نسخه آزمایشی
چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403 - Wed, 8 May 2024

شب آخر هيات ثارلله قم/ دشواری ها، شروط و نتایج همراهی با نبی اکرم صلی الله علیه و آله در مسیر فتح/ تکامل عقل با اطاعت از حضرت

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 7 آبان ماه 98 است که به مناسبت رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در هيات ثارلله قم ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ همراهی با حضرت در مسیر رسیدن به فتح متوقف بر نکاتی است؛ یک این که این فتح از جنس حیات دنیا نیست؛ دوم این که مسیر فتح حضرت، مسیر ابتلائات و امتحانات سنگین است. همراهی با حضرت و فهم اسرار این فتح نیاز به ایمان به حضرت دارد. باید توجه داشت که حضرت رسول و فرستاده خدا هستند و هر عملی انجام می دهند با آگاهی کامل و از جانب خدای متعال است. این حاصل همراهی با نبی اکرم است که امکانات ظاهری و باطنی انسان رفعت پیدا می کند و خرج دستگاه الهی می شود و خدای متعال در چشم دل انسان و چشم سر انسان عظمت پیدا می کند. حاصل دستگاه مادی تعظیم دنیا در نگاه انسان است و طبیعتاً مصروف شدن همه امکانات انسان در وادی حیات دنیاست. حضرت با یک رسالتی آمده اند که ما را در این مسیر فتح ببرند و از این محیط حیات الدنیا عبور بدهند و ما را با حضرت حق مأنوس کنند و عظمت او را در دل ما بنشانند و ما را به مقام تسبیح او برسانند تمام امکانات ما را بیاورند در مسیر خدای متعال و ما را مومن بالله کنند. آنهایی که بیعت می کنند و بیعتشان را هم نکث نمی کنند و پای عهدشان می ایستند به زودی به اجر عظیم می رسند. آن چیزی که از ما خواستند این است؛ اولاً با حضرت بیعت کنیم؛ دوم مراقب باشیم بخاطر سختی های راه این بیعت نقض نشود.

ابتلائات مسیر فتح نبی اکرم صلی الله علیه و آله

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . عرایض ما در این جلسات در باب فتح و پیروزی ای بود که خدای متعال برای وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رقم زدند. حضرت حق مقدر فرموده و از خصوصیات این فتح به ویژه بر محور سوره مبارکه فتح گفتگو می کردیم البته در جاهای دیگر مثل سوره نصر هم از این فتح صحبت شده است. این یک فتح آشکار و مبینی از جانب خدای متعال برای حضرت است و غنایم و برکات این فتح چهار چیز است که در آغاز سوره از آن گفتگو شده که مغفرت و اتمام نعمت و هدایت به صراط مستقیم و نصر عزیز است.

قوایی که در این فتح حضرت را همراهی می کنند به فرموده قرآن «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(فتح/7)  است؛ یعنی تمام لشکر آسمان و زمین همراه وجود مقدس نبی اکرم هستند و حضرت را یاری می کنند دامنه این فتح هم تا قیامت ادامه دارد. از همین دنیا این قوا برای حضرت کار می کنند بین جبهه حق و جبهه باطل تفکیک اتفاق می افتد تا آنجا که جبهه حق مخلد در جنت می شوند و جبهه باطل هم در جهنم و نار می روند.

این مسیر فتحی است که خدای متعال برای حضرت رقم زده و حضرت مُشرِف به این مسیر فتح و سنن الهی ای که در این مسیر وجود دارد هستند. حضرت کاملاً می دانند و امت خودشان را در مسیر این فتح و در وزان این سنن الهی به سمت فتح پیش می برند. آن کسانی که مسیر فتح را نمی بینند و با این سنن آشنا نیستند طبیعتاً در سختی های راه تسلیم می شوند و به جای این که در کنار حضرت حرکت بکنند، تسلیم می شوند و مسیر را جدا می کنند و راه تسلیم به شیطان و جبهه مقابل را طی می کنند.

همراهی با حضرت در این فتح و فهم این فتح متوقف بر یک نکاتی است: یکی این که این فتح از جنس حیات الدنیا نیست؛ یعنی کسی که می خواهد با حضرت حرکت کند و فتوحات حضرت را دریابد تلقی اش نباید این باشد که حضرت هم فتوحاتی از جنس امپراتوری های مادی می کنند و فتحشان از آن جنس است؛ این رهزن است. آنهایی که دنبال یک چنین فتحی هستند زود مأیوس می شوند و احساس می کنند حضرت در مسیر فتح حرکت نمی کنند.

نکته دومی که قابل توجه است این است که مسیر فتحی که حضرت  امت خودشان را می برند مسیر ابتلائات و امتحانات سنگین است. این ابتلائات است که موجب جدا شدن صف حق و باطل و موجب خالص شدن جبهه حق و رشد باطنی جبهه حق می شود. در جنگ احد که خیلی کار سخت شد خدای متعال هدف جنگ را اینگونه می فرماید «وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا»(آل عمران/167)؛ یعنی صف مومن و منافق از هم جدا بشوند گاهی هم می فرماید این جنگ سخت برای این بود که «وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في  صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في  قُلُوبِكُمْ»(آل عمران/154) باید قلبتان خالص بشود و آن چه در سینه های شماست تمحیص و خالص سازی بشود.

پس محیط ابتلاء گاهی قلب انسان است و قلب انسان ها مورد امتحان قرار می گیرد. گاهی چشم و گوش و زبان و اعضاء و جوارح است و ما دائماً در مسیر امتحان هستیم و هرچه هم جلو برویم این امتحان دشوارتر می شود و همراه با عسرت و سختی است؛ اما به فرموده قرآن «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»(انشراح/5)، آنهایی که خیال می کنند مسیر فتح نبی اکرم مسیر آسان و مسیر خوشگذرانی و عیش دنیایی است اینها در حقانیت حضرت تردید می کنند حتی تردید می کنند در این که خدای متعال بر حضرت غضب کرده باشد، که ذیل سوره ضحی این مطلب را توضیح دادیم.

پس این هم یکی از آن مختصات این فتح است؛ این فتح در دل دشواری ها و سختی ها است. دائماً امت در مسیر امتحانات سنگین قرار می گیرند تا این فتح حاصل بشود. طبیعتاً همراهی با حضرت و فهم اسرار این فتح نیاز به ایمان به حضرت دارد. اگر انسان ایمان به حضرت نداشته باشد یا در حقانیت حضرت تردید کند، نمی تواند همراه حضرت بشود و در سختی ها و گردنه های صعب العبور مسیرش را جدا می کند و مخلف و جامانده از مسیر فتح می شود.

ویژگیهای رسالت پیامبر در راهبری امت

در ذیل این فتحی که خدای متعال برای حضرت رقم زدند، ما اگر بخواهیم به غنائم این فتح، به برکات این فتح و فواید این فتح برسیم باید در مسیر فتح با حضرت همراه باشیم تا غنایمش هم به دست بیاید. اگر در کنار حضرت امتحانات سخت این راه را دادیم غنایم فتح هم برای ما حاصل می شود. حضرت برای این که ما را همراه کنند رسالت دارند؛ یعنی از پیش خودشان نیامدند ما را ببرند.

در سوره مبارکه فتح بعد از این که در هفت آیه اول غنایم و مختصات و دامنه و قوایی که حضرت را در این فتح یاری می کنند توضیح می دهد، بلافاصله خدای متعال می فرماید «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلا»(فتح/8-9)؛ یعنی ای پیامبر، ما شما را فرستادیم و این طور نیست که این پیامبر گرامی که آمده و ما را دعوت می کند و می خواهد همراه خودش ببرد یک مصلح اجتماعی است که از درون خودش می جوشد و به دنبال اصلاح جامعه است، بلکه یک رسالتی روی دوش این پیامبر است و با یک رسالت و برنامه الهی آمده است. این رسولی که یک رسالت دارد او را «شاهدا» می فرستند یعنی او شاهد است و می بیند؛ مسیر و امت را می بیند اینطور نیست که با یک خواب مومنین را با خودشان به سمت مکه برای حج ببرند؛ بلکه مسیر را دیده و در ابهام حرکت نمی کند.

بنابراین خدای متعال می فرماید که شما اول رسول هستید و دوم رسولی هستید که شاهد هستید یعنی حضرت رسالتش همراه با شهود است و همچنین پیامبری است که بشارت می دهد و انذار می کند یعنی یک خطرات و یک مسیر خیر و صلاحی پیش روی ما است و یک بشارت هایی است. این پیامبر این بشارت ها را دیده خودش اول انذار شده و این بشارت ها را تلقی کرده است و الا یک آدمی که سری از این بشارت ها در نمی آورد سری از این انذارها در نمی آورد مبشر و نذیر نیست. نذیر آن کسی است که مخاطرات پیش رو را می بیند و برای امت احساس خطر می کند و به امت هشدار می دهد؛ کسی که آن مسیر روشن را می بیند و برای امتش پرده برداری می کند و بشارت می دهد.

بنابراین تمام چیزی که ما به سوی آن حرکت می کنیم و انگیزه های انسان و عواملی که در درون انسان قرار داده و یک جامعه و یک امت یا یک انسان را به حرکت در می آورد، یا نگرانی های اوست که می خواهد از آن مخاطرات نجات پیدا کند یا نقطه های قوت و مثبتی است که می خواهد به آنها دست پیدا بکند. این پیامبر گرامی تمام مخاطراتی که ما را تهدید می کند و تمام خیراتی که در انتظار ماست را دیده و آنها را تجربه کرده سپس ما را انذار و تبشیر می کند.

پس ایشان رسول است که در مسیر این فتح یک رسالتی دارد و آمده ما را در مسیر فتح با مأموریت الهی ببرد و شاهد است اینطور نیست که مثل ما چشم بسته آمده باشد. در روایات متعدد در باب ائمه علیهم السلام فرمودند که امامی که «مَا فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض » و گذشته و آینده را نداند که امام نیست؛ امامی که چشمش بسته است و یک قدم آن طرف تر را نمی بیند چطوری می تواند امامت کند؛ امام باید به اسرار عالم و اسرار این جمعی که می خواهد آنها را حرکت بدهد آشنا باشد.

امام وقتی به امامت می رسد غیر از علومی که قبل از بدو تولد به امام عطا می شود عمودی از نور هم بین امام و حضرت حق قرار می گیرد که در این عمود نور تمام اسرار و احوال امت را می بیند. نمی تواند امام شاهد نباشد. پس این رسول هم شاهد است. رسولی است که تمام تلخ کامی هایی که ممکن است ما به آنها مبتلا بشویم و تمام عذاب ها و رنج ها و تمام ناکامی ها و از آن طرف تمام نقطه امیدها و نقطه های قوت و آن چیزهایی که مایه خیر و صلاح است را دیده و تجربه کرده است.

خدای متعال که این پیامبر را که فرستاده است میفرماید: اولا «إِنَّا أَرْسَلْناك » یعنی با پای خودت نیامدی و ثانیاً «شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيرا» هستی. اگر همراه با این رسالت شدیم و انذار و بشارت ها را دریافت کردیم نتیجه اش این چهار چیز است «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلا»(فتح/9) یا در بعضی قرائت ها «لیؤمنوا بالله و رسوله» برای این که این امت در اثر و به دنبال رسالت تو به خدا و رسول ایمان بیاورند.

ما هیچ وقت در سیر به وادی ایمان آغاز کننده نیستیم بلکه از آن طرف شروع می شود. رسولی می آید ما را دعوت به ایمان می کند ما اجابت می کنیم و به فرموده قرآن «إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا»(آل عمران/193) اگر خیلی سبک بار و سبک بال باشیم اهل سمع باشیم اهل استماع باشیم ندای آن رسول را می شنویم و باید اجابت کنیم. بنابراین ایمان ما به خدا و رسول و این که ما خدا و رسول را باور کنیم از پرده این عالم دنیا بیرون برویم و وعده های خدا و رسول را باور کنیم از آن طرف شروع می شود؛ یعنی رسول را می فرستند او دعوت می کند او شاهد و مبشر و نذیر است.

پایان راه این است که اگر ما استماع کنیم همراه بشویم به ایمان به خدا و رسول و تعزیر و توقیر و تسبیح می رسیم. وقتی انسان ایمان به نبی گرامی اسلام آورد حاصلش این است که می تواند امکانات خودش را در راه خدا به حرکت در بیاورد و دین خدا و خدای متعال را نصرت بکند. می تواند به توقیر و تعظیم خدا برسد. می تواند به تسبیح دائمی خدای متعال برسد. «تُسَبِّحُوهُ یا یُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلا» البته قرائت مشهور با تاء است یعنی «لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلا»؛ یعنی دستاورد این رسالت نبی اکرم این است که امت می توانند به ایمان بالله و ایمان بالرسول و در نتیجه به تعزیر و توقیر و تسبیح خدای متعال برسند.

تفاوت نگاه همراهان نبی اکرم و کفار به امور مادی

حاصل دستگاه شیطان و اولیاء طاغوت در طول تاریخ این بوده که جلوه های دنیا را مقابل چشم انسان به نمایش می گذاشتند. آنهایی که با دستگاه باطل حرکت می کنند و محیط ولایتشان حیات دنیاست، حاصل عمرشان این خواهد شد. در سوره مبارکه حدید می فرماید «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاما»(حدید/20)، یعنی دستاورد تمام ولات جور اولیاء طاغوت و فراعنه در طول تاریخ از این پنج تا خارج نیست. چه در گذشته چه در الآن و چه در آینده ای اگر داشته باشیم تمام دستاوردهایشان همان پنج چیز است.

سپس می فرماید «كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ» یعنی مثل یک بارانی که می بارد و یک رویشی دارد؛ در مورد کفار اینجا دو احتمال دادند: یک احتمال این است که مقصود از کافر اینجا واقعاً آنهایی که کافر بالله هستند و آنهایی که مومن بالله نیستند که وقتی این رویش دنیایی را می بینند متعجب و شگفت زده می شوند؛ اما خدا می فرماید تمام جلوه های دنیا مثل یک بارانی است که می بارد و یک رویشی در بهار دارد؛ انسان کافر که چشمش بسته است این رویش چشم و دلش را پر می کند و از زیبایی های دنیا به شگفتی می افتد. کسی که کنار حضرت حرکت نمی کند وقتی نگاه می کند شکوه تمدن مادی و به تعبیر قرآن «زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا»(طه/131) و شکوفه های دنیایی که خدای متعال برای دیگران قرار داده را می بیند و نسبت به آنها شگفت زده و فریفته و مسحور می شود؛ تمام حیات دنیا این است.

آن کسی که همراه دعوت نبی اکرم و همراه این رسالت می شود خاصیتش این است که «تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ» می شود و به مرحله تعظیم خدای متعال می رسد. تمام دنیا با شکوهش در چشم او کوچک می شود و از چشم او می افتد و خدای متعال در دل او عظمت پیدا می کند. این حاصل کار نبی اکرم است. انبیاء وقتی می آیند شکوه دنیا را از چشم مومنین می اندازند. امیرالمومنین فرمودند «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم »(1)؛ و این خیلی سیر مهمی است. حاصل حرکت در مسیر دنیا این است که انسان که از شکوه دنیای مادی که محیط ولایت ائمه نار است، شگفت زده می شود و این جلوه های حیات دنیا چشم سر و دل انسان را با خودش می برد.

انبیاء در قدم اول می گویند «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى  ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى »(طه/131) این شکوفه های متنوعی که در دامن اهل دنیا برای آنها قرار گرفته و جلوه کرده چشم شما را به دنبال خودش نکشد و نگاه سر و نگاه دلتان را امتداد ندهید؛ این برای آنهاست و محیط فتنه و امتحان آنهاست و محیط رنجشان هم هست؛ اما خدای متعال یک رزق بهتری برای شما در نظر گرفته و شرطش این است که چشم و دلتان را از این سفره ای که برای کفار پهن کرده بردارید. اگر چشم و دلتان را برداشتید آن رزق بهتر برای دلتان جلوه می کند.

اگر کسی با این وصایت همراه شد این رسول آمده شما را به این نقطه برساند که انسان امکاناتش را به جای این که در این چاه ویل دنیا و در این وادی تیه و سرگردانی دنیا بریزد و به جای این که خرج دنیا بکند، این امکانات را در مسیر خدا و در مسیر نصرت دین خدا قرار بدهد و دین خدا وخدای متعال را نصرت بکند. قرآن می فرماید «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم »(محمد/7) این حاصل همراهی با نبی اکرم است که امکانات ظاهری و باطنی انسان رفعت پیدا می کند و خرج دستگاه الهی می شود و خدای متعال در چشم دل انسان و چشم سر انسان عظمت پیدا می کند. پیامبر هم آمده تا خدای متعال را در دل ما جلوه بدهد و عظمت او را در دل ما بنشاند و غیر خدا را در دل ما کوچک کند. آمده ما را به یک نقطه ای برساند که هرچه در عالم می بینیم موجب شود خدا را بیشتر تسبیح بکنیم.

حاصل دستگاه مادی تعظیم دنیا در نگاه انسان است؛ توقیر انسان در نگاه و طبیعتاً مصروف شدن همه امکانات انسان در وادی حیات دنیاست. نابود شدن امکانات انسان در وادی حیات دنیاست «أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا» یعنی خس و خاشاک زیر دست و پا می شود. این خاصیت دنیا و محیط ولایت دستگاه شیطان طواغیت فراعنه و به تعبیر قرآن اولیاء طاغوت است. دنیا را در چشم انسان جلوه می دهند و امکانات انسان را خرج دنیا می کنند و بعد هم دنیایی پر از عیب و ایراد که به هر طرفش نگاه می کنی پر از نقص است. انسانی که چشم دلش به سوی حضرت حق باز نشده و نمی تواند از منظر الهی به عالم نگاه کند سراسر عالم را پر از عیب می بیند.

نگاه می کند سختی ها رنج ها [را می بیند] اول اینکه آدم باید در دل این رنج ها به دنیا بیاید بعد هم با رنج ها دست و پنجه نرم کند و دنیا را وداع کند و برود؛ این چه دنیایی است. این پوچی ای که دنیای غرب به آن مبتلا شده حاصل تفکر فلسفی غرب و حاصل عقلانیت فلسفی غرب است. واقعاً آن فلاسفه انسان را به پوچی می رسانند؛ اول به جلوه دنیا می رسانند و بعد در دل این جلوه ها که می روی با رنج هایش دست و پنجه نرم می کنی و می بینی که هیچ راه نجاتی نیست؛ اولش دنیا را جلوه می دهند ولی وقتی رفتی وسط وادی دنیا با این همه رنج و غصه و پیری و بیماری و ظلم و ستم آدم به پوچی می رسد.

در حالی که انسانی که با نبی اکرم حرکت می کند و همراه می شود به یک نقطه ای می رسد که هر چه در عالم بیشتر می بیند بیشتر به تسبیح خدا می رسد. آدم اگر از آن منظر به عالم نگاه کند سراسر عالم، آنجا که صنع خداست، زیبایی است؛ البته معنایش این نیست که زشتی در عالم نیست؛ بلکه زشتی ها به حضرت حق بر نمی گردد. در دستگاه مادی شما دچار یک زشتی ها و کج تابی ها و ناروایی هایی هستید که هیچ کاری هم نمی شود در مقابلش کرد. آدم در مقابل چوگان یک عالم کر و کور بی شعور قرار گرفته است؛ بشریت در مقابل چوگان این عالم ماده این نظام کیهانی کر و کور قرار گرفته و این همه فساد آخر کار به این دستگاه مادی برمی گردد که هیچ کارش هم نمی شود کرد.

ولی حضرت می خواهد ما را از این حجاب عبور بدهد. اگر با حضرت حرکت کردیم به تعظیم حضرت حق می رسیم و عظمت حضرت حق در دل ما جلوه می کند و به یک نقطه ای می رسیم که از منظر الهی به عالم نگاه می کنیم. اگر از منظر الهی به عالم نگاه کردید سراسر صنع الهی زیباست.

در آیات آخر سوره مبارکه اعراف خدای متعال دستور ذکر می هد و می فرماید «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في  نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلين »(اعراف/205) پروردگار خودت را در باطن خودت با حالت تضرع و پنهانی صبح گاهان و شام گاهان یاد کنید و از این ذکر غفلت نکنید. این ذکر ذکر تام هم هنوز نیست زیرا هنوز مقام ذکر تام نیست. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرمایند که نتیجه این ذکر این است که «إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُون »(اعراف/206) کسی که مداومت بر این ذکر کند و بتواند این ذکر را حفظ بکند به مقام عند الرب می رسد و پرده ها کنار می روند و در محضر حضرت حق قرار می گیرد. وقتی از آن زاویه به عالم نگاه می کند مقام خشوع و تواضع پیدا می کند و آن استکباری که در نفس انسان است که نمی خواهد زیر بار بندگی خدای متعال برود از او برداشته می شود و دائماً او را تسبیح می کند.

زیبایی صنع خدا در همه امور

از آن منظر وقتی نگاه می کنی همه چیز در صنع الهی سرجای خودش است؛ البته عیب و نقص است اما تمام عیوب و نقایص به ما بنده ها برمی گردد. آنجایی که خدای متعال به ما اختیار داده آنجا است که شرور و بدی ها پیدا می شود که ناشی از سوء اختیار ماست و الا در تدبیر او جز زیبایی نیست؛ حتی آنجایی که حضرت حق دستگاه شیطان را هم امداد می کند در امداد الهی جز زیبایی نیست. بالاخره قضیه عاشورا درست است یک طرفش دستگاه بنی امیه است ولی دستگاه بنی امیه هم که بدون امداد خدای متعال کاری نمی توانند کنند، خدای متعال امدادشان می کند آناً فآناً اگر امدادش را بردارد هیچ حرکتی در عالم اتفاق نمی افتد. برگی از درختی نمی افتد و به فرموده قرآن «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّك »(اسراء/20) این امداد الهی هم نسبت به دستگاه شیطان حتی در روز عاشورا زیباست.

لذا وقتی صحبت از صنع خدا می شود زینب کبری سام علیها می فرماید «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» این معنایش این نیست که در روز عاشورا زشتی نبوده، زشتی بوده بدترین زشتی ها هم بوده آن زشتی ها کار دشمن است کار دستگاه شیطان است. کار دستگاه سقیفه است. اگر کسی در مقام عند الرب قرار نگرفت وقتی این زشتی ها را می بیند همه اینها را اگر معتقد به خدا باشد پای خدای متعال می نویسد. و می خواهد اینها را به زور زیبا جلوه بدهد و می گوید که این کار یزید هم زیبا بود. کار یزید که زیبا نیست، کجای کار یزید زیباست. این سوء  اختیار است؛ این بزرگترین طغیان و بزرگترین عصیان است که فسادش بر و بحر را می گیرد.

اگر انسان با انبیاء الهی حرکت نکند با این رسول الهی حرکت نکند یا به یک دنیای کر و کور پر از شر و شور و یا به پوچی می رسد، یا حداکثر اگر به یک خدایی هم برسد یک خدایی است که در صنع او پر از عیب و ایراد و نقص است. وقتی با این رسول همراه می شویم اولاً عظمت خدا را در دل ما جلوه می دهد و همه را از چشم ما می اندازد و آن دنیایی که دیگران برایش سر و دست می شکنند و جان می دهند و سرش دعوا و نزاع و جنگ می کنند و صدها میلیون کشته می دهند، کل این دنیا از چشم انسان می افتد؛ دنبال یک چیز دیگری است که «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ» است و کل این حیاه الدنیا شکوهش از چشم انسان می افتد. انسان مومن هیچ وقت معجب به این رویشی که برای اهل دنیا خدای متعال قرار می دهد یعنی «كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُه » نمی شود. تمام شکوه دنیایی که برای دیگران است ذره ای چشم دل مومن را نمی گیرد.

در روایتی از سلام بن مستنیر است که حمران بن اعین آمد محضر امام صادق علیه السلام و سوال هایش را پرسید. خیلی سر حال آمد محضر امام صادق و عرض کرد که ما محضر شما می آییم همه دنیا از یادمان می رود و دنیای دیگران در نگاه ما کوچک می شود ـ این خاصیت همراهی با امام است ـ عرض کرد وقتی هم می رویم کم کم سر پله اولمان برمی گردیم؛ چه کار باید کرد؟! ادامه حدیث الان مقصودم نیست اما در واقع راه حل از حضرت می خواست.

بنابراین اگر کسی همراه شد با این وجود مقدس اولاً خدای متعال در نگاه او عظمت پیدا می کند که خیلی مهم است. ما باید این نظام کیهانی در نظرمان بزرگ باشد. تا این رسول نیاید و ما دستمان را در دست این رسول الهی صلی الله علیه و آله و سلم نگذاریم هرچه هم تلاش کنیم و عقل و شهود خودمان را به کار بگیریم نمی توانیم از حجاب ها عبور کنیم. اوست که ما را عبور می دهد و عظمت الهی را در دل ما می نشاند؛ یعنی «وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلا» و طوری حضرت حق و مقام قدوسیت حضرت حق و قدس الهی را در نگاه و دل ما جلوه می دهد که صبح و شب کارمان تسبیح می شود و جز زیبایی در کار او نمی بینیم و مرتب او را تسبیح می کنیم و به هر طرف عالم نگاه می کنیم خدا را تقدیس می کنیم. مقام قدس الهی و قدوسیت حضرت حق را مشاهده می کنیم که این خاصیت همراهی با حضرت است.

بنابراین یک مسیر فتحی برای حضرت است. حضرت با یک رسالتی آمده اند که ما را در این مسیر فتح ببرند و از این محیط حیات الدنیا عبور بدهند و ما را با حضرت حق مأنوس کنند و عظمت او را در دل ما بنشانند و ما را به مقام تسبیح او برسانند تمام امکانات ما را بیاورند در مسیر خدای متعال و ما را مومن بالله کنند. به جای مومن بودن به نظام کیهانی و عالم طبیعت و مومن بودن به اولیاء طاغوت و دل به آنها بستن و حرف آنها را باور کردن، «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»(بقره/256) یعنی اول ما را کافر نسبت به همه اینها می کنند و باور ما را نسبت به همه اینها از بین می برند طوری که اگر گفتند روز است، آدم می گوید شب است و جوری آدم را رشد می دهند که می فهمد در دستگاه آنها هیچ حرف صدقی به معنی قرآنی نیست و هیچ صدقی در کلام آنها نیست؛ باید به آنها و به تمام حرف هایشان کفر ورزید. هیچ حرفشان را نمی شود باور کرد؛ زیرا صدقی در دستگاه آنها نیست؛ این خاصیت حرکت با حضرت است.

حضرت ما را به مرحله ایمان بالله می رسانند و بعد ما را به مرحله درک عظمت الهی و شهود عظمت الهی و جلال و جمال الهی می رسانند. شاید «توقروه» ناظر به آن جنبه جلال الهی است و «تسبحوه» ناظر به جنبه جمال است. من این معانی را نمی خواهم وارد قرآن کنم، «تعزروه» یعنی امکانات انسان را در مسیر خدای متعال فعال می کنند و از هدر رفتن امکانات انسان جلو گیری می کنند؛ چنانچه به فرموده قرآن «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق »(نحل/96).

شرط ورود به مسیر فتح نبی اکرم و تکالیف ما نسبت به ایشان

از این مسیر است که وجود مقدس نبی اکرم می خواهند ما را وارد وادی فتح کنند. اگر ما بخواهیم در این مسیر فتح همراه حضرت بشویم دستورات متعددی در قرآن آمده که وظایف ما را نسبت به نبی اکرم معین می کند: از مقام طوع و طاعت که باید مطیع حضرت باشیم؛ طاعت یعنی تبعیت از سر اشتیاق و محبت؛ و بعد مقام تسلیم نسبت به حضرت است که باید همه قوای ما از قوای ظاهری تا قوای باطنی تسلیم حضرت باشد. قرآن می فرماید «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في  أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما»(نساء/65)، پیامبر گرامی، اگر بخواهند اینها ایمان بیاورند باید تسلیم ما بشوند و در هر منازعه ای شما را حَکَم قرار بدهند و در مقابل حُکم شما دلشان هم تسلیم باشد و در دلشان هم احساس دلتنگی نکنند.

شأن نزول آیه این است؛ زبیر که پسر عمه حضرت بود و بعد در جنگ جمل مقابل امیرالمومنین قرار گرفت با یک کسی سر آبیاری زمین نزاع داشت، زمین او نسبت به ورودی آب جلوتر بود و زمین دیگری متأخر بود حضرت حکم کردند که اول زبیر آبیاری کند، وقتی آمد بیرون گفت که به نفع قوم و خویش خودشان حکم کرده است؛ قرآن می فرماید «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ» اینها وارد وادی ایمان نمی شوند الا این که تو را حکم قرار بدهند و نه فقط در تقسیم آب در تقسیم کائنات در تقسیم عالم به حق و باطل تو را معیار و حکم قرار دهند و بعد در دلشان هم احساس حرج و دلتنگی نکنند؛ اگر در مقابل حکم تو در دلشان احساس دلتنگی کردند به روح ایمان و به قله ایمان نمی رسند؛ همچنین باید با امکانات و تمام قوایشان تسلیم محض باشند و این تازه اول راه است و پایان راه نیست.

اینطور نیست اگر کسی تسلیم شد، رسیده باشد بلکه اگر تسلیم شد او را سیر می دهند. تا تسلیم نشده کاری نمی شود کرد. آدم وقتی خودش را به طبیب می سپارد تازه طبیب درمان را شروع می کند و الا قبلش که درمانی نیست. از آنجا تازه آغاز راه ما با حضرت است. مقام طوع است، مقام تسلیم است و خیلی دیگر از تکالیفی که قرآن نسبت به این پیامبر روی دوش ما گذاشته است.

یکی از تکالیف استثنایی ای که خدای متعال نسبت به این حضرت از ما خواسته که راجع به هیچ پیغمبری در قرآن صحبت از آن نیست و در کتب آسمانی هم شاید نباشد این است که «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليما»(احزاب/56) این تکلیف اختصاصی است. این صلوات نسبت به رسول یعنی اقرار نسبت به مقامات حضرت و تجدید عهد و تجدید بیعت دائمی که عامل تطهیر ماست. این صلوات به فرموده معصوم «وَ جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» آن عهدی است که ما با رسول تجدید می کنیم؛ و دائماً تعظیم و توقیری است که از حضرت در دل ما می نشیند و دائماً حضرت را تعظیم و تواضع و خشوع و تجدید عهد می کنیم؛ و این صلوات ماست.

خدای متعال تکالیف متعددی را در کتابش از ما نسبت به وجود مقدس نبی اکرم خواسته، اما در این سوره که داستان فتح حضرت و سیر با حضرت در مسیر فتح است آنچه که خدای متعال از ما با قاطعیت می خواهد بیعت است؛ یعنی در ابتدا از مختصات فتح حضرت فی الجمله بحث می شود سپس از رسالت حضرت که این رسول با رسالت آمده و شاهد و مبشر و نذیر است و می خواهد شما را به مقام ایمان بالله و تعزیر و توقیر و تسبیح برساند.

بعد از آن بلافاصله می فرماید «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَك »(فتح/10) یعنی ما در این مسیر باید با پیغمبر بیعت کنیم؛ یعنی همه امکانات خودمان را در اختیار حضرت قرار بدهیم. خلاصه بیعت همین است که دست در دست حضرت قرار بدهیم و با همه امکانات در محضر حضرت باشیم و با حضرت حرکت کنیم و همه قوای ما تحت قوای حضرت باشد؛ این مفاد بیعت ماست.

بیعت یعنی تمام امکانات من و تمام اختیاری که خدای متعال به من داده که حوزه مسئولیت ما هم همینجاست را به حضرت بسپاریم و با اراده حضرت در عالم راه برویم. قلب ما، سر ما، باطن ما قوای ظاهری ما، امکانات بیرونی ای که برای ما فراهم شده همه را بیاوریم در خدمت حضرت قرار بدهیم و تسلیم حضرت بکنیم. سالم ماندن اراده ما هم همین است. خدای متعال به ما یک قدرتی داده که در مدار قدرت خودمان مسئولیت داریم.

وقتی این مسئولیت ایفا می شود که این امکان را دست رسول خدا بسپاریم؛ اگر واقعاً سپردیم و با فرمان او راه رفتیم کما این که او ید الله و عین الله و اذن الله است، ما هم ید حضرت و چشم و گوش حضرت می شویم و قوای ما در اختیار حضرت قرار می گیرد؛ چنانچه سلمان اینطوری است و کما این که امیرالمومنین ید الله است سلمان ید امیرالمومنین در عالم است. بیعت یعنی ما به حضرت دست می دهیم و همه امکانات خودمان را با حضرت معامله می کنیم و در اختیار حضرت قرار می دهیم؛ حضرت هم در مقابل یک قولی به ما می دهند؛ شاید بیعت از ماده بیع باشد و نکته اش همین است که ما تمام مقدورات خودمان را با حضرت تجارت می کنیم و در اختیار حضرت قرار می دهیم و حضرت هم در مقابل این امکاناتی که تسلیم حضرت می کنیم یک قراری با ما می بندند.

وظیفه ما در مقابل حضرت بیعت است. قرآن می فرماید «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه » این بیعت برد دو سر برای شماست. این پیامبر در یک مقامی است که کسانی که با او بیعت می کنند فقط با خدا بیعت می کنند و بیعت با تو بیعت با خداست.

مقام نبی اکرم در آخرت و رزق مومنین در بهشت

این بیان قرآن را امام رضا علیه السلام در یک حدیث نورانی در عیون اخبارالرضا توضیح دادند؛ البته سوال در باب این بیان نبوده است. از حضرت یک سوال دیگری شد و حضرت این آیه را توضیح دادند. به حضرت عرض کرد که یابن رسول الله این روایت معنایش چیست «أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ يَزُورُونَ رَبَّهُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ فِي الْجَنَّة»(2) که مومنین در جنت با توجه به اینکه منازل بهشت درجات دارد در هر مقام و منزلی که هستند از منزل خودشان به رب خودشان نظر می کنند و از همان منزلگاه خودشان ربشان را زیارت می کنند.

حضرت یک توضیح عجیبی برای این حدیث دادند و فرمودند خدای متعال مخلوقی با عظمت تر از وجود مقدس نبی اکرم نیافریده و طاعت او را طاعت خودش قرار داده و ایشان در یک مقامی است که طاعتش طاعت خداست و بیعت با او بیعت با خداست و زیارت او زیارت خداست. سپس با آیات و روایات حضرت این را تبیین کردند که خدای متعال می فرماید «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه »(نساء/80) و بعد همین آیه را خواندند  «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه » یعنی دستش دست خداست؛ البته واضح است این به معنی حلول خدای متعال در مخلوقات نیست؛ یعنی نه اینکه خدای متعال در حضرت حلول کرده یا العیاذ بالله حضرت خدا هستند؛ ولی حضرت در یک مقامی هستند که طاعتشان طاعت خداست و یدشان ید خداست و بیعت ایشان بیعت با خدای متعال است. خود حضرت فرمود که «مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللَّهَ»(3) کسی به زیارت حضرت نائل شد چه در حیات چه در بعد از موت به زیارت خدا نائل شده و آخرت هم همین است.

این خیلی بیان عجیبی است. حضرت فرمودند که در آخرت هم بالاترین مقام برای وجود مقدس نبی اکرم است؛ زیارت او زیارت خداست. مومنین هرجایی در بهشت هستند از منازل خودشان آن مقام نبی اکرم را زیارت می کنند و این بالاترین نعمت بهشتی است. حضرت اینطور معنا کردند یعنی مومن در هر مقامی از مقامات بهشت است پرده و حجاب برداشته می شود و می تواند آن مقام رفیع نبی اکرم را زیارت کند و حضرت را در آن مقام ببیند و زیارت حضرت زیارت خداست. قرارداد نکردند که به این بگویند زیارت خدا؛ بلکه واقعاً زیارت نبی اکرم برای اهل بهشت در هر مقامی که هستند زیارت خداست.

سلمان هم در بهشت است و ممکن است ان شاء الله امثال من هم در بهشت راه بدهند؛ هر مومنی در درجه خودش از درجه یکم ایمان تا بالاترین درجه مهمترین رزق بهشتیش آن است که به زیارت جمال نبی اکرم نائل می شود و می تواند آن جلوه حقیقی نبی اکرم را ببیند که آن جلوه نبی اکرم در عالم دنیا برای سلمان هم قابل زیارت کردن نیست. مومنین انبیاء هستند و انبیاء رزقشان در بهشت این است که جمال نبی اکرم را مشاهده می کنند. آن مشاهده ای که آنجا از جمال پیدا می شود در عالم دنیا ممکن نیست واقع بشود. وجود مقدس نبی اکرم در چنین مقامی هستند.

اجر عظیم بیعت با نبی اکرم و کامل شدن عقول در همراهی

خدای متعال بعد از این که از فتح نبی اکرم و از رسالت نبی اکرم و از برکات و ثمرات این فتح و رسالت با ما صحبت می کند می فرماید «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه »؛ یعنی از ما بیعت تام با حضرت می خواهد و می فرماید خیال نکنید با او بیعت می کنید بلکه با من بیعت می کنید. شما با من بیعت کنید و من شما را در مسیر فتح می برم. ولی بیعت با من بیعت با رسول است. آن چه که از ما در مسیر فتح می خواهند اول بیعت است و بعد در ادامه تکلیف دومی که از ما می خواهند این است که «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى  نَفْسِه »(فتح/10)؛ یعنی اگر کسی این بیعت را نقض کرد دیگر بیعت علیه خودش کار می کند. وقتی بیعت با خداست و دست در دست خدا می گذاریم دو سر برای ما برد است. لذا نقضش هیچ ضرری برای خدای متعال ندارد. این ید خداست اگر شما عهدتان را با رسول خدا بشکنید او چه ضرری می کند؟!

اگر ما با خدای متعال بیعت کردیم بعد بیعتمان را شکستیم خدا ضرر می کند؟ لذا می فرماید اگر به آن عهدی که با خدا کرده این بیعتی که با حضرت کرده که در راه همراه حضرت باشد و تمام امکاناتش را دنبال حضرت به حرکت در بیاورد خودش برای خودش نقشه نکشد.

بیعت ما همین است که مستقل از حضرت در عالم راه نرویم و امکانات مان را با طرح خودمان جلو نبریم. حضرت رسول است و با یک برنامه ای آمده و مسیرش مسیر فتح است. ما باید خودمان را با حضرت همراه کنیم دست در دست حضرت بگذاریم هر کجا ما را برد با حضرت برویم اگر ما را دعوت کرد به سمت مکه و فرمود من خواب دیدم، راه بیافتیم و العیاذ بالله نگوییم که خواب دیدی خیر باشد، می خواهی ما را در دهان شیر ببری؛ چنانچه آنهایی که کارشان به اینجا رسید و مخلف شدند همین را می گفتند که خواب دیدی خیر باشد چرا یک امت را با خواب راه می بری.

آنهایی که بیعت می کنند و بیعتشان را هم نکث نمی کنند و پای عهدشان می ایستند به زودی به اجر عظیم می رسند. خدای متعال تعبیرش اجر عظیم است. آنهایی که پای عهدشان می ایستند، این عهد با خداست و وفای به حضرت وفای بالله است. این را خدای متعال وفای به خودش به حساب آورده که اگر به عهد با من وفا کردید پاداش آن یک اجر عظیم است. در قرآن این اجر عظیم هم به تناسب توضیح داده شده است.

از ما آن چیزی که خواستند این است که اولاً ما با حضرت بیعت کنیم؛ دوم مراقب باشیم بخاطر سختی های راه ابهامی که در راه است این بیعت نقض و نکث و شکسته نشود. اصلاً امتحان خدا همراه با ابهام و مجهولات است. این ابهام و سختی های راه و این که رموز راه برای ما روشن نیست، موجب نشود از راه برگردیم. و الا اگر سختی های راه موجب شد برگشتیم «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى  نَفْسِه».

اگر بیعت با حضرت را نشکنیم هرکجایی که راهمان را جدا کردیم بر علیه خودمان کار می کنیم. مسیر فتح مسیر حضرت است. حضرت سنن الهی را می دانند و ما را در وزان این سنن حرکت می دهند. اگر مومن به حضرت بودیم می توانیم حرکت کنیم سرمایه حرکت هم این است که ما باید ایمان بیاوریم تا بتوانیم با حضرت راه برویم و باور کنیم رسول خداست و از طرف خودش نیامده است؛ شاهد است و اگر می فرماید من خواب دیدم که می رویم مکه و زیارت می کنیم خانه خدا را و اعمال حج را انجام می دهیم، شاهد است و با هوس مردم را به حرکت در نمی آورد رسول است و با رسالت و نقشه الهی حرکت می کند.

اگر این را باور کردیم آن روزی که به ما می گوید من خواب دیدم برویم به طرف مکه بدون نگرانی با حضرت حرکت می کنیم. اگر این را باور نکردیم ترازوهای خودمان را می گذاریم وسط و حتماً این ترازوها ما را از پیامبر جدا می کند. دستگاه محاسباتی ما، ما را از حضرت جدا می کند.

نگویید ما باید با عقلمان پیغمبر را اثبات کنیم؛ بله حضرت می آید با عقل ما کار دارد؛ اما اولاً شروع از آن طرف است و عقل ما نیست که پیامبر خدا را پیدا می کند؛ خورشید است که به دانه و گیاه می تابد و دانه را سبز می کند؛ او می آید سراغ ما «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه » است و می آید ما را دعوت می کند و به فعلیت می رساند. اگر با او همراه شدیم این ترازو و عقل ما رشد می کند. این ترازو را به ما ندادند که تا آخر کار با این ترازو راه برویم. اگر می شد تا آخر کار با این ترازو راه بروی که احتیاج به پیامبر خدا نبود. این ترازو را دادند که وقتی پیامبر می آید به سراغ ما این عقل را به کار بگیرد و عقل ما را بالفعل کند.

هرچه با حضرت همراه شدیم عقلمان کامل تر می شود. این است که در دوران ظهور وقتی ولایت ظهور پیدا می کند عقول چهل برابر می شود. آنهایی که با امام زمان همراه می شوند عقلشان چهل برابر می شود و دستگاهشان رفعت پیدا می کند این عقل برای این نیست که ما با آن پیامبر را ترازو کنیم. با قپون پیاز می کشند، با قپون که طلا نمی کشند. این قپون ما برای وزن کردن پیغمبر خدا نیست؛ اینها را به ما دادند که ما با حضرت بتوانیم راه برویم. هر چه بیشتر راه برویم و راه دقیق تر بشود به شرط همراهی با حضرت ترازوی ما کامل تر خواهد شد. اگر با حضرت همراه نشدیم آرام آرام شیطان بر همین عقلی هم که داشتیم تسلط و سبیل پیدا می کند چنانچه فرمودند «وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ عَلَى عَقْلِي سَبِيلا» بعد دیگر عقل کار نمی کند؛ این که ما خیال کنیم تا آخر هم ما باید عقل را بگذاریم وسط پیامبر خدا را ترازو کنیم [و مثلاً زمانی که می فرمایند] خواب دیدم به سمت مکه برویم، ما شروع کنیم ترازو کردن، تردید نکنید جا می مانیم؛ این نکته مهمی است.

وقتی ما می خواهیم با امام همراه باشیم دنبال این نباشیم که امام را در ترازوی خودمان بگذاریم و ترازو کنیم و ببینیم اگر درست است با امام همراه شویم، اگر اینطوری شد که امام تو خودت هستی و می خواهی امام را دنبال سر خودت حرکت بدهی.

برخورداری از پیامبر منوط به ایمان به اوست. لذا خدای متعال وقتی صحبت می کند از اینهایی که مخلف شدند و جا ماندند می گوید «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى  أَهْليهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ في  قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُورا»(فتح/12) که شما ایمان به خدا و رسول نداشتید، خودتان محاسبه کردید و گفتید که این پیامبر اشتباه می کند که طرفداران خودش را در محیط هلاکت می برد، محاسبه کردید و گفتید که احدی از اینها زنده به مدینه برنمی گردد و اینهایی که به سمت مکه می روند همه شان به دست قریش یا کشته می شوند یا اسیر می شوند و هرگز برنخواهند گشت.

کم کم شیطان این را جلوه داد و احساس کردید محاسبات خودتان خیلی دقیق تر از محاسبات حضرت است؛ ما درست می فهمیم و محاسبات حضرت دقیق نیست؛ این یک نفر است و ما یک جمع عقلا نشستیم و محاسبه می کنیم و می گوییم که این کار غلط است. این یک آدم می گوید: درست است. بله این یک آدم رسول است ولی شما رسول نیستید و فرق آن هم همین یک کلمه است. او آمده که عقول شما را به فعلیت برساند؛ عقل شما با او به فعلیت می رسد.

سپس می فرماید «وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُورا»؛ یعنی کم کم به حضرت گمان بد بردید. اولش این است که ایشان اشتباه می کند؛ و دومش این است که اصلاً خودش هم نقشه سوء دارد. نکته همین یک کلمه است که «وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَعيرا»(فتح/13) حضرت از طرف خودش حرف نمی زند و رسول خداست. انکار او انکار خداست. انکار او در واقع عدم ایمان به خدای متعال است. آنها که ایمان نیاوردند مسیرشان به طرف سعیر یعنی به طرف آتش خواهد بود؛ برای آنهایی که در وادی ایمان حرکت نمی کنند یک عالمی مهیا شده است. عالم آنها عالم جنت و رحمت نیست.

بنابراین آنچه که از ما خواستند این است که باید بیعت کنیم و پای بیعت مان هم بایستیم؛ ولو این که خیلی وقت ها حضرت ما را با مجهولات راه می برد؛ اما بدانیم یقیناً در مسیر فتح است و بر اساس رسالت الهی است و این متوقف بر ایمان است؛ اگر ایمان آوردیم می توانیم در این مسیر با حضرت همگام بشویم.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 303

(2) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 115

(3) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 460