نسخه آزمایشی
جمعه, 28 ارديبهشت 1403 - Fri, 17 May 2024

جلسه دوم حرم مطهر حضرت معصومه/ ایستادگی حضرت زهرا بر باز نگه داشتن مسیر لقاء الهی

متن زیر سخنان جلسه دوم آیت الله میرباقری به تاریخ 19 بهمن ماه سال 97 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در آیات پایانی سوره مبارکه توبه، خدای متعال خطاب به اهل ایمان دستور میدهد مراقب باشید از صادقین که همان رسول خدا و ائمه هستند، فاصله نگیرید و پیوسته در معیت آن ها باشید. انسان تا زمانی که حول محور امام است و از اطراف رسول خدا پراکنده نشده متقی است و حتی غذا خوردن و نفس کشیدنش هم عمل صالح محسوب می شود اما به محض اینکه اسیر شیطان شد، نماز خواندنش هم دیگر دردی از او دوا نخواهد کرد. وقتی که شخص دچار کوری شد، تحمل فتنه های الهی هم برایش سخت و دشوار می شود اما زمانی که در محضر خدا باشد و بداند از سر حکمت و لطف الهی است، هرچند فتنه سخت و سنگین است اما بخاطر لقاء الله تحمل می کند. در قرآن برای رسیدن به لقاء الله دو گام گفته شده؛ اول اینکه انسان به خدا شرک نورزد و عمل صالح انجام دهد. و مانع لقاء الهی هم شرک است؛ گاهی شرک به این معناست که در عبادت و اعتقاد برای خداوند شریک قائل باشی و غیر او را بپرستی و به یک معنای دیگر شرک آن است که انسان در اعمالش ریا داشته باشد. جریان ایستادگی حضرت زهرا سلام الله علیها هم به این دلیل بود که نگذارند مردم از حول محور امام پراکنده شوند و دشمنان به این واسطه آن ها را ذیل ولایت اولیاء طاغوت قرار دهند.

همراهی با معصوم و آسیب جدایی از آنها

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(توبه/١١٩) در جلسه گذشته گفتیم که خدای متعال در این آیه شریفه که از آیات پایانی سوره برائت است، دستور به همراهی با رسول خدا و اهل بیت را می دهد. بعد از این که صف بندی بین جبهه حضرت با منافقین و مشرکین را علنی می کند، خصوصیات این سه جبهه را توضیح می دهد.

در پایان سوره به مومنین خطاب می کند «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» تقوای الهی داشته باشید، احتراز کنید و مواظب باشید که از صادقین جدا نشوید و در صف منافقین یا مشرکین قرار نگیرید به عبارت دیگر با تمام وجود مراعات کنید تا این دام هایی که بر سر راه شما پهن شده و خارهایی که قرار داده اند، دامن شما را نگیرد. با مراقبت و تقوا خودتان را به صادقین برسانید و با آنها سیر کنید که این راه نجات و مسیر رسیدن به مقصد است. این همراهی با صادقین وقتی شروع می شود که انسان از نفس خودش جدا بشود و تا با نفس خودش سیر می کند، همسفر با خودش است و نمی تواند همسفر نبی اکرم و اولیاء الهی باشد.

بنابراین مستلزم این است که از نقشه هایی که شیاطین برای انسان می کشد و دام هایی که آنها می گذارند، حذر داشته باشد و از همراهی آنها پرهیز کند چون با هر قدمی که انسان در همراهی شیطان و شیاطین انس برمی دارد، از رسول خدا و از معصومین جدا می شود. تمام کید و نقشه و تدابیر شیطان برای همین است که ما را از رسول خدا جدا کند. همه جریاناتی که بعد از وجود مقدس نبی اکرم پیش آمده، این حوادثی که وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها پا به میدان گذاشتند و با تمام وجود ایستادند، همه اش سر همین یک نکته متمرکز است که گروهی می خواستند مردم را از گرد رسول خدا و امیرالمومنین جدا کنند و نگذارند مردم با امام راه بروند و اگر از معصوم جدا شدند «وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَكُمْ » مبتلا به ضلال و گمشدگی می شوند.

تمام قضیه همین داستان گمشدگی انسان و داستان کوری و به تعبیر قرآن عمایه انسان است که وقتی از امام جدا می شود، مبتلا به کوری و عمایه می شود. انسانی که باید در دنیا پرده ها از جلوی چشمش کنار برود و با خدای خودش زندگی کند، سر و کارش با مخلوقات و با نفس خودش خواهد بود. باید از دست مخلوقات بگیرد و به آنها تکیه کند، از آنها بترسد و به آنها هم امیدوار باشد. این عمایه و حجاب بخاطر جدا شدن از امام است و تمام مسئله همین یک کلمه است.

وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها با تمام توان به میدان آمدند که امت اسلامی و مومنین را به مدار حقیقی خودش که مدار همراهی با امام است، برگردانند. در این مدار است که اعمال انسان رشد می کند و هر بذری بیاندازید تبدیل به عمل صالح می شود. «إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ»(توبه/١٢۰) وقتی با حضرت راه می رویم، تشنگی و گرسنگی کشیدن مان در این راه و هر قدمی که برمی داریم و دشمن را ناراضی می کند، عمل صالح به حساب می آید.

اما وقتی از حضرت جدا شدیم، دیگر هیچ چیزی حتی نمازمان هم عمل صالح نیست. اگر گفتند اهل عمل صالح باشید، یعنی عملی که بر مدار امام است را انجام بدهید. اگر گفتند متقی باشید، تقوا یعنی همین یک کلمه. تقوا را خیلی پیچیده نکنیم که مفهومش مبهم بشود. متقی یعنی آن کسی که با امام راه می رود و دامن خودش را جمع کرده در نتیجه نقشه های شیطان نمی تواند او را از امام جدا کند. چشم و گوش و زبان و قلب و تمام قوایش با امامش است.

جامعه متقی جامعه ای است که دور امام جمع شدند و با امام به سمت خدای متعال حرکت می کنند. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» اینها هستند که همه اعمال و انفاقشان، صالح است و خودشان هم جزء صالحین می شوند و در نتیجه اهل نجات هستند. آن کسی که حقیقتا به سمت خدا می رود، رسول خدا و امیرالمومنین است، ما هم اگر با ایشان همراه شدیم به سمت خدا می رویم و اگر جدا شدیم به ضلال و گم گشتگی مبتلا خواهیم شد و تا آخر عمرمان در این دنیا در ضلال و عمایه و کوری و نابینایی به سر می بریم. هرچه که می بینیم مخلوقات است و مستحق عقوبت هستیم.

رسیدن به لقاء الله در سختی ها

یک تعبیر خیلی عجیبی در دعای کمیل است «يَا إِلَهِى وَ سَيِّدِى وَ مَوْلاَىَ وَ رَبِّى صَبَرْتُ عَلَى عَذابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَهَبْنِى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ» اول به خدای متعال عرضه می دارد، خدایا! تو می دانی که من سختی های این دنیا را با وجود این که دوام ندارد و کوتاه مدت است، نمی توانم تحمل کنم پس چطوری می توانم در مقابل عذاب آخرت تو که مدتش هم طولانی است، دوام بیاورم؟ «وَ لا يُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ» تخفیف پذیر نیست «وَ هُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقامُهُ وَ لَا يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ» چطوری می توانم تحمل کنم حال آنکه امکان تحمل نیست. ما بیماری این دنیا را نمی توانیم تحمل کنیم، در حالی که بیماری این دنیا از سر عذاب نیست و ممکن است برای رشد انسان باشد.

بعد به خدای متعال عرضه می دارد «صَبَرْتُ عَلَى عَذابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ» برای این فراز یک معنای عرفانی دارند و آن این است که محبین اگر آتش را هم تحمل کنند، بر دوری از تو نمی توانند صبر کنند. اگر انسان در رنج و عذاب هم باشد ولی در محضر خدا باشد و بداند که این خدای کریم و حکیم دارد او را عذاب می کند، هرچند که می داند تحمل رنج سخت است اما باز قابل تحمل می شود. می داند خداوند حکیم است و می شود از او تقاضا کرد، می شود استغفار کنی و به کرمش امیدوار باشی.

هرچند جهنم قابل تحمل نیست ولی انسان اگر فرض کند در جهنم باشد و حضور حضرت حق را احساس کند و بفهمد این خدای حکیم و مهربان براساس حکمت و قدرتش دارد او را عذاب می کند، این جای تحمل داشت. چون خودش را در قبضه یک خدای حکیم و ارحم الراحمین و کریم می دیدید «وَهَبْنِى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ» ولی اگر چشم انسان را بستند، نمی تواند کرامت او را ببیند، نمی تواند دست او را ببیند و خیال می کند در مقابل چوگان عوامل مادی قرار گرفته است.

مثل کسانی که بی خدا زندگی می کنند. مریض می شود، خیال می کند هیچ کارش نمی شود کرد چون نظام طبیعت است. فقیر می شود، خیال می کند عوامل طبیعی است، ثروتمند می شود فکر می کند از عوامل طبیعی است. غصه دار می شود، عوامل طبیعی را دخیل می داند. آخر خطش را که نگاه می کند، ساز و کار دنیا را فقط در عوامل مادی می بیند. این کوری انسان را بیچاره می کند، اگر انسان در جهنم هم باشد، در صورتی که چشمش باز باشد، می تواند تحمل کند و کرامت او را ببیند. ببیند او که دارد تنبیه می کند، تنبیهش هم حکیمانه است و راه برگشت هم دارد. آن بلایی که انسان را گرفتار می کند، این است که از خدا دور بشود و ما هم در این دنیا برای لقاء الله آمده ایم.

خدای متعال به حضرت می فرماید، پیغمبر ما! بگو من لباس بشر پوشیدم و آمدم با شما هم نشین و مثل شما شدم تا دستتان را بگیرم «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی»(کهف/١١۰) به من کلمه روح عطا شده، همه آن حقیقت وحی ای که صد و بیست و چهار هزار پیامبر آورده اند، نزد من است. من آمدم شما را دعوت به توحید کنم «يُوحى  إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» یک اله بیشتر نیست، به او دل ببندید و او را دوست بدارید و از او بترسید و به او هم امیدوار باشید.

اگر با آمدن من و دعوت من دلتان گرم شد و امیدوار شدید که می شود خدا را پیدا کرد و با او در عالم زندگی کرد، پس دنبال یافتن او در عالم باشید. با خدا زندگی کردن یک معنای لطیفی دارد، در روایات دارد که لقاءالله یعنی لقاء الرسول، یعنی لقاء امام. اگر امیدوار شدید که می توانید به ملاقات خدا برسید و در عالم با او زندگی کنید، نه با مخلوقات، دیگر فقر و غنا برایتان یکی می شود چون انسان با پول که زندگی می کند، با کم و زیاد شدن مال آرام می شود و غصه می خورد. من آمدم که شما با خدا زندگی کنید و موحد باشید. از حجاب اسباب عبور کنید و به لقاء الله برسید که این هم شدنی است، شما می توانید با آمدن من اهل لقاء الله باشید.

بعد می فرماید شما اگر می خواهید به لقاء الله برسید، باید این دو قدم را بردارید. من آمده ام توحید را آوردم و همه چیز را هم آماده کرده ام برای این که شما را برسانم، همه تان را هم می توانم سلمان کنم. می توانم همه را جزء موحدین ناب کنم ولی شما اگر می خواهید با من حرکت کنید، دستتان را در دست من بدهید تا شما را به سر منزل مقصود برسانم «فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» آن دو کار این است که یک عمل صالح خاص و ویژه ای را باید انجام بدهید و در عبادت پروردگارتان هم شرک نورزید.

ظاهر آیه معلوم است، یعنی اگر شما شرک در عمل هم داشته باشید، به لقاء الله نمی رسد. چون دو نوع شرک داریم؛ یک شرکی که از نظر قرآن شرک قابل مغفرت نیست «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ»(نساء/۴٨) کمتر از شرک را می آمرزد اما شرک را خدای متعال نمی بخشد. یعنی شرک در اعتقاد، این که انسان برای خدای متعال شریک قائل باشد و ماه و خورشید و زمین و آسمان و هر مخلوقی را شریک بداند، این خطا قابل بخشش نیست.

یک شرک دیگری هم داریم که شرک مغفور نامیده شده و آن این است که انسان خدا را قبول دارد و به اصطلاح خداپرست است ولی اخلاص ندارد و ریا در عملش می آید، این همان شرک مغفور است. اگر این شرک در عمل انسان بود، مانع لقاء الله می شود و دیگر نمی شود در عالم با خدا راه بروی. در روایات دارد که حتی گاهی این شرک که از آن تعبیر به شرک خفی می شود، انقدر پنهان است که تشخیصش از تشخیص مورچه سیاه بر سنگ سیاه در شب تاریک هم سخت تر است. حضرت فرمود اگر می خواهید با من حرکت کنید و به لقاء الله برسید، باید خدا را بندگی کنید و اخلاص هم داشته باشید که این معنی ظاهری آیه است.

زیارت حضرت حق

در یک روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل کردند، حضرت فرمودند باطن آیه معنایش این است که پیغمبر خدا می فرماید اگر می خواهید به لقاء الله برسید، من آمده ام و پرده ها را برایتان کنار می زنم و در همین دنیا و در آخرت شما را به لقاء الله می رسانم. معنی لقاء الله معنای مادی نیست که خدای متعال یک چهره ای دارد و این چهره را پنهان کرده و حالا پرده را کنار می زند، لقاء الله این نیست. لقاء الله به تعبیر امیرالمومنین یک لقاء ایمانی است که انسان به نور ایمان می تواند رب خودش را ببیند. به حضرت عرض کردم آقا شما پروردگار خودتان را می بینید؟ فرمود من ربی را که نبینم، عبادت نمی کنم. در روایات دیگری هم داریم که فرمودند خدا را یک جوری عبادت کنید، گویا او را می بینید.

خدای غائب را چطوری می شود عبادت کنی؟ حداقل این است که اگر شما او را نمی بینید، یقین داشته باشید که او دارد شما را می بیند و خودتان را در محضر او ببینید. اگر به آنجا هم نرسیدید، از این کمتر دیگر عبادت خدا نیست.

حضرت فرمود من خدایی را که نبینم، عبادت نمی کنم «مَا کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ» بعد ادامه دادند نه این که با چشم سر خدا را می توان دید «لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الاْبْصارِ وَلکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ»(1) حقیقت ایمان و نور ایمان اگر در قلب آمد، در پرتو این نور می شود خدا را دید. رویت جسمانی در دنیا و در آخرت وجود ندارد ولی لقاء الله هست. در یک روایتی اباصلت به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد آقا! این که فرمودند مومنین در بهشت از همان جایی که هستند و از منازل خودشان به وجه الله نظر دارند و خدا را زیارت می کنند، یعنی  چه؟ مگر خدا زیارت کردنی است؟

حضرت در یک تعبیرعجیبی فرمودند خدای متعال مخلوقی باعظمت تر از پیغمبر خودش نیافریده، ایشان اعظم از همه ملائکه و انبیاست. بعد فرمود خدای متعال طاعت او را طاعت خودش قرار داده و این خیلی مقام عظیمی است. خدا نیست ولی در یک مقامی است که طاعتش، طاعت خداست. فرموده «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(نساء/٨۰) اگر او را اطاعت کنید، خدا را اطاعت کردید.

فرمود بیعت با او را بیعت خودش قرار داده و در سوره مبارکه فتح، می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ» آنهایی که با تو در بیعت رضوان بیعت کردند، فقط با خدا بیعت کردند «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(فتح/١۰) دست شما بالای دستشان بود ولی دست خدا بالای دست همه آن هاست. به این معنا نیست که خدای متعال در حضرت حلول کرده، یا العیاذبالله حضرت، خدا هستند. هیچ کدام از این معانی نیست ولی پیامبر در یک مقامی است که بیعت با او، بیعت با خدا و اطاعت از او، اطاعت از خداست. بعد در روایت حضرت فرمودند زیارت او هم، زیارت خداست. در یک حدیثی رسول خدا فرمود: «مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللَّهَ»(2) اگر من را در دنیا زیارت کنید، گویا خدا را زیارت کردید. این چه مقامی است که آدم آن را نمی فهمد، این که می فرماید بعد از موت من هم اگر مرا زیارت کنید، خدا را ملاقات کردید.

خروج از حجاب ها

بعد حضرت فرمودند معنی این که مومنین در بهشت از منازل خودشان، خدا را زیارت می کنند، این است، مومنینی که در دنیا همراه حضرت حرکت کردند و با ایشان به سمت خدا رفتند، در آخرت از همان منازل خودشان و همان جایی که نشستند، وجود مقدس نبی اکرم که در بالاترین عوالم است را از همان جا زیارت می کنند و آن زیارت مقامات حضرت، زیارت خداست. آن مقامات را در دنیا نمی شود ببینی، حتی سلمان هم نمی تواند ببیند. برای دیدن آن مقامات، آدم باید به بهشت برود و وقتی مومنین وارد بهشت شدند، از مقام خودشان و همان جایی که هستند، خدا را زیارت می کنند. فرمود یعنی بین آنها و رسول خدا حجاب برداشته می شود. در دوران ظهور هم چشم و نگاهشان قوت پیدا می کند و از همان جایی که هستند، امامشان را می بینند.

البته دیدن ربطی به ابزار هم ندارد که کسی بگوید از طریق ابزار جدید باید حضرت را ببینیم، نه اینطوری نیست. فرمود سمعشان قوت یافته و مدّ بصر پیدا می کنند یعنی از همین جا که نشسته، امام خودش را می بیند. فرمود زیارت خدا یعنی این، که باید معنا بشود.

حضرت در یک مقامی است که زیارت او، زیارت خدا و لقاء او هم لقاء خداست. مومنین اگر موحد بشوند، می توانند خدای متعال را در وجه او که امام و رسول است، ببینند، «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(بقره/١١۵) به هر طرف رو کنید، همه عالم وجه الله است و انسان تا در حجاب است، این وجه را نمی بیند اما وقتی که از حجاب بیرون آمد، به هر طرف که نگاه کند، نور نبی اکرم و امیرالمومنین را می بیند و این همان نور الهی و لقاء الله است. حضرت فرمود من آمدم لباس بشر پوشیدم، وحی آوردم و هرچه 124 هزار پیامبر عبادت و بندگی کردند، من کامل ترش را به تنهایی آوردم. آمدم همه شما را موحد کنم تا یک اله داشته باشید و از شرک خارج بشوید، ثمره اش هم لقاء الله است. اگر می خواهید به این مقام برسید، باید یک عمل صالح انجام بدهید و شریک برای خدا در عبادت قرار ندهید.

باطن آیه این است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» یعنی «لَا یَتَّخِذْ مَعَ  وَلَایَةِ آلِ  مُحَمَّدِ وَلَایَةَ غَیْرِهِمْ»(3) با ولایت اهل بیت، ولایت دیگری قرار ندهید و چشم و گوش و زبان و قلبتان، سایه به سایه امیرالمومنین حرکت کند. اگر یک پلک زدنتان از محیط ولایت امیرالمومنین بیرون رفت، این پلک زدن دیگر برای خدا نیست و شرک محسوب می شود، به عبارت دیگر تحت ولایت شیطان و اولیاء طاغوت می روید «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»(بقره/٢۵٧).

یعنی مواظب باشید همه قوایتان در عالم با امیرالمومنین سیر کند. این که نقل شده حضرت در این روزهای آخر ده بار یا بیشتر و کمتر در حوادث مختلف مکرر می فرمودند «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ» انصار که می آمدند، برایشان می گفتند. در ماجراهای متعدد به مردم می گفتند که من دارم می روم ولی بین شما دو تا امانت سنگین می گذارم که ادامه وجودی من است «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» اگر می خواهید از من بهره مند بشوید، با این دو تا راه بروید «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا». اگر دستتان به دست قرآن و امیرالمومنین باشد، در عالم گم نمی شوید و الا سردرگم می مانید و شیطان هم دنبال این گمشده ها می گردد و همه را طعمه خودش می کند. این یعنی همین، یعنی که با اهل بیت من کسی را شریک قرار ندهید.

اینطور نباشد که نمازتان را پشت سر امیرالمومنین بخوانید اما سر سفره معاویه بنشینید، این نمی شود. اگر امیرالمومنین سر سفره اش نانِ جو است، این نان جو از عسل مصفای معاویه بهتر است چون این حلال است و آن یکی حرام، پس پای سفره حضرت بنشینید و از دست حضرت بگیرید. سختی کنار حضرت از خوشی کنار آنها بهتر است، آنجا چیزی سبز نمی شود. جهنمی ها «وَ لَا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ»(حاقه/٣۶) چرک و خون می خورند، در دنیا هم همینطور است، در آخرت هم به همین شکل است.

حضرت فرمود یعنی با ولایت امیرالمومنین و اهل بیت هیچ کس را شریک قرار ندهید. تمام قوایتان پشت سر حضرت باشد و اگر می خواهید به لقاء الله برسید، از امامتان به اندازه یک پلک زدن و یک نفس کشیدن جدا نشوید. اگر پایمان را از دایره ولایت حضرت بیرون گذاشتیم، دیگر از لقاء الله خبری نیست. اگر گفتیم امیرالمومنین و غیر امیرالمومنین، در این جا دیگر لقاء الله حاصل نمی شود و آن کسانی که فقط دنبال امام معصوم حرکت می کنند، به لقاء الله می رسند.

فرمود عمل صالح هم یعنی معرفت الامام و ولایت الامام «فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا» پس راه رسیدن به توحید و لقاء الله و آن مسیری که وجود مقدس نبی اکرم برای موحد شدن ما در عالم گشوده اند، این است که ما باید با اهل بیت حضرت حرکت کنیم و با امام همراه بشویم «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» در این درگیری ای که بین امیرالمومنین و جبهه مقابل یعنی مشرکین و منافقین پیدا شده باید کنار امام باشیم. آن هایی که کنار امام اند، به لقاء الله می رسند و آن هایی که کنار امام نیستند، نه.

آن هایی که کنار امام هستند، قدم زدن و حتی گرسنگی و تشنگی شان با امام ثواب دارد «وَ لاَ يَطَئونَ مَوطِئًا يَغيظُ الكُفّارَ» هر قدمی که برمی دارند، کفار ناراحت می شوند و ثواب برایشان نوشته می شود «إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ»(توبه/١٢۰). ولی اگر از حضرت جدا شدیم، نمازمان هم دیگر فایده ای ندارد و از روزه مان هم کاری برنمی آید. تلاوت قرآن مان هم بی فایده است اما در معیت امام، خواب هم ما را سیر و رشد می دهد.

رشد در معیت امام

یک روایتی را مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی و در باب «فِي تَنَقُّلِ أَحْوَالِ الْقَلْب » دارند که حالات قلب انسان و نقل و انتقالی که دارد را بیان می کند چون همیشه حالات قلب انسان یک جور نیست. قلب محور وجود انسان است و اگر اصلاح بشود، تمام وجود انسان اصلاح می شود. در صورتی که فاسد هم بشود، تمام وجود انسان فاسد خواهد شد.

این در روایات هست که قلب، تنقل احوال دارد. یک روایتی را آنجا از سلام بن مستنیر نقل کردند که می گوید من محضر امام باقر علیه السلام بودم «فَدخَلَ عَلیهِ حُمرانُ بنُ أعيَن» یکی از اصحاب نزدیک امام باقر است، وارد بر حضرت شد و سوالات متعددی کرد که حضرت جواب دادند. وقتی می خواست از مجلس بلند شود، به امام عرض کرد: «قَالَ لِاَبی جَعفَر اُخبِرُكَ  أطالَ اللّه بَقاءَكَ لَنا وأمتَعَنا بِكَ أنّا نَأتيكَ»(6) یک خبری به شما بدهم؟ خداوند عمر شما را طولانی بدارد و ما را از برکات شما برخوردار کند، ما که به محضر شما می آییم، خارج نمی شویم مگر این که «فَما نَخرُجُ مِن عِندِكَ حَتّى تَرِقَّ قُلوبُنا» قلب هایمان رقیق شده «وَ تَسلُوَ أنفُسُنا عَنِ الدُّنيا» و دل کنده از دنیا می شود. معیت با امام یعنی این، خاصیت همراهی با امام این است، به مرحله ای می رسد که انسان وقتی به امام رسید و با او سیر کرد، دلش از دنیا بزرگتر می شود «و يَهونَ عَلَينا مَا في أيدِي النّاسِ مِن هذِهِ الأَموالِ».

آن موقع همه قدرت ها دست بنی عباس و شیعیان تحت فشار شدید بودند، الان هم در دنیا همین طور است. آنچه در دست دیگران است، تحملش بر ما آسان می شود و بزرگ می شویم. فرمود علامت مومن این است «لَايَجِدُ الرَّجُلُ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ فِي قَلْبِهِ حَتّى  لَا يُبَالِيَ مَنْ أَكَلَ الدُّنْيَا»(4) اصلا اهمیت نمی دهد دنیا را چه کسی می خورد. نه از باب این که سر عدل و ظلم حساس نیست، اتفاقا مومن سر عدل و ظلم حساس است و اجازه نمی دهد یک دانه گندم نابه جا و بدون عدالت جابه جا شود و خودش هم این کار را نمی کند.

امیرالمومنین فرمودند: اگر هفت اقلیم را بدهند بگویند و یک پوست جو به ناحق از مورچه ای بگیر، نمی گیرم «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه» ولی همه دنیا را هم اگر دیگران ببرند، برایش مهم نیست و ارزش ندارد.

آن زمانی که مردم بعد از عثمان اطراف امیرالمومنین جمع شدند، حضرت فرمود اگر نبود که خدا از من میثاق گرفته تا این امامت را بپذیرم، ریسمان خلافت را بر گردن شترش می انداختم و می دیدید همه این دنیای شما در نظر من از آب بینی بز کم قیمت تر است. آن زمان حکومت ایران و روم فتح شده بود و همه در اختیار امیرالمومنین بود که حضرت فرمود از آب بینی بز بی قیمت تر است!

پای عدل که می افتاد، امیرالمومنین اجازه نمی داد حتی به اندازه یک دانه گندم جابجا بشود. وقتی شخصی وارد بیت المال شد و می خواست با حضرت حرف بزند، حضرت شمع را خاموش کرد و یک شمع دیگر روشن کرد. فرمود چون کار خصوصی دارید شمع بیت المال را خاموش می کنم ولی همین امیرالمومنین فرمود همه حکومت شما در نظر من به اندازه آب بینی بز نمی ارزد.

وقتی بصره را امیرالمومنین از جملی ها پس گرفت و وارد بیت المال شد، نگاهش به این کوه طلا که افتاد فرمود «يَا دُنْيَا» «غُرِّي غَيْرِي» دیگری را فریب بده من تو را سه طلاقه کردم. انسان اگر با امام راه رفت، اینطوری می شود «يَهونَ عَلَينا ما في أيدِي النّاسِ» آنچه در دست دیگران است، بر ما آسان است «مِن هذِهِ الأَموالِ» ولی از محضر شما که خارج می شویم «ثُمَّ نَخرُجُ مِن عِندِكَ فَإِذا صِرنَا» و با مردم می نشینیم و به بازار می رویم، «مَعَ النّاسِ وَ التُّجّارِ أحبَبنَا الدُّنيا» دوباره محبت دنیا به دل می آید.

تمام حرف در همین جمله است؛ معیت با امام خاصیتش این است که آدم را از دنیا بزرگ تر می کند. آقا! این چه بیماری ای است؟ حضرت فرمودند حالات قلب است که گاهی سخت است و گاهی نرم ولی بعد یک توضیحی دادند و این توضیح را با یک حدیثی حضرت نقل کردند.

امام باقر علیه السلام فرمود اصحاب وجود مقدس نبی اکرم آمدند محضر حضرت و گفتند: «يَا رَسولَ اللّه! نَخافُ عَلَينَا النِّفاقَ» نگران این هستیم که منافق شده باشیم «فَقالَ وَ لِمَ تَخافونَ ذلِكَ» چرا می ترسید؟ گفتند: «قَالوُا إذا كُنّا عِندَكَ» وقتی که محضر شما می آییم «فَذَكَّرتَنا» شما به ما ذکر می دهید و ما را متذکر خدا می کنید «وَ رَغَّبتَنا» در ما رغبت به خدا ایجاد می کنید «وَجِلنا وَ نَسينَا الدُّنيا» حالت خوف به ما دست می دهد و دنیا را فراموش می کنیم «وَ زَهِدنا» دلکنده از دنیا می شویم و دنیا در نگاه ما کوچک می شود «حَتّى كَأَنّا نُعايِنُ الآخِرَةَ وَ الجَنَّةَ» گویا داریم بهشت و آخرت را می بینیم «نُعايِنُ الآخِرَةَ وَ الجَنَّةَ وَ النّارَ وَ نَحنُ عِندَكَ» تا محضر شما هستیم، این گونه است.

با رسول بودن یعنی این، یعنی وقتی پیش رسول هستی، همه دنیا در نگاهت هیچ قیمتی ندارد و اگر در دنیا پا می گذاری برای خدا و انجام وظیفه است. اینطوری است که آدم بزرگ تر از دنیا می گردد. نه این که برای عمران و آبادی دنیا کار نکنیم، نه این یک بحث دیگر است. امیرالمومنین در آن بیست و پنج سالی که به حسب ظاهر خانه نشین بودند، باغستان ها و نخلستان های بزرگی را آباد کردند. نه این که حضرت کار نمی کردند، اینطور نیست.

فرمود ما اینطوری هستیم «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل»(5) این آدمی که در دنیا کار می کند، قلبش در بهشت و پایش در زمین است. قلبش در دنیا نیست بلکه بزرگ تر از دنیاست. به حضرت عرض کردند آقا! از پیش شما که به خانه هایمان می رویم «فَإِذا خَرَجنا مِن عِندِكَ وَ دَخَلنا هذِهِ البُيوتَ وَ شَمِمنَا الأَولادَ وَ رَأَينَا العِيالَ وَ الأَهلَ» بوی فرزند و همسر و زندگی که به ما می خورد، از آن حالتی که داریم متحول می شویم و گویا هیچ چیزی نبوده است. آیا ما منافق نیستیم؟

حضرت فرمودند نفاق نیست ولی «كَلاّ إنَّ هذِهِ خُطُواتُ الشَّيطانِ» خطوه های شیطان است «فَيُرَغِّبُكُم فِي الدُّنيا» من شما را از رغبت به دنیا باز می دارم اما او شما را به رغبت به دنیا بر می گرداند. بعد فرمودند: «وَاللّه» به خدا قسم اگر آن حالتی که توصیف کردید را نگه می داشتید، عالمتان عوض می شد و در همین دنیا وارد عالم ملائکه می شدید «لَو تَدُومُونَ عَلَى الحالَةِ الَّتي وَصَفتُم أنفُسَكُم بِها لَصافَحَتكُمُ المَلائِكَة» وارد عالم ملکوت می شدید و ملائکه با شما مصافحه می کردند «وَ مَشَيتُم عَلَى الماءِ» روی آب راه می رفتید و عوامل تحت فرمان شما بود.

طرح دشمنان برای جدایی از امام

وقتی انسان با رسول است، اینطوری می شود و تمام طرح و نقشه های شیطان این است که آدم را از رسول جدا کند. تمام هنر انسان این است که هیچ وقت از امام جدا نشود و مراقب این خطوه های شیطان و قدم های پنهانی و نقشه هایی که در زندگی ما می کشد، باشد. خطوه شیطان یعنی مدل زندگی ما اگر یک جوری بود که ردپای شیطان در آن دیده می شد و در این زندگی غفلت از خدا وجود داشت. اگر رد پای شیطان در زندگی ما پیدا شد و مدل زندگی مان اینطوری شد، نمی شود آن حالات را حفظ کرد. در آن نماز شبی هم که می خوانی، حال رقت قلب بهت دست نمی دهد. چرا؟ چون در مدل زندگی کردن، حتی خوردن و معاشرت انسان ردپای شیطان هست. حضرت فرمود مراقب این باشید، نفاق نیست اما خطوات شیطان است. معیت با رسول رغبت به آخرت می آورد و آدم را بزرگ می کند.

ما به این دنیا آمدیم که با امام راه برویم، اگر با امام راه رفتیم و با ایشان همراه شدیم، به لقاء الله می رسیم و از این عمایه و کوری و حیرت و ضلال بیرون می آییم. فرمود اگر امام نعیم است و اگر در مقابل ما مسئول هستید. «بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى »(7) با ما از کوری نجات پیدا می کنید «أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ» با امام راه بروید، گم نمی شوید. تمام داستان و همه طرح شیطان همین است. تمام طرح دشمنان نبی اکرم این است که مردم را از امام دور کنند و آن ها را در عمایه و کوری فرو ببرند. وقتی در کوری رفتند و در ضلال بودند، تحت کنترل آنها هستند. کل داستان حوادث بعد از نبی اکرم این است، پراکنده کردن مردم از همراهی امام که گاهی در قرآن از آن تعبیر به انفضاض می شود.

وجود مقدس فاطمه زهرا به میدان آمده که عالم را دوباره به مدار امیرالمومنین برگرداند و مردم با امام راه بروند و اتفاقا این کار را هم کرده، اگر حضرت صدیقه طاهره این اقدام را نمی کرد و این عهد را با خدا نمی بست، هیچ کدام از ما کنار امیرالمومنین نبودیم و احدی نمی ماند حتی سلمان هم پراکنده میشد. آن کسی که همه را کنار امیرالمومنین نگهداشته، این وجود مقدس است. چطوری نگه داشته؟ با عاشورا، با شهادت امام مجتبی، با اسارت حضرت زینب کبری.

هرکسی در این خانه بزرگ شده یک چراغ راه است. اینها را یک جوری در این خانه تربیت کرده که از آن عاشورا در می آید و خود حضرت هم که هرچه داشت، پای امیرالمومنین و دین خدا و این که مردم به مدار رسول خدا و امیرالمومنین برگردند، خرج کرد. رفت خطبه خواند آمد و قباله فدکش را گرفت. حضرت فدک می خواهد چه کار کند؟ کائنات و همه عالم در اختیار اوست. عایدات فدک را داشت اما دوازده وصله هم در چادرش بود. گاهی حتی سه روز در خانه حضرت نان پیدا نمی شد و بچه هایش گرسنه بودند.

مکرر آمد پشت در و مردم را دور کرد ولی این بار آخر ایستاد و آنها هم مصمم بودند که کار را یکسره کنند و حضرت هم مصمم بود که نگذارد. آنقدر ایستاد که مجبور شوند یا عقب نشینی کنند و یا حضرت را هتک کنند و آنها هم هتک حرمت کردند. گفتند خانه را به آتش می کشیم. گفتند دختر رسول خدا در آن خانه است، کسی که رسول خدا خم می شد و دستش را می بوسید. وقتی به دیدار حضرت می آمد به استقبالش می رفت و دست این بانوی بزرگوار را می بوسید و او را سر جای خودش می نشاند. می فرمود: «فَدَاهَا اَبُوهَا» یا اینکه می فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي  وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّه  » خانه ای که نه ماه می آمد و در اوقات نماز آیه تطهیر را قرائت می کرد «اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(احزاب/٣٣) ادب برخورد با این خانه را به آن ها یاد داده بود.

حضرت مجبورشان کرد که یا عقب نشینی کنند و یا به این حریم تعدی کنند و آنها تعدی کردند و حضرت کار را تمام کرد. خودشان هم می دانند که دولتشان، دولت مستعجل است و با آمدن حضرت زهرا به میدان بساط ظلمات جمع می شود. عاشورایی که حضرت زهرا به پا کردند و با همین عاشورا هم ما را عبور دادند. در قیامت هم وقتی می خواهند ما را از صحنه محشر جمع کنند، به خدا عرضه می دارند: خدایا! می خواهم فرزندم را آنطوری که به شهادت رسیده، ببینم. حضرت با همان حالت می آیند و در صحنه محشر غوغا می شود. فرمود حقیقت مصیبت سیدالشهداء آنجا ظاهر می شود و بعد هم شفاعت می کنند.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 97

(2) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 460

(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 47

(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 128

(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 302

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 423

(7) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 817