نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

شب سوم حرم مطهر/ لزوم پیروی از امام حق برای رسیدن به خدای متعال/ تقوای الهی راه ماندن در راه امام

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 10 شهریور ماه 98 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در عالم دنیا دو امام هست، امامی که دعوت به خدا می کند و امامی که دعوت به دنیا و نار می کند. ما مخیر هستیم که با کدام امام در این عالم راه برویم، اما باید بدانیم که اگر کسی قصد حرکت به سوی خدا دارد تنها راه همین است که با امامی که خدای متعال قرار داده، مسیر خدای متعال را طی بکند و رفتن این راه بدون امام ممکن نیست. حتی در قیامت هم همینطور است و وقتی ما محشور می شویم ما را با نام اماممان صدا می کنند. البته این همراهی و پیمودن راه امام حق بسیار دشوار است و شیطان از چهار جانب در حال گمراه کردن انسان و دور کردن او از امام است. شیطان و اولیای طاغوت با انواع شبهات و تزیین دنیا درحال اجرای هدفشان هستند و البته خدای متعال هم به آنان مدد می رساند، چرا که این دنیا دار امتحان است. لذا اگر کسی بخواهد راه خدا را طی کند باید تقوای الهی داشته باشد و خلاصه تقوا این است که انسان مراقبه کند که از امام فاصله نگیرد و صفش را از امام جدا نکند.

امام حق و امام باطل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. عرض کردیم که سیدالشهداء علیه السلام یک دعوت عامی دارند که در آن همه کسانی که آماده همراهی حضرت باشند را دعوت کرده اند. «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا»، برای کسانی که جانشان را در کف دست گرفته اند و آماده اند تا این جان را در راه خدا بدهند، تنها راه، همراهی با امام علیه السلام است. انسان باید در این سفر امام را همراهی کند و با امام به سوی خدای متعال کوچ کند تا راحل الی الله باشد.

این همراهی شرایط و موانعی دارد که توجه به این شرایط و موانع برای این که انسان بتواند به همراهی ولی خدا برسد و زمین گیر نشود، لازم است. لذا در این شبها در باب این همراهی و لوازم و شرایطش و همچنین موانع و سختی های راه و نتایج این همراهی بحث و گفتگو خواهیم کرد.

یکی از معارفی که در قرآن بر آن تأکید شده و در داستان انبیاء مکرر بیان شده این است که ما دو امام داریم، امام حق و امام باطل. هر کدام از اینها هم همراهانی دارند و انسان در این دنیا مخیر است که با کدام یکی از این امام ها همراه بشود. البته با هر امامی که همراه شد، سیرش دیگر در عوالم بعد هم با همان امام هست تا روز قیامت. اگر کسی با امامی همراه شد دیگر نمی تواند مسیرش را عوض بکند، پس اگر در این عالم همراه با امام حق است آنجا هم با امام حق محشور می شود «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم »(اسراء/71).

در یکی از منازلی که امام حسین علیه السلام بین مکه و کربلا داشتند همین مطلب را بیان فرمودند. ایشان فرمودند: دو امام وجود دارد امام حق و امام باطل، ما مکلفیم که خودمان را به امام حق برسانیم و با آن امام سیر کنیم، راه دیگری هم وجود ندارد. ما باید از امام باطل و ائمه نار فاصله بگیریم تا بتوانیم از آنها نجات پیدا کنیم «وَ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَكُمْ وَ كُلِّ مُطَاعٍ سِوَاكُمْ وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّار».

پس این یک نکته که دو امام در عالم هست و ما باید انتخاب کنیم که با کدام امام در عالم می خواهیم راه برویم، البته هر امامی را که انتخاب کردیم با همان هم محشور می شویم، به یک تعبیر ما عنوانی نداریم که ما را در قیامت صدا بزنند و بگویند فلانی بیاید در محشر بلکه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»  مردم را با امامشان صدا می زنند. بعد قرآن می فرماید وقتی ما مردم را با امامشان صدا می زنیم دو دسته اند: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً»(اسراء/71) آنهایی که کتابشان را به دست راستشان می دهند، سربلند و سرافراز کتابشان را می خوانند و هرچه عمل خوب بوده می بینند در آن کتاب ثبت شده، پس ذره ای به آنها ظلم نمی شود. «وَ مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبيلا»(اسراء/72)، اگر کسی در این دنیا کور بود در آخرت هم کور خواهد بود.

بنابراین وقتی ما را با امام مان صدا می زنند یا امام حق است یا امام باطل، اگر کسی با امام حق باشد کتابش را به دست راستش می دهند. نقطه مقابلش هم این است که اگر کسی با امام باطل باشد کتابش را به دست چپ می دهند. پس یک عده ای کتابشان در دست راستشان است و یک عده ای کتابشان در دست چپ، آنهایی که با امام حق می آیند کتابشان در دست راست و اصحاب الیمین اند. آنهایی هم که با امام باطل می آیند کتابشان در دست چپشان است.

این طرفش را قرآن بیان نفرموده و فقط به یکی از طرف ها اشاره کرده، «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ» یک عده ای کتابشان در دست راستشان است پس پیداست آنها کسانی هستند که با امام حق هستند و همراه امام بودند و اعمالشان هم اعمال صالح است. اصلا معیار صالح بودن عمل همراهی با امام است نه نماز و روزه و ریاضت. عمل صالح عملی است که در کنار امام و در جبهه امام باشد. پس اگر از امام فاصله گرفتیم هیچ عملی دیگر عمل صالح نیست.

بنابراین گویا در قیامت وقتی انسانها با امامشان وارد محشر می شوند یک عده ای کتابشان در دست راستشان هست و سرفراز هستند که کتاب را می خوانند، یک عده ای هم کتابشان در دست چپ هست که آنها را دیگر قرآن در این آیه بیان نکرده اما در آیات دیگر به آن اشاره کرده است. اما خداوند صفت دیگری را برای دسته دوم بیان فرموده است «وَ مَنْ كانَ في  هذِهِ أَعْمى  فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى  وَ أَضَلُّ سَبيلا»، کانه این هم دو طرف دارد، یک عده ای در این دنیا اهل بصیرت بودند و با بصیرت راه رفتند یک عده ای هم در این دنیا در وادی عمایه و کوری بودند؛ آنهایی که در این دنیا کور بودند در آن عالم هم کور خواهند بود و آنهایی هم که در این عالم بینا بودند در آن عالم هم بینا خواهند بود. کأنه دسته دوم یعنی آنهایی که با امام باطل می آیند آدم هایی هستند که در دنیا در کوری و ضلال بودند و در آخرت هم در کوری خواهند بود. اینها کسانی هستند که از امام و از هدایت و ذکر الهی فاصله گرفتند «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى»(طه/124) .

پس ما در قیامت هم که می آییم با امام مان می آییم و سیرمان با امام مان هست. در دنیا هم همینطور است. در دنیا هم از نظر قرآن یک عده ای با امام حق هستند و یک عده ای با امام باطل، اما آنهایی اهل نجات هستند که با امام حق اند.

بیان داستان انبیاء و نجات همراهان ایشان در قرآن

قرآن وقتی داستان انبیاء را ذکر می کند می فرماید نجات برای انبیاء و پیروان آنهاست. «فَكَذَّبُوه  فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ»(اعراف/64) وقتی حضرت نوح که پیامبر خدا بود را تکذیب کردند بنا شد عذاب الهی نازل بشود، پس ما او و کسانی که با او بودند را در کشتی نجات دادیم اما کسانی که با او نبودند نجات پیدا نمی کنند.

در باب حضرت صالح باز می فرماید: «فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا»(هود/66)، وقتی عذاب الهی نازل شد ما جناب صالح را نجات دادیم، اوست که نجات پیدا می کند و کسانی هم که با او بودند نجات یافتند، اما کسانی که کنار پیامبر زمان خودشان نیستند نجات پیدا نمی کنند. با ریاضت و زحمت کشیدن که کسی از قهر الهی نجات پیدا نمی کند، بلکه کسی نجات پیدا می کند که با پیامبری که خدا فرستاده و به او مأموریت داده همراه باشد.

در باب حضرت هود هم همینطور است، می فرماید: «وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظ»(هود/58) آن عذاب سنگین که نازل شد ما حضرت هود و کسانی که با او بودند را نجات دادیم اما کسانی که با ایشان نبودند نجات پیدا نکردند.

در داستان حضرت موسی در سوره شعرا خداوند می فرماید: «وَ أَنْجَيْنا مُوسى  وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِين»(شعرا/65) ، ما جناب موسی را نجات دادیم آن کسانی هم که با حضرت موسی بودند نجات پیدا کردند. داستان حضرت موسی مفصل در قرآن آمده در این سوره هم کار به جایی رسید که فرعون بر قوم حضرت موسی سخت گیری کرد و به نقطه پیروزی رسید. آنجا خدای متعال به حضرت موسی وحی می کند که «وَ أَوْحَيْنا إِلى  مُوسى  أَنْ أَسْرِ بِعِبادي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُون »(شعرا/52) بندگان ما را بردار و از شهر بیرون برو، اما بدان که دنبالتان می کنند و رهایتان نمی کنند. پس ببینید تکلیف روشن است، خداوند به موسای کلیم دستور میدهد که قوم بنی  اسرائیل را از مصر شبانه به سمت دریا بیرون ببرد، بعد هم در این دستوری که می دهد می فرماید اینطور نیست که اگر شما رفتید فرعون رهایتان کند ولی شما این کار را انجام بدهید. اینجا همانجایی است که توکل می خواهد.

«فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرين»(شعرا/53) ، فرعون ندا داد و همه را دعوت کرد، بعد هم خطاب کرد که «إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَليلُون »(شعرا/54) اینها یک جمعیت اندکی هستند و «إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ »(شعرا/55) که ما را به خشم درآوردند. ما بنا داریم از آنها انتقام بگیریم، «وَ إِنَّا لَجَميعٌ  حاذِرُونَ»(شعرا/56) ما با همه قوا حاضریم برای این که آنها را دنبال کرده و با آنها درگیر شویم. قرآن می فرماید با همین تفکر باطلی که داشتند «فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ»(شعرا/57-58) و با این تحریکی که ما کردیم، اینها را از این باغستان ها و چشمه سارها و این گنج هایی که داشتند بیرون بردیم، «كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ»(شعرا/59)  و همین امکانات را به بنی اسرائیل و فرزندان حضرت یعقوب دادیم.

«فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقين »(شعرا/60) فرعون فریاد زد و لشکر خودش را جمع کرد. او با یک لشکر فراوان و در آغاز طلوع آفتاب اینها را دنبال کرد و کار به جایی رسید که «فلَمَّا تَراءَا الْجَمْعان »(شعرا/61) هر دو گروه همدیگر را می دیدند. «قالَ أَصْحابُ مُوسى  إِنَّا لَمُدْرَكُون  »(شعرا/61) اصحاب حضرت موسی گفتند: موسی، دیگر کار تمام شد و تو ما را گرفتار کردی، تو ما را بیرون آوردی و به پشت دریا بردی، آن طرف هم لشکر فرعون است، لااقل ما را از یک جایی می بردی که راه فرار داشته باشیم! حضرت موسی کلیم فرمود: «قالَ كَلاَّ إِنَّ مَعي  رَبِّي سَيَهْدين »(شعرا/62) پروردگار من با من هست و او مرا هدایت می کند. در این کار سخت او به من وحی کرده و من که به امر خودم که نیامدم!

ببینید صحنه چقدر سخت است. خدای متعال می فرماید قومت را بردار و به سمت دریا برو و بدان که دشمن هم شما را دنبال می کند. کار که به اینجا رسید خدای متعال دستور داد «فَأَوْحَيْنا إِلى  مُوسى  أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ»(شعرا/63) با عصای خودت به دریا بزن و دریا را بشکاف! این کار را موسای کلیم قبلا هم می توانست انجام بدهد ولی مأذون نبود. اما وقتی به این نقطه می رسد خدای متعال دستور می دهد که با عصا به دریا بزن و دریا را بشکاف.

«فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظيمِ»(شعرا/63) با زدن عصا به دریا دو طرف آب ها مثل کوه ایستاد. صحنه خیلی خطرناک بود، کف دریا خشک شد و آبها ایستاده اند. بعد خداوند به حضرت موسی دستور می دهد که وارد دریا شوید. «وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرينَ * وَ أَنْجَيْنا مُوسى  وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعين»(شعرا/64-65)  آنها را هم نزدیک کردیم و بعد حضرت موسی را با کسانی که همراهش بودند نجات دادیم به گونه ای که احدی از آن ها غرق نشد. ولی «ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرين »(شعرا/66) همه فرعونیان را غرق کردیم و از آنها هیچ کس نجات پیدا نکرد.

حتی در یک روایتی می دیدم که برادر یکی از همراهان حضرت موسای کلیم در لشکر فرعون بود، برای همین آن فرد به حضرت موسی گفت: من بروم و دست برادرم را بگیرم و بیاورم تا نجات پیدا کرده و جهنمی نشود. رفت به سمت آن برادر تا او را بیاورد، اما وقتی موسای کلیم و یارانش از دریا رد شدند و نوبت به فرعون رسید، او هم با آنها غرق شد. حضرت فرمودند: او جهنمی نیست و در جهنم نمی رود چون از اصحاب ما بود ولی وقتی عذاب نازل می شود اگر در جمعیت دشمن باشی با آنها غرق می شوی. این خاصیت آن جریان است. تنها کسانی نجات پیدا می کنند که با ولی خدا است و کسانی که با دشمن هستند غرق می شوند. نجات برای انبیاو همراهان انبیاست، مابقی ناجی نیستند.

وقتی بناست بر قوم لوط عذاب نازل بشود، فرستاده های خدا آمدند و به ایشان عرض کردند که شما دست اهل و همراهانت را بگیرید و بروید. «وَ لا يَلْتَفِتْ  مِنْكُمْ أَحَدٌ»(هود81) اصلا دیگر تعلقی به پشت سر نداشته باشید و همه چیز را رها کنید. دوست و اقوام گذشته را رها کنید و همه تان بروید تا نجات پیدا کنید، «وَ لا يَلْتَفِتْ  مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَك»  مگر آن همسری که با دشمن همراه است. در چند جا که قرآن داستان قوم لوط را ذکر می کند همه همین است، می فرماید دست اهل و و اصحابت را بگیر و همه دور بشوید، به پشت سر هم اعتنا نکنید، چون قتی می خواهد عذاب نازل بشود اگر التفات به آن جبهه ای داشته باشی که عذاب می شوند، آن عذاب انسان را هم می گیرد.

همراهی با امام، تنها شرط نجات

بنابراین در این دنیا و در آخرت تنها آن کسانی اهل نجات اند که همراه ولی خدا و رسول خدا هستند و با امام حرکت می کنند، مابقی اهل نجات نیستند. هم در این دنیا وقتی عذاب نازل می شود همراهان امام اهل نجاتند و هم  در عالم آخرت. در سوره مبارکه اسراء وقتی خداوند داستان فرعون را نقل می کنند می فرماید: فرعون تصمیم گرفت ریشه قوم حضرت موسی را بکند «فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِيعا»(اسرا/103)، اما ما او را غرق کردیم و هرکسی هم با او بود را غرق کردیم.

پس این یک نکته مهم است که در عالم دو امام هست، امام حق و امام باطل، ائمه نور و ائمه نار. «أَئِمَّةً يَدْعُونَ  إِلَى  النَّار»(قصص/41)، البته این هم یک داستان عجیبی است که ائمه ای هستند که دعوت به جهنم می کنند! قرآن وقتی می خواهد این را توضیح بدهد می فرماید: «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ  أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ »(بقره/257) ائمه ای هستند که دعوت به نار می کنند و کسانی هم که آنها را اجابت کرده اند خودشان دعوت به جهنم را اجابت کرده اند!

سیدالشهداء علیه السلام دعوت به رحمت و بهشت می کنند و داعی الله هستند. جبهه مقابل هم یزید و ابن زیاد هستند که دعوت به آتش می کنند. دعوت اینها دعوت به ظلمات است و دعوت سیدالشهداء دعوت به نور. دعوت آنها دعوت به عذاب است و دعوت سیدالشهداء دعوت به رحمت. این داستان، مفصل در قرآن آمده است.

این دو امامی هستند که ما را دعوت می کنند، اما ما باید یکی را انتخاب کنیم و با او همراه بشویم. اگر کسی بخواهد راه خدا را برود راه خدا تنهایی رفتنی نیست، بلکه باید با پیامبر رفت. در یک حدیثی که قبلا دیدم آمده که یک نفر در نسل بنی اسرائیل بود که مستجاب الدعوه بوده و از عباد خوب خدا بود. خدای متعال پیامبری برای آن قوم فرستاد، و بعد از آن، آن بنده هرچه دعا کرد دیگر دعایش مستجاب نشد. عرضه داشت: خدایا سنت این بوده و من و آبائم مستجاب الدعوه و جزء صالحین بودیم، چه شده که دیگر دعایم مستجاب نمی شود؟! ندا آمد چون پیامبری به سوی شما فرستاده شده و وقتی پیامبر فرستادند دیگر از آن راه باید بیایید.

وقتی امام و پیامبری می آید انسان باید با او حرکت کند و راه مستقلی در عالم وجود ندارد تا انسان بخواهد این راه مستقل را برود. دو امام هستند و دو راه، انسان اگر بخواهد به سمت خدا برود باید راه امام حق را برود، اما اگر از امام حق فاصله گرفتی ذیل امام باطل قرار می گیری و همسفر او می شوی. روز قیامت هم انسان را آنطوری صدا می کنند، البته داستان مستضعفین در عالم دنیا یک داستان دیگری است که باید در جای خودش بحث بشود.

یک عده ای ممکن است در عالم دنیا استضعاف داشته باشند یعنی دعوت امام حق به آنها نرسیده باشد و به بلوغ فهم این دعوت نرسیده باشند، آنها صحنه امتحانشان در عالم قیامت برپا می شود و آنجا هست که مسیرشان معین می شود. ولی دیگران و غیر از آن قوم مستضعف، مابقی در همین دنیا یا امام حق را انتخاب می کنند یا امام باطل و با همان امام هم در قیامت محشور می شوند، با همان امام هم یا عذاب می شوند یا نجات پیدا می کنند، عذاب برای امام باطل است و نجات هم برای امام حق.

حمله چهار جانبه شیطان برای دور کردن ما از امام

تمام تلاش جبهه باطل یک کلمه بیشتر نیست، فرعون تمام تمرکزش این است که بنی اسرائیل را از حضرت موسای کلیم جدا کند. تمام تلاش دشمنان نبی اکرم این است که امت را از امیرالمومنین جدا کنند. تمام تلاش شیطان این است که مردم را از امام جدا کند.

امیرالمومنین در مورد آن نقشه ای که شیطان کشیده و رجز خوانی ای که کرده و گفته همه را جهنمی می کنم الا «عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين »(ص/82) می فرماید: شیطان از یک موضع نزدیکی شما ها را دیده و این رجزخوانیش بی حساب و کتاب نبوده! او نقطه ضعفهای شما را دیده و گفته همه اینها غیر از معصوم نقطه ضعف دارند، من از این نقطه ضعف استفاده کرده و آنها را جهنمی می کنم. بعد راهی را ارائه می کند و می گوید: من اینگونه اینها را جهنمی می کنم «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»(اعراف/16)، کمین گاه من صراط مستقیم است. من بر سر صراط مستقیم کمین می کنم، «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ»(اعراف/17) و از چهار طرف بهشان حمله می کنم، پیش رو، پشت سر، جانب راست و جانب چپ.

در روایت این چهار جانب انسان اینطور تعریف شده است، فرمود: منظور از پیش روی عالم آخرت و سیر به طرف خداست «إِنَّا إِلَيْهِ  راجِعُونَ »(بقره/156) و شیطان می گوید من او را از این مسیر غافل می کنم. کید من این است که او را نسبت به آن آینده و نسبت به سیر به طرف خدای متعال و عالم آخرت غافل کنم. از پشت سر یعنی او را در دامن دنیا قرار می دهم، چون همانطور که می دانید ما هر لحظه که داریم از دنیا دور می شویم به آخرت نزدیک می شویم «نَفَسُ  الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِه »(1)، هر نفسی که انسان می کشد یک قدم به سمت اجل او و یک قدم به سمت عالم آخرت است.

حضرت یک نامه کوتاهی دارند که گویا برای محمد حنفیه در بین راه نوشته اند، ایشان در این نامه می فرمایند: «فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَل »(2) گویا اصلا دنیایی نبوده است و گویا آخرت از ازل بوده. اینطور نیست که دنیا نقد است و آخرت نسیه، بلکه در این نگاه می فرماید: «فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَل » گویا آخرت همیشه بوده و دنیا هیچ وقت نبوده است!

شیطان می گوید من آنها را از پشت سر گیر می اندازم و به دنیا اسیرشان می کنم، من با دنیا آنها را تطمیع می کنم و دنیا را در نظرشان جلوه داده و نگران از دست رفتن دنیایشان می کنم. جانب سوم شبهات است، یعنی شبهه و تردید در دلشان ایجاد می کند. شبهاتی که در جبهه امیرالمومنین ایجاد می شود چیست؟! می گوید به عمار گفتم این همان پرچم توحید و پرچم لا اله الا الله است، ما چطوری با آن بجنگیم؟ عمار گفت: این همان پرچمی است که ما در بدر با آن جنگیدیم و همان پرچم ابوسفیان است، فرقی نکرده فقط نوشته رویش را عوض کردند! وقتی قرآن را سر نیزه کردند و شعار لا اله الا الله را روی پرچمشان نوشتند، یک عده ای شبهه کرده و جدا شدند که این کار شیطان است.

خوارج هم یکی دیگر از کارهای شیطان بود. یکی از اصحاب امیرالمومنین می گوید: نیمه شب می رفتم و یک صدای تلاوت قرآنی شنیدم، عرض کردم: آقا، چقدر زیبا قرآن می خواند. بعد که کار نهروانی ها تمام شد، رسیدیم به یک جنازه ای، حضرت فرمود: این همانی است که صدای تلاوت قرآنش می آمد! این شبهه نیست؟! کسانی که نیمه شب آنطور تلاوت قرآن می کنند و شما بخواهید کنار امیرالمومنین مقابلشان بجنگید!

در جمل هم داستان همین است. کاری که شیطان می کند این است که شبهه ایجاد می کند. تلقی این است که اصحاب سیدالشهداء خیلی راحت کنار حضرت آمدند اما اصلا اینطور نیست. آنقدر اینها شبهه های سنگینی ایجاد کرده بودند که یکی یکی از یاران سیدالشهدا کم شد. اگر تاسوعا روزی بود که امام حسین را محاصره کردند، فقط محاصره با لشکر نبود، بلکه شبهاتی که شریح ها و دیگران ایجاد کردند واقعا صحابه را در محاصره  قرار داد.

جانب چهارم که شیطان حمله می کند شهوات است مثل شهوت به قدرت و شهوت به مال، شیطان میل به شهوات را زیبا جلوه می دهد پس زیبا دیده می شود و به نظر می آید که بد نیست آدم آن را دوست داشته باشد. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»(آل عمران/14) تمایل و محبت به این امور را شیطان جلوه می دهد و انسان احساس می کند بد نیست آدم که آدم اینها را دوست داشته باشد.

این چهار جانبی است که شیطان از آن حمله می کند تا انسان را از امام دور کند، لذا دعوت به نار یعنی دعوت به تخلف از امام، چون محیط ولایت امام محیط بهشت است و محیط دشمن محیط نار. ائمه نار دعوت به ولایت خودشان می کنند تا ما را از ولایت امام دور کنند و ذیل ولایت خودشان ببرند «وَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ هِيَ النَّار»(3). معاویه دعوت به ولایت خودش می کند تا از ولایت امیرالمومنین ما را دور کند، خیلی هم برای این کار نقشه می کشد.

تلاش شیطان و اولیای طاغوت برای جدایی ما از امام

تمام تلاش شیطان و اولیاء طاغوت این است که انسان را از امام جدا کنند، البته امداد الهی را هم به این اضافه کنید. خدای متعال هم اینها را در این کار امداد می کند و این خیلی کار را سخت می کند و دل همراهان را می لرزاند. خداوند با قرار دادن زینت های دنیا در اختیار شیطان و اولیای طاغوت آنها را امداد می کند.

این آیه قرآن را ببینید، موسای کلیم به خدای متعال عرضه می دارد: «رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالا»(یونس/88)، پروردگارا تو زینت های دنیا و امکانات را در اختیارشان قرار دادی، «رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ» که اینها با این امکانات و با این جلوه های دنیا مردم را در عالم سردرگم کنند؟!

پس ببینید کار چقدر سخت می شود. سختی همراهی با ولی خدا این است که شیطان تمام قوایش را گسیل می کند تا انسان را بترساند. شهوت و شبهه قطع تعلق به آخرت و همچنین جلوه دادن تعلقات دنیا کار را سخت می کند، با این حال شما به موارد قبل امداد خدای متعال را هم اضافه کنید.

خدای متعال در سوره مبارکه کهف به حضرت می فرماید: ما به شما قرآن دادیم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَنْزَلَ عَلى  عَبْدِهِ  الْكِتاب »(کهف/1)، خدای متعال برای این کتابی که بر عبدش نازل کرده خودش را حمد می کند چرا که این کتابی است که هیچ انحرافی ندارد، قوام یک امت به اوست و انذار و تبشیر این کتاب هم کامل است. ولی خداوند به پیامبر می فرماید: پیامبر ما، اینها خیلی هایشان ایمان نمی آورند «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ  نَفْسَكَ عَلى  آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً»(کهف/6) و شما می خواهی خودت را برای ایمان آوردن اینها هلاک کنی! «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها»(کهف/7) این کار خود ماست، ما زمین را با جلوه هایش تزیین کردیم تا «لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» بندگان را امتحان کنیم، چرا که دنیا دار امتحان است و بندگان باید از دار دنیا و از این داری که زینت ها در آن جلوه داده شده عبور کرده و آلوده به این زینت ها هم نشوند.

«إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى  فَبَغى  عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّة»(قصص/76) قارون از همراهان و از اقوام حضرت موسای کلیم بود که بر علیه حضرت موسی طغیان کرد. ما آنقدر به او گنج دادیم که گفتند او علم کیمیا را به دست آورده است. البته طریق به دست آوردنش هم در تاریخ نقل کرده اند، یک بخشش را خودش داشت و مابقیش را هم از بقیه اصحاب موسای کلیم گرفت تا اینکه کیمیا را پیدا کرد.

او آنقدر گنجینه طلا برای خودش درست کرده بود که کلیدهایش را آدمهای توانمند باید به دوش می کشیدند و آنها هم از این کار به رنج می افتادند. قارون گنج هایش را می آورد و مقابل قوم موسی که اهل دنیا بودند آرایش می داد، آنها هم می گفتند: «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُون »(قصص/79) ای کاش ما هم مثل قارون بودیم و بعد به موسی کلیم می گفتند: از ایستان کنار شما چه گیر ما آمده است! این جاست که خیلی کار سخت می شود.

شیطان با تمام قوا می آید و تمام نقشه اولیاء طاغوت هم این است که ما را از امیرالمومنین جدا کنند، پس شبهه ایجاد می کند، داستان صحابه را ایجاد می کنند، جعل حدیث می کنند، انقدر در دوران معاویه در وصف دشمنان حضرت حدیث جعل کردند که خودش گفت بس است! اینها شهوت ها را تحریک می کنند و خدای متعال هم امدادشان می کند و زینت و امکانات دنیا را در اختیار آنها قرار می دهد.

داشتن تقوا، تنها راه همراهی با امام

عبور از دنیا و عبور از این امکانات، این که انسان از وسط این دنیای فراعنه عبور کند و به این حیات دنیا راضی نشود، خیلی سخت است. این که انسان از وسط این همه زینت و اموال و شکوه و جلوه عبور کند و دلش نلرزد، گرفتار شبهه ها نشود و تهدیدها و تطمیع ها او را نلرزاند، خیلی سخت است.

ابن زیاد به کسانی که بروند و با حضرت بجنگند وعده غنایم فراوان داده بود. او به عمر سعد گفت: من ملک ری را به تو می دهم، او هم شب تا صبح قدم زد و درباره این پیشنهاد فکر کرد، صبح گفت: می گویند یک آخرتی هست ولی ملک ری نقد است! ابن زیاد تهدید می کرد و می گفت: هر کسی در اردوگاه من در نخیله نیاید، نه فقط خون خودش مباح است بلکه همه اموال و خون همه بستگانش به هدر است! او تمام قوایش را به کار می گیرد تا مردم را از امام حسین جدا کند. صحابی را می آورد وسط، شریح قاضی را می آورد وسط، برای این که مردم را از دور حضرت مسلم پراکنده کند، اینجاست که همراهی خیلی سخت می شود، اینجاست که تقوا می خواهد. لذا خداوند می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين»(توبه/119)  از خدا پروا کنید که اگر اهل تقوا نباشید از صادقین جدا می شوید.

وقتی می خواهی کنار ولی خدا باشی، وقتی می خواهی کنار موسای کلیم باشی، بن بست سر راهت درست می شود. یک طرف موسای کلیم است و دریا یک طرف هم لشکر فرعون، می توانم موسای کلیم را رها کنم و ملحق به فرعون بشوم چرا که این طرف بن بست و دریاست، اینجاست که خدا تقوا می خواهد چون تقوا یعنی تلاش در همراهی با ولی خدا و در هر حال از دین خدا و ولی خدا جدا نشدن. آنجایی که کار سخت می شود، آنجایی که دشمن با تمام تلاش می آید و در میدان لشکرآرایی می کند به طوری که از هر طرف نگاه می کنی راه بسته است، تقوای الهی است که فقط به کار می آید.

طرف دشمن همه راه ها باز است، اما هر کس طرف سیدالشهداء بماند حتما کشته می شود و اهل بیتش اسیر می شوند. طرف سیدالشهدا بدنامی هست اما آن طرف غنایم و وعده های پیروزی و فتوحات، اینجاست که کار سخت است. اینجاست که تقوا می خواهد «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ  لَهُ  مَخْرَجاً»(طلاق/2) و اصلا جای تقوا همینجاست. تقوا در همراهی ولی خداست و اتفاقا شبهاتی هم که شیطان ایجاد می کند خیلی شبهات پیچیده ای است. او می خواهد آدم را با اعمال صالح از امام جدا کند. حج است و همه تازه محرِم شده اند، اما امام حسین می گوید حج را رها کنیم و از احرام بیرون بیاییم! مگر می شود تا آخر عمر محرِم بمانیم؟! مگر می شود حج را رها کنیم و با امام بیاییم؟! ببینید چقدر شبهه سخت است! این هجومی که شیطان و اولیاء طاغوت می آورد فقط برای این است که مردم را از امیرالمومنین جدا کنند، جدا که کردند دیگر کار تمام است.

شیطان که می گوید همه را جهنمی می کنم همین طرحش است. او می گوید من مردم را از امیرالمومنین جدا می کنم و هر که باشد طعمه من است، عابد باشد، زاهد باشد چون اینها مقابل کید شیطان و اولیاء طاغوت کاری ازشان ساخته نیست. بنابراین فقط امام هست که نشان دهنده راه خداست و ما باید خود را به امام برسانیم. البته این معیت تقوا و توکل می خواهد و اصلا نکته اش هم این است، چون در بن بست قرار می گیریم و این بن بست را هم خدا درست می کند. اما باید دانست که درواقع بن بستی نیست و برای ما می شود بن بست، برای خدای متعال که بن بستی نیست! ولی خب به ظاهر هرچه نگاه می کنی بن بست است و تنها راه این است که جبهه حق را رها کنی و بروی آن طرف بایستی.

اصحاب سیدالشهداء کسانی هستند که از همه این شبهات و شهوات و این تهدیدها و تطمیع های نسبت به دنیا و همچنین همه این تغافلها و غوغاهایی که دشمن به پا کرده تا هیچ کس آخرت را نبیند، سربرداشتند و خودشان را به امام رساندند. اینها اهل تقوا بودند «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين»  و این یعنی خیلی همراهی با امام سخت است، چون تمام خارهای راه را شیطان در راه امام می گذارد. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيم »(اعراف/16)، کمینگاه تمام نقشه ها و توطئه هایی شیطان همینجاست و عبور از این کمینگاه تقوا می خواهد. اصلا دعوت به تقوا جایش همینجاست و این تقوا توکل می خواهد.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 480

(2) كامل الزيارات، النص، ص: 75

(3) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 573