نسخه آزمایشی
شنبه, 29 ارديبهشت 1403 - Sat, 18 May 2024

جلسه 226 خارج فقه کتاب الخمس/ بررسی صحیحه اسحاق بن یعقوب و عبدالعزیز بن نافع

متن زیر تقریر جلسه 226 درس خارج فقه خمس آیه الله میرباقری است که به تاریخ 11 بهمن ماه سال 99 برگزار شده است. ایشان در این جلسه در ادامه بررسی روایات تحلیل خمس به روایت اسحاق بن یعقوب پرداخته اند که مکاتبه معروفی از امام زمان است. در ادامه نیز ایشان به روایت عبدالعزیز بن نافع اشاره می کنند که بحث تحلیل خمس است لکن ناظر به شخص ثالث بوده است...

بررسی صحیحه اسحاق بن یعقوب

وَ فِي كِتَابِ إِكْمَالِ الدِّينِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِ مِنَ التَّوْقِيعَاتِ بِخَطِّ صَاحِبِ الزَّمَانِ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ أَمْرِ الْمُنْكِرِينَ لِي إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِأَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَّ مِنْهَا شَيْئاً فَأَكَلَهُ فَإِنَّمَا يَأْكُلُ النِّيرَانَ وَ أَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ أُبِيحَ لِشِيعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِي حِلٍّ إِلَى أَنْ يَظْهَرَ أَمْرُنَا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُثَ. وَ رَوَاهُ الطَّبْرِسِيُّ فِي الْإِحْتِجَاجِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ مِثْلَهُ.

محمد بن محمد عصام کلینی توثیق خاصی نشده است و لکن از مشایخ مرحوم صدوق است و همین روایت را مرحوم شیخ توسط تعداد زیادی از مرحوم کلینی نقل کرده اند که همین نشانه توثیق است.

این روایت همان توقیع معروف ولایت فقیه است و اینچنین توقیعی با این مضامین قابل جعل نیست؛ مرحوم صدوق و مرحوم شیخ طوسی نقل کرده اند و هم مرحوم کلینی برای تعداد زیادی از شاگردان خود نیز نقل کرده اند لذا سند این روایت قابل قبول است و اینکه اسحاق بن یعقوب توثیق ندارد باعث ضعف روایت نیست. همچنین اینکه این روایت در کافی نیامده است دلیل بر تضعیف این روایت نیست زیرا جنس این توقیع با احادیث کافی متفاوت است.

بررسی دلالت روایت شریفه

محل استشهاد در این روایت شریفه این فرازی است که حضرت میفرمایند خمس برای شیعه مباح شده و شیعیان نسبت به خمس در تحلیل هستند و این تحلیل تا دوران ظهور است و ظاهر این بیان این است که مطلق خمس تحلیل شده است لذا به این فراز استشهاد شده است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف مطلق خمس را تحلیل کرده اند.

به لحاظ دلالت دو نقطه ابهام در این روایت وجود دارد یکی اینکه سوال در این توقیع شریف ذکر نشده است و شاید سوال از خمسی بوده است که از اهل بیت علیهم السلام غصب میشده است مخصوصا که در بین سوالات قبلی و بعدی سوالات جزئی هم به نظر میرسد وجود دارد که در این صورت «ال» الخمس عهد است و اشاره به همان سوالی است که سائل پرسیده است لذا کلام حضرت مجمل خواهد بود که قدر متیقن آن همان خمسی است که قبل از ورود مال به ملک شیعه به اموال تعلق گرفته است.

اشکال دومی که به استدلال بیان شده است این است که تحلیل مربوط به خصوص مناکح است و لکن این اشکال را میتوان پاسخ داد که تعبیر به طیب ولادت اعم است و آثار وضعی اموال که تاثیر در طیب ولادت میگذارد را نیز میتواند شامل شود ولی اشکال اول به قوت خود باقی است.

معتبره معلی بن خنیس

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ أَوِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا لَكُمْ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَخْرِقَ بِإِبْهَامِهِ ثَمَانِيَةَ أَنْهَارٍ فِي الْأَرْضِ مِنْهَا سَيْحَانُ وَ جَيْحَانُ وَ هُوَ نَهَرُ بَلْخٍ وَ الْخشوعُ وَ هُوَ نَهَرُ الشَّاشِ وَ مِهْرَانُ وَ هُوَ نَهَرُ الْهِنْدِ وَ نِيلُ مِصْرَ وَ دِجْلَةُ وَ الْفُرَاتُ- فَمَا سَقَتْ أَوْ أَسْقَتْ فَهُو لَنَا وَ مَا كَانَ لَنَا فَهُوَ لِشِيعَتِنَا وَ لَيْسَ لِعَدُوِّنَا مِنْهُ شَيْ‏ءٌ إِلَّا مَا غَصَبَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ وَلِيَّنَا لَفِي أَوْسَعَ فِيمَا بَيْنَ ذِهْ إِلَى ذِهْ يَعْنِي بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا الْمَغْصُوبِينَ عَلَيْهَا خالِصَةً لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِلَا غَصْبٍ.

در این روایت راوی از حضرت سوال کرده اند که از زمین چه مقدار ملک شماست که حضرت فرموده اند جبرئیل با انگشت هشت رود روی زمین جاری کرده که همه آن ها و هرچه با اینها آبیاری میشود ملک ماست و هرچه در اختیار ماست در اختیار شیعیان ما نیز هست و دشمنان ما حقی در این دارائی ها ندارند مگر آن مقداری که غصب کرده باشند.

محمدبن عبد الله بن احمد در ابن غضائری تضعیف شده است لکن قریب دویست روایت دارد که تقریبا همگی آنها را اجلاء نقل کرده اند که همین در اثبات وثاقت ایشان کافی است اما صالح و ابان توثیق خاص ندارند.

همچنین شخصی که این روایت را از امام علیه السلام نقل کرده است روشن نیست که یونس بن ظبیان است تضعیف شده است یا معلی بن خنیس است که متهم به غلو است و لکن قابل تصحیح است فلذا سند روایت شریفه ناتمام است و حتی طبق مبنای مختار که روایات کافی در صورتی که تضعیف خاص نداشته باشد معتبر است نمیتوان این روایت را تصحیح کرد چراکه یونس بن ظبیان تضعیف خاص دارد مگر اینکه کسی کل روایات کافی را قابل قبول بداند.

بررسی مدلول روایت شریفه

باتوجه به اینکه ارزش زمین به آب است و زمینی که آب نداشته باشد کویر است و ارزش ندارد، این از همان روایاتی است که دلالت بر این دارد که کل ارض ملک امام علیه السلام است که فقها به اَشکال مختلفی سعی کرده اند بین این روایات و ملکیت انفال و ملکیت خصوصی افراد دیگر جمع کنند.

بعضی خواسته اند از این فراز که حضرت فرموده اند هرچه در اختیار ماست در اختیار شیعیان ما نیز هست استفاده کنند که حضرت همه اموال خود را برای شیعیان تحلیل کرده اند.

لکن استدلال به این روایت قابل مناقشه است زیرا اولا سند روایت شریفه قابل قبول نیست؛ ثانیا اینکه شیعیان حق تصرف دارند دلالت بر این ندارد که اگر در ارض تصرف کردند نیاز نیست خراجی بپردازند و اگر در اموال امام علیه السلام تصرف کنند نیازی به پرداخت هیچ مالیاتی ندارد؛ ثالثا این روایت شریفه دلالتی بر بیش از اراضی ندارد و اصلا ناظر به خمس اموال شیعیان نیست.

بررسی صحیحه عبدالعزیز بن نافع

وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ نَافِعٍ قَالَ: طَلَبْنَا الْإِذْنَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِ فَأَرْسَلَ إِلَيْنَا ادْخُلُوا اثْنَيْنِ اثْنَيْنِ فَدَخَلْتُ أَنَا وَ رَجُلٌ مَعِي فَقُلْتُ لِلرَّجُلِ أُحِبُّ أَنْ تَحُلَّ بِالْمَسْأَلَةِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَبِي كَانَ مِمَّنْ سَبَاهُ بَنُو أُمَيَّةَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ- لَمْ يَكُنْ لَهُمْ أَنْ يُحَرِّمُوا وَ لَا يُحَلِّلُوا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ وَ إِنَّمَا ذَلِكَ لَكُمْ فَإِذَا ذَكَرْتُ الَّذِي كُنْتُ فِيهِ دَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ مَا يَكَادُ يُفْسِدُ عَلَيَّ عَقْلِي مَا أَنَا فِيهِ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ فِي حِلٍّ مِمَّا كَانَ مِنْ ذَلِكَ وَ كُلُّ مَنْ كَانَ فِي مِثْلِ حَالِكَ مِنْ وَرَائِي فَهُوَ فِي حِلٍّ مِنْ ذَلِكَ قَالَ فَقُمْنَا وَ خَرَجْنَا فَسَبَقَنَا مُعَتِّبٌ إِلَى النَّفَرِ الْقُعُودِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَ إِذْنَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُمْ قَدْ ظَفِرَ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ نَافِعٍ بِشَيْ‏ءٍ مَا ظَفِرَ بِمِثْلِهِ أَحَدٌ قَطُّ قِيلَ لَهُ وَ مَا ذَاكَ فَفَسَّرَهُ لَهُمْ فَقَامَ اثْنَانِ فَدَخَلَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَحَدُهُمَا جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَبِي كَانَ مِنْ سَبَايَا بَنِي أُمَيَّةَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ ذَلِكَ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ وَ أَنَا أُحِبُّ أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ فَقَالَ وَ ذَلِكَ إِلَيْنَا مَا ذَلِكَ إِلَيْنَا مَا لَنَا أَنْ نُحِلَّ وَ لَا أَنْ نُحَرِّمَ فَخَرَجَ الرَّجُلَانِ وَ غَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- فَلَمْ يَدْخُلْ عَلَيْهِ أَحَدٌ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ إِلَّا بَدَأَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَ لا تَعْجَبُونَ مِنْ فُلَانٍ يَجِيئُنِي فَيَسْتَحِلُّنِي مِمَّا صَنَعَتْ بَنُو أُمَيَّةَ- كَأَنَّهُ يَرَى أَنَّ ذَلِكَ لَنَا وَ لَمْ يَنْتَفِعْ أَحَدٌ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ بِقَلِيلٍ وَ لَا كَثِيرٍ إِلَّا الْأَوَّلَيْنِ فَإِنَّهُمَا غَنِيَا بِحَاجَتِهِمَا.

در این روایت آمده است که بعضی میخواستند خدمت امام صادق علیه السلام برسند و به آنها گفته شد که دو نفر دو نفر وارد شوید؛ سپس روای میگوید من با شخصی که در همراهی من بود وارد شدم و من سوال کردم که پدر من جزو کسانی است که توسط بنی امیه اسیر شده و آنها حق جعل حلیت و حرمت را ندارند و آنچه در دست آنهاست ملک آنها نیست و من میدانم که شما حق تصرف دارید نه آنها و از این تفکر حالتی به من دست میدهد که نزدیک است که عقلم را از دست بدهم (شاید به این دلیل است که بنی امیه پدر وی را تزویج کردند و او حاصل این ازدواج است درحالی که بنی امیه ملعونه چنین حقی نداشته اند). حضرت به او فرمودند تو از این ناحیه در حلیت هستی و هرکه این ابتلائی داشته باشد همه در حل هستند.

سپس در روایت آمده که معتّب به آنها جریان تحلیل را گفت و آنها دو نفر دو نفر وارد شدند و همین سوال را تکرار کردند و حضرت به آنها فرمودند این امر به ما مربوط نیست! و تا آخر هرکه وارد شد حضرت پیش دستانه همین جریان را نقل میکردند و میفرمودند که این امر به ما مربوط نیست و ما نمیتوانیم تحلیل و تحریم کنیم.

روشن است که فراز پایانی روایت تقیه است و بعید است که نفر دوم هم مسئله ای که داشته است عین همان مسئله اول بوده است بلکه ظاهرا دنبال نقطه ضعفی بوده اند و حضرت با ایشان اینگونه برخورد کرده اند.

مرحوم شیخ حر هم فرموده اند: «أَقُولُ: آخِرُ الْحَدِيثِ مَحْمُولٌ إِمَّا عَلَى التَّقِيَّةِ أَوْ عَلَى غَيْرِ الشِّيعَةِ أَوْ عَلَى مَا عَدَا حِصَّةَ الْإِمَامِ أَوْ عَلَى إِمْكَانِ الْإِيصَالِ إِلَيْهِ أَوْ إِلَى السَّادَاتِ مَعَ حَاجَتِهِمْ لِمَا تَقَدَّمَ» وجوهی در کلام ایشان آمده است که خلاف ظاهر روایت است و همین وجه اولی که ایشان بیان کرده اند واضح و روشن است و نمیشود که نفر دوم هم از ابتدا عین سوال نفر اول در ذهن وی بوده است و میخواسته همین سوال را بپرسد بلکه وقتی جریان برای آنها نقل شد دنبال این بودند که حکم خلاف تقیه از حضرت بشنوند و نقطه ضعفی از حضرت داشته باشند.

از این روایت شریفه بیش از خمس شخص ثالث استفاده نمیشود و نمیتوان خمس متولد در ملک شیعی را از این روایت شریفه نیز استفاده کرد.