نسخه آزمایشی
جمعه, 14 ارديبهشت 1403 - Fri, 3 May 2024

جلسه پانزدهم تفسیر سوره حجرات/ تبیّن، وظیفه مومنین در مقابل خبر فاسق/ تولی و تبری، سرمایه مومن برای رشد

متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 25 تیر ماه 99 است که در حسینیه حضرت زهرا سلام علیها ایراد فرمودند. ایشان در این جلسه بیان میدارند؛ در آیات ابتدایی سوره مبارکه حجرات خداوند متعال از خبری صحبت می کنند که توسط نبی اکرم ابلاغ می شود و به ما هشدار می دهند که مواظب باشیم تا در مقابل خبر حضرت، رفعت صوت نداشته باشیم و صدایی بلند نکنیم. چرا که نباید در عالم صدایی بالاتر از صدای معصوم باشد. در نحوه مواجهه با این خبر، دو دسته وجود دارد. یک دسته کسانی هستند که در مقابل این خبر غض صوت دارند و بر مدار تقوا حرکت می کنند و دسته دیگر کسانی هستند که در مقابل نبأ نبی اکرم، رفعت صوت و جهربالقول دارند. در ادامه خدای متعال هشدار می دهد که یک جریانی در امت وجود دارد، که قصد بلند کردن صدا در مقابل نبأ نبی اکرم دارد و میخواهد برحضرت تقدم پیدا کند. این جریان، جریان فسق است و در عالم ظلمات و تاریکی ایجاد می کند. اگر کسی دنبال خبر فسق برود فاسق است. حتی اگر مؤمنین از دایره تقوا خارج بشوند و اخبار فاسق را دنبال کند وارد وادی ظلمت می شوند. چرا که هر چیزی که از فسق و فاسق ناشی شود، سبب گمراهی و جهالت است. وظیفه مؤمنین و افراد امت این است که در مقابل جریان فسق تبین کنند و این تبین با نبی اکرم و امیرالمؤمنین انجام می شود. خدای متعال به انسان دو سرمایه عطا کرده تا در مقابل فسق استقامت کرده و در وادی نور حرکت کنند. یکی سرمایه حب الایمان و دیگری سرمایه کراهت از کفر و فسق و عصیان است. کسی که از این دو سرمایه استفاده کند و خودش را رشد دهد، راشد است. خداوند مؤمنین را دعوت میکند تا به دنبال راشدین بروند. در جایی دیگر آدرس این راشدین را به نبی اکرم و گروهی از خواص نسبت میدهند. پس اگر کسی قصد مقابله با این جریان و حرکت در وادی نور را دارد، باید از سرمایه حب الایمان و کراهت از کفر استفاده کند و به دنبال نور نبی اکرم و امیرالمؤمنین برود. 

نحوه مواجهه با نبأ نبی اکرم

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين . «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين  * وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون »(حجرات/۶-۷) این فراز سوره مبارکه حجرات مرتبط با فراز قبلی است. در فراز قبل صحبت از رسالت نبی اکرم و برنامه ای که حضرت برای هدایت عالم و خبری که آوردند است و نحوه مواجهه ما با خبر حضرت؛ که در مقابل حضرت مواظب باشید، رفعت صوت نداشته باشید، جهر بالقول نداشته باشید، بلکه به عکس غض در صوت داشته باشید «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّه »(حجرات/3) مراقب باشید که قلبتان از مدار تقوا خارج نشود که خروج از مدار تقوا موجب می شود انسان در مقابل خبر نبی اکرم و صوت حضرت خضوع و خشوع نکند و بخواهد صوتی در مقابل صوت حضرت داشته باشد.

در مقابل آن فراز که نحوه مواجهه ما با نبأ و رسالت نبی اکرم را در عالم معین می کند که چطور باید برخورد کرد، یک هشدار می دهد که یک جریانی در داخل خود امت است که با طرح حضرت مقابله می کند؛ می خواهد با خبر  حضرت، در مقابل رسالت حضرت تقدم پیدا کند، «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه »(حجرات/۱) می خواهد در مقابل نبأ حضرت رفعت صوت داشته باشد. هشدار می دهد که یک چنین جریانی در امت است و شما مراقب باشید که در فتنه آنها گرفتار نشوید و از آن طرف هم به تعبیری هدایت می کند. به ما آدرسی می دهد که یک صاحب قلب سلیم و یک تقوای قلبی است که غض صوت در مقابل نبی اکرم دارد و اوست که حامل خبر نبی اکرم و رسالت نبی اکرم است. شما نبأ نبی اکرم و خبر حضرت را از طریق او دنبال کنید.

بعد از این که نحوه مواجهه با نبأ نبی اکرم را در عالم اسلام میگوید، توضیح میدهد که دو نوع جریان است؛ جریان غض صوت و جریان رفعت صوت و طبیعتا تذکر داده می شود که شما باید جزو کسانی باشید که غض صوت دارند. اگر ندارید و اهل آن حجرات هم نیستید «وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِم »(حجرات/5) باید پایداری کنید، صبر کنید تا حضرت مطلبی را برای شما بیاورند.

در مقابل او هشداری می دهد از یک نبأ فاسق، می فرماید: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ»(حجرات/۶) اگر فاسقی خبری برای شما آورد شما تبین کنید، مبادا درگیر شوید و از سر جهالت عمل انجام بدهید. اگر انجام دادید «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين ». «تُصْبِحُوا» را شاید بشود اینطور معنا کرد که وقتی فضا روشن شد ندامت پیدا می کنید.

بعد هم می فرماید «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم »(حجرات/۷) بدانید آن خبر را مقدم داشته و «فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ» دلالت به یک نوع انحصار می کند. همین طور که مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: یعنی فقط باید دنبال حضرت بروید. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ» می فرماید پیامبر تنها کسی است که در بین این امت حضورش موثر است. «لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم » از او نباید توقع داشته باشید که از شما اطاعت کند، شما باید اطاعت کنید.

«وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان » که این استدراک از چیست؟ یک مقداری توضیح دادیم که «وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان » خدای متعال ایمان را محبوب قلوب شما قرار داده «وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُم » یعنی در قلبتان زینت داده «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان » کلمه کفر و فسوق و عصیان را هم که مکروه است در جایی نزد شما قرار داده، شما میل به آن ندارید. «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون »، راشدین کسانی هستند که به مقام حب الایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان رسیدند.

اصول و فروع معاصی

در روش فهم قرآن باید به این نکته توجه داشته باشیم که قرآن را وقتی می خواهیم بفهمیم نباید اینطور باشد که اخبار را انحلالی بفهمیم و همسنگ و هم عرض هم ببینیم. مثلا در سوره مبارکه همزه «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»(همزه/۱) خدای متعال می فرماید وای بر کسی که همز و لمز می کند. این ظاهرش همه افرادی را که اهل همز و لمز هستند را در بر می گیرد. ولی اولا باید توجه داشته باشیم که این شدت عذابی که در این سوره بیان شده برای اهل همز و لمز، کسانی که اهل عیب جویی و امثال آنها است. این تناسبش با چیست؟ مثلا در یک روایتی فرموده که «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ قَالَ الَّذِينَ هَمَزُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ وَ لَمَزُوهُم »(1) این تهدید برای کسانی است که اهل همز و لمز نسبت به نبی اکرم و اهل بیت هستند. اولیاء خدا را لمز می کنند، دین خدا را همز و لمز می کنند. یک رفتاری است که پرچمداران کفر در طول تاریخ داشتند و البته امتداد هم پیدا کرده است.

حالا این همز و لمزی که نسبت به حضرت می شود فقط همز و لمز عمر و عاص  ها را در بر می گیرد یا این داستان تبدیل شد به این که یک خطیب جمعه ای هم، در خطبه جمعه اش در زمان بنی امیه وجود مقدس امیرالمؤمنین را همز و لمز کرد؟ او هم شامل می شود. یعنی توجه داشته باشیم این ابتدائا ناظر به او نیست. این همز و لمزی که در امت اتفاق می افتد یک جریان محوری دارد. این همز و لمز شاخ و برگ دارد تا می رسد به کسی که امروز یک کتابی می نویسد و یک طعنه ای به دین خدا می زند، این هم از فروع آن است. به  تعبیر دیگر همز و لمز؛ معصیت و طغیان یک شجره خبیثه است. اصل و فرع دارد و نباید با هم خلط کنیم.

فرض کنیم «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» را تنزل بدهیم و با یک آدم معمولی که مؤمنی را همز و لمز می کند تطبیق دهیم. البته اگر مؤمن یک جایی همز و لمز کند، این از فروع همان همز و لمزی است که دستگاه نفاق نسبت به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت داشتند، این هم از فروع همان است. «عَدُوُّنَا أَصْلُ  كُلِ  شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة»(2) اگر یک مؤمن هم جایی از دایره تقوا بیرون می رود، همز و لمزی دارد، آن هم از فروع آنها  است، از فروع امیرالمؤمنین که نیست، از فروع همان شجره خبیثه است.

پس هر خلافی اتفاق می افتد خود این خلاف یک اصل و فرع دارد؛ یک شجره است و همه شان هم منصوب به ائمه کفرند. بنابراین اگر گفته می شود همز و لمز نکنید، اصلش نازل به همز و لمز نسبت به نبی اکرم و اهل بیت است. البته از فروع این همز و لمز این است که اگر کسی یک مؤمنی را به خاطر ایمانش تمسخر بکند، این هم  از فروع همان همز و لمز نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و از فروع همان جسارت و اهانتی است که نسبت به نبی اکرم و اهل بیت می شود. در روایات فرمودند: اگر می خواهید کسی که ناسب نسبت به ما اهل بیت است را بشناسید، ببینید چه کسی نسبت به شیعیان ما نسب و عداوت می کند، والا نسبت به ما که کسی جرأت اظهار ندارد.

بنابراین در همز و لمز همین گونه  است، در مابقی معاصی هم به همین شکل است. اینجا هم اگر گفته می شود «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ» هر خبری که فاسد می آورد ما باید تبیّن کنیم. اما این «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ» در سیاق این سوره وقتی داستان از خبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که حضرت یک خبری آوردند؛ به ما می گویند مواظب باشید، یک جریانی می خواهد صدا بلند کند «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُم » شما صدایتان را بلند نکنید، نخواهید بر منبر پیامبر حرف خودتان را بزنید، بگذارید خبر حضرت در عالم بپیچد، خبر حضرت به عالم برسد. وقتی می گویند که قلوب صاحبان تقوا به غض صوت می رسد، به ما آدرس می دهند که کجا دنبال خبر حضرت بگردید. به این شکل باید در عالم سلوک کنید.

اگر در ذیل این آیات گفته می شود «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ» این باید یک خبری باشد در وزان این داستان، گرچه این ناظر به همه خبرهایی است که فاسق می آورد ولی باید توجه داشته باشیم همین گونه که همز و لمز نسبت به نبی اکرم نمی ماند، در یک جا به همز و لمز نسبت به امت و دوستان و شیعیان حضرت تبدیل می شود. این همز و لمزی که شروع می شود، تبدیل به یک جریان می گردد و یک جا نمی ماند و همه آنها از فروع این همز و لمز است.

این جا  اگر نبأ فاسق شامل خبرهای ریز و جزئی هم باشد، این خبر به یک نظام پیچیده ای از اخبار تبدیل می شود که اصلش همان خبری است که مقابل نبأ نبی اکرم است. لذا این «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ» در  عین اینکه شامل خبر همه فاسق ها می شود ولی محورش یک خبر است. آن خبر است که به این اخبار تبدیل می شود. کسی که یک دروغ کوچکی می بندد، یک حدیثی جعل می کند از امام صادق علیه السلام در یک فرع فقهی این هم فاسق است. ما باید تبین کنیم ولی این نبأ فاسق از کجا ناشی می شود؟ ریشه اش یک خبر فاسق خاصی است. لذا به نظر می آید اصل این «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ» در وزان سوره اگر بخواهد معنا بشود یک فاسقی است که در مقابل نبی اکرم است.

در مقابل آن عبدی است که «إِنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى »(حجرات/3) فاسق در مقابل کسی است که تقوای قلب دارد، قض صوت در مقابل حضرت دارد. این یک فاسقی است که نبأ می آورد. آن فاسق کیست و آن نبأ چیست که ذیلش همه فاسق های دیگر هم همین طورند؟ همه نبأهای دیگر که از ناحیه فاسق می آید تبین می خواهد. این فاسقی که در وزان آن کسی است که «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى » این مقصود اصلی آیه است. بنابراین در یک جریان در امت، خود حضرت هم هستند.

در ادامه همان جریان «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُم » در آغاز همین سوره مرحوم شیخ مفید از وجود مقدس امیرالمؤمنین نقل کردند: «قَامَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَسَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فِيمَنْ نَزَلَتْ قَالَ فِي رَجُلَيْنِ مِنْ قُرَيْش  »(3) یعنی آنهایی که قصد تقدم دارند پرچمداران کفر و نفاق در امت هستند. ادامه سوره هم به همین شکل است، در وزان آنها باید معنا بشود. البته کوچکترین خبر فاسق هم شامل می شود. همز و لمز در وزان همز و لمز وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت و دین الهی و اولیاء الهی باید معنا بشود ولی کوچکترین همز و لمز را هم به تبع شامل می شود، آنها از فروعات همین شجره خبیثه هستند.

این نکته یک روش تفسیری است. تقریبا همه جای دنیا باید به این نکته توجه داده بشود. این روایت که فرمود: «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا وَ عَدُوِّ مَنْ كَانَ قِبَلَنَا»(3) اگر معارف قرآن را سه بخش کنید یک بخش معارف قرآن در باب ما و محبین ما است. یک بخش هم در باب دشمنان ما و دشمنان انبیاء سابق که آنها هم دشمنان ما هستند. شاید این روایت ناظر به همین است که سوره و آیات را در این وزان معنا کنید، دنبال اشخاص غیر واقعی نگردید. در آن صورت شأن نزول هایی که از معصوم نقل می شود یک چراغ راه است که نشان می دهد آیه را باید در چه وزانی فهم کرد.

به عکس شأن نزول هایی که از مخالفین نقل می شود معمولا گمراه کننده است. معمولا «يُحَرِّفُونَ  الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه »(نسا/۴۶) است، آیه را از موضع خود دور می کند و دیگر نمی شود منظور آیه را متوجه شوید. یک عبدالله بن اُبَیّ پیدا کردند هرکجا داستان نفاق است می گویند عبدالله بن ابی؛ دیگر نمی گذارد منظور آیه را بفهمید، اصلا جریان نفاق در این بین گم می شود. بنابراین شأن نزول هایی که از ائمه نقل شده اینها چراغ راه هستند و وزان سوره را به ما نشان می دهند. مثل همین روایتی که گفته شد، از حضرت سوال می کند این آیه ناظر به چه کسی است؟ فرمود: «فِي رَجُلَيْنِ مِنْ قُرَيْش » اصلا وزان سوره را دیگر عوض می کند. به عکس ببینید دیگران با شأن نزول هایی که ذکر می کنند با آیه چکار  می کنند.

معرفی فاسق

پس فاسق کیست؟ فاسقی که این سوره ناظر به اوست مطلق فاسق را می گیرد، اما این فاسقی که در وزان این سوره خبری آورده درون خود امت است و می خواهد امت را به هم بریزد. این کیست که می خواهد کم کم خبرش جای خبر حضرت بنشیند و رفعت صوت پیدا کند؟ این را هم اشاره کردیم که خبر ممکن است یک خبر باشد و بعد این خبر به تدریج به اخبار تبدیل می شود. حضرت یک خبر را از عالم غیب می آورند:«لا اله  الا  الله» یا «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى  إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد»(کهف/110) ولی این خبر به یک دین و به شرایع تبدیل می شود.

این طور هم نیست که این خبر همین گونه بماند، یک نفر هم در مقابل خبر حضرت، خبر می آورد و آن خبر تبدیل می شود به صدها هزار کتابخانه که الان هم وجود  دارد. این خبری که فاسق ها آوردند و الان تطبیق  می دهند، این خبری که به قول خودشان در مقابل انبیاء روشنگری  آوردند، عصر جدیدی در مقابل عصر انبیاء شروع کردند، این خبر الان به هزاران کتابخانه تبدیل شده ولی همه اخبار فاسق هستند.

این یک نکته که این فاسق کیست و این نبأ چیست، فاسق از منظر قرآن آن کسی است که «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْض »(رعد/۲۵). کسانی که عهدهای خدا را نقض می کنند؛ عهد بر الوهیت حضرت حق، رسالت نبی اکرم و ولایت ائمه علیهم السلام، این عهدها را زیر پا می گذارند و نمی خواهند با این عهدها در عالم راه بروند. می خواهند برای خودشان زندگی  کنند. «يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» آن رشته ای را که خدا دستور داده بود به او گره بخورید، او را هم قطع می کنند و از عهدها بیرون می آیند.

به ما گفته اند همه روابط تان بر مدار وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت باشد. آن رشته اتصال به حضرت را همه جا برقرار کنید. می خواهید یک لقمه در دهانتان بگذارید ذیل ولایت امام باشد، اگر می خواهید یک نگاه کنید تا کارهای بزرگتان و مسیر زندگیتان را شکل  دهید تماما در ارتباط با امام باشد. این رشته ها را قطع می کنند و یک رشته های دیگری می گذارند. یعنی روابط دینی را قطع می کنند و جای آن یک چیز دیگر می گذارد. رشته رحمت را قطع می کنند و وقتی رشته رحمت را قطع کردند جایش رشته عذاب و لعن می آید «أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار»(رعد/۲۵).

پس فاسق به این شکل است. از بزرگترین فاسق تا کوچکترین فاسق به همین شکل هستند. منتها یکی محور نقض عهد و قطع روابط و فساد است و دیگری در دامنه فساد آنها فسادی انجام میدهد. پس فسق یک جریان پیچیده ای است که یک محور دارد. فاسق اصلی آن کسی است که محور فسق در عالم است و فسق را به پا  می کند، بعد یک عده از کسانی که مثل خودش است دور آن جمع می شوند. آنها هم نقض عهد می کنند و از عهد توحید و رسالت و ولایت بیرون  می آیند و بعد روابطی که باید بر مدار ایمان به خدا و رسول و ولایت ائمه علیهم السلام شکل بگیرد، به هم می ریزند و یک جریان دیگری درست می کنند. بعد هم طبیعی است که دیگر هرکاری بکنند فساد در زمین است و از مدار توحید خارج می کنند. این ها یک مجموعه فاسق هستند، آن هایی که از مدار بیرون می روند، فاسق می شوند.

نتیجه خروج از دایره ایمان

بین فاسق و فاسق العمل را هم  باید تفکیک کرد. مؤمن خودش فاسق نیست ولی یک  جایی ممکن است عملش فسق باشد، این فاسق العمل است. این [آیه] ناظر به فاسق العمل نیست. فاسق کسی است که خودش از دایره توحید بیرون است؛ این در درون امت است و از دایره نبوت و رسالت و ولایت بیرون است ولی می خواهد یک کاری کند. ذیل این فاسق مجموعه ای از فساق جمع می شوند. کسانی که حول آنها جمع می شوند و ولایت آنها را قبول می کنند اینها فاسق هستند. این فاسقی که عهدها را به هم ریخته و روابط را قطع کرده پیداست که کاری در عالم دارد و می خواهد فساد به پا کند.

این محل بحث است. در وزان آیات این سوره اگر بخواهیم معنا کنیم پیداست که آن فاسد محوری است. در امت اسلامی، محور فسق است و می خواهد عهدها را بشکند و روابط را به هم بریزد. این فاسق چه کار می کند؟ یک خبری در امت می آورد، سیاق این است «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ»، یک موقع امت می روند به دنبال خبر فاسق، این آیه ناظر به آنجا هم می تواند باشد. فاسق می خواهد کاری در امت انجام بدهد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ» پیداست که به سراغ مؤمنین می آید و یک خبری برای آنها می آورد و قصد انجام کاری را دارد.

پس فاسق معلوم است که کیست. خبرش هم خبری است که بیرون از وادی ایمان است. حضرت هم خبر می آورند اما خبرشان وحی است. خبر او از عالم بالا و عالم الهی گرفته نشده  است، یک خبری  بر مدار خود فاسق است. او هم می خواهد یک جامعه  و یک امتی حول خودش درست کند. با این نبأ، خبری می آورد و می خواهد کاری کند. فاسق معلوم و خبرش هم معلوم است، در وزان نبأ حضرت است. می خواهد درون امت هم یک فسادی انجام دهد. وقتی یک فساد داخل امت است او هم شروع می کند و دست به کار می شود.

به ما می گویند در مقابل آن نبأ تبعیت نکنید و تبین کنید. بعد نتیجه عدم تبین چیست؟ «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَة» اصابه با قوم است. این آیه دو مقصود دارد؛ اول این  که اصابه ناشی از جهالت است، دوم اگر دنبال خبر او رفتید و تبین نکردید او شما را به یک درگیری جاهلانه می کشاند. نتیجه اش چیست؟ «فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين » این «تصبحوا» را بعضی گفتند «تُسیروا» یعنی پشیمان می شوید. ولی شاید با توجه به «تصبحوا» ناظر به این باشد که مثل این است که خبر فاسق شما را در وادی تاریکی و ظلمت می برد. وقتی گرد و غبارها نشست و هوا روشن و صبح شد شما پشیمان می شوید. آن چه صبحی است که دنبال خبر فاسق رفتیم و پشیمان می شویم؟ ممکن است صبح قیامت باشد، یک بخش آن ممکن است صبح ظهور باشد.

البته بستگی به خبر دارد. فاسقی یک بار خبر جزئی می آورد و آدم فردایش متوجه می شود که این خطا ست ولی یک  بار کسی خبری می آورد، که صبحش «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى  * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»(لیل/۱-2)  عصر ظهور است. تا ظهور نشده آدم متوجه نمی شود که چه غوغا و چه فسادی به پا  کرده  است. وقتی پرده ها کنار رفت، آدم پشیمان می شود، دیگر کاری هم نمی توان انجام داد. «فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين » یعنی ما را به فعلی می کشاند که این فعل در فضای تاریکی اتفاق می افتد. فاسق همین گونه است، خودش در وادی ظلمات است، اخبارش هم ظلمانی است. اگر دنبالش برویم ما را به فضای ظلمانی می برد. «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات »(بقره/257) نتیجه اش هم این  است که در ظلماتی و وقتی چراغ روشن شد متوجه می شوی «فَتُصْبِحُوا عَلى  ما فَعَلْتُمْ نادِمين ». زمانی آن حقیقت آشکار می شود که «وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّس »(تکویر/18) این آیه به وجود مقدس امیرالمؤمنین تأویل شده  است. این بیت بسیار زیبا است؛ «تویی صبح ازل بنما تنفس/ که تا روشن شود آفاق و انفس». وقتی آن صبح می دمد، می بینی که به دنبال فاسق به راه افتادی و با او به کجا رفتی.

پس دو حالت می توان آیه را معنا کرد. یکی اینکه ناظر به هر خبری نیست؛ آن خبری است که ما را وارد میدان درگیری می کند. حالت دیگری هم دارد که بگوییم اصلا فاسق در امت کارش همین است. هر خبری می آورد کار را به درگیری و تنازع با جبهه حق می کشاند. اصلا فاسق هر خبری می آورد به گونه ای ما را با حق درگیر می کند. مثلا یک دستگاه خبری، مانند امپراتوری خبری که غرب در دوران جدید ایجاد کرده، از خبرهای بزرگشان تا فلسفه هایشان و تا اخبار کوچکشان، قصد دارد ما را به درگیری با دین بکشاند. هر خبری که از وادی فسق و خروج از عهد می آید، قصد دارد که ما را با حق درگیر کند.

امیرالمؤمنین می فرمایند: که فتنه آنجایی اوج می گیرد که «يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ  وَ مِنْ هَذَا ضِغْث  ٌفَيُمْزَجَان »(5) حق و باطل را با هم مخلوط می کنند که باطل را جلو ببرند. باطل محض که طرفدار پیدا نمی کند. پس جریان فسق را آدم اینگونه میفهمد؛ از این وزان که یک فاسقی خبر می آورد و این خبر امت ما را با حق درگیر می کند. اگر دنبال فاسق رفتیم با حق درگیر می شویم. خیلی روشن است؛ خبری که از سقیفه بیرون آمده، هرکس که به دنبالش رفت با امیرالمؤمنین درگیر می شود. حالا این خبر به یک کتابخانه بزرگ تبدیل می شود و هرچه از آنجا در می آید، در هر وزانی درگیری ایجاد می کند.

لذا آدم اینطور میفهمد که این فاسق یک خبر می آورد و بعد این خبر تبدیل به یک اخبار گسترده می شود ولی تمامش بر محور فسق است. «وصف مشعر به علیت» است؛ خبر فاسق خبری  است که در وادی فسق و خروج از عهد و امر الهی است، می خواهد بر مدار حضرت حق و نبی اکرم و امیرالمؤمنین حرکت نکند.

به خصوص دعوا از آنجایی شروع می شود که اول با خبر حضرت درگیر است. مجرایی که این خبر برای گسترش پیدا میکند، همان صاحبان تقوای قلب است. زمانی که معصومین هستند، تحمل نمی کنند و  صدایی بلند می کنند. این خبری که می خواهد امت را در وادی فسق ببرد، هر کجا باشد درگیری ایجاد می کند. این نمی شود که در وادی فسق یک خبری داشته باشید که از تنازع با جبهه حق بیرون نیاید. ولو اینکه ظاهرش خبر فیلسوفانه یا خبر عالمانه باشد. این همان جایی است که حق و باطل با هم آمیخته شدند که تشخیص این هم خیلی دشوار می شود. لذا ما در مقابل خبر فاسق باید تبین کنیم. آن چیزی که اسمش را علم و دانش می گذارند هم باید تبین کنیم، حالا تا آخر خط بروید.

شأن نزول هایی که معصومین گفتند ما را در فضای سوره می برد و بعضی شأن نزول ها مانع می شود که ما مراقب باشیم. این آیات باید در وِزان قرآن گفته شود «ثُلُثٌ فِينَا وَ فِي أَحِبَّائِنَا وَ ثُلُثٌ فِي أَعْدَائِنَا وَ عَدُوِّ مَنْ كَانَ قِبَلَنَا» این در داستان اعداء پیداست. فاسق آدم را در وادی جهالت می برد. در مقابل وادی حکمت، وادی جهالت است، کسی که به دنبال فاسق عمل کرد جاهل است، هرچند که به ظاهر هم خبر درستی باشد ولی «يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْث» آن اختلاطی که بین حق و باطل در دستگاه فاسق اتفاق می افتد، بسیار خطرناک است. همین است که آدم را گمراه می کند.

در بعضی نقل ها گفته شده که شیطان می آمد در محضر انبیاء و می گفت مثلا هزار نصیحت می خواهم کنم و در این هزارتا، یک نصیحت دروغ بود. می خواست یک دروغ در کنار 999 حرف راست بگوید. از انبیاء هم دست بردار نبوده. یک دیگ آش می آورد که یک فضله در آن است. دستگاه باطل هم همین طور است؛ بستگی دارد با چه کسی بخواهد برخورد کند. لذا به خبرشان هیچ کجا نمی شود اعتماد کرد. حتی اگر گفتند الان شب است، قصد انجام یک کاری دارند.

یک طفل وقتی خبری می آورد که از آن غافلیم، مثلا می گوید بابای ما چیزی نمی خرد، می خواهد یک کاری  کند، می خواهد یک تفاخر یا تحقیری کند. درست است؛ دروغ که نیست، مثلا پدرش بازیچه ای را برایش نخریده، این به یک معنا دروغ نیست و به یک معنا دروغ است. یعنی دارد یک کاری می کند که آن جاهلانه است. اگر ما هم دنبالش رفتیم جاهل هستیم. امپراتوری خبری شیطان وقتی یک خبری می آورد، مثلا می گوید یک جا طوفان شده، این حتما دروغ می گوید، اصلا فاسق که نمی تواند راست بگوید، او در حال انجام کار باطل است.

ابزار مقابله با فسق

یک نکته دیگر اینکه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّه » مرحوم علامه طباطبایی تذکر خوبی دادند که این «فیکم» که مقدم شده، می خواهد بگوید فقط ایشان را تبعیت کنید. لذا بعید نیست از آن استفاده بشود که تبین هم یعنی همین. یک موقع می گویند تبین کنید و ببینید فلانی فیلسوف است. ولی اینجا میگوید «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ» در مقابل نبأ فاسق تبین کن که فقط با این رسول اتفاق می افتد. خبری از عالم بالا آورده و رسالتی دارد.

تبین رجوع به حضرت است، وگرنه این فاسق می خواهد درگیری با حضرت ایجاد کند و امت را ببرد و فضای ظلمانی ایجاد کند «أَوْ كَظُلُماتٍ فِي  بَحْرٍ لُجِّيٍ  يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحاب  ظُلُماتٌ  بَعْضُها فَوْقَ بَعْض»(نور/40) در مقابل خبر فاسق، اگر دنبال نور حضرت و بینه عالم که حضرت است نرفتید، تمام امکانات شما را هم در وادی حیرت می برد. می خواهید با عقلتان تبین کنید؟ مسیر عقل را عوض می  کند. «لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ عَلَى عَقْلِي سَبِيلا»(6). حستان را می خواهید ابزار تبین کنید؟ مجاری حستان را تغییر می  دهد. همین کار را الان می کنند، برای حس آدم بستر درست می کنند. بنابراین همان ابزار تبین ما را هم دستگاه شیطان دستکاری کرده «يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ  وَ مِنْ هَذَا ضِغْث  ٌفَيُمْزَجَان » تنها مبدأ که ما می توانیم به آن تکیه کنیم «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّه » است.

یک عده ای هم بودند که می خواستند حضرت را دنبال سر خودشان بکشند. فاسق سر و صدا ایجاد می کرده و آنها هم دنبال صدا موج گرفته و می رفتند. می خواستند بگویند که حضرت این راه را ادامه بدهد «لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم » اینجا چند نکته است که چرا «في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ» فرموده و اینکه «لَعَنِتُّم» چیست؟ این رنجی است که برای همه جبهه مؤمنین و امت پیدا می شود. اگر حضرت بنا شد با اینها مدارا کند و هرکجا این ها گفتند حضرت بیایند، اگر این اتفاق تکرار بشود امت به رنج و عنت مبتلا می شود.

یک  جایی حضرت در مجموعه تدابیری که دارند حرف امت را هم گوش می دهند؛ مثلا می گویند جنگ بیرون مدینه برود ، حضرت هم می گویند بیرون مدینه برود و بعد هم معلوم می شود که خطا کردند. آن مهم نیست ولی اگر این تکرار شد و هرکسی آمد سر و صدایی ایجاد کرد و مؤمنین هم به دنبال آن راه افتادند پس«لَعَنِتُّمْ». منتها این استدراک از چیست؟ «وَ لكِنَّ اللَّه » چه چیزی را استدراک می کند؟ «لَوْ يُطيعُكُمْ في  كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان » احتمالاتی است ولی یک احتمال که بیشتر می شود به  آن تأمل کرد این احتمال  است که خدای متعال می فرماید شما در مقابل فاسقی که می خواهد یک کار بزرگی در امت کند، باید تبین کنید و شما نخواهید حضرت به دنبالتان راه بیفتد. با فاسق راه نروید و نخواهید که حضرت را به دنبال خودتان بیاورید.

خب این نبأ فاسق با شهوت و شبهه ای که در امت ایجاد میکند، فضای جامعه را کور می کند. فضای امت را تاریک و چشم ها را کور می کند. آدم می تواند با حضرت تبین کند. می فرماید «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان » شاید استدراک از آن درست باشد که فاسقی می آید و خبری می آورد. قصد دارد شما را به درگیری بکشاند و فضای تاریک ایجاد کند. تا وقتی هم فضا روشن نشود، شما نمی فهمید که چه اتفاقاتی افتاده است. ممکن است قرن ها شما را با خود ببرد.

امیرالمؤمنین در خطبه پنجم نهج البلاغه می فرماید: «انْدَمَجْتُ  عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ  بِهِ  لَاضْطَرَبْتُمْ  اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَة » من یک علم مکنونی دارم. اگر اخباری که من می دانم را بگویم، شما مثل طناب دلو در چاه عمیق به خودتان می لرزید. یعنی امت را در چنین فضایی بردند. حالا در این فضای ظلمانی که «إِذا أَخْرَجَ  يَدَهُ  الْمُؤْمِنُ فِي ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ  لَمْ يَكَدْ يَراها» مؤمن نمی تواند دست خودش را ببیند، ما می توانیم با حضرت تبین کنیم. «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمان » سرمایه ای که خدا به ما داده در وسط این معرکه همراهی با حضرت است که همراهی با ایشان هم خیلی سخت است. واقعا همراهی با حضرت در داستان غدیر کار آسانی نیست. این امتحان اصلی بوده که یک امت با این امتحان جهنمی شدند.

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ  لا يُفْتَنُون »(عنکبوت/2) در این فضای تاریک و حیرتی که با نبأ فاسق در امت ایجاد شده و با این شهوت و شبهه  ای که به آن دامن می زنند، چگونه می توان در مقابل این نبأ ایستاد و با نبی اکرم راه رفت؟ می فرماید: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُم » سرمایه ای که به شما دادند سرمایه حب الایمان است. ایمان و محبتش را در دل شما گذاشته و جلوه دادند. در نگاه شما ایمان را به عکس کفر و فسوق و عصیان کرده است و شما از این سه چیز در دل کراهت دارید. یعنی مثل اینکه مدار حرکت با  حضرت حب الایمان و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان است. گویا دو وادی است؛ وادی ایمان و وادی کفر و فسوق و عصیان، که روی این خیلی باید تأمل کرد.

آن چیزی که امت را به هم می ریزد کفر و فسوق و عصیان است. آن چیزی که امت را همراه حضرت می کند وادی ایمان است. یعنی یک جریان ایمان و یک جریان کفر و فسوق و عصیان است. اگر ما حب نسبت به وادی ایمان و کراهت نسبت به وادی کفر و فسوق و عصیان نداشتیم، امکان تبین با حضرت و همراهی با حضرت نبود. اگر در ما تعلق نسبت به کفر و فسوق و عصیان رشد می کرد امکان این که بیاییم با حضرت تبین کنیم و حق را بفهمیم نبود. یعنی تبین یک سرمایه ای می خواهد. تبین با حضرت، رجوع به بینة الرسول و بعد فهمیدن حرف حضرت است. یک حرفی که می زنند و کتابی که می آورند بینه است، چه کسانی می توانند بفهمند؟ کسانی که حب الایمان و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان دارند.

سرمایه حب الایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان

«إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلى  قُلُوبِهِمْ وَ عَلى  سَمْعِهِمْ وَ عَلى  أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم »(بقره/۶-۷) کفر و فسوق و عصیان مانع می شود که انسان بتواند این بینه را بفهمد. لذا راشدون از نظر قرآن آن کسانی هستند که این حب الایمان و این کراهت را نسبت به کفر و فسوق و عصیان دارند. دو وادی است؛ وادی ایمان و وادی کفر و فسوق و عصیان، یک حبی از این وادی در دل ماست و یک کراهتی از آن، این حب و کراهت سرمایه همه ماست. راشدی که به رشد رسیده و می تواند مصلحت خودش را بفهمد، کسی است که این دو را دارد.

یک نکته ای هم وجود دارد که چرا لحن سوره عوض شده است؟ می فرماید «وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في  قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان  أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون » در این جا خدای متعال وجود مقدس نبی اکرم را خطاب قرار می دهند. نمی فرمایند که «انتم الراشدون» بلکه می گویند «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون »، اولا همه کسانی که در اطراف حضرت هستند، جمع خاصی اند؛ مرحوم علامه طباطبایی می گویند که بعضی مؤمن اند اما عام، خدای متعال فرموده «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ» انگار یک تعبیر عامی فرموده است، خواسته این  افراد را هم ترغیب کند که شما هم بیایید و جزو این دسته بشوید ولی دیگر به این افراد نگفته که شما راشد هستید، چون همه این افراد راشد نیستند.

به حضرت می فرماید «اولئک»، آنهایی که این سرمایه را دارند. گویا نبی اکرم است که مخاطب در اینجاست. می فرماید آن راشدی که رشید و اهل رشد است و می تواند با شما راه بیاید اینها هستند. آدرس این  ها را به حضرت نسبت می دهد. یک صحبت با ما می  کند و می  گوید به شما سرمایه  ای دادیم. این ها هم یک جمع خاصی  اند. کیست که حب  الایمان و کراهت دارد؟ «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون » آدرس مؤمنین امت خودش را به حضرت می  دهد.

رشد ناشی از حب الایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان است. رشد را فقط ذهنی نباید معنا کرد. رشید آن کسی نیست که می  تواند استدلال بیاورد. انسان اگر عقل عملی و قلبش اصلاح نشود، به حب  الایمان و به کراهت از کفر و فسوق نمی  تواند دست پیدا کند، نمی  تواند حق و باطل را تمییز بدهد. استدلال برای رشد کافی نیست، استدلال تابع قلب است و قلب اگر رشید شد، فکر آدم هم می تواند رشید بشود. فکر ذیل قلب عمل می کند، اصلاح قلب مبدأ اصلاح تفکر و اندیشه انسان است. این گونه نیست که خیال کنیم استدلال می آوریم و از استدلال رشد حاصل می شود؛ راشد آن کسی  است که حب الایمان و بغض نسبت به کفر و فسوق و عصیان دارد و این سرمایه تبین و همراهی با رسول است.

در فضای ظلمانی که این فاسق ایجاد می  کند و امت را در تاریکی می  برد، یک عده خاصی با امیرالمؤمنین راه رفتند و استضائه به نور حضرت کردند و با حضرت این ظلمات را شکافتند. در داستان سقیفه و جمل و صفین و امثال این ها، آن هایی که با حضرت راه رفتند یک عده خاصی هستند. با حضرت تبین کردند و از فضای تاریکی بیرون آمدند، وگرنه فتنه خیلی سنگین بود. آن ها این سرمایه را داشتند «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون » این خطاب به حضرت است چون راشدین یک احکامی در قرآن دارند. خدای متعال به حضرت میفرمایند راشدین امت تو این ها هستند.

این حب الایمان و کراهتی که خدای متعال در ما قرار داده یک سرمایه است و ما باید روی این سرمایه خیلی جدی باشیم. این سرمایه، سرمایه همراهی است. این ایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان مثل یک شجره طیبه و شجره خبیثه هستند و شاخ و برگ دارند. اگر انسان نسبت به شاخ و برگ این شجره طیبه حب پیدا نکرد و نسبت به فروع شجره خبیثه بغض پیدا نکرد، ولو که تولی و تبرایش نسبت به نسبت به اصل شجره طیبه ایمان و شجره خبیثه کفر صحیح باشد، اگر نتواند این تولی و تبری را به کل این شجره طیبه و شجره خبیثه بکشاند در یک  جایی به دنبال خبر فاسق می  رود. در فروع به دنبال فسق می  رود ولو این که در اصول اشتباه نکند. کل این حب  الایمان و کراهت از کفر به عصیان کشیده می شود. 

من اگر نتوانم بغض خودم را نسبت به کل دستگاه شیاطین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام تسری بدهم، نمی توانم از فروعشان فاصله بگیرم. چون نه تنها کراهتی نسبت به آن ها ندارم بلکه به عکس تعلقی هم دارم. کسی که از معاویه بدش می آید ولی از عسل معاویه بدش نمی آید، با خودش میگوید عسل معاویه که چیز بدی نیست؛ عسلش شیرین است ولی این پیداست که اشتباه می  کند. جای دیگر به او می گویند عسل شیرین است، می گوید بله عسل معاویه شیرین است و می خورد. اتفاقا از زقوم هم تلخ  تر است. می گویند آقا این تمدن مادی بهجت می آورد و به دنبالش می رود. باطن این بهجت عذاب محض است، دروغ می گوید که بهجت است. خدای متعال می فرماید «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى »(طه/۱۲۴) دروغ می گوید که باید زمینی بشوید تا بهجت برایتان حاصل بشود. اگر انسان نسبت به فروع شجره خبیثه باطل تا شاخ و برگش تا تک تک سلول هایش نفرت نداشته باشد یک جایی ممکن است بلغزد. آنجا همان جایی است که گناه اتفاق می افتد، سقوط اتفاق می افتد.

یک نکته این که آن سرمایه ما برای همراهی حضرت و آن رشدی که ما را جزو راشدین امت حضرت قرار می دهد و می توانیم  با استفاده از آن حق و باطل را بفهمیم، این همان حب و کراهت است. این باید در ما دائما رشد کند و بر محور حضرت و نسبت به تمام شاخ و برگ کلمه طیبه و کلمه خبیثه ادامه پیدا  کند.

نتیجه استفاده از سرمایه الهی

نکته بعد این که خود این کفر و فسوق و عصیان، ابتدائا به نظر آدم از صفات است؛ بله به هرکجایی که اثر فسق و کفر است ما باید کراهت داشته باشیم. ولی در آخر کار وقتی محور این را دنبال کنیم به اشخاص می رسیم. به آن اراده هایی که محور ایمان اند. کما این که مؤمن این گونه است. ایمان در قلب مؤمن ظهور پیدا می  کند و بعد «مَبثُوثٌ عَلَى الجَوَارِحِ  » در اعضا و جوارحش هم می آید. مؤمن اگر کامل شد نگاهش هم با نور ایمان است. یعنی ایمان را در نگاهش دارد «الْمُؤْمِن يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه »(7) واقعه را با نور و چراغ روشن ایمان می بیند. این ایمان در وجود مؤمن یک شجره است و ریشه اش در قلب است. لمس و حس و فکرش ایمانی است. همه کارهایش در وادی ایمان واقع می شود. «الْمُؤْمِنُ  يَتَقَلَّبُ  فِي  خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى النُّور»(8) گشت و گذار مؤمن در وادی نور است.

اگر یک مقدار عمیق بشویم، به تدریج وقتی قلب انسان از غیرایمان خالی و از ایمان پر شده باشد، خود این مؤمن کلمه نور و مشکات نور می شود. مؤمن ظرف ایمان قلب خودش می شود و خودش می شود شجره ایمان. حالا این مؤمنین و شیعیان را ببرید به سمت سرچشمه ایمان، اصل کلمه ایمان خود امام است.

در طرف دیگر هم کلمه خبیثه کفر و فسوق و عصیان هستند. کفر انواع گوناگونی دارد؛ از کفر نسبت به ربوبیت حضرت حق تا جهودی که علم دارد و انکار می کند و تا کفر نسبت به نعمت های الهی. در کتاب شریف کافی، شعب کفر ذکر شده؛ از کفران نعمت تا کفر به معنی معصیت. این شعب کفر همگی در نهایت برمیگردند به یک محوری که آن کلمه کفر است؛ همه کفرها از او ناشی می شود. انکار حضرت حق، جهود او حتی جهود با علم یا نه کفر به معنی کفر نعمت های الهی یا معصیت خدای متعال، همه اینها برمیگردد به یک کلمه که آن اصل کفر است. فسوق و عصیان هم در عالم همین طور است. اصل فسق و عصیان هم به یک مبدأ برمیگردد که یک اراده ای است که حقیقت فسق از آن ناشی می شود. خود آن حقیقت فسق است. تمام این اراده، خروج از عهد و قطع روابط با خدا و رحمت است، لذا او مبدأ فسق است.

 این فسق در قرآن، وادی عذاب و قهر است؛ چون رشته های رحمت قطع می شود لذا در وادی فسق هیچ محبتی نیست. آن جایی هم که به هم ابراز محبت می کنند، باطنش سلطه جویی و شیطنت است. فاسق خودش محور خشم و غضب است. امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه عهد دومی را توصیف می کنند. «حَوْزَة خَشْنَاء» معنایی دارد. آدمی که فاسق است نمی تواند محبت داشته باشد. عداوت و بغضاء از او می جوشد. همان  جایی هم که محبت می  کند در ظاهر است. در اصل و باطنش سلطه  جویی است. لذا در همان  جایی که عاشقانه با کسی برخورد می  کند، اگر از او تبعیت نشود، به قهر تبدیل می  شود چرا که باطنش هم قهر است. «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين »(زخرف/67) نه این که در دنیا با یکدیگر خلیل بودند؛ خیر، در دنیا باهم دشمن بودند، باطنش در قیامت ظاهر می شود البته به غیر از متقین، آن هایی که حول تقوا و امام با هم رابطه برقرار می کنند؛ رابطه آن ها رابطه محبت است. در دستگاه فسق که اصلا محبتی نیست.

حب ما نسبت به ایمان و کراهت ما نسبت به کفر، باید به کل شجره ایمان و کفر باشد. البته خود ایمان و کفر مبدأ دارد و هرکدام به مبدأ خودش می رسد. ایمان ما همین حب الایمان و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان است، این تولی و تبری است. اگر این ها نباشد، ایمان هم نیست. «وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ» در این آیه خدای متعال به ما می فرماید که به شما سرمایه ایمان داده شده و این سرمایه ایمان، سرمایه همراهی با حضرت و گرفتار نشدن به نبأ است. وگرنه فاسق شما را می برد. به اندازه  ای که ایمان انسان رشد می  کند، می  تواند در مقابل نبأ فاسق استقامت بکند و دچار انحراف نشود.

این سخنان در روایتی در کتاب شریف کافی آمده که: «عن أبی عبدالله علیه السلام فی قوله تعالی حَبَّبَ  إِلَيْكُمُ  الْإِيمانَ  وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ  يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ  وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ  الْأَوَّلَ وَ الثَّانِيَ وَ الثَّالِثَ »(9) این تمام سرمایه همراهی است و این به حب تمام جبهه خیر و کراهت نسبت به تمام جبهه شر تبدیل می شود. «نَحْنُ  أَصْلُ  كُلِ  خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِي ءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة» برای رشد این سرمایه باید تلاش کرد تا انسان راشد بشود. به اندازه  ای که این سرمایه در انسان رشد می  کند، راشد می  شود. خدای متعال ما را رها نکرده است. اگر ما را رها می  کرد، این سرمایه نبود. یک فاسقی می  آمد و راحت می  توانست ما را ببرد. با این سرمایه می شود در مقابل این جریان فسق ایستاد.

البته این جریان فسق، بسیار جریان سنگینی است. «أَوْ كَظُلُماتٍ في  بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» در مقابل امواج طوفانی فتنه فقط این سرمایه است که می تواند ما را به وجود مقدس نبی اکرم متصل کند و در این فضای ظلمت تبین حاصل بشود و حقایق را برای ما آشکار کند.

در مقابل ظلمتی که فاسق ایجاد می  کند، «المؤمن  ينظر بنور اللّه » ما باید در فضای روشن باشیم و در فضای روشن حرکت کنیم. لذا «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي  بِهِ فِي النَّاس »(انعام/122) یعنی مرده بود ما زنده اش کردیم. برای او نوری قرار دادیم که با او در بین مردم راه برود؛ این نور همان ایمان است. فرمود  «كانَ مَيْتاً عَنَّا فَأَحْيَيْناهُ بِنَا»(10) کسی که مرده است نمی  تواند در وادی حیات و وادی نور حرکت بکند، ما زنده  اش کردیم. «وَجَعَلْنا لَهُ نُوراً» یعنی امام، آن حقیقتی که می شود با او در این فضای ظلمانی راه رفت و تبین کرد، این است. اگر کسی این گونه شد آن  وقت می تواند در عالم با امام راه برود. بعد می فرماید «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَة »(حجرات/8) همه این ها هم ناشی از فضل و رحمت خدا است که این فضل و رحمت هم یک تأویلش به نبی اکرم و امیرالمؤمنین شده است.

این سرمایه همراهی، شعاع وجود امام در انسان است، اگر قدر این شعاع را دانستیم، این چراغ برافروخته تر می شود. «المؤمن  ينظر بنور اللّه » اینکه مؤمن با نور خدا نگاه می  کند یعنی  چه؟ نور خدا چه ربطی به ما دارد؟ فرمودند «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه » چون از نور ما و از طینت ما خلق شدند. نور ما در آن جا است. این همان سرمایه حب الایمان است. شعاع وجود امیرالمؤمنین هر جا بود می شود ایمان، همان حب الایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان می شود؛ این سرمایه همراهی  است. با این سرمایه می شود تبین کرد و در عالم حق و باطل را تشخیص داد. اگر چراغ وجود امیرالمؤمنین در وجود کسی روشن نباشد، سرش کلاه می رود. لذا «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه » هرچه فاسق خبر بیاورد او فریب نمی خورد. چرا که فراست دارد و فراستش ناشی از این چراغی است که در قلبش روشن شده که همان شعاع ولایت امیرالمؤمنین ارواحنا فداه است. این رشد برایش می آورد. فلذا این فضل و رحمت است «فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَة » این کلمه فضل و رحمت است که در قلب مؤمن ظاهر می شود و ثمره ظهور این کلمه فضل و رحمت می شود. حب الایمان و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان حقیقت ایمان می شود.

پی نوشت ها:

(1) تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 819

(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 243

(3) الإختصاص، النص، ص: 128

(4) تفسير القمي، مقدمةج 1، ص: 21

(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 54

(6) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 280

(7) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80

(8) الخصال، ج 1، ص: 277

(9) تفسير القمي، ج 2، ص: 319

(10) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص: 270