نسخه آزمایشی
یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun, 28 Apr 2024

جلسه ششم حرم مطهر/ تقوا، تنها راه همراهی امام/ معنای تقوا/ راه خروج از بن بست ها

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 13 شهریور ماه 98 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ یکی از نکاتی که خدای متعال در قرآن متذکر شده این است که همراهی امام نیاز به تقوای الهی دارد و اگر انسان تقوای در مسیر نداشته باشد، موانع او را از ایشان جدا می کند. حقیقت تقوا این است که انسان با امام راه برود، تقوا در فروع نیست، بلکه تقوای اصلی یعنی با امام راه رفتن، البته کسی که می خواهد با امام راه برود باید مراقب فروع هم باشد. البته این تقوا یک جایی سخت می شود، کنار حضرت بودن به خصوص وقتی دشمن در مقابل ایشان جبهه تشکیل می دهد واقعا دشوار می شود. خیلی جاها بن بست پیدا می شود و اگر بخواهی بایستی در بن بست قرار می گیری. اما اگر جامعه ای تقوای الهی پیدا کرد و در سختی ها کنار ولی خدا ایستاد، خاصیتش این است که خدای متعال از این سختی عبورش می دهد و اصلا امتحان سختی برایش نیست. البته باید دانست که این ایستادن توکل می خواهد و اگر اینطور توکل کردی این بار برداشته می شود.

داشتن تقوا، شرط اصلی همراهی امام

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. «مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا»، عرض ما در باب همراهی با امام علیه السلام و موانع و شرایط این همراهی بود. یکی از نکاتی که خدای متعال در قرآن متذکر شده این است که همراهی امام علیه السلام نیاز به تقوای الهی دارد. اگر انسان تقوای در مسیر نداشته باشد و دامن خودش را جمع نکند، موانع او را از امام علیه السلام جدا می کنند.

خدای متعال در سوره مبارکه توبه بعد از آن که به وجود مقدس رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم دستور می دهد که از مشرکین اعلام برائت کند و علنا با آنها صف بندی و مرزبندی بفرمایند، طبیعتاً یک صف بندی عظیمی در تاریخ شکل می گیرد. بعد از این صف بندی سه جبهه شکل گرفت: یکی جبهه حضرت هست، یکی جبهه منافقین هست که در داخل دنیای اسلام اند ولی همراه حضرت نیستند، بلکه گاهی همراه جبهه بیرون و دشمنان هستند، یکی هم جبهه کفار است.

در این سوره مبارکه از این سه جبهه، خصوصیاتشان، طرح هایی که مشرکین و منافقین دارند و این که صفات همراهان جبهه نفاق و کفر و همچنین همراهان جبهه حق چیست، بحث های خوب و پردامنه ای شده است؛ از جمله در اواخر سوره که خدای متعال دستور به همراهی می دهد و می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين »(توبه/119)، تقوای الهی پیشه کنید تا شما مومنین با صادقین حرکت کنید. صادقین یعنی معصومین و این در روایات مکرر آمده است.

صادقین یعنی وجود مقدس رسول الله و امام، یعنی شما مومنین بعد از نبی اکرم با امیرالمومنین راه بروید، با امام مجتبی راه بروید، با سیدالشهداء راه بروید، چرا که اگر بخواهید به مقصد برسید باید اینگونه باشید. پس این راه رفتن تقوای الهی می خواهد، به خصوص با نکته ای که اشاره کردم که ما در عالم دو امام داریم، امام حق و امام باطل. طبیعتاً با وجود این دو امام دو جبهه هم در عالم شکل می گیرد و تمام تلاش جبهه باطل در به هم زدن جبهه حق این است که اینها را از امامشان جدا کند و به تفرق و درگیری بیاندازد.

در سوره مبارکه حجرات خدای متعال مفصل این را بحث کرده است. آنجا داستان همین است دیگر، منافقی که خبر می آورد «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ»(حجرات/6) و می خواهد با آن خبرش جبهه مومنین را از وجود مقدس رسول خاتم جدا کند. بنابراین این که مومنین همراه حضرت حرکت کنند و این طرح ها و نقشه های پیچیده دشمن آنها را از حضرت جدا نکند، نیاز به تقوا دارد. تمام تلاش جبهه شیطان این است که راه مستقیم را بر انسان ببندد. او کمینگاهش در مسیر امام است «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيم »(اعراف/16) و از همه قوایش استفاده می کند که ادم را از ایشن جدا کند.

بنابراین این همراهی نیاز به تقوا دارد، به خصوص که به معنای همراهی همه جانبه است. انسان باید در وادی ولایت امام بیاید و با ایشان سیر کند. انسان باید از خودش و نفسش هجرت کند، چرا که تا با خودش و دارایی هایش در عالم راه می رود، پیداست که با امام نیست بلکه حواسش به خودش و دارایی هایش است. چنین کسی می خواهد خودش را نگه بدارد و دارایی هایش را اضافه و حفظ کند، این آدم نمی تواند با امام حرکت کند، چون شرط همراهی امام این است که انسان از خودش و از امکاناتش به سوی امام هجرت کند و با تمام قوا کنار ایشان بایستد و  در برنامه و نقشه امام راه برود.

این همراهی که انسان با همه قوا کنار امام بایستد و پشت سر امام حرکت کند، نه از امام جلو بیفتد و نه کندی کند، این نیاز به تقوا و مراقبه دارد و بدون اینها واقع نمی شود. اصلا حقیقت تقوا همین است. حقیقت تقوا این است که انسان با امام راه برود. تقوا در فروع نیست، بله، انسان متقی باید نماز بخواند، روزه بگیرد، حج به جا بیاورد ولی اینها تقوا نیست، اینها را که منافقین هم به جا می آوردند! تقوا یعنی با امام راه رفتن، البته کسی که می خواهد با امام راه برود باید مراقب فروع هم باشد، چون در جبهه امام نمی شود بی پروایی و بی تقوایی بکنی! در روایات ائمه علیهم السلام به این مطلب مفصل پرداخته شده که کسی که می خواهد با امام راه برود نمی شود نسبت به فروع و محرمات و واجبات بی تفاوت باشد.

برخورد ائمه با دو انحراف و حل تعارض روایات مربوط به آن

دو انحراف است که ائمه با هر دو به شدت مقابله کردند و این هم کلید حل تعارض خیلی از روایات است. خیلی از روایات را آدم ببیند به حسب ظاهر متعارض اند و کلید حل تعارضشان هم همین است.

در یک دسته از روایات که نسبتا زیاد هم هستند و در کتب معتبره روایی ما هم آمده اند، ائمه فرموده اند: بروید و تقوا پیشه کنید، بروید عملتان را اصلاح کنید، اهل نماز و روزه و انجام واجبات و ترک محرمات باشید و الا ما برای شما کاری انجام نمی دهیم. این یک دسته از روایات است که در آن ائمه کسانی که نسبت به این امور کوتاهی بکنند را خیلی مذمت کردند و حتی بعد از آن گفتند که ما کاری برای شما انجام نمی دهیم «لَا تَذْهَبْ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل»(1).  این اعتقادات شما را منحرف نکند، شما باید تقوا داشته و اهل نماز و ترک محرمات باشید. اگر نماز را سبک بشمارید نه اینکه نخوانید، ما هدایت تان نمی کنیم، با نور ما در عالم نمی توانید راه بروید و شفاعت ما به شما نمی رسد.

از آن طرف هم یک دسته روایاتی است که گاهی تأکید می کند و می فرماید: اگر کسی با امام عادل حرکت کند همسفر به سوی خداست و اگر یک جایی گناه کند و معصیتی از او سر بزند، سرزنش نمی شود. «لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ عَدْلٍ مِنَ اللَّه »(2) کسی که دین داریش به دنبال امام عادل است اگر یک جایی خطا کرد سرزنش نمی شود، به عکس آن کسانی که به دنبال امام جائر می روند و در جبهه معاویه هستند، «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّه»  همه شب تا صبح را هم نماز بخوانند فایده ندارد!

گاهی به نظرمی آید که این دو دسته از روایت با هم متفاوت اند ولی حقیقت این است که اینها پاسخ به دو شبهه هستند. دو انحراف وجود دارد، یک انحراف این بوده که فروع را با اصول خلط کنیم و خیال کنیم اینها اصل هستند، یعنی بگوییم آن که نماز می خواند و دروغ نمی گوید حق است ولو کنار دستگاه باطل باشد، آن کسی هم که خدایی نکرده گناهی از او سر می زند باطل است ولو کنار امام صادق علیه السلام باشد!

این انحراف فکری است که وجود داشته و حتی از بعضی از شاگردان امام صادق علیه السلام هم نقل شده است. می گوید محضر امام آمدم و عرض کردم من حشر و نشر دارم و با جامعه و مردم نشست و برخاست می کنم، گاهی از دوستان شما که در آن شرایط سخت که همراهی با شما تاوان سنگینی داشته، جزء دوستان شما بوده اند و از دشمنان شما تبری می جویند، گناه و معصیتی می بینم. «يَتَوَلَّوْنَ فُلَاناً وَ فُلَاناً لَهُمْ أَمَانَةٌ وَ صِدْقٌ وَ وَفَاءٌ» از آن طرف می نشینم با کسانی که فلانی را دوست می دارند و با آن همراه اند، اما می بینم اینها اهل صدق و امانت هستند، پس تعجب می کنم!

ابن ابی یعفور نقل می کند که حضرت جدی نشستند و یک نگاهی به من کردند گویا غضبناک شدند از این حرف، بعد به من فرمودند: «لَا دِينَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاء» نه اینها سرزنش می شوند و نه آنها دین دارند، من خیلی تعجب کردم و عرض کردم اما اینها گناه می کنند و آنها اهل صدق هستند! حضرت فرمودند: «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ عَدْلٍ مِنَ اللَّه » کسی که دنبال امام عادل می رود اگر یک جایی لغزید سرزنش نمی شود.

پس معنای این روایات این نیست که کسی که دنبال امام صادق علیه السلام حرکت می کند دیگر هرکاری بکند اشکالی ندارد، بلکه چنین کسی باید نسبت به فروع و شرایع دین حساس باشد. یعنی نه فقط نماز بخواند بکه استخفاف به صلاتش هم نکند، نه فقط ترک گناه کند بلکه ترک شبهات هم باید بکند. نه فقط تقوا داشته باشد بلکه باید ورع هم داشته باشد؛ اینها سرمایه های همراهی با امام است.

اصل بار و اصل پایداری روی دوش امام است. امام چه احتیاجی دارد حتی به حبیب و زهیر؟! بار حبیب و زهیر و این پاکان عالم را هم امام می کشد چه برسد به امثال ما! او باید پای ما صبر کند «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم»(کهف/28) ، ای پیامبر ما کنار اینها بایست و استقامت کن که این کار خیلی سخت است. این که پیامبر خدا در عالم با ما راه برود بزرگترین زحمت پیامبر است. یکی از رنج های بزرگ نبی اکرم مدارای با ماست که شاید گاهی سخت تر از درگیری با دشمن است.

تقوا داشتن یعنی همراهی با امام

ما اگر بخواهیم در کنار امام باشیم و بار ایشان را سبک کنیم، باید سعی کنیم مقید بوده و اهل تقوا و ورع باشیم. این که می فرماید کسی که با امام عادل و معصوم دارد در عالم راه می رود سرزنش نمی شود، معنایش این نیست که هر کاری کردی اشکال ندارد. همراهی با امام تقوا می خواهد و این روایت تنها می خواهد با یک انحراف مبارزه کند. انحرافی که جای  اصول و فروع را عوض می کند و می گوید اگر کسی با دشمنان امیرالمومنین بود نماز که بخواند بهشتی می شود در حالی که اصلا اینطوری نیست و اگر کسی با امام زمان نباشد تمام اعمالش حبط می شود.

در یک روایت دیگری همین را توضیح داده و فرموده: فایده نداشتن عمل خوب تحت سلطه امام جائر به خاطر این است که اگر همه عمرت را هم نماز بخوانی در واقع داری جبهه یزید را تقویت می کنی، پس یک گناه یزید همه این حسنات را می شوید و می برد، کما این که یک عمل امیرالمومنین تمام خطاهای دوستانش را پاک می کند و می برد. چون در یک ترازو قرار می گیرند، خوبی های امام حق بدیها را می شورد و بدیهای امام باطل خوبی های کسانی که کنارش هستند را از بین می برد.

علی ای حال این یک انحراف است. روایات متعدد آمده که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَسْتَحْيِي أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّه»(3) ، خدای متعال حیا می کند آن جمعیتی که دنبال امیرالمومنین دارند به سمت خدا می روند را عذاب کند. پس این که در اعمال فردی شان هم یک جایی خطا کنند معنایش دعوت به بی مبالاتی نیست. این یک انحراف دیگری را دارد خط می کشد و می فرماید خلط اصول و فروع نکنید. اگر کسی کنار امام حق نبود تمام عمرش در بهترین مکانهای عالم عبادت کند فایده ندارد، حتی فرمودند: اگر تمام عمرش بین رکن و مقام، بین حجر الاسود و باب کعبه هم عبادت کند به درد نمی خورد!

پس این یک انحراف، ولی آن طرف هم یک انحراف دیگری بوده، آن انحراف هم این بوده که آقا امام را که دوست داشتی بی مبالاتی کن، لازم نیست ترک معصیت کنی، با یزید نباش هر کاری دلت می خواهد بکن! با امام حسین باش نماز هم نخواندی اشکال ندارد! ائمه با این هم به شدت مقابله کردند و آن روایاتی که می فرماید بروید تقوا داشته باشید چون ما برایتان کاری نمی کنیم، معنایش همین است. اینطور نیست که ما احتیاج به شفاعت نداریم و بارمان را باید خودمان برداریم، بار همه عالم را امام بر می دارد، حبیب هم بدون امام به جایی نمی رسد، پس این روایات معنایش این نیست که فروع اصل هستند، بلکه یعنی باید تقوا داشته باشید و امام کاری برایتان نمی کند.

بعضی ها این روایات را اینطوری معنی می کنند و می گویند: آقا ائمه گفتند تقوا داشته باشید، پس توسل فایده ای ندارد، در حالی که اینطوری نیست. اصل تقوا کنار امام بودن است. البته پیداست کسی که کنار امام قرار می گیرد باید ملتزم به شرایع اسلام و احکام امام باشد. نماز به تعبیر امام صادق علیه السلام از فروع ماست و نمی شود کسی اصل را بگیرد و فرع را رها بکند!

پس همه عرض من سر یک نکته است که تقوای الهی که ما باید رعایت بکنیم اشتباه نشود با نماز خواندن و روزه گرفتن. تقوا که به معنی نماز خواندن نیست! شیطان دو رکعت نماز خوانده که چهار هزار سال بوده اما آیا متقی هم بوده؟! قرآن می فرماید: «وَ كانَ  مِنَ  الْكافِرِين »(بقره/34). تقوا این نیست که بایستند و بدعت بگذارند و نماز مستحبی را به جماعت بخوانند، یک ساعت هم در آن اشک بریزند! از این اشک ها خیلی ریخته شده ولی کسی راه به جایی نبرده است! تقوا یعنی با امام حرکت کردن، تقوا یعنی وقتی صف در عالم شکل گرفت انسان کنار امام باشد و از ایشان جدا نشود، این تقوای اصلی است «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين »(توبه/119).

سکوت جامعه مومنین در مقابل حرف رسول خدا

این تعبیر در قرآن یک جا بیشتر نیامده که آن هم در سوره مبارکه حجرات است. در روایات مشابهش را زیاد داریم ولی در قرآن یک جا آمده است، می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ  عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى »(حجرات/3). سوره حجرات با این آیه شروع می شود: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّه »(حجرات/1)، وقتی خدا و رسول دارند یک کاری در عالم انجام می دهند شما جلو نیفتید، تقوا یعنی همین. «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ»(حجرات/2)، یک صدا از جامعه مومنین باید شنیده بشود و آن هم صدای رسول خداست، هر کسی از خودش حرف بزند و خودش را عالم بداند که درست نیست! البته من معنای ظاهری را نمی خواهم انکار کنم که آنهایی که در مجلس حضرت بودند باید مراقبه می کردند تا صدایشان بالاتر از صدای حضرت نباشد، این معنا درست است، ولی شاید معنای باطنی ترش این است که در جامعه ای که پیامبر خدا هست از کسی سر و صدایی نباید شنیده بشود.

یکی از احکام فقهی نماز جماعت این است که ما اذکار را آهسته بگوییم و امام جماعت آن را بلند بخواند. پس حتی در نماز جماعت هم باید صداها آرام باشد تا صدای امام شنیده بشود. نمی شود در جامعه همه صدای خودشان را به سرشان بیاندازند، هر کسی برای خودش حرف بزند، این یک نقشه ای بکشد و او یک راه را نشان بدهد، بعد هم بگویید این چه جامعه اسلامی است؟! جامعه اسلامی جامعه ای است که یک صدا در آن شنیده می شود. «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» اگر مسلمان ها همه شان با هم دور حضرت باشند یک صدا بیشتر شنیده نمی شود و آن هم حرف حضرت است.

«وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ» صدایتان را بلند و آشکار نکنید. معنای «بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ» را من اینطوری می فهمم: دیدید وقتی ما با هم مباحثه می کنیم، خب یک چیزی را حضرت عالی می فرمایید که گاهی به نظر من خطا می آید و می خواهم اثبات بکنم، جدال و مراء هم نیست، فقط می خواهم اثبات بکنم این حرف درست نیست بلکه عرض بنده درست است. در واقع من می خواهم یک چیزی به او تعلیم کنم و طرف مقابل هم همینطور است، او هم می خواهد یک چیزی به من بیاموزد، این می شود «بالْقَوْلِ كَجَهْرِ». پس آیه یعنی کسی نخواهد چیزی به پیامبر یاد بدهد! بعد در آیه بعد می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ  عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ» آنهایی که صدایشان را در محضر خدا پایین می آورند و با تواضع مقابل حضرت حرف می زنند، خدای متعال قلبشان را ریاضت و مورد امتحان قرار داده و حالا تقوای قلب پیدا کردند.

بعضی ها این را اینطوری معنا کردند: وقتی ما می نشینیم و با هم بحث می کنیم صدایمان را برای هم بلند می کنیم، اما همین که مثلا حضرت عالی یک حدیث می خوانید من می گویم دیگر تمام شد، چون پیامبر خدا فرموده و صدایم را پایین می آورم، این می شود «يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ»، یعنی مقابل حضرت دیگر صدا بلند نمی کنند و تقوای قلب پیدا کردند. تقوای قلب علامتش این است که آدم غض صوت عند رسول الله دارد و مقابل حضرت سر و صدا نمی کند، بلکه هر چه حضرت می گویند با همه وجود می پذیرد. الآن شما عالم را نگاه کنید، این همه سر و صدا در عالم است، خب اگر پیامبر خدا نبود چه کار می خواستیم بکنیم؟! اگر امام صادق نبود چه کار می خواستیم بکنیم که الان نمی کنیم؟! یک صدا باید شنیده بشود!

«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ  عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى»  این آیه در روایات تطبیق شده به وجود مقدس امیرالمومنین که مقابل نبی اکرم غض صوت داشتند، با این که ایشان علمشان در نزد خاص و عام معلوم است و نهج البلاغه یک گوشه از خطبه های حضرت است که اظهار شده و آن هم عمدتا برای پنج ساله خلافتشان هست، در بقیه بیست و پنج سال که کمتر چیزی نقل شده است، اما با این وجود، ایشان در مقابل نبی خدا اصلا حرفی نمی زدند و خیلی چیزی ازشان شنیده نشده است. یعنی این طور نبوده که ایشان در دوران حضرت یک حرفی بزنند یا مقابل حضرت اظهار نظری بکنند، ولی دیگران اینطوری نبودند، دیگران سر و صدا می کردند و قض صوت هم نداشتند، هر کجا حضرت یک حرفی می زده اظهار نظر می کردند، مثل صلح حدیبیه و جاهای دیگر. پس این افتخار امیرالمومنین است که «يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ  عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ».

سختی و بن بست های همراهی با امام

اصل تقوا همین یک کلمه است «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين ». این تقوا هم یک جایی سخت می شود، کنار حضرت بودن به خصوص وقتی دشمن در مقابل ایشان جبهه تشکیل می دهد واقعا دشوار می شود. خیلی جاها بن بست پیدا می شود و اگر بخواهی بایستی در بن بست قرار می گیری. آیات را در جلسات قبل تقدیم کردم که به موسای کلیم وحی می شود که بنی اسرائیل را بردار و بیرون از مصر ببر. حضرت با دستور الهی بنی اسرائیل را پشت دریا بردند! خداوند می فرماید: «إِنَّكُمْ مُتَّبَعُون »(شعراء/52)، از همان اول به ایشان می گوید که اینها را با خودت ببر اما بدان شما که بیرون می روید فرعونی ها هم دنبال تان می آیند، خیال نکنید می روید و به راحتی نجات پیدا می کنید، نه آنها پیگیری می کنند و ردتان را می زنند.

حضرت این کار را نجام می دهد و به پشت دریا می روند، فرعون با لشکر فراوانش هم می آید به طوری که به هم می رسند و همدیگر را می دیدند «فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعان »(شعراء/61). در این حالت خیلی سخت است اگر بخواهی کنار حضرت موسای کلیم بایستی! باید با حضرت راه بیافتی و به طرف دریا بروی، لشکر فرعون هم بیاید یک قدمی شما، این بن بست است!

وقتی می خواهی کنار موسای کلیم که نبی خداست بایستی، او شما را می برد و کار به جایی می رسد که همدیگر را می بینند، اینجا اگر می خواهی کنار حضرت موسای کلیم بایستی کار سختی است و تقوا می خواهد. چون آن طرف فرعون است و لشکرش این طرف هم دریاست! یک راه بیشتر وجود ندارد و آن این است که برگردی به طرف فرعون و تسلیم شوی، داستان همه تاریخ همین است. همین یک راه وجود دارد که برگردی و تسلیم شوی، راه دیگری وجود ندارد، راه فراری نیست چون آن طرف دریاست و این طرف هم لشکر. تقوا یعنی همین، یعنی در این فضای سخت که بن بست است و همه چیز حکم می کند که باید ولی خدا را رها کنی، بمانی و همراه امام باشی.

بنابراین دشمن هرطور که می تواند سخت میگیرد، اگر بخواهی کنار خدا و رسول خدا و اولیاء خدا و دین خدا بایستی به حسب ظاهر راه بسته است، همیشه اینطوری بوده، الان هم همینطوری است. این هم امتحان خود خدای متعال هست، خدای متعال به موسای کلیم می توانست بگوید دست بنی اسرائیل را بگیر و از فلان مسیر برو، اما می فرماید: «وَ أَوْحَيْنا إِلى  مُوسى  أَنْ أَسْرِ بِعِبادي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ»(شعراء/52)، به او وحی کردیم که بنی اسرائیل را بردار و به سمت دریا ببر و بدان که فرعونیان هم بالای سرتان هستند، این دستور است، همیشه هم بوده، الان هم هست. پس کار سخت می شود و آدم اگر بخواهد بایستد تقوا می خواهد.

«اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين » یعنی از بن بست ها نترسید، از شکوه دشمن نترسید، از کر و فر و سر و صداها و راه بستن ها و راه زنی های دشمن نترسید. این واقعا تقوا می خواهد که آدم از فرعون با آن لشکر عظیمش نترسد. اینجا جای تقواست البته اگر جامعه ای اینجا تقوا به خرج داد و کنار ولی خدا ایستاد، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ  لَهُ  مَخْرَجاً»(طلاق/2) برای او راه خروج را قرار می دهیم، «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب »(طلاق/3) و از آنجایی که فکر نمی کند اداره اش می کنیم.

اصلا امتحان یعنی همین، یک دوستی داشتیم که مزاح می کرد و می گفت: آن جاهایی که بحث روان و ساده است که همه اساتید می توانند بگویند، استاد آنی است که گره های کور بحث را باز می کند. به تعبیر ایشان «راستاهایش را همه بلدند، آنجایی که بحث پیچ پیدا می کند معلوم می شود استاد کیست!» آنجایی که همه چیز همراه آدم هست و هیچ مشکلی سر راه آدم نیست که تقوایی وجود ندارد، چون این را همه دارند!

وقتی کار پیچ پیدا می کند آنجا فرق متقی و غیر متقی پیدا می شود. آنجایی که بن بست می شود و آدم اگر بخواهد دروغ نگوید باید کلی ببازد، اگر بخواهد دست به شبهه ناک و حرام نزند به حسب ظاهر زندگیش نمی چرخد، آنجا تقوا معنی دارد والا آنجایی که راه حلال باز است آدم مگر بی عقل است حلال را رها کند و حرام بخورد! آنجایی که خدا راه حلال را می بندد و راه حرام و شبهه ناک را باز می کند، آنجا تقوا معنی دارد. نیاز را می فرستد راه حلال را هم می بندد، بعد می گوید حالا ببینیم چه کاره ای؟! خدا را رها می کنی و می روی آن طرف یا نه می ایستی پای خدا!

وقتی حضرت می فرمایند من به سمت کربلا می روم، اینجا کنار حضرت ایستادن سخت است. در صفین کنار امیرالمومنین ایستادن سخت است. در احد و بدر کنار نبی اکرم ایستادن سخت است، و الا روزهای روان که همه هستند! در احد که دشمن حمله کرده و از همه طرف محاصره شدند، آنجاست که فقط یک نفر کنار پیغمبر می ماند و آن هم امیرالمومنین است، این تقواست. تقوا یعنی کنار امام ایستادن در هر شرایطی، ولی اگر ایستادی، «يَجْعَلْ  لَهُ  مَخْرَجا» خدای متعال راه را باز می کند، «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب » و از جایی که فکرش را نمی کنید امنیت تان را تأمین و اقتصادتان را اداره می کند.

پس تقوا یعنی کنار امام بودن. وقتی کنار موسای کلیم می ایستند و به طرف فرعون نمی روند، اینجاست که امتحانشان را پس می دهند، پس خداوند به حضرت موسی دستور میدهند که دریا را بشکاف و برو! دریا می شکافد و کف دریا هم خشک می شود و در دو طرف، آب مثل کوه می ایستد! این کار خداست و برای او کاری ندارد.

معنای «يَجْعَلْ  لَهُ  مَخْرَجا»

 «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ  لَهُ  مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب» ، علامه طباطبایی در اینجا یک نکته لطیفی فرمودند. ایشان می گویند: «يَجْعَلْ  لَهُ  مَخْرَجا» یعنی آدمی که تقوا به خرج می دهد و برای این که چکش پاس شود دست به مال حرام نمیزند ، خدا این چک را پاس می کند. اگر رشوه نگرفتی که خرج بیماری فرزندت کنی خدا پول حلال را می رساند. ولی آیا معنی «يَجْعَلْ  لَهُ  مَخْرَجا» فقط این است یا معنای دیگری دارد؟! معنای این آیه این است که در عالم بن بستی نیست، بن بست در من است، من هستم که می ترسم، من هستم که اسیر اسبابم، من هستم که با پول خدا زندگی می کنم و خیال می کنم پول گره را باز می کند، پول که گره باز نمی کند خود خدا گره را باز می کند.

پس اگر تقوا به خرج دادم خدا من را از این وادی بیرون می برد، طوری که اگر پول هم در جیبم نباشد خیالم راحت است چون دارم با خدا در عالم راه می روم. «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب» ، یعنی طوری روزی به او می دهیم که از اسباب آزاد می شود.

اگر جامعه ای تقوای الهی پیدا کرد و در سختی ها کنار ولی خدا ایستاد، خاصیتش این است که خدای متعال از این سختی عبورش می دهد و اصلا امتحان سختی برایش نیست. هزار بار دیگر هم این لشکر کشی و این محاصره و سختگیری ها پیش بیاید اصلا نگران نیست چرا که از این کلاس عبور کرده است. مثل یک محصلی که در امتحان موفق بوده و از یک پایه ای به پایه بالاتر می رود، این دانش آموز را که دیگر سر کلاس اول نمی نشانند، چون از این پایه عبور کرده و این امتحانها برای او امتحان نیست.

در واقع یعنی از درون شرک و غفلت آدم را برمی دارند، یک پرده شرک را از دلت بر می دارند و تو را یک قدم در وادی توحید جلو می برند. کسی که کنار امام می ایستد یک امتحان از او می گیرند، اگر از این امتحان بیرون آمد او را در کلاس دوم همراهی با امام می نشانند. چرا که این همراهی درجات دارد، یکی در درجه سلمان است و یکی در درجه اول. اگر کسی در کلاس اول کنار امام ایستاد و در امتحان موفق شد می رود در کلاس دوم و در این مرحله امتحاناتش عوض می شود، اینجا هم اگر با امام ایستاد در وادی دیگری او را می برند و برایش پرده را کنار می زنند. وادی ولایت امام تا بی نهایت و مثل درجات قرآن است و آدم در صورت موفقیت از یک مرحله به مرحله بعدی می رود.

پس «يَجْعَلْ  لَهُ  مَخْرَجا» یعنی غیر از این که مشکل ظاهریش را حل می کنند مثل اینکه قرض آدم داده می شود و مشکل بیماری حل می شود، خودش را از این مرتبه به یک مرحله بالاتر می برند. این که در بیرون یک اتفاقی بیافتد این مخرج حقیقی نیست. مخرج حقیقی این است که یک تحولی دارد بین من و امام ایجاد می شود و من از این کلاس به کلاس بالاتر می روم. یعنی یک پرده بالاتر از ولایت امیرالمومنین برای من قابل فهم می شود.

عبور از بن بست ها با توکل به خداوند

بنابراین نتیجه این می شود که این ایستادن توکل می خواهد. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه »(طلاق/3)، آدمی که توکل به خدا ندارد در بن بست نمی تواند کنار امام بایستد. چطور آدم در بن بست ها توکل کند؟ قرآن باز می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْرا» اگر خیال کنم که این مقدرات الهی که دست و پای من را بسته دست خدا را هم بسته که نمی توانم به خدا تکیه کنم چرا که خود خدا هم نمی تواند این بن بست را بشکند، دریاست و فرعون دیگر چکار می شود بکنی؟!

اما اگر متوجه شدم دریا برای من دریاست اما برای خدا که دریا نیست، خدای متعال با اراده خودش دریا را باز می کند، اگر این را متوجه شدم و فهمیدم کویر برای من کویر است برای خدا که کویر نیست، آن خدایی که دریا را خلق کرده وسط کویر هم زیر پای حضرت اسماعیل زمزم را می جوشاند، اگر این را توجه کردم می توانم توکل پیدا بکنم، می توانم ذریه خودم را ببرم و در کویر بگذارم «رَبِّ إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ»(ابراهیم/37).

این نکته را هم عرض بکنم که اصل توکل، توکل امام است. موسای کلیم به خدا توکل می کند و این توکل گره را باز می کند. به موسی می گویند بنی اسرائیل را بردار ببر، بعد هم می فرماید: «إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ»، فرعون با لشکرش می آید و پشت سر شما قرار می گیرد، اما باز حضرت موسی آرام آرام است. وقتی بنی اسرائیل می گویند: «فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى  إِنَّا لَمُدْرَكُون »(شعراء/61) دیدی ما را گیر انداختی، این چه کاری بود که کردی؟! موسی کلیم می فرماید: «انَّ مَعي  رَبِّي»(شعراء/62)  پروردگار با من است و من به دستور او دارم راه می روم. این توکل کار را حل می کند، وقتی او توکل به خدا می کند با توکل او خدا دریا را باز می کند والا اگرآان توکل نباشد، همه توکل های بقیه مقابل فشار فرعون می شکند.

مقابل فشار معاویه فقط توکل امیرالمومنین است که راه را باز می کند. مقابل بنی امیه فقط توکل سیدالشهداست که راه را باز می کند. اگر سیدالشهدا با توکل به خدای متعال در این شرایط میدان نیاید، حبیب و زهیر هم توکلشان جواب نمی دهد.

ما باید کنار امام مان بایستیم و کنار امام مان توکل به خدا کنیم و الا پایداری های ما مقابل شیطان می شکند. پایداری های جبهه حق وقتی نتیجه می دهد که کنار صبر امام باشد. اوست که در سختی می آید و می ایستد. به حضرت وقتی دستور می دهند می گویند: شما باید استقامت کنید و آنهایی که کنارتان ایستادند، یعنی باید بار آنها را هم شما بکشید «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَك »(هود/112)، ایشان باید استقامت کند والا اگر حضرت استقامت نکند بقیه چطور می توانند استقامت کنند؟!

سیدالشهداء استقامت می کند و عبور می دهد، اوست که کشتی نجات است، ما که کشتی نیستیم! ما در این گرداب غرق می شویم و فقط باید سوار این کشتی بشویم تا جدا نشویم. البته کنار حضرت ایستادن و سوار کشتی حضرت نوح شدن استقامت می خواهد. آن موقعی که آن طوفان عظیم آمد «تَجْرِي  بِهِمْ  فِي مَوْجٍ كَالْجِبال »(هود/42) و موج ها مثل کوه به کشتی می زد، فقط کسانی که پشت سر حضرت نوح بودند آرامش داشتند. آرامش در آنجا برای حضرت نوح است و کسانی که در کشتی تکیه و استقامتشان شان به حضرت نوح نیست نمی توانند بایستند.

خدا رحمت کند امام بزرگوار را، آن روزی که صدام حمله کرد همه به هم ریخته بودند، به خصوص مسئولین. امام گزارش را شنیده بودند و رفتند استراحت کردند چون وقت خوابشان بود. حتی بعضی فرمانده ها آمده بودند که گزارش بدهند، وقتی دیدند که امام دارند استراحت می کنند گفتند: آیا به امام خبر دادید؟ گفتند: بله! وقتی هم از خواب بلند شدند و آن صحبت را کردند یک امت را آرام کردند چرا که آرامش از آنجا می آید.

موسای کلیم و سیدالشهداء می ایستند که عالم می ایستد، اگر سیدالشهداء نایستد چه کسی می تواند مقابل بنی امیه بایستد؟! تقوای ما کنار امام ایستادن است و تقوای حقیقی هم برای امام است. اوست که تقوا به خرج می دهد و با تقوای امام عالم عبور می کند. تقوای ما هم این است که کنار امام باشیم. امام کنار خداست «إِنَّ مَعي  رَبِّي » و ما هم باید با امام مان باشیم. کسی خیال کند که راه با خدا بودن این است که راه خود را از امیرالمومنین سوا کند، شکست می خورد. تقوا یعنی با امام در عالم راه رفتن، یعنی هرکجا و هر سختی ای پیش آمد، هر بن بستی امام شما را برد، با امام بروی و نگویی بن بست است. باید آنجایی که امام پا می گذارد پا بگذاری که این خیلی کار سختی است و اعتماد و تکیه به امام را می خواهد، توکل به خدای متعال می خواهد، اینطوری این بار برداشته می شود.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 73

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 375

(3) الغيبة( للنعماني)، النص، ص: 133