نسخه آزمایشی
جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri, 26 Apr 2024

جلسه اول تفسیر سوره حجرات/ جریان اعرابی گری در مقابل جریان نبی اکرم صلی الله علیه و آله

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 9 اردیبهشت ماه 99 است که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ سوره حجرات شرایعی را بیان می کند برای رسیدن فرد به سعادت و تأمین سعادت و صلاح اجتماعی و این قواعد سه دسته است، یک دسته قواعدی است که مربوط به رابطه انسان با خدا و رسول است. پس انسان و جامعه ای سعادتمند است که صدایش را مقابل رسول بلند نمی کند و رفعت صوت ندارد. جامعه ای سعادتمند است که پیش روی حضرت حرکت نمی کند و جلو نمی افتد. یک دسته از قواعد دیگر مربوط به رابطه انسان ها با هم است. پس جامعه ای سعادتمند است که در آن روابط انسان ها بر مبنای اخوت باشد. دسته سوم هم که مهمترین دسته در تأمین سعادت جامعه است، این است که معیار شرافت و کرامت در جامعه بشری چه در مقایسه بین جوامع چه در مقایسه با گروه ها و افراد، باید به تقوا برگردد و تقوای الهی هم یعنی در طرح خدای متعال عمل کردن. آنهایی که با طرح الهی عمل می کنند، شریف هستند و همه عالم باید به آنها اقتدا کنند. البته یک تقریر دیگری هم می شود از این سوره بیان کرد که قابل جمع با بیان علامه است. به نظر می آید که این سوره ناظر به یک جریانی است که در درون دنیای اسلام شکل می گیرد و می خواهد مقابل طرح خدای متعال و رسول الهی، یک طرح دیگری بیاورد و جامعه مومنین را از دست رسول گرامی اسلام بیرون بیاورند. این جریان همان جریان اعرابی گری است و خداوند در این سوره محور عمل آن ها و راه های مقابله با آن را بیان می کند.

با فضیلت ترین عمل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعنۀ علی اعدائهم اجمعین. ان شاء الله از این جلسه اگر خدای متعال توفیق بدهد تفسیر سوره حجرات را شروع می کنیم. این سوره، از سور مدنی است و از معارفی که در آن هست، کاملا پیداست در فضای مدینه است. قبل از این که وارد بحث از این سوره بشوم مقدمتا یک روایت را  که هر دو شب خواندم و هر شب یک نکته ای را از آن عرض کردم را تکرار می کنم چون یک نکته ای را لازم است اشاره کنم.

روایت از امام سجاد علیه السلام است و مرحوم کلینی آن را در کافی نقل کردند. زهری نقل می کند و می گوید به حضرت عرض کردم: «أَيُّ الْأَعْمَالِ‏ أَفْضَلُ‏» کدام عمل افضل است؟ حضرت فرمودند: «الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ». گویا متوجه نشد حال مرتحل یعنی چه، برای همین حضرت فرمودند: مقصود این است «فَتْحُ الْقُرْآنِ وَ خَتْمُهُ، كُلَّمَا جَاءَ بِأَوَّلِهِ‏ ارْتَحَلَ فِي آخِرِهِ»، کسی قرآن را شروع کرده و وارد آن شود، بعد هم تا آخر قرآن سیر می کند، گویا حلول به فضای قرآن می کند بعد هم همراه با قرآن سفر می کند. پس پیداست خواندن عادی نیست و حال مرتحل کسی نیست که می خواند، بلکه کسی است که وارد فضای نورانیت قرآن می شود و با قرآن یک ارتحال و سیری دارد.

بعد حضرت فرمودند: «وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ فَرَأى‏ أَنَّ رَجُلًا أُعْطِيَ أَفْضَلَ مِمَّا أُعْطِيَ فَقَدْ صَغَّرَ عَظِيماً وَ عَظَّمَ صَغِيراً»(1) کسی که خدای متعال قرآن را به او عطا بکند، اما او نگاهش این باشد که به کسی بهتر از او داده شده، دو اشتباه کرده و خطای محاسباتی دارد، یکی اینکه قرآنی که عظیم است و رزق اوست را کوچک شمرده و دوم اینکه رزق دیگری را که در مقابل قرآن کوچک است بزرگ شمرده است.

از این روایت سه نکته استفاده می شود. اول اینکه به یک عده ای قرآن عطا می شود و این بالاترین رزق انسان است. نکته دوم این که نباید تلقی ما این باشد که همان قرآنی به ما عطا می شود که به نبی اکرم به تمامه داده شده، اینطور نیست، بلکه به هرکس شعاعی از آن و به اندازه ظرف وجودیش عطا می شود. نکته سومی که روایت را برای آن تکرار کردم این است که حضرت برای این که این حدیث نورانی را از نبی اکرم بخوانند، حال مرتحل را فرمودند. گویا راه رسیدن به این که قرآن به انسان عطا بشود این است که آدم حال مرتحل باشد و این است که افضل الاعمال است. البته مزد افضل الاعمال هم بالاترین مزدهاست. پس گویا قرآن را به کسی عطا می کنند که حال مرتحل است در غیر این صورت وجهی نداشت که حضرت روایت پیامبر را بعد از آن نقل کنند.

زهری می گوید: «أَيُّ الْأَعْمَالِ‏ أَفْضَلُ‏»، حضرت هم می فرمایند: «الْحَالُّ الْمُرْتَحِلُ»، بعد هم توضیح می دهند که کسی که با قرآن سفر می کند و وارد فضای قرآن می شود، به آخر قرآن کوچ می کند و دوباره بر می گردد، به تعبیر دیگر این فرد دائم در حال سیر با قرآن است. پس این رحل و کوچ با قرآن افضل اعمال است و این آدم مزدش هم بالاترین مزدهاست. مزد چنین کسی عطا شدن قرآن به اوست «أَعْطَاهُ اللَّهُ‏ الْقُرْآن‏».  لذا اگر کسی می خواهد مقامات قرآن که بالاتر از فهم تفسیری قرآن است به او عطا شود، باید حال مرتحل باشد.

من در آغاز شروع مطالعات قرآنی خود نزد یک استادی رفتم و گفتم چطور تفسیر قرآن را شروع کنم؟ ایشان به من گفت: اول برو و 500 دور قرآن بخوان، البته خواندنی که آدم حال مرتحل باشد، آن وقت کم کم قرآن به شما عطا می شود! نمی خواهم بگویم که تا آدم آن پانصد دور را نخوانده روی قرآن مطالعه نکند، بلکه منظورم این است که در عمر انسان باید این اتفاق بیافتد.

خلاصه و دور نمایی از سوره مبارکه حجرات

سوره مبارکه حجرات از سور مدنی است که معارف بلندی  دارد. ابتدا من یک اشاره ای به بعضی مطالبی که در این سوره هست می کنم و بعد یک سرفصل هایی از سوره را محضرتان تقدیم می کنیم. البته مدعی تفسیر کل سوره نیستم چون هم کار دشواری است و هم خیلی فرصت می خواهد.

در پنج آیه اول این سوره خدای متعال به مومنین می فرماید: «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّه‏»(حجرات/1)، مقدم و پیش روی بر خدا و رسول خدا نشوید و از آنها پیش دستی نکنید، و تقوای الهی داشته باشید. بعد هم می فرماید: «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏»(حجرات/2)، صوت خودتان را بالاتر از صوت حضرت قرار ندهید و صدایتان را بالاتر از صدای حضرت نکنید، «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْر» و در مقابل حضرت جهر بالقول نداشته باشید.

پس سه دستور است: «لا تُقَدِّمُوا»، «لا تَرْفَعُوا»، «لا تَجْهَرُوا»، بعد خداوند دو دسته را نام می برد. یکی آن کسانی که «يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه‏»(حجرات/3) در مقابل حضرت یغض صوت دارند و یکی هم عده دیگری که در مقابل آنها هستند «يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُرات‏»(حجرات/5) و از وراء حجرات حضرت را صدا می زنند، که البته این باید معنا بشود.

بعد وارد یک بحث دیگری می شود و می فرماید: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ»(حجرات/6)، گویا یک فاسقی است که می آید و خبری می آورد؛ خداوند می فرماید: اگر خبر آورد شما دنبال او حرکت نکنید بلکه بروید و تبین و جستجو کنید و الا شما را با مومنین درگیر می کند. پس خبر فاسقی است که می خواهد جامعه مومنین را به هم بریزد. بعد خداوند می فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ»(حجرات/7)، دنبال هر کسی که صدایش را بلند کرد نروید، چون پیامبر خدا در بین شماست. «لَوْ يُطيعُكُمْ في‏ كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم‏»، در بسیاری از امور اگر پیامبر شما را تبعیت کند و دنبال شما حرکت کند، شما به رنج می افتید! پس اگر می خواهید که به رنج نیفتید، شما باید دنبال حضرت حرکت کنید. اینطور نباشد که یک خبر فاسقی بیاید و شما را دنبال خودش بکشاند، بعد حضرت دنبال شما راه بیفتد.

البته همه اینهایی که عرض می کنم توضیح می خواهد، من فقط دارم موضوعاتی که در سوره بحث شده را عرض می کنم و بعد ان شاء الله مفصل توضیح می دهم.

در ادامه خداوند می فرماید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا»(حجرات/9)، اگر بین دو دسته از مومنین کار به جایی رسید که به قتال رسیدند و به کشتار همدیگر پرداختند، شما بین آن ها صلح برقرار کنید، اما اگر یکی باقی بود که تعدی می کرد با او مقاتله کنید، تا وقتی که بیاید و به امر خدا گردن بگذارد. بعد از آن خداوند وارد یک سلسله دستورات در روابط مومنین می شود و می فرماید: به هم سوء ظن نداشته باشید، غیبت نکنید و تجسس در کار مومن نکنید. بعد می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ»(حجرات/13)، ای مردم ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله قرار دادیم برای این که همدیگر را بشناسید، اما اینها مایه شرافت نیست، بلکه گرامی ترین شما نزد خدای متعال متقی ترین شماست.

بعد وارد یک فضای دیگری می شود که بحث اعرابی گری است. می فرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»(حجرات/14) اعراب می گویند ما ایمان آوردیم، اما خدای متعال می فرماید: شما ایمان نیاوردید بلکه اسلام آوردید، چون هنوز ایمان وارد قلبتان نشده است. این خلاصه و دورنمای موضوعات سوره است.

آداب فردی و اجتماعی این سوره برای رسیدن به سعادت

حالا من یک جمع بندی از سوره عرض بکنم. مرحوم علامه بزرگوار طباطبایی سوره را اینطوری جمع بندی کرده و می فرمایند: در این سوره یک سری شریعت ها و شرایع اسلام و احکام اسلامی بیان شده که منتهی به سعادت فرد می شود. یعنی اگر فرد بخواهد زندگی سعادتمندانه ای داشته باشد باید این آداب را رعایت کند. اگر جامعه مومنین و مسلمین بلکه جامعه اسلامی بخواهد جامعه سعادتمندی باشد، باید این دستورات و شرایع را رعایت کند.

پس قرآن یک سلسله شرایع و دستوراتی را بیان می کند که تأمین کننده سعادت انسان و جامعه انسانی است. پس علامه سوره را اینطوری معنا می کنند که صرفا یک سلسله دستورات اخلاقی نیست، بلکه یک سلسله آداب و شرایعی است که تأمین کننده سعادت فرد و سعادت جامعه است.

ایشان این شرایع را سه دسته می کنند و می فرمایند: یک دسته از این شرایعی که سعادت فرد و جامعه را تأمین می کند شرایعی است که مربوط به ارتباط انسان با خدای متعال و رسول الهی است، مثل همین هایی که عرض کردم: «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» پیشی بر خدا و رسولش نگیرید، «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي‏» صدایتان را بالاتر از صوت نبی قرار ندهید، «لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْر» و جهر بالقول در مقابل حضرت نداشته باشید. دسته دیگر دستوراتی هستند که راجع به روابط مومنین با همدیگر است، مثل این که سوء ظن به هم نداشته باشید، غیبت همدیگر را نکنید، «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»(حجرات/12)، «لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب‏»(حجرات/11) همدیگر را با لقب های بد ذکر نکنید و این طوری هجوم به هم نبرید و یک سلسله از این دستورات. این دستورات اخلاقی دستوراتی است که برای شکل گیری روابط بین انسان ها برای رسیدن به یک جامعه صالحه و شایسته است.

یک نکته دیگری که ایشان روی آن خیلی اهمیت می دهند این آیه است. مرحوم علامه طباطبایی می گویند این هم از همان دستوراتی است که شکل گیری جامعه ی صالح و شایسته و جامعه مورد قبول، متوقف بر اوست و آن این است که در هر جامعه ای یک میزان هایی برای کرامت و شرافت وجود دارد. در هر جامعه تجلیل و تحقیرهایی وجود دارد، یک عده تکریم می شوند و یک عده ی دیگر تحقیر، پس شرافت در جامعه یک مبانی و معیارهایی دارد.

معیار سعادت در جوامع انسانی

در این آیه شریفه قرآن معیاری را می دهد و می فرماید اگر جامعه بر این معیار بنا شد صالح می شود. آن معیار این است، می فرماید: این چیزهایی که گاهی موجب صف بندی ها و مرزبندی ها و احساس شرافت و فضیلت است، معیار فضیلت نیستند. ما اقوام مختلفی با زبان ها و رنگ های مختلف آفریدیم، رنگین پوست داریم، سیاه پوست و سفید پوست داریم، اروپایی و آسیایی داریم؛ این یعنی تمایزهای جغرافیایی و تمایزهای نژادی وجود دارد که اتفاقا خیلی ها همین را معیار تمایز قرار می دهند. ناسیونالیست ها روی همین ها تمدن بنا می کنند، چرا که آنها می خواهند بنای روابط اجتماعی را بر انگیزه ملی گرایی و انگیزه نژادی و جغرافیایی قرار بدهند.

قرآن می فرماید: اگر شما می خواهید شرافت اجتماعی ایجاد کنید بگونه ای که یک جامعه، گروه یا شخصی بر جامعه، گروه یا شخص دیگری فضیلت پیدا کند، بدانید که این ها معیار فضیلت نیستند. یعنی اینطور نیست که کسی که رنگ پوستش متفاوت است فضیلت یا رذیلتی داشته باشد، یا اینکه اگر کسی در یک جغرافیای خاص زندگی می کند شرافت داشته باشد، بلکه معیار شرافت تقواست «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ». البته این که چطور می توان این تقوا را به معیار شرافت و درجه بندی جامعه بشری تبدیل کرد، سخن دیگری است.

قواعد پردازش اجتماعی بر محور کرامت و تقوا با جریان ناسیونالیسم یا بعضی طبقاتی که مکاتب می گفتند، فرق دارد. طبقه ای که مثلا مربوط به دوران گذشته یا دوران آینده  است، یا طبقه وابسته به ابزار اجتماعی و اقتصادی، یا طبقه دهقانان و بازرگانان و نظامیان و سایر معیارهایی که برای شرافت می گویند، هیچ کدام بر محور تقوا نیست. این طبقه بندی هایی که در جامعه باستانی بوده یا طبقه بندی ای که در دنیای مدرن هست، مثل طبقه بندی متناسب با روابط تولیدی و بهره مندی از امکانات مادی که یک ادبیات استعماری است و جوامع را به دو دسته توسعه یافته و نیافته و یا جهان سوم تقسیم می کند، همه بر معیار های دیگری غیر از تقوا شکل گرفته است. این ها میزان تمتعات مادی و بهره مندی از دنیا را معیار قرار دادند و می گویند اینها پیشرفته اند و آنها عقب افتاده! می گویند اینها قبله اند و شما باید دنبال سر آنها حرکت کنید!

وقتی روابط و شرافت در جامعه ای براساس یک معیاری شکل می گیرد، یک عده می شوند قبله و بقیه باید دنبال آنها بروند و مثل آنها زندگی کنند. آیا واقعا این معیاری که الان برای تمایز جوامع و شرافت در جهان وجود دارد و طبق آن یک عده ای خودشان را شریفتر می دانند چون توسعه یافته اند و دیگران را تحقیر می کنند، شرافت است؟ آیا اگر بنای تجلیل و تحقیرها را بر این امور گذاشتیم جامعه صالحه شکل می گیرد و اگر به عکس بنای شرافت را بر تقوا و رعایت حدود الهی گذاشتیم، جامعه شریفی نخواهیم داشت؟!

پاسخ این است که جامعه ای شریف تر است که بیشتر در طرح الهی عمل می کند و موفق تر در عمل به طرح خدا باشد. انسانی شریف تر است که در بندگی خدا و برنامه ای که خدا برای او دارد، موفق تر باشد. خدای متعال طرحی برای ما و جامعه جهانی دارد و در آن جوامعی شریف تر و پیشرو هستند که در عمل به این طرح موفق ترند. انسانی بین دیگران شریف تر است که در عمل به طرح خدا موفق تر باشد. گروهی در یک جامعه مقدم اند که در عمل به برنامه الهی موفق تر بوده اند. پس معیار برای رسیدن بشر به سعادت برنامه الهی است. طبیعتا عده ای پیشگام اند و بقیه باید به آنها اقتدا کنند. جامعه یا فردی که موفق تر است باید پیشرو باشد و بقیه به او اقتدا کنند. این خلاصه ای است که مرحوم علامه طباطبایی از این سوره می گویند.

علامه می فرمایند: این سوره شرایع را بیان می کند که این شرایع و مناسک و قواعدی که بیان می کند، قواعد رسیدن فرد به سعادت و تأمین سعادت و صلاح اجتماعی است. این قواعد سه دسته است، یک دسته قواعدی است که مربوط به رابطه انسان با خدا و رسول است. پس انسان و جامعه ای سعادتمند است که صدایش را مقابل رسول بلند نمی کند و رفعت صوت ندارد. جامعه ای سعادتمند است که پیش روی حضرت حرکت نمی کند و جلو نمی افتد.

یک دسته از قواعد دیگر مربوط به رابطه انسان ها با هم است. پس جامعه ای سعادتمند است که در آن روابط انسان ها بر مبنای اخوت باشد. در این جامعه ملاحظه تناسبات اخوت را می کنند، یعنی اگر برادرند غیبت همدیگر را نمی کنند و بدگویی نمی کنند. اگر اخوت دارند به هم سوء ظن ندارند و همدیگر را تحقیر نمی کنند. اگر رابطه بر مبنای اخوت است تجسس نمی کنند و القاب بد به هم نسبت نمی دهند و با عناوین بد از هم یاد نمی کنند.

دسته سوم که سعادت جامعه را تأمین می کند این است که معیار شرافت و کرامت در جامعه بشری چه در مقایسه بین جوامع چه در مقایسه با گروه ها و افراد، باید به تقوا برگردد و تقوای الهی هم یعنی رعایت حدود و عمل کردن در طرح خدای متعال. آنهایی که با طرح الهی عمل می کنند، شریف هستند. انسانی که بیش از همه موفق است محور برنامه الهی می شود که همان رسول و امام است. پس همه عالم باید به او اقتدا کنند و گروهی که به او نزدیک ترند مقرب تر هستند. جوامعی که به امام نزدیک ترند بیشتر با طرح امام عمل می کنند در نتیجه موفق تر و شریف تر هستند. بنابراین در شکل گیری مناسبات اجتماعی این معیار همه چیز را به هم می ریزد. لذا مرحوم علامه طباطبایی روی این دست می گذارند و می گویند این از همه مهمتر است. بعد هم البته در پایان یک بحثی در رابطه با ایمان در سوره هست که دیگر آن را توضیح نمی دهند. این یک تقریر از جمع بندی سوره که باید به تفصیل وارد آن بشویم.

شکل گیری جریان نفاق و کفر در جامعه مومنین

یک تقریر دیگری هم می شود از این سوره بیان کرد که قابل جمع با این بیان است. آن تقریر این است که به نظر می آید سوره ناظر به یک جریانی است که در درون دنیای اسلام دارد شکل می گیرد و می خواهد مقابل طرح خدای متعال و رسول الهی، یک طرح دیگری بیاورد. این رسول الهی با یک رسالتی آمده و خبری برای عالمیان آورده، پس هم نبی است و هم رسول، اما اینها می خواهند مقابل طرح رسالت او یک طرحی زمین بگذارند و مقابل خبری که آورده خبری بیاورند. در واقع آنها می خواهند با این خبر و با این طرح، جامعه مومنین را از دست رسول گرامی اسلام بیرون بیاورند.

یکی از این جریانات، جریان اعرابی گری ای است که می خواهد وارد جامعه مومنین بشود و در آخر سوره از آن بحث می شود. این اعرابی ها شاید همان کسانی هستند که می خواهند خبری در مقابل خبر حضرت بیاورند. این جریان اعرابی گری، یک جریان کفر و فسوق و عصیان است. این جریان در مقابل پیامبر گرامی اسلام رفعت صوت دارد، تقدم بر رسول پیدا می کند و می خواهد جلو بیافتد. این جریان یک رفعت صوتی دارد و می خواهد صوتش در عالم شنیده بشود. یک جهر بالقولی دارد و می خواهد به حضرت چیزی یاد بدهد. این جریان می خواهد حضرت را طرف مباحثه خودش کند و با حضرت بحث کند. جهر بالقول یعنی این که می خواهد صدایش در مقابل نبی اکرم بلند و شنیده بشود و در عالم با حضرت بگو مگو کند. این جریان می خواهد من وراء الحجرات با حضرت ارتباط برقرار کند.

پس یک فاسق می خواهد خبری بیاورد که با آن خبر جامعه مومنین را به هم بریزد. می خواهد کار جامعه حضرت را به قتال و درگیری بکشاند و جنگ را در خود جامعه مومنین بیاورد. این جریان، جریان اعرابی گری است، یعنی مدعی است و می گوید من هم مومن هستم و من هم در جامعه ایمانی سهم دارم! چرا شما من را به بازی نمی گیرید؟! در مقابل این جریان یک جریان دیگری است که غض صوت در مقابل نبی اکرم دارند «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏»(حجرات/3)، آنها کسانی هستند که خدای متعال قلبشان را برای تقوا ریاضت داده تا آماده شدند، پس یعنی صاحب تقوای قلب هستند.

بنابراین این یک جریانی است که تقوای قلب دارد و این تقوا منتهی شده به این که صدایش را فرو می خواباند. اگر هم یک جایی حرف می زند لسانش، لسان رسول خداست و اصلا خودش صوت و آوازه ای ندارد. چون غض صوت دارد و «أُذُنٌ واعِيَة»(حاقه/12) است. به حضرت عرض کردند «أُذُنٌ واعِيَة» چه کسی است؟ حضرت فرمود: «خَاصِفَ النَّعْل‏» آن کسی که دارد کفش ها را وصله می کند، رفتند و دیدند امیرالمومنین علیه السلام دارند کفش های حضرت را وصله می کنند.

این «خَاصِفَ النَّعْل‏» یکی از اوصاف امیرالمومنین است که مکرر روی آن تکیه شده، یعنی کفش حضرت را وصله می زد. کسی که برادر حضرت است و پیامبر درباره او می فرماید: من و علی یک نور بودیم تا صلب عبدالمطلب، کفش پیامبر را وصله می زند! پیامبر می فرماید: حتی وقتی معراج رفتم امیرالمومنین حاضر بود. وقتی هم حضرت به پیامبری مبعوث شد امیرالمومنین در غار حرا بود و فرمود: صدای ناله شیطان را شنیدم، و از پیامبر پرسیدم این چه بود؟ فرمود: ناله شیطان بود که با مبعوث شدن من مأیوس شد که کسی او را بپرستد. بعد حضرت فرمود: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي»(2)‏. حالا سؤال من این است، آیا این آدم از خودش صوت دارد؟! او «خَاصِفَ النَّعْل»‏ است و کفشهای حضرت را در این دنیا وصله می کند! امیرالمومنین این طور فرمان خدا را می پرستد و اینگونه غض صوت دارد، پس همین انسان هم می تواند حامل رسالت باشد و صدای پیامبر خدا را به جامعه برساند. چنین کسی می تواند در جامعه مومنین اخوت ایجاد کند، نه اعرابی.

افشای طرح دشمن در برابر طرح رسول خدا

به نظر می آید سیر سوره، سیر آن جریان اعرابی گری و جریان نفاقی است که در درون دنیای اسلام می خواسته مقابل صدای حضرت، صدا بلند کند و خودش را هم مباحثه و هم عرض حضرت قرار بدهد. خدای متعال طرح این جریان را که خبر فاسق است افشا می کند، بعد می گوید شما دنبال خبر آنها نروید. در ادامه خداوند طرح آنها برای به هم ریختن جامعه مومنین را افشا می کند و می گوید که اینها چطور می خواهند نفوذ کنند و سرکشی و درگیری ایجاد کنند. قرآن می فرماید: اینها می خواهند روابط اخوت را از طریق ایجاد غیبت، سوء ظن، بدگویی ها و تجسس ها به هم بریزند و بعد تبیین می کند که چطور اینها می خواهند نژادگرایی و قوم گرایی را جایگزین معیار تقوایی که نبی اکرم می خواهد با آن جامعه مومنین را بسازد، قرار بدهند. حضرت می خواهد بر معیار تقوا جامعه را درست کند، اما اینها می خواهند معیار شرافت دیگری درست بکنند.

در پایان سوره داستان آن اعرابی گری و تحلیل آن است. این اعرابی گری ای که می خواهد بیاید و این کار را بکند، خودش را هم مومن می داند «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»(حجرات/14) و سهم خواهی می کند. این اجمالی است از سوره  است، البته در آیه پایانی سوره که فرودگاه سوره است، خدای متعال این داستان را جمع می کند که باید توضیح داده شود.

بنابراین این هم یک تحریری از سیر کلی سوره است که ادامه همان سیری است که علامه بزرگوار طباطبایی می گویند، اما از یک زاویه دیگری می خواهد توضیح بدهد که جامعه مومنین چطوری شکل می گیرد. طبق این تحریر در مقابل طرح مومنین یک طرح دیگری است و بعد هم راهکار مواجهه با این طرح را می فرماید. یعنی صرفا این نیست که طرح جامعه ایمانی را بگوید، بعد هم طرح مقابل حضرت و محور این طرح که اعرابی است را بگوید، بلکه راهکار مقابله را ارائه می کند.

محور این طرح کسانی هستند که خبرشان کفر و فسوق و عصیان است و طرحشان بر مدار خبر فاسق می چرخد. اینها می خواهند رفعت صوت ایجاد کنند و تقدم بر طرح رسول خدا داشته باشند. اینها می خواهند حضرت را هم مباحثه ای خودشان کنند و ایشان را از آن مقام پایین بیاورند. این جریان برای بزرگان خودشان موافقات نقل می کنند، یعنی می گویند: اینجا این آقا با حضرت مباحثه کرده و می خواسته چیزی را به ایشان تعلیم کند، اما حضرت قبول نکرده برای همین هم آیه بر وفق آن فرد نازل شده است! این همان جهر بالقول است، یعنی حضرت را هم مباحثه خودش می کند. این جریان به دنبال یک رفعت صوت است و می خواهد صدایش را بلندتر کند تا دنیا بشنود. بنابراین این طرح کلی سوره است که ان شاء الله اگر خدای متعال توفیق داد جزئیات این طرح را در شبهای آینده مورد بحث قرار می دهیم.

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 605

(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301