نسخه آزمایشی
پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu, 2 May 2024

جلسه سوم حرم مطهر حضرت معصومه/ نجات و رشد در همراهی امام؛ درگیری حضرت زهرا با موانع رشد امت

متن زیر سخنان جلسه سوم آیت الله میرباقری به تاریخ 20 بهمن ماه سال 97 است، که به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در سوره مبارکه فتح خدای متعال یکی موارد همراهی با نبی اکرم را بیان می کند. آیات ناظر به صلح حدیبیه است که در آن زمان پیامبر با گروهی از مسلمانان بدون سلاح و با دست خالی به طرف مکه راه افتادند. گروهی از دشمنان که در اطراف مدینه بودند، مدام حرف هایی می زنند که این چه کاری است و حتما هیچ کدامشان زنده برنخواهند گشت و خودشان هم به بهانه زن و فرزند همراهشان نرفتند. قرآن در پاسخشان می فرماید شما گمان می کردید آن ها به وطنشان برنخواهند گشت و شیطان هم این را در دل های شما زینت داد و مردمی درخور هلاکت هستید. آن هایی که با پیامبر می روند و ایشان را همراهی می کنند، مورد خشنودی پروردگار هستند اما کسانی که همراهی نمی کنند، تخلف کرده اند و راه نجاتی هم ندارند. حضرت زهرا هم با این ماجرا درگیر هستند و داستان از این قرار بود که دشمنان می خواستند مردم را از اطراف امیرالمومنین پراکنده کنند و اگر ایشان به میدان نمی آمدند، وضعیت بهم می ریخت. همه تلاششان برای این بود که مردم را به مدار خدا برگردانند و همین اتفاق هم افتاد اما کار برای ایشان بسیار سخت شد و رنج ها کشیدند.

راه نجات

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . در شب های گذشته در این محفل شریف و در محضر وجود مقدس حضرت معصومه و مجاورین و زائرین ایشان موضوع بحثمان این بود که قیام فاطمه زهرا و این اقدام بی نظیر و اثرگذاری که مسیر تاریخ بشریت را تغییر داده برای چه اتفاق افتاد. یک نکته ای که گفته شد، این بود که ما در این دنیا آمدیم که با رسول خدا و اولیاء معصوم سیر کنیم و در صورتی که با آنها سیر داشته باشیم و در معیت آنها حرکت بکنیم، تمام اعمال ما صالح می شود.

خدای متعال در سوره مبارکه توبه بعد از این که صف بندی ها را شفاف و روشن می کند و به حضرت دستور می دهد که صف بندی را آشکار کنند و صف مومنین و منافقین و مشرکین شکل می گیرد، در پایان سوره می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(توبه/١١٩) تقوا پیشه کنید و با این تقوای خودتان با صادقین همراه باشید. همچنین گفتیم که منظور از صادقین، نبی اکرم و اهل بیت است و تقوای الهی اقتضاء می کند که انسان با معصوم در عالم حرکت کند و این معیت با ایشان خودش احتیاج به تقوا و احتراز دارد. انسان اگر دامن خودش را جمع نکند، در مسیر خارهای زیادی است که راه او را سد می کند و نمی گذارد انسان با معصوم حرکت کند.

وقتی که ما با حضرت حرکت کردیم، آن وقت در آیه بعد می فرماید اگر تشنگی بکشید، گرسنگی بکشید، سختی بکشید و هر قدمی که همراه نبی اکرم در این مسیری که ایشان می روند، بردارید که موجب غیض و خشم کفار بشود و هرگونه غنایمی از کفار به دست بیاورید، تمام این ها برای شما عمل صالح به حساب می آید و شما محسن می شوید «إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين »(توبه/120). ولی اگر مراقبه نشد و از رسول جدا شدید، آن وقت اعمالتان دیگر هیچ برکتی نخواهد داشت. اگر با حضرت باشید، تشنگی و گرسنگی و قدم زدن تان در مسیر حضرت عمل صالح است اما وقتی از معصوم جدا شدید دیگر هیچ چیزی عمل صالح نیست.

ما در همراهی با وجود مقدس نبی اکرم و ائمه و امیرالمومنین از کوری و به تعبیر قرآن عمایه در عالم نجات پیدا می کنیم. در همراهی با معصوم است که ما از ضلال و گمشدگی رها می شویم و به لقاء الله می رسیم چون به دنیا آمدیم که با خدا زندگی کنیم. اگر از امام جدا شدیم، هیچ وقت با او زندگی نخواهیم کرد و تا آخر در سردرگمی و سرگشتگی و ضلال می مانیم و باید با در و دیوار و مخلوقات و زمین و آسمان و نظام کیهانی سروکار داشته باشیم ولی اگر با امام حرکت کردیم، پرده ها کنار می رود و خودمان را در محضر خدای کریم و متعال می بینیم. با خدا زندگی کردن و به لقاء الله رسیدن وقتی ممکن است که ما در معیت معصوم باشیم پس همراهی با معصوم این فواید را برای ما دارد. وقتی عذاب الهی نازل می شود و سختی ها فرود می آید، یک عده اهل نجات اند و خدای متعال، رسول و کسانی که با او هستند را نجات می دهد اما کسانی که با او نیستند، راه نجاتی ندارند و این داستان بیان قرآن است.

در داستان حضرت نوح و حضرت هود و انبیاء دیگر، همین را می فرماید. وقتی عذاب نازل شد «فَأَنْجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ»(اعراف/۵۶) ما او را نجات دادیم و خدای متعال آن کسی را که حفظ می کند، رسولی است که فرستاده و کسانی که گرد او هستند هم همراه این رسول نجات می یابند. آنهایی که با حضرت بودند، سوار کشتی شدند و این ها را حفظ می کنیم. در امت حضرت رسول هم همینطور است «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زُجَّ فِي النَّار»(1) مَثَل اهل بیت من، همچون کشتی نوح است پس هرکسی سوار شد، نجات پیدا کرد و دیگران نجات پیدا نمی کنند، حالا هرکس که باشد فرقی ندارد.

در داستان حضرت نوح، فرزند ایشان سوار کشتی نشد. حضرت دعوتش کردند که بیا سوار شو، گفت می روم سر کوه ها، آنجا که سیل نمی آید «قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ». حضرت نوح فرمودند: «قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»(هود/۴٣) هیچ پناهگاهی نیست و تنها پناه همین کشتی است، هرکسی سوار شد، نجات پیدا می کند و هرکسی هم که راه خودش را رفت، راه نجاتی هم برایش نیست، بر روی قله ها هم که برود، نجات پیدا نمی کند. فرمود اهل بیت من اینطوری اند، اگر کسی در بین امت من می خواهد نجات پیدا کند، باید با ائمه سیر کند وگرنه راه نجاتی نیست «فَأَنْجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ».

در داستان حضرت موسای کلیم وقتی بنا شد که قوم فرعون غرق بشوند، موسای کلیم مأمور شد تا قوم خودش یعنی بنی اسرائیل را بردارد و شبانه از مصر خارج بشود، اینگونه عمل کرد و بنی اسرائیل را یک طرف نیل آورد. در آن سو هم فرعون مطلع شد و با یک لشکر آراسته نظامی مسلح به طرف حضرت موسی آمدند.

به یک نقطه ای رسیدند که با چشم همدیگر را می دیدند «فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ» وقتی به جایی رسید که هر دو گروه همدیگر را نظاره می کردند، قوم حضرت موسی عرض کردند: «إِنَّا لَمُدْرَكُونَ»(شعراء/61) کار تمام شد، دیگر ما گیر افتادیم. موسای کلیم فرمود: اینطور نیست «إِنَّ مَعِيَ رَبّي سَيَهدينِ» خدای من با من است و ما را به زودی هدایت می کند. من همینطوری شما را نیاوردم اینجا، بلکه با فرمان آمده ایم، یک طرف لشکر فرعون و یک طرف هم دریا. فرمود: «إِنَّ مَعِيَ رَبّي سَيَهدينِ»(شعراء/۶۲) او به زودی ما را هدایت می کند. آن وقت خدای متعال اجازه داد به حضرت موسای کلیم که دریا را بشکافد، البته که قبلا هم موسی می توانست ولی مأذون نبود.

اذن داد و فرمود دریا را بشکافید و بروید. بعد هم دریا را همینطوری رها کنید و این پل را خراب نکنید «وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ»(دخان/٢۴) به این ترتیب موسای کلیم با قوم خودشان عبور کردند و خدای متعال دریا را به هم آورد و فرعون را غرق کرد. یکی از همراهان موسای کلیم وقتی دید فرعون دارد نزدیک می شود، از حضرت موسی جدا شد و رفت به طرف فرعون چون برادرش همراه با فرعونی ها بود. می خواست به آنها بگوید شما نمی توانی از این دریا رد شوی، بیا تا با ما رد شویم. نجات در همراهی با حضرت موسای است و اینطور نیست که هرکسی بیاید در این دنیا نجات پیدا کند. رفت برادرش را نجات بدهد اما در همان حال این دریا به هم آمد و او هم همراه با لشگر فرعون غرق شد.

حضرت فرمود او اهل عذاب نیست و در آخرت نجات پیدا می کند ولی چون در کنار قومی بود که باید عذاب بر آنها نازل بشود، او هم غرق شد. لذا وقتی عذاب می خواست به انبیاء نازل بشود، به حضرت لوط دستور داد و به طور مکرر قرآن این را می فرماید دست خودتان و اهلتان را بگیریدو بروید «إِلَّا امْرَأَتَكَ» همسرت با تو نیست و با آنهاست، او را رها کن، دست اهل بیت و قومت را بگیر و شبانه بیرون بروید. بعد فرمود: «وَ لَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ»(هود/٨١) دیگر اصلا توجهی به پشت سر نکنید، هرکسی هستند، باشند. آن که در آن طرف ماند هرچند که رفیق و برادرتان هم باشد، التفات نداشته باشید و الا اگر توجه تان به آنها بود، وقتی عذاب الهی نازل می شود پرش شما را هم می گیرد.

در داستان سیدالشهداء آنهایی که کمترین تمایلی به دشمنان سیدالشهداء دارند، همه شان در عذاب آن ها شریک هستند، لذا باید تبری تام جست تا نجات حاصل بشود و تنها چیزی که عامل نجات ماست، همراهی است و همراهان اهل نجات اند. غیر همراهان اهل نجات نیستند بلکه همراهان حضرت هستند که پاک می شوند. فرمود هر زمان شما گناه کردید، بیایید محضر رسول خدا تا حضرت برایتان استغفار کند و پاک بشوید. البته استغفار حضرت فقط به لفظ نیست کما این که استغفار ما هم فقط لفظ نیست.

استغفار شش معنا دارد؛ امیرالمومنین فرمود، یکی اش بیان لفظی است ولی عزم بر ترک گناه و پشیمانی از گناه سابق و ادای حقوق مردم و ادای حقوق الهی هم جزء استغفار است. فرمود: بر خودت سختی عبادت را بچشان همانطور که لذت گناه را چشاندی. انقدر تلاش کن تا از غصه گوشت تنت آب بشود و پوستت به استخوان بچسبد و از نو بروید، استغفار یعنی این و استغفار رسول هم همین است. برای این که ما پاک بشویم، حضرت یک اقدامی می کند ولی کسانی با اقدام حضرت پاک و تطهیر می شوند، استغفار رسول آنها را پاک می کند و خیلی از عباداتی که حضرت داشته اند، برای تطهیر ما بوده است.

درباره آنهایی که آن طرف و جزء منافقین هستند، می فرماید: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ» شما بد راهی رفتید، بیایید تا حضرت برایتان استغفار کنند «رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ» این ها رویشان را برمی گردانند و استکبار می کنند و حاضر نیستند کنار حضرت بیایند تا پاک بشوند. فرمود: «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ»(منافقون/۵-۶) دیگر استغفار در حق این ها اثر ندارد. وقتی ما با حضرت در عالم راه می رویم و با معصوم و اولیاء خدا همراه می شویم، نتیجه اش نجات و لقاء الله و طهارت نفس است و اگر از آن ها جدا شدیم، خلاف آن رخ می دهد.

همراهی نبی اکرم صلی الله علیه و آله و مخلفین از ایشان

یکی از مواردی که خدای متعال داستان همراهان رسول و همراهی وجود مقدس نبی اکرم را توضیح می دهد، در سوره مبارکه فتح آمده است. این سوره با «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»(فتح/1) آغاز می شود و خداوند می فرماید ما برای تو فتح مبین کردیم. یک فتح آشکار که نتیجه اش این است که گناهان محبین تو پاک می شود و آنها در این فتح تطهیر می گرداند «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»(فتح/۲) نعمت تمام شده و هدایت و نصرت نازل می شود.

این ها نتایج فتحی است که ما برای تو داشتیم. بعد شروع می کند بر محور وجود مقدس نبی اکرم دسته بندی کردن و درباره این فتح شخصی مثل علامه طباطبایی، مفسر بزرگ قرآن می فرمایند ناظر به صلح حدیبیه است که در سال ششم هجری وجود مقدس نبی اکرم در یک رویای صادقه ای که اتفاقا وحی پیامبر یک قسمش هم در خواب رخ می دهد، دیدند که با قوم خودشان و مومنین و مسلمانان به مکه رفتند و اعمال حج را که ظاهرا عمره هم بود، به جا آوردند و سر تراشیدند و از احرام بیرون آمدند.

بعد از این وحی، به مردم مدینه و آنهایی که اطراف مدینه بودند، فرمودند ما می خواهیم به مکه برویم، شما هم راه بیافتید تا برویم. فرمودند هیچ سلاح جنگی هم برندارید چون در این مسیر ما نمی خواهیم بجنگیم. خود حضرت پنجاه شتر برای قربانی برداشتند و به طرف مکه راه افتادند، حداکثر هزار و هفتصد نفر هم با پیامبر همراه شدند و برای آن کسانی که دور و بر مدینه هم بودند، پیغام فرستادند ما داریم می رویم، شما هم بیایید. حضرت با دست خالی می رفتند و مسلح هم نبودند، فقط یک سلاح مسافر با خودشان برداشته بودند چون آن موقع قطاع الطریق بود و راه ها را می بستند، بنابراین مسافرین با خودشان یک سلاح ساده ای برمی داشتند و به خودشان می بستند.

سلاح جنگی برنداشتند و آرایش جنگی هم نداشتند، حداکثر هزار و پانصد نفر بودند. قرآن می فرماید وقتی حضرت حرکت کرد، یک عده ای از اطراف مدینه شروع کردند به محاسبه که این پیامبر با یک خواب راه افتاده و مردم مدینه را در دهان شیر می برد. در مدینه که بودند، لشکر قریش آمدند و حداقل در جنگ احد هفتاد نفر از اینها شهید شدند. حالا چطور غیر مسلح دست یک عده را گرفته و راه افتاده به سمت مکه و در دهان شیر می رود؟! حتما احدی از آنها زنده برنمی گردند و این محاسبه شان بود.

قرآن می فرماید شما اینطوری محاسبه کردید «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ» دیگر این پیامبر بر نمی گردد و همراهانش را به کشتن می دهد. پیامبر فرمود با من بیایید اما نیامدند «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ» بعد هم وقتی حضرت به سلامت برگشت، گفتند ما که نیامدیم، نگران اولاد و اهلمان بودیم چون کسی نبود تا مراقب اینها باشد.

قرآن در پاسخ می فرماید دروغ می گویند، این سوء ظنشان موجب شد «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَ زُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ»(فتح/١٢) شیطان هم زینت داد و خیال کردند خیلی محاسبه گرهای قوی و اهل سیاست هستند. می گفتند این پیامبر دارد به طرف هلاک می رود و همه را به کشتن خواهد داد و کسی از آن ها برنمی گردد، شیطان هم گمانشان را تزیین میداد.

گفتند این خلاف عقل است که العیاذ بالله به خاطر خوابی که دیده، دارد مردم را در دهان شیر می برد. مُخَلَّف یعنی همین، یعنی پیامبر یا امام راه خدا را می رود و همراهان خودش را هم می برد، اگر ما تأخیر از این وجود مقدس کردیم و همراه او نرفتیم، در راه خدا جا می مانیم. مثل زمانی که امام عاشورا را به پا می کند و اگر ما نرفتیم، مخلف می شویم.

مخلفین بعد می آیند و توجیه می کنند که ما نگران خانواده بودیم و به همین دلیل نیامدیم. قرآن می فرماید اگر عذرتان هم این بود، عذر غلطی است و خداست که حفظ می کند. اگر اراده بکند و بخواهد، اهل شما را حفظ می کند و اگر هم نخواهد حتی در صورتی که شما هم حضور داشته باشید، از دست می روند. این توجیه قابل قبول نیست که وقتی حضرت پا به میدان می گذارد، با ایشان نروید و بگویید نگران زن و بچه مان هستیم! حضرت سیدالشهداء در یک قدمی کوفه به طرماح برخورد کرد که داشت برای زن و بچه اش آذوقه به یمن می برد. فرمودند: اوضاع کوفه چطور است؟ گفت: اوضاع کوفه اصلا به نفع شما نیست. من که می آمدم یک لشکر بزرگ آرایش داده بودند، به سمت کوفه نروید.

حضرت فرمودند ما یک قراری داریم که باید برویم. گفت: آقا پس من بروم آذوقه زن و بچه ام را بدهم و برگردم. حضرت فرمودند زود بیا! رفت یمن آذوقه را بگذارد تا برگشت، خبر شهادت سیدالشهداء را شنید، این آدم می شود مخلف و از قافله جا می ماند. خدای متعال می فرماید حضرت راه افتاد و یک عده مخلف هم جا ماندند.

حضرت آمدند و ماجرای صلح حدیبیه اتفاق افتاد. ابتدا قریش در بیعت رضوان سخت گیری می کردند و بعد آمدند و با حضرت هم قسم شدند و بیعت کردند که تا پای جانشان بایستند. وقتی قریش این استقامت را دیدند، مصالحه کردند، مصالحه ای که آغاز فتوحات بعدی وجود مقدس رسول الله است.

پیامبر، آنهایی که با حضرت می روند و جانشان را وسط می گذارند و بیعت می کنند را، می رساند. خدای متعال فرمود: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ»(فتح/١٨) خدا از آنها راضی می شود. حضرت این عده را می برد و آنهایی که نیامدند، مخلف هستند. بالاخره در این سوره، پیامبر غلبه مطلق پیدا می کند «هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَ دينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ المُشرِكونَ»(توبه/٣٣). این آیه آخر، صفت همراهان را می گوید. می فرماید کسی که همراه پیامبر بشود، نجات پیدا می کند اما مخلفین و منافقین اهل نجات نیستند. ما برای این پیامبر فتح می کنیم و همراهان او به فتوحات ظاهری و باطنی می رسند و درهای عوالم برای آنها باز می شود.

بنابراین در آیه آخر خدای متعال توضیح می دهد که همراهان پیامبر این ها هستند و اگر همراه شدید، اهل نجات هستید، در غیر این صورت زمین گیر می شوید. همراهان پیامبر اینها هستند؛ وجود مقدس نبی اکرم رسول خدا و فرستاده است و همه خیرات  هم بر محور اوست. آنهایی که در این سیر الی الله با پیامبر همسفر هستند نه با نفس خودشان و صف دشمنان، مخلف نیستند و جا نمی مانند و با دشمن و منافقین و مشرکین هم همراه نمی شوند و در این درگیری سختی که پیامبر در عالم دارند، همراه حضرت خواهند بود و سختی ها را تحمل می کنند، ویژگی شان این است که «وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» به شدت علیه کفارند و معیت با رسول اینطوری است. از صفات نبی اکرم این است که غلظت بر کفار دارد و رئوف بالمومنین است.

فرمود: همراهان پیامبر یعنی آنهایی که همسفرند و سایه پیامبر می شوند و شعاع نور پیامبر در وجودشان می افتد، صفات پیامبر هم در آنها ظاهر می شود. صفات پیامبر چیست؟ «وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» بین خودشان کاملا مودت دارند و دشمن هرچه تلاش می کند بین اینها را به هم بزند، نمی تواند. «رُحَماءُ بَينَهُم» رابطه شان بر مدار رحمت و مودت است، نه رابطه مسابقه بر سر دنیا و نسبتشان با کفار هم «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ» است. این آدم های شدید و اهل مودت و محبت «تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا»(فتح/٢٩) کسانی هستند که دائما همه حیات و زندگی شان رکوع و سجود است و اهل ابتغاء و فضل الهی هستند یعنی همراهان حضرت اگر به دنبال تجارت هم می روند، تجارتشان ابتغاء فضل است که در سوره جمعه همین را می گوید.

می فرماید: روز جمعه بیع را رها کنید و ذکرتان را از حضرت بگیرید «يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ» منتشر بشوید و دنبال ابتغاء فضل بروید. آنهایی که دنبال حضرت اند، بازارشان هم مسجد است «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ» در بازار هم که هستند اسلحه دستشان است، اینطور نیست که از دشمن غافل باشند. فرمود: حواستان باشد، در میدان جنگ که نماز می خوانید، از اسلحه تان غافل نشوید که دشمن حمله می کند. مومنین در خشوع و تواضع اینگونه اند: «تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» این تواضع و خشوع در مقابل خدا، سیمایشان را همچون سیمای خاشعین کرده و در عین خشوع هیبت هم دارند «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ».

تبدیل جوانه به درخت مستحکم

بعد می فرماید: «ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التّورات» وقتی خدای متعال همراهان حضرت را برای قوم حضرت موسی در تورات توصیف می کند. همراهان حضرت اینطورند «وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ» بعضی مفسرین این طوری معنا کردند که مَثَل همراهان حضرت در انجیل این است «كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ» همراهان نبی اکرم مثل یک کشتی هستند که جوانه زده اند و حضرت این جوانه را تقویت کرده «فَاسْتَغْلَظَ» تا وقتی که روی پای خودش ایستاده، محکم شده و استحکام پیدا کرده «فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» همراهان حضرت اینطوری اند، شبیه یک جوانه ای که تقویت شده و تبدیل به یک درخت مستحکم گشته است، به طوری که روی پای خودش ایستاده «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» و کشاورز را به حیرت وا می دارد. مومن و همراهان امیرالمومنین اینطوری هستند. وقتی این گیاه جوانه زد و تبدیل به درخت شد، باز هم باید هوایش را داشته باشی یعنی باید ابر بر آن ببارد و خورشید هم بتابد.

به تعبیر امام رضا علیه السلام، امام همچون ابر بارنده و خورشیدی است که می تابد. امام به درخت می تابد، به دانه گندم هم نور می دهد و باران را به آن ها می رساند. مالک اشتر هم که بشوی، باید امیرالمومنین بر تو ببارد. ولی به یک جایی می رسد که این دانه آنچنان سر پای خودش می ایستد که تبدیل می شود به یک درخت تناور «لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» و کفار را به خشم می آورد «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» آن باغبانی که این درخت را پرورش داده، شگفت زده می شود. پس همراهان حضرت اینطوری اند، به استغلاظ و استوا می رسند.

امام بزرگوار ما یک آدمی با این خصوصیات بود. وقتی امام زمان به ایشان نگاه می کرد «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» آن قدر مستحکم شده که تمام دنیا می خواهند او را به زمین بزنند «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» این آدمی که می فرمود: به من بگویید خادم نه رهبر، خطاب به ایشان می گفتند: ما همه سرباز توییم. فرمود: نه من سرباز شما هستم و نه شما سرباز من هستید، بلکه همه ما همه سرباز امام زمانیم.

این آدمی که در مقابل دوستان انقدر متواضع بود که می فرمود: به من بگویید خادم، نگویید رهبر، این شخص وقتی در مقابل آمریکا و دشمنان صحبت می کرد، ادبیاتش جور دیگری بود. می فرمود: اگر شما در مقابل با دین ما بجنگید، ما با تمام دنیایتان می جنگیم. می فرمود: اسلام، قلل رفیع عالم را فتح خواهد کرد و اینکه تا ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. آنچنان محکم ایستاده که تمام قدرت های زمان خودش یعنی آمریکا و اروپا و شوروی سابق با همه وجود می خواهند این مرد را زمین بزنند.

وقتی کشاورز نگاه می کند به این گیاه، لذت می برد که چقدر مستحکم است. در عین این که همه دنیا می خواهند بزنند، دائما شاخ و برگش را دارد پهن می کند و دائما میوه جدید می دهد. اگر کسی در همراهی رسول حرکت کرد، می شود مالک اشتر که از برق شمشیرش جبهه معاویه می ترسند. امیرالمومنین وقتی او را نگاه می کند، تعجب می کند «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» همینطور که نبی اکرم به امیرالمومنین نگاه می کرد «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» دست پرورده نبی اکرم در این عالم هستند، در نتیجه وقتی نگاه می کرد لذت می برد. فرمود: نسبت مالک اشتر با من، مثل نسبت من با نبی اکرم است.

تلاش حضرت زهرا سلام الله علیها در میدان

وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها هم با همین ماجرا درگیر هستند. داستان این است که می خواهند مردم را از دور نبی اکرم پراکنده کنند و اگر از دور ایشان و امیرالمومنین پراکنده شدند و گرد دیگران جمع شدند، آن وقت دشمن بر آنها مسلط می شود. آنها را گم می کند بعد از گم کردن و گم گشتگی تسلط بر آنها پیدا می کند وجود مقدس فاطمه زهرا تمام اقدامشان برای همین است که مردم را از این گم گشتگی نجات بدهند و به محور خدا و رسول برگردانند. امام بزرگوار ما هم در این مسیر دنبال همین بود و دنبال هیچ چیز دیگری نبود. می خواست مردم را به مدار خدا و رسول برگرداند. کفار عالم با صدای بلند می گفتند دین، افیون ملت هاست؛ دوران دین گذشته! اما ایشان می خواست مردم را به مدار خدا و رسول برگرداند و این کار را هم کرد.

وجود مقدس فاطمه زهرا جانش را برای این گذاشت که مردم را به همراهی امیرالمومنین برگرداند و نگذارد این امت پراکنده شوند. طرح دشمن انفضاض است، لهو به پا می کند برای پراکنده کردن «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها» حضرت هم می خواهد مردم را جمع کند و این کار را کرد و موفق هم شد.

اما به جایی رسید که کار خیلی سخت شد، یک عضو سالم برای فاطمه زهرا باقی نماند. امیرالمومنین وقتی همه خواب بودند، مخفیانه و از زیر پیراهن، بدن فاطمه اش را غسل می داد. وقتی مشغول غسل دادن این بدن شد، اسماء می گوید دیدم حضرت سر به دیوار گذاشته و به شدت گریه می کنند. عرض کردم آقاجان! حق دارید. فرمود: نه اسماء، دستم به بازوی فاطمه رسید، هنوز آثار غلاف شمشیر بر بازوی فاطمه باقیست. به عمار فرمود: «لَمَّا وَضَعتُهَا عَلَى المُغتَسِلِ وَجَدتُ ضِلعَاً مِن أَضلَاعِهَا مَكسُورَاً وَ جَنبِهَا قَد اَسوَدُّ مِن ضَربِ السِّيَاط»(2) وقتی فاطمه را گذاشتم برای غسل دادن هنوز کبودی تازیانه ها بر شانه فاطمه باقی مانده بود.

پی نوشت ها:

(1) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 27

(2) طرف من الأنباء و المناقب، ص: 396