می آیند شما مجروح می شوید و خسارت مالی می بینید و دشمن ضربه ای به شما می زند؛ اما تشنگیش گرسنگیش از تپه بالا رفتنش خستگی هایش ضرباتی که از دشمن می خورید همه اش عمل صالح است و در جبهه حضرت ضرر نیست و تماماً نفع است؛ البته اذیت است و نه این که نمی توانند شما را اذیت کنند؛ ایذا می کنند اما شما ضرر نمی کنید.

در داستان مومن آل فرعون در سوره یس و در جای دیگر قرآن مفصل خدای متعال توضیح داده که «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ * فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذاب‏»(غافر/43-44) ایشان به خدای متعال پناه برد و خدا هم او را از مکرشان حفظ کرد اینها مکر می کردند که سیئه به او برسانند ما خدای متعال نگذاشت سوئی از اینها به او برسد. در روایت دارد که او را با مقراض قطعه قطعه کردند، این یعنی اگر کسی زیر تیغ دشمن هم رفت آنجایی که خدا است ضرر نیست. مگر اصحاب عاشورا ضرر کردند؟! آیا کسی می تواند بگوید که اینها ضرر کردند؟ بله موقعی که غوغای دنیا و سر و صدای دنیا و کر و فر دنیا است آدم می گوید: اینها همه چیز را دادند؛ ولی الان فهمش آسان است؛ و همان موقع هم آنهایی که از عالم بالا نگاه می کردند می دیدند که همه چیزشان در راه امام حسین دادند و با این معامله با سیدالشهداء همه چیز برای آنها ماند.

یک موقع من به ذهنم می آمد این یعنی چی که ما می گوییم «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي‏» و از کیسه خلیفه می بخشیم که مادرم به فدای تو پدرم به فدای تو اهل و عیالم به فدای تو؛ این چه حرفی است، از کیسه خودت خرج کن؛ تا اینکه یک آقایی یک داستانی را نقل کرد که متوجه شدم اصلاً مسئله چیست. یک نفر زیارت عاشورا را هر روز می خواند و در زیارتش عرضه می داشت «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي‏» یک روز این زیارت را نخواند، پدر و مادرش در خواب آمدند چرا برای ما دعا نکردی؛ این دعاست. بهترین دعا برای پدر و مادر این است که فدای امام حسین بشوند، ما اگر فدای امام حسین نشویم فدای دنیا و فدای دستگاه شیطان می شویم. کسی با امام حسین نرفت در این دنیا می­ماند و آنهایی که خودشان را به امام حسین رساندند و «حَلَّتْ بِفِنَائِك‏» شدند، بهشتی و جاودانه شدند و رستند. این بهترین دعاست که خدایا یک کاری بکن پدر من مادر من اهل و عیال من همه هستی شان در راه امام حسین برود. بابی انت و امی این خودش دعاست ان شاء الله پدر و مادر نفس و اهلم و مالم و همه را فدای تو کنم چه دعایی از این بهتر آدم برای اهل و عیال خودش بکند. آیا این ضرر است و اصحاب عاشورا ضرر کردند؟!

الان که همه می فهمند آنهایی که اهل بصیرت بودند روز عاشورا هم می فهمیدند که جبهه سیدالشهداء صد در صد نفع است و یک درصد ضرر نیست و جبهه دشمن هم صد در صد ضرر است. غنایم به حسب ظاهر و کف و سوت و فتوحات و پیروزی ها آن طرف بود؛ ولی واقعاً کدام ضرر کردند و کدام بردند؟! همیشه همینطور بوده البته سختی و عسرت است ولی «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»(شرح/6) در دل این سختی است که خدای متعال برای مومن گشایش می کند. آنهایی که از وسط این سختی رد نمی شوند الی الابد در عسر می مانند و آنهایی که با حضرت راه می روند از وسط این سختی به یسر می رسند.

عبور ناخودآگاه جوامع از خدا در بستر نجوای جریان محادین

بنابراین در این جریان نجوا معلوم است اینهایی که به دنبال به هم ریختن حدود خدا هستند و می خواهند حدود دیگری در عالم حاکم بشود قانون دیگری در عالم جاری بشود به نجوا رو می آورند و خلوت هایی درست می کنند و نقشه می کشند و در این نقشه کشیدنشان هم تمام طرح این است که مردم را به معصیت الرسول می کشانند و مردم دنبال این آقا راه نروند و هم در خلوتشان معصیت کنند و هم در جلوتشان معصیت کنند. در خلوت هم یک اثمی داشته باشند در روابط اجتماعی هم عدوان داشته باشند و تمام زندگی شان معصیت الرسول بشود؛ نه این که فقط مناسبات اجتماعی را خلاف پیامبر خدا رقم بزنند و بگویند: اینجا حضرت نباید دخالت کند. چنانچه گاهی می گویند: دین نباید در روابط اجتماعی دخالت کند و اینجا عقل بشر کفایت می کند. از این شیطنت هایی که شیطان کرده و برای آن هزار جلد کتاب نوشته شده؛ ولی یک موقعی می گویند: در خلوت هم نباید به حرف رسول گوش بدهی. داستان نجوا این است.

محور نجوایشان هم آن جمعی هستند که می نشینند و طراحی می کنند تا امر را از اهل بیت برگردانند و در عالم کار بر مدار امیرالمومنین نچرخد. وقتی آن کتاب نوشته می شود عاشورا و بقیه حوادث هم هم رقم می خورد و این محور نجوا است؛ بعد نجوایشان را به وسط مومنین می کشانند؛ یعنی یک عده ای نجوا می کنند و در خلوت که کسی نیست خود آگاه تصمیم می گیرند و بعد می بینی این طرح را به وسط مومنین می کشد و جامعه نمی فهمند این نجواست و اصلش شیطنت است.

یک مثالی بزنم؛ من یادم است دوره اصلاحات یک حلقه معروفی بود که اینها می نشستند طراحی می کردند برای این که جامعه را از تعلق به اسلام عبور بدهند و بستر را به قول خودشان برای اصلاحات اجتماعی بر مدار مدرنیسم آماده کنند. برای این که جامعه را مدرن کنند تفکرش را مدرن کنند نظام سیاسیش را مدرن کنند برای این که انقلاب اسلامی را در تمدن غرب استحاله کنند، طراحی می کردند که چه بحث هایی را وسط جامعه بکشانیم؟ آن اتاق فکر، طراحی و فکر می کرد؛ وقتی بحث را می کشاند وسط ما بیچاره ها هم می افتادیم وسط دنبال آنها راه می افتادیم. که مثلاً دین حداقلی است یا حداکثری؛ و این یک بحث جدی می شد در حالیکه اساسش شیطنت و نجوا و توطئه است. این توطئه وقتی به ما می رسید یک بحث جدی می شد و ما وسط این می افتادیم. لذا خدا فرمود: چرا شما چرا در نجوای آنها رفتید. آنها می خواهند جامعه را به معصیت الرسول بکشند؛ بحث علمی مطرح می کنند و می خواهند دین را از جامعه حذف بکنند؛ فیسلوف تراشی می کنند ـ اسم اینها را حیفم می آید بالای منبر سیدالشهداء ببرم ـ مثل «کانت» و «دکارتی» پیدا می شود که خدایان فلسفه می­شوند و ما هم وسط می افتیم که ببینیم کانت چه گفته است؛ اصلش مزخرف و نجوای شیطان است و از خلوتی در آمده که می خواستند دین را به هم بریزند.

عین داستان صدر اسلام است که یک عده ای می آمدند توطئه می کردند که بحثی راه بیاندازیم که قرآن کلام خداست، مخلوق است یا مخلوق نیست. بعد وسط این بحث ها هم قتل و غارت می آید. امام هادی فرمود شما قاطی نشوید؛ این بازی است. یا اینکه می­گفتند: جبر است یا اختیار است. اگر معاویه این کارها را کرده آیا به اختیار خودش بوده؟! یک بحثی را وسط می انداختند که اصلش شیطنت است بعد به ما که می رسید یک بحث جدی می­شد و بگو مگو.

این همان توطئه است و همه جا هم همین است. سیاست عالم هم همین است. این همه کتابهایی که غربی ها در حوزه علوم سیاسی و اندیشه سیاسی نوشتند اصلش نجوایی است که در آغاز رنسانس اتفاق افتاده و یک مشت شیاطین انس همراه شیاطین جن نشستند و یک طراحی کردند که یک دورانی بیاورند که دوران بیخدایی است؛ بعد نشستند تئوریزه اش کردند ما هم می خوانیم ان قلت و قلت می کنیم. قرآن می­فرماید «فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُول‏»(مجادله/9)

می گویند: این که دیگر نجوا نیست و همه دانشگاه ها درس می دهند؛ می گویم: نجوا یعنی خلوتی که در آن امیرالمومنین نیست. آنجایی که اوتوالعلم نیستند محیط نجوا شکل می گیرد و سر همه را هم کلاه می گذارد. مثل آن شخصی که پس گردن طرف زده بود و می گفت: بیا بنشینیم بحث کنیم ببینیم این صدا برای کف دست من بود یا برای پس گردن تو بود؛ خب بنده خدا تو من را زدی حالا در مورد چه چیز بحث کنیم.

شیطان اینطور توطئه می کند که دین خدا را بربیاندازد که دین حداقلی است یا حداکثری و آیا احکام اسلام اقتضائات جامعه جزیره العرب هستند؟! یک دانشی به اسم فلسفه دین درست کردند که همه ریشه اش در نجوایی است که در آغاز رنسانس شکل گرفت؛ البته سابقه تاریخی هم دارد؛ اما نقطه اوجش در آغاز رنسانس است که یک مشت شیطان نشستند نجوا کردند بعد مردم را می خواهند به معصیت الرسول در خلوت و جلوت بکشند. ما هم وسط نجوای آنها محقق و متکلم و فیلسوف فلسفه علم می­شویم و شروع می کنیم از خودمان ابداع احتمال کردن، آخر بنده خدا اصلش شیطنت است تو چرا می روی در زمین دشمن بازی می کنی لذا ببینید کلامی که درست شده ما هم رفتیم وسط و شروع کردیم بحث کردن. کلامی که صدر اسلام شکل گرفته اگر امام صادق به میدانش نمی آمدند ببینید به کجا می رفت. بحث هایی کردند که این را با معارف اهل بیت و قرآن مقایسه کنید، من دیگر بقیه رشته ها را نمی گویم؛ اینکه یک عمر سر عقول عشره بحث کنید که ده تاست یا یازده تا است.

مأمون بیت الحکمه می زند شروع می کند کتب فلسفه یونان را ترجمه کردن و در دنیای اسلام مقابل امام صادق آوردن که انحصار فرهنگ را از دست امام صادق در بیاورد. ما هم بیاییم وارد معرکه بشویم و ببینیم چه گفتند در حالی­که اصلش نجوای شیطان است. سران طاغوت می نشینند و طراحی می کنند و خلوتی می کنند و همه چیز را می خواهند از بین ببرند و مقابل اعتقادات و معارف اسلام دستگاه درست می کنند مقابل فقه، فقه درست می کنند؛ مقابل اصل دستگاه ولایت، ولایت اولیاء طاغاوت را می گذارند؛ بعد ما می آییم این وسط بحث می کنیم.

خدای متعال فرمود «فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُول‏»(مجادله/9) نجوایی که آنها وسط می اندازند شما در آن بازی کنید.

پس اصل نجوا برای طغیان بر علیه خدا و رسول خداست. محادین هستند که محیط نجوا را درست می کنند در محیط نجوایشان هم «بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُول‏»(مجادله/9) محور نجوا هستند. بعد نجوا را وسط جامعه مومنین می کشانند و مومنین هم می آیند وسط این نجوا قرآن می فرماید «و تناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُون»‏ شما این کار را نکنید و وسط نجوا نروید و اگر یک موقعی هم فضای نجوایی وسط افتاد و شما اگر خلوتی می کنید باید خروجی خلوت تان دعوت به امام و دعوت به رعایت حدود امام باشد که «بر» امام است تقوا هم مراعات حدود ولایت امام است و معنای دیگری ندارد. آنها می خواهند جامعه را از امیرالمومنین جدا کنند شما تمام نجوایتان باید دعوت به امام باشد و به فرموده قرآن «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏»(آل عمران/92) و چنانچه فرمودند «نحن البر»(6) بر ما هستیم و تا از محبوب های خودتان نگذرید به ما نمی رسید.

قرآن می­فرماید «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين‏»(توبه/119) تقوا این است که در وسط دعوا شما با امام راه بروید و امام را رها نکنید. تمام نقشه دشمن این است که ما را از امام جدا کند.

شاخصه دشمن در ارزیابی جبهه مومنین

بحث بعدی این است که این نجوا که شکل می گیرد این متناجین که با هم نجوا می کنند پشت سر رسول خدا توطئه می کنند که همه را بکشانند به فضای معصیت به حضرت که می رسند «حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ»(مجادله/8). معانی ای شده آنها در جای خودش خیلی معانی مهمی هم است.

من یک مثالی بزنم؛ رئیس جمهور اسبق رفته بود فرانسه آن موقع ژاک شیراک رئیس جمهور بود. می خواست از انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی تعریف کند، می گفت: شما در مبارزه با قاچاق موفق بودید. من اگر آنجا بودم می گفتم: بله در فروپاشی شوروی هم موفق بودیم؛ در به هم ریختن دستگاه مدرنیته هم موفق بودیم و الحمدالله بنیان های غرب را هم سست کردیم و دموکراسی هم در حال فروپاشی است. از انقلاب اسلامی تعریف می کنند ولی شاخصه می دهند؛ بله جمهوری اسلامی در این شاخصه ها پیشرفت کرده اما این همان دامی است که او درست کرده است.

وقتی تحیت هم می گوید و می خواهد تعریف کند آن تعریفی که خدا کرده نمی گوید. این پیامبر منادی توحید است و به فرموده قرآن «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيرا * وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِير»(احزاب/45-46) خدای متعال وقتی می خواهد به این پیامبر تحیت بگوید می گوید «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»(قلم/4)؛ اما آنها که نمی آیند اینطوری پیامبر را تعریف کند بلکه می گوید رسول خدا یک نابغه بود و اقدامات مثلا رفاهی را می شمرد؛ البته باز سوء برداشت از عرایض من نشود؛ یعنی یک شاخص هایی برای تعریف کردن می گذارد که شاخص هایی که خدا می گذارد نیست.

خدای متعال با یک مختصاتی حضرت را تعریف می کند؛ آنها هم تعریف می کنند ولی یک مختصاتی دارد و این تعریف ادامه همان نجواست. برای این که توطئه بکند و مردم را جدا بکند وقتی می خواهد ارزیابی هم بکند می آید با شاخصه های خودش ارزیابی می کند و ما را در دام خودش می برد و قله آن شاخصه ها خودشان هستند. همیشه ما عقب هستیم و آنها جلو هستند. اگر شاخصه ارزیابی دستگاه خودمان را نقشه دشمن و شاخص آنها قرار دادیم همیشه آنها جلوترند و همیشه ما باید دنبال آنها برویم و از اول خلع سلاح هستیم. برای این که ما را از راه خودمان جدا کند تعریفمان می کند؛ اما شاخص های خودش را دارد؛ و ما اگر قبول کردیم آن راه را می رویم و از پیامبر جدا می شویم.

بعد هم می نشینند به خودشان می گویند که ما چه بلایی سر اینها اوردیم اما خدا با ما کاری ندارد پس پیداست اینها حق نیستند. یکی از کارهای نقشه های آنها همین است. اگر جمهوری اسلامی حق بود که ما باید الان هفت باره کفن پوسانده باشیم و در این طرف هم می گویند که اگر ما حق بودیم که نباید اینقدر اسیر مشکلات باشیم. این را قرآن در جنگ احد می فرماید « لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا»(ال عمران/154)؛ یک عده منافقین می گفتند که اگر ما به حق بودیم که اینقدر نباید آسیب ببینیم. یک عده هم از آن طرف می گفتند اگر آنها به حق بودند ما نباید اینقدر در عالم سرفراز باشیم؛ ما با حق درگیر شدیم و سرمان هم بالاست و دنیا هم در اختیارمان است پس پیداست آنها باطل هستند. قرآن هر دو را جواب می دهد که همه امر دست رسول خداست؛ مگر معنای حقانیت این است که در آن شهادت و سختی نباشد؛ از آن طرف هم شما می گویید اگر ما به راه باطل می رفتیم چرا اینقدر موفق هستیم در حالیکه «حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصير»(مجادله/8) چه کارتان باید می کردیم؛ شما چشم هایتان را بستید و نمی فهمید وسط جهنم هستید. خیال می کنید پیروز هستید. با حضرت درگیر شدید پس وسط جهنم رفتید. بعد که پرده ها رفت کنار در قیامت می فهمید چه بر سر خودتان آوردید.

در مجلس یزید داستان همین است. پیروز نشسته و همه امرا و سفرا و نمایندگان کشورها را دعوت کرده است. اهل بیت هم به یک طناب بسته و در این مجلس آورده و می خواهد تحقیر کند. حضرت فرمود «كِدْ كَيْدَكَ وَ اجْهَدْ جُهْدَك... لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا»(7) هر مکری داری وسط بیاور هر توانی داری بیاور تو نمی توانی نام نبی اکرم را محو کنی. یک کسی به امام سجاد در شام عرض کرد دیدی شکست خوردید؛ دیدی چه شد حضرت فرمود: صبر کن موذن اذان بگوید معلوم می شود چه کسی شکست خورده است. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی­نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 53

(2) تفسير القمي، ج‏2، ص: 356

(3) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 272

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 180

(5) تفسير القمي، ج‏1، ص: 236

(6) تفسير العياشي، ج‏1، ص: 184

(7) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص: 309